(تا آنگاه كه مرگ يكى از شما فرا رسد، فرستادگان ما او را قبض روح كنند. آنها
كوتاهى نمى كنند، سپس بسوى پروردگار خود برگردانده مى شوند. آگاه باش حكم از آن
پروردگار است و او سريعترين حسابرسان است.)
3ـ اگر زندگى پس از مرگ نباشد مظلومان از حق خود محروم شده و ظالمان به مجازات
نمى رسند.
قرآن در سوره نساء آيه 93 مى گويد:
«و من قتل مؤمناً متعمداً فجزائه جهنم خالداً فيها»
(هر كسى عمداً مومنى را بكشد، كيفر او جهنم است كه بطور دائم در آن خواهد ماند.)
و در سوره تكوير آيه 10 مى گويد:
«و اذا الموؤدة سئلت بأىّ ذنب قتلت»
(آنگاه كه از دختر بچه زنده بگور شده پرسيده شود كه به كدامين گناه كشته شده است.)
و در سوره نساء آيه 10 مى گويد:
«انّ الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلماً انّما ياكلون فى بطونهم ناراً و سيصلون
سعيراً»
(آنان كه به ظلم اموال يتيمان را مى خورند همانا آتش است كه در شكم هاى خود فرو
مى ريزند. و بزودى در دوزخ خواهند افتاد)
و در سوره شورى آيه 21 مى گويد:
«و لولا كلمة الفصل لقضى بينهم و انّ الظالمين لهم عذاب اليم»
(اگر وعده گاه قيامت نبود و ميعاد جدا كردن حق و باطل از همديگر نبود، در همين دنيا
ميان آنها حكم مى نموديم همانا براى ظالمان عذاب دردناك است.)
و در سوره نساء آيه 30 مى گويد:
«و من يفعل ذلك عدواناً و ظلماً فسوف نصليه ناراً»
(هر كس به عدوان و ظلم به مال كس ديگر تجاوز كند او را درآتش (دوزخ) فرو مى بريم.)
و در سوره بقره آيه 178 مى گويد:
«فمن اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم»
(هر كس در قصاص از حدّ تجاوز كند، براى او عذاب دردناك خواهد بود.)
و در سوره مطففين آيه 1-7 مى گويد:
«ويل للمطففين الّذين اذا اكتالوا على النّاس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم
يخسرون ألا يظنّ اولئك أنهم مبعوثون ليوم عظيم يوم يقوم النّاس لربّ العالمين كلّا
انّ كتاب الفجّار لفى سجين»
(واى بر كم فروشان هنگامى كه كالا را دريافت مى دارند. بطور كامل مى سنجند و هنگامى
كه به ديگران مى دهند ازكيل و وزن آن كم مى كنند... آيا آنان گمان نمى برند كه براى
روز بزرگى برانگيخته خواهند شد؟ ! روزى كه مردمان براى حضور در درگاه الهى بپا
مى خيزند.
و در سوره شعراء آيه 227 مى گويد:
«و سيعلم الذين ظلموا اىّ منقلب ينقلبون»
(بزودى كسانى كه ظلم كرده اند، خواهند دانست كه به چه كيفرگاهى فرود مى آيند.
(فرجام آنها به كجا مى انجامد.)
و در سوره يونس آيه 54 مى گويد:
ولو انّ لكل نفس ظلمت ما فى الارض لافتدت به واسرّواالنّدامة لمّارأ والعذاب و قضى
بينهم بالقسط و هم لايظلمون»
(در آن روز هر انسانى كه ظلم كرده، اگر دارنده و مالك همه آنچه در زمين است باشد،
همه را فدا مى كند كه از كيفر رهايى يابد. آنگاه كه عذاب الهى را ديدند از ته دل
پشيمان مى شوند (كيفر اعمال خود آنهاست) و به آنها ظلم نمى شود.)
و در سوره سبا آيه 31 مى گويد:
«ولو ترى اذا الظالمون موقوفون عند ربهم»
اگر مى ديدى هنگامى را كه ظالمان پيش پروردگار خود باز داشته شده اند)
و در سوره بقره آيه 165 مى گويد
«و لو يرى الذين ظلموا اِذ يرون العذاب انّ القوّة لله جميعاً»
(اگر ظالمان مى ديدند آنگاه را كه عذاب خدا را خواهند ديد(مى دانستند) كه همه قدرت
و نيرو از آن خداست.)
