انسان شناسى جلد ششم

جلال الدين فارسى

- ۲ -


آنچه مردم خردمند از بكارگيرى واژه (آزادى ) در نظر يا اشاره به آن داشته اند جز اين است كه منتسكيو واقرانش پنداشته يا گفته اند.
(مردم از آزادى در كلى ترين معنى ، وضعيت رهايى ، گرفتار و در بند نبودن ، مقهور كسى نبودن ، تحت فشار نبودن ، و بارى بر دوش ‍ نداشتن است .)(48)
از وصف (وضعيت آزادى ) مى فهميم كه واژه آزادى بر حالت ترك اسارت ، رفع گرفتارى ، گسستن بند، دفع قهر و غلبه ديگران ، و فرو افكندن بار سنگين تكاليف تحميلى اطلاق مى شود، و مراد از آن پشت سر نهادن وضعيت اسارت و انتقال از آن وضعيت به وضعيتى متضاد با آن است . همچنين پى مى بريم به اين كه آزادى فقط به معنى يك حالت و وضعيت نيست بلكه به معنى سير از حالت اسارت به وضعيت آزادى هم هست . در نتيجه در مى يابيم كه براى تحقق (آزادى ) عناصر نهگانه زير بايد وجود داشته باشد.
1. انسان
2. توانايى او بر زيستن و بر رشد معنوى يا سير تقرب .
3. تعلق گرفتن اراده و علاقه اش بر زيستن و بر رشد معنوى .
4. عوامل مخل و مفسد.
5. كنش اخلال و افساد در شكلهاى منع ، جلوگيرى ، سد، و بند
6. محيط.
7. واكنش انسان خواستار زيستن و رشد معنوى عليه عوامل مخل و مفسد.
8. كشمكش و تشديد روز افزون آن .
9. پيروزى (49) به صورت سير از وضعيت محيطى اسارت به وضعيت محيطى آزادى .
ما، همگى تجربه هايى داريم از رويارويى با عوامل مخل و مفسدى كه مانع امر زيستن يا سدى در راه رشد معنوى ما شده اند. كشمكش ديگران با موانع و دشمنانشان را هم ديده و شاهد بوده ايم . ماجراى اينها را در تاريخ هم خوانده ايم . در عين حال كمتر كسى از ما هست كه از ساز و كار اين تجربه ها، از فرايندش ، محركهاى آن ، و چگونگى رخداد پيروزى در آن - يعنى تحقق رهايى و آزادى - دركى علمى و فهمى ژرف داشته باشد. چه ، مفاهيم اسارت يا ذلت و آزادى ، عزت چيزى نيست كه منطقا از تجربه حسى ما از وضعيت محيطى استنتاج شده باشد بلكه تعابير ما از آن دو تجربه اى است كه منطقا قابل مبرهن شدن نيستند.
سعى من در اين كتاب اهداى درك علمى و فهم ژرف از طريق تحليل و بيان علمى اين پديدار و رخداد است .
ما براى دوام زيستن يا بقاى خويش علاوه بر نيروى عضلانى ، حواس ، و هوش به محركى موروثى مجهزيم كه آن را سائقه هاى عضوى يا باختصار سائق صيانت ذات مى خوانيم . براى تاءمين رشد معنوى نيز علاوه بر آن سرمايه ها و توانايى ها به خرد و محرك فطرى ديگرى مسلح شده ايم كه حقگرايى - حنيفيت (50) - نام دارد. اين دو سائق چه اراده كنيم و چه اراده نكنيم به محض برخورد با عوامل مهلك و عوامل مخل رشد معنوى در برابر آثار آنها بطور خودكار و ناآگاهانه واكنش نشان مى دهند. حتى ما را به همكارى با ديگران و جستجوى متحدانى در اين راه بر مى انگيزاند تا ما با آنان برهمكنش هايى را به منظور تقويت نيروى خود و موفقيت در دفاع از زيستن يا رشد معنوى سامان دهيم و قدرت و امكانات و تجهيزاتى را فراهم آوريم كه ما را در دفع دشمن ، رفع موانع ، و خنثى كردن آثار سوء عوامل مخل و مفسد كمك كنند.



42

انسان در نظام هستى ، و در محيط



ما، در مقام بشر، در نظام هستى بسر مى بريم . محاط در آن هستيم ، اما نظام هستى غير از محيط، و بسى بيش از آن است ، لايتناهى است . در عين حال ، در چهار محيط بسر مى بريم : محيط طبيعى ، درونى ، اجتماعى و بين المللى .
واژه محيط را به پهنه ، و گاه به فضايى اطلاق مى كنيم كه در آن عوامل گوناگون اثرگذار بر انسان ، اثرپذير از او، و يا خنثى وجود دارند. دسته اثرگذار مهم تر از ديگران است . هر عامل اثرگذار بر انسان بر حسب نسبتش با يكى از دو امر زيستن و رشد معنوى به دو گونه مساعد و مخل يا مانع ، تقسيم پذير است .
عوامل مساعد، زيستن ما را تسهيل يا تاءمين ، و رشد معنوى ما را تسريع مى كنند يا با ما در آن همكارى دارند به اين معنى كه تكوينا يا تشريعا - و بطور ارادى و آگاهانه - مصداق اين امر خدايند كه تعاونوا على البر و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان .(51) عوامل اخلالگر و مفسد، سدى بر حركات زيستى ما و بر مسير تقرب ما به خدا تشكيل مى دهند مناع للخير معتد اثيماند. (52)
عوامل اثرگذارنده محيطهاى چهارگانه از نظر ماهيت بسيار متنوع اند فقط مى توان گفت به دو دسته انسانى (افراد بشر، گروههاى اجتماعى ، و ملتها) و غير انسانى (اشياء، رويدادها، جانداران و...) تقسيم پذيراند. انسانها و گروهها در محيط اجتماعى و افراد، و ملتها در محيط بين المللى اثرگذارى متقابل دارند. از نظر ديگرى به دو دسته مرئى و نامرئى تقسيم مى شوند.
از ماهيت عوامل اثرگذار كه بگذريم مساءله مهم ديگر شيوه هاى اثرگذارى متقابل است كه آنهم از تنوع برخوردار است اما نه بكثرت اولى . براى مثال ، در اكثر جوامع شيوه هاى گفتگو، مراوده ، تبادل نظر، تفاهم ، و همكارى رواج دارد و دوام جوامع در گرو دوام آنهاست . اين نوع از شيوه هاى اثرگذارى دو يا چند جانبه را مى توان شيوه هاى مسالمت آميز يا دوستانه ناميد. بهترين و برترينش ‍ شيوه هاى برادرانه اى است كه نزديكترين هدفى كه از اخلال آنها تعقيب مى شود اصلاح رفتار، انديشه ، گفتار، عقايد، جهان بينى و انسان شناسى ديگران بوده و به جامعه توحيدى يا امت اسلامى اختصاصى دارد: (سوگند به اين دوران كه آدمى يكسره در زيانكارى (يا انحطاط و بعد از خدا) است مگر انسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و يكديگر را به حق سفارش كردند و يكديگر را به مقاومت (53) (در برابر عوامل مفسد و اخلالگر محيط)(54) فراخواندند.)
