انسان شناسى ، جلد ۲

جلال الدين فارسى

- ۶ -


نظام سياسى توحيدى - وحيانى كه كامل ترين نظام ممكن و موجود است دو امر زيستن و رشد معنوى را با اعطاى سه دسته خدمات عمومى تاءمين مى نمايد. به ديگر بيان ، نظام اسلامى دستگاهى است كه سه گونه كاركرد دارد كه با اداى سه گونه مسؤ وليت به بار مى نشيند و سه مجموعه از خدمات عمومى به مردم داده مى شود. اعمال حاكميت يعنى برقرارى چندين ولايت در آن تنها به قصد ارائه سه گونه خدمات عمومى صورت مى گيرد و بس . قصد غرض يا هدفى جز اين در آن يافت نمى شود:
1. خدمات عمومى اوليه كه بيشتر تاءمين كننده امر زيستن است و توسعه اقتصادى پايدار را ببار مى آورد و موجبات آزادى - عزت در محيط طبيعى را فراهم مى سازد.
2. خدمات عمومى دفاع ملى و سياست خارجى كه اولى امتداد دومى ولى با وسائل مختلف به شمار رفته است امنيت بين المللى يا خارجى را برقرار مى كنند. طى آن آزادى - عزت در محيط بين المللى حاصل مى شود كه از آن به (استقلال ) ياد مى كنيم .
3. مسؤ وليت ها يا خدمات عاليه كه عبارتند از هدايت و كمك به رشد معنوى - يا تقرب و ديندارى .
انديشه ها، نظريات و علوم مربوط به هر يك از اين سه مجموعه خدمت عمومى يا كار حكومتى يا كاركرد نظام سياسى به خود آنها اختصاص دارد و شناخته شده هم هست . براى مثال ، خدمات عمومى اولين مجموعه كه عبارتند از كشاورزى ، صنعت ، تجارت ، بهداشت - درمان ، راهسازى و ارتباطات بطور كلى ... بوسيله علوم طبيعى هدايت و تنظيم و اداره مى شود. امر قضا و انتظامات علوم خاص خود را دارد. دفاع ملى و سياست خارجى با دانش ها و فنون ويژه اش مرتبط است . رشد معنوى به آموزه هاى وحيانى اختصاص دارد كه علوم بشرى رقيب آن عبارتند از: علم اخلاق ، فلسفه حقوق ، فلسفه سياست ، روانشناسى رشد يا كمال و غير آن . آموزه هاى وحيانى به امر دفاع ملى ، تهيه و تدارك قدرت ملى و چگونگى بكارگيرى آن ، سياست بين المللى ، و سازماندهى اجتماعى هم مى پردازد تا محيط را براى رشد معنوى مساعد گرداند. در عين حال مردم را دعوت مى كند تا در اين امور از تجارب خود و بشر نيز درس و عبرت بگيرند و سطح دانش خود را در اين زمينه را پيوسته بالا ببرند. اما خدمت عمومى دسته اول را به بشر وا مى گذارد و تنها آداب آن را مى آموزد تا آن فعاليت ها متحول به عمل صالح گشته عاملانش را رشد معنوى بدهد. به اين معنى كه به قرب خدا و منزلت والا در نظام هستى نائل آورد. حديث شريف اطلبوا العلم ولو بالصين ناظر به اين علوم است ، همچنين بند ب اصل دوم قانون اساسى كه يكى از دو راه برپايى نظام جمهورى اسلامى را (استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشرى و تلاش در تمام زمينه هاى علمى ، فنى ، فرهنگى و اسلامى از طريق تاءسيس مراكز تحقيق و تشويق محققان ) را مقرر مى دارد و دولت جمهورى اسلامى ايران را موظف مى كند براى نيل به اهداف مذكور در اصل دوم ، همه امكانات خود را براى اين امر و امور مشابه آن بكار برد.