و در سوره روم آيه 57 مى گويد:
«فيومئذ لاينفع الذين ظلموا معذرتهم و لا هم يستعتبون»
(در آن روز (روز قيامت) عذر كسانى كه ظلم كرده اند سود نمى دهد، و نه به توبه و
بازگشت بسوى خدا خوانده مى شوند.)
و در سوره زخرف آيه 39 مى گويد:
«ولن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انّكم فى العذاب مشتركون»
(در آن روز (روزقيامت) هرگزپشيمانى براى شماسودندارد چراكه شماظلم كرديد، همانادر
عذاب(باساير دوزخيان) انبازيد.
و در سوره سبا آيه 42 مى گويد:
«و نقول الّذين ظلموا ذوقوا عذاب النّارالّتى كنتم بها تكذبون»
(به كسانى كه ظلم كرده اند مى گوييم عذاب آتش (دوزخ) را كه آن را تكذيب مى كرديد،
بچشيد.)
و در سوره زمر آيه 24 مى گويد:
«و قيل للظالمين ذوقوا ما كنتم تكسبون»
(در (روز قيامت) به ظالمان خطاب مى شود كيفر ستم هائى را كه كرده ايد، بچشيد.)
و در سوره يونس آيه 52 مى گويد:
«ثم قيل للّذين ظلموا ذوقوا عذاب الخلد»
(آنگاه به ظالمان گفته شود بچشيد عذاب ابدى را)
و در سوره زخرف آيه 65 مى گويد:
«فويل للذين ظلموا من عذاب يوم اليم»
(واى بر كسانى كه ظلم كردند از عذاب روز دردناك)
و در سوره انبياء آيه 29 مى گويد:
«فذلك تجزيه جهنم كذلك تجزى الظالمين»
(او را به (آتش) جهنم مجازات خواهيم كرد كه ظالمان را چنان كيفر مى دهيم.)
و در سوره مائده آيه 29 مى گويد:
«فتكون من اصحاب النّار و ذلك جزاء الظالمين»
(از اهل آتش (دوزخ) شوى كه كيفر ظالمان است.
و در سوره آل عمران آيه 151 مى گويد:
«و مأواهم النّار و بئس مثوى الظالمين»
(منزلگاه آنان آتش (دوزخ) است. ظالمان منزلگاه بدى دارند.)
و در سوره ابراهيم آيه 22 مى گويد:
«انّ الظالمين لهم عذاب اليم»
(براى ظالمان عذاب دردناك است.)
و در سوره مريم آيه 72 مى گويد:
«ثم ننجى الذين اتّقوا و نذرالظالمين فيها جثيّا»
(آنانرا كه تقوى ورزيده اند نجات دهيم و ظالمان را در ميان دوزخ فرانهيم در حاليكه
به زانو افتاده اند)
و در سوره حشر آيه 17 مى گويد :
«فكان عاقبتهما انّهما فى النّار خالدين فيها و ذلك جزاؤ الظالمين»
(عاقبت آنها اين است كه در آتش مخلّد خواهند بود و كيفر ظالمان همان است.)
4ـ رساندن انسان به غايت و هدف از آفرينش آن مستلزم زندگى پس از مرگ است.
قرآن در سوره انشقاق آيه 7 مى گويد:
«يا ايّها الانسان إنّك كادح الى ربك كدحاً فملاقيه» (اى انسان تو به رنج و زحمت
بسوى پروردگار خود شتابان هستى، پس به لقاء پروردگارت نائل خواهى آمد)
توضيح مطلب اين است كه مقتضاى لطف پروردگار متعال آنست، كسى را كه در عبادت خدا و
تقرب به او مى كوشد او را به آن هدف برساند.
و در سوره فجر آيه 27 - 30 مى گويد:
«يا ايّتهاالنفس المطمئنّه ارجعى الى ربّك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى
جنّتى»
(اى روح مطمئنّ آرام، به سوى پروردگارت برگرد، در حالى كه از او خشنودى و او از تو
خشنود است.)