شيوه دوستانه و خيرخواهانه اثرگذارى نظير فرهنگ دهى ، آگاهى بخشى ، جهاد آزاديبخش يا نجات مردم و كمك به ارتقاى آنان از وضعيت اسارت و ذلت به وضعيت آزادى يا عزت ، محدود به محيط اجتماعى يا داخل مرزهاى امت اسلامى نيست بلكه به صحنه جهانى و محيط بين المللى كشيده شده است .
نوع ديگر اثرگذارى بر عوامل محيطى هست كه نه مسالمت آميز است و نه دوستانه بلكه بشكل كشمكش و مبارزه با عوامل مفسدى است كه در يكى از دو جريان زيستن و رشد معنوى اخلال مى كنند عبارتند از: عوامل نامرئى ، اشياء؛ رويدادهاى طبيعى و اجتماعى ، افراد و گروههاى اجتماعى ؛ فرآورده هاى فرهنگى الحاد و شرك ، و دولتهاى طاغوتى و مستكبر و استعمارگر.
ما معمولا هر دو شيوه اثرگذارى بر محيط طبيعى را پابه پاى هم بكار مى بريم . از يك سو به حفاظت از محيط زيست كمر بسته ايم و از ديگر سو در برابر عوامل بيماريزا و مهلك ، آفات ، و قواى مخرب موجود در طبيعت ، خويشتن را مى پاييم و با تمام امكانات عليه آنها مبارزه مى كنيم تا آنها را از بين ببريم . زيستن ما در گرو اين خودپايى و جهاد است .
آدميان در محيط طبيعى هم به شكل فردى و هم بشكل دسته جمعى و سازمان يافته عليه عوامل مفسد و مخل واكنش نشان مى دهند. واكنش دسته جمعى و سازمان يافته آنان نظير همزيستى اى است كه در ميان اعضاى يك اجتماع گياهى يا ميان مورچگان و شته ها در يك مستعمره حشراتى ديده مى شود. همزيستى بطور غير مستقيم ، از طريق اثرگذارى دو جانبه موجودات انسانى با محيطشان عمل مى كند و با هنجارهاى فرهنگى همراه است . در زيست شناسى ، همزيستى به معنى زيستن دو يا بيش از دو نوع سازواره ناهمگون در كنار يكديگر با پيوستگى نزديك در يك آشيانه يا در يك مجتمع است و بر محور تغذيه مى چرخد كه ممكن است تعارض آميز باشد يا بطور متقابل سودمند، و يا هم تعارض آميز باشد و هم متقابلا سودمند. در علوم اجتماعى برخى نويسندگان همزيستى را براى بيان شبكه پيچيده روابط معيشتى بكار مى برند كه جمعيت انسانى يك اجتماع يا اقتصاد را مرتبط مى سازد و در داخل يك ساختار مبتنى بر تقسيم كار، موقعيت هاى كاركردى تخصصى را اشغال مى كند.
(خود) آدمى كه از توانايى دگرگونسارى محيطهاى طبيعى ، اجتماعى ، و بين المللى برخوردار است توانايى فطرى ايجاد دگرگونى هاى مهمى در عوامل ساختار تعالى شناختى خويش را هم دارد. چنانكه قادر است محرك فطرى اما پست (آز) را كه در درون او پيوسته انگيزش مى كند از كار بيندازد، سائقه هاى عضو كه را تحت سيطره ايمان و تقواى خويش در آورد و طرز كارشان را برنامه ريزى كند برنامه اى كه به ذهن سپرده مى شود تا بشكل نيمه خودكار عمل نمايد. روزه ، تمرينى براى همين كار است . همچنين با تاءمل در كارهاى گذشته و در انديشه ها و باورهاى سابقش يا از طريق سخن گفتن با خودش خطاها و انحرافهايش را تصحيح مى كند و در محيط درونى بر عوامل منفى ساختار فطريش اثر مى نهد.
آدمى حتى بدن خويش را يك چيز خارجى تلقى كرده بخشى از محيط دانسته با آن بر اين اساس رفتار و اثرگذارى مى كند در حالى كه چون به مبارزه با عوامل مفسد و مخل زيستن همت گماشته باشد بدن را جزئى از خود مى شمارد و بر اين اساس با آن عمل مى نمايد. چنانكه حتى (خود) وقتى موضوع شناسايى او قرار مى گيرد به گونه (معلوم ) از خود وى در مقام عالم جدا مى شود.
هر يك از دو محيط اجتماعى و محيط بين المللى از سه فضاى فرهنگى ، سياسى ، و اقتصادى تركيب شده است . در هر يك از آن دو محيط، تهديدهايى از سوى سلطه گران سياسى ، سلطه گران اقتصادى ، سلطه گران فرهنگى - يا كاهنان قديم و سلاطين رسانه اى مدرنيته - و فرآورده هاى فرهنگى الحادى نسبت به دو امر زيستن و رشد يا تعالى مردم در كار است . اينها اهم عوامل مفسد و مخل زيست و رشد معنوى را تشكيل مى دهند. سه دسته سلطه گر ياد شده همان دو مردم يا دو گروه اجتماعى دنيادار و مستكبراند كه نوعى كنشگر اجتماعى بشمار مى آيند و خود و سياستهايشان محركى در وضعيت اجتماعى است كه بنوبه خود واكنش مردم ستمديده و اسير يا مستضعفان و آزاديخواهان را بر مى انگيزد.
واكنشهاى مردم ستمديده و آزاديخواه نسبت به كنش هاى دنياداران و مستكبران ، مبارزه اى است براى براندازى سلطه سياسى ، سلطه اقتصادى ، يا سلطه فرهنگى ، خارج كردن منابع ، ثروت ، و قدرت از چنگال دنياداران و مستكبران كه از طريق آسيب رساندن به آنان ، خنثى كردن كار و اثرشان ، يا نابود كردن و كشتن آنان بقصد آزاد شدن و رشد تعالى و تقرب صورت مى گيرد. اين جهاد آزاديبخش ‍ يكى از شكل هاى اساسى بر همكنش است كه با از بين بردن دوگانگى تحمل ناپذير، وحدتى آگاهانه و حكيمانه كه وحدت در حق ، عدالت ، ارزشهاى والا، و علائق عاليه باشد به ارمغان مى آورد. گسستگى يى است كه پيوستگى فرخنده اى را در پى دارد: و اعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا و اذكر نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فاءلف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمه اخوانا.(55) همگى به ريسمان خدا [ قرآن و محتوايش كه آموزه ها و احكام الهى باشد] چنگ بزنيد و از هم جدا نشويد و نعمتى را كه خدا به شما داد بياد آوريد آنگاه كه دشمن يكديگر بوديد بعد دلهايتان را به هم الفت و پيوند داد تا در پرتو نعمتش برادر يكديگر شديد.
افراد بشر از نظر دارا بودن حساسيت نسبت به عوامل مخل و مفسد محيط و پاسخ دهى به آنها و مبارزه با آنها يكسان و برابر نيستند. چنانكه از حيث شدت همكارى با يكديگر عليه آنها در يك سطح قرار ندارند.
