به سپيده دمان سوگند، به شبهاى دهگانه
سوگند، به جفت سوگند، به فرد سوگند، به شب چون درآيد (يا برود) سوگند. آيا در آن
ميان سوگندى براى انسان خردمند هست ؟ مگرنديدى پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ با
اهالى ((ارم )) آن شهر پرستون كه
نظيرش در كشورها بوجود نيامد؛ و با قوم ثمود كه در دره صخره بريدند و تراشيدند و با
فرعون لشكر دار، آنها كه در كشورها به سركشى در برابر خدا برخاستند و بر اثرش بسى
تبهكارى كردند تا سرانجام پروردگارت تازيانه عذاب برسرشان نواخت به بيگمان
پروردگارت در كمين است ... چنين زندگى ها و كارهايى روا نباشد، هنگامى كه وجود
طبيعى در هم بشكند و فرو بپاشد آن در هم شكستن و فرو پاشيدن (لحظه مرگ ) را
پروردگارت در آيه همراه صفهاى فرشتگان و در آن لحظه دوزخ را بياورند، و در آن دم
آدمى درس گيرد و درس گرفتن او را چه سود! گويد: كاش (در ثانيه طول عمر و حالت
اختيارم ) چيزى براى زندگانيم فرا پيش نهاده بودم ! در آن لحظه عذابش را هيچكس
نمى كشد و نه چنان اسارت - ذلتى را كسى كشيده است . هان اى ((خود))
ايمنى و آرامش يافته ! در حالى و موقعيتى نزد پروردگارت باز گرد كه خشنود هستى و
پسنديده او، و به جرگه پرستندگان مطيعم ((آى و به بهشتم اندر
آى )).
والله خلقكم ثم يتوفاكم و منكم من ...(53)
و خدا شما را آفريد سپس (در لحظه مردن ) ((خود))
شما را به تمامى و بى كم و كاست مى گيرد. و از شما كسى هست كه به فرومايه ترين
مرحله عمر باز پرده مى شود بطورى كه پس از دانستن هيچ چيزى نداند، بيگمان خدا
بسيار دانى بسيار تواناست .
((خدا شما را آفريد سپس ((خود))
شما را به تمامى و بى كم و كاست مى گيرد!))
((سپس )) يعنى چه ؟
يعنى ابتدا شما را آفريده تا زاده شديد و يك ثانيه عمر كرديد و زندگى آگاهانه ،
ارادى و مسووليت آور داشتيد، بعد هم مرديد و در تصرف خدا قرار گرفتيد. پيش از آن
ثانيه عمرتان - زندگى دنيا يا پست و ناچيز - مخلوق خدا بوديد و تمام آنچه براى شما
اتفاق مى افتاد تكوينى بود و غير آگاهانه غير ارادى و غير مسؤ وليت داشتن . پس از
عمرتان كه يك ثانيه بيشتر نيست باز به همان وضع تكوينى برمى گرديد و از كار و زندگى
ارادى و مسؤ وليت آور خبرى نيست . از آن پس مثل دوره پيش از تولد و بلوغتان تحت
تصرف و تكوين و پيدايش خدا قرار داريد و با او روبرو هستيد و با او سرو كار داريد.
او شما را چنان آفريده است كه جز زمان كوتاهى عمر نكنيد اما نابود هم نشويد بلكه پس
از ترك زيستن جانورى وارد زندگى برزخى و سپس حيات قيامت بشويد. نه آفريده شدن شما
اختيارى بودند اين كه نطفه بشويد و در لحظه اى از زمان و در نقطه اى از زمين و مكان
به دنيا بياييد به اراده شما و با آگاهيتان روى داد. تنها چيزى كه در اخيتار داريد
لحظه عمرتان است و بس . آن را قدر دانسته غنيمت بشماريد و آينده ابديتان را در آن
زمان بس كوتاه رقم بزنيد.
حكمتى كه آفريدگار و معلم و متعال ما به ما مى آموزد آگاهى ما از نظام هستى ،
پيدايش و زندگى است و از جايگاهمان در اين نظام لايتناهى ، از پايگاه يگانه و منحصر
به فردى كه در اين نظام داريم و از فرصت كوتاه و از دست رفتنى براى رقم زدن گوهرى
كه مى توانيم به خود بدهيم . چه ما برخلاف ساير موجودات - مگر موجود نامرئى و
نامحسوس ولى ذيشعور و با اراده ديگرى - ماهيت ثابتى نداريم و خودمان از لحظه بلوغ
تا لحظه مردن ماهيت خويش را مى آفرينيم .
