انسان شناسى جلد ششم
جلال الدين فارسى
- ۴ -
برتراند راسل هم
مى گويد: (آزادى از اسارت در دست طبيعت
نظرا انسان را در انتخاب هدف هاى خود به اندازه اى كه در هيچ يك از ادوار سابق ميسر
نبوده توانا ساخته است . گفتيم (نظرا
)؛ زيرا قواى محركه و تمايلاتى كه جزو طبيعت انسان است ، چگونگى رفتار
او را قطع نظر از احتياجات طبيعى [ زيستى ] امروزى اش تعيين مى كند. امروز فقط
قسمتى از آن چه را كه ملتى به مصرف افزايش جمعيت نمى رساند، صرف رفاه و آسايش خويش
مى كند و قسمت بسيار عظيمى از نيروى خود را به كشتن مردم ديگر يا تهيه وسايل كشتن
آنان يا پرداخت مزد و بيمه به كسانى كه سابقا مردم را كشته اند (نظاميان بازنشسته
يا از كار افتاده ) اختصاص مى دهد.
در ايالات متحده آمريكا، تقريبا يك پنجم توليد ملى ، صرف تجهيزات نظامى مى شود.
بنابراين ، آزادى از قيد اسارت در چنگال طبيعت را به هيچ وجه نمى شود مطلقا نعمت
دانست ، نعمت است تا آن جا كه توانايى يا آزادى عملى كه در نتيجه آن نصيب ما مى شود
افزايش فعاليت در امور مفيد به حال نوع بشر را براى ما ممكن مى سازد، ولى در آن جا
كه صرفا به غريزه جنگجويى مجال عمل مى دهد، نه فقط هيچ فايده اى نمى رساند، بلكه به
عكس كاملا مضر هم هست . اشخاصى قصه هاى شيرينى از به كارگيرى انرژى اتمى در صنعت و
صرفه جويى هاى حاصل از آن نقل مى كنند. اين صرفه جويى ها، اگر دنيا به همين وضعيت
سياسى امروز باقى بماند، جز زيان حاصلى نخواهد داشت ، زيرا در نتيجه آن ، قسمت
عظيمى از همان نيروى انسانى صرفه جويى و ذخيره شده به مصرف كشتن و جنگ خواهد رسيد.
اين مثال به خوبى نشان مى دهد كه چگونه تسلط انسان بر طبيعت ، مسؤ وليت و وظايف
تازه اى برايش به وجود مى آورد.
اگر انسان خود را لايق متناسب شدن با اين وضع نشان ندهد، سراسر نهضت علمى و جنبش
علمى صنعتى جز بدبختى چيزى به بار نخواهد آورد و شايد نوع بشر را به بن بست
بكشاند... علم و دانش عملا وسايل مبارزه با دشمن غير انسانى [ عوامل مضر و مهلك
طبيعى ] را به دست مى دهد ولى نمى تواند براى مبارزه با دشمن انسانى و يا براى
مبارزه با قسمتى از روح خود شخص [ بخش منفى ساختار آدمى ] كه او را به جاى حيات
به طرف مرگ سوق مى دهد، وسيله فراهم كند.
به عبارت ديگر، مسايل راجع به مبارزه انسان با طبيعت را تا حدودى كه آن مسايل قابل
حل باشد، مى توان به وسيله علوم طبيعى حل كرد، ولى آن ها تنها مسايلى نيست كه انسان
با آن مواجه است . براى حل ساير مسايل مورد ابتلاى بشر، روش هاى ديگرى لازم است .(139)
بيان علمى و انسان شناختى وضعيت انسان باخترى اين است كه واقعيت هاى به ظاهر متفاوت
آزادى در چند محيط، از جمله آزادى در محيط طبيعى ، در وجود فرد تحقق مى يابد و
رشدهاى متنوعى در اوست ، نسبت به عوامل محيطى ، ليكن در وجودش مرتبه اى يكسان
ندارند. براى مثال وقتى در محيط طبيعى آزاد شد باز يك جانور آزاد از قيود و ضرورت
هاى محيط طبيعى است نه بيش .
تمايزى كه نسبت به حيوان مى يابد يك خاصيت فريبنده و گول زننده هم دارد و به اين
پندار باطل مى كشاند. كه گويا به يك امتياز و ارزشى نسبت به حيوان دست يافته است .
حال آن كه مى دانيم هر تمايزى بالضروره يك امتياز و فضيلت نيست . آزادى در محيط
طبيعى يا غير طبيعى به او نوعى توانايى غير طبيعى بخشيده است و ارزش آن بستگى دارد
به كاربرد بعدى اين توانايى در مورد خودش ، همنوعانش و محيط زيستى كه از آن آزاد
شده است . آزادى در دو محيط اجتماعى و بين المللى هم يك توانايى است و بستگى به اين
دارد كه اين سه توانايى در (محيط درونى
) او به چه كار مى آيد؟ به كار كفر و خيم و استكبار، و انواع ديگر
انحطاط يا به كار ايمان و تعالى و رشد و تقرب ؟
در آزادى از ضرورت هاى نامساعد محيط طبيعى ، در امر زيستن و زندگى جانورى
(آزاد)
مى شويم و نه اين كه راه رشد و تعالى ما در محيط درونى هموار شده باشد. آزادى در
محيط طبيعى تا با آزادى در محيط درونى توام و متوازن نشود و با دو آزادى ديگر تعادل
نيابد، با آزادى به معناى رشديابى نيست و يا به ضد رشد تبديل خواهد شد.
رشد و تقرب ، همزمان و به طور متوازن در چند محيط تحقق مى يابد. چنين رشد و تقربى
كه مستلزم آزادى هاى متوازن است ، پايدار خواهد بود.
در تابستان 1381، اينياسيو رامونه ، روزنامه نگار مشهور فرانسوى به بشريت هشدار مى
دهد كه تواناترين دولت مدرنيته يعنى امپراتورى آمريكا در سه جبهه پهناور جهانى به
آنان حمله ور شده است .
به اعتقاد (رامونه
) كه در ماهنامه (لوموند
ديپلماتيك ) فعاليت دارد. اولين جبهه
اقتصادى است . و به اين علت كه به مجموع بشريت مربوط مى شود مركز سه جبهه را تشكيل
مى دهد. اين جبهه كماكان تحت هدايت آنچه كه حقيقتا بايد يك
(محور شرارت )
ناميده شود، قرار دارد و از صندوق بين المللى پول ، بانك جهانى و سازمان تجارت
جهانى ، تشكيل مى شود. محور شيطانى فوق ، ديكتاتورى بازار، سلطه بخش خصوصى و كيش
بهره ورى را كماكان به جهان تحميل مى كند و موجبات به وجود آمدن آسيب ها و خساراتى
وحشتناك در سراسر كره زمين را فراهم مى آورد - كه از جمله آن ها مى توان به
ورشكستگى تخلف آميز و گسترده شركت (انرون
) بحران مالى در تركيه ، فروپاشى اقتصاد آرژانتين ، تخريب محيط زيست
جهان و... اشاره كرد.