اين اختلاف ارزشى ، اخلاقى و دينى ميان افراد بشر بالاتر و شديدتر از داشتن حساسيت كم و بيش نسبت به عوامل مخل و مفسد محيط و مبارزه عليه آنهاست . بخش بزرگى از بشر را عوامل مخل و مفسد محيط تشكيل مى دهند كه مستكبران در راءس آن و دنياداران در مرتبه دوم آن جاى دارند - پادشاهان و امپراتوران و استعمارگران و سرمايه داران براى مردم عوامل مخرب و تبهكار و ستمگر شناخته شده اى بشمار مى آيند.
پرفضيلت ترين و ارزنده ترين انسانها، كسانى كه زندگى را با مجاهدات متنوع و مستمر عليه ستمگران ، مستكبران مهاجم ، و دنياداران سلطه گر يا طاغوت مى گذرانند و حتى جان در اين راه مقدس - كه سبيل الله و راه تقرب به خداست - فدا مى كنند مؤ منان به خداى يگانه و داخلى و عوامل مخل و مفسد محيطى ، و سعى و نقشى كه در صيانت خود و بقاى جامعه و بشريت و رشد معنوى آن دارند تعيين شده است : من راءى منكم المنكر فليغيره بيده فان لم يستطع فبلسانه فان لم يستطع فبقلبه و ذلك اضعف الايمان (56)
(معروف ) اعمال صالحه است و عاملانش ، و (منكر) انواع كارهاى زشت و گناه و ستمگرى است و عاملانش . خداوند در قرآن به اين دو مفهوم بيشترين اهميت را قائل گشته و (امر به معروف ) را كه شامل اقامه معروف و تثبيت آن در جامعه مى شود و قيام مردم به قسط را ببار مى آورد و نيز (نهى از منكر) را كه براندازى طاغوت و استعمارگر و حكام جائر يا منحرف از شريعت - را در برمى گيرد مهم ترين تكاليف مردم شمرده است . (كسانى از بنى اسرائيل كه كافر شدند به زبان داود و عيسى بن مريم لعنت شدند بدليل نافرمانيشان و اين كه به حقوق ديگران دست درازى مى كردند (نافرمانى باين صورت كه ) يكديگر را از منكرى كه مرتكب شده بودند منع نمى كردند و باز نمى داشتند. قطعا بد است آنچه مى كردند).(57) امام باقر عليه السلام مى فرمايد: (در اعصار آينده مردم سفيهى (نقطه مقابل فقيه يا دينشناس ) پيدا مى شوند كه امر به معروف و نهى از منكر را فقط در صورتى كه ضررى به آنها وارد نشود واجب مى شمارند و دنبال سرهمبندى كردن عذر و بهانه فرار از اداى تكليف اند... رو به نماز و روزه مى آورند و هر كارى ديگرى كه از جان و مالشان مايه گذارى ندارد بطورى كه اگر نماز خواندن هم ضررى به مال و به خانواده شان داشته باشد آن را هم پشت پا مى زنند چنانكه به جامع ترين فرائض و پرفضيلت ترين آن پشت پا زده بودند).
اين تفاوت ارزشى ، و درجه بندى به بشر اختصاص ندارد. بوم شناسان گياهى همان را براى گياهان قائلند. گونه گياهى برتر را آن گونه اى مى دانند كه عملكردهايش اثر تعيين كننده اى در شرايط محيطى مى نهد بطورى كه شرايط ضرورى براى عملكرد گونه هاى گياهى وابسته به خود را فراهم مى سازد.
مطالعات فيزيولوژيك پا را فراتر از اين نهاده ميان اجزاء مختلف سازواره زنده از نظر همين ارزش يا اثرگذارى تفاوت قائل مى شود و آن جزء از سازواره زنده را برترين و سرآمد مى شمارد كه بيش ترين حساسيت و پاسخ دهى را به محركهاى داخلى و محيطى دارا باشد و از اين طريق و با اين عملكرد و نقش قادر به صيانت ذات سازواره زنده در ميان عوامل محيط باشد.
در انقلابهاى تكاملى كه شرايط محيط اجتماعى تغيير اساسى پيدا مى كند و عوامل مخل و مفسدى مانند سلطنت استبدادى ، طاغوت ، و غارتگران بيت المال از محيط بيرون ريخته مى شوند يا علاوه بر آن استعمارگر خلع يد يا طرد مى گردد مردم در اولى به آزادى سياسى و در دومى به آزادى سياسى و استقلال - يا آزادى ملى - دست مى يابند ارزش گروههاى اجتماعى تفاوتى در حد تضاد دارد. گروه اجتماعى انقلابيون در نقطه مقابل گروه محافظه كاران قرار گرفته گروه بيطرف يا خنثى وضع خاصى خود را پيدا مى كند. انقلابيون هم درجه بندى شده اند. براى مثال در انقلاب 1789 فرانسه ، منتسكيو و روسو عملكرد كليدى دارند و سرآمد انقلابيون بشمار مى آيند. با طراحى يك ساخت اجتماعى برتر نسبت به آنچه در فرانسه و اروپا وجود دارد و ارائه اش به مردم موجبات آگاهى ، معرفت سياسى ، و علائق نسبتا عاليه اى در آنان را فراهم مى آورند و در واقع دو پدر انقلاب اند. لوئى شانزدهم در زندان انقلابيون پس از خواندن آثارشان بى اختيار برخاسته فرياد مى زند: (اينها بودند كه فرانسه را بر باد دادند) يعنى تاج و تخت او را.
عملكرد كليدى يا برترين اثرگذارى بر محيط اجتماعى و بين المللى در بعثت انقلابهاى توحيدى به پيامبر تعلق دارد كه خداوند او را (اول المؤ منين )(58) مى خواند يا (اول المسلمين )(59). دو پدر انقلاب تكاملى اسلام پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و على عليه السلام اند: مى فرمايد: اءنا و على ابوا هذه الاءمة . اثرگذارى شگرف پيامبران - عليهم السلام - از طريق رسالت يعنى پيام آورى و پيام برى صورت مى گيرد يعنى انتقال آموزه هاى وحيانى و شريعت - يا مجموعه قوانين الهى - همچنين از طريق سازماندهى اجتماعى وحيانى ، رهبرى مردم ديندار، فرماندهى جهادشان و حكومتى كه مساعد كردن محيط براى رشد معنوى ، و تقرب به خدا سرلوحه برنامه آن است .
در انقلاب اسلامى ايران كه با هدف (استقلال ) طرد استعمار را، و با هدف (آزادى ) تحقق سلامت و رشد معنوى مردم ، و براندازى سلطنت و طاغوت را، و با هدف (جمهورى اسلامى ) تعالى ساخت اجتماعى را پى مى گيرد و با شعار (نه شرقى نه غربى ) ساختى اجتماعى را كه در صدر اسلام تحقق يافته است فراراه مسلمانان و مستضعفان جهان مى نهد عملكرد كليدى را احياگران ميراث فرهنگى توحيدى - يا سنت انبياء الهى و سنت نبوى و معصومان - دارند، و متفكران اسلام شناس انقلابى كه با شناخت اسلام از دو منبع قرآن و عترت و نيز از حاملانش در طول بيش از يكهزار سال ، آن را از (نااسلام ) متمايز ساخته به مردم ارائه و از دو راه آموزش و انتقال مى دهند: راه قلم (و گفتار)، و راه حيات طيبه اى كه خود آن را تجربه كرده و تجسم بخشيده اند و آكنده از مجاهدات طاغوت ستيزى ، استكبار ستيزى ، و استقبال از شهادت است .