كيف تكفرن بالله و كنتم امواتا فاحيا كم ثم يميتكم ثم يحييكم
ثم اليه ترجعون
(54)
چگونه به خدا نا باور مى شويد حال آنكه مرده بوديد و شما را زنده كرد، بعد شما را
مى ميراند بعد زنده (به حيات برزخى ) مى گرداند، وانگهى به او باز مى گرديد؟
بازگشت به خدا همان انتقال به نظام تكوينى است و ديدار و ملاقات با خدا:
يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه
(55) واتقوا الله واعلموا انكم ملاقوه
و بشر المومنين
(56) و از خدا پروا گيريد و بدانيد كه شما او را ملاقات مى
كنيد و مومنان را مژده بده ، از ذيل آيه هم معلوم مى شود كه ملاقات با خدا به معنى
دريافت كيفر و دريافت پاداش است كه رخدادهاى نظام تكوين اند نه رخدادهاى آگاهانه و
ارادى انسانها.
... الخاشعين الذين يظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم اليه
راجعون
(57) خاشعان كه گمان دارند كه آنان ديدار كننده پروردگارشان
هستند و اين كه آنان به سوى او باز گردنده اند.
نوح مى گويد: و ما انا بطارد الذين آمنوا. انهم ملاقوا ربهم
(58)
ملاقات مردم با خدا در لحظه مرگ ، مانند ملاقات مرگ با ايشان است :
قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم
(59)... با شما ديدار دارد.
لقاء آخرت با لقاء خدا به يك معنى است يا دست كم وجهى از لقاء خداست :
والذين كذبوا باياتنا ولقاء الاخرة حبطت اءعمالهم
(60)
الذين كفروا وكذبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فى الحيوة
الدنيا(61)
اما الذين كفروا و كذبوا باياتنا و لقاء الاخرة فاولئك فى
العذاب محضرون
(62)
لقاء آخرت يا ديدار كردن با زندگى پس از مرگ به عبارت ((لقاء
يومكم هذا))(63)
و ((لقاء يومهم هذا))(64)
هم آمده است .
چون ((لقاء آخرت )) يا ديدار هر مرد و
هر زنى با زندگى پس از مرگ اعم از زندگى برزخى و قيامت در لحظه مردن روى مى دهد هر
مرد و هر زنى با زندگى برزخى و با قيامت خودش جز يك چشم برهمزدن يا به تعبير تحت
اللفظى عربى آن يك چشم واگشودن فاصله ندارد و ما امر الساعة
الا كلمح البصر او هو اقرب رويداد زندگى و قيامت جز مانند چشم برهمزدن يا
سريع تر از آن نيست .(65)
گرچه قيامت پس از مردن آخرين نفرات بشر روى مى دهد لكن از آنجا كه در لحظه مرگ دست
ما از انجام هر كار موثر در هستى ما كوتاه مى گردد فاصله ما با زندگى برزخى كه
بلافاصله آغاز مى شود و با زندگى قيامتى ما كه مدتهاى مديد پس از آن روى مى دهد
يكسان است يعنى هيچ فاصله اى ميان مرگمان با آن دو وجود ندارد. در لحظه مرگ ، بى
عمل و بى حركت مى شويم و زمان براى عمل و حركت است . اين است معناى قرب قيامت .
قرب خدا به ما يعنى چه ؟
پروردگار متعال ، رويداد مرگ آدميان را ايجاد مى كند. مردن مانند زنده شدن و آفريدن
شدن و انتقال از شى به نطفه و تطورات آن ، و انتقال از زيستن يا حيات جانورى به
زندگى برزخى و از اين به زندگى قيامت ، همه با ذات اقدس الهى نسبت دارد و اگر به
فرشته مرگ يا فرشتگان معيت آن نسبت داده مى شود براى تفهيم وجود نظام هستى ، پيدايش
و زندگى است و سلسله علل در آن و عام ترين قوانينى كه خداى متعال در آن نظام حاكم و
جارى فرموده است .