به اعتقاد به روزنامه نگار فرانسوى ، اين حقيقتا يك رسوايى بزرگ است كه سران كشورها
و دولت ها به ويژه رهبران اتحاديه اروپا حاضر نيستند اقدامات لازم را در جهت توسعه
كشورهاى جنوب اتخاذ كنند اقداماتى كه مى تواند دو سوم بشريت را از فقر برهاند و
حداقل آن لغو كامل بدهى كشورهاى فقير، ايجاد نظامى سخاوتمندانه ، درست و منصفانه
براى بازپرداخت بدهى كشورهاى جنوب ، تعيين ضمانت هايى براى آن كه سرمايه گذارى هاى
آينده در شرايط رضايتبخش انجام گرفته و در راه توسعه اى پايدار مورد استفاده قرار
گيرند، وادار كردن كشورهاى ثروتمند به اختصاص دست كم 7 درصد از ثروت خود به توسعه ،
متعادل ساختن مقررات تجارى ميان شمال و جنوب ، تضمين حاكميت غذايى كشورها، كنترل
جريان هاى غير منطقى سرمايه ها، ممنوعيت اسرار بانكى ، غير قانونى شمردن بهشت هاى
مالياتى و بالاخره ، اجراى يك نظام مالياتى بين المللى براى معاملات مالى است .
جبهه دوم كه مخفى ، خاموش و نامرئى است ، جبهه ايدئولوژى است . از ديدگاه
(رامونه
) يك صنعت واقعى
(متقاعد سازى ) با همكارى
فعالانه دانشگاه ها، موسسات پژوهشى معتبر (بنياد هريتيج ، موسسه امريكن اينترپرايز،
موسسه كيتو) و رسانه ها بزرگ (سى ان ان ، فايننشال تايمز، وال استريت ژورنال ،
اكونوميست ، كه جمعيتى از روزنامه نگاران خودباخته در فرانسه و ديگر نقاط جهان از
آنها تقليد مى كنند) ايجاد گرديده تا سراسر كره زمين را متقاعد سازد كه جهانى سازى
ليبرال سرانجام خوشبختى و كامروايى جهانى را به ارمغان خواهد آورد. به اين ترتيب ،
نظريه پردازان با تكيه بر قدرت اطلاعات و همدستى سلطه پذران آنچه را كه مى توان يك
(استبداد دلپذير) ناميد، بنا
نهاده اند.
اين بازى و مانور غير صادقانه را پنتاگون پس از حوادث 11 سپتامبر با تاسيس
(دفتر نفوذ استراتژيك
) كه مسئوليت انتشار اخبار و اطلاعات غلط به منظور
(تاثير بر افكار عمومى و رهبران سياسى در كشورهاى دوست و دشمن
) را بر عهده داشته است ، آغاز مى كند. به اين ترتيب ، نوعى وزارتخانه
اطلاعات زدايى و تبليغاتى همانند تاريك ترين سال هاى
(مك كارتيسم ) و جنگ سرد بنيان
نهاده مى شود كه وظيفه اش را مانند تمامى ديكتاتورهايى بيرحم و بزدل ، برقرارى
(حقيقت رسمى ) تعيين مى كنند.
اما اين نخ نامرئى آنچنان (صحيم و مرئى
) جلوه گر مى شود كه دفتر مزبور بناچار در اواخر فوريه رسما منحل مى
گردد.
و جبهه سوم كه تا كنون وجود خارجى نداشته ، نظامى است و در فرداى شوك روانى 11
سپتامبر 2001 گشوده شده است . (راموئه
) هدف از ايجاد اين جبهه را نيز تجهيز جهاى سازى ليبرال به يك دستگاه
امنيتى رسمى مى داند. آمريكا كه لحظه اى وسوسه شده بود اين ماموريت را به سازمان
پيمان آتلانتيك شمالى (ناتو) محول كند، سرانجام تصميم مى گيرد خود به تنهايى
مسئوليت آن را بر عهده بگيرد و براى اجراى آن نيز خود را به وسايل و امكاناتى
بيشمار و بسيار موثر مجهز سازد. جنگ اخير در افغانستان عليه رژيم طالبان و شبكه
(القاعده ) واشنگتن را متقاعد
ساخته است كه درخواست يك همكارى نظامى گسترده از متحدان استراتژيك اصلى اش ، يعنى
انگليس و فرانسه و يا حتى ناتو، براى ماموريت هايى با اين وسعت غير ضرورى است .
اين رفتار تحقيرآميز نسبت به متحدان در اعلام اخير قصد واشنگتن براى حمله به عراق
در آينده اى نزديك - كه بدون مشورت با آنها انجام مى پذيرد- كاملا مشهود است .
اعتراض هاى اروپايى - كه خيلى زود هم به خاموشى مى گرايد - به هيچوجه دولت آمريكا
را تحت تاثير قرار نمى دهد. چرا كه ، وظيفه مالكين در نظام ملوك الطوايفى ، يا به
عبارت ديگر تكليف اقمار يك كشور، سرفروآوردن و تعظيم در برابر خواسته ارباب است و
امريكا كه خود را اين ارباب مى داند، از اين پس قصد دارد يك سلطه سياسى مطلق را به
اجر گذارد.
امروز اين (امپراتورى خودخوانده
) در عمل مصمم است جهانى سازى ليبرال را محقق سازد. تمامى مخالفان ،
متمردان و نيروهاى مقاومت اكنون بايد بدانند كه مبارزه با آنها از اين سه جبهه
انجام خواهد گرفت : اقتصادى ، ايدئولوژيك و نظامى . و اين كه ، دوران احترام به
حقوق بشر ظاهرا ديگر به سر آمده است و وجود اين (زندان
حاره اى ) شرم آور در
(گوانتانامو) كه افرادى در آن
در قفس ... محبوسند، خود گواه اين مطلب است . (رامونه
) در پايان مى گويد: (محور
شرارت ) (صندوق بين المللى پول ، بانك
جهانى ، سازمان تجارت جهانى ) چهره واقعى خود را پنهان مى كرده است ، اما امروز
ديگر آن را مى شناسيم ...
هشت ماه بعد، ارتش آمريكا در حالى كه فقط دو نوكرش انگليس و استراليا- كه توسط
نماينده ملكه انگليس اداره مى شود - وحشيانه ترين تجاوز نظامى و كشتار وحشيانه مردم
غير نظامى و زنان و كودكان را با قصد و اعلان رسمى تصاحب عراق و نفت آن مرتكب مى
شوند، و آنچه را اين مفسر سياسى و اقتصادى برجسته پيش بينى مى كند عملى مى سازد.