43

عوامل محيطى اخلالگر و مفسد



الف . عوامل مخل و مفسد زيستن
ما با اينها آشناييم . زيستن بدون آشنايى با آنها و مبارزه عليه آنها امكان پذير نيست :
1. دزدان
امر خدا به ما درباره دزدان اين است : (دستهاى مرد دزد و زن دزد را قطع كنيد به كيفر آنچه انجام داده و بدست آوردند. كيفرى است از خدا، و خدا عزيزى (شكست ناپذيرى ) حكيم است .(60) ذيل آيه تفهيم اين معناست كه شما در حال مبارزه با دزدان ، سير تقرب به خداى عزيز يافته به عزت يا شكست ناپذيرى ، فتح محيط، و آزادى (61) نائل مى شويد.
2. مهاجمان بيگانه يا استعمارگران
اينها در تاريخ نامهاى مختلف دارند: شاهنشاهان ، امپراتوران ، امپرياليسم ، امپرياليست ، پادشاه و شاه . كاركردشان را خداوند چنين بيان مى فرمايد: (گفت بيشك شاهان چون به كشورى وارد شوند آن را فاسد مى كنند(62) و اهالى عزيز آزادمنش را ذليل اسير مى سازند. و اينها هم چنين خواهند كرد.)(63)
(و شاهى در كمين و از پى آنان (بينوايان كه سرگرم ماهيگيرى بودند) بود كه هر شناورى را غاصبانه مى گرفت ).(64) امر خدا در چنين وضعيتى دفاع مقدس براى دفع ستم و دفع سلطه بيگانه و مستكبران و دنياداران مهاجم است . (به كسانى كه مورد حمله نظامى واقع شده اند اجازه دفاع مسلحانه داده شده است به اين دليل كه مورد ستم واقع شده اند و بيشك خدا بر اين كه ياريشان دهد تواناست ).(65)
... سالقى فى قلوب الذين كفرو الرعب فاضربوا فوق الاعناق و اضربوا منهم كل بنان . ذلك باءنهم شاقوا الله و رسوله ، و من يشاقق الله و رسوله فان الله شديد العقاب ... يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الاءدبار. و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال اءو متحيرا الى فئة فقد بآء بغضب من الله و ماواه جهنم و بئس المصير...(66) آندم كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى كند كه من با شما هستم پس كسانى را كه ايمان آوردند استوار داريد، بزودى در دل كسانى كه كافر شدند وحشت افكنم تا فراز گردنها را بزنيد و از آنان هر سه انگشتى را بزنيد. آن بدين دليل است كه آنان با خدا و پيامبرش مقابله كردند و هر كس با خدا و پيامبرش مقابله كند بداند كه خدا سخت كيفر است . آن شماراست ، اينك بچشيد آن را و بيشك براى كافران عذاب آتش است . هان اى كسانى كه ايمان آوردند، چون در حال پيشروى با كسانى كه كافر شدند بر خورديد نبايد پشت به آنها كنيد. و هر كس در آن هنگام پشت به آنها كند - مگر در حالى كه براى جنگيدن به يكسو مى شود يا جانب رزمنده يا واحدى را مى گيرد - بيقين گرفتار خشمى از خدا شود و آشيانش دوزخ باشد و بد سرنوشتى است . بنابراين شما آنان را نكشتيد بلكه خدا آنان را كشت - و چون تير افكندى تو تير نيفكندى بلكه خدا تير افكند و تا مؤ منان را با آزمايش خوبى از جانب خويش بيازمايد، زيرا خدا شنوايى بس داناست . اين است ، و بيگمان خدا سست كننده تدبير خصمانه كافران است .
3. سلطه گران سياسى يا طاغوت (67)
اينها كه مستكبران استعمارگر، و دنياداران يا سرمايه داران استعمارگر را هم در بر مى گيرند بدتر از دشمن مستضعفان و محرومان و ستمديدگان اند. شرط تقرب به خدا مبارزه عليه آنها و جنگيدن با آنهاست براى رهايى مستضعفان و آزادى ايشان كه دو گونه آزادى است : يكى آزادى سياسى در محيط اجتماعى : و ديگرى آزادى ملى - يا استقلال - كه آزادى در محيط بين المللى باشد.
(و شما را چه شد كه در راه خدا و مردان و زنان و فرزندان مستضعفى نمى جنگيد كه مى گويند پروردگار ما، ما را از اين كشورى كه مردمش ستمكارند بدر آر و از جانب خويش براى ما رهبرى (وليى ) پديد آر و از جانب خويش براى ما ياورى پديد گردان ؟ كسانى كه ايمان آوردند در راه خدا مى جنگند و كسانى كه كافر شدند در راه طاغوت مى جنگند. پس با دوستداران شيطان بجنگيد زيرا تدبير خصمانه شيطان سست و پوشالى است ).(68)
4. خائنان در بيت المال ، كه نامهاى مختلفى دارند مانند مگيران ، سوء استفاده كنندگان ازاطلاعات حكومتى ...
خداوند متعال بيت المال را گسترده و امانتهايش را متنوع دانسته همه را متعلق به خود، پيامبر، مردم ديندار مى داند و خيانت در آنها را خيانت به خدا، پيامبر، و مردم مى شمارد: (هان اى كسانى كه ايمان آوردند، به خدا و پيامبر خيانت نكنيد و به امانتهايتان - در حاليكه آگاهيد - خيانت نكنيد. و بدانيد كه اموالتان و فرزندانتان در حقيقت جز مايه آزمايش نيست و بيگمان خداست كه پاداش عظيم نزد اوست .)(69)
5. رشوه دهندگان و رشوه گيرندگان
رشوه دهندگان ، دنيادارانى هستند كه با رشوه دادن به قضاوت و ساير حكام و كارمندان مى خواهند اموال ساير مردم را بخورند. كارمندان دولت بويژه مسؤ ولان رده بالاى اجرايى و قضايى را با رشوه دادن به خدمت مطامع پليد خود در آورده اموال اشخاص ديگر يا اموال عمومى را تصرف و تصاحب مى كنند. اين را خداوند خوردن گناه ورزانه بخشى از اموال مردم مى نامد: و لاتاءكلوا اموالكم بينكم و بالباطل و تدلوا بها الى الحكام التاءكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون .(70)
6. خورندگان اموال مردم به باطل ، يا بشيوه گنهورزانه در داد و ستدها، قراردادها وروابط مختلف اجتماعى - اقتصادى .
از آيه كريمه 188 بقره و آيه 28 نساء، همچنين از تجربه هاى بيشمار اجتماعى و جهانى پى مى بريم به اين حقيقت اساسى كه رشوه و ارتشا وسيله اى بيش نيست براى ارتكاب حرامخوارى هولناك و شنيعى كه خوردن اموال مردم به باطل - يا بدون ما به ازاء - و بشيوه گنهورزانه - بالاثم - باشد و مى توان آن را باختصار (مال مردم خورى ) ناميد.
مال مردم خورى - كه رشوه دادن و رشوه خوارى يكى از فروع و ابزارهاى آن است - در شكلهاى مختلف ظاهر گشته نامها به خود گرفته و بر اثرش چندين گروه اجتماعى (مال مردم خور) پيدا شده به جمع عوامل مخل و مفسد زيستن پيوسته اند:
الف . خورندگان اموال عمومى يا بيت المال :
اينها كه مولاى متقيان خائن به امام و به ملت اسلام و نيز (مختلس ) مى خواند(71) و در قوانين كشور ما (مختلس ) ناميده مى شوند لعنت شده پيامبر خدا هستند. امام باقر عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى فرمايد: (پنج نفرند كه لعنتشان كرده ام - و دعا و نفرين هر پيامبرى مستجاب است - كسى كه چيزى به كتاب خدا بيفزايد - و كسى كه سنت مرا ترك گويد ...- و كسى كه چيزى بناحق از بيت المال و اموال عمومى به خود اختصاص دهد و آنرا روا شمارد.(72))
اميرالمؤ منين على براى تعريف خورندگان بيت المال و مختلسان اموال عمومى يا خائنين رفتار خودش در مورد آن اموال را شرح مى دهد كه نقطه مقابل اختلاس و خيانت در بيت المال است : (من به سرزمين شما با همين لباسها و بار جامه و وسيله سفر كه مى بينيد آمده ام بنابراين اگر ديديد وقتى از سرزمين شما بيرون مى روم چيزى بيش از اين دارم بدانيد كه من از خائنين هستم .(73))
ب . خورندگان مال يتيم
(بيشك كسانى كه اموال يتيمان را ظالمانه مى خورند در واقع در شكمشان آتش را مى خورند و بزودى به آتش گدازان در افكنده خواهند شد.(74))
ج . مسرفان يا كسانى كه ثروت ملى و اموال ديگران يا عمومى را بهدر مى دهند
پيامبر اكرم مى فرمايد: (مسرف سه نشانه دارد: آنچه را كه نبايد مى خورد و آنچه را كه نشايد مى پوشد و آنچه را كه بايسته نيست مى خرد(75)).
و خداوند متعال مى فرمايد: ان المسرفين هم اصحاب النار(76) و ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين .(77) و برخى از آنان را (مفسدان فى الارض ) مى شمارد مفسدانى كه اثرى از اصلاح كردن و سير در خط انقلاب تكاملى توحيدى در وجودشان يافت نمى شود.(78)
د. ربا خواران
(كسانى كه اموالشان را در شب و روز و در نهان و آشكار انفاق مى كنند پاداششان را نزد پروردگارشان دارند و نه بيمى برايشان هست و نه آنان اندوه خورند. كسانى كه ربا مى خورند از گور بپا نخيزند مگر چنان كسى كه شيطان با دست ماليدن او را ديوانه كرده باشد. آن بدين سبب است كه آنان گفتند كه داد و ستد هم مثل ربا خوارى است . حال آنكه خدا داد و ستد را حلال كرده و ربا خوارى را حرام كرده است ...)(79)
پيامبر اكرم (ص ) رباخوارى را يكى از تهديداتى كه متوجه امت اوست مى شناسد: (شديدترين تهديداتى كه پس از من متوجه امت من است همين كسب هاى حرام است و شهوت پنهانى ، و ربا خوارى .)(80)
ه . محتكران
(و كسانى كه زر و سيم را اندوخته مى سازند و آن را در راه خدا انفاق نمى كنند آنان را به عذابى دردناك مژده بده ...)(81) و اميرالمؤ منين مى فرمايد: (احتكار موجب محروميت مردم مى شود)(82) و (احتكار رويه اشرار است ).(83) و به قاضى خود در اهواز دستور مى دهد: (احتكار را ممنوع كن . مرتكبش را تعزير كن و علاوه بر آن با افشاى احتكارش او را كيفر بده ).(84)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با اطلاعى كه از غيب به او مى رسد مى فرمايد كه در يكى از دركات جهنم (برزخى و موجود) سه گروه اجتماعى گرد آمده اند: محتكران ، دائم الخمرها، و قوادان .(85)
و. كم فروشان - گران فروشان
(واى بر كم فروشان ، آن كسانى كه چون پيمانه از آدميان مى ستانند پر مى ستانند و چون به آنان پيمانه دهند يا براى آنان وزن كنند كم مى دهند. آيا اينان گمان نمى كنند كه برانگيخته خواهند شد براى دورانى سهمگين دورانى كه آدميان در پيشگاه پروردگار عالمهاى آفريدگان بپا مى ايستند؟ نه چنان است كه (پندارند). بيگمان دفتر وجود بدكاران در آن اسارتگاه باشد، و تو چه دانى كه آن زندان تنگ چه باشد؟ دفترى است رقم خورده . در آن روز واى بر تكذيب كنندگان ، آنان كه دوران حساب را دروغ مى شمردند)(86) امام محمد باقر عليه السلام در تفسير آن مى فرمايد: (واى بر - ويل - را مورد هر كسى بكار برده او را كافر خوانده است . خداى عزوجل مى فرمايد: فويل للذين كفروا من مشهد يوم عظيم .(87)
ز. فروشندگان كالاهاى تقلبى ، حيله گران در خريد و فروش ، و كلاهبرداران
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (هر كس كه در خريد و فروش حيله گرى كند از ما - امت اسلامى - نيست و در دوران قيامت با يهود محشور مى شود چون آنها در معامله با مسلمانان از هر كسى حيله گرترند.)(88) و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (مغبون كردن مؤ من حرام است ).(89)
ح . استثمارگران
(راه تعرض فقط عليه كسانى باز است كه به مردم ستم مى كنند و در روى زمين بناحق از پى بدست آوردن چيزى بر مى آيند).(90)
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: (خدا هر گناهكارى را مى بخشد مگر كسى كه دينى بسازد، يا مزد كارگرى را غصب كند (كم بدهد يا ندهد) يا انسان آزاده اى را بفروشد)(91) و (اى مردم ! كسى كه مزد يك كارگر را كم بدهد نشيمنگاهش از آتش دوزخ انباشته شود)(92) و (ستم كردن به كارگر با تضييع حقش از گناهان كبيره است ).(93) و هنگام وفاتش به على بن ابيطالب عليه السلام چنين وصيت مى فرمايد: (اى على ! در جلو چشم تو كشاورزان نبايد ستم ببينند...)(94)
گروههاى اجتماعى هشتگانه اى كه نام برديم جملگى يك وصف دارند و آن (خورندگان اموال مردم به باطل - بدون مابه ازاء - يا بشيوه گنهورزانه ) است كه خداوند از آنان با واژه (قاسطون ) ياد مى فرمايد: و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا(95) و نقطه مقابل آنان (مقسطون ) يا قائمنان بالقسط هستند كه در داد و ستد و مبادله خدمات و كالا با ديگران و عقد قرار داد و روابط مختلف اجتماعى - اقتصادى ، عادلانه رفتار مى كنند به اين معنى كه بيش از حق خود نمى ستانند و حق ديگران را هم تمام مى پردازند. ان الله يحب المقطين .(96)
قائمان به قسط - يا (مقسطون ) - سير تقرب الى الله دارند و (قاسطون ) سير بعد از خدا، و به جهنم در مى افتند بسبب آنكه اسير آز خويش اند.
بازرگانان و مغازه دارانى كه قائم به قسط مؤ من باشند در سير تقرب اند: رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة .(97) و كارگر كشاورزى مانند سعد انصارى كه دستش پينه بسته و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر آن بوسه زده مى فرمايد: (اين دستى است كه آتش دوزخ با آن ترس پيدا نمى كند.) و انسان مؤ منى كه چون كارى مى كند آن را با دقت تمام و مهارت كامل انجام مى دهد.(98) و پيشه ور و صنعتگر امين .(99)
7. قاتلان عدوانى
(و كسى را كه خدا حرمت نهاده مكشيد مگر به حق (در دفاع يا به حكم دادگاه صالح ) و هر كس مظلومانه كشته شود براى ولى او حجتى (بر قصاص قاتل ) قرار داديم ، بنابراين نبايد در كشتن قاتل زياده روى كند زيرا كه او پيروز است ).(100)
8. اهل بغى ، يا اقتدار طلبان مسلح و متجاوز به حاكميت اسلامى
(و اگر دو گروه از مؤ منان با هم جنگيدند بايد آن دو را به صلح و آشتى وا داريد. آنگاه اگر يكى از آن دو گروه به ديگرى تعرض ‍ مسلحانه كرد بايد با آن گروهى كه تعرض كرده بجنگيد تا به حكم خدا باز گردد و تمكين نمايد. سپس چون به حكم خدا باز آمد بايد عادلانه ميان آن دو گروه صلح و آشتى برقرار كنيد و از خدا پروا گيريد شايد مشمول رحمتش شويد).(101) اينها از نظر دينى يا تعالى شناختى همان دنيادارانى هستند كه آزشان نه مستقيما به ثروت ، جفت ، مهارت و علم بلكه به قدرت سياسى تعالى گرفته است .
9. محاربان با خدا و پيامبرش كه افساد فى الارض مى كنند.
اينها از نظر انسان شناختى يا دينى هيچ تفاوتى با كفار مهاجم ندارند و مانند استعمارگران ملوك ، و شاهنشاهان بيگانه به يكى از دو مردم مستكبر و دنيادار تعلق دارند. تنها دو چيز است كه آنها را از يكديگر متمايز مى سازد: يكى محل زندگى و استقرارشان ، و ديگرى روش و ابزارى كه عليه مسلمانان يا دولت اسلامى بكار مى گيرند.
مستكبران و دنياداران مهاجم بيرون از مرزهاى دولت اسلامى بسر مى برند و كافر علنى اند، ولى مستكبران و دنياداران محارب با خدا و رسولش در درون مرزهاى دولت اسلامى زندگى مى كنند. از نظر روش و ابزار هم اين فرق در ميانشان هست كه دسته اول روشهاى غير مسلحانه - فرهنگى اقتصادى و سياسى - را بى پروا با تهاجم مسلحانه در مى آميزند يا هر يك را به موقع و بر حسب ضرورت بكار مى بندند و مهاجم علنى اند، حال آنكه دسته دوم در داخل بسر برده به مسلمانى تظاهر نموده محاربه با خدا و رسولش ‍ - يا دولت اسلامى - را بيشتر با روش هاى پنهانى و غير مسلحانه انجام مى دهند چنانكه برخلاف ظاهر كلمه (محاربه ) جز تنى چند از آنان و بندرت امنيت عمومى را بدون توسل به اسلحه مختل مى سازند. استعمال حكيمانه و خبيرانه واژه (محاربه ) در مورد اعمال و رفتار و سياست آنان دقيقا براى توجه دادن مسلمانان و هشدارشان به همين معناست كه اين جماعت منافق دو رو، گر چه خلاف مهاجمان كافر كيش خارجى غالبا و عمدتا دست به اسلحه نمى برند اما به دليل اين كه آثار اعمالشان جز آثارى نيست كه تهاجم مسلحانه بيگانه در بر دارد اعمالشان جز مصداق محاربه با دولت اسلامى و رويارويى با خدا و رسولش نيست و از اين بابت هر دو مفسد فى الارض اند و (حرث و نسل ) را نابود و تباه مى كنند. هر دو امنيت داخلى يعنى آزادى زيستن و آزادى رشد معنوى را به خطر افكنده در اين دو امر اخلال و افساد مى نمايد.
انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا اءن يقتلوا اءو يصلبوا ...)(102) كيفر كسانى كه با خدا و پيامبرش (يا دولت اسلامى ) مى جنگند و در زمين بر فساد دارند اين است كه كشته شوند يا به دار آويخته شوند يا دست و پايشان بى قرينه بريده شود يا از ديارشان تبعيد و رانده شوند. اين براى آنان ننگى در دنياست و در آخرت عذاب سهمگين دارند، مگر كسانى كه پيش از اينكه بر آنان دست يابيد توبه كنند. پس بدانيد كه خدا آمرزنده اى مهربان است هان اى كسانى كه ايمان آوردند، از خدا پروا گيريد و به سوى او وسيله بجوييد و در راهش جهاد كنيد باشد كه پيروز (در سير تقرب ) شويد.
مصاديقى از محاربه با خدا و رسولش در مواد 507 تا 512 قانون مجازات اسلامى ذكر شده است . بدون آن كه بتوانند همه را برشمرده دقيقا مشخص كنند. چنانكه ذكرى از تهاجم فرهنگى در شكلهاى افساد در رشد معنوى مردم و عقايد حقه آنان ، و دگرگون سازى آموزه هاى مقدس وحيانى در آن قانون نمى يابيم .
ب . عوامل مخل و مفسد رشد معنوى
1. دنياداران در نقش سياسى طاغوت
اينها كه (مترفين ) و سرمايه داران مشرك و منافق - نظير رباخواران - را شامل مى شوند در محيط اجتماعى يا كشورشان استثمار كننده بناحق - يا بباطل و بدون مابه ازا - و به تعبير قرآنى از (قاسطون )اند؛ اما در محيط بين المللى (استعمارگر)اند و جنايات كشورگشايى ، تاءسيس امپراتورى ، و سياست آن يا امپرياليسم از طريق اسارت ملتهاى مغلوب كارنامه ننگين و سياه آنها را تشكيل مى دهد. با اين وصف ، اخلال آنها در امر زيستن مردم نيازى به بيان ندارد. افساد فرهنگى و سياسيشان هم كه اخلال مستقيم در رشد معنوى مردم بشمار مى آيد لازمه طبيعى استعمارگرى و دوام سلطه استعمارى آنهاست . كارهاى اين گروه اجتماعى را مى توان چنين خلاصه كرد. كشتار، و اذلال ، يا به اسارت و بردگى گرفتن - به قصد ثروت اندوزى و سرمايه دارى .
نكته اساسى انسان شناختى - دينى در زندگى و سياست آن گروه اين است كه كشتار، تخريب و اذلال را با هدف ثروت اندوزى مرتكب مى شود و فقط از ثروت اندوزى لذت برده ارضا مى شود نه از مقدمات و طريق كسب ثروت كه سياست استضعاف باشد. و همين وجه تمايزش از مردم يا گروه اجتماعى مستكبران است .
2. مستكبران در دو نقش سياسى طاغوت و استعمارگر
اين گروه از آنچه براى دنياداران طريقيت دارد التذاذ مى يابد و ارضا مى شود يعنى از نفس لشكركشى ، جنگ ، قتل و تخريب و سوزاندن ، كشتن و بستن ، اذلال و تحقير و اهانت ، سلطه گرى سياسى ، و تقنين طاغوتى كه مردم را پست و منحط مى گرداند.
اين دو گونه مردم مختلف در طول تاريخ و در سطح جغرافياى فرهنگى - سياسى - اقتصادى در كنار يكديگر بسر برده اند و همواره تمايزشان را حفظ كرده اند.
تضاد مستكبران - به سبب ساخت ويژه منش آنان - با مردم صالح و ديندار و پرهيزگار بيش از ساير مردمان است . دشمنى آنان با پيامبران و معصومان شديدتر است تا با مردم صالح و ديندار عادى و متوسطالحال . خداوند متعال تاريخ اين تضاد و كشمكش را از ابتدا تا زمان پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله داستان فرموده است : (و سرگذشت دو پسر آدم را بحق براى آنان بخوان آنگاه هر يك كارى تقرب آور انجام دادند، پس از يكى پذيرفته (درگاه خدا) شد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت : حتما ترا خواهم كشت . در جوابش ‍ ديگرى گفت : جز اين نيست كه خدا از پرهيزگاران مى پذيرد؛ اگر دستت را سوى من دراز كنى تا مرا بكشى من آن نى ام كه دستم را سوى تو دراز كنم تا ترا بكشم زيرا من از خدا پروردگار عالمهاى آفريدگان مى ترسم ... پس نفس او كشتن برادرش را برايش تسهيل نمود تا او را بكشت و در نتيجه از زيانكاران گشت ).(103)
(بيقين در سرگذشت يوسف و برادرانش آيتها (يا عبرتها) براى جويندگان حقيقت هست . چون گفتند: يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما - كه جمعى نيرومنديم - محبوب تر است براستى پدر ما در گمراهى آشكارى است . يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى بيافكنيد تا سراپاى وجود پدرتان مال شما بماند و در غياب وى گروه صالح به نظر آييد. يكى از آنان گفت : يوسف را نكشيد و اگر مى خواهيد كارى بكنيد او را به ته چاه افكنيد تا كاروانى او را برگيرد).(104)
مى بينيم برادران مستكبرش قصد كشتنش مى كنند و برادران دنيادارش دور ساختنش را از صحنه خانواده و رقابت بر سر كسب محبت و اعتبار، وافى به مقصود مى يابند.
(و ابراهيم به قومش گفت : خدا را بپرستيد و از او پروا گيريد. آن براى شما بهتر است اگر دانسته بوديد. شما به جاى خدا جز بت هايى را نمى پرستيد و بتهايى مى تراشيد. بيشك آنها كه بجاى خدا مى پرستيد مالك روزى براى شما نيستند. بنابراين روزى را نزد خدا بجوييد و او را بپرستيد و براى او شكر بگزاريد، بسوى او باز گردانده مى شويد... و جواب قومش جز اين نبود كه او را بكشيد يا او را بسوزانيد. پس خدا او را از آتش برهانيد، بيگمان در آن آيتهاست براى مردمى كه ايمان مى آورند).(105)
(به آسمان برجدار سوگند و به ... كه نگونسارند آن سازندگان چاله هاى افروخته آن آتش مايه دار بگاهى كه آنان بر كنارش نشسته اند و شاهد كارى هستند كه با مؤ منان مى كنند و از هيچ كارشان كينه به دل نگرفتند جز اين كار كه به خدا مقتدر ستوده مى گرويدند، آن خدا كه فرمانروايى آسمانها و زمين او راست . و خداوند شاهد هر چيزى است . مسلما آنان كه مردان و زنان مؤ من را شكنجه كردند بعد توبه نكردند براى آنان عذاب دوزخ و هم براى آنان عذاب سوختن به آتش است ).(106)
(و آنگاه را كه كسانى كه كافر شديد عليه تو توطئه مى چيدند تا ترا زندانى كنند يا ترا بكشند يا ترا بيرون كنند. و تدبير خصمانه مى كنند و خدا تدبير مى كند و خدا بهترين تدبير كننده است ).(107)
حمله نظامى مستكبران قريش به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان مهاجر و انصارى در مدينه ؛ و لشكركشى هاى بسيار ديگر؛ تا لشكركشى معاويه ، و لشكركشى يزيد و ابن زياد به كربلا و قتل عام سيد الشهداء و خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و يارانش .
ساير آماج حملات نظامى مستكبران ، مراكز فرهنگ معنوى است : صومعه ها، كليساها، كنشت ها، و مساجدى كه در آن نام خدا بسيار برده مى شود. (اگر خدا بعضى از آدميان را بوسيله گروهى ديكر دفع نمى كرد قطعا صومعه ها، كليساها، كنشت ها، و مساجدى كه در آن نام خدا بسيار برده مى شود ويران مى شد. و البته خدا كسانى را كه يارى كند زيرا خدا بيشك نيرومندى شكست ناپذير است .)(108)
3. كاهنان
سازندگان فلسفه زندگى هاى پست دنيادارى و استكبارى ؛ نظريه پردازان شرك و الحاد، غارت و بيداد، و كشورگشايى و جنگ افروزى و سلطه گرى ؛ و حاملان و ناشران آن فلسفه ها و نظريه ها و آيين ها و قوانين - يا باختصار: ميراث فرهنگى شرك و الحاد - كه آن را از نسلى به نسلى انتقال داده مى آموزند و نشر مى دهند تا جامعه - دولت شرك و الحاد كه تحت سلطه مستكبران و دنياداران قرار دارد در بستر زمان دوام يابد. دانشمندان علوم اجتماعى مدرنيته امتداد وجودى همين كاهنان اند و نظريه پردازان ستون پنجم شاگردان دست چندم آنان شعيب پيامبر، آنها را از اين تبهكارى و گمراهگرى برحذر مى دارد: (و بر سر هر راه راست منشينيد تا تهديد كرده و كسانى را كه به خدا ايمان آورده اند از راه خدا(109) باز داريد و آن راه (110) را كجراهه بخواهيد ساخت . و بياد آوريد زمانى را كه كم بوديد و شما را زياد كرد، و بنگريد كه عاقبت مفسدان چگونه بود. و اگر دسته اى از شما به پيامى كه به من داده شد تا بياورم ايمان آوردند و دسته اى ايمان نياوردند بايد شكيبايى ورزيد تا خدا ميان ما داورى كند و او بهترين داور است . از قوم او اشرافى كه استكبار ورزيدند گفتند: بيشك ترا - اى شعيب - و كسانى را كه با تو ايمان آوردند از مدينه مان بيرون كنيم يا اينكه به كيش ما باز گرديد. گفت : آيا گر چه به آن بى رغبت باشم ؟!)(111)
اخلافشان در رشد معنوى موساى كليم و سپس در سير تقرب پيامبر خاتم اخلال و افساد مى كنند: (اى موسى ! اين منم ، من پروردگار تو هستم ... پس مبادا كسى كه به رستاخيز ايمان نمى آورد و پيروى هواى نفس كند ترا از كار به مقتضاى قيامت باز دارد تا به انحطاط درافتى ).(112) (آيا ديدى آنكس را كه بنده اى را كه نماز مى خواند باز مى دارد؟ آيا به نظرت در آن حال به راه راست بود يا فرمان به پرهيزگارى دارد؟! آيه به نظرت اگر دروغ شمرد و رويگردان شد آيا ندانست كه خدا مى بيند؟! چنان نيست (كه او پندارد). اگر دست از اين كارش بر ندارد قطعا از همان موى پيشانيش گرفته او را با خشونت بكشيم از پيشانى دروغگوى خطاكارش ، آنوقت بگذار دار و دسته اش را به كمك بخواند ما نيروهاى عذابگر را فرا خواهيم خواند. زنهار! فرمان او مبر، و به سجده در آى و تقرب جوى ).(113)
از همين آيات كريمه اين حقيقت را نيز در مى يابيم كه مستكبران ، دنياداران ، و كاهنانى كه همدستشان هستند فقط با پيامبران و پيران ايشان - كه (سبيل الله ) يا صراط مستقيم و راه تقرب به خدا را مى پيمايند - دشمنى و تضاد ندارند بلكه با خدا همين راه (سبيل الله ) - دشمنى دارند و در صدد براندازى و ريشه كنى آن هستند. به همين علت در كنار ساير دشمنى ها و اخلال و افسادها مى خواهند و در صددند كه (راه تقرب جويى به خدا) نباشد و به جاى آن كجراهه اى باشد كه بعد از خدا را بوجود آورد: و تبغونها عوجا و مى خواهيد و در صدديد كه (سبيل الله ) كجراهه اى باشد. اين غرض و تلاش كاهنان را در آيه اى ديگر چنين تفهيم مى فرمايد: (... لعنت خدا بر ستمكاران باد، آنها كه سر راه خدا (سبيل الله ) را مى گيرند و مى خواهند و تلاش دارند تا آن كجراهه اى باشد در حالى كه زندگانى بازپسين را كافرند).(114)
كاهنان ، همين نقش را در حاليكه لباس عالم دين بر تن كرده اند در جوامع اديان الهى ايفاى مى نمايند.
4. نظريه پردازان شرك ، سلطه گرى ، و طاغوت در لباس علماىاهل كتاب
(هان اى كسانى كه ايمان آوردند! واقعيت اين است كه مشركان نجس اند، از نيرو پس از امسال نبايد به مسجدالحرام نزديك شوند... با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا ايمان مى آورند و نه به دوران آخرت و نه آنچه را خدا و پيامبرش حرام كرده حرام مى شمارند و نه به دين حق در مى آيند بجنگيد تا بدست خويش جزيه دهند در حالى كه آنان خوارشده باشند... احبارشان را و راهبانشان را و مسيح بن مريم را بجاى خدا ارباب خويش گرفته اند حال آنكه جز اين دستور نيافتند كه خداى يگانه را بپرستند كه خدايى جز او نيست و او منزه است در آنچه با وى انباز مى سازند. مى خواهند با دهان (انديشه و تبليغات )شان نور خدا را خاموش سازند حال آنكه خدا جز بدين رضا نمى دهد كه نور خويش را به تماميت رساند گر چه كافران را ناخوش آيد. اوست كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه دين ها غالب گرداند گر چه مشركان را خوش نيايد. هان اى كسانى كه ايمان آوردند، بيگمان بسيارى از احبار و راهبان اموال آدميان را بناحق مى خورند و راه خدا را مى بندند. و كسانى كه زر و سيم مى اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمى كنند بايد آنان را به عذابى دردناك مژده دهى ، به دورانى كه آن را در آتش دوزخ سرخ كنند آنگاه پيشانى و پهلو و پشت آنان را بدان داغ نهند كه اين است آنچه براى خويشتن اندوختيد. اينك بچشيد آنچه را كه مى اندوختيد).(115) (بگو: اى اهل كتاب ! چرا كسى را كه ايمان آورد از (راه خدا) باز مى داريد و آن راه را كجراهه مى خواهيد باشد حال آنكه شما گواهيد و خدا از آنچه مى كنيد غافل نيست . هان اى كسانى كه ايمان آوردند! اگر گروهى از اهل كتاب را اطاعت كنيد شما را پس از ايمانتان به دسته اى كافر تبديل مى كنند... و همگى چنگ به ريسمان خدا (معارف و آموزه ها و اوامر و نواهى الهى و قرآنى ) بزنيد و از هم مپراكنيد و نعمت خدا را بر خويشتن بياد آريد آنگاه كه دشمن يكديگر بوديد و دلهايتان را بهم الفت بخشيد تا در پرتو نعمتش برادر شديد و بر لبه پرتگاهش از آتش بوديد و شما را از آن برهانيد. بدينسان خدا آياتش را براى شما بيان مى دارد مگر شما راه يابيد).(116)
(و ستمكارتر از آنكس كه دروغى عليه خدا (بنام آموزه يا امر و نهى الهى ) بسازد كيست ؟! اين گروه از برابر پروردگارشان عبور داده مى شوند و شاهدان مى گويند: اينها هستند آن كسان كه به پروردگارشان امرى را به دروغ نسبت داده اند. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمكاران است ، آن كسان كه مانعى بر سر (راه خدا) هستند و آن راه را مى خواهند كجراهه باشد در حالى كه آنان به آخرت كافرند. آن گروه در زمين (يا عالم طبيعت و پيش از مردن ) عاجزكننده خدا نيستند و در برابر خدا هيچ ياورى ندارند؛ عذابشان چند چندان مى شود؛ قادر به شنيدن نبودند و بصيرت نمى ورزيدند. آن گروه كسانى هستند كه خودشان را به باد داده اند و آنچه به بهتان و باطل مى ساختند از كفشان برفت . بناچار آنان در آخرت زيانكارترين افرادند).(117)
5. (علماى بد) در جامه متفقهان در دين
عالمانى كه به نام تفسير قرآن يا آموزش حديث و سيره معصوم عليهم السلام دست به تحريف معنوى معارف دينى مى زنند تا مردم و مستضعفان را به نفع طاغوت ، مستكبران ، دنياداران ، و خودشان گمراه و ضايع كنند و مآلا نااسلام را اسلام جلوه مى دهند و راه تقرب به خدا را مكتوم داشته كجراهه اى را (راه خدا) و صراط مستقيم ديندارى و تقرب معرفى مى كنند معرفى و ارائه را گاه با زبان و (دهان ) و بيان از انديشه هاى شيطانى انجام مى دهند و زمانى با نحوه زندگى و موضعگيرى نسبت به مهم ترين مسائل اجتماعى - سياسى نظير طاغوت ، بدعت ، سلطه استعمارى ، استكبار جهانى ، و دفاع مقدس . آنها زندگى پست دنيادارى را بر بهشت جاويد و رضوان الهى ترجيح داده اند با انديشه هاى ناپاك و گفتار و اظهارنظرهاى شيطانى و نحوه زندگى خويش (راه خدا) را كه راه تقرب به او باشد به روى مستضعفان و محرومان و ستمديدگان مى بندند.

next page

fehrest page

back page