در "اسفار" ج 9 ص 243 در توضيح اين مطلب گفته است:
خداوند تبارك و تعالى چيزى را بدون غايت نيافريده، هر موجود ممكن داراى فاعل و هم
داراى غايت است. موجودات ممكنه داراى علل چهارگانه هستند كه بدين قرار است: فاعل و
غايت، ماده و صوت و هر غايت خود غايتى دارد كه در آخر به غايتى مى رسد كه آن غايت
ديگر غايتى ندارد. همانطور كه هرموجودى مبدئى دارد و هر مبدئى به مبدأ ديگر مى رسد
تا برسد به مبدئى كه آن ديگر مبدئى ندارد... تا آنجا كه گويد... غايت هر شيئى
بناچار از آن شريف تر است. غايت هر جوهر(1) در جوهريت قوى تر و در وجود كامل تر و
در مرتبه برتر و والاتر از خود آن جوهر است. به همين ترتيب غايت آن غايت نيز برتر و
والاتر از اوست. و هر غايتى برتر و والاتر از آنچه غايت اوست مى باشد تا برسد به
آخرين غايت كه برتر و والاتر از آن وجود ندارد. زيرا اگر سلسله غايات به آخرين غايت
نرسد، مستلزم تسلسل است كه محال است.
آخرين غايت، غايت همه غايت هاست. و همه حركات و ميل ها به او منتهى مى شود. و او
مأواى عاشقان الهى و همه مشتاقان و حاجتمندان است. همه بسوى او محشور مى شوند و او
مطلوب همه است.
5ـ اگر معاد نباشد، انسان هاى متقى با انسان هاى مفسد مساوى خواهند شد.
در سوره ص آيه 27 و28 مى گويد :
«أم نجعل الّذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين
كالفجّار»
(آيا كسانى را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، همانند كسانى كه در روى
زمين مفسد هستند، قرار مى دهيم؟! يا كسانى را كه تقوى دارند مانند فاسقان و فاجران)
و در سوره القلم آيه 34 - 36 مى گويد:
«انّ للمتقين عند ربّهم جنّات النعيم أفنجعل المسلمين كالمجرمين ما لكم كيف تحكمون»
(براى افراد متقى پيش پروردگارشان بهشت هاى نعمت است. آيا مسلمين را مانند
گناهكاران قرار مى دهيم؟!)
6ـ پاداش ندادن بر اعمال نيكو با فضل خداوند سبحان منافات دارد.
قرآن در سوره طه آيه 15 مى گويد:
«انّ الساعة آتية لتجزى كل نفس بما تسعى»
(روز قيامت خواهد آمد تا هر انسان به پاداش كوشش خود برسد.)
ودر سوره روم آيه 45 مى گويد:
«ليجزى الّذين امنوا و عملوا الصالحات من فضله»
(تا خدا كسانى را كه ايمان آورده و اعمال نيكو انجام داده اند، از فضل خود پاداش
دهد.)
و در سوره احزاب آيه 24 مى گويد:
«ليجزى الله الصادقين بصدقهم»
(تا خدا راستگويان را براى راست گفتن آنها پاداش دهد.)
و در سوره انفال آيه 60 مى گويد:
«و ما تنفقوا من شيئى يوفّ اليكم و أنتم لاتظلمون»
(آنچه در راه خدا بدهيد پاداش آن بطور كامل به شما داده شده و به شما ظلم نمى شود.)
و در سوره ابراهيم آيه 51 مى گويد:
«ليجزى الله كل نفس ما كسبت انّ الله سريع الحساب»
(تا خدا هر انسانى را كه عمل كرده است پاداش دهد. خدا به سرعت محاسبه مى كند.)
و در سوره زمر آيه 34 مى گويد:
«لهم ما يشاوؤن عند ربهم ذلك جزاء المحسنين»
(براى آنها هر چه بخواهند پيش پروردگارشان مهياست. پاداش نيكوكاران همانست.)
و در سوره احقاف آيه 14 مى گويد:
«اولئك اصحاب الجنة خالدين فيها جزاء بما كانوا يعلمون»
(آنان اهل بهشت هستند كه براى هميشه در آن مى مانند، به پاداش اعمالى كه انجام
مى دادند.