46
|
دستگاهى از واژه ها در درس پروردگار |
نجات : نجات يابى و نجات دهى انسان نجاتبخش ، و مردم آزاد
شده
يكى از واژه هايى كه در كلام الهى و دو زبان عربى و فارسى براى تعبير از سير ارادى
از اسارت به آزادى بكار مى رود واژه نجات است . اين واژه ، رساترين واژه براى تعبير
از آزاد شدن ، رهايى از گرفتارى مهلك ، رشد كردن و فرا رفتن سريع
(140)
از پلكان تقرب است . اين واژه در اصل به معنى جدا شدن از عوامل مهلك و از پستى و
رسيدن به جاى بلند و امن است مانند فرا رفتن از محل پست امواج مرگبار دريا و
رودخانه به فراز ساحل .(141)
بعد براى ارتقا از حالت غم و اندوه
(142) و بدتر از آن ، اندوه شديد - هولناك الكرب العظيم - به حالت شادى و
آرامش به كارگرفته مى شود.(143)
سپس براى جدايى از هر گونه پستى و رذيلت و قرار گرفتن در بلنداى علمى و اخلاقى و
معنوى
(144) و رهايى از زندان
(145) و هر گونه اسارت ، تحت سلطه بودن ، ذلت شكنجه شدن و آزار ديدن و
عذاب اين جهان و زندگى پس از مرگ : برزخى و قيامت ، به كار مى رود.
نجات از محيط فاسد و مردمى كه به مفاسد جنسى آلوده اند:
(و نجيناه من القريه التى كانت تعمل الخبائث
(146) از حاكميت و اسارت مردم ستمكار(147)
از چنگال عذاب خوار كننده و پستى آور، از فرعون ،(148)
نجات از فرهنگ پست و رسوم عادات و آيين و عقايد باطل و فاسد كننده
(149) نجات از (فرعون و عمل -
سياست و قانونگذارى و حكومت - او(150))
نجات از مردم كافر و محيط زندگى و حاكميت آنها،(151)
از دار و دسته فرعون ،(152)
نجات از استيلا، حاكميت و استعمارگرى دشمن ،(153)
بالاخره نجات از زندگى پست كه موجب (عذاب
اليم )
آخرت است .(154)
خداوند با اين فرمايش ؟ هر پيامبرى به (نجات
) دعوت مى نمايد و مردم را فرا مى خواند،(155)
اين حقيقت پرشكوه را اعلام مى دارد كه هدف از بعثت پيامبران و الهام كتاب آسمانى ،
يارى بشر براى ارتقا از تمامى حالات اسارت ، انحطاط، بعد از خدا، ذلت ، مرگ معنوى و
آزار و قرب و امنيت يا ايمنى است ؛ و اين حقيقت كه دين ، آموزه هاى آزادى و تقرب به
خداست .
هم چنين وقتى از ارجمندترين نعمت هايى كه به مردم داده ياد مى فرمايد به نجات آنان
اشاره مى نمايد: (و آن گاه كه شما را از
دار و دسته فرعون كه بدترين آزارها را به شما مى رساندند نجات داديم ،
(شما را از جنگ دشمنانتان نجات داديم )،
(آنگاه پيامبرانمان و كسانى را كه ايمن آوردند نجات مى دهيم . بدينسان
سزاوار ما اين است كه مومنان را نجات بخشيم ،(156)
و انجينا الذين آمنوا و كانوا يتقون
(157)) با عنايت به نجاتبخشى
خدا و سريان اين حقيقت بر سراپاى نظام هستى و جوامع بشرى ، امام زين العابدين به
درگاه خدا چنين دعا مى كند: (پس اى ولى و
اى سرور من ، تندرستى مرا و آنچه صلاح من است و رهايى مرا از آنچه بدان گرفتارم از
شمار مقدرات و حوادثى قرار بده كه در مورد من قطعيت بخشيده اى چون من براى دفع آن
عواملى كه در تندرستى ، صلاح اخلاقى و رهايى من اخلال مى كنند كسى را جز تو ندارم و
نه جز به تو اعتماد و اتكا مى كنم ... و غم شديد مرا بزداى
).(158)
در اين آيات كريمه ، واژه نجات ، فقط براى بيان سير ارادى انسان از حالت اسيرى و
گرفتارى و زير سلطه سياسى ديگرى بودن و پستى به حالت والاى آزادى به كار مى رود
بلكه براى بيان رفع اسارت و گرفتارى و پستى از ديگران هم استعمال مى شود يعنى براى
تعبير از نجات دادن و نه نجات يافتن .
كاربرد اخير نجات - به صورت نجات دادن - اين توهم را پيش مى آورد كه سير از اسارت
به آزادى ، امر ارادى نيست و گاه اتفاق مى افتد كه ديگران آزادى ما را تحقق مى
بخشند. اما بايد توجه داشت كه نجات دادن يك انسان توسط ديگرى به معناى اين نيست كه
ديگرى به جاى او تصميم به آزاد شدن وى گرفت آزاد شدنى كه فرايندى ارادى و تواءم با
تحول تكاملى و سير به سوى بهترى و برترى است . نجات دادن همواره به اين معنى است كه
كسى ما را به نحوى از انحاء كمك مى كند تا با عوامل مخل و مفسد محيط و آثار آنها
بهتر و كارسازتر مبارزه كنيم يا اخلال و افساد آنها را خنثى كرده عقيم مى نهد و يا
آنها را بكلى از ميان مى برد و از محيط ما مى زدايد. در چنين مواردى بهترين كمك آن
است كه كسى راه دفع و نابودى عواملى مخل و مفسد، و فن مبارزه آزاديبخش را به ما
بياموزد. معرفت به اين راه ، و دانستن فن مبارزات آزاديبخش در چهار محيط، درونى ،
اجتماعى ، بين المللى ، و طبيعى ابزار و وسيله ضرورى آزادى و سير تقرب الى الله است
. يا خروجمان از ظلمات و آگاهيمان از راه و فن به نور در آمده مجهز به اين وسيله مى
شويم . اين مجهز شدن به علم و فن مبارزه آزاديبخش ، نعمتى گران است از خدا به ما.
الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور(159)
و اين را از طريق كتاب آسمانى يا پيام و درس هايش انجام مى دهد، كتابى كه
يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه
(160) و توسط پيامبران و كسانى كه آن پيامبر خبرآور كتاب
آسمانى نخوانده اى را پيروى مى كنند كه او را نزد خويش در تورات و انجيل نوشته مى
يابند كه آنان را به كار پسنديده دستور مى دهد (امر به معروف ) و از كار ناپسند باز
مى دارد. (نهى از منكر) و نعمت هاى پاكيزه را براى آنان حلال مى شمارد. و چيزهاى
پليد را بر آنان حرام مى كند و الزامات فشارنده و تحميلى (اصر) و پندهايى (اغلال )
را كه بر پيكرشان است فرو مى گسلند و الغا مى كند پس كسانى كه به او ايمان آوردند و
تاءييدش كردند و يارى اش ، دادند و نورى (پيام و آموزه هاى الهى ) را كه با او
فرستاده شد، پيروى كردند، آنان همان رستگارانند).(161)
بدين سان رسالت پيامبران كه كمك به فلاح مردم ، يعنى موفقيت آنان در سير تقرب الى
الله و تخلق به اخلاق الهى است با يارى كردن آنان در سير انتقال از انواع اسارت به
انواع آزادى و عروج به علو مرتبه معادل و مرادف است . پيامبرانى كه هدايتگر و
آموزنده چگونگى سير تقرب به مردمند، آزاديبخش و نجات دهنده آنان به شمار مى آيند.
پيروان پيامبران ، به ويژه علماى پرهيزكار و صالح امت اسلامى كه به فرموده نبوى
نظير انبياى بنى اسراييلند با آموزش سير تقرب الى الله به مردم و ايجاد محيط مساعد
اجتماعى و برپايى حكومت اسلامى تلاش دارند مردم را از حالات پست اسارت به كيفيات
ارزنده و عالى (آزادى
) ارتقا بخشند: (و آن شخصى كه
ايمان آورده بود، گفت : اى هم وطنان من ! از من پيروى كنيد تا شما را به راه رشد و
عروج برسانم . هان اى هم وطنان ! واقعيت جز اين نيست كه اين زندگى پست (دنيا) يك
برخوردارى است و بى گمان آخرت (زندگى پس از مرگ ) است كه سراى قرار است . كسى كه
كار بدى كند، جز مانندش را كيفر نبيند و كسى كه كار شايسته اى كند، مرد باشد يا زن
، در صورتى كه مومن باشد، چنين كسانى به بهشت درآيند و در آن بدون حساب روزى داده
شوند.
اى هم وطنان من ! شگفتا كه من شما را به نجات (عروج از اسارت به آزادى ) مى خوانم و
شما مرا به آتش مى خوانيد، مرا دعوت مى كنيد به اين كه به خدا كافر شوم و آن چه را
بدان علمى ندارم ، شركش بينگارم ، حال آن كه من شما را به سوى آن مقتدر آمرزگار فرا
مى خوانم .(162))
در سير تقرب به خدا و پشت سر نهادن حالات مختلف اسارت و نيل به آزادى ها مرم از
زندگى هاى پست به زندگى انسانى و از اين يك به حيات طيبه عروج مى كنند:
(من عمل صالحا من ذكر وانثى و هو مومن فلنحيينه حياه
(163)) هر كس ، چه مرد و چه زن
كه عمل صالحى انجام دهد، در حالى كه مومن باشد به يقين او را زندگى مى بخشيم ،
زندگى طيبه .
نجات يابى ما و نجات بخشى خدا
در سير تقرب كه با تغيير احوال و كيفيت انسان به گونه اى خاص و معين صورت مى پذيرد
انسان آگاهانه و با عزم و سعى محيط را دگرگون مى سازد به اين نحو كه عومل مخل و
مفسد را تضعيف ، كم اثر، خنثى ، بى اثر، و يا نابود مى گرداند تا بر اثر مساعى وى ،
يا يك گروه اجتماعى ، شرايط جديدى در سه محيط طبيعى ، اجتماعى و بين المللى به وجود
مى آيد كه اختصاصى به موجدش ندارد. هر كوششى كه فاعلان اجتماعى در اين زمينه به عمل
آورند، خواه ناخواه در زندگى و رفتارهاى مردمى كه در همان محيط به سر مى برند، اثر
مى گذراد و آنان كم و بيش از همان رهايى يا سهولتى كه براى آفرينندگان شرايط جديد
در زمينه رشد و تعالى پديد آمده است ، برخوردار مى گردند به كوتاه ترين بيان ، نجات
فاعلان اجتماعى به نجات ساير مردم مى انجامد. در اين جا ما با دو پديدار يا واقعه
متفاوت روبه رو هستيم .
الف - نجات يافتن
ب - نجات دادن
يكى پديدار آزادى اى كه فرد يا گروهى با اراده خويش در محيط به نفع اصلاح خويش پديد
مى آورند، و ديگرى پديدار آزادى اى كه فرياد يا مردمى بدون اراده يا كوچك ترين
تلاشى نصيب مى برند. وضع و ويژگى هاى تعالى شناختى دسته نجات يافتگان اخير با دسته
اول كه آفريننده آزادى در محيط باشند، به كلى متفاوت است .
حالت ميانه اى هم يافت مى شود، به اين معنى كه گروه دوم تحت تاثير گروه اول طالب
آزادى مى شود و تلاشى هم به عمل مى آورد، اما عمده پيروزى مديون دسته اول است . از
نظر تعالى شناختى هر فردى مرتبه و جايگاه خود را در تغيير تكاملى محيط يا در
(تحول انقلابى ) داراست ،
مرتبه و منزلتى كه با ديگران متفاوت است ، چنان كه مرتبه و منزلت يكى هزاران درجه
پايين تر از ديگرى است .
در بعثت ها، پيامبر پيشتاز راه آزادى است . زيرا پيشتاز راه هدايت و صراط مستقيم
ديندارى است . اين كه خداوند موساى كليم را (اول
المومنين ) مى خواند به همين دليل است .
ايمان به خدا، توحيد، نبوت ، معاد و ساير متعلقات ايمان ، نخستين گام بزرگ - و نه
نخستين گام - در طريق آزادى و تقرب الى الله است . لكن همين اولين گام بزرگ را
ابتدا موساى كليم برداشته سپس ديگران .
تسليم شدن به فرمان هاى الهى و خود را بر اساس آن تحول بخشيدن ، گام بزرگ ديگرى است
كه باز پيامبر پيش از ديگران بر مى دارد تا
(اول المسلمين
) مى گردد. (قل انى امرت ان
اكون اول من اسلم و لا تكونن من المشركين )
بگو: به راستى من دستور دارم كه نخستين كسى باشم كه تسليم مى شود و اين دستور كه
هرگز از مشركان مباش .(164)
(و دستور دارم كه اولين تسليم شونده (به احكام خدا) باشم .(165))
پيامبر چون اوامر و نواهى را در خويشتن به كار بست در محيطى درونى به مراتب عالى
ترى از آزادى و تقرب نايل مى آيد و چون در مورد موقعيت بين المللى خود به كار بست
به آزادى در محيط جهانى دست مى يابد و در اين مجاهدت كه برجسته ترين اعمال سالحه
باشد به درجات بالاترى از قرب الهى نايل مى آيد. فتح مكه ، مرحله اى از همين جهاد
فى سبيل الله است . فتوحات ديگر، درهم شكستن قدرت هاى مانع رشد و تعالى مردم است .
