اءوثق عرى الايمان اءن تحب فى الله و تبغض فى الله و توالى اءولياء
الله و التبرى من اءعداء الله .(139)
محكم ترين دستاويزهاى ايمان ، دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا و پيروى
اولياى خدا و بيزارى از دشمنان اوست .
جالب آن كه اين فرمايش رسول الله صلى الله عليه و آله وقتى بود كه
ابتدا به اصحابش فرمود:
كدام يك از دستاويزهاى ايمان محكم تر است ؟ بعضى گفتند: نماز، گروهى
گفتند: زكات و عده اى اظهار داشتند: روزه و قومى گفتند: حج عمره و دسته
اى بيان داشتند: جهاد.
آن گاه رسول گرامى صلى الله عليه و آله فرمود: براى هر يك از اينها كه
گفتيد فضيلتى است ، ولى پاسخ پرسش من نيست ، محكم ترين دستاويزهاى
ايمان دوستى براى خدا و... مى باشد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
قد
يكون حب فى الله و رسوله و حب فى الدنيا، فما كان فى الله و رسوله
فثوابه على الله و ما كان فى الدنيا فليس بشى ء.(140)
گاهى دوستى براى خدا و رسول است و گاهى براى دنيا، محبتى كه براى خدا و
رسول است پاداشش بر خداست و آن چه براى دنياست اجر و مزدى ندارد.
حب الهى و ترك گناه
انسانى كه به خالقيت خدا ايمان آورد و اين جهان عظيم با همه
زيبايى ها و شگفتى هايش را آفريده و عطيه اى از سوى او دانست ، قطعا
عشق و محبت او در قلبش جاى مى گيرد و در سايه اين عشق و علاقه ، آنچه
موجب سخط و غضب او مى شود ترك مى كند و غرايز سركش خويش را كنترل مى
نمايد و هر اندازه اين عشق و محبت به خدا بيشتر شود، طاعت و بندگى او
بيشتر مى شود، درباره پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويند:
كان
رسول الله اءعظم الخلق عباده لله تعالى ، لانه كان اءعظم الخلق حبا لله
تعالى .
پيامبر خاتم پرستنده ترين انسان ها نسبت به خداوند متعال بود، زيرا
دوستدارترين آنها نسبت به خدايش بود.
و با اين بيان ، تنافى عشق به خدا و ارتكاب معصيت به خوبى روشن مى شود
كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
تعصى الاله و اءنت تظهر حبه |
|
هذا محال فى الفعال بديع |
لو كان حبك صادقا لاطعته |
|
ان المحب لمن يحب مطيع
(141) |
خدا را نافرمانى مى كنى در حالى كه اظهار عشق و محبت به او مى كنى !
اين محال و در كارها چيز شگفت انگيزى است .
اگر محبت تو صادقانه بود، از او اطاعت مى كردى ، چرا كه دوستدار، نسبت
به كسى كه دوستش مى دارد، مطيع و فرمانبردار است .
اطاعت و تبعيت
مؤ من راستين در همه حال مطيع پروردگار است و در تمام پيچ و خم
زندگى به دنبال راهنمايى هاى اوست تا بر آن اساس حركت كند و از هر گونه
خودمحورى و متابعت نفس و مشتهيات نفسانى اجتناب ورزد. قرآن مجيد مى
فرمايد:
و
المؤ منون و المؤ منات بعضهم اءولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن
المنكر و يقيمون الصلوه و يؤ تون الزكوه و يطيعون الله و رسوله اولئك
سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم .(142)
مردان و زنان باايمان ، ولى ، (و يار و ياور) يكديگرند، امر به معروف و
نهى از منكر مى كنند، نماز را بر پا مى دارند، و زكات مى پردازند، و
خدا و رسولش را اطاعت مى كنند، و به زودى خدا آنان را مورد رحمت خويش
قرار مى دهد، خداوند توانا و حكيم است .
