41 الضامن غريم.
پايَندان26 غرامت كش بود يعنى هر كه كسى را
پايندانى كند غرامت كشد و اگر بدستورى وى كند رسد كه از وى27
طلبد.
42 الرفق رأس الحكمة.
مدارا كردن سر حكمتست.
سر هر حكمتى بليل و نهار
|
|
رفق و آهستگى بود در كار
|
يعنى بزرگترين حكمتى آنستكه در كارها مدارا كند و ساكن بود و مدارا در كار دارد.
43 البر حسن الخلق.
هست نيكى دليل خلق نكو
|
|
با همه خلق باش نيكو خو
|
نيكويى بر خوى نيكوست؛ يعنى هر كه را خيرى و نيكى افتد چون خوى نيكو بود بنزديك
خداى تعالى سخت پسنديده باشد بسبب خوى نيكو.
44 الشباب شعبة من الجنون.
جوانى شاخيست از ديوانگى.
چون جوانيست از جنون يك شاخ
|
|
هست با هر كسى جوان گستاخ
|
يعنى هر كه جوان باشد در وى سبكى بود و بى صبر و شتاب زده بود اگر از وى چيزى حاصل
آيد كه نكوهيده و عيبناك بود كس را نرسد كه ويرا پر ملامت كند.
45 كلمة الحكمة ضالة كل
حكيم.
كلمه حكمت گمشده هر حكيمى بود.
در حكمت كه جوهر نيكوست
|
|
گمشده هر حكيم و دانا اوست
|
يعنى هر كه دانا و حكيم بود پيوسته طلبكار كلمه حكمت بود چنانكه آنكس كه چيزش گم
شده باشد؛ زيرا كه قدر كلمه حكمت آنكس داند كه كسى را از خداى تعالى بترساند، يا با
چيزى خواند كه ويرا در آن شرف و كرم بود، يا از قبيحى باز دارد، و
حكيم آن باشد كه چيزى بداند و بر آن كار كند.
46 النساء حبائل الشيطان.
زنان دام ابليساند.
دام شيطان زنان ناپاكند
|
|
هر چه پاكند چست و چالاكند
|
يعنى چنانكه صياد دام را حيلت خود سازد و بدان صيد گيرد ابليس عليه اللعنة زنان را
دام خود سازد و بدان صيد گيرد يعنى مردانرا بديشان از راه ببرد؛ زيرا كه حق سبحانه
و تعالى زنان را چنان آفريده كه گفتار و رفتار و خوردن و رفتن ايشان همه محل شهوتست
مرد چون بيند بدان ميل كند؛ پس هر زنى كه عاقل و خردمند بود و از خداى تعالى نيك
ترسد پيوسته برحذر باشد و خويشتن را نگه دارد و از مرد بيگانه پنهان شود.
47 الخمر جماع الاثم.
خمر خوردن جمع كننده همه بزههاست.
خمر كان زبده همه مزههاست
|
|
جمع آرنده همه بزههاست
|
و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: چون خمار گويد: لا اله الا
الله؛ عرش و كرسى بلرزد و بهر حرفى خداى تعالى فرشتهاى را بيافريند تا بروز
قيامت برين خمار لعنت مىكند. مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه در دنيا خمر خورد
در آخرت از شراب بهشت ويرا نصيب نبود، و هر كه شبانگاه شراب خورد در بامداد مشرك
آيد، و هر كه در بامداد شراب خورد در شبانگاه مشرك آيد. و مصطفى (عليه السلام)
گويد: مدمن الخمر كعابد الوثن؛ يعنى هر كه پيوسته خمر
خورد همچون بت پرست باشد. و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: چون خمر خواره زن خواهد
او را زن مدهيد، و اگر سخن گويد او را براستگوى مداريد، و اگر شفاعت كند اجابتش
مكنيد، و اگر گواهى دهد مپذيريد، و امانت پيش وى منهيد كه اگر ضايع كند خداى را بود
كه عوض باز ندهد. و در خبرست كه هر كه مىآشامد28
چهل روز طاعتش بر آسمان نشود.
48 الخمر ام الخبائث.
خمر خوردن مادر همه پليديهاست؛ زيرا كه هر كه29
مست شود سوگند بسيار خورد و بيشتر دروغ باشد، و نماز نكند، و ذكر خداى تعالى نگويد،
و مردم را از وى رنج رسد، و بزبان فحش گويد.
49 الغلول من جمر جهنم.
خيانت از پارههاى آتش دوزخست.
هر كه يك حبه را خيانت كرد
|
|
اخگر آتش جهنم خورد
|
و مصطفى صلى الله عليه و آله فرمود كه: خيانت مكنيد و امانت نگه داريد اگر خود همه
رشته تارى30 بُوَد.
50 النياحة من عمل الجاهلية.
