3ـ در «امالى شيخ طوسى» ج 1 ص 157 باسند از محمد بن المثنى روايت مى كند كه امام
صادق (ع) فرمود «نحن السبب بينكم و بين الله عزوجل»
حديث معتبر نيست، در سند حديث محمد بن عمر جعابى، و جعفربن محمدبن عبيد، و محمدبن
المثنى واقع است كه هيچكدام توثيق نشده، و همچنين حسن بن محمد، و پدر او واقع است
كه در «رجال» شناحته نشده اند.معنى حديث:
معنى حديث همانطور كه در معنى فقرات زيارت جامعه گذشت اين است كه خير به شما شيعيان
يا به همه مردم، از خداى متعال بخاطر ما مى رسد.
4ـ در «نهج البلاغه» مكتوب 28 ص 894 در نامه اى از اميرالمومنين عليه السلام به
معاويه اين جمله آمده است «فاناصنايع ربنا و الناس صنايع لنا» صنايع جمع صنيعه است
در «لسان العرب» ج 8 ص 212 در ماده «صنع» گويد: «فلان صنيعة فلان و صنعه اذا اصطنعه
و ادبه و خرجه و رباه» (وقتى گفته مى شود فلانى صنيعه و صنيع فلان است كه او را
ساخته و ادب آموخته و تربيت كرده است).
پس معنى كلام حضرت اينست. تاديب مردم و تربيت آنها از ماست.
و اگر معناى آن جز اين بود حضرت آنرا به معاويه نمى نوشت كه دستاويزى براى او باشد،
بلكه آنرا به اصحاب سر خود بيان مى كرد.
5ـ در خطبه غدير اميرالمومنين عليه السلام كه در مصباح شيخ» روايت كرده چنين آمده
است «اشهد ان محمداً عبده و رسوله استخلصه فى القدم على سائر الامم.... اقامه فى
سائر عالمه مقامه اذكان لاتدركه الابصار و لا تحويه الافكار»
يعنى خداوند عالم حضرت محمد صلى اله عليه واله را در رساندن رسالت الهيه و ابلاغ
دين الهى به جاى خود قرار داده، زيرا پيام رسان بجاى پيام فرستنده است، قرآن
مى گويد: «و ما محمد الارسول» (محمد فقط پيام رسان است) بدين جهت او را در اداء
رسالت به جاى خود قرار داده، كه ديده ها او را ادراك نمى كند و خاطرات افكار بر او
احاطه نمى نمايد.
در «بحار الانوار» ج 25 ص 348 گويد:
آنچه از اخبار كه موهم معناى تفويض باشد وارد شده، مانند خطبه بيان و امثال آن در
غير كتابهاى غلاة و اشباه آنها پيدا نشده است، با اينكه محتمل است مراد اين باشد كه
ائمه عليهم السلام علة غائيه كائنات هستند، كه خدا كائنات را براى آنها ايجاد كرده،
و آنها را در آسمانها و زمين مطاع قرار داده است، و باذن خدا حتى جمادات هم از آنها
اطاعت مى كنند، و هر گاه آنها چيزى را بخواهند خداوند خواسته آنها را رد نمى كند،
ولى آنها چيزى را نمى خواهند مگر اينكه خدا بخواهد.
و اما اينكه در اخبار وارد شده ملائكه و روح در هر امرى بر آنها نازل مى شوند، و
اينكه ملكى از آسمان نازل نمى شود مگر اينكه ابتدا به آنها مى كند، نه براى اين است
كه آنها در امور عالم مداخله دارند و نه براى مشورت با آنهاست. خلق و امر، اختصاص
به خداوند سبحان دارد، بلكه براى تشريف و اكرام و اظهار رفعت مقام آنهاست.
6ـ در بعضى از احاديث وارده در بدو خلقت عالم، آمده است كه برخى از مخلوقات از برخى
ديگر خلق شده.پيش از مطرح ساختن احاديث مذكوره تذكر مى دهيم كه ما بالعيان مشاهده
مى كنيم، پروردگار متعال بعضى از اشياء را از بعضى ديگر خلق كرده است.
قرآن كريم در سوره ص، آيه 71 مى گويد:
«و اذ قال ربك للملائكه انى خالق بشراً من طين» (پروردگار تو به ملائكه فرمود من از
گل بشر خواهم آفريد)
و در سوره حج، آيه 5 مى گويد:
«فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة» (شما را از خاك سپس از
نطفه و بعد از آن از عقله و بعد از آن از مضغه آفريدم)
و در سوره نور، آيه 45 مى گويد:
«و الله خلق كل دابة من ماء:» (خدا هر جنبنده را از آب آفريده)
و در سوره الرحمان، آيه 15 مى گويد:
«خلق الجان من مارج من نار» (جن را از مخلوط آتش آفريد)
بديهى است معنى خلق انسان از خاك سپس از نطفه و علقه و مضغه، و خلق جن از آتش، و
خلق همه جنبندگان از آب، به معنى اين نيست كه آنها خالق انسان و جن و جنبندگانند، و
يا واسطه بين آنها و پروردگار متعال در خالقيت هستند.