نسبت خودش را با آدمى كه در حال جان سپردن است نزديكتر از خويشاوندان حاضر بر بالين
او مى دادند تا حاكميت نظام تكوينى بر محتضر و حاضران بر بالينش را تفهيم نمايد و
توجه دهد كه هيچكس قادر به جلوگيرى از رويدادهاى تكوينى است
... و نحن اقرب اليه منكم و لكن لاتبصرون
(66) ((آيا در آفرينش نخستين
فرومانديم ؟ حقيقت اين است كه آنها (كافران ) در مورد آفرينش جديد (انتقال آدم در
لحظه مرگ به حيات برزخى ) پريشانفكرند . و بيشك ما آدمى را آفريديم و ما كه به او
از رگ گردنش نزديكتريم مى دانيم خودش چه وسوسه ها مى كند، آندم كه آن دو گزارشگر
ثبت كننده اى كه بر راست و چپ گماشته اند گزارش مى گيرند و به ثبت مى رسانند، پيش
از هر كلمه اى كه از دهان بر مى آورد مراقبى آماده و مجهز هست . و مدهوشى مرگ به
حكم قانون (حكم بر هستى ، پيدايش و زندگى ) در رسيد. آن همان رويدادى است . كه از
آن مى گريختى ؟!))(67)
و اين قرب ، همان قرب مالك به مملوك تكوينى يا مالكيت مطلقه و احاطه وجودى و احاطه
قدرت است : الا انهم فى مرية من لقاء ربهم . الا انه بكل شى
محيط(68)
هان .! بيگمان ، آنها نسبت به ديدار پروردگارشان در ترديدند. هان ! بيشك او بر هر
چيز محيط است .
اين قرب همان است كه در لحظه مردن آن را ادراك و رويت مى كنيم . رويتى نه با چشمانى
كه از دست داده ايم بلكه با وجود باقى و هميشه بى كم و كاست جاويدمان كه پروردگار
متعال آن را در لحظه مرگ و ترك زندگى جانوريمان ((توفى
)) مى فرمايد، يعنى دريافت بى كم و كاست و انتقالش به زندگى
برزخى . اين معنا را خداى متعال به موسى هنگامى كه در خواست كرد وجود يا قرب مالكيت
و حاكميتش را به او بنماياند تفهيم فرمود. به او فهماند چنان رويت را كه مد نظر
دارى و مى خواهى فقط در لحظه مرگت كه لحظه وانهادن تنت نيز هست و لحظه انتقالت به
زندگى برزخى ، ادراك خواهى كرد. در آن لحظه كه با وانهادن تنت اراده و اختيارت را
نيز وا مى نهى و حكم يك كوه را پيدا مى كنى . كوهى كه با تجلى من گرد و توده شنى مى
شود عينا جدت كه خاك و خاشاكى مى شود.
در لحظه مردن به تنها تو كه هر كس از نيك و بد همين رويت را خواهد داشت . چه با
وانهادن جسد، اراده و اختيارش را وامى نهد و زان پس قادر به انكار، كفر، غفلت ،
پوشاندن حقيقت ، و نديده و نبوده انگاشتن واقعيت ها نخواهد بود. همه حقايق بر او
آشكار مى ماند لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك
فبصرك اليوم حديد(69)
بيشك تو نسبت به اين (اوضاع و زندگى و رويدادها) در غفلت بودى . پوششى را كه ساخته
و پرداخته تو بود از برابرت دريديم تا اينك ديده ات تيز و بس بيناست .
از بيان پروردگار متعال در سوره اعراف استنباط توان كرد كه مرگ هر انسانى از مومن و
كافر، و پيامبر و غير او كه با انتقال بى كم و كاست وجود اصلى و ((خود))
واقعى او به زندگى برزخى يكى است معلول تجلى ذات اقدسش بر اوست ، همانچه موجب
لقاء ما با خدا با آخرت با پاداش و كيفر و با حقائق زندگى برزخى و موجب رويت يا
ادراك آثار وجودى ذات اقدس ربوبى مى گردد. همچنين مى توان پى برد به اين كه ما
مثل كوه كه به صورت ذرات خاك در آمد و هويتش را به عنوان كوه از دست داد هويت تازه
اى مى يابيم كه در زندگى برزخى بعكس زندگى دنيا - يا طول عمرمان - ثبات نسبى دارد و
در قيامت ثبات مطلق مى يابد.