خداوند در اين آيه شريفه ، از جمله نشانه هاى مرد و زن باايمان را
اطاعت بى چون و چراى خود و پيامبرش معرفى مى كند.
هم چنين خداوند در تمجيد و ستايش شخصيت والاى ابراهيم (عليه السلام )
مى فرمايد:
ان
ابراهيم كان اءمة قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين .(143)
به راستى ابراهيم ، پيشوايى مطيع خدا و حق گرا بود و از مشركان نبود.
در اهميت اين خصوصيت همين بس كه اگر فردى از آن فاصله گيرد، روى به شرك
آورده است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز از نشانه هاى اهل ايمان ، تبعيت
الهى را بر شمرده است :
...
و اتباع النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين
(144)
...ايشان (اهل ايمان ) پيروان پيامبران الهى و راستگويان و شهدا و
صالحان هستند.
و نيز مى فرمايد:
المؤ
منون هينون لينون كالجمل الاءنف اذا قيد انقاد، و ان اءنيخ على صخره
استناخ .ممم
(145)
مؤ منان با وقار و آرامشند، مانند شتر نرى كه مهار در بينى دارد، چون
او را بكشند، به راه افتد و اگر بر صخره اى بخوابانند، بخوابد.
كنايه از اين كه اهل ايمان در امور شرعى رام و منقاد هستند، و سركشى و
امتناع ندارند، اگر چه ذاتا هم چون شتر نر نيرومندند، ولى نيروى ايمان
، او را از سرپيچى جلوگيرى مى كند.
و از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود:
الايمان اءن يطاع الله فلا يعصى .
(146)
ايمان آن است كه خدا اطاعت شود و معصيت او نشود.
اسماعيل (عليه السلام )
اسوه اطاعت محض فرمان الهى
اسماعيل صادق الوعد از جمله پيامبرانى مى باشد كه به مقام رسالت
نيز نائل شده است . در قرآن مجيد بخش عمده داستان اسماعيل را در همراهى
با پدر بزرگوارش ابراهيم (عليه السلام ) در تاسيس كعبه و بيت الله
الحرام و اداى مناسك حج و به ويژه جريان قربانى را حكايت مى كند. در
اين شرايط، اسماعيل ، خود پيرو و مريد ابراهيم خليل است . آنچه در اين
دوران به روشنى جلب نظر مى كند امتثال بى چون و چراى اوامر الهى و
اطاعت محض از رسول زمان است .
كه از ايمان و يقين اسماعيل سرچشمه مى گيرد:
فلما
بلغ معه السعى قال يا بنى انى اءرى فى المنام اءنى اءذبحك فانظر ماذا
ترى قال يا اءبت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاء الله من الصابرين .(147)
و وقتى با او به جايگاه
((سعى
))
رسيد گفت : اى فرزندم ! من در خواب چنين مى بينم كه تو را سر مى برم ،
پس ببين چه به نظرت مى آيد؟ گفت : اى پدر! آنچه را مامورى انجام ده !
ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت .
اطاعت و فوز و رستگارى
خداى رحمان كسانى كه طاعت خدا و رسول را پيشه خود ساخته اند، از
رستگاران بر شمرده است :
و من
يطع الله و رسوله و يخش الله و يتقه فاولئك هم الفائزون .(148)
و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش
بپرهيزد، چنين كسانى همان پيروزمندان واقعى هستند.
خوف و رجا
ترس از
((عقوبت خدا
))
مراقبت و نگهبانى دل است و اميد به
((رحمت الهى
)) شفيع آدمى است ، هر كس خدا را بشناسد، هم از
او مى ترسد و هم به فضلش اميد دارد و اينها، دو بال ايمانند كه بنده
خدا با آنها به سوى بهشت خدا پر مى گشايد.
ترس نشان نمايان دادگرى خدا و باز دارنده از كيفر اوست و اميد، فرياد
بلند فضل و رحمت خدا.
اميد دل را زنده مى كند و ترس
((نفس سركش
)) را مى ميراند.