7ـ پاداش ندادن به اعمال نيكو با عدالت خداى متعال منافات دارد، كيفر نمودن به
اعمال زشت نيز ظلم نيست؟
قرآن در سوره يونس آيه 4 مى گويد:
«اليه مرجعكم جميعاً وعدالله حقاً إنّه يبدء الخلق ثم يعيده ليجزى الّذين آمنوا و
عملوا الصالحات بالقسط و الّذين كفروا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا
يكفرون»
(برگشت همه شما بسوى خداى متعال ست. او آفرينش را آغاز مى كند، دوباره آن را اعاده
مى كند تا كسانى را كه ايمان آورده و اعمال نيكو انجام داده اند، به عدالت پاداش
دهد. براى كسانى كه كفر ورزيده اند، نوشيدنى سوزان و عذاب دردناك است كه كيفر كفر
آنهاست.)
و در سوره احقاف آيه 19 مى گويد:
«ولكل درجات ممّا عملوا و ليوفبهم اعمالهم و هم لايظلمون»
(براى هر كدام از اعمال نيكو كه انجام داده اند، درجاتى است تا خدا بطور كامل به
اعمال نيكوى آنها پاداش دهد، به آنها ظلم نمى شود.)
و در سوره بقره آيه 281 و آل عمران آيه 161 مى گويد:
«ثم توفّى كل نفس ما كسبت و هم لايظلمون»(سپس به هر انسان پاداش اعمال نيكويش بطور
كامل داده شده، و به آنها ظلم نمى شود.)
و در سوره بقره آيه 272 مى گويد:
«و ما تنفقوا من خير يوفّ إليكم و أنتم لا تظلمون»
(آنچه از خيرات در راه خدا انفاق كنيد، بطور كامل به شما پاداش داده شده و به شما
ظلم نمى شود.)
و در سوره مريم آيه 60 مى گويد:
«فاولئك يدخلون الجنة و لايظلمون شيئاً»
(آنها داخل بهشت مى شوند و كوچكترين ظلم به آنها نمى شود.)
و در سوره آل عمران آيه 25 مى گويد:
«فكيف اذا جمعناهم ليوم لاريب فيه و وفّيت كل نفس ما كسبت و هم لايظلمون»
(چگونه خواهد بود، آنگاه كه همه انسان ها را براى روز قيامت كه در آن شكى نيست جمع
نمائيم و هر انسانى پاداش اعمال نيكوى خود را بطور كامل دريافت نمايد.)
ودر سوره نحل آيه 111 مى گويد:
«و توفى كل نفس ما عملت و هم لايظلمون»
(هر انسانى بطور كامل پاداش آنچه از عمل خير انجام داده، دريافت خواهد كرد و به
آنها ظلم نمى شود.)
و در سوره جاثيه آيه 22 مى گويد:
«ولتجزى كل نفس بما كسبت و هم لايظلمون»
(در آن روز (روز قيامت) هر كس به پاداش آنچه كسب كرده است، مى رسد. و به آنها ظلم
نمى شود.)
و در سوره طه آيه 15 مى گويد:
«انّ الساعة آتية أكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى»
(زمان قيامت خواهد رسيد، ما آن را براى امتحان مردم پنهان داشته ايم. تا هر انسان
به پاداش كوششى كه كرده است، برسد.)
و در سوره غافر آيه 17 مى گويد:
«اليوم تجزى كل نفس بما كسبت لاظلم اليوم»
(در اين روز (روزقيامت) به هرانسانى پاداش آنچه كسب كرده است، داده مى شود در اين
روز ظلم نيست.)
شكى نيست كه اطاعت خداوند متعال وظيفه هر مخلوق است كه مملوك خداست. بنده با اطاعت
خداوند متعال حق پاداش از ناحيه او را ندارد. و اگر هم حقى دارد در زندگى دنيا
بيشتر از آن به اوداده شده است.
در بحار ج 7 ص 11 آمده است:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: "قسم به خدايى كه جان من در دست اوست. هيچ
فردى از مردم به سبب عمل خود به بهشت نمى رود". گفتند حتى خودت يا رسول الله؟
فرمود: "حتى من هم، مگر اينكه خدا مرا مشمول فضل و رحمت خود سازد. آنگاه دستش
رابالاى سر خود گذاشته و صدايش را بلند كرد."
خداوند تبارك و تعالى از فضل خود ثواب بر عمل شايسته را براى بنده حق به حساب
آورده، همانند كسى كه قرض گرفته، و بازپرداخت آن حق قرض دهنده است مى فرمايد: «من
ذالذى يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعنه»، (كيست كه به خدا قرض الحسنه بدهد كه خدا
بازپرداخت آن را مضاعف مى سازد.) سوره بقره/ آيه 245
به همين جهت دادن پاداش به اعمال شايسته بندگان را عدالت شمرده، چنانچه در آيات
سابقه گذشت.