و اين جز پيروى از قرآن - سنت نيست . پيامبر خدا در آستانه جنگ دفاعى احد با برجسته ترين جنگ آزمودگان و با تجربه ترين مردان كشورش مشورت مى كند و تمامى نظريات صائب را هر چند بظاهر مختلف مى نمايند در چگونگى برگزارى آن دفاع مقدس بكار مى بندد. نظريه دفاع در منطقه ساختمانى را با مستقر كردن سپاهش در دامنه كوه احد و تاءمين عقبه آن با گماردن دسته اى كماندار بر سر تنها راهى كه ممكن است از آنجا سپاه را دور بزنند به اجرا مى گذارد و نظريه دفاع دليرانه در بيرون شهر كه اكثر جوانان و جمعى از بزرگسالان شهادت طلب ارائه مى دهند نيز با آن جمع مى آيد. پس از جنگ ، طى آيات 121 آل عمران به بعد كه گزارش آن دفاع مقدس بشمار مى آيد پيامبر دستور مى يابد براى كشور دارى ، دفاع ، و سياست خارجى تمامى دانش ها، تجارب ، و نظريات مورد بهره بردارى قرار دهد:(234) بنابراين به سبب رحمتى از خدا يا آنان نرمى نمودى ، و اگر تندخويى سختدل بودى از دور تو مى پراكندند. پس ، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار با آنان مشورت كن ، پس چون تصميم گرفتن بايد بر خدا توكل كنى زيرا خدا توكل كنندگان را دوست مى دارد.(235)
در سوره مكى شورى كه در سالهايى نازل مى شود كه جامعه - دولت كوچك اسلامى در دره ابوطالب محاصره است صفت بارز جامعه - دولت اسلامى اين است كه امور مهم سياسى از طرف بالاترين مقام حاضر به شوراى اشخاص با تجربه ، دانشمند و متخصص گذشته مى شود: (و كسانى كه از گناهان سهمگين و از كارهاى بسيار زشت دورى مى كنند و چون به خشم آيند در گذرند، و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت نمودند و نماز را اقامه كردند و كارشان ميانشان به شورا است و از آنچه به آنان روزى داديم انفاق مى كنند و كسانى كه چون مورد تجاوز مسلحانه قرار گيرند يكديگر را يارى مى دهند و انتقام مى گيرند.(236)
علاوه بر امرش به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مردم با ايمان و صالحى كه (ولايت همگانى دارند دستور مى دهد خودسرانه ، بى نظم و ترتيب ، و بدون مراجعه به كارشناسان دانشمند و قادر به تحليل و استنباط دست به هيچ كار عمومى و سياسى نزنند حتى گفتن كلمه و جمله اى كه در حيات سياسى و اجتماعى اثر مثبت يا منفى داشته باشد. دستور خداوند متضمن نهى از عمل غير كارشناسى شده هم هست . چه ، در شرايط و هنگامى صادر مى شود كه عده اى به محض شنيدن خبرى حاكى از امنيت و رفع شدن تهديد دشمن يا حاكى از وقوع خطر تهديد آن را براى ديگران نقل و پخش مى كنند بدون اين كه صلاحيت كشف واقعيت يا عدم واقعيت آن ، و توانايى تحليل آن و تشخيص آثار بخش و نشرش را داشته باشند و بدانند روحيه مردم را تضعيف مى كند يا نه ، و باور كردن آن راست يا دروغ موجب چه تصميم هايى مى گردد. دستور در پى اين شرح عملى نادرست و زيانبار جارى مى آيد: ... و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الاءمر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لولا فضل الله عليكم و رحمته لا تبعتم الشيطان الا قليلا حال آن كه اگر آن خبر را به پيامبر و به زمامدارانشان گزارش داده بودند البته آن كسانى از فرماندهان ايشان كه اهل تحليل و استنتاج هستند مى دانستند كه آن چيست . و اگر فضل و رحمت خدا سايه بر شما نگسترده بود (و شما را از زيان ها و خطرات محفوظ نمى داشت ) البته دنباله روى شيطان [ دشمن مستكبر و كافر] مى كرديد جز اقليتى .
(اولى الامر) مورد اشاره همانطور كه قديمى ترين مفسران گفته اند فرماندهان واحدهاى رزمى اعزامى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم يا اصحاب با تجربه حضرتش هستند(237) كه البته همه آنان داراى تجربه و تخصص و دانش لازم براى اين كار نيستند ولى در ميان آنان افراد يا فرد صاحب اين تجربه و تخصص يافت مى شود. و همين فرد يا افرادند كه بر اين كار خطير و حياتى ولايت دارند، ولايتى در رديف پيامبر خدا. پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اين ولايت با ائمه معصومين عليهم السلام است چنانكه امام محمد باقر عليه السلام فرموده اند(238) در زمان ائمه و در كنارشان باز اشخاصى كارشناس و تحليلگر نظامى و سياسى يافت مى شوند كه در هر منطقه اى قادر به هدايت مردم با ايمان و مجاهد و انقلابى هستند و مردم حق ندارند بدون مشورت با آنان و امر آنان در امور دفاعى و سياسى و انقلابى عمل كنند. و هرگاه از پيامبر و امام يا از نمايندگان آنان در اين امور تبعيت نكنند چنان است كه از (شيطان ) يا دشمن تبعيت كرده و آب به آسياب او ريخته باشند. زيان ها و مفاسد و خطرهاى چنين اعمالى بر هيچ خردمندى پوشيده نيست .