ايمان ، انسان را در حالتى از تعادل قرار مى دهد، نه آن چنان او را
نسبت به اعمال و كردارش مايوس و نااميد مى سازد تا دست از زندگى بشويد
و نه آن چنان او را مغرور مى كند كه تابع خواهش هاى نفسانى شود و هر
كارى خواست انجام دهد، ترس متعادل و مناسب ، باعث اجتناب انسان از امور
زشت و ناپسند است ، و اعتدال در اميد، باعث جبران خطاهاى گذشته مى شود.
قرآن كريم مى فرمايد:
انما
المؤ منون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم .(149)
همانا مؤ منان كسانى هستند كه هر گاه ياد خدا شود دل هاشان بترسد.
و نيز با تاكيد مى فرمايد:
و لا
تياءسوا من روح الله انه لا يياءس من روح الله الا القوم الكافرون .ممم
(150)
از رحمت خدا ماءيوس نباشيد، كه همانا از رحمت خدا جز كافران مايوس نمى
باشند.
در آيه ديگر چنين مى فرمايد:
ان
الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اءولئك يرجون رحمه
الله و الله غفور رحيم .(151)
همانا كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند،
اينان اميدوار به رحمت خدا مى باشند و خداوند آمرزنده و مهربان است .
در اين آيات يكى از نشانه هاى ايمان ، ترس از عقوبت خدا و اميد به فضل
الهى معرفى شده ، همان گونه كه در احاديث معصومين (عليهم السلام ) نيز
به اين نكته اشاره شده است :
امير مؤ منان على (عليه السلام ) فرمود:
ان
لاهل الدين علامات يعرفون بها... اذا جن عليه الليل افترش وجهه .(152)
براى اهل دين نشانه هايى است كه با آنها شناخته مى شوند... وقتى تاريكى
شب فرا رسد صورت خود را (براى عبادت و راز و نياز با خدا) بر زمين مى
گذارند.
و در جاى ديگر مى فرمايد:
و
قلوبهم محزونه ... اءجسادهم نحيفه ... خاشعا قلبه .(153)
قلب هايشان غمگين ، بدن هايشان ضعيف و لاغر است و داراى قلبى خاشع و
متواضع هستند.
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:
انه
ليس من عبد مؤ من الا (و) فى قلبه نوران : نور خيفه و نور رجاء. لو وزن
هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا.(154)
همانا بنده مؤ منى نيست ، جز آن كه در دلش دو نور است : نور ترس و نور
اميد، اگر اين يكى وزن شود، از آن ديگر افزون نباشد و اگر آن ديگرى وزن
شود، از اين يكى افزون نباشد.
در بيانى از على (عليه السلام ) از نشانه ها و خصوصيات اهل ايمان ،
داشتن حزن معرفى شده است :
المؤ من ... حزينا لذنبه .
(155)
مؤ من براى معاصى و گناهانش همواره غمگين و پشيمان است .
ياد خدا
از نظر اسلام هيچ چيزى به اندازه ياد خدا داراى ارزش و اهميت
نيست ، بلكه همه امور ديگر براى توجه انسان به خداست .
در تعاليم اسلامى موارد مشخصى وجود دارد كه هر فرد مؤ منى بايد در آنها
به ياد خدا باشد تا امور روزمره او را به كلى از ياد خدا غافل نگرداند،
مانند نمازهاى يوميه كه از مهم ترين و موثرترين مواردى است كه فكر و
روح انسان را از لابلاى دلمشغولى هاى زندگى روزمره خارج و به درگاه
الهى معطوف مى كند. آرى ، اگر اين فريضه بزرگ الهى مطابق اصول و موازين
تعيين شده در شرع انجام بگيرد، زمينه را براى استمرار ياد خدا در مراحل
ديگر زندگى فراهم مى آورد.
قرآن كريم با توجه به آثار حيات بخش ياد خدا در موارد فراوانى مؤ منان
را به ياد خدا فرا خوانده و به مداومت آن امر فرموده است تا مؤ منان با
آن آب حيات ، دل هاى خويش را سيراب و از آثار پرخير و بركت آن برخوردار
گردند:
يا
ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا.(156)
اى اهل ايمان ! خدا را بسيار ياد كنيد.