همچنين معنى آنچه در مورد بدو خلقت عالم و اينكه بعضى از بعض ديگر خلق شده وارد شده
است.
احاديث وارده در خلقت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه در «بحار» ج 15 ص 11-26 و
در خلقت ائمه طاهرين كه در «اصول كافى» ج 319 نقل شده نيز از اين قبيل است.(1)
صفات ثبوتيه و صفات سلبيّه بارى تعالى
چنانچه در مباحث گذشته روشن شد، واجب الوجود صرف وجود و وجود خالص است، و چون برگشت
هر كمالى به وجود است، همانطور كه برگشت هر نقصانى به عدم است. پس واجب الوجود با
لذّات جامع همه صفات كماليه مى باشد، و هر كمال وجودى در غير او معلول اوست، و او
آن را عطا كرده، معطى شيىء فاقد آن نمى شود. صفات سلبيّه بارى تعالى هم برگشت آنها
به سلب نقائص و عدم هاست. سلب عدم وجود است، و سلب نقص كمال است، و عدم به او راه
ندارد. آنچه در كتب فلسفه و كلام از صفات ثبوتيّه بارى تعالى ذكر شده (هشت صفت)
است. 1ـ قدرت، 2ـ علم، 3ـ حياة، 4ـ اراده، 5 ـ ادراك، 6ـ ازليّت و ابديّت، 7ـ تكلم،
8 ـ صدق، و از صفات سلبيه كه در باريتعالى نيست (هفت صفت) 1ـ تركب، 2ـ جسميّت، 3ـ
محل حوادث بودن، 4ـ رؤيت و ديده شدن، 5ـ شريك داشتن، 6ـ صفت زائد بر ذات، 7ـ افتقار
و نياز به غير
همانطور كه اشاره كرديم، برهان قطعى قائم است كه هر صفت كمال براى ذات باريتعالى
ثابت، و هر صفت نقص از او منتفى است. در قرآن كريم صفات زيادى براى باريتعالى آمده
است كه غالب آنها صفات فعل است و به افعال باريتعالى برمى گردد.
اسماء و صفات خدا در قرآن
1ـ الاوّل 2ـ الاخر 3ـ الظّاهر 4ـ الباطن 5ـ الواحد 6ـ الاحد 7ـ الصمد 8ـ اللطيف 9ـ
السميع 10ـ العليم 11ـ البصير 12ـ الخبير 13ـ القوى 14ـ العزيز 15ـ القدير 16ـ
القاهر 17ـ المحيط 18ـ الحىّ 19ـ القيّوم 20ـ العلى 21ـ العظيم 22ـ المتعال 23ـ
القريب 24ـ الحكيم 25ـ الكبير 26ـ الغنى 27ـ الحميد 28ـ الرقيب 29ـ الكريم
30ـالشهيد على كل شى 31ـ القدوس 32ـ السلام 33ـ المؤمن 34ـ المهيمن 35ـ الغفار 36ـ
الخالق 37ـ البارى 38ـ المصوّر 39ـ الملك 40ـ الحق 41ـ البرّ 42ـ الخلاّق 43ـ
الرّزاق 44ـ ذوالقوة 45ـ المتين 46ـ واسع المغفرة 47ـ الرحمان 48ـ الرحيم 49ـ
الرئوف 50ـ التوّاب 51ـ الفتاح 52ـ القهار 53ـ العفوّ 54ـ الغفور 55ـ الحليم 56ـ
الخبير 57ـ الولى 58ـ الهادى 59ـ الحفيظ 60ـ القريب 61ـ المجيد 62ـ الودود 63ـ
الوهّاب 64ـ الوكيل على كل شيىء 65ـ الواسع 66ـ ذوالطول 67ـ الشاكر 68ـ ذوالجلال
والاكرام 69ـ اهل التقوى والمغفرة 70ـ ذوالمعارج 71ـ المليك 72ـ الحسيب 73ـ الشكور
74ـ المقتدر 75ـ الوارث 76ـ الجبّار 77ـ المتكبّر 78ـ الاكرم 79ـ المولى 80ـ الكافى
81ـ ربّ العالمين 82ـ ارحم الراحمين 83ـ مالك يوم الدّين 84ـ بديع السماوات و الارض
85ـ فاطرالسموات والارض 86ـ ربّ الناس 87ـ ملك الناس 88ـ اله الناس 89ـ علاّم
الغيوب 90ـ عالم الغيب و الشهادة 91ـ ربّ الفلق 92ـ خالق الحبّ والنوى 93ـ خالق
الاصباح 94ـ محيى الموتى 95ـ رب السماوات السيع و رب العرش العظيم 96ـ نورالسماوات
والارض 97ـ احكم الحاكمين 98ـ مالك الملك 99ـ ربّ العزّه 100ـ ذوالرحمة 101ـ
ذوانتقام 102ـ غافرالذنب 103ـ قابل التوب 104ـ رفيع الدرجات 105ـ ذوالفضل العظيم
106ـ اسرع الحاسبين 107ـ خيرالحاكمين 108ـ خير الفاتحين 109ـ خيرالفاصلين 110ـ
خيرالرازقين 111ـ خيرالماكرين 112ـ خيرالناصرين 113ـ خيرالغافرين 114ـ ولى المؤمنين
115ـ شديدالمحال 116ـ شديدالعقاب 117ـ سريع الحساب 118ـ سريع العقاب 119ـ ذوالرحمة
120ـ ذومغفرة وذوعقاب اليم.