67 : يوم الله ، يوم القيامه ، ((دين
)) يوم الدين ، و بعث
مصطلح ديگرى كه جهل نسبت به آن گريبانگير مدعيان اسلام شناسى شده
((يوم )) است . ((يوم
الله )) را به روز خدا، يوم القيامه را به روز قيامت ، و يوم
الدين را به روز حساب برگردانده اند. بى خبر از اين كه عرب ، ((يوم
)) را براى واقعه ، و حادثه مهم تاريخى مانند جنگ بكار مى
برد و پروردگار متعال - مثل موارد مشابه - از اين كاربرد معمول عرب بس فراتر رفته
در معانى والايى كه عقل بشر از دركش عاجز بوده بكار برده است .
بزرگترين لغت شناس عرب ، از قول ابن السكيت نقل مى كند كه ((عرب
ايام را به معنى وقايع بكار مى برد، و مى گويد: فلانكس عالم ((ايام
العرب )) يعنى وقايع تاريخى و جنگهاى عرب است
)). و از لغت شناس ديگرى نقل مى كند كه ايام به معنى وقايع و نعمت ها مى
آيد.(70)
يوم الله ، وليلة الله
ايام الله روزهاى خاصى نيست . وقايع بسيار مهم و فوق العاده و عبرت انگيزى است كه
در روزهاى معينى اتفاق افتاده است حتى در شبهاى خاصى كه آن وقايع با خداوند نسبتى
آشكارتر دارد در قياس با نسبتى كه ساير وقايع دارند. به ديگر بيان ، ما انسانهاى
ناآگاه و غافل در آنها دست خدا را بروشنى مى بينيم و درك مى كنيم ، هجرت شبانه ششصد
هزار مرد پياده همراه كودكان و زنانشان از مصر به سوى صحراى سينا براى رهايى از
سلطه سياسى فرعون مستكبر و دار و دسته تبهكارش و نيل به آزادى - عزت سياسى و به
استقلال كه آزادى در محيط بين المللى باشد واقعه اى تاريخى است - اين واقعه فوق
العاده كه به فرمان خدا به موسى بايد شبانه صورت مى گرفت
(71) در تاريخ پيروان موسى كليم به عنوان ((ليلة
الله )) ثبت شده است . چنانكه از درس پروردگار متعال به
پيامبر خاتم استفاده مى شود پس از اين مهاجرت سياسى ، خداوند با فرو ستادن وحى و
درسهاى جديد به موسى دستور مى دهد آن درسها را براى پيروانش بخواند تا از ظلمات به
نور تحمل پذيرند و وقايعى را كه دست خدا در آنها آشكارتر است يعنى
((ايام الله )) را براى آنان تدريس كند، چون در آن
البته نشانه هايى براى هر انسان مقاوم شكيباى شكورى هست . موسى نيز به اين تدريس و
تعليم همت مى گمارد و شرح مى دهد كه چگونه خدا به آنان نعمتى بزرگ كه استقلال و
آزادى - عزت سياسى باشد عطا فرموده آنان را از يوغ دار و دسته فرعون نجات و رهايى
داد: كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور
باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد... و لقد ارسلنا موسى باياتنا ان اخرج قومك من
الظلمات الى النور و ذكرهم بايام الله ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور... و اذ قال
موسى لقومة اذكروا نعمة الله عليكم اذ انجاكم من آل فرعون ...(72)
يوم الله ، بر واقعه تاريخى فوق العاده اى اطلاق مى گردد كه براى يك ملت روى مى دهد
نه براى يك شخص ، مانند آن هجرت سياسى كه نام برديم و مانند قيام با شكوه و
پيروزمند 22 بهمن 57 ايران . هرگاه واقعه اى كه با خدا نسبت دارد، در مورد يك نفر
روى دهد مانند مردن و انتقال به زندگى برزخى از آن با ((يوم
)) تعبير نمى شود بلكه به صورت ((امر
الله )) رويدادى كه از جانب خداست بيان مى گردد.
و غر تكم الامانى حتى جاء امر الله
(73) اين پيشامد از رويدادهايى است كه به خدا بر مى گردد به
اين معنى كه تكوينى و نه ارادى و ناشى از آدميان است : ليقضى
الله امرا كان مفعولا و الى الله ترجع الامور..(74)
يوم القيامه
اين عبارت براى اشاره به واقعه تكوينى عظيمى بكار مى رود كه از بى نهايت رويداد از
جمله بى نهايت پاداش و كيفر، و خشنودى و عذاب تركيب شده است . و سوره اى از قرآن به
شرح پاره اى از مهم ترين آنها اختصاص يافته و از جمع آنها با ((واقعه
)) تعبير مى شود:
اذا وقعت الواقعة ليس لوقعتها كاذبة ، خافضة رافعة ...
آنگاه كه آن رويداد بوقوع پيوندد كه براى رويدادنش هيچ باز دارنده اى نيست به پستى
كشاننده باشد (مر كافران را) به بالا برنده باشد (مر گروندگان را). هنگامى كه زمين
بلرزد چه لرزيدنى ! و كوهها خرد شود خرد شدنى تا گردى پاشيده باشد. و شما سه گروه
باشيد...
يوم الدين
اين عبارت ، همچنين در مواردى كه بدون كلمه ((يوم
)) و به صورت ((الدين
)) بكار مى رود بر نظام هستى ، پيدايش و زندگى دلالت مى نمايد. بى نهايت
رويداد تكوينى و نيز آگاهانه و ارادى كه آنچه پيش از پيدايش بشر بوده و تمامى وقايع
تاريخ بشر و پايانش را كه قيامت باشد تا ابد در بر مى گيرد. بخش عمده اى از درسهاى
پروردگار به بشر شرح چگونگى اين نظام است . و آنچه در ذهن ما پس از يادگيرى ايجاد
مى گردد جهان - انسان شناسى راستين و واقعى است . آفريده شدن و پيدايش موجودات ،
زندگى هاى پست و عالى آدميان ، و زندگى برزخى آنان و حيات قيامت ايشان را شامل مى
شود، ((يوم القيامه )) آن بخش از آن
است كه هنوز رخ نداده است ، همچنين آينده بشريت امروزى و آنچه از حساب و كتاب و
پاداش و كيفر كه بر اعمال آتى مردم تعلق مى گيرد از بخش رخ نداده آن است .
((دين )) در اولين كار بردش در درس
پروردگار به بشر- در بعثت خاتم - براى اشاره به نظام هستى ، پيدايش و زندگى بكار مى
رود كه عام ترين و گسترده ترين معناى آن است و چيزى و رخدادى - يا
((امرى )) - يافت نمى شود كه در آن نباشد، و آن در
سوره مباركه ((دين )) است كه
شانزدهمين سوره مكى بر حسب ترتيب نزول وحى بشمار مى آيد:
ارايت الذى يكذب بالدين فذالك الذى يدع اليتيم و لايحض على طعام المسكين
دومين بار در سوره مباركه تين مى آيد كه بيست و هفتمين سوره بر حسب ترتيب نزول است
: فما يكذبك بعد بالدين اليس الله باحكم الحاكمين با
توجه به آيات پيش از آن كه سخن از آفرينش انسان در عالى ترين جايگاه شايسته در هستى
مى رود و از انتقال كفار تبهكار و ستمگر بعد از مردن به دركات جهنم و اين كه مومنان
صاحب اعمال صالحه پاداشهاى تكوينى مداومى در زندگى برزخى و قيامت دارند معلوم مى
شود كه ((دين )) در اينجا اشاره به
نظام هستى ، پيدايش و زندگى است كه وقوع پاداش و كيفر را بطور مداوم و از بدو خلقت
آدم تا به قيامت و تا به ابد در بر مى گيرد و بسى بيش از آن را.
سومين بار در سوره ذاريات - شصت و ششمين سوره مكى - است .
انما توعدون لصادق ، و ان الدين لواقع بيگمان آنچه به
شما وعده داده مى شود البته راست است و بيشك نظام هستى ، پيدايش و زندگى البته در
حال وقوع است .
آنچه معقول است كه مورد تصديق و تكذيب قرار گيرد همين نظام است نه زندگى مستكبران ،
زندگى مترفان و ساير كفار، و زندگى پيامبر اكرم و سلسله انبياء عليهم السلام كه جز
اسلام و حيات طيبه و زندگى حق ، و زندگى ارزشمند و ارزش آفرين - يا الدين القيم -
نيست . اين زندگى ها همان است كه در سوره كافرون - سوره اى كه بلافاصله پس از سوره
دين يا ماعون نازل مى شود - به آنها اشاره مى رود به اين عبارت :
قل يا ايها الكافرون ... لكم دينكم ولى دين .