تعابير و واژه هاى رساى قرآنى براى اسارت و آزادى
با دقت در موارد استعمال واژه هاى آزادى و اسارت ميان مردم در اقاليم و فرهنگ هاى
مختلف مى بينيم اسارت بر حالت تحت فشار بودن ، دشوارى زيستن و زندگى ، سختى كشيدن ،
با بر دوش داشتن و امثال آن اطلاق مى شود. در بند و اسير بودن هم مرادف دشوارى
زيستن است . در مقابل ، آزادى - گذشته از دلالت بر رهايى و بر انتقال از حالت اسارت
به حالت آزادى - به حالت عارى از تحميلات ، فاقد بند و زنجير، آسان زيستن ، آسان و
بى مانع رشد كردن و نظائرش اشاره دارد.
به همين جهت ، خداوند براى تفهيم و اسارت و آزادى ، در كنار بكار بردن تعابير رسايى
چون : (پيامبرى كه ... بند الزامات سيايس
- قانونى و زنجيرهايى را كه بر پيكرشان است از پيكرشان مى گسلد و فرو مى نهد)(166)
از دو واژه عسر (دشوارى ) و يسر (آسانى ) هم استفاده مى فرمايد.
(ساعة العسرة
)(167)
زمان يا دوره تنگدستى و فشار دشمن و تهديدهاى مختلف است
(عسر)
به معنى كمى درآمد و (يسر)
به معنى حالت افزايش درآمد است .(168)
پس عسرت همان تنگدستى ، كمى درآمد، تحت فشار دشمن و در معرض تهديدهاى مختلف بودن
است و اسارت در محيط طبيعى و محيط اجتماعى ، يا تحت فشار عوامل مخل و مفسد محيط
بودن . (عسرى
) به معنى دشوارى - با اسارت مترادف است . و
(يسرى )
به معنى آسانى زيستن و آسانى رشد معنوى با آزادى تفاوتى از حيث معنى ندارد.
از طرفى چون چگونگى زندگى پس از مرگ ما تابع اسارت پذيرى ما و آزادى يابى ما در
زندگى آزمايشى اين دنياست پس از مرگ يكى از همين دو حالت كلى و عمومى را خواهيم
داشت و به دو گروه اسير و آزاد يا در دو عالم (سجين
) يعنى زندان بسيار تنگ ، و ماءواى بهشت بسر خواهيم برد:
فاءما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى و اما من بخل و استغنى و كذب
بالحسنى فسنيسره للعسرى .(169)
همانطور كه مكان كافران تبهكار در عالم پس از مرگ ، زندان بسيار تنگ است روزگار
آنان نيز روزگار دشوارى است : فاذا نقر فى الناقور
فذلك يومئذ يوم عسير على الكافرين غير يسير.(170)
مهطعين الى الداع يقول الكافرون هذا يوم عسر.(171)
خداوند در بيان حالت و زندگى تمامى مردم منحط و بى تقرب كه بالضروره اسير عوامل مخل
و مفسد محيط درونى خويش و محيطهاى بيرونى اند مى فرمايد:
و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا(172)
و هر كس از پند من رو بگرداند بدان سبب زيستنى دشوار و پرفشار(173)
خواهد داشت .
دو واژه ديگرى كه در قرآن براى تعبير از اسارت و آزادى بكار مى رود
(شقاوت و سعادت ) است كه اولى
به معناى حالت سختى و فشار، و دومى به معناى حالت آرامش خاطر و آسايش است :
فمنهم شقى و سعيد. فاءما الذين شقوا ففى النار لهم فيها زفير و شهيق ... و اما
الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها.(174)
از آنچه درباره (شقى
) آمده است مى فهميم او كسى است كه خدا، نبوت و وحى ، و معاد را دروغ مى
شمارد؛ احكام خدا را اطاعت نمى كند و (طاغى
) يعنى در برابر خدا نافرمان است ؛ و (خودش
) را رشد نداده بدتر از آن ، (خودش
) را آلوده است . طبعا چنين كسى كه از خدا فرمان نبرد از آز درونش پيروى
مى كند، از شيطان پيروى و اطاعت مى كند از يك طاغوت ، از يك مستكبر يا دنيادار، به
ديگر بيان ، تابع و مطيع عوامل مخل و مفسد محيط است ؛
(اسير و در بند) اين عوامل است
و در حالت دشوارى و فشار تحميلات عوامل مخل و مفسد بسر مى برد:
قد افلح من زكاها. و قد خاب من دساها. كذبت ثمود بطغواها. اذ انبعث اشقى ها...
بيقين كسى كه (خود)
را رشد داد پيروز گشت و بيشك كسى كه (خود)
را بيالود ناكام ماند. قوم ثمود با نافرمانيش (حقايق مسلم را) دروغ شمرد آنگاه كه
شقى - يا اسير - ترينش برانگيخته شد. در اين هنگام رسولخدا به آنان گفت : ماده شتر
وقف خدا را بگذاريد آب بخورد. اما او را دروغگو شمرده آن ماده شتر را سر بريدند.(175)
دو واژه ديگرى كه حتى بيش از ساير جفت واژه ها براى اسارت و آزادى بكار مى رود
(ذلت و عزت
) است .
واژه عزت در زبان عربى براى بيان واقعيتى كه اينك مورد انديشه و بحث ماست بسيار
رساتر از واژه آزادى در زبان فارسى و رساتر از معادلش در زبانهاى همريشه اروپايى و
زبان لاتين است . چه ، عزت به معنى قدرت خلل ناپذير در محيط، صلابت و استحكام رخنه
ناپذير، و اقتدارى شكست ناپذير است . و مى دانيم كه آزادى را ما براى حالت توانايى
در محيط، قدرت غلبه بر موانع و عوامل مخل و مفسد محيط، اثر ناپذيرى از آن عوامل و
نظائرش بكار مى بريم . عزت در زبان عربى تمامى اين معانى را افاده مى كند. عزيز آن
توانا و مقتدر و رخنه ناپذير و نفوذناپذير محكم و پر صلابتى است كه عوامل مخل و
مفسد نمى توانند در زيستن او يا در رشد معنوى او كم ترين اثرى داشته باشند.
در عربى به زمين خيلى سخت و محكمى كه نيش كلنگ در آن كارگر و موثر نباشد
(ارض عزاز) مى گويند. عزيز به
انسانى گفته مى شود كه دشمنانش به او دسترسى ندارد و هيچ گزند و آسيبى به او نمى
توانند بزنند.(176)
او در برابر عوامل مخل و مفسد محيط بين المللى و محيط اجتماعى ، مستحكم ، مصون ، و
شكست ناپذير است .