صدوق (ره) دركتاب التوحيد ص 194 وكتاب الخصال ج 2 ص 593 بسند خود از امام صادق
عليه السلام از پدران خود از رسول الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: براى الله
تعالى نود و نه صفت و اسم است هركس آنها را احصاء كند داخل بهشت شود آنگاه آنها را
تفصيلا ذكر كرده است. اسماء و صفاتى كه در اين حديث آمده است، برخى از آنها صفاتى
است كه در قرآن كريم آمده و برخى ديگر نيز اگر چه در قرآن نيامده ولى براى هر يك از
آنها نيز در قرآن شاهد وجود دارد كه بدين قرار است:
1ـ الصانع، شاهد بر آن آيه 88، سوره نحل است: "صنع الله الذّى أتقن كل شىء"
2ـ القديم، شاهد بر آن آيه 3، سوره الحديداست: "هوالاوّل و الآخر"
3ـ الباقى، شاهد برآن آيه 73، سوره طه است: "والله خير و أبقى"
4ـ الفرد، شاهد بر آن آيه 1، سوره التوحيد است.
5ـ الوتر، شاهد بر آن نيز آيه 1، سوره التوحيد است: "قل هوالله احد"
6ـ الجليل، شاهد بر آن آيه 78، سوره الرحمان است: "تبارك اسم ربك ذوالجلال
والاكرام"
7ـ السبّوح، شاهد بر آن آيه 159، سوره الصافات است: "سبحان الله عما يصفون"
8ـ العدل، شاهد بر آن آيه 115، سوره الانعام است: "و تمت كلمة ربّك صدقاً و عدلا"
9ـ الطاهر، شاهد بر آن آيه 23، سوره الحشر است: "لااله الاّ هوالملك القدوس"
10ـ القريب، شاهد بر آن آيه 16 سوره ق است: "و نحن اقرب اليه من حبل الوريد"
11ـ الذّارى، شاهد بر آن آيه 24، سوره الملك است: "هوالذى ذرأكم فى الارض"
12ـ المنّان، شاهد بر آن آيه 11 سوره ابراهيم است: "ولكنّ الله يمنّ على من يشاء من
عباده"
13ـ الشافى، شاهد برآن آيه 80، سوره الشعراء است: "و اذا مرضت فهو يشفين"
و آيه 82، سوره الاسراء است: "و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين"
14ـ الجواد، شاهد بر آن آيه 11 سوره الجمعة است: "والله خيرالرازقين"
15ـ الناصر، شاهد بر آن آيه 150، سوره آل عمران است: "بل الله مولاكم و هو
خيرالناصرين"
16ـ الوفى، شاهد بر آن آيه 40، سوره بقره است: "اوفوا بعهدى اوف بعهدكم"
17 و 18ـ القابض الباسط، شاهد بر آن آيه 245، سوره البقره است: "والله يقبض و يبسط"
19ـ السيّد، شاهد بر آن آيه 78، سوره حج است: "فاعلموا انّ الله مولاكم فنعم المولى
و نعم النصير
20ـ الرّائى، شاهد بر آن آيه 14، سوره العلق است: "الم يعلم بأن الله يرى"
21ـ قاضى الحاجات، شاهد بر آن آيه 60 سوره الغافر است: "ادعونى استجب لكم"
22ـ الديان، شاهد بر آن آيه 3 سوره الحمد است: "مالك يوم الدين"
23ـ الباعث، شاهد بر آن آيه 36، سوره الانعام است: "والموتى يبعثهم الله"
24ـ المغيث والغياث، شاهد بر آن آيه 9، سوره الانفال است: اذ تستغيثون ربّكم
فاستجاب لكم"
كثرت اسماء در دعاهاى وارده از معصومين عليهم السلام
در دعاهاى وارده از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و ائمه معصومين عليهم السلام
اسماء و صفات بسيار براى الله تعالى آمده است. در دعاى جوشن كبير كه از رسول
اكرم(ص) روايت شده هزار اسم از اسماء الله تعالى وارد شده، اين دعا مشتمل بر صد فصل
است، كه هر فصل آن مشتمل بر ده اسم از اسماء الله است ولى همه آنها تفصيل اسماء و
صفاتى است كه در قرآن كريم آمده است. و برگشت آنها به صفات مذكور در قرآنست. كما
اينكه آنچه در قرآن كريم ذكر شده برگشت برخى از آنها به برخى ديگر است. و بيشتر
آنها اسماء افعال است كه برگشت آنها نيز به صفات ذات مى باشد.
