انسان شناسى جلد چهارم
جلال الدين فارسى
- ۵ -
اين افراد
(بيراه روندگان ) - غاوون -
هستند كه بيراهه رفتن يا يك بار و دوبار تحت تاءثير آثار سوء قرار گرفتن صفتشان
نيست بلكه با يك تصميم گيرى جدى به بيراهه روى چندان دوام داده اند كه همنجنس
شياطين نامرئى شده اند. پديدار تحت تاءثير ناآگاهانه يا حتى آگاهانه موردى قرار
گرفتن امرى است كه بر هر انسانى باستثناى معصومين عليهم السلام عارض مى شود. اگر
چنين امرى بر انسان ها عارض نشود از آن آگاه و نسبت به آن حسّاس و مقاوم نشده
آزمايش نمى شوند؛ و سير تقرب و تعالى متوقف مى گردد. اين تجارب انسانى ، از ترك
اولى تا گناهان كوچك و موردى قابل استغفار و توبه را در برمى گيرد:
الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الّا اللّهم فلا تزكّوا انفسكم . هو اعلم بمن
اتّقى .(136)
(اثم ) كارى است كه دير به
نتيجه مفيد و ثواب مى رسد.(137)
تنها (كبائر الاثم
) است كه مرتكب را به آتش مى برد(138)
به منشاء خلقت ابليس . و (فواحش
) كه اعمال بسيار زشت زننده باشد. مفسران بزرگى
(لمم )را كه ناروايى دانسته
اند كه گهگاه انجام بگيرد و عامل آن عادت به آن نداشته باشد.(139)
و در اين صورت همواره
(گناه كوچك
) مى ماند و هيچگاه گناه بزرگ كه مستلزم حجم و گستره زياد است نخواهد
شد. و اين تفسير صحيح و دقيق ، آن آيه را با آيه 135 آل عمران منطبق مى دارد:
والذين اذا فعلوا فاحشةً اءو ظلموا انفسهم (ترك
اولى )
ذكروا اللّه و استغفروا الذنوبهم ، و من يغفر الذنوب الّا اللّه ، و ام يصّروا على
مافعلوا و هم يعلمون ؛ آيه اى كه در وصف متقين و محسنين - و البته نه
ابرار كه مرتبه ائمه طاهرين عليهم السلام و نظائرشان باشد - آمده است و مى فرمايد:
متقين و محسنين كسانى هستند كه اگر عمل زشت زننده اى كردند يا به خود ستمى روا
داشتند (كه سير تقربشان كند شد)
بسيار بياد خدا مى افتند و براى خود از خدا ايمنى در برابر آثار سوء عوامل مخل و
مفسد مى طلبند چون مى دانند غير از خدا كسى قادر به امداد و اعطاى چنين ايمنى و
مصونيتى نيست و كسانى هستند كه هرگز بر آنچه كرده اند آگاهانه اصرار نورزيده اند.
تجربه آدم و حوا در چهارچوب اين حقائق و واقعيت هاى فرهنگى انسان شناختى قابل فهم
است .(140)
پيش از پيدايش (آدم
) و نوع انسانى
(141)، بشر خلق مى شود از (خاك
) يا
(گل خشكيده
) يا (زمين
) در آميزش با آبى اندك و داراى طعم و بو شدن و سلسله اى تطور و
(تسويه )(142)
تا برسد به آفرينش انسان .
انسانى كه هرگاه از نعمت رحمانى لايه خود مختاريش بهره بردارى بهينه و شاكرانه و نه
ناسپاسانه و كافرانه كند و حيات طيبه را برگزيده بر زندگى پست - الدينا- ترجيح نهد،
حياتى كه تكوينا با سير تقرب الى اللّه و پس پشت نهادن دوازده وضعيت محيطى اسارت -
ذلت و ارتقاء به دوازده وضعيت محيطى و كيفيت ارزشمند آزادى - عزت يا
(سلام ) تواءم است
(روح خدا) در او دميده مى شود،
روحى كه دميده شدنش همان و بالارفتن يا (صعودش
) به سوى مبداء هستى بوساطت فرشتگان همان :
انى خالق بشرا... فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين . فسجد الملائكة
كلّهم اجمعون ملائكه بشرطى كه با اراده انسان روزنه علّى وجودش به روى
برين گشوده شود از جهان برين به او متصل گشته فرا مى برندش و به سوى مبداء هستى
سوقش مى دهند؛ و در مورد پيامبر خاتم - صّلى اللّه عليه و آله و سلم - سوقى مى
دهند تا فراتر از آنان مى رود.