اما نافرمانى و معصيت خداوند متعال كه مالك حقيقى بندگانست، به حكم عقل موجب
استحقاق كيفر است، گذشته از اينكه آنچه انسان بدكار در آخرت مى بيند، اثر طبيعى عمل
ناشايسته اوست. بلكه خود همان است.
قرآن در سوره كهف آيه 49 مى گويد:
«و وجدوا ما عملوا حاضراً و لايظلم ربّك احداً»
(آنچه را كه كرده اند(در روزقيامت) حاضر مى بينند. پروردگار تو به هيچكس ظلم
نمى كند.)
و در سوره آل عمران آيه 30 مى گويد:
«يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سوء» (روز قيامت روزى است كه
هر انسان آنچه كار شايسته كرده، حاضر مى يابد و همچنين آنچه كار ناشايسته كرده
است.)
و در سوره زلزال آيه 6 مى گويد:
«يوم بصدرالنّاس اشتاتاً ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره و من يعمل
مثقال ذرّة شرّاً يره»
(روز قيامت روزى است كه مردم بطور پراكنده (ازخاك) بيرون مى آيند تا اعمال خود را
ببينند. هر كس بقدر سنگينى ذره عمل خير انجام دهد، آن را مى بيند. و هر كسى بقدر
سنگينى ذره عمل شر انجام دهد، آن را مى بيند.)
8ـ مقتضاى رحمت پروردگار زنده ساختن انسان پس از مرگ است.
قرآن مى گويد:
«فانظر الى آثار رحمة الله كيف يحيى الارض بعد موتها انّ ذلك لمحيى الموتى و هو على
كل شيىء قدير»
(بنگر به آثار رحمت پروردگار چگونه زمين را پس از آنكه مرده است، زنده مى سازد.
پروردگار مردگان را زنده مى سازد و او بر همه چيز توانا است.)سوره روم/ آيه 50
توضيح: غرض از آفرينش انسان فايده اى است كه عائد او شود، نه فايده اى كه به
آفريدگار عائد گردد، زيرا پروردگار بالذّات غنى و بى نياز، و از همه جهات تمام
وكامل است. نياز از لوازم ممكن الوجود است و به واجب الوجود راه ندارد.
و نيز معلوم است كه منافع انسان در اين دنيا بامضارّ بهم پيوسته، و با انواع
ناملايمات جسمانى و روحانى بهم آميخته است. از قبيل فتنه ها، و محنت ها، و ظلم ها،
از كشتن، و زخم كردن، و زدن، و غصب اموال، و هتك اعراض، و غير آنها از اقسام
آزارهاى جسمى و روحى، از امراض و فقر، و بيچارگى، و مرگ فرزندان و دوستان و غيره.
پس اين دنيا شايسته آن نيست كه خدا انسان را براى آن آفريده باشد، همانند ضيافت و
مهماندارى در خانه اى است كه پر از درندگان و وحشيان موذى باشد، كدام عاقل چنين
ضيافتى را مى پسندد و آن را نيكو مى شمارد. برخلاف اينكه به مدت بسيار كوتاه بوده و
مقدمه سعادت و خوشبختى دائمى و نعمت هاى زوال ناپذير، و كرامت هاى غيرمتناهى باشد،
كه شايستگى رسيدن به آنها براى انسان جز با تحمل سختى ها در مدت بسيار كوتاه در اين
دنيا تحقق نمى يابد.
ناگفته نماند: غرض از اين سخن، به حساب نياوردن نعمت هاى خداوند سبحان در اين دنيا،
و تحقير آنها نيست. هرگز و هرگز.