وانگهى اين واژه برخلاف ساير واژه هايى كه در كلام الهى در مورد آزادى بكار رفته
قابليت و شايستگى آن را دارد كه در مورد خداوند متعال بكار رود:
ولله العزة و لرسوله و للمؤ منين عزت ، يا قدرت خلل ناپذير اختصاص به
خدا و پيامبرش و به مومنان دارد.(177)
فلله العزة جميعا
عزت بتمامى و مطلقا متعلق به خداست .(178)
پيامبر و يكايك مؤ منان بقدر ظرفيت وجودى خود به عزت دست مى يابند. خداى متعال ،
عزيز است اما عزت مطلق . پيامبرش گرانقدرترين قدرت خلل ناپذير در محيط و در عالم
بشريت است . هر مؤ منى بر حسب درجه ايمان و خلوص نيت و حجم و گستره اعمال صالحه اش
و تنوع آن اعمال و مداومتش در آنها به قدرتى خلل ناپذير در چهار محيط و به كرامت -
يا منزلتى - متناسب با آن در نظام هستى نائل مى آيد. در راءس همه منزلت هاى
مومنان ، منزلت پيامبر خاتم است . معصوم بودن او تعبير ديگرى از همين ، عزت ، آزادى
و مصونيت در برابر همزات الشياطين و در برابر اثرگذارى تمامى عوامل مرئى و نامرئى ،
آدمى و غير آدمى مخل و مفسد چهار محيط است .
حتى سير تقرب مؤ منان و سير تقرب پيامبر اكرم سيرشان از ذلت به عزت و از اسارت به
آزادى است . مؤ لف لسان العرب از ابو زيد چنين نقل مى كند:
عز الرجل يعز عزا و عزة اذا قوى بعد ذلة و صار عزيزا.(179)
بنابراين عزت يابى يك سير هم هست .
اءعزه - جمع عزيز - به مردم برخوردار از حقوق سياسى و مدنى يا صاحبان آزادى سياسى
گفته مى شود؛ و اذله - جمع ذليل - به افراد محروم از آن حقوق ، و اسيران سلطه و
تحميلات سياسى حكام : ان الملوك اذا دخلوا قرية
افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة و كذلك يفعلون
(180) پادشاهان هر گاه به مدينه اى وارد شوند آن را فاسد مى
كنند و اهالى عزيزش را ذليل (- اسير سياسى ) مى كنند و (اين شهرياران ) هم چنين
خواهند كرد. (ملوك
) يا گروه اجتماعى بيگانه اى كه در كشورش از حقوق مدنى يا سياسى
برخوردار است و بر توده محكوم آن كشور فرمانروا است استعمارگرانى هستند كه به هر
كشورى حمله كرده قدم مى گذارند مردم و افراد كشور را از آزاد و صاحب حقوق سياسى به
اسير سياسى يا برده تبديل مى كنند. چون با حمله نظامى ، عزيزان يا مردم آزاد آن
كشور بر سر يك دو راهى قرار مى گيرند. دفاع و كشته شدن ، يا قبول سلطه مهاجم و ذليل
و اسير سياسى آنان شدن . بعدها هم چنين بوده و هم اكنون و دوره استعمارگرى نوين
چنين است . حتى وضعى كه در عاشورا و كربلا براى حضرت سيدالشهدا پيش مى آيد جز اين
نيست . ابن زياد با لشكركشى به كربلا امام حسين عليه السلام را در همين وضع و بر سر
همان دو راهى قرار مى دهد. مى فرمايد: اءلا و ان
الدعى بن الدعى ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة . هيهات منا الذلة ...
هان اى مردم ، آن زنازاده پسر زنازاده فقط يكى از دو راه را برايم تعيين كرده است :
شمشير (يا كشته شدن ) و ذلت سياسى پذيرفتن . اما اين كه ذلت بپذيريم چقدر بعيد است
از ما (من و همراهان من و امثال ما) خدا نمى پذيرد اين ذلت پذيرى را براى ما،
پيامبرش نمى پذيرد كه چنين كنيم ، دامان پاك مادران پاك نسل اندر نسل ما [ محيط
خانوادگى ما و عوامل طاهر و مطهرش ] اين را نمى پذيرند كه ذلت پذيرى را بر شهادت در
راه خدا ترجيح دهيم .
عزت كه حالت ، كيفيتى از بودن و زندگى كردن ، و سيرى از يك حالت و كيفيت پست به
حالت كيفيت عالى و برتر باشد امرى ارادى است كه معناى خود را در برابر عوامل مخل و
مفسدى مانند مستكبران مهاجم و دنياداران و استعمارگران سلطه گر و طاغوتها دست بالا
گرفتن را افاده مى نمايد. همچنين ذلت كه متضاد با آن است خود را در برابر ديگرى -
از مفسد و مصالح ، و از بد و خوب - دست كم و دست پايين گرفتن هم معنى مى دهد. وقتى
چيزى يا انسانى خود را دست بالا بگيرد دسترسى ناپذير شده
(عزيز) مى گردد. بعكس ، وقتى
خود را دست پايين بگيرد دسترسى پذير شده
(ذليل )
مى نمايد. در عربى (عزيز)
به معنى دسترسى ناپذير هم هست يا
(ناياب )
و (ذليل )
يه دسترسى پذير و آنچه به آسانى مى توان تصاحبش كرد هم گفته مى شود.
چنانكه خداوند براى در دسترس بودن و بآسانى قابل دسترسى بودن ميوه هاى درختان بهشت
، از واژه (ذللت
) براى خوشه هاى آن ميوه يا چيدنش استفاده مى فرمايد:
و دانية عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا(181)
سايه اش بر آنان نزديك (و موثر) است و خوشه هايش رام و در دسترس آنهم چه دسترسى .
مؤ منان در عين اين كه در برابر عوامل مخل و مفسد محيط، دست بالا را مى گيرند و
اثرناپذيرى و صلابت و استحكام نشان مى دهند و ذلت يا اسارت نمى پذيرند در ميان خود
و در برابر مؤ منان ، و در برابر پدر و مادرشان رام بودن ، نرم بودن ، و فرو دستى
نشان داده است و دست پايين را مى گيرند و در دسترس مى شوند.