در كتاب «غوالى الّلئالى» ج 4 ص 106، از پيامبر اكرم (ص) روايت كرده است كه فرمود:
خداوند متعال چهار هزار اسم دارد. اين حديث را در «بحار الأنوار» ج 4 ص 211، از
كتاب مذكور نقل كرده است.
عدل
منزه بودن پروردگار متعال از ظلم
خدا مى فرمايد: "انّ الله لايظلم مثقال ذرّة" (خدا بقدر سنگينى يك ذره هم ظلم
نمى كند.)
سوره نساء/آيه 40
آيات مشتمل بر منزه بودن ساحت مقدس پروردگار متعال از ظلم، زياد است كه از جمله
آنها آيات زير است:
1ـ هود(101) 2ـ النحل (3) 3ـ الزخرف(76) 4ـ آل عمران(117) 5ـ ق(29) 6ـ النحل(33) 7ـ
البقره(279) 8ـ يونس(44) 9ـ الكهف(49) 10ـ التوبة (70) 11ـ العنكبوت(40) 12ـ
الروم(9) 13ـ آل عمران(17) 14ـ الانبياء(47) 15ـ يس(54) 16ـ النساء(77) 17ـ
الانفال(60) 18ـ البقره(281) 19ـ آل عمران(25) 20 ـ آل عمران(161) 21ـ النساء(49)
22ـ النساء(124) 23ـ الانعام(160) 24ـ يونس(47) 25ـ يونس(54) 26ـالنحل(111) 27ـ
الاسراء(71) 28ـ مريم(60) 29ـ المؤمنون(62) 30ـ الزمر(69) 31ـ الجاثية (22) 32ـ
الاحقاف(19) 33ـ غافر(17) 34ـ آل عمران(108) 35ـ غافر(31) 36ـ آل عمران(182) 37ـ
الانفال(51) 38ـ الحج(10) 39ـ فصلت(46) 40ـ ق(29).
نفى ظلم از پروردگار متعال در آخرت
قرآن مى گويد "من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسّيئة فلايجزى الاّ
مثلها" (هركس عمل حسنه به جاى آورد ده برابر پاداش دارد و اگر عمل سيّئه بجاى آورد
جز بقدر مساوى آن مجازات نمى شود)سوره انعام/آيه160
نفى ظلم از پروردگار در دنيا
نفى ظلم از پروردگار متعال در دنيا با تشريح بلاها و مصيبت ها در دنيا روشن
مى گردد، مصيبت هايى كه در مدت عمر انسان بر او وارد مى شود از اين انواع بيرون
نيست.
1ـ بلاها و مصيبت هايى كه خود انسان آنها را بوجود آورده، مانند ابتلاء به
موادمخدره، و از اين قبيل است ابتلاء به عواقب دروغ و خيانت، و ساير گناهان، كه در
دنيا نسبت به مرتكب آنها اثر وضعى و طبيعى دارند، معلوم است كه ظالم دراين ميان خود
انسان كه مرتكب شده است، مى باشد. خدا مى فرمايد: "وما ظلمناهم و لكن كانوا انفسهم
يظلمون" (ما برآنها ظلم نكرديم آنها خودشان برخود ظلم مى كنند.)سوره نحل/آيه 118
"و ما ظلمهم الله ولكن كانوا انفسهم يظلمون" (خدا بر آنها ظلم نكرده آنها خودشان
برخود ظلم مى كنند)سوره نحل/آيه 34
"و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون" (خدا بر آنهاظلم نمى كند، بلكه
آنها هستند كه بر خودشان ظلم مى كنند) سوره عنكبوت / آيه 40
"ان الله لايظلم الناس شيئاً و لكن الناس انفسهم يظلمون" (خدا هيچ به مردم ظلم
نمى كند ولى مردم برخود ظلم مى كنند)سوره يونس/ آيه 44
2ـ بلاها و مصيبت هايىكه به انسان از ناحيه ظلم ستمگران و تجاوزكاران به جان و مال
يا آبرو و يا همسر و يا فرزندان او متوجه مى شود، خداوند ميان آنها به عدالت حكم
خواهد كرد. كه فرموده است: "و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئاً
و ان كان مثقال حبّة من خردل أتينابها وكفى بنا حاسبين" (در روز قيامت ميزان هاى
عدالت را در ميان مى گذاريم به هيچ فردى ظلم نمى شود اگر بقدر سنگينى يك دانه خردل
هم باشد مى آوريم، كافى است كه حسابگر ماييم.)سوره انبياء/آيه 47