آيه 28 و 29 حجر، 72 ص ، 9 سجده ، 91 انبياء و 12 تحريم ، بيان تاريخ آفرينش از بشر
تا انسان بلكه تاريخ ارجمند سير تقرب يكايك انسان ها از بدو تاريخ انسان - يا آدم -
تا به قيامت هم هست . چنانكه در پى آيه 26 حجر: و
لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماءٍ مسنونٍ. والجانّ خلقناه من قبل من نار السّموم
... انى خالق بشرا من صلصلال من حماٍ مسنون . فاذا سّويته نفخت فيه روحى فقعوا له
ساجدين ... مى فرمايد: انّ المتّقين فى
جنات و عيون . ادخلوها بسلام آمنين . و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ اخوانا على سرر
متقابلين لا يمسّهم فيها نصب و ما هم منها بمخرجين . سير تقرب انسان دو
شرط تكوينى و تاريخى دارد: اول : ( فاذا
سّويته ). هنگامى كه از
(صلصال )
از (تراب )
از (ارض )
لجنى بو دار آفريدم و طى تطورهايى بشر شد و سپس (سويّته
) از هر چيز به او باندازه و به تناسب دادم و تماميت و ساختار يافته
(انسان ) شد :ثانيا
(و نفخت فيه من روحى )، آن
انسان بمدد لايه خودمختارى و لايه عقل و لايه حقگرايى و... ايمان آورده پرهيزگار و
داراى رجاء و توكل و مجهز به (صبر)
يا مقاومت در برابر عوامل مخل و مفسد چهار محيط گشت و به اعمال صالحه همت بسته
مجاهد گشت تا حيات طيبه يافت روح الهى در او دميده مى شود و سير تقرب به سوى مبداء
هستى مى يابد و او پس از توقف زيستن - يا اولين مردن - به بهشت برزخى و سپس در
قيامت به بهشت جاودانى درمى آيد.
در جاى ديگر مصداق از اين فراگرد مشروط منوط به اراده و آگاهى و گزينش آدمى را چنين
بيان مى فرمايد: و مريم ابنت عمران التى احصنت
فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدّقت بكلمات ربّها و كتبه و كانت من القانيتن
(143) مريم دختر عمران ، همه پيامبران و پديدارهاى تعالى
شناسى پروردگارش مانند وحى و معجزات ، و كتاب هاى الهى را تصديق مى كند و از اطاعت
كنندگان مى شود يعنى با (شفاعت حسنه
) و پيوستن به جامعه توحيدى و دولتش جزئى از
(قانتين ) مى گردد و سائقه
جنسى خود را هم پاس و مصون مى دارد و به اوج عصمت و عفت نائل مى آيد
(ف ) در نتيجه آن
(نفحنا...)
روحمان را در وحى دميديم . و اين تعبير رسايى از سير تقرب مريم دختر عمران است .
سير ارادى كه در نسبت با خداى متعال عبارت است از دميدن روح خود در مريم .
التى احصنت فرجها فنفحنا فيها من روحنا و جعلناها و ابنها آيةً للعالمين
(144) و آن زن كه سائق جنسى خويش را پاس و مصون داشت در نتيجه از
روحمان در او دميديم و او را پسرش را آيتى براى عالم هاى آفريدگان (و نه تنها جهان
انسانى ) قرار داديم .
ذيل آيه كريمه متضمن حقيقت عظيمى از جهان - انسان شناسى وحيانى است . اين حقيقت
عظيم كه حيات طيبه - يا رشد معنوى و سير تقرب - مريم دختر عمران و پسرش عيسى عليها
السلام نه تنها آيت و سرمشق و اثر گذار بر مردمان در جهان انسانى است بلكه در ساير
جهان ها و عالم هاى آفريدگان
(145)، در جهان برين كه عالم فرشتگان است و در عالم طبيعت و در جهان
پست كه جهان موجودات نامرئى از خوب و بد، و از (صالح
) و غير آن كه (طرائق قدرا)
يا بسيار رنگارنگ و مختلف است اثرگذار است .
از جمله در سوره مباركه (جن
) به تفصيل از اين حقيقت پرده بر مى دارد: چند موجود نامرئى صداى قرائت
قرآن پيامبر اكرم را شنيده آن را شگفت انگيز، غير عادى و غير بشرى ، و الهى مى
يابند كه انسان و غير انسان را به رشد معنوى نائل مى گرداند. و پى مى برند به اين
كه مجموعه تبهكار و مضر و مفسد نامرئيان ،
(سفيه )
و جاهل نسبت به معارف حقه اند و در عين جهالت و نداشتن كتابى روشنگر به اظهار نظر
درباره آفريدگار متعال و حكيم زبان گشوده پرت و پلا مى گويند... جمعى از انسانها
متكبر به دسته شيطانى نامرئيان گشته و اين تبهكاران هم آنان را به وضعيت سخت تر و
اسارتبارترى گرفتار مى سازند... با بعثت پيامبر خاتم عصر جديدى آغاز گشته كه نه
تنها محيط بين المللى بشر بلكه جهان نامرئيان را هم دگرگون ساخته است بطورى كه با
تشكيل سپاه اسلام و مجاهدان استكبار ستيز و رزمندگان انقلابى آن ، عرصه نه تنها بر
مستكبران و دنياداران (مترفين ) بلكه بر شاخه تبهكار نامرئيان تنگ آمده است بر شاخه
اى كه پيشتر به دست اندازى بر اطلاعات ممنوعه و بكلى سرى همت گماشته بود و مى خواست
از طريق جاسوسى راهى براى ضربه زدن به صالحان و متقيان روى زمين بجويد و بيابد. اما
اينك از بيم تحركات دشمن سوز مجاهدانى كه زير پرچم محمد بن عبدالله گرد آمده اند يا
بزودى گرد مى آيند، مجاهدانى كه به برهانهاى باطل شكن هم مجهزند، پا دامن كشيده
اند: (و بى شك اينك ما آسمان خود را (كه
جهان انسانى باشد) چنين يافتيم كه آكنده از پاسداران خشمگين پرخاشگر و آتشبار است .
و در گذشته در جاى جاى آن آسمان [جهان انسانى ] به كمين دريافت اطلاعات مى نشستيم
اما اكنون هر كه بخواهد اطلاعى بگيرد تيز تكى آتشبار را به كمين خويش مى يابد
)(146).
معلوم مى شود كه هر فشار فرهنگى و عقلى و استدلالى و تبليغاتى و آموزشى كه توسط
ياران و پيروان پيامبر اكرم بر مشركان سلطه گر و طاغوتيان حجاز وارد آيد يا هر حمله
و دفاع نظامى كه از جانب آنان صورت بگيرد جبهه كفر و استكبار و طاغوت را كه از دو
بخش مرئى و نامرئى يا بشرى و غير بشرى ، شياطين
الانس و الجن تشكيل شده است و تحت تاءثير قرار مى دهد.
از آيات 28 تا 31 سوره احقاف بر مى آيد كه آنچه پيامبران از آيات وحى شده براى مردم
تلاوت مى كنند براى نامرئيان قابل شنيدن ، ادراك ، و تبعيت است . آيه 21 سوره حشر
هم تفهيم همين حقيقت است . مى فرمايد اثرپذيرى موجودات جهان طبيعى و غير آن كه خارج
از جهان انسانى بقدرى است و نفوذ كلام الهى در موجودات عالم هستى در حدى است كه اگر
كوه ها كه جماد محض اند قدرت ادراك مناسب مى داشتند در رويارويى با آن آغوش پذيرايى
چندان مى گشودند كه يكباره از هم گسسته و پاشيده مى شدند پس جاى شگفتى و حيرت است
كه مستكبران و مترفان چنين جمود و صلابت نابخردانه اى نشان داده از پذيرش آن امتناع
مى ورزند.
گذشته از اين كه حق ناپذير و اصلاح ناپذيرند شديدترين دشمنى و پرخاشگرى و دگرآزارى
و دگر تباهگرى را نسبت به وحى و پيامبران و ايمان و صلاح و تقوى ، و مردم رشيد و
متعالى ، و مسجد و محراب و كتاب بروز مى دهند: و
اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم
(147) و هنگامى كه به او گفته شود: از خدا پروا بگير؛ به سبب
گناهورزى او را تشنج حق ناپذيرى مى گيرد.
بل الذين كفروا فى عزة و شقاق
(148) واقعيت اين است كه كسانى كه كفر ورزيدند در حالت حق ناپذيرى و
شدت مخالف اند.
در چندين سوره ، مى فرمايد: در اين حق ناپذيرى و مخالفت سرسختانه با معارف حقه و
سنت فرهنگى - سياسى توحيدى كه امرى آگاهانه و ارادى است عوامل مرئى و نامرئى مخل
رشد معنوى كه در چهار محيط دست اندركارند اثر دارند. تنها آگاهى و گزينش ارادى
افراد انسانى دخيل موثر نيست ، هر چند اراده آنان تعيين كننده باشد. بنابراين ،
مردم ديندار مكلف اند براى تاءمين رشد معنوى و ايجاد امنيت زيستى با اين عوامل
محيطى مبارزه اى هميشگى و جدى داشته باشند تا ضمن آن اين خير به ساير انسان ها برسد
كه كمتر مورد تعرض عوامل اسارت - ذلت آور قرار گيرند و زودتر به آزادى - عزت هاى
دوازدهگانه نائل آيند.
از جمله در سوره مباركه (حجر)
مى فرمايد كفار مستكبر و كفار مترف يا دنيادار، به علت اين كه زندگى استكبارى و
زندگى دنيادارى را برگزيده و پيش گرفته اند در مخالفت با فلسفه حيات طيبه كه همان
جهان - انسان شناسى توحيدى و وحيانى باشد و با معلمان بزرگ آن كه پيامبران اند تا
جايى پيش مى روند كه پيامبر عصر خود را
(مجنون )
مى خوانند و او را استهزاء كرده به مسخره مى گيرند، تضاد انديشه ، داورى ، و باورها
و جهان - انسان بينى آنها با دين و آموزه هاى وحيانى به قدرى است كه حكمت و آموزه
هاى الهى با اختلال مغزى و حرف هاى سفيهانه و ديوانه وار دارد. مستكبران و
دنياداران كافر از حكمت الهى و آموزه هاى وحيانى چندان دور و بيگانه اند كه حكمت
محض را و حقيقت مطلق را سفاهت و جنون مى پندارند. يا از سر خصومت و احساس خطر اين
نسبت ناروا را مى دهند و به دشنام توسل مى جويند. امام زين العابدين عليه السلام مى
فرمايد:
سلاح اللئام قبيح الكلام اسلحه آدم هاى
فرومايه حرف زشت است .
آنگاه از پيامبر و هدايتگر راه رشد معنوى مطالبات ناروا و احمقانه اى مى كنند:
(اگر راست مى گويى چرا فرشتگان را پيش ما نمى آورى ؟!...)
اين مطالبه به مستكبران و دنياداران عصر پيامبر خاتم اختصاص نداشته در هر عصر و هر
اقليمى همين رويه تكرار مى گردد و اين ريشه در منش مجرمان دارد:
ولقد ارسلنا من قبلك فى شيع الاولين . و ما ياءتيهم من رسولٍ الا كانوا به يستهزؤ ن
. كذلك نسلكه فى قلوب المجرمين . لا يؤ منون به و قد خلت سنة الاءولين .
حقيقت اين است كه آنها به اين آموزه ها و حكمت يا فلسفه حيات طيبه ايمان بيار
نيستند. رويه نسل هاى پيش تر و گذشتگان مستكبران و مترفان جز اين نبوده است . سابقه
تاريخى هم جز اين نشان نمى دهد. بطورى كه (اگر
روزنه اى از جهان برين به روى آنها بگشاييم تا در آن عروج و اعتلا يابند باز خواهند
گفت : شك نيست كه چشم بندى كرده اند ما را يا ما را جادو كرده اند)(149)!
بلافاصله مى افزايد كه واقعيت اين است كه ما جهان برين را داراى مراتب متعالى و خوش
منظره و بس زيبا و دل انگيزى ساخته ايم .
و هيچ مستكبر و مترف مطرود و دور از خدايى قادر به ورود آن نيست و مرزهاى آن جهان
بر روى چنين مطرودهاى پستى ، محكم بسته است . بطورى كه آواى آوازه اش را هم نمى
توانند بشنوند تا چه رسد به اين كه به آن در آيند...(150)
و بى شك دوزخ جاى موعود همه آنهاست كه هفت لايه - يا دوازده و طبقه - دارد و هر يك
به طائفه اى از آنها اختصاص يافته است . بيگمان متقين در بوستان ها و هستى هاى
گرانمايه متعالى اند. به سبب امنيت و سلامتى كه از عوامل مخل و مفسد يافته ايد به
آن در آييد، در حالى كه هر گونه كينه اى از دلهايشان زدوده شده است برادروار بر
تختها رو به روى هم نشسته باشند، نه رنج و خستگى در آن گريبانگيرشان مى شود و نه از
آن بيرون برده مى شوند.(151)
آيات ميانى 18 تا 43 همان است كه پيشتر از نظر گذرانديم . و بيان اين حقيقت است كه
(ابليس )
- يا مجموعه عوامل مخل و مفسد چهار محيط - با كاركردهاى متنوع ولى شناخته شده و
تجربه شده اش در فروگردهاى انحطاط و پستى (بعد
از خدا)مؤ ثراست .
كاركردهاى مختلف (شياطين الانس و الجن
) را در شرح سير بعد از خدا كه افراد بشر طى مى كنند يكايك نشان خواهيم
داد.
|