و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة ... و در برابر پدر و مادرت از سر
مهربانى و نرمى عاطفى بال فرو دستى بخوابان ، و بگو اى پروردگار من ، اين دو را
رحمت فرما همانگونه كه مرا در خوردى پرورش دادند.(182)
و مى فرمايد: خدا مردمى را دوست مى دارد كه او را دوست مى دارند و در برابر مؤ منان
(ذليل ) - يا اثرپذير و نرم -
هستند و در برابر كافران (عزيز)
- يا اثرناپذير و سخت و مقاوم - هستند بطورى كه در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش
هيچ سرزنشگرى نمى ترسند - آن برترى خدا داديى است كه به هر كس بخواهد مى دهد و خدا
فراخ رحمتى بسيار داناست .(183)
چون (عزيز از صفات خداوند متعال و اسماء
حسناى اوست و خدا ممتنعى است كه هيچ چيز بر او غلبه نمى تواند كرد)(184)
انسان ديندار با سير ارادى و آگاهانه از حالات اسارت و ذلت به حالات و كيفيات زندگى
آزادى و عزت ، رشد معنوى يا تقرب به خدا پيدا مى كنند. به بيانى دقيق تر، رشد معنوى
، تخلق به اخلاق الهى ، با سير از اسارت به آزادى و از ذلت به عزت ، يكى است .
اينها تعابير گوناگونى از يك واقعيت بيش نيست كه وضعيت آدمى را در چهار محيط، و شدن
و تحول تكاملى و اعتلايش را در چهار محيط مشخص و روشن ساخته توضيح مى دهد. آدمى از
حالت ذليل در محيط يا ذليل عوامل مخل و مفسد آن بدر آمده فاتح محيط مى شود و به عزت
و كرامت نائل آمده در سلسله مراتب وجود فرا مى رود و به منزلت والايى در نظام هستى
مى رسد. قرب خدا، يعنى همين .
منزلت والاى قرآن كه منزلتى تكوينى و نه ارادى است و البته اين است كه تمامى واقعيت
هاى تاريخى يا گذشته و اسير امور و پديدارها در زمان سابق ، و تمام واقعيت هاى
آينده يا سير امور و حوادث و پديدارهاى آتى دلالت بر صدق آموزه ها و احكام و معارف
يا محتواى آن دارند: و انه لكتاب عزيز لا ياءتيه
الباطل من بين يديه و الامن خلفه
(185) كتابى است ابطال ناپذير.
براى اشاره به سير انسان از حالات اسارت به حالت آزادى در كلام الهى واژه
(نجات
) هم بكار مى رود كه از آن مستقلا ياد
كرديم .
اينها الفاظ كليدى قرآن مجيد است كه براى تفهيم معناى واحدى بكار مى رود كه در زبان
متعارف و عاميانه از آن با عبارت رهايى از اسارت ، و واژه آزادى تعبير مى شود. در
واقع ، در درس حاضر به معناشناسى الفاظ و كشف مفاهيم اساسى قرآن كريم پرداختيم .
ذلت و عزت در مقام نسبت با انسان ابتدا جز وضعيت محيطى نيستند. اوضاع مختلف محيطى
امرى بيرونى و مقدر است . به همين لحاظ تا وقتى مقدر - يا موروثى و خارج از اراده -
باشد از نظر ارزشى يا اخلاقى و دينى خنثى است . بدنيا آمدن در منطقه معتدل و پر آب
و گياهى مانند مالزى و مكزيك ، كناره خشك و سوزان كوير، و سرزمين يخبندان روسيه و
سيبرى ، اوضاع محيطى متضادى است كه عزت و ذلت مقدر در محيط طبيعى را رقم مى زند.
چنانكه تولد در ايران دوره رضا خانى و پس از كودتاى مرداد 32 و تولد در ايران پس از
انقلاب اسلامى قرار گرفتن مقدر و غير ارادى در دو محيط اجتماعى يا دو وضعيت محيطى
متضاد بشمار مى آيد.
پس از تولد و زيستن طبق روال همگانى در وضعيت محيطى مقدر است كه ذلت و عزت به معناى
حقيقى ، تعالى شناختى و دينى آنها واقعيت مى يابد، بدين طريق كه اگر فردى تسليم
عوامل مخل و مفسد دو محيط طبيعى و اجتماعى شد ذلت را نپذيرفته و از آن خودكرده و
مستوجب وصف (ذليل
) - يا اسير - شده است . و در صورتى كه آنها را نپذيرفته با آنها مبارزه
كرد و در عقيم نهادن آثار آنها جديت بخرج داد باندازه سعيش در اين راه
(عزت )
يا آزادى يافته تعالى و تقرب پيدا مى كند.
ذلت در معناى تعالى شناختى ، ارزش ، يا دينى آن ، عبارت است از تسليم شدن به عوامل
مخل و مفسد محيط و تبعيت كردن از آنها، و عزت به معنى مقاومت كردن در برابر آن
عوامل است و خنثى كردن آثار و عقيم نهادن فعاليت آنها تا به رسد به ريشه كنى و
براندازى و نابودى آنها.
چون اولا بيشترين اين عوامل ، مستكبران ، و دنياداران اند؛ و ثانيا از طريق تقنين
يا صدور اوامر و نواهى يا حكومت - كه در اصل و اساس ، قانونگذارى و صدور احكام وضعى
و تكاليفى است - قادر به اذلال و اسير كردن مردم مى شوند؛ و ثالثا ذلت پذيرى يا
پذيرايى اسارت و از آنِ خودكردن آن از طريق (تبعيت
) از آنها تحقق پيدا مى كند خداى متعال واژه
(تبعيت ) را مناسب ترين واژه
براى تعبير از پذيرايى ذلت شناخته آن را بكار مى برد تا تفهيم نمايد كه اگر كسى
آگاهانه و با اراده خويش از عوامل مخل و مفسد (تبعيت
) كند و مطيع و تسليم امر و نهى يا قوانين آنها شود اسارت و ذلت در
وجودش تحقق مى يابد و گرنه صرف قرار گرفتن موروثى يا تصادفى و بى اختيار در يك
وضعيت محيطى هرگز او را (ذليل
) نمى گرداند. فقط در نسبت ارادى و آگاهانه با عوامل مخل و مفسد محيط
طبيعى است كه ذلت يا عزت تحقق مى يابند نه در نسبت ، موروثى ، و غير ارادى با آنها.
نسبت ارادى با عزت ، و پذيراى آن ؛ همچنين نسبت ارادى با ذلت ، و پذيراى آن از طريق
(تبعيت )
آگاهانه و ارادى رخ مى دهد. دو رخداد يا پديداراند در وجود آدمى ، گروه اجتماعى ، و
ملت ، و در يك مورد در بشريت .
اولى در سير تقرب الى الله ، و دومى در سير بعد از خدا روى مى دهد. در سير تقرب به
خداى عزيز قادر متعال على حكيم ، عزت يافته شكست ناپذير گشته چهار محيط را فتح مى
كنيم كه خود آفرينش ديگر است . در سير بعد از خدا، ماهيت موجودات پستى را پيدا كنيم
كه علائقمان به آنها تعلق گرفته به آنها عشق ورزيده ايم تا اسير و ذليلشان شده ايم
. در اين حالت ، خالق نيستيم ، فعلپذير و در قبضه قدرت آنها و مغلوب آنهاييم . شب و
روز به دنبال آنها مى رويم و آسايش و آرامش نداريم و مثل اسب عصارى حول محور آنها
مى چرخيم .