3ـ بلاهايى كه بر افراد براى متنبّه ساختن و بيدار كردن آنها از غفلت نازل مى شود
كه خود از طرف پروردگار متعال لطف است. خدا مى فرمايد: "و لقد ارسلنا الى امم من
قبلك فأخذنا هم بالبأساء و الضرّاء لعلّهم يتضرّعون" (ما بر امت هاى پيش از تو
فرستاديم و آنها را به سختى و شدّت گرفتار نموديم شايد بسوى پروردگار تضرّع
كنند)سوره انعام/ آيه 42
4ـ بلاها و مصيبت هائى كه براى امتحان متوجه انسان مى شود تا آنها را در برابر صبر
بر آنها پاداش دهد. خداوند فرموده است: "ولنبلونّكم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من
الاموال و الانفس و الثمرات و بشّرالصّابرين الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انالله
و انّا اليه راجعون" (بطور حتم شما را امتحان خواهيم كرد به چيزى از ترس و گرسنگى،
و ضرر در مال و جان و ميوجات، يا رسول الله مژده بده صبركنندگان را آنانكه وقتى
مصيبت به آنها رو مى آورد مى گويند ما از آن خدا هستيم و بازگشت ما بسوى
اوست)سوره بقره/آيه 155-157
5ـ بلاها و مصيبت هايى كه كيفر سيئات و گناهان صادر شده از انسان است كه بسيارى از
آنها را هم خداوند عفو مى فرمايد چنانچه فرموده است: "ما اصابكم من مصيبته فبما
كسبت ايديكم و يعفو عن كثير" (مصيبتى كه به شما مى رسد بسبب اعمالى است كه بدست خود
كسب كرده ايد، و بسيارى از آنها را خدا عفو مى كند
سوره شورى/ آيه 30
همان كيفر دادن به برخى از گناهان، خود از ناحيه پروردگار متعال رحمت است چنانچه
قرآن مى گويد «ليذيقهم بعض الّذى عملوا لعلّهم يرجعون» (تا بچشاند به آنها (نتيجه)
برخى از عملكرد آنها را تا شايد متنبّه شده و از آن برگردند) سوره روم / آيه 41
جبر و تفويض
جبر و تفويض باطل است; امر بين الامرين صحيح است.
أشاعره اهل سنّت معتقد به جبر و معتزله اهل سنّت معتقد به تفويض شده اند. اماميّه
به متابعت آنچه از ائمه معصومين (ع) رسيده قائل به امربين الامرين هستند.
جبر: يعنى هر عملى كه از انسانها سرمى زند در واقع فاعل و بوجود آورنده آن فعل،
خداست. و بعبارت ديگر هنگامى كه انسان فعل را اراده مى كند، آن فعل را خدا ايجاد
مى كند، به حركت آورنده اعضاء او خداست. تفويض: يعنى خدا نسبت به اعمال انسان ها به
كلّى اجنبى و بيگانه است، و هيچ ربطى به او ندارد. امربين الامرين: يعنى فاعل افعال
انسان ها خود آنها هستند و از آنها صادر شده است، ولى خدا از آنها بكلى بيگانه و
اجنبى و بى ارتباط نيست.
آياتى كه دلالت بر نفى جبر دارد
آياتى كه دلالت بر نفى جبر و بطلان عقيده به آن را دارد، بر هفت نوع است:
نوع اوّل: آياتى است كه خوبى كردن و بدى كردن را به خود بنده نسبت مى دهد. مانند
آيه 15 سوره اسراء و 108 سوره يونس و 41 سوره زمر: "من اهتدى فانها يهتدى لنفسه و
من ضلّ فانّما يضلّ عليها" (هركس به راه هدايت رفت، بنفع خود اوست و هركس به راه
ضلالت رفت بضرر خود اوست.) و آيه 50 سوره سبا "قل ان ضللت فانّما أضلّ على نفسى"
(بگو اگر به راه ضلالت رفتم به ضرر خودم اقدام كرده ام.) آيات از اين نوع در قرآن
زياد است.
نوع دوّم: آياتى كه مشتمل بر منزّه بودن ساحت پروردگار متعال از ظلم است. تعداد
آنها چهل آيه است كه سابقاً برشمرديم.