شما نوع زندگى خودتان را داريد و من نوع زندگى خودم را. وجود اين زندگى ها و تنوع
آدميان برحسب تنوع زندگى هاى پست و عالى هرگز مورد تكذيب قرار نمى گيرد و فقط مى
تواند مورد ارزيابى و داورى باشد نه تصديق و تكذيب . بحث درباره خوب يا بد بودن هر
يك از اين زندگى ها و مردم صاحب هر يك از آنها امكان پذير است نه تكذيب آنها و
ادعاى نبودن آنها.
آنچه ميان مسلمانان و كفار واقع مى شود اين است كه مسلمانان قائل به وجود نظام هستى
، پيدايش و زندگى انه و كفار منكر اين جهان - انسان شناسى و مدعى كذب آن هستند.
چنانكه پروردگار متعال در هشتاد و يكمين درسش به بشر خطاب به كفار مى فرمايد:
((چنان نيست كه ادعا مى نماييد واقعيت اين است كه شما
((دين )) - نظام هستى ، پيدايش و
زندگى - را تكذيب مى كنيد و دروغ مى شماريد))(75)
((يوم الدين )) اشاره به واقعه تحولات
مستمر آدميان بر اثر و به علت اعمال و زندگيشان در مراتب پست و عالى هستى است كه
ترتب كيفر و پاداش نمود ديگرى از آن است ، و زندگى هاى برزخى و قيامتى جزئى از آن
بشمار مى رود. اين واقعه ، يا اين سلسله پايان ناپذير و بى نهايت و تمام نشدنى از
رويدادها معقول است كه مورد تكذيب و تصديق قرار گيرد. چنانكه در سوره معارج - هفتاد
و هشتمين سوره مكى بر حسب ترتيب نزول - در وصف مسلمانان چنين مى آيد
...و الذين يصدقون بيوم الدين
(76)
تمامى اين سوره بر محور همين رويدادها مى چرخد، و ختامش اين است :
ذلك اليوم الذى كانوا يوعدون ... آن است رويداد عظيمى كه به ايشان وعده داده
يا اخطار داده مى شود.
بعث
اين واژه كه در زبان عربى براى به جنبش در آوردن و دادن جهت معينى به حركت و سير يك
انسان ، پرنده ، ستور يا يك شى ء بكار مى رود در كلام الهى ، علاوه بر آن موارد،
براى اشاره به انتقال وجود اصلى آدمى پس از وانهادن تن و زيستن ، به زندگى برزخى و
از اين يك به زندگى خاص قيامت بكار مى رود.
ولئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا ان
هذا الا سحر مبين
(77) و اگر به آنان بگويى شما پس از مردن منتقل به زندگى
تازه اى مى شويد البته كسانى كه كافر شدند خواهند گفت : اين جز يك جادوگرى آشكارى
نيست .
... و الموتى يبعثهم الله ثم اليه يرجعون
(78) مردگان را خدا به زندگى تازه اى در مى آورد بعد هم به
نظام تكوينى او باز مى گردند.
عيسى عليه السلام در حالى كه در گهواره است مى فرمايد:... و
السلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم اءبعث حيا(79)
آن دم كه به دنيا آمدم و آن دم كه بميرم و آن دم كه زندگى تازه پيدا كنم در سلامتم
(از هر آلايش ، نقص ، گناه ، فساد، و انحطاطى ).
رويداد ((بعث )) يا انتقال از زندگى
جانورى به زندگى برزخى كه تاكنون به تعداد مردگان تاريخ و به تعداد رويداد مرگ بشر
اتفاق افتاده است و به ميلياردها مى رسد جزئى از رويدادهاى نظام هستى ، پيدايش و
زندگى يا ((دين )) در آن كاربرد معين
بشمار مى آيد. اين رويداد تا لحظه برپايى قيامت دوام دارد و از آن پس رويداد انتقال
انسانها از زندگى برزخى به زندگى تازه و نهايى دفعتا روى مى دهد كه همان
((يوم الجمع )) و ((يوم
الحشر)) يعنى رخداد فراهم آمدن تمامى بشريت و نامرئيان و
جانداران باشد. اين رخداد عظيم كه از بى نهايت رويداد تركيب مى گردد بخش پايانى و
متاءخر نظام هستى ، پيدايش و زندگى را تشكيل مى دهد.