زمانى تصميم به سير تقرب الى الله - يا ديندارى توحيدى ، و حيات طيبه - مى گيريم كه
قبلا از وجود سيرى به نام سير قرب و چگونگى آن ، از فرايندهاى انحطاط و پستى يا بعد
از خدا، از اعمال صالحه اى كه كارمايه صعود و سير تقرب است و از كفر و زشتكارى كه
موجب بعد از خدا مى شود، از خدا و صفات و اسماى حسنايش و از نظام هستى يا جهان -
انسان شناسى توحيدى آگاه شده باشيم و دانسته باشيم كه اوامر و نواهى الهى يا
(شريعت ) كدام است و اوامر و
نهى او - شريعت - چه اثرى در هستى ما مى بخشد و چه نتايجى براى ما ببار مى آورد؟
تبعيت از ابليس ، طاغوت ، مستكبران ، دنياداران سلطه گر و كاهنان تبهكار چه اثرى بر
وجودمان مى گذارد و چه عواقبى براى ما دارد؟
پس در لحظه اى از زندگى كه حيات طيبه - ديندارى و سير تقرب - را اراده مى كنيم در
روشنايى - نور - بسر مى بريم ، آگاهيم ، و داراى معارفى هستيم . وانگهى آن معارف
وحيانى و نيز تجربى را كه با ميراث فرهنگى يا سنت توحيدى ما وحدت دارد باور بسته
ايم و داراى ايمان شده ايم . به خداى يگانه ايمان داريم ، و مى دانيم اطاعت كردن از
خدا و پيامبر و اولوالامرش به معنى بكار بستن اوامر و نواهى خدا در هستى خودمان
براى وقوع تحولات كيفى قرب به خداست . براى فرو نشاندن
(اصر و اغلال ) يا آزاد شدنها،
براى عزت يافتن و شكست ناپذير شدن يا آفرينندگى در محيط و فتح محيط: فلاح و فوز
عظيم .
(طاعت )
يا بكار بستن اوامر و نواهى الهى ، حلقه پس از ايمان در فرايند تقرب است . اوامر و
نواهى اساسى خداوند متعال كه (قانون اساسى
) او را براى ما تشكيل مى دهند عبارتند از اوامرش به
(تبعيت ) يا پيروى - از چيزها
و كسانى ؛ و نواهيش دائر بر (عدم تبعيت
) از عوامل مخل و مفسد محيطهاى چهارگانه . تسليم شدن ما به نواهى اساسى
خدا ما را متصف به (تقوى
) گردانده از آلايشها - يا بعد از خدا - مصونيت و سلامت مى بخشد و به
آزادى يا عزت نائل مى گرداند. تسليم شدن به اوامرش ما را عامل به اعمال صالحه اى مى
گرداند كه جز كارمايه صعودمان به درجات قربش نيست ، درجات قربى - بر درجات آزادى و
عزت منطبق اند.
بخش هنگفتى از اوامر الهى يا شريعت - چنانكه پيشتر شرح داديم امر به مقاومت در
برابر عوامل مخل و مفسد، و مبارزه عليه آنها و نابود كردن آنهاست كه طى آن حالات
اسارت يا ذلت را پشت سر نهاده به حالات آزادى يا عزت فرا مى رويم از نواهى اساسى
خدا هم ذيل عنوان (سير بعد از خدا)
ياد خواهيم كرد.
ميان دو حلقه ابتدايى و اصلى از سير تقرب الى الله ؛ ميان حلقه معرفت و آگاهى از
حقائق اساسى نظام هستى توحيدى و حلقه ايمان به آنها - كه ايمان به خدا و نبوت و
معاد را در بر مى يگرد - حلقه واسطه اى هست كه در آن اراده انسان خردورز آگاه به
حيات طيبه ، دنيادارى ، توحيدى و سير تقرب تعلق مى گيرد تا به ايمان به خداى تعالى
بيانجامد. دقيقا در همين حلقه واسطه ، اراده اش پيش از ايمان آوردن ، به مدد
حقگرايى موروثى - اين محرك شريف تاريخ - علائق عاليه اى در خويشتن ايجاد مى كند تا
عشقى سرشار به خدا و به تمامى مظاهر و آيات الهى در وى تكوين مى پذيرد و داراى
شخصيت مى گردد.
با پيدايش علائق عاليه اى كه ريشه در (حنيفيت
) دارد به خدا عشق مى ورزد، عشقى كه سير تقربش را سرعت مى بخشد و او را
به (تبعيت )
از دين خدا(186)،
و نور هدايتى كه محتواى قرآن باشد پيروى رضوان الهى
(187)، تمسك به شريعتش ، و (تبعيت
) از پيامبرش
(188)، (تبعيت
) از ميراث فرهنگى يا سنت توحيدى
(189) موجود در جامعه و در تاريخ بر مى انگيزد.
قل : ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفور رحيم
(190)
چون بينديشد در پرتو خرد مى بيند پيامبران شخصيت هايى هستند كه هم هدايت يافته از
جانب خدايند و هم خواهان مزد و پاداشى نيستند:
قال يا قوم اتبعوا المرسلين . اتبعوا من لا يساءلكم اجرا و هم مهتدون .(191)
دعوت به فرمانبردارى از خدا و پيروى دين و شريعت او مى كنند و فرمانبردارى از
خودشان را هم نمى خواهند مگر به اين اعتبار كه خود به اجراى اوامر و نواهى خدا
رحمان كمر بسته اند: و ان ربكم الرحمن فاتبعونى و
اطيعوا امرى .(192)
و به اين اعتبار كه علمشان درباره سازماندهى اجتماعى و هدايت مردم ماءخوذ از خدا و
وحى شده از پروردگار حكيم است : يا اءبت انى قد
جاءنى من العلم مالم ياءتك فاتبعنى .(193).
ثم جعلناك على شريعة من الامر فاتبعها.(194)
متعالى و مقرب خدا كسى است كه با خدا و عوامل و نيروهاى پاك و مطهر نظام هستى و
چهار محيط تعاملى به شكل اثر پذيرى ، و حالت (شرح
صدر) داشته باشد؛ و در عين حال در برابر
عوامل مخل و مفسد چهار محيط اثرناپذير يا با صلابت و عزت باشد. به خدا تسليم باشد و
به اين عوامل نه تنها تسليم نشود بلكه كمر به عقيم نهادن ، بى اثر ساختن ، و نابودى
آنها ببندد و دراين راه كه راه قرب خدا باشد از جانبازى هم دريغ ننمايد. او در اين
دفاع مقدس ، خدا را يارى مى دهد و خدا هم به همين دليل ياريش مى دهد:
ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم .(195)
|