مؤ لف الميزان - رضوان الله تعالى عليه - در تفسير اين آيت مى نويسد: (در اين آيه صحبت از رجوع به خدا نيست . ولى در آيه 59 نساء كه مى فرمايد: فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول ، سخن از ارجاع به خداست . علتش اين است كه رد و ارجاع در آيه نساء رد حكم شرعى متنازع فيه است كه غير از خدا و رسول نمى تواند در خصوص آن كارى كند. ولى در اينجا ارجاع اخبار ترس ‍ يا امنى است كه بين مردم منتشر مى شود. رد كردن اين اخبار به خدا و كتاب خدا معنى ندارد. اين ، كار پيغمبر و اولى الامر مردم است كه اگر اين اخبار را به آنان گزارش بدهند برايشان ممكن است استنباط كنند و صحت و سقم و صدق و كذب آن را براى مردم باز گويند... بعضى گفته اند كه مراد از اولى الامر علما يعنى محدثين ، فقها، قراء و متكلمين اند. در حالى كه مورد آيه اخبارى است كه داراى ريشه ها و رشته هاى سياسى است و ارتباط با جهات مختلفى دارد كه رد و قبول و يا اهمال درباره آن به يك سلسله مفاسد حياتى و ضررهاى اجتماعى منجر مى شود كه بهيچوجه قابل اصلاح نيست . اينگونه اخبار دروغ ممكن است تمام مساعى ملت را كه در راه سعادت خود متحمل شده است از بين ببرد و آقايى و سعادتشان را به باد فنا بسپارد و ذلت و مسكنت و قتل و اسارت ببار آورد. علما يعنى محدثين يا فقها يا قراء در اين قضايا چه تجربه و تخصصى دارند كه خدا دستور بدهد مردم اين سلسله مطالب را به آنان گزارش بدهند و از آنان كسب تكليف كنند؟ مگر اميدى هست كه امثال اين مشكلات بدست آنان حل شود؟!)(239)
خداى متعال در آيه كريمه 84 نساء از صاحبان اين ولايت با واژه (اولوالامر) يا كارشناسان ياد مى فرمايد كه همان الذين آمنو منكم والذين اوتوا العلم يا دانشمندان آيه 12 سوره مباركه مجادله اند. مؤ منان بلند پايه اى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم چند روز پيش از نزول اين آيه هنگام نماز جمعه آنان را در برابر همه نمازگزاران مدينه تجليل مى فرمايد و در صف مقدم آنان مى نشاند بدون هيچ فاصله اى با خودش تا به مردان و زنان مؤ من و شايسته كردارى كه داراى ولايت همگانى اند تفهيم نمايد كه ولايت صاحبنظران و دانشمندان و متخصصان ، حاكم بر ولايت يكايك مؤ منان صالح شايسته كردار در امور سياسى- دفاعى و حكومتى است .
ميان نزول آيه 84 نساء با نزول آيه 12 مجادله چند سال فاصله است . با نزول اين دو آيه ، ولايت همگانى كه ولايت مردان مؤ من و زنان مؤ منه شايسته كردار بر يكديگر و بر جامعه باشد و از نخستين روزهاى نزول وحى در مكه برقرار است نظم و كيفيت عالى ترى پيدا مى كند و نهاد تصميم گيرى شورايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در راءس آن است نيز ارتقاى كيفى مى يابد. چه ، آيه 84 نساء پس از جنگ احد و نزول آيه 159 آل عمران : و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله مى آيد كه خود مسبوق به آيه مكى 38 شورى است كه در سالهاى محاصره مسلمانان در دره ابى طالب نزديك مكه اجرا مى شده است .