زيرا نعمت هاى او ظاهراً و باطناً ما را فرا گرفته، ما هرگز نمى توانيم نعمت هاى او
را بشمار آوريم. اعتراف مى كنيم از شمردن، يك دهم آنها نيز ناتوانيم. مقصود اين است
كه مقتضاى لطف و كرم واسع او كه پايان ناپذير است، پهناورتر و گسترده تر از آنست كه
تفضل و انعام او به انسان ها با مرگ آنها پايان پذيرد، و فضل و انعام او منحصر به
اين دنيا و عمرهاى و كوتاه آن باشد. <ا3>قرآن ندا سرداده است،
خدا بدن مردگان را پس از آنكه پوسيده، زنده مى سازد
در سوره حج آيه 7 مى گويد:
«انّ الساعة آتية لاريب فيها و انّ الله يبعث من فى القبور»
(هنگام قيامت خواهد آمد، در آن شكى نيست و بطور حتم خدا آنها را كه در گورها هستند،
برمى انگيزد.)
و در سوره قيامت آيه 3 مى گويد:
«ايحسب الانسان ان لن تجمع عظامه بلى قادرين على ان نسوّى بنانه»
(آيا انسان گمان مى كند كه ما استخوان هاى او را جمع نمى كنيم، آرى توانا هستيم كه
انگشتان او را راست كنيم.)
و در سوره مؤمنون آيه 82 در باره كافران مى گويد:
«فالوا أإذا متنا و كنّا تراباً و عظاماً أإنّا لمبعوثون خلقاً جديداً»
(گفتند وقتى كه ما خاك و استخوان پوسيده شديم آيا برانگيخته خواهيم شد؟)و در سوره
اسراء آيه 49 و 98 درباره آنها مى گويد:
«و قالوا أإذا كنا عظاماً و رفاتاً أإنا لمبعوثون خلقاً جديداً»
(گفتند وقتى كه ما استخوان پوسيده شديم آيا برانگيخته خواهيم شد؟)
و در سوره صافات آيه 16-18 در باره آنها مى گويد:
«أإذا متنا و كنّا تراباً و عظاماً أإنّا لمبعوثون أو آبائنا الأوّلون، قل نعم و
انتم داخرون»
(گفتند: هنگامى كه ما خاك و استخوان شديم آيا ما و پدران ما برانگيخته مى شويم؟ بگو
آرى بطور خوار و ذليل برانگيخته خواهيد شد.)
و در سوره يس آيه 78 - 79 مى گويد:
«قال من يحيى العظام وهى رميم قل يحيها الّذى انشأها اوّل مرّة و هو بكل خلق عليم»
(گفت چه كسى استخوان هاى پوسيده را زنده مى كند، بگو: آن كس كه باراول آنها
راپديدآورد، او به هر طور آفريدن داناست.)
و در سوره واقعه آيه 47 - 50 مى گويد:
«وقالوا أإذامتنا وكنّاتراباً و عظاماً أانّالمبعوثون اَوَآبائناالاولون قل اِن
الاولين والاخرين لمجموعون الى ميقات يوم معلوم»
(گفتند هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم. آيا ما، يا پدران پيش از ما
برانگيخته مى شويم. بگو: اولين و آخرين در ميعادگاه روزى معلوم جمع مى گردند.)
و در سوره يس آيه 51 مى گويد:
«ونفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ينسلون قالوا يا ويلنا من بعثنا من
مرقدنا، هذا ما وعدالرحمان و صدق المرسلون»
(چون در صور دميده شود، به ناگاه از گورها (برخاسته) بسوى پروردگار خود مى شتابند،
مى گويند: واى بر ما چه كسى ما را از آرامگاه ما برانگيخت، اين همانست كه خداوند
رحمان وعده داده بود. و پيامبران براستى از آن خبر داده بودند.)
و در سوره قمر آيه 8 مى گويد:
«يخرجون من الاجداث كانّهم جراد منتشر»
(از گورها بيرون مى آيند گويا كه ملخ پراكنده هستند.)
و در سوره معارج آيه 43 مى گويد:
«يوم يخرجون من الاجداث سراعاً»
(روزى كه شتابان از گورها بيرون مى آيند.)
و در سوره انفطار آيه 4 مى گويد:
«و اذا القبور بعثرت علمت نفس ما قدمت و أخّرت»
(هنگامى كه گورها زير و رو شود هر انسانى آنچه را كه مقدم ساخته يا بتأخير انداخته
خواهد دانست.)
و در سوره العاديات آيه 9 مى گويد:
«أفلايعلم اذا بعثر ما فى القبور و حصل ما فى الصدور»
(آياانسان نمى داند آنگاه كه آنچه در گورهاست زير و رو مى شود (مردگان برانگيخته
مى شوند) و آنچه در دلهاست (ازخير وشر) پديدار مى گردد.)