مراتب ذكر
1. اولين مرتبه از مراتب ذكر، ذكر لفظى و لسانى است .
2. مرتبه دوم ذكر معنوى است ، يعنى در حال ذكر لفظى به معانى الفاظ
توجه كند تا آثارى از اين توجه در دل سرايت كند و آن را متاثر سازد.
3. مرتبه سوم ، ذكر قلبى است ، يعنى توجه از دل بجوشد.
4. مرتبه چهارم - كه مخصوص بندگان خاص خداست - ياد كردن خدا در تمامى
احوال است .
براى اولياى الهى حتى لحظه اى غفلت از ياد خدا گناه محسوب مى شود. آنان
هميشه در پيشگاه الهى حاضرند كه در واقع اين مرتبه از ذكر، مرحله
انقطاع الى الله است و در آن بنده از همه چيز و همه كس بريده و به
درگاه پروردگار خويش روى آورده است و هيچ نوع علاقه و ميلى كه معارض با
حب الهى و رضا و خشنودى او باشد، در وجود او باقى نمى ماند. امير مؤ
منان على (عليه السلام ) چنين توجه و انقطاعى را از درگاه خدا مسئلت مى
كند:
الهى هب لى كمال الانقطاع اليك .
(157)
خداوندا! كمال انقطاع به سوى خود را برايم عطا كن .
بنابراين ، از نشانه هاى بارز اهل ايمان پيوسته به ياد خدا بودن است و
مؤ من همواره در جهت ازدياد ياد خدا تلاش مى كند و آن كه به طور كلى از
ياد خدا غافل است نمى توان مؤ من ناميد.
پاره اى از آثار توجه به
خدا
1. آرامش قلبى و قدرت روحى
اءلا بذكر الله تطمئن القلوب
(158)
آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دل ها آرام مى گيرند.
و متقابلا غافلان از ياد خدا، دچار تنگى در زندگانى دنيوى مى شوند:
و من
اءعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا(159)
كسى كه از ياد من روگردانى كرد، زندگانى او (در دنيا) تنگ مى شود.
2. نورانيت دل
در تعاليم اسلامى از ياد خدا به عنوان
((نور دل
ها
)) و
((جلاى قلوب
)) تعبير شده است .
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
عليك بذكر الله فانه نور القلب .
(160)
بر شما باد ياد خدا كه آن نور دل است .
3. وارستگى از لذات مادى
انسان تا زمانى كه به لذت معنوى نرسيده است ، تصور مى كند لذتى بالاتر
از لذات مادى نيست ، اما چون حلاوت و شيرينى ياد خدا و مناجات با او را
درك كند در مى يابد كه لذات مادى ، لذات واقعى نيستند، در نتيجه به
سهولت دل از آنها مى كند. مرورى كوتاه در زندگى رسول گرامى اسلام صلى
الله عليه و آله و حضرت امير (عليه السلام ) هر انسانى را دستخوش حيرت
و اعجاب مى كند كه با وجود كارهاى سنگين روزانه ، شب ها به نماز مى
ايستادند و به مناجات و راز و نياز با پروردگار خويش مى پرداختند و
عبادت مى كردند تا آن جا كه پاهايشان ورم مى كرد. اين براى آن بود كه
آن بزرگواران آن چنان در ياد خدا و انس با او به آرامش و لذت مى رسيدند
كه هيچ چيزى نمى توانست آنان را از اين حضور باز دارد و توجهشان را به
خود جلب كند.
4. جلب نظر الهى
در يكى از آيات قرآن ، خداوند مهم ترين اثر و نتيجه ياد خدا را چنين
بيان مى فرمايد:
((اذكرونى اءذكركم .
))(161)
مرا ياد كنيد تا من نيز شما را ياد كنم .
5. ايجاد بصيرت در دل
قرآن در مراقبت مؤ من از وسوسه هاى شيطان مى فرمايد:
ان
الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون
(162)
افراد پرهيزكار هنگامى كه شيطان آنها را وسوسه مى كند متذكر شده و به
ياد خدا مى افتند و در همان حال بصيرت مى يابند.
و حضرت على (عليه السلام ) نيز مى فرمايد:
من ذكر الله استبصر.
(163)
هر كه خدا را ياد كند بصيرت مى يابد.
6. دورى از گناه
بديهى است كه يكى از آثار مهم ياد خدا پرهيز از معاصى است ، زيرا وقتى
كه انسان تن به معصيت دهد، خدا را فراموش كرده است و اگر توجه به خدا
كند و او را شاهد و ناظر اعمالش بداند، چگونه مى تواند تن به نافرمانى
او دهد و از اطاعت امرش سر باز زند.
قرآن مجيد مى فرمايد:
ان
الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اءكبر.(164)
همانا نماز (اگر واقعى باشد و روح ذكر خدا و ياد خدا در آن باشد) انسان
را از نافرمانى خدا باز مى دارد.
7. خوديابى
خودفراموشى معلول خدافراموشى است ، بر همين اساس قرآن كريم مى فرمايد:
و لا
تكونوا كالذين نسوا الله فاءنساهم اءنفسهم .(165)
و مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خداوند نيز آنان را از
يادشان برد.
يعنى اگر انسان به خدا روى آورد و خدا را ياد كند، خود را در مى يابد.
گر نخواهى خود فراموشت شود |
|
ياد او كن ، ياد او كن ، ياد او |
على (عليه السلام ) از ياد خدا به عنوان ستون ايمان ياد مى كند و مى
فرمايد:
ذكر
الله دعامه الايمان و عصمه من الشيطان .(166)
ياد خدا ستون ايمان و مصونيت از شيطان است .
شكرگزارى
بر اساس كتاب مفردات راغب ، شكرگزارى ، همان تصور نعمت و اظهار
آن است كه نقطه مقابل آن كفر، يعنى فراموشى نعمت و پوشاندن آن مى باشد.
شكر داراى مراحل و معناى گسترده اى است كه به دو قسم تقسيم مى شود:
الف ) شكر در برابر خدا، بدين معنا كه انسان نهايت خضوع را در برابر او
به جا آورد و از هر گونه مخالفت او بپرهيزد.
ب ) شكرگزارى در برابر مخلوق ، در اين جا درباره قسم اول بحث مى شود.
طبق بعضى روايات ، خداوند به موسى (عليه السلام ) وحى كرد كه اى موسى !
حق شكر مرا به جاى آور، عرض كرد: چگونه ؟ در حالى كه هر شكرى كنم در
برابر آن نعمت تازه اى به من داده اى ! خداوند فرمود:
يا
موسى الان شكرتنى حين علمت اءن ذلك منى .(167)
اكنون شكر مرا به جاى آوردى ، چون مى دانى كه همين توفيق نيز از من است
.
درباره شكرگزارى در برابر خالق ، نفس تصور عجز، خود يكى از راه هاى
اداى حق شكر خداست .
به گفته سعدى :
از دست و زبان كه بر آيد |
|
كز عهده شكرش به در آيد؟ |
همين اظهار عجز، مرحله اى از شكر الهى است . وانگهى شكر در برابر خدا
داراى مراحل و انواع مختلفى است از جمله :
1. شكر قلبى ، كه عبارت است از تصور نعمت هاى الهى در قلب و خشنودى
باطنى به آن .
2. شكر زبانى ، كه انسان با زبان خود به حمد و سپاس الهى بپردازد.
3. شكر عملى ، كه عبارت است از ترك گناه و انجام آنچه خداوند واجب كرده
است و عالى ترين مظاهر شكر، عبادت خالصانه و اظهار بندگى در برابر
خداست .
قرآن مجيد در توصيف اهل ايمان پس از بر شمردن صفاتى چند مى فرمايد:
((...الحامدون
))(168)
، در برابر نعمت هاى مادى و معنوى پروردگار
((سپاس
)) مى گويند.
)) و پيامبر
صلى الله عليه و آله در كلامى شيوا در وصف اهل ايمان مى فرمايد:
((شكورا، شكرگزارند.
))(169)
و هم چنين امام صادق (عليه السلام ) در معرفى مؤ منان مى فرمايد:
شكورا عند الرخاء.
(170)
اهل ايمان ، در نعمت و آسايش سپاسگزارند.
مؤ منان در همه حال روح شكرگزارى دارند كه پيامبر صلى الله عليه و آله
فرمود:
عجبا
لامر المؤ من ، ان اءمره كله له خير، و ليس ذلك لاحد الا للمؤ من ان
اءصابته سراء شكر و كان خيرا له و ان اءصابته ضراء فكان خيرا له ،
كار مؤ من عجيب است كه كار او همه برايش خير است و هيچ كس جز مؤ من
چنين نيست ، اگر سختى به او رسد، شكر كند و براى او نيك باشد و اگر مرض
به او رسد، صبر كند و براى او نيك باشد.
پيشوايان معصوم (عليهم السلام ) پيوسته در حال بندگى و شكرگزارى در
برابر پروردگار بودند، آنها اين اصل را محور همه امور و سنگ زيرين رشد
و تعالى و كمال مى دانستند. عبادتشان براى كسب بهشت و خوف از دوزخ
نبود، بلكه ذات پاك خدا را سزاوار آن مى دانستند و به عنوان شكر در
برابر نعمت هايش ، او را عبادت مى كردند عبادتى پاك و خالص و مستمر
هميشگى . امير مؤ منان (عليه السلام ) در اقسام عبادت و عبادت كنندگان
فرمود:
ان
قوما عبدوا الله رغبه فتلك عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبه
فتلك عباده العبيد، و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار.(171)
گروهى خدا را از روى ميل به بهشت پرستش مى كنند كه اين عبادت سوداگران
و تجارت پيشگان است و گروهى خدا را از روى ترس از آتش دوزخ عبادت مى
كنند كه اين عبادت بردگان است و گروهى خدا را براى شكر نعمت هايش مى
پرستند و عبادت مى كنند كه اين عبادت
((آزادگان
)) است .
دو اثر ارزشمند شكرگزارى
1. ازدياد نعمت هاى الهى ، كه قرآن مجيد مى فرمايد:
لئن
شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد.(172)
اگر شكرگزارى كنيد، نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى
كنيد، مجازاتم شديد است .
شكر نعمت نعمتت افزون كند |
|
كفر نعمت از كفت بيرون كند |
2. كسب فضايل اخلاقى و دورى از زشتى ها، شخص سپاسگزار و شكرگزار براى
آن كه از نعمت هاى الهى سپاسگزارى كند در اطاعت اوامر و ترك نواهى خدا
مى كوشد و به همين وسيله صفات عاليه و ملكات فاضله اى چون تقوا، عدالت
، عزت نفس و... را كسب مى كند و نيز رذايل اخلاقى مانند: فسق ، ظلم ،
تملق و...را از خود دور مى نمايد. در روايتى از امير مؤ منان (عليه
السلام ) مى فرمايد:
((شكر هر نعمتى ، پرهيز از
گناهان است .
))
مذمت كفران نعمت
در نكوهش كفران نعمت همين بس كه خداوند عذاب دردناكى بر آن قرار
داده است و در روايتى از على بن موسى الرضا (عليه السلام ) از پيامبر
صلى الله عليه و آله نقل فرموده است كه
((عقوبت
و عذاب كفران نعمت ، زودتر از ساير گناهان نازل مى شود
))(173)
حضرت ايوب (عليه السلام )
اسوه شكرگزاران
شكر گزارى صفت همه انبيا و نيكان ، به ويژه حضرت ايوب (عليه
السلام ) است . در عبارتى كه علامه مجلسى رحمه الله نقل كرده آمده است
:
و
كان شاكرا لاءنعم الله تعالى مؤ ديا لحق الله تعالى .