نوع سوّم: آياتى است كه دلالت دارد خداوند متعال بندگان خود را در افعال آنها
امتحان مى كند كه آيا ايمان و اطاعت را برمى گزينند يا كفر و معصيت را، مانند آيه 2
سوره الملك "ليبلوكم ايّكم احسنُ عملا" (تا امتحان كند شما را كه كدامين از شما
عملش بهتر است) اين نوع در حدود شصت و هفت آيه است:
1ـ الملك(2) 2ـ الانفال(17) 3ـ آل عمران(186) 4ـ النمل(40) 5ـ المائده (94) 6ـ
النحل(92) 7ـ هود(7) 8ـ الانعام(165) 9ـ المائده (48) 10ـ محمد"ص"(4) 11ـ الكهف(7)
12ـ البقره(155) 13ـ الانبياء(35) 14ـ محمد"ص"(31) 15ـ القلم(17) 16ـ الاعراف(168)
17ـ آل عمران(166) 18ـ آل عمران(142) 19ـ آل عمران(140) 20ـ سبا(21) 21ـ
البقره(143) 22ـ الفجر(15) 23ـ البقره(124) 24ـ الحجرات(3) 25ـ المائده(94) 26ـ
آل عمران(167) 27ـ آل عمران(154) 28ـ آل عمران(152) 29ـ الاحزاب(11) 30ـ البقره(49)
31ـ الاعراف(7) 32ـ ابراهيم(16) 33ـ الصافات(106) 34ـ الدخان(33) 35ـ البقره (249)
36ـ المؤمنون(30) 37ـ الانعام(53) 38ـ طه(58) 39ـ العنكبوت(3) 40ـ ص(34) 41ـ
الدخان(17) 42ـ طه(40) 43ـ ص(24) 44ـ الحديد(14) 45ـ طه(131) 46ـ الجن(17) 47ـ
طه(90) 48ـ النمل(47) 49ـ النحل(110) 50ـ التوبة (126) 51ـ العنكبوت(2) 52ـ
البقره(102) 53ـ الانفال(28) 54ـ يونس(58) 55ـ الاسراء(60) 56ـ الانبياء(35) 57ـ
الانبياء(111) 58- الحج(53) 59ـ الفرقان(20) 60ـ الصافات(63) 61ـ الزمر(49) 62ـ
القمر(27) 63ـ الممتحنة (5) 64ـ التغابن(15) 65ـ المدثر(31) 66ـ الاعراف(155) 67ـ
الفجر(16)
نوع چهارم: آياتى است كه متضمن اميدوارى به ايمان هدايت و ترس و تضرع و تقوى وامثال
آنها از بندگان است. زيرا اميد و شايد گفتن، بعد از اينكه نسبت به خداى متعالى به
معنى جهل و بى اطلاعى نيست، قهراً به معنى آنست كه خدا اين افعال را كه در اختيار
بندگانست، دوست دارد آنها را انجام دهند. مثل آيه "و أخذناهم بالبأساء و الضراء
لعلّهم يتضرعون" (آنها را به شدت و سختى گرفتيم كه شايد به خدا تضرّع نمايند.
سوره انعام / آيه 42
از اين نوع در قرآن كريم نود وهفت آيه وجود دارد.
نوع پنجم: آياتى است كه دلالت دارد. ثواب و عقاب جزاء عملى است كه بنده كسب كرده
است. مانند آيه "ولتجزى كل نفس ما كسبت و هم لايظلمون" (تاهر انسانى به جزاء آنچه
كسب كرده است، برسد. و به آنها ظلم نمى شود.) سوره الجاثيه / آيه 22 "و كل نفس بما
كسبت رهينة" (هر انسانى در گرو اُعمالى است كه كسب كرده است.)سوره مدثر/ آيه 38
اين سنخ آيات در قرآن فراوان است.
نوع ششم: آياتى است كه كفار و فساق را توبيخ و ملامت مى كند. زيرا توبيخ و ملامت در
صورتى صحيح است كه اعمال آنها به اختيار خودشان باشد. مانند اين آيه: "كيف تكفرون
بالله و كنتم أمواتاً فأحياكم" (چگونه به خدا كفر مىورزيد در حالى كه شما مرده
بوديد، شما را زنده ساخت)سوره بقره/آيه28
نوع هفتم: آياتى است كه تصريح به استناد كفر و ايمان، و طاعت و عصيان به خود بندگان
نموده است. مانند آيه 28 سوره ص: "ام نجعل الّذين امنوا كالمفسدين" (آيا آنان را كه
ايمان آورده اند مانند فسادكنندگان قرار مى دهيم.) اين نوع آيات در سرتاسر قرآن
فراوان است.
نوع هشتم: آياتى است كه دلالت دارد بندگان در ايمان و كفر و اطاعت و معصيت مخيّر
هستند. مانند آيه 29 سوره كهف "فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر" (هركس خواست ايمان
بياورد و هر كس خواست كفر بورزد.)
نوع نهم: آياتى است كه ترغيب به پيشدستى در كارهاى خير مى كند. مانند آيه 133 سوره
آل عمران "و سارعوا الى مغفرة من ربكم" (شتاب كنيد خود را به آمرزش پروردگارتان
برسانيد.
نوع دهم: آياتى است كه دلالت بر استعانت و طلب كمك از پروردگار مى كند. مانند آيه 4
سوره حمد "اياك نستعين (پروردگارا از تو يارى مى جوييم.)
نوع يازدهم: آياتى است كه متضمّن استغفار پيامبرانست مانند آيه 23 سوره اعراف "ربنا
ظلمنا انفسنا فاغفرلنا ذنوبنا" (پروردگارا ما بر خود ظلم كرديم، بيامرز بر ما
گناهان ما را)
نوع دوازدهم: آياتى است كه دلالت دارد در روز قيامت كفّار به اينكه خود كفر ورزيده
و معصيت كرده اند، اعتراف مى كنند مانند آيه 43 سوره مدثر "قالوا لم نك من المصلّين
و لم نك نطعم المسكين و كنّا نخوض مع الخائضين" (از نمازگزاران نبوديم، و مسكين و
فقير را اطعام نمى كرديم.)