اعتقاد به معاد جسمانى
از ضروريات اسلام است
در "بحارالانوار" ج 7 ص 97 گويد:
"اعتقاد به معاد جسمانى امرى است كه همه ملّيّون (ملت هايى كه داراى كتاب آسمانى
هستند) بر آن متّفقند. و آن از ضروريات دين اسلام و منكرش از زمره مسلمانان خارج
است."
آيات قرآن كريم بطور صريح بر آن دلالت دارد. بطورى كه تأويل آن ممكن نيست و اخبار
وارده از نبى اكرم (ص)و ائمه معصومين عليهم السلام بر آن متواتراست. بطورى كه نه
ردّ آنها امكان دارد و نه خدشه در آنها مى توان نمود.
معاد جسمانى در فلسفه
در "اسفار" ج 9، ص 165 گويد:
«محققان از فلاسفه و ملّيّون (يعنى يهود و نصارى و مسلمانان) برحقانيت معاد و ثبوت
(عالم آخرت) اتفاق نظر دارند. تنها اختلاف آنها در كيفيت و چگونگى آنست، جمهور
مسلمين (يعنى اهل سنّت) و عامه فقها و محدثين (يعنى فقها ومحدثين اهل سنت) عقيده
دارند كه معاد فقط جسمانى است. زيرا روح را جسم مى دانند كه در بدن همانند آتش در
زغال، و همانند آب در برگه گل، و همانند روغن در زيتون، سريان دارد. عامه فلاسفه و
اتباع مشّائين فلاسفه عقيده داشته اند كه معاد فقط روحانى است. و بسيارى از بزرگان
حكما و مشايخ عرفا و جماعتى از متكلّمين مانند حجة السلام غزالى و كعبى و حليمى و
راغب اصفهانى و بسيارى از اماميه مانند شيخ مفيد و شيخ طوسى و علامه حلّى و محقق
طوسى رضوان الله تعالى عليهم به معاد جسمانى و روحانى هر دو عقيده دارند و
مى گويند: كه روح مجرد است و به بدن باز مى گردد.
حق آنست; آنچه در روز قيامت برمى گردد، خود همين شخص است با همين روح و بدن، روح
همين روح است و بدن همين بدن است. بطورى كه اگر آن را ببينى، مى گويى همانست كه او
را ديده بودم. فلان كس است كه در دنيا بود. هر كس اين حقيقت را منكر شود، منكر
شريعت شده و در حكمت و فلسفه ناقص است و منكر صريح آيات زيادى از قرآن كريم است.»
و در ج 9 ص 197 گويد:
هر كس در اصول و قوانين نه گانه كه ما در كتابهاى خود بويژه در اين كتاب با براهين
روشن و دلايل قاطع تابنده، پايه آنها را محكم و اركان آنها را مستحكم ساختيم، با
فطرت سالم از انحراف و به دور از مرض و شك و عناد و عادت تعصب و افتخار و استكبار
تأمّل كافى و تدبّر وافى نمايد، براى او شك نمى ماند كه معاد با همين جسم و روح
خواهد بود و بطور يقين خواهد دانست كه همين بدن در روز قيامت محشور خواهد شد. و
آنچه در روز قيامت برگشت داده مى شود، مجموع روح وبدن است. و آنچه محشور مى شود،
همين بدن است نه بدن ديگرى غير آن چه عنصرى و چه مثالى، كه اشراقيون گفته اند.
اين است اعتقاد صحيح و مطابق شريعت و موافق برهان و حكمت، هر كس آن را تصديق كند به
روز قيامت ايمان آورده و حقاً مؤمن است.
كم وكاست از آن بدبختى و كوتاهى از درجه ايمان است و قائل شدن به تعطيل بيشتر قوا و
طبايع، از رسيدن به غايات آنها، و وصول به كمالات آنها، و نتايج اشتياق ها و حركات
آنهاست. و لازمه آن اين است، آنچه خداوند عالم در غرائز طبيعى از طلب كمال و توجه
به مافوق نهاده، پوچ و هدر و باطل گردد.
پىنوشت:
1 . جوهر در "فلسفه" موجودى را گويند كه وجود او در ضمن موجود ديگرى نباشد مانند
سياهى و سفيدى كه وجود آنها در ضمن موجود ديگرى است.