او (ايوب عليه السلام ) شكرگزار نعمت هاى خدا و اداكننده حقوق الهى
بود.
ايوب همواره سپاسگزار نعمت هاى الهى بود و در خلوت و اجتماع در حالى كه
غرق در محنت و بلا بود با سپاس دائم خود، خداباورى را ترويج مى نمود،
نويسنده اعلام قرآن در جمع بندى روايات مى نويسد:
ايوب مردى متمكن و نيكوكار و داراى حشم و فرزندان بسيار بود و بر خلاف
اكثر ثروتمندان از جاده حق و عدالت منحرف نشده و كفران نعمت نكرد. از
اين رو، شيطان بر سپاسگزارى او رشك برده و در محضر خداوند سپاسگزارى و
شكر ثابت ايوب را براى تنعم و بهره مندى وانمود مى كند و مى گويد: اگر
مال و منال او گرفته شود مسلما كفران خواهد ورزيد. خداى تعالى براى
اثبات صبر و شكر گزارى پيوسته ايوب درخواست ابليس را عملى مى كند و
اموال ايوب به كلى از دستش بيرون مى رود، ولى ايشان هم چنان شاكر است
ممم
(174) .
عاقبت اين سپاسگزارى آن بود كه خداوند بار ديگر نعمت هاى از دست رفته
را به او باز گرداند:
فاستجبنا له فكشفنا ما به من ضر و آتيناه اءهله و مثلهم معهم رحمه من
عندنا و ذكرى للعابدين .(175)
پس دعاى او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان
او و نظيرشان را همراه با آنان به وى عطا كرديم تا اهل عبادت متذكر لطف
و احسان ، شوند.
سليمان (عليه السلام )
اسوه اى ديگر
روحيه سپاس ، شكر و حمد الهى در جان سليمان به گونه اى جاى
گرفته بود كه هيچ عاملى نمى توانست او را از ياد حق و شكر نعمت هايش
غافل گرداند. مسلما اين خدا محورى و شكر هميشگى در برابر منعم ، باعث
مزيد نعمت و قدرتش گرديده بود:
و
لقد آتينا داوود و سليمان علما و قالا الحمد لله الذى فضلنا على كثير
من عباده المؤ منين .(176)
و به درستى به داود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند: ستايش
خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان باايمانش برترى داده است .
عبادت خاشعانه
هر چند عبادت در پاره اى اعمال - كه اصطلاحا اعمال عبادى ناميده
مى شوند - محصور نيست ، بلكه هر عملى كه مرضى خدا باشد و به قصد بندگى
خدا و اطاعت اوامر او انجام گيرد عبادت است ، در نتيجه ، تمام اوصاف
گذشته مؤ من در جاى خود نوعى عبادت است ، ولى در پاره اى از آيات و
روايات يكى از نشانه هاى ويژه اهل ايمان ، كثرت عبادت هاى مرسوم ،
مانند نماز و راز و نيازهاى شبانه و سجده هاى طولانى ذكر شده است كه در
اين بخش به بعض آنها اشاره مى شود:
آيات
1.
انما
يؤ من بآياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم
لا يستكبرون تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما
رزقناهم ينفقون .(177)
تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر گاه اين آيات به آنان
يادآورى شود به سجده مى افتند و تسبيح و حمد پروردگارشان را به جا مى
آورند و تكبر نمى كنند، پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود (و
به پا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند) و پروردگار خود را با بيم
و اميد مى خوانند و از آنچه به آنان روزى داده ايم انفاق مى كنند.
2.
و
المؤ منون و المؤ منات بعضهم اءولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن
المنكر و يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوه ...(178)
مردان و زنان با ايمان ، ولى (يار و ياور) يكديگرند، امر به معروف و
نهى از منكر مى كنند، نماز را به پا مى دارند، و زكات مى پردازند.