نوع سيزدهم: آياتى است كه دلالت دارد كفار روز قيامت مى خواهند به دنيا بازگردانده
شوند به اميد اينكه اعمال نيكو بجاى آورند مانند آيه 99 سوره مؤمنون "ربّ ارجعون
لعلّى أَعمل صالحاً" (پروردگارا مرا بازگردان شايد عمل نيكو كنم.)
آياتى كه
دلالت بر نفى تفويض دارد
اين آيات نيز چندين نوع است:
نوع اول: آياتى است كه متضمن اسناد هدايت تكوينى به خداوند متعال است. و آنها هفتاد
وهشت آيه است: 1ـ البقرة (143) 2ـ البقره(213) 3ـ الانعام(90) 4ـ الاعراف(30) 5ـ
الرعد(31) 6- النحل(36) 7ـ طه(1) 8ـ الاعلى(3) 9ـ الضحى(7) 10ـ الانعام(149) 11ـ
النحل(9) 12ـ الاعراف(43) 13ـ الزمر(57) 14ـ النحل(121) 15ـ الزمر(18) 16ـ
آل عمران(8) 17ـ الانعام(84) 18ـ الانعام(88) 19ـ مريم(58) 20ـ الاعراف(155) 21ـ
القصص(56) 22ـ الشورى(52) 23ـ العنكبوت(69) 24ـ الاعراف(178) 25ـ الإسراء(97) 26ـ
الكهف(17) 27ـ الزمر(37) 28ـ التغابن(11) 29ـ الانعام(77) 30ـ البقره(26) 31ـ
البقره(142) 32ـ البقره(258) 33ـ البقره(264) 34ـ البقره(272) 35ـ آل عمران(86) 36ـ
المائده(16) 37ـالمائده(51) 38ـالمائده(67) 39ـالمائده(108) 40ـالانعام(88)
41ـالانعام(144) 42ـالتوبه(19) 43ـ التوبه(24) 44ـ التوبه(37) 45ـ التوبه(80) 46ـ
التوبه(109) 47ـ يونس(25) 48ـ يوسف(52) 49ـ الرعد(27) 50ـ ابراهيم(4) 51ـ النحل(37)
52ـ النحل(93) 53ـ النحل(107) 54ـ الحج(16) 55ـ النور(35) 56ـ النور(46) 57ـ
القصص(50) 58- القصص(56) 59ـ الفاطر(8) 60ـ الزمر(3) 61ـ الزمر(23) 62ـ الغافر(28)
63ـ الشورى(13) 64ـ الاحقاف(10) 65ـ الصف(5) 66ـ الصف(7) 67ـ الجمعه(5) 68ـ
المنافقون(6) 69ـ المدثر(31) 70ـ الفتح(2) 71ـ الكهف(24) 72ـ الانعام(126) 73ـ
النساء(137) 74ـ النساء(168) 75ـ النحل(104) 76ـ الحج(54) 77ـ الانعام(35) 78ـ
السجده(13).
اين آيات دلالت دارد. هدايت از ناحيه خداوند عالم است. الاّ اينكه آيات ديگرى نيز
دلالت دارد. اختيار عبد در هدايت او مداخله دارد مانند آيه 29 سوره كهف "فمن شاء
فليؤمن و من شاء فليكفر" (هركس خواست ايمان بياورد، هركس خواست كافرشود) و آيه 44
سوره روم: "من كفر فعليه كفره و من عمل صالحاً فلأ نفسهم يمهدون" (كسانى كه كفر
ورزند كفر آنها برعهده خود آنهاست و كسانى كه عمل صالح بكنند، براى خود ذخيره
كرده اند.) پس اينكه هدايت از ناحيه خداست، به معنى آنست كه خداى تعالى به بنده قوه
ادراك داده، و او را مورد احاطه آيات الهيّه و براهين معرفت و شناخت قرار داده است
و از تسويلات شاطين انس و جن كه گناه را در نظرش جلوه داده و مى آرايند نگه داشته و
به او توفيق عطا فرموده است، والاّ در ميان كفر و عصيان سقوط مى كرد، پس خداى متعال
به حسنات بنده أحق است از خود او. و امّا ضلالت بنده ناشى از اختيار خود اوست كه
بدى را اختيار كرده، زيرا با همه تسويلات شيطان و غيره، اختيار از او سلب نشده و
خداوند متعال به او قدرت داده است كه ايمان و كفر هر كدام را خواست انتخاب كند، و
نيروى شناخت و تشخيص به او داده، و آيات هدايت و براهين توحيد را در معرض ديد او و
در برابر ديدگان او قرار داده است، پس ضلالت بنده از ناحيه خدا نيست، اگر چه خداى
متعال بر بندگان خود قدرت فراگير دارد و اگر بخواهد همه بندگان را هدايت مى كند و
آنها را به اختيار يا بقهر و غلبه به هدايت مى كشاند، ولى چون راه هدايت را بر
بندگان خود گشوده و اسباب هدايت را به آنها عطاء فرموده، و به آنها در هدايت و ترك
آن اختيار داده، خدا را بر بندگان منّت است، اگر چه راه ضلالت را برگزينند، مثال آن
همانند كسى است كه پولى به فقير مى دهد كه به آن نان بخرد، ولى او با آن پول سمّ
خريده و بخورد. ملامتى بر دهنده پول به فقير نيست، بلكه او را بر فقير منت است كه
به او پول داده است كه به آن نان خريدارى كند.