نوحه كردن از افعال اهل جاهليت بود؛ يعنى هر كه نوحه كند از پس جاهلانى رفته بود
كه از پيش مصطفى صلى الله عليه و آله بودند و خدايرا و شرع را ندانستند و
نوحه سخنى چند باشد كه نوحه كنند با هم آورد كه بسبب آن خداوند مصيبت بى صبر
گردد، و كسى كه بانگ برآورد. و آنرا كه گوش بدان دارد، و آنكس كه مويه كند. و رسول
صلى الله عليه و آله مىفرمايد كه: از ما نيست آنكس كه جامه بدرد، و آنكس كه دست بر
روى زند. و مصطفى صلى الله عليه و آله گويد كه: نوحهگر از گور خاك آلود و گردآلود
برخيزد و چادرى از لعنت بخويشتن گرفته باشد و دست بر سر مىزند و مىگويد: واويلا،
و فرشتهاى از قفاى او مىرود و مىگويد: امين؛ و جاى اين نوحهگر آتش دوزخ باشد. و
همچنين رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه: روز قيامت نوحه كنان را مىآورند و از
ايشان بانگ سگ مىآيد.
51 الحمى رائد الموت.
تب پيشرو مرگ است.
مرگ را چون تبست پيشآهنگ
|
|
همه كس مىشود بتب دلتنگ
|
يعنى هر كه را تب آيد از سختى جان كندن بود و مرگش معلوم شود و خداى تعالى تب را
رسول مرگ گردانيده تا بنده چون تبش آيد بيدار گردد و كار خويش بسازد و از گناه توبه
كند و وصيت كند پيش از آنكه عقلش بشود31 و اگر
خواهد كه توبه كند و وصيت كند نتواند.
52 الحمى من فيح جهنم.32
تب ز گرمى دوزخست اثرى
|
|
مىزند بر وجود ازو شررى
|
تب از تپش دوزخست، و مصطفى صلى الله عليه و آله مىفرمايد كه: هر كه را سه ساعت تب
آيد و صبر كند و خداى تعالى را شكر كند و حمد و ثنا گويد و با مردم گرانى نكند خداى
تعالى فرشتگان را گويد كه: بنده من33 ببيند
كه بر بلا و سختى چگونه صبر مىكند و بنويسيد كه: من كه خداوند آسمان و زمينام
ويرا بيامرزيدم، و از آتش دوزخ ايمن گردانيدم.
53 الحمى حظ كل مؤمن من
النار.
تب بهره هر مومنى است از آتش دوزخ. و مصطفى صلى الله عليه و آله مىفرمايد كه: هر
كسى را از آتش دوزخ بهرهاى بود، و بهره مؤمن از آتش دوزخ تبى بود كه ببرد.
54 القناعة مال لا ينفد.
خرسند بودن بدانچه خداى تعالى دهد مالى بود كه بُن در نيابد.
گفت خواجه قناعتست اين34 مال
|
|
كه نيايد بهيچ حال زوال
|
و مصطفى صلى الله عليه و آله مىفرمايد كه: هر كه بروزى درماند و حاجت خويش بخلق
بردارد و از ايشان نا اميد گردد و با درگاه خداى تعالى شود يا او را بميراند يا
روزى بر وى فراخ گرداند.
55 الامانه تجر الرزق.
امانت كه راست پيشى است35 روزى را بخود كشد.
هست امانت كه او شبانروزى
|
|
مىكشد سوى خويشتن روزى
|
56 الخيانة تجر الفقر.
خيانت درويشى بمردم كشد.
نكند سود بر خيانت مرد
|
|
شد فقير آنكه او خيانت كرد
|
يعنى هر كه او خيانت كند درويش گردد، زيرا كه خداى تعالى خاين را دشمن دارد و در
مال وى بركت نكند، و مردم نيز چون بينند كه وى بى انصاف است با وى نياميزند.
57 الصبحة36
تمنع الرزق.
خفتن از پس نماز بامداد روزى را منع كند زيرا كه وقت قرآن خواندنست و دعا و ذكر
خداى تعالى و استغفار كردن؛ پس هر كه بخسبد درين وقت ازين جمله بازماند و خداى
تعالى بركت از وى بازدارد.
رزق را خواب صبح دارد باز
|
|
عمر كوته شود ز خواب دراز
|
و عبدالله عباس پسرش را ديد كه باول روز خفته بود بانگ بر وى زد و بر وى جفا كرد و
گفت: ندانى كه خواب باول روز و آخر روز خواب احمقاق و مستان بود. اما نزديك زوال
خواب پسنديده است و رسول (عليه السلام) درين وقت خفتى و گفته37
كه: هر كه اول روز خسبد كسلان گردد و چيزيش بياد بنماند؛ و اين خبر در حق مصلحانست
آنكس كه ظالم يا فاسق بود اگر هرگز بيدار نگردد بهتر بود.
58 الزنا يورث الفقر.
هر كه كارش زناست شد درويش
|
|
پس زنا كار هست دشمن خويش
|
زنا بميراث برساند درويشى را؛ و مصطفى صلى الله عليه و آله مىفرمايد كه: زنا
كننده را شش چيز حاصل آيد سه در دنيا و سه در آخرت؛ اما در دنيا بهاى رويش بشود و
زندگانيش بكاهد و درويش گردد، و در آخرت خداى تعالى با وى خشم گيرد و حسابش دشوار
گردد، و جاودان در دوزخ باشد. و شب معراج كه مصطفى صلى الله عليه و آله را باسمان
بردند قومى را ديد كه پاره گوشت پيش ايشان نهاده بود كه از آن خوشبوتر و نيكوتر
نبود و پاره گوشت نهاده بود كه از آن گندهتر و مردارتر نبود و اين قوم آن گوشت
مردار مىخوردند و با آن ديگر مىنگريدند، رسول صلى الله عليه و آله پرسيد كه: اين
قوم كيستند؟ - جبرئيل (عليه السلام) گفت: اين زانياناند كه زنا كردهاند پس هر كه
زن حلال پاك در خانه دارد و بحرام مشغول گردد، يا هر زنى كه بر بستر شوهر خيانت كند
حالش همچنين بود. و مصطفى صلى الله عليه و آله مىفرمايد كه: در دوزخ از عورت زانى
گندى آيد كه اهل دوزخ با آن همه محنت كه ايشان را بود از آن گند فرياد كنند و زنهار
خواهند نعوذ بالله من النار.
59 زناء38
العيون النظر.
زناى چشم نگريدنست بحرام.
گفت در راه سرع پيغمبر
|
|
هست بيشك زناى چشم نظر
|
عيسى (عليه السلام) گويد كه: بر شما باد كه چشمها از حرام نگه داريد كه آن نگريدن
چشم مشتهى گردد و از آن فتنه خيزد. و خداى تعالى گفت با موسى: يا موسى حظيرةالقدس
كه بهترين جايگاهست در بهشت مأمواى كسانيست كه چشمها از حرام نگه دارند، و مال بسود
ندهند، و رشوت نستانند.
60 العمائم تيجان العرب.
عمامهها تاجهاى عرب است.
61 الحياء خير كله.
شرم نيك است همه.
سبب خير شد حيا يكسر
|
|
هست بر فرق دين حيا افسر
|
62 الحياء لا يأتى الا بخير.
شرم نيايد الا بنيكى.
جز نكوئى حيا نيارد پيش
|
|
شرم را ساز مقتدا در كيش
|
و مصطفى صلى الله عليه و آله گويد كه: شرم ايمانست؛ يعنى با شرم بسبب شرم از فسق و
دشنام و مفسده دور باشد، و بى شرم چون كافر بهيچ فسقى باك نكند.
63 المسجد بيت كل تقى.
مسجد خانه هر پرهيزگاريست؛ يعنى هر كه در مسجد شود بايد كه مقصودش عبادت بود و
بسخن دنيا مشغول نگردد، و مصطفى صلى الله عليه و آله مىفرمايد كه: هر كه بهر نماز
قصد مسجد كند بهرگامى كه بر گيرد در جريده اعمالش دو نيكى بنويسند تا آنوقت كه با
خانه آيد.
64 آفة الحديث الكذب.
آفت سخن دروغ است.
آفت هر حديث هست دروغ
|
|
كى بود در دروغ نور فروغ
|
يعنى هر كه سخنش دروغ ظاهر شود از پس آن آنچه بگويد مردم بشك باشند در راستى آن؛ و
سخن وى بنزديك مردم قدرى و وزنى ندارد.
65 آفة العلم النسيان.
آفت علم فراموش كردنست؛ يعنى هر كه چيزى ياد گيرد بايد كه پيوسته همى خواند و
تكرارش همى كند تا از دستش بنوشد.
66 آفة الحلم السفه.
آفت بردبارى بى خردى بود؛ يعنى هر كه بردبار و آهسته بود بايد كه خويشتن را از جهل
و بى خردى در حال خشم نگاه مىدارد تا از جمله صابران بود و بردبارى آن بود كه خداى
تعالى مىگويد: و لا تستوى الحسنة؛ تا آخر آيه، يعنى هر
كه بجاى او39 بد سگالد بوجهى هر چه نيكوتر از
خويشتن بازدارد، و با دشمنان چنان باشد كه آنكس كه دوست و خويشاوند بود تا دشمنى
بزيادت نشود.
67 آفة العبادة الفترة.
آفت عبادت كردن سستى كردنست؛ يعنى هر كه در طاعت و عبادت سستى كند مخاطره بود كه
بدان نرسد كه مرگ در قفاست. و مصطفى (عليه السلام) يك لحظه بر زندگانى اعتماد نكردى
پس مكلف بايد كه در توبه تقصير نكند و در هيچ عبادتى امروز و فردا نكند و گويند كه:
مردى در شب هيچ نخفتى؛ دخترش گفت: چونست كه همه خلق ميخسبند و تو نمىخسبى؟ - گفت:
نبايد كه مرگ مرا در خواب بگيرد و اميرالمومنين (عليه السلام) مىفرمايد كه: بنده
در طلب روزى حلال بايد كه چنان بود كه هرگز نخواهد مردن، و در طاعت چنان بود كه
يكساعت نخواهد ماندن.
68 آفة الشجاعة البغى.
هست بيداد آفت مردى
|
|
شايد ارگرد ظلم كم گردى
|
آفت مردانگى سركشى كردنست؛ يعنى هر كه مردانه و دلير بود سركشى كند، و (هر كه) با
مردم تطاول و سركشى جويد زود باشد كه هلاك شود.
69 آفة السماحة المن.
آفت سخاوت منت نهادن بود.
منت است آفت جوانمردى
|
|
ترك كن منت ارسخا كردى
|
هر كه با كسى خير كند پس باوى نمايد40 كه من
چنين كردم بهر وجهى كه باشد تا41 خواهد كه
مردم بدانند خيرى كه وى كرده باشد؛ ويرا در آن هيچ منفعتى نباشد نه در دنيا و نه در
آخرت. و مصطفى (عليه السلام) مىفرمايد كه: خداى تعالى روز رستاخيز42
اول قرآن خوان را گويد و پرسد كه: ترا زيركى و خاطر تند دادم تا بتوفيق من كتاب من
بدانستى؛ چه كردى؟ - گويد كه: پيوسته مىخواندم، خداى تعالى گويد: دروغ مىگوئى كه
از بهر آن مىخواندى تا گويند كه: فلان كس قرآن داند و نيك مىخواند، و مالدار را
گويد كه: ترا مال دادم و مستغنى كردم از مردم؛ چه كردى؟ - جواب دهد كه: پيوسته
هميدادم، گويد: دروغ مىگوئى كه از بهر آن دادى كه گويند: فلان سخيست.
70 آفة الجمال الخيلاء.
آفت جمال تكبر كردنست؛ يعنى هر كه در وى جمالى بود بصورت يا بزينت بسبب آن بمردم
تكبر جويد (و) بر دل مردم ناخوش گردد.
نازو كبر آفت جمال بود
|
|
نغز و خوش خوى خجسته فال بود
|
71 آفة الحسب الفخر.
آفت حسب تفاخر كردنست؛ يعنى هر كه اصلى و نسبى دارد و تكبر كند نزديك همه كس ناخوش
گردد.
آفت گوهرست نازيدن
|
|
خويش را اصل و مهترى ديدن
|
72 آفة الجود السرف.43
آفت سخاوت اسراف كردنست.
آفت جود نيست جز اسراف
|
|
هست اسراف بخششى بگزاف
|
يعنى هر كه چيزى بمردم بسيار بخشد چنانكه از حد ببرد خداى تعالى نپسندد زيرا كه وى
درويش شود و محتاج ديگرى گردد و خداى تعالى مىفرمايد جل جلاله
له: و لا تبذر تبذيرا؛ يعنى در بخشش از حد مبر كه هر كه همچنين كند از
برادران شيطان بود؛ اما چون بصدقه دهد چندانكه بدهد باك نباشد زيرا كه ببركت آن
محتاج نگردد.
73 آفة الدين الهوى.
آفت دين از پس هوا رفتن بود.
آفت دين هواى بد باشد
|
|
وان هوا دشمنى خود باشد
|
يعنى هر كه آن كند كه هوايش بود و دلش خواهد بدين زيان كند، پس عاقل بايد كه در هر
كارى جانب دين نگه دارد و بدنيا ميل نكند، و خداى تبارك و تعالى و تقدس مىفرمايد
كه: ابراهيم را از بهر آن خليل خواندم كه چون كاريش فراپيش آمدى بديدى تا رضاى من
در آن بودى يا نه؟ اگر رضاى من بودى بكردى؛ واگرنه ترك كردى، ازينجا خليل من شد.
74 السعيد من وعظ بغيره.
نيكبخت آنست كه پند گيرد بغيرى.
هر كه زايد سعيد از مادر
|
|
پند گيرد ز كار شخص دگر
|
يعنى هر كه سعادت و عاقبت جويد و خواهد كه بهر دو گيتى نيكبخت شود چيزى كه ديگرى
بكردن آن در محنت و بلا افتد و بهر دو گيتى زيانكار گردد از آن دور بود؛ چنانكه
بيند كه يكى ميان خلق خدا بسبب دروغى و مشقتى برخوردارى كند و بمراد رسد جواب و
وبال آن در گردن وى بماند، پس بايد كه هيچكس از اعتبار گرفتن بحال44
ديگران خالى نبود.
75 الشقى من شقى فى بطن امه.
بدبخت آن بود كه بدبخت بود در شكم مادرش؛ اين خبر دروغ است و مصطفى (عليه السلام)
مثل اين نگويد كه بفعل خويش بدبخت شود آنكه عقل تمام دارد.45
76 كفارة الذنب الندامة.
كفاره گناه پشيمانى بود از گناه.
هر كه كرد او گنه بنادانى
|
|
هست كفارتش پشيمانى
|
77 الجمعة حج المساكين.
مسجد جمعه رفتن حج مسكينانست؛ يعنى هر كه مال ندارد كه بدان حج كند چون آدينه باشد
غسل كند و از بهر نماز بمسجد رود ثواب حاجيان بيابد، و مصطفى صلى الله عليه و آله
مىفرمايد كه: شب آدينه و روز آدينه بيست و چهار ساعت است در هر ساعتى حق سبحانه و
تعالى ششصد هزار بنده عاصى از دوزخ آزاد كند ببركت اين روز.
78 الحج جهاد كل ضعيف.
حج كردن جهاد هر ضعيفى است؛ يعنى هر كه قوه آن ندارد كه با كافران بحرب رود چون حج
كند ثواب غازيان بيابد.
79 جهاد المرأة حسن التبعل.
جهاد كردن زن آنست كه حق شوهرش نيكو گزارد، يعنى هر زن كه اين كار كند همچنان بود
كه با كافران حرب كند و دين و اسلام را قوت مىدهد، و حق شوهر بر زن آنست كه بى
دستورى وى از خانه بيرون نرود، و روزههاى تطوع بيدستورى وى ندارد؛ و اگر دارد ثواب
شوهرش را بود، و با فراش وى خيانت نكند، و ويرا از خويشتن باز ندارد اگر همه بر پشت
چهار پاى باشد. و مصطفى صلى الله عليه و آله مىفرمايد: هر زنى كه بخشم بشود تا باز
آمدنش نمازش درست نباشد، و هر نمازى كه در آن شوهر را دعا نكند ناقص باشد. مصطفى
(عليه السلام) گويد: كه هر زنى كه نماز بجاى آرد، و روزه فريضه بدارد، و فرج را
نگاه دارد، و شوهرش را طاعت دارد، بهر درى كه خواهد در بهشت شود، و حق زن بر شوهر
آنست كه كارهاى بيرونيش براست دارد، و ويرا علم دين بياموزد، و خورش و پوشش از وجه
حلال بسازد، و بر وى ستم نكند، و با وى خوى نيكو دارد.
80 طلب الحلال جهاد.
هر كه روزى طلب كند ز حلال
|
|
در جهادست با عَدو مَه و سال
|
طلب حلال غزا كردنست؛ يعنى هر كه خورش و پوشش از وجه حلال بسازد و بر وى46
ستم نكند همچنان بود كه غزا مىكند و هر گوشتى كه از لقمه حرام رويد در بهشت نشود
تا بآتش دوزخ نشود.47
81 العلم لا يحل منعه.
علم كان گوهريست با مقدار
|
|
از خريدار علم باز مدار
|
حلال نيست بازداشتن علم؛ يعنى هر كه عالم بود و كسى ازو مسئلهاى پرسد چون داند و
نگويد مستحق دوزخ شود.
82 موت الغريب شهادة.
مرگ غريب شهادت است؛ يعنى هر كه از بهر قوت يا مصلحتى ديگر بغربت شود و آنجا بميرد
ثواب شهيدان بيابد.
83 الشاهد يرى مالا يرى
الغائب.
حاضر بيند آنچه نبيند غائب؛ يعنى آن كس كه در موضعى يا در ميان قومى بود حال آن
موضع و آن قوم از نيك و بد بهتر داند از آن كس كه وى دور بود.
آنچه حاضر ببيند اندر حال
|
|
هيچ غائب نبيند اندر سال
|
84 الدال على الخير كفاعله.
رهنماى بخير همچون كننده خير بود؛ يعنى هر كه كسى را بخير رهنمائى كند يا بر خيرى
دارد؛ چندانكه ثواب وى را بود او را نيز بود. و مصطفى (عليه السلام) مىفرمايد كه:
فاضلتر كسى بقيامت آنكس بود كه خيرش بيشتر بمردم رسد.
در ره خير رهنمون بودن
|
|
همچنانست كه خير فرمودند: 48
|
85 ساقى القوم آخرهم شربا.
آب دهنده قومى بايد كه آخر ايشان آب خورد؛ زيرا كه در ادب چنين است.
ساقى قوم آخر آب خورد
|
|
تا ز حق مزد بى حساب برد
|
86 كل معروف صدقة.
هر نكوئى كه مىكنى مادام
|
|
همچو صدقه است بر خواص و عوام
|
هر نيكى صدقه است؛ يعنى هر كه چيزى ندارد كه بصدقه دهد بدان نيكى كه كند اگر چه با
توانگران كند ثواب صدقه دهندگانش باشد.
87 مداراة الناس صدقة.
مدارا كردن با مردم صدقه است.
هر كه با مردمان مدارا كرد
|
|
دادن صدقه آشكارا كرد
|
88 الكلمة الطيبة صدقة.
سخن خوش صدقه است؛ يعنى كسى را كه توانائى مال نباشد كه آن بصدقه دهد سخن وى چون
خوش بگويد بصدقه بنويسند و ثواب صدقه يابد.
89 ما وقى به المرء عرضه كتب
له به صدقة.
آنچه بايد (مرد را كه در نام نيك و عيال بدان واپايد و نفس خويش را49)
او را بدان صدقه بنويسند؛ يعنى هر كه از كسى ترسد از زبانش يا از وجهى ديگر پس چيزى
بوى دهد و شر وى از خود بازدارد بصدقه نوشته آيد.
90 الصدقة على القرابة صدقة
و صلة.
صدقه بر خويشاوندان صدقه بود و پيوستن بود؛ يعنى هر كه در قرابت وى درويشى بود و
با وى خير كند از دو وجه ثواب يابد؛ يكى ثواب صدقه، دويم صواب رحم پيوستن.
صدقه دادن بخويش خود ز كرم
|
|
صدقه و صله رحم باشد50
|
91 الصدقة تمنع ميتة السوء.
صدقه از مردن بد باز دارد؛ يعنى هر كه صدقه دهد حق سبحانه و تعالى او را نگاه دارد
تا وى بى وصيت و توبه و شهادت از دنيا نرود. و گفتهاند كه: صدقه هفتاد بلا
بگرداند. و آوردهاند كه گرگى كودكى را برگرفت مادرش نانى بدرويشى داد كودك را از
دهان بينداخت ندا آمد كه: لقمة بلقمة.
92 صدقة السر تطفىء غضب
الرب.
صدقه نهانى بنشاند خشم خداى تعارى را؛ يعنى هر كه در سرّ صدقه دهد خداى تعالى از
گناهى كه وى كرده باشد در گذرد و عفو كند.
93 صلة الرحم تزيد فى العمر.
هست پيوستن رحم كه از آن
|
|
عمر افزايد و بنازد جان
|
پيوستن با خويشاوندان بيفزايد در زندگانى؛ و رسول (عليه السلام) گويد كه: هر كه با
رحم پيوندد خداى تعالى او را ببهشت نزديك گرداند، و از آتش دوزخ دور گرداند، و
كارها بر وى آسان كند، و رنج و مشقت از وى بردارد، و خداى تعالى مىگويد:
و اقوا الله الذى تساءلون به والأرحام 51
يعنى بترسيد از خداى كه در كارها دست بوى زنيد و با رحم پيونديد كه رحم از رحمتست،
هر كه با رحم پيوندد من برحمت باوى پيوندم، و هر كه ببرد من از وى ببرم، و با
خويشاوند هفت خصلت پسنديده است اول خوشنودى خدا؛ زيرا كه وى فرموده است. دويم شادى
فرشتگان و مومنان. سيّم هر كس ويرا ثنا گويد. چهارم ابليس بدان غمناك گردد. پنجم
بركات و فراخى بود. ششم چون كاريش پيش آيد قرابت بسيار بود. هفتم زندگانيش بيفزايد؛
يعنى توفيق يابد بر چيزى كه از پس مرگش ثواب بر وى مىنويسند.
94 فعل المعروف يقى52
مصارع السوء.
كردار نيك از افتاد نگاههاى بد بازدارد.53
هر كه نيكى كند چون درماند
|
|
نيكوئى زو بدى بگرداند
|
يعنى هر كه كردار نيك كند اميد آن بود كه ببركت آن از بلاهاى بد برهد.
95 الرجل فى ظل صدقته حتى
يقضى بين الناس يوم القيامة.54
مرد در سايه صدقهاش باشد تا حكم كردن ميان مردمان روز قيامت چون خداى تعالى خلق
را بر انگيزاند و گناهكارانرا در تاريكى مىبرند ندا كنند نيكوكارانرا باز ايستيد
تا ما نيز بنور شما بيائيم، جواب دهند كه: ما اين از دنيا آورديم شما را از اين نور
سودى نباشد، باز گرديد و از دنيا بياريد، پس خداى تعالى جمله را برهنه و گرسنه در
عرصات بدارد، و از هول و هيبت و عظمت آن روز مرد نداند كه مرد است، و زن نداند كه
زنست، و از گرماى قيامت مرد بود تا بگردن در عرق بود و مىجوشد برين گونه چهل سال55
استاده باشند دلها بر گلو آمده و چشم از هم باز كرده و خيره بماند و كس را حد آن
نبود كه منطق زند، هر كه نيكى كرده باشد در حال چنين بفريادش رسد، پس خداى تعالى
ميان خلق حكم كند و هر يكى بيكى در آويزد و دعوى بر ديگرى كند، يكى گيد: بچه جرم
خون من بريختى؟ - ديگرى گويد: چرا بر من ظلم كردى و حق من ببردى؟ - و ديگرى گويد:
چرا بر من بهتان نهادى و بدانچه خداى تعالى مرا داده بود چرا غيبت56
كردى؟ و من بخويشتن مشغول بودم چرا سخن ناپسنديده گفتى؟ برين گونه هر يكى بخصمى
ديگرى برخاسته باشد و مادر از فرزند و شوهر از زن و برادر از برادر و دوست از دوست
مىگريزد و رو مىگرداند قال الله تعالى: يوم يفر المرء من
أخيه و أمه و أبيه و صاحبته و بنيه لكل امرىء منهم يومئذ شأن يغنيه. و خداى
تعالى خلقانرا از هر وجهى مىپرسد بعضى را گويد: شما را صحت دادم چرا نماز نكرديد؟
و زندگانى دادم بهرزه و بيهوده بسر آورديد؟ و عمر را بباد بر داديد، و معصيت همى
كرديد و از خلق پوشيده مىداشتيد، و از ايشان شرم مىداشتيد و من مىديدم و از من
شرم نداشتيد، و شما را توانگرى دادم تا با درويشان مواسات كنيد بر ايشان تكبر كرديد
و حقير داشتيد و حق ايشان باز گرفتيد و در معصيت بكار برديد، و شما را بينائى دادم
تا بصنع من نگريد شما بحرام نگريستيد، و شما را شنوائى دادم تا (در كار) آواز قرآن
خواندن و وعظ شنيدن كنيد57 شما گوش با سرود
كرديد و نوحه را پيشه ساختيد، و شما را زبان دادم تا ذكر و تسبيح من كنيد؛ شما دروغ
و فحش گفتيد و زبان در مردم كشيديد و سخن چينى كرديد، و شما را كتاب و شرع فرستادم
و صلاح از فساد و حرام از حلال بديد كردم و از اين روز شما را آگاه كردم؛ شما پشت
بر كتاب من كرديد و بحرام و حلال باك نكرديد و ازين روز ياد نكرديد، بجلال قدرم كه
قدم فراپيش ننهيد58 تا حجت نياريد، پس بدوزخ
روند خلق را ببينند برخاسته، دست گويد: من گرفتم. پا گويد: من رفتم، عورته گويد: من
زنا كردم؛ قال الله تعالى: يوم تشهد عليهم أيديهم و .رجلهم بما
كانوا يعملون و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا أنطقناالله الذى أنطق كل شىء.
و از جانبى كرام الكاتبين گواهى مىدهند و جريده كردارشان در دست مىنهند چون
درنگرند آن نكال و رسوائى بينند هر ساعتى چند بار خود را بر دوزخ عرض كرده، و هر
روز خداى را چند بار آزرده، و هر گناهى پيش دل ايستاده گوئى كه در آن59
ساعت كرده است، و كس بود كه پندارد كه عذاب دوزخ از آن فضيحت و خجالت كمترست گويد:
ملكا پادشاها آنچه شنيديم بچشم بديديم و بيقين بدانستيم ما را بدنيا فرست تا رضاى
تو نگه داريم و برگ اين روز كنيم، و كس بود كه پنجاه هزار سال بلب تشنه و بشكم گرنه
و بتن برهنه در عرصات بماند و آخر هم بدوزخ رود، كس بود كه در جريدهاش خروارها
طاعت بود و يك ذره باوى سود نكند از آنكه بر وى خلق كرده باشد، و از نجاست
نپرهيزيده باشد، يا بر دين حق نبوده باشد پس بجاى آب خون گريد و همى گويد:
واتغابناه60 وا افسوساه، خداى تعالى هر گروهى
را بشكل و بنكاح سر و سينهها مىكوبند، و بعضى را لعاب و گليز61
از دهان مىآيد و بر زمين فرو مىشود كه از ناخوشى و زشتى آن اهل قيامت روى
بگردانند، و بى نمازان را همى - آورند روهشان تاريك و سياه گشته و رو بر قفا
گردانيده، و نيكو كارانرا در خورد عمل جزا دهند و بهر نيكى ده مكافات دهند، و هر
گروهى را بمرتبتى و عزى بدارند؛ بعضى را جريده كردارشان در دست راست دهند چون در
نگرند و كردار خويش ببينند بنازند و آواز برآورند كه: دوستان62
ما و خويشان ما و آشنايان ما بيائيد و ببينيد كه نماز چگونه كردهايم، و روزه چگونه
داشتهايم، و زكوة چگونه دادهايم، و از معصيت چگونه پرهيزيدهايم؛ برين گونه طاعت
همى شمارند و مىگويند كه: نيكى كن آنست كه: من غافل نبودم و سر سرى نداشتم بلكه
پيوسته پيش چشم داشتم و در انديشه بودم و از رو و دست و پاى ايشان نور بر عرش
مىرود، و بعضى را بر سريرهاى نور نشانده باشند و نظاره همى كنند، و در خجالت و
شرمسارى اهل دوزخ همى خندند، و بعضى را از حوض كوثر آب مىدهند، و حله بهشت
مىپوشانند و بر براق همى نشانند، چنانكه اهل دوزخ گناه خود با يكديگر مىخوانند و
گويند: كاشكى فلان همنشين من نبودى و ميان من و او از مشرق تا مغرب بودى، و كس باشد
كه از حسرت گوشت63 از بازوى خويش مىگيرد
همچنين اهل بهشت يكديگر را در بر مىگيرند و بر يكديگر دعا و ثنا مىكنند، و هر
ساعتى از نزديك حق تعالى هزار سلام و راحت و بشارت بديشان مىرسد، و هر يك را چندان
سرور و شادى بود كه اگر يكى از صد هزار يك آن در دنيا كسى64
بيابد زهرهاش پاره پاره شود، و اهل دوزخ چون تنعم و تربيت بهشتيان ببينند غم و
محنتشان بزيادت شود، و اهل بهشت چون آن خوارى و عاجزى اهل دوزخ ببينند راحتشان
بزيادت شود.
پىنوشتها:
26) در برهان قاطع گفته: (پايندان بفتح ثالث و دال ابجد بالف كشيده بر وزن اصفخان
ضامن و كفيل و ميانجى كننده را گويند.)
27) در نسخه ديگر: (رشد ازوى.)
28) در نسخه ديگر: (كه هر كه مىرا در دهن گيرد.)
29) زيرا كه خمار هر گه) و بطور حتم (خمار) از اضافاتست.
30) اگر خود رشتاى بود.)
31) زايل بشود.
32) بنده مومن) و شايد اصل: (بنده مرا) بوده است.
33) در أقرب الموارد گفته: الحمى من فيح جهنم؛ أى مما فارمن حرها.
34) كذا و شايد (آن) بهتر باشد.
35) در هر دو نسخه: (امانت راست پيشى است.)
36) در أقرب الموارد گفته: الصبحة بالفتح نوم الغداة، و بالضم مصدر، و نوم الغداة.
37) در نسخه ديگر: (و گفتهاند) و شايد اين نسخه بهتر باشد.
38) در نسخه ديگر: (زنا)؛ و قصر و مد هر دو در اين كلمه جايزست.
39) در نسخه ديگر: (تو) و فعلهاى عبارت نيز در آن نسخه بصورت مخاطب آمده است.
40) در اصل: (هاوى نمايد) و در نسخه ديگر: (ظاهر نمايد) و معنى (باوى نمايد) آنست
كه بر رخ او كشد و بعنوان منت بر وى اظهار كند.
41) در نسخه ديگر: (قيامت).
42) كذا در هر دو نسخه و معنى نيز درست است و با وجود اين مىتواند نيز كه (يا)
باشد.
43) در نسخه عتيقه و ساير نسخ خطى شهاب الاخبار قبل از اين، اين فقره هم هست: آفة
الظرف الصلف و ترجمهاش اين است: (آفت افراط در ظرافت و خوشمزگى لاف و گزاف است.)
44) در نسخه ديگر: (بمال) يعنى بعاقبت و سرانجام.
45) در نسخه ديگر: (مصطفى صلى الله عليه و آله مانند اين سخن بگويد كه بنده بفعل
خويش بدبخت شود و آنكه عقل تمام دارد) مراد بدين گفتار اثبات اختيار و نفى جبرست؛
زيرا كه ظاهر خبر دلالت بر ثبوت جبر مىكند و ساير علما نيز در قبول اين خبر توقف
دارند و يا توجيه مىكنند.
46) يعنى بر زن؛ پس معلوم مىشود كه اين فقره ناظر بمردانست چنانكه فقره سابق مربوط
به زنان بود.
47) در نسخه ديگر: (بنسوزد.)
48) كذا؛ و شايد اصل چنين بوده است: (همچنانكه بخير فرمودن) (يا همچنانست خير
فرمودن) يا تصرفى ديگر بايد باشد تا وزن شعر درست شود.
49) در نسخه ديگر بجاى عبارت ميان دو قلاب: (مردم را كه در نام و ننگ و عيال را
بدان بايد و نفس خويش را همچنين.)
50) اين شعر در اصل نسخه چنين است كه بنظر مىرسد.
51) از اولين آيه سورة النساء است.
52) در نسخه عتيقه و بعضى كتب ديگر: (صنائع المعروف تقى) و هوالاصح و الأوفق لسياق
الكلام.
53) هر دو نسخه: (در كردار نيك بايد افتادن) و قياسا تصحيح شد.
54) يوم القيامة) در نسخه ديگر و در نسخه عتيقه و بلكه در ساير نسخ مخطوطه أصل شهاب
الاخبار كه بنظر رسيد نيست.
55) در نسخه ديگر: (پنجاه هزار سال.)
56) در نسخه ديگر: (عيب.)
57) اگر (در كار) نباشد چنانكه در نسخ نيست پس (آواز قرآن كردن) در اينجا بمعنى گوش
فرا داشتن بقرآن و استماع كردن آنست.
58) در نسخه ديگر: (ننهى.)
59) در نسخه ديگر: (در اين).
60) در نسخه ديگر: (واأفغاناه):
61) در برهان قاطع در حرف گاف فارسى گفته: (گليز بكسر اول و ثانى بتحتانى رسيده و
بزاى نقطه دار زده آبى و لعابى را گويند كه از دهن انسان و حيوان ديگر بر آيد و
بفتح اول هم گفتهاند.)
62) در نسخه ديگر: (اى دوستان.)
63) در نسخه ديگر باضافه: (بدندان.)
64) در نسخه ديگر: (كسى) نيست.