سيماى مخبتين
( شرح زيارت اَمين اللّه )

شيخ محمود تحريرى

- ۴ -


مصاديق ياد قلبى  
حال براى ياد قلبى مصاديقى معرفى شده كه توجه و ارتباط با آنها مؤ يد خوب و لازمى است براى حصول ياد قلبى پروردگار.
1- ديدن ، توجه و تبعيت از رسول خدا و ائمه عليهم السلام اين امر كامل ترين و اساسى ترين اقسام توجه به خداوند متعال است از جهت گرفتن دستورات الهى از ايشان و نيز مظهر اسماء و صفات كماليه و جماليه حق تعالى بودن ايشان ، لذا رسول خدا در اين آيه به ذكر تعبير شده است ، للّه للّه قد انزل الله اليكم ذكرا، رسولا يتلو عليكم آيات الله مبينات
(243) (بتحقيق خداوند به سوى شما ذكر را - رسول - فرستاد تا آيات آشكار خداوند را برايتان تلاوت كند) و اهل بيتش اهل ذكر معرفى شده اند، همان طور كه امام رضا عليه السلام در اين آيه فرموده (244) است و روايات زيادى در اين مطلب رسيده است ،(245) البته نه تنها اطلاق اين عنوان به ائمه عليهم السلام بيانگر اين است كه بايد توجه به خداوند متعال از طريق ايشان باشد بلكه تمامى عناوين ديگرى كه به ايشان در روايات بسيارى كه از حد شمارش ‍ بالاتر است اطلاق شده از قبيل صراط مستقيم ، آية الله ؛ كلمات الله ، خليفة الله و... بايد به اين لحاظ باشد كه هر يك از اينها بعدى از ابعاد وجودى ايشان را در ارتباط با خداوند بيان مى كند و ما از آن بعد بايد توجه به خداوند متعال كنيم .
2- زيارت ائمه عليهم السلام (246): نيز يكى از موارد مهم ذكر قلبى است كه سبب نجات و وصول به مقامات عاليه انسانى است و هر مقدار معرفت انسانى به مقامات ايشان بيشتر باشد سبب رسيدن به فيوضات عالى تر مى گردد.
3- نماز: تمامى دستورات دينى هرچند موجب توجه انسان به خداوند متعال مى گردد از آن جهت كه اعمال مختلف انسان را در جهت پياده كردن فرامين الهى قرار مى دهد لكن دستورات عبادى كه در انجام آنها قصد قربت - به عنوان اينكه او فرمان داده - شرط است و اگر اين قصد نبوده باشد آن دستور انجام نشده ، از يك توجه ويژه اى برخوردار است ، در عين حال نماز از يك توجه عبادى خاصى بهره مند است زيرا از اذكار و اجزائى تشكيل شده كه تمامى آن اظهار خضوع وجودى در برابر كمال مطلق خداوند است از اين جهت امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت مى فرمايند:(247) (هنگامى كه بنده مؤ من در نماز مى ايستد خداوند به او نظر مى كند - يا اينكه فرمود: خداوند بر او روى مى كند. (ترديد از راوى است ) - تا اينكه از نماز منصرف شود و رحمت الهى از بالاى سرش تا افق آسمان بر او سايه مى گستراند و ملائكه اطراف او را در بر مى گيرند تا افق آسمان و خداوند ملكى را موكل او كرده بالاى سرش ‍ مى ايستد و به او مى گويد: اى نمازگزار اگر مى دانستى چه كسى به تو نظر مى كند و با چه كسى مناجات مى كنى هرگز به جاى ديگر متوجه نمى شدى و از جايگاهت جدا نمى شدى )، از اين جهت در آيات بسيارى بر نماز سفارش شده و برترين چيزى كه موجب قرب به خداوند مى شود. بعد از معرفت او نماز(248) معرفى شده است تا جايى كه در تفسير اذان و اقامه روايت طولانى از على عليه السلام نقل شده كه محتواى آن حقايق و معارفى است كه به واسطه اجزاى اذان و اقامه ما را به آن متوجه مى كنند تا آنجا كه در تفسير (قد قامت الصلوة ) حضرت مى فرمايد: حان وقت الزيارة و المناجات و قضاء الحوائج و درك المنى و الوصول الى الله عز و جل و الى كرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه (249)، (رسيد وقت زيارت و مناجات و برآورده شدن حوائج و درك كردن آرزو و رسيدن به خداوند عز و جل و به كرامت و بخشش و پوشش و رضايت او)، و در اهميت و فضيلت نماز روايات بسيارى از ائمه عليهم السلام روايت شده و كتابهايى از طرف علماى بزرگ در اسرار آن نوشته شده است .
4- زيارت عالمى : آن عالمى كه ديدنش ما را به ياد خدا بيندازد همان طور كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله از حضرت عيسى عليه السلام نقل مى فرمايد: كه حواريين از آن حضرت سؤ ال كردند كه با چه كسى مجالست كنيم ؟ آن حضرت فرمود: من يذكركم الله رويته و يزيد فى علمكم منطقه و يرغبكم فى الاخرة عمله (250)، (كسى كه ديدنش شما را به ياد خدا اندازد و سخنش علم شما را زياد كند و عملش شما را در آخرت مايل كند)، لذا (زيارت و نگاه به چنين كسانى عبادت است ) همان طور كه على عليه السلام فرمود(251).
البته امور ديگرى نيز بالخصوص در شرع مقدس معرفى شده اند كه توجه به آنها موجب توجه به خداوند است و عبادت مى باشد(252) مانند نگاه به كعبه و پدر و مادر، لكن عمده آنها آن چيزهايى بود كه ذكر شد.
بنابراين برطرف كردن موانع ذكر پروردگار و تحصيل اسباب و شرايط آن و تداوم بخشيدن به ذكر، موجب حصول اشتياق به آن و مراتبش مى گردد تا جايى كه ذكر موجب آبادانى اوقات و عمر انسانى شده همان طور كه على عليه السلام در دعاى كميل پس از قسم هاى متعدد و مهم از خداوند متعال اين معنا را طلب كرده و عرض مى كند: اللهم انى اسئلك بحقك و قدسك و اعظم صفاتك و اسمائك ان تجعل اوقاتى من الليل و النهار بذكرك معمورة و بخدمتك موصولة حتى تكون اعمالى و او رادى كلها وردا واحدا و حالى فى خدمتك سرمدا (253)، (بارالها! سوگند به حق و مقام قدست و بزرگترين صفات و اسمائت ، از تو مى خواهم كه اوقاتم را از شب و روز با يادت آباد گردانى و به خدمتت متصل كنى تا اينكه تمامى اعمال و اذكارم يك ياد شده و حالم همواره در خدمتت بوده باشد)، و عدم اشتياق به ذكر الهى در برابر اشتياق به امور ديگر، موجب مرگ و نابودى روح و جان انسان مى گردد همان طور كه على عليه السلام به نوف بكالى تعليم فرمود، الهى انه من لم يشغله الولوع بذكرك و لم يزوه السفر بقربك ، كانت حياته عليه ميته و ميتتة عليه حسرة (254)، (بارالها! همانا كسى كه اشتياق به ذكرت او را به خود مشغول نكند و آماده سفر به نزديك شدن به تو نباشد، زندگانيش بر او مردن است و مردنش بر او حسرت است ).
اشتياق به دعا  
دعا يكى از مصاديق آشكار و مهم ذكر لفظى است كه موجب ذكر قلبى پروردگار متعال مى شود و به جهت اهميت آن و داشتن شرايط خاص به خود، جداگانه شده است ، از اين جهت تمامى موانع اشتياق به ذكر الهى و اسباب و شرايط تحصيل آن كه قبل از اين ذكر شد در اينجا نيز مى آيد و به سبب اهميت دعا در حصول ذكر، مطالبى را در رابطه با دعا ذكر مى كنيم تا با توجه و مراعات آنها حالت اشتياق به آن پيدا شده و رو به افزايش باشد.
حقيقت دعا و اهميت آن  
دعا آن خواندنى است كه موجب جلب توجه شخص خوانده شده شود، از آنجا كه حقيقت وجود انسان و موجودات جز فقر و نياز در تمامى شئون وجودى به حق تعالى نيست از اين جهت تمامى موجودات در آنچه دارند سائل و خواننده حق تعالى هستند هر چند كه با زبان ، دعا و سؤ ال نكنند، قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: يساءله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شاءن (255) (هر موجودى در آسمانها و زمين از خداوند سؤ ال مى كنند و هر روز او در شاءن و كارى است )، اين خواندن موجودات با يك درك خاصى نسبت به وجود حق تعالى تواءم است و آن اينكه او مالك حقيقى آنها بوده و آنها مملوك حقيقى او مى باشند به گونه اى كه آن از احاطه وجودى و قيومى او خارج نيستند هر چند كه ما به اين درك خاص ‍ آگاهى نداشته باشيم همان طور كه قرآن كريم مى فرمايد: و ان من شى ء الا يسبح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم (256) (هيچ چيزى نيست مگر آنكه خداوند را همراه با ستايش او تسبيح مى كنند ولكن شما تسبيح آنها را نمى فهميد) اين تسبيح بدون درك خاص از مقام ربوبى مسير نيست .
لكن دعاى مطلوب كه موجب تكامل موجود است دعاى با توجه آگاهانه به مقام مدعو است و اين قسم از دعا از انسان و هر موجودى كه بتواند توجه آگاهانه به حق تعالى داشته باشد امكان پذير است و اگر انسان نسبت به حق تعالى اين گونه نباشد كه كمالات را از او دانسته و خود را در برابر او فقير محض بداند، خاصيت وجوديش بر او مترتب نشده و مورد عنايت خاص ‍ خداوند نمى باشد، لذا قرآن كريم مى فرمايد: قل مايعبو بكم ربى لولا دعائكم (257) (بگو اى پيامبر؛ اگر دعا و خواندن شما نبود پروردگارم به شما اعتنايى نمى كرد) و على عليه السلام مى فرمايد: الدعاء مفاتيح النجاح و مقاليد الفلاح (258) (دعا كليدهاى رسيدن به حاجتها و رستگارى است ). از اين جهت هر مقدار معرفت بنده نسبت به غناى حق تعالى و فقر خودش بيشتر باشد او را بيشتر با اوصاف كماليه مى خواند در عين حال كه خود را به حسب ظاهر مرتبط به اسباب و مسببات عادى مى داند لكن از اين سپر نيز استفاده مى كند همان طور كه انبياء(259) عليهم السلام استفاده مى كردند و امام باقر عليه السلام درباره اين آيه شريفه ان ابراهيم لاواه حليم (همانا ابراهيم بسيار آه كشنده و بردبار است ) فرمودند: (او بسيار دعاكننده بود(260)). و على عليه السلام نيز اين گونه (261) بوده است . و براى انسان مؤ من نيز ابزار پيروزى بر شيطان و دشمنانى ايمانى و سپر در برابر تمامى بلاهاى مادى و معنوى است همان طور كه رسول خدا و على عليهماالسلام فرمودند،(262) و امام صادق عليه السلام آن را از نيزه آهنين نافذتر و كارى تر مى داند: الدعاء انفذ من السنان الحديد (263). زيرا دعا در حال جنگ براى مؤ من ، موجب مى شود كه مؤ ثر حقيقى در پيروزى و غير آن را خدا بداند نه زور بازوى خويش يا غلبه سلاح مادى و پس از پيروزى ، ايمان به خدا را بر كفر يا نفاق يا شرك پيروز بداند نه خود را، و اگر شكست خورد، سستى در ايمان را كه لازمه اش غلبه هواهاى نفسانى است موجب آن بداند نه چيز ديگر را، همان طور كه در جنگ بدر كه اولين جنگ رسمى مسلمانان با مشركين بود پس از زيادتر ديده شدن جمعيت مشركين از مسلمانها پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دست به دعا برداشته و از خداوند براى مؤ منان طلب پيروزى كرد و خداوند به واسطه نزول (264) ملائكه آنها را كمك كرد و به پيروزى رساند،(265) لكن در جنگ حنين مسلمانها به واسطه توجه به كثرت جمعيتشان و خوشحال (266) شدن نسبت به آن و اعتماد نكردن بر خداوند در پيروزى بر مشركين و يهود، با احاطه دشمن بر ايشان در تنگنا قرار گرفته و عده اى از ايشان فرار كردند ولى به واسطه اينكه افراد كمى از ايشان در كنار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، اعتماد بر خداوند كردند و ثبات عمل بخرج دادند و پيامبر از خداوند كمك طلبيد و او را ستود، خداوند سكينه را بر دل ايشان و نيروهاى غيبى را براى كمكشان نازل كرد و تمامى آنها را پيروز گردانيد،(267) در اين رابطه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دست به دعا برداشته و عرض مى كند: اللهم لك الحمد و لك الشكر و اليك المشتكى و انت المستعان ، سپس بعد از پاشيدن مقدارى از ريگ در چهره مشركين عرض مى كند: اللهم ان تهلك هذه العصابة لم تعبد و ان شئت ان لا تعبد لا تعبد (268)، (خدايا اگر اين جمعيت را هلاك كنى بندگى نخواهى شد و اگر بخواهى كه كسى تو را بندگى نكند، نمى كند) پس به جهت اهميت دعاست كه آن از طرف ائمه عليهم السلام عبادت و برترين آنها محسوب شده (269) و سر و كار با دعا نداشتن و خداوند را به كمالات توصيف نكردن و تنها خود را منشاء آثار دانستن ، استكبار(270) از عبادت به حساب آمده ، بلكه دعا از محبوبترين اعمال به سوى خداوند در روى زمين معرفى (271) شده است .
كيفيت دعا و اقسام آن  
بعد از اينكه روشن شد حقيقت دعا، توصيف حق تعالى به اوصاف كماليه و اظهار ندارى و فقر وجودى در تمامى شئون هستى است ، بايد دعاكننده آگاهى به حق تعالى داشته باشد و كيفيت رابطه وجودى موجودات و از همه مهم تر انسان را با او بداند تا بتواند او را توصيف كرده و آن روابط وجودى را بيان كند، قرآن كريم جز افرادى كه خداوند آنها را از تمامى آلودگيهاى گناه و رذايل اخلاقى و شركهاى درونى پاك كرده باشد، سزاوار توصيف خداوند متعال نمى داند: سبحان الله عما يصفون ، الا عباد الله المخلصين (272)، (خداوند منزه است از آنچه ايشان او را توصيف مى كنند جز از توصيف بندگان پاك شده او)، و مخلصين ، انبيا و اولياى خاص الهى هستند كه ائمه عليهم السلام يكى از ايشان بلكه برتر از ايشان باستثناى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى باشند،(273) از اين جهت يكى از افتخارات شيعه داشتن امامانى معصوم است كه از ايشان دعاهاى بسيار بلندى رسيده و شيعه را از جهت معارف دينى مستغنى كرده است ، البته دعاهاى رسيده از ايشان مختلف است كه به طور كلى در چهار گروه دسته بندى مى شوند:
اول : دعاهايى كه اغلب آن توصيف حق تعالى به اوصاف جماليه و جلاليه است مانند دعاى عرفه (274) امام حسين عليه السلام و تعدادى از دعاهاى صحيفه سجاديه و نيز گاهى توصيف نبى اكرم صلى الله عليه و آله و ملائكه و ائمه عليهم السلام است . مانند دعاى دوم و سوم صحيفه سجاديه و دعاى ندبه .
دوم : دعاهايى كه اغلب آن به صورت مناجات و بيان مطالبى است كه موجب انس با حق تعالى است مانند دعاى ابوحمزه ثمالى و دعاى كميل .
سوم : دعاهايى كه به صورت تقاضا، صفات كماليه انسانى را كه بايد به آنها متصف شود يا حالات روحى والائى را كه انسان مى تواند آنها را دارا شد، بيان كرده است مانند دعاى مكارم اخلاق و مناجات شعبانيه .
چهارم : دعاهايى كه در طلب حوائج گوناگون بشر در تمامى اوقات و بويژه هنگام نزول بلاها و مواجهه با شيطان و غلبه هواهاى نفسانى بيان شده يا براى حوائج ديگران و طلب كمال براى آنها آمده است مانند اغلب دعاهاى صحيفه سجاديه و دعاى عالية المضامين .
خصوصيت دعا 
پس از روشن شدن حقيقت و كيفيت و اقسام دعا، ائمه عليهم السلام براى دعا در مقام طلب حوائج خصوصياتى را ذكر فرموده اند و قرآن كريم نيز به بعضى از آنها اشاره دارد و ما آنها را تحت اين عناوين دسته بندى مى كنيم .
1- خواستن تمامى نيازها: انسان از آنجا كه در تمامى خصوصيات وجوديه فقير درگاه بى نياز الهى است چه در امور كوچك و چه بزرگ ، چه در امورى كه در نظرش اهميت دارد و يا غير آن امور، خداوند مى فرمايد: يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد (275) (اى مردم شما فقير به سوى خدا هستيد و خداوند بى نياز ستوده شده است ) از اين جهت با اينكه ماءمور هستيم در تمامى آنها از راه اسباب و مسببات عادى قدم بگذاريم و اين گونه نيز خلقت يافته ايم زيرا خداوند عقل ، قدرت ، علم و اراده به ما داده است كه آنها را براى نيازمنديهاى خويش به كار گيريم و دستورات شرعى نيز در اين رابطه از طريق اوليائش به ما داده است لكن بايد از مسبب الاسباب در هيچ آنى غافل نبود و او را حقيقتا بر طرف كننده نيازمنديها بدانيم از اين جهت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل است كه فرمودند: ليسال احدكم ربه حاجته كلها حتى يساله شسع نعله اذا انقطع (276)، (بايد هر كس از شما تمامى نيازهايش را از خدا سؤ ال كند حتى بند نعلينش را كه قطع شد از او سؤ ال كند) و به حضرت موسى عليه السلام نيز وحى مى شود: (اى موسى هر چيزى را كه به آن نيازمندى از من سؤ ال كن حتى علف گوسفند و نمك آشت را(277)). لذا وقتى اسب حضرت صادق عليه السلام گم شد فرمود: (اگر خداوند آن را برايم بازگرداند حتما حق شكرش را اداء خواهم كرد، چيزى نگذشت كه آن پيدا شد سپس فرمود: الحمدلله ، كسى با ايشان عرض مى كند: فدايت شوم مگر نفرمودى كه حق شكر خدا را بجا مى آورم ؟ حضرت فرمود: مگر نشنيدى كه گفتم : الحمدلله (278)).
2- دعا در تمامى حالات : يكى از اوصاف بنده فهميده آن است كه خداى متعال را در تمامى حالات خوشى و ناخوشى يادآور شده و او را برطرف كننده نيازش دانسته و آن را از او بخواهد. على عليه السلام مى فرمايد: (انسان مبتلائى كه بلاها بر او سخت شده نيازمندتر به دعا نيست از كسى كه در عافيت است و از بلاء در امان نيست (279))، لذا امام صادق عليه السلام فرمود: (دعا در حال آسايش ، حوائج را در حال بلا بيرون مى آورد(280)) - يعنى زمينه برآورده شدن را فراهم مى كند - و اين از حالات انسانهاى ناسپاس است كه در حال گرفتارى به طرف خدا رفته و اظهار نياز به او مى كنند لكن در حال آرامش و خوشى او را فراموش مى كنند و قرآن كريم (281) اين را نشانه اسراف كارى و زياده روى انسان معرفى كرده است ، لذا امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: (كسى كه در دعا پيشى گيرد - در حال عادى خدا را بخواند - وقتى بلا برايش نازل شود دعايش مستجاب مى شود و ملائكه گويند: صداى او آشناست و از بالا رفتن ممنوع نمى شود و كسى كه در دعا پيشى نگيرد، هنگامى كه بلا بر او نازل شود دعايش ‍ مستجاب نمى شود، و ملائكه گويند: اين صدايى است كه آن را نمى شناسيم (282)).
3- دعا از بين برنده قضا: از آنجا كه تمامى امور عالم به خداوند منتهى مى شود، و ان الى ربك المنتهى ،(283) و با تحقق تمامى اسباب يك چيز وقوع آن حتمى مى شود و از اين به قضاى الهى تعبير مى شود و قبل از تحقق جميع اسباب ، وقوع آن چيز با توجه به وقوع بعضى از اسباب ، امكان وجود دارد. يكى از چيزهاى مهمى كه قضاى الهى را به امر خداوند تغيير مى دهد دعا مى باشد. در حقيقت دعا انسان مؤ من را همواره در حال حركت و تلاش ‍ قرار مى دهد تا تصور نكند كه چون وقوع اشياء با استناد به علت تامه شان حتمى است حالت افراطى پيدا كند و خيال كند كه بايد اسباب وقوع شى ء را خود تنها فراهم كند پس ديگر چه نيازى به مسبب الاسباب است و يا در حال تفريط افتاده و خيال كند كه اشياء و امور واقع مى شوند چه بخواهد يا نخواهد، دعا بكند يا نكند، از اين جهت مؤ من واقعى با حالت دعا داشتن ، حالت ميانه داشته ، در عين حال كه وقوع اشياء را با استناد به علت تامه ضرورى مى داند لكن دعا را نيز بنا به تعليم ائمه هدى عليهم السلام برطرف كننده تحقق ضرورى ظاهرى آن شى ء دانسته و از آن غافل نمى باشد، لذا موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد: (بر شما باد دعا كردن زيرا دعا براى خدا و طلب به سوى او بلا را رد مى كند در حالى كه وقوعش مقدر و حتمى شده و جز امضايش باقى نمانده باشد پس وقتى خدا را بخواند و از او برطرف شدنش را بخواهد، خداوند آن را برطرف مى كند(284)). صدقه نيز اين چنين است همان طور كه حضرت عيسى عليه السلام به گروهى كه عروسى را به خانه بخت مى بردند، برخورد كرد و فرمود: (ايشان امروز عروس مى برند و فردا گريه مى كنند، عرض كردند: چرا؟ فرمود: زيرا او امشب مى ميرد، فردا كه شد ديدند نمرده است به حضرت خبر دادند، حضرت فرمود: آنچه را خدا بخواهد انجام مى دهد فرمود: برويم سراغ او، وقتى آمدند از او سؤ ال كرد: ديشب چه كردى ؟ عرض كرد: كارى كه در گذشته انجام مى دادم هر شب جمعه فقيرى مى آمد و به او چيزى مى دادم ديشب نيز آمد و ما را صدا زد و كسى جوابش را نداد من با حالت اكراه رفتم چيزى به او دادم ، حضرت فرمود: كنار برو، ناگهان زير پيراهنش افعى مانند شاخه درخت روى دنبش نشسته بود، حضرت فرمود: به خاطر كارى كه كردى خدا او را از تو منصرف كرد(285)).
لذا يكى از راههاى برگشتن بلا، دعا كردن قبل از وقوع آن و در حال آسايش ‍ است ، چنانچه در بحث قبل به آن اشاره شد و همان طور كه امام سجاد عليه السلام فرمود: (اگر وقوع بلا امضا شد و انسان در آن قرار گرفت ديگر دعا فايده ندارد(286)) همان طور كه ايمان آوردن براى كافران هنگام نزول قطعى بلا فايده اى ندارد و قرآن كريم (287) نيز به آن دلالت دارد. اينكه گفته شد در حال آسايش انسان مؤ من خدا را بخواند تا در حال گرفتارى خداوند دست او را بگيرد، يكى از زمينه هاى بسيار لازم و مطلوبى براى تحقق دعا در حال گرفتارى است ، لكن اگر كسى اين زمينه را فراهم نكرد و در حال گرفتارى واقعا به طرف خدا منقطع شد و غير او را مؤ ثر در امور ندانست و از او كمك طلب كرد، به گونه اى كه اگر از حالت بلا بيرون بيايد ديگر خدا را فراموش نكند، رحمت واسعه الهى اقتضا مى كند كه او را دستگيرى كرده و به نجات برساند همان طور كه امام رضا عليه السلام يكى از علل غرق شدن فرعون را در دريا، عدم ايمان او قبل از وقوع بلا معرفى كرده و يكى ديگر از علل را - با اينكه قرآن كريم از قول او نقل مى كند كه گفت : ايمان آوردم به يگانگى خدايى كه بنى اسرائيل به آن ايمان آوردند و از مسلمين هستم - عدم استغاثه به درگاه خداوند متعال بيان فرموده است و مى فرمايد: (خداوند به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد: كه تو فرعون را نجات ندادى چون او را نيافريده بودى و اگر از من كمك مى طلبيد حتما او را كمك مى كردم (288)).
4- استجابت دعا: بعد از آنكه معلوم شد حقيقت دعا چيست ، خداوند متعال به واسطه رحمانيت مطلقه اش استجابت دعايى را كه از روى حقيقت و با شرايطش - كه بعد از اين مى آيد - صادر بشود به اين امت وعده داده است : و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و ليؤ منوا بى لعلهم يرشدون ،(289) (وقتى بندگانم از من سؤ ال مى كنند - بگو - من نزديكم دعاى خواننده را مستجاب مى كنم وقتى مرا بخوانند پس بايد مرا اجابت كنند و به من ايمان بياورند شايد راهنمايى شوند). و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايد: (خداوند تبارك و تعالى وقتى پيامبرى را مبعوث مى كند به او مى فرمايد: وقتى امرى تو را محزون كرد مرا بخوان تا تو را اجابت كنم و خداوند به امت من نيز اين مطلب را اعطا كرده و فرموده : ادعونى استجب لكم (290)).
امور ممنوعه در دعا 
دعايى كه از انسان مطلوب است عقلا و شرعا آن دعايى است كه واقعا خصوصيات دعا را داشته باشد تا با شرايط اجابت به اجابت برسد و در غير اين صورت دعا نخواهد بود تا توقع اجابت آن را داشته باشيم و از شرايط مهم دعا، آن است كه از امور ممنوعه نباشد و آنها عبارتند از:
1- دعا نسبت به امور محال و حرام : با دقت در ساختمان وجودى خود، مى فهميم كه وجود ما اقتضائات خاصى دارد كه بايد هر يك از قوا و خصوصيات وجوديه از همان طريق بهره مند شوند، خواستن چيزى برخلاف مقتضاى وجودى خود در حقيقت سؤ ال امرى است كه برخلاف مصلحت و حكمت الهى مى باشد، تاءثير دعاى حقيقى آن است كه امور شدنى را كه به حسب ظاهر براى ما نشدنى جلوه مى كند خداوند اسباب ظاهريش را فراهم كند يا بدون اسباب ظاهرى ، آن اثر را كه از تحقق اسباب ظاهرى طلب مى كنيم ، داشته باشد مثلا دعا براى شفاى مريض گاهى به صورت فراهم شدن اسباب ظاهرى مطلوب و مفيد مانند طبيب حاذق و دواى مناسب با مرض ، تاءثير مى گذارد و گاهى مستقيما بدون اين اسباب ، تاءثير مى گذارد، لكن به هر حال بايد خواسته ما شدنى باشد تا واقعا دعا باشد كه توقع اجابت آن را با شرايط اجابت داشته باشيم ، مثلا نخواهيم كه اصلا نميريم يا نخواهيم كه خدا ما را از امتحان معاف دارد همان طور كه اميرالمؤ منين عليه السلام شنيدند مردى مى گويد: (خدايا به تو پناه مى برم از امتحان ، حضرت فرمودند: خيال مى كنم كه تو از مال و فرزند به خدا پناه مى برى - كه اينها را نداشته باشى - لكن بگو كه به تو پناه مى برم از گمراهى در امتحانات (291)) و همچنين نبايد از خدا بخواهيم كه خدا ما را به احدى محتاج نگرداند زيرا اين امر نشدنى است و خداوند ما را به گونه اى آفريده كه در رفع نيازمنديها به حسب ظاهر به يكديگر نيازمنديم ، لكن بايد بخواهيم كه ما را به شرار از خلقش محتاج نگرداند همان طور كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام اين چنين تعليم فرمود.(292) و نيز انسان مؤ من نبايد امور حرام را از خدا بخواهد كه مستجاب نمى شود مانند اينكه از خدا بخواهد نعمتى ، مادى يا معنوى از ديگرى قطع شود بلكه مى تواند مثلش را براى خود بخواهد همان طور كه امام صادق عليه السلام فرمود.(293)
2- عجله نداشتن در اجابت : دعا دو چهره دارد، يكى از اين جهت كه برآورده شدن چيزى را از خداوند مى خواهيم و او كريم مطلق است بايد اميد به كرم او داشته تا جايى كه جواب و اجابت او را حاضر بدانيم ، لكن از آن جهت كه دعاى بنده انتساب به خواننده اى دارد كه مصلحت واقعيش را كاملا نمى داند و شايد مصلحت نباشد كه سريعا و بدون داشتن قابليت ، در حقش مستجاب شود و چون خداوند مى داند كه او فعلا قابليت اجابت را ندارد و با شرايط زمانى و غير آن ، قابليت پيدا مى كند لذا اجابت را تاءخير مى اندازد - بعد از اين علل تاءخير اجابت بيان مى شود - از اين جهت چون بنده به تمامى مصالح آگاهى نداشته ، و در اجابت عجله كرده و تحقق آن را قبل از موعدش خواستار است با چنين حالتى دعا محقق نمى شود.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ان العبد اذا دعا لم يزل الله تبارك و تعالى فى حاجته ما لم يستعجل (294)، (بنده وقتى دعا كند همواره خداوند تبارك و تعالى در صدد برآوردن حاجت اوست تا وقتى كه عجله نكند) و آن حضرت نيز فرمود: (با حالت عجله و تاءخير در اجابت ، انسان حالت ياءس از خداوند پيدا كرده - شيطان اين حالت را تقويت مى كندو او از خداوند جدا شده و ديگر دنبال دعا نمى رود(295)).
3- ياد ندادن به خداوند: دعا كردن و تمامى نيازمنديها را از خداوند خواستن ، يكى از كمالات حقيقى انسان است هر چند كه به فرموده امام صادق (296) عليه السلام خداوند عالم على الاطلاق است و تمامى خصوصيات وجودى و خواسته هاى انسان را با اظهار نكردنش هم مى داند، لكن غناى وجودى او اقتضا مى كند كه انسان از او بخواهد و نيازمنديهايش ‍ را به او اظهار كند و اين امر را دوست دارد، از اين جهت نبايد در مقام دعا مصالح خود را به خداوند تعليم كنيم ، على عليه السلام مى فرمايد: (كه خداوند فرمود: اى بندگان من ، مرا بندگى كنيد نسبت به آنچه شما را امر كرده ام و مصالح خود را به من ياد ندهيد من عالم ترم به آن و بخيل نيستم به مصالح شما - اگر مصلحت باشد عطا مى كنم -(297)).
شرايط استجابت دعا  
پس از بيان خصوصيات و امورى كه دعا نبايد داشته باشد تا براى برآورده شدن حوائج تحقق پيدا كند، بايد توجه داشت كه براى استجابت دعا نيز شرايطى وجود دارد كه زمينه به ثمر رسيدن دعا و افاضه فيض را از حق تعالى براى خواننده ايجاد مى كند هر چند كه او جواد و فياض على الاطلاق است لكن قابليت قابل و خواننده نيز بايد تام باشد تا بتواند فيض را قبول كند، از اين جهت ائمه عليهم السلام براى آن شرايطى را بيان كرده اند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1- شناخت خداوند: خواننده خداوند متعال بايد لااقل يك شناخت اجمالى نسبت به قدرت او براى برآوردن حاجتش داشته باشد تا بتواند از قدرتهاى محدود و غير حقيقى قطع ارتباط قلبى بكند، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: كه خداوند فرمود: كسى كه از من سؤ ال كند در حالى كه بداند من ضرر و نفع مى رسانم دعايش مستجاب مى شود(298)).
2- اداى حقوق خداوند: انسانى كه توقع دارد خداوند متعال را هر وقت براى برآورده شدن حوائجش ، مى خواند جوابش بدهد بايد توجه داشته باشد كه خداوند نيز از او توقع دارد كه ندايش را جواب مثبت داده و حقوق او را زير پا نگذارد. از على عليه السلام سؤ ال شد: (مگر خداوند نمى فرمايد: ادعونى استجب لكم ، - مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم - پس ‍ چرا او را مى خوانيم و اجابت نمى شويم ؟ حضرت فرمود: زيرا دلهاى شما به هشت خصلت خيانت كرده است ، اولش آن است كه خدا را مى شناسيد و حق او را آن طور كه بر شما واجب كرده است اداء نمى كنيد پس معرفت شما براى شما فايده اى ندارد... پس چه دعايى با اين حالت برايتان مستجاب شود در حالى كه درهايش را بسته ايد(299)). امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: (بنده وقتى خداوند تبارك و تعالى را با نيت صادق و قلبى مخلص بخواند، بعد از وفاى به عهد الهى مستجاب مى شود، و وقتى او را بدون نيت و اخلاص بخواند، برايش مستجاب نمى شود مگر خداوند نمى فرمايد: وفا كنيد به عهد من تا وفا كنم به عهد شما، پس كسى كه وفا كند، برايش وفا مى شود(300)).
البته اگر كسى معرفت اجمالى به حق تعالى داشته باشد و با نيت صادق و مخلصانه به طرف خداوند متعال برود كه اگر حاجتش برآورده شود پس از آن وفاى به عهد الهى بنمايد هر چند كه شرايط بعدى را نداشته باشد خداوند دعايش را مستجاب مى كند، همان طور كه ابوبصير گويد: (همسايه اى داشتم كه از اعوان حاكم ستمگر بود و امولى به دست آورده و با دوستان خود مجالس لهو و لعب و شرابخوارى به پا كرده بود، همواره او را نهى از منكر مى كردم ولى دست برنمى داشت تا اينكه پس از اصرار زياد به من گفت : من مردى هستم كه اسير شيطان و هوى نفس مى باشم و اگر حال مرا نزد امام صادق عليه السلام عرضه بدارى اميد است كه خدا مرا نجات دهد، ابوبصير گويد: به مدينه خدمت آن حضرت رسيده و حال همسايه را عرض كردم ، حضرت فرمودند: به او بگو كه تو از منكرات دست بردار و من ضامن مى شوم كه خدا تو را به بهشت ببرد، ابوبصير پس از آنكه كلام حضرت را به همسايه اش گفت ، او سخت متاءثر شده و توبه واقعى كرد و پس از چندى كه مريض شد در بستر مرگ قرار گرفته بود كه حالت بيهوشى بر او عارض شد پس از بهوش آمدن گفت : اى ابوبصير، حضرت صادق عليه السلام به عهد خود وفا كرد و سپس جان داد(301)).
3- كسب حلال : از آنجا كه انسان با دعا كردن به خداوند تقرب جسته و مى خواهد فيوضات الهى را از طريق دعا جلب كرده و آن را بيابد، از اين جهت بايد زمينه اين تقرب را در خودش فراهم كند، كسب حرام و خوردن حرام ، موجب دورى انسان از خداوند شده و قلبى كه از ساحت قرب او مطرود باشد نمى تواند دعاى حقيقى داشته باشد و حاجتش برآورده شود، همان طور كه امام صادق عليه السلام فرمود: (اگر كسى بخواهد دعايش ‍ مستجاب شود بايد كسب پاكيزه داشته باشد و از ظلم مردم بيرون بيايد و خداوند بنده اى را كه در شكمش حرام باشد يا در گردن او ظلمى نسبت به بندگانش باشد، بالا نمى برد(302))، و در روايت ديگر آمده كه حضرت موسى عليه السلام ديد مردى با حالت تضرع شديد دستش را بلند كرده و دعا مى كند خداوند به حضرت موسى وحى كرد: (اگر فلان كار و فلان كار را نيز انجام دهد هيچ گاه دعايش را مستجاب نمى كنم ، زيرا در شكمش ‍ حرام است و بر پشتش - بر عهده اش - حرام و در خانه اش حرام مى باشد(303)).
4- حضور قلب و رقت قلب : چون دعا، خواستن از خداوند متعال است بايد در حين خواندن ، توجه قلبى فقط به طرف او بوده باشد تا حالت انقطاع از غير او به وجود آيد و هر مقدار حالت انقطاع بيشتر باشد صفاى قلب بيشتر شده و حالت رقت براى آن پيدا مى شود، اين امر از اهم شرايط اجابت دعا مى باشد از اين جهت رسول اكرم صلى الله عليه و آله از اسم اعظم سؤ ال مى شود، حضرت مى فرمايند: (تمامى اسماء الهى اعظم است ، پس دلت را از غير او بكلى فارغ كن و او را با هر چه مى خواهى بخوان (304))، و آن حضرت نيز فرمود: (غنيمت بشماريد دعا را هنگام رقت قلب ، زيرا حالت رقت ، رحمت است (305)) بنابراين دعايى كه از قلب غافل از خداوند - به گونه اى كه با تمام وجود متوجه او نباشد - صادر شود بنابر فرمايش (306) امام صادق عليه السلام مستجاب نمى شود.
موانع استجابت دعا 
علاوه بر ايجاد زمينه براى استجابت دعا، بايد خواننده خداوند موانع استجابت را نيز برطرف كند تا زمينه استجابت از طرف او كامل شود، البته با فراهم كردن اين زمينه ها و برطرف كردن موانع ، استجابت دعا در نظرمان قطعى است كه بايد هم اين گونه (307) باشد تا تمايل به دعا داشته باشيم لكن گاهى مصالحى وجود دارد كه اجابت تاءخير مى افتد و ما از آن خبر نداريم ولى به هر حال نبايد دست از دعا برداشت و بايد موانع آن را در خودمان برطرف كنيم ، آن موانع عبارتند از:
1- گناه : انجام گناه مانع رسيدن به كمالات است ، حتى به واسطه آن انسان مؤ من از مواهب مادى مانند رزق (308) و نزول باران نيز محروم مى شود كه به واسطه اين محروميت حيوانات نيز در عذاب مى افتند(309)، يكى از آن محروميتها استجابت دعاست ، لذا امام باقر عليه السلام مى فرمايد: (بنده از خداوند حاجتى را مى طلبد كه اقتضا مى كند تا زمان نزديك يا دور برآورده شود لكن گناه مى كند و خداوند تبارك و تعالى به فرشته مى فرمايد: حاجتش را برآورده مكن و او را محروم كن ، زيرا او متعرض غضب من شده و از طرف من مستحق محروميت است (310)).
2- ظلم به ديگران : دعا هر چند نوع جنبه فردى دارد لكن در جهت اجابت آن امورى مؤ ثر است از جمله ظلم نكردن به ديگران ، هر چند كه خواننده نيز به او ظلم شده باشد ولكن خود در آن جهت نبايد ظلم كند، لذا امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (خداوند فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه دعاى مظلوم را نسبت به ظلمى كه به او شده و او نيز مانند آن را به ديگرى روا داشته ، مستجاب نمى كنم (311)). ظلم نه تنها نمى گذارد دعا براى خود مستجاب شود بلكه گاهى دعا را بر ضرر خواننده مستجاب مى كند همان طور كه در مواعظ خداوند متعال به حضرت عيسى عليه السلام است : (به ستمگران بنى اسرائيل بگو كه مرا نخوانند در حالى كه روى گناه و ظلم قرار داشته و بتها در خانه هايتان مى باشد زيرا من قسم ياد كرده ام كه دعاى كسى كه مرا مى خواند مستجاب كنم و اجابتم براى ايشان آن است كه آنها را لعن كرده تا اينكه پراكنده شوند(312)).
3- سير برخلاف اسباب ظاهرى : يكى از وظايف شخص عاقل و مؤ من قدم گذاردن در امور از راه اسباب و مسببات عادى است ، كه در شرع مقدس نيز اين گونه به آن امر شده ايم ، بنابراين اگر كسى در هر امرى برخلاف طريق عاديش قدم بردارد و به مشكلات برخورد كند و دعا كند براى برطرف شدن آنها، خداوند آن را مستجاب نمى كند تا اينكه از آن طريق قدم بردارد و سپس دعا كند كه دعا آن اسباب را به هم نزديك مى گرداند همان طور كه امام صادق عليه السلام فرمود: (چهار نفرند كه دعايشان مستجاب نمى شود،
اول : مردى كه در خانه نشسته و مى گويد: خدايا مرا روزى ده ، به او گفته مى شود آيا تو را امر نكردم كه دنبال رزق روى .
دوم : مردى كه بر ضرر زنش دعا كند به او گفته مى شود: (با پيمودن راههاى اصلاح اگر اصلاح نشد) مگر امر او را به دست قرار ندادم ؟ - اگر نخواستى با برخوردهاى نامناسب او صبر كنى مى توانى طلاقش دهى - و با آن نيازى به نفرين او نيست .
سوم : كسى كه مالى دارد و آن را از بين مى برد، و مى گويد: خدايا مرا روزى ده ، به او گفته مى شود: مگر تو را به ميانه روى - اسراف نكردن - امر نكردم ، تو را به اصلاح امر نكردم و بتو نگفتم (313)؟ كه : بندگان خداى مهربان كسانى هستند كه وقتى انفاق مى كنند اسراف نكرده و سخت گير نيز نمى باشند و راه ميانه را مى روند.
چهارم : كسى كه مالى داشته و بدون شاهد آن را قرض مى دهد - و قرض گيرنده آن را نمى دهد - به او گفته مى شود: آيا به تو امر نكردم كه شاهد بگيرى (314)) و در روايت ديگر دسته پنجمى را اضافه مى كند كه : (شخصى همسايه نامناسبى دارد و بر ضرر او دعا مى كند در حالى كه خداوند راهى براى فرار از اذيت او برايش قرار داده و آن منتقل شدن از آن مكان است (315)).
4- نقض حكمت الهى : همان طور كه گفته شد اصل خواستن حوائج از خداوند متعال مطلوب بالذات است كه خاصيتش يا نزديك كردن اسباب و مسببات عادى است كه انسان به نيازش برسد مانند اينكه براى شخص ‍ مريض طبيب حاذقى فراهم مى شود يا خداوند به ذهن انسان خيرخواهى مى اندازد كه قرض انسان را ادا كند و امثال اين امور و يا از طريق غيرعادى آن به اجابت برسد، اما اگر اجابت آن دعا برخلاف مصالح الهى يا مصالح فرد باشد آن دعا به اجابت نمى رسد و يا در اجابت تاءخير مى افتد همان گونه كه على عليه السلام مى فرمايد: (كرم خداوند سبحان حكمتش را نقض نمى كند از اين جهت هر دعايى مستجاب نمى شود(316))، مانند دعاى بلعم باعورا(317) بر ضد حضرت موسى عليه السلام كه اصلا به اجابت نرسيد بلكه عكسش مستجاب شد و خودش به عذاب الهى مبتلا شد، و نيز درباره حضرت موسى و هارون عليهماالسلام كه بر نابودى فرعون دعا مى كردند وعده اجابت داده شد(318) لكن اجابت موكول شد به وقت خودش ‍ كه زمينه اجتماعى آن محقق شود و آن چهل سال بود(319).
اسباب تاءخير اجابت دعا 
مخفى نماند كه گاهى تاءخير در اجابت دعا به جهت اسباب ديگرى غير از آنچه گفته شد مى باشد كه در آن نيز مصلحت واقعى دعاكننده در نظر گرفته شده است و آن حفظ تعالى روح مؤ من است مانند اينكه امام رضا عليه السلام فرمود: (... اگر صاحب نعمتى سؤ ال كند و به او داده شود، طلب مى كند غير چيزى را كه سؤ ال كرده و نعمت در چشمش كوچك شده و از چيزى سير نمى شود و وقتى نعمت بر او زياد شد، ممكن است مسلمان به خطر بيافتاد به سبب حقوقى كه بر او لازم است و ترس از وقوع در فتنه در آنها(320))، و يا به جهت ديگرى است كه امام صادق عليه السلام به آن تصريح فرموده است كه : (مؤ من خداوند عز و جل را در حاجتش ‍ مى خواند خداوند مى فرمايد: تاءخير بيندازد در اجابت به سبب اشتياق به صدا و دعايش ، و وقتى روز قيامت شود خداوند عز و جل به بنده اش ‍ مى فرمايد: مرا خواندى و من در اجابت تاءخير انداختم در حالى كه ثواب تو امورى است ... حضرت فرمود: مؤ من آرزو مى كند كه اى كاش دعايى از او در دنيا مستجاب نمى شد به سبب آن ثواب نيكويى كه در آخرت مى بيند(321)).