نوع دوم : از آياتى كه دلالت بر بطلان تفويض مى كند، آياتى است كه دلالت بر نفى قوه
و قدرت از غيرخداى تعالى جلّت عظمته مى كند. مانند آيه 39 سوره كهف "لا قوّة الاّ
بالله" (قوه و قدرت جز از خدا نيست) اين معنى با اختيار بنده و قدرت او بر فعل خود،
منافات ندارد، زيرا قدرت بنده اگر در برابر قدرت خداى متعال ملاحظه شود، عاجز محض
است و هيچ نفع و ضررى را بر خود دارا نيست و اگر در طول قدرت خداى متعال ملاحظه شود
كه خدا به او قدرت داده، و قدرت او از ناحيه خداست، منافات ميان ثبوت قدرت براى
بندگان و معنى لا قوّة الاّ بالله رفع مى شود. چنانچه در آياتى از قرآن بر ثبوت
قدرت براى
پىنوشت:
1 . 1) احاديث فوق الدكر بدين قرار است.
در «بحار» ج 15 باب خلق پيامبر اكرم ص 11-26 خداوند تبارك تعالى پيامبر ما را از
طينت و خاكى كه از گوهر عرش است آفريده و طينت و خاك اميرالمؤمنين على (ع) را از
تراوش طينت و خاك پيامبر و ائمه را از تراوش طينت و خاك على (ع) بيافريد.
2) در بهشت چشمه اى است، و در آن طينت و خاكى است كه خدا ما را از آن طينت و خاك
بيافريد، هركس از آن طينت و خاك نيست از ما و از شيعيان ما نيست.
3) خداوند تبارك و تعالى كلمه اى تكلم فرمود كه از آن نورى آفريد، سپس كلمه ديگرى
تكلم فرمود از آن روحى آفريد، سپس نور را با روح خلط كرد و مرا (پيامبر را) و على و
فاطمه و حسن و حسين را آفريد، پس از آن نور مرا بشكافت و از آن عرش را آفريد، و نور
على را بشكافت و ملائكه را از آن آفريد.
4) من (پيامبر اكرم) از نور خدا آفريده شده ام، و اهلبيت من از نور من، و محبان
آنها از نور آنها و سائر خلق از آتش خلق شده اند.
5) خداوند عالم نورالانوار را خلق فرمود، و آن محمد و على را خلق كرد.
6) اول چيزى كه خدا خلق كرده نور پيامبر تو است سپس از آن هر چيزى را خلق كرد. اين
حديث را در «بحار» از «رياض الجنان» نقل كرده و گفته است كه مؤلف آن فضل الله بن
محمود فارسى است (ما نه كتاب را شناختيم و نه مؤلف آن را) اين حديث را از جابر
انصارى صحابه پيامبر اكرم بطور مرسل نقل كرده كه وسائط نقل از زمان مؤلف در طول
قرن ها تا زمان جابر مجهول است لذا حديث جداً از اعتبار ساقط است.
در «اصول كافى» ج 1 ص 319 باب خلق ابدان و ارواح ائمه احاديث زير را نقل كرده:
7) خداوند عالم ما را از عليين خلق كرده، و ارواح ما را بالاتر از آن و ارواح
شيعيان ما را از عليين خلق كرده و بدنهاى آنها را از پست تر از آن.
8) خداوند عالم ارواح ما را از عليين خلق كرده قلبهاى شيعيان ما را از آنچه ما خلق
شده ايم خلق كرده است و بدن هاى آنها را از پست تر از آن خلق كرده است.
9) خداوند تبارك و تعالى ما را از نور عظمت خود خلق كرده، سپس صورت ما را از خاك
شريفى بساخت و نور را در ان جايگزين نمود، و ارواح شيعيان ما را از خاك ما خلق كرد،
و بدنهاى آنها را از طينت و خاك شريفى پست تر از خاك ما بيافريد.
10) خداوند عالم در پائين تر از عرش نهرى آفريده، و در پايين تر از آن نورى قرار
داده و در كنار نهر دو روح خلق كرده، روح القدس، و روح من امره، و به هر پيامبر، هر
ملكى از يكى از دو روح دميده و بر ما از هر دو روح دميده است.