آيات 84 تا 86 سوره مباركه نساء در دهه آخر ماه شوال سال چهارم هجرى نازل مى شود كه روز اول ذيقعده آن در حالى كه 45 ماه از هجرت گذشته است پيامبر خدا با يكهزار و پانصد مرد جنگى از مدينه آهنگ (بدر) زرد مى كند تا با قرار جنگى كه ابوسفيان سال پيش در ميدان جنگ احد با او گذاشته وفا كند و قدرت سياسى - نظامى مسلمانان را به قريش و ساير قبائل مشرك محارب نشان بدهد. شيخ طبرسى با استناد و به قول (كلبى ) كه حجت در شناسايى شاءن نزول است همين را مى گويد. واقدى - متوفاى 207 - در المغازى اوضاع را چنين گزارش مى كند (بدر) زرد همايشى در عربها بود و بازارى كه از اول ذيقعده به مدت هشت روز بر پا مى شد و روز نهم مردم به شهر و ديارشان باز مى گشتند. چون روز قرار جنگى نزديك شد ابوسفيان از اين كه طبق قرارش به طرف رسولخدا - صلى الله عليه و آله - حركت كند ناراحت بود و دلش مى خواست كه رسولخدا - صلى الله عليه و آله - و پيروانش در مدينه بمانند و سرقرار حاضر نشوند. به همين علت براى هر كسى كه در مكه پيش او مى آمد و قصد رفتن به مدينه را هم داشت اين طور وانمود مى كرد كه تصميم داريم با لشكرى گران به جنگ محمد برويم آن كسى كه شنيده بود وقتى به مدينه مى رسيد و مى ديد مسلمانان دارند آماده لشكر كشى مى شوند به آنان مى گفت : ديدم ابوسفيان دارد نيرو جمع مى كند و به ميان قبائل صحرانشين رفته تلاش مى كند كمك بگيرد تا سرقرارش به جنگ شما بيايد. مسلمانان ناراحت شده از اين اخبار مكرر به هراس مى افتند.
از جمله نعيم بن مسعود اشجعى وارد مكه مى شود. ابوسفيان پسر حرب همراه با تنى چند از رجال قريش ‍ به ديدنش مى روند. ابوسفيان به او مى گويد: من در جنگ احد با محمد و پيروانش قرار گذاشتم سر سال در بدر زرد رو در رو شويم . و حالا وقت فرا رسيدن آن موعد است . نعيم مى گويد: من فقط به اين دليل به مكه آمدم كه ديدم محمد و يارانش مشغول تهيه و تدارك اسلحه و دستوراند و همپيمانان قبيله اوس از قبيله بلس و جهينه و ديگران به او پيوسته اند بطورى كه روزى از مدينه بيرون آمدم آن شهر مثل يك انار شده بود. ابوسفيان از او مى پرسد: اين را براستى مى گويى ؟ پاسخ مى دهد: آرى بخدا! ابوسفيان مى گويد: تو مى گويى چنين و چنان تهيه و فراهم كردند حال آنكه امسال خشكسالى است ، چه جمع كرده اند؟ نعيم : بله ، زمين صاف و خشك است مثل روى سپر، و هيچ چيزى پيدا نمى شود كه شتر و اسب بخورد. ابوسفيان : سالى براى ما خوب است به جنگ برويم كه بارندگى و علف خيز باشد و اسب و شتر بچرند و شير سرشارى بنوشيم . و من دلم نمى خواهد محمد و پيروانش سر قرارمان بيايند و من نروم و آنان شير بشوند. اگر طورى بشود كه آنان خلف وعده كنند برايم خيلى خوب مى شود. بيست جايزه به تو مى دهيم : ده شتر چهار سال به بالا، و ده شتر سه سال به بالا. مى گذاريم امانت پيش سهيل بن عمرو، و او ضامن اعطاى آنها به تو مى شود. نعيم مى پذيرد. سهيل ، دوست نعيم است . مى رود پيش سهيل و مى گويد: تو ضمانت مى كنى كه اگر بروم مدينه كارى بكنم كه پيروان محمد سست بشوند و پا از لشكر به دامن بكشند آن بيست جايزه را به من بپردازى ؟ مى گويد: آرى . نعيم سوار شترى كه به او داده اند مى شود و با سرى كه براى عمره تراشيده است به سرعت خود را به مدينه مى رساند. مى بيند مسلمانان ساز و برگ برگرفته و آماده حركت مى شوند. از او مى پرسند: از كجا مى آيى نعيم ؟
- براى عمره به مكه رفته بودم .
- از ابوسفيان چه خبر؟
- نيرو جمع كرده بود و از قبائل بيابانگرد هم عده اