روزه را شبها به آب افطار كرد |
|
|
شكر
كرد و سجده جبار كرد |
روز ديگر باز نامد راتبه |
|
|
آمدش
زان خاطبه بل عاتبه
|
گفتش آخر تا كى اى مرد سليم |
|
|
چون
زنانى در پس پرده مقيم
|
خانه را بهر زنان آراستند |
|
|
مرد
را در كوه و صحرا خواستند |
قرن فرمان شد زنان را در كتاب |
|
|
مرد
را سيروا همى آمد خطاب
|
نيستى چون زن ره بازار گير |
|
|
تنبلى
بگذار و خود در كار گير |
كسب كن ، كاسب حبيب الله بود |
|
|
طاعت
بى كسب ، دام ره بود |
هر كه را انبان تهى باشد ز نان |
|
|
گر به
مسجد رفت بكشايد دكان
|
بايد اول ريخت در انبار فوم
(61) |
|
|
خواند، آنگه عنكبوت و صاد و روم |
داد پاسخ شوى زن را اين چنين |
|
|
كاى
مرا در رنج و در راحت قرين
|
نيست يكسان كار و بار هر كسى |
|
|
مردمان را فرقها باشد بسى
|
گر مرا يك حبه در انبار نيست |
|
|
چون
تو دارم دانه ام در كار نيست |
گر سرم را نيست دستار و كلاه |
|
|
گو
نباشد فرق ما و خاك راه
|
رفت اگر خاك سراى من به باد |
|
|
منزل
جانان من معمور باد |
آب عذبم گر نباشد در سبو |
|
|
آب
چشمم خوش بود بر ياد او |
گر ندارم جامه خز يا سمور |
|
|
عاشق
ديوانه بايد لوت و عور |
اى گرامى گوهر يكتاى من |
|
|
اى تو
دنياى من و عقباى من
|
راحت من ، روح من ، ريحان من |
|
|
جنت
من ، جان من ، جانان من
|
چون تو هستى هيچ چيزم گو مباش |
|
|
جز تو
هر چيزى بود لا شى ء لاش
|
اى سرت نازم مرا تو يار باش |
|
|
جمله
عالم گو مرا اغيار باش
|
چون مرا لطف تو كشتى بان بود |
|
|
نيست
غم عالم اگر طوفان بود |
چونكه قهر تو نخواهد سوختن |
|
|
آتش
نمرود گردد نسترن
|
پور آزر را كنى چون سيم پاك |
|
|
ز آذر
و نمروديان او را چه باك
|
چون تو باشى لنگر كشتى نوح |
|
|
آيد
از هر موجى او را صد فتوح
|
چون تو احمد را فرستى سوى غار |
|
|
عنكبوتى گردد او را پرده دار |
زن جوابش داد كاى مرد خدا |
|
|
اى كه
هستى در عبادت پارسا |
آنچه فرمودى درست است اى رفيق |
|
|
ليك
گم كردى در اين وادى طريق
|
آنكه او از تو توكل خواسته |
|
|
هم وى
اين دكان كسب آراسته
|
فهو حسبى
(62) را شنيدستى از آن |
|
|
و
ابتغوا من فضله
(63) را هم بخوان
|
آن توكل از دل دنياى تست |
|
|
كسب و
حرفت كار دست و پاى تست
|
خواستند از دل توكل اى همام |
|
|
وز
جوارح كسب با سعى تمام
|
رو زمين از خار و از خس پاك كن |
|
|
آب ده
پس دانه اندر خاك كن
|
تكيه كن آنگه به لطف كردگار |
|
|
گو
خدايا دانه از خاكم برآر |
قفل بر زن بر در دكان به شب |
|
|
وانگهى بسپار دكان را به رب
|
از توكل هيچكس بابا نشد |
|
|
تاره
تزويج را پويا نشد |
تا نگردى گرد تزويج و سفاد |
|
|
كى
توكل در برت كودك نهاد(64) |
مادر موسى چو موسى را به نيل |
|
|
در
فكند از گفته رب جليل
|
خود ز ساحل كرد با حسرت نگاه |
|
|
گفت
كه اى فرزند خرد بى گناه
|
گر فراموشت كند لطف خداى |
|
|
چون
رهى زين كشتى بى ناخداى ! |
وحى آمد كاين چه فكر باطل است |
|
|
رهرو
ما اينك اندر منزل است
|
ما گرفتيم آنچه را انداختى |
|
|
دست
حق را ديدى و نشناختى
|
سطح آب از گاهوارش خوشتر است |
|
|
دايه
اش سيلاب و موجش مادر است |
رودها از خود نه طغيان مى كنند |
|
|
آنچه
ما گوييم ما آن مى كنند! |
ما به دريا حكم طوفان مى دهيم |
|
|
ما به
سيل و موج ، فرمان مى دهيم ! |
نقش هستى نقشى از ايوان ما است |
|
|
خاك و
باد و آب سرگردان ما است
|
فرعون و همسرش آسيه كه در كنار دريا نشسته بودند ناگهان چشمشان به
صندوقچه اى كه بر روى امواج در حركت بود، افتاد. فرعون دستور داد
مامورين فورا صندوق را از آب بگيرند. فرعون در صندوق را باز كرد ناگهان
چشم اش به نوزادى افتاد كه كابوس قيام يك مرد بنى اسرائيل و زوال ملك
او به دست آن مرد را براى او زنده كرد فورا خواهان اجراى قانون جنايت
كشتن نوزادان بنى اسرائيل در مورد او شد. اطرافيان متملق و چاپلوس نيز
فرعون را در اين طرز فكر تشويق كردند و گفتند: دليل ندارد كه قانون
درباره اين كودك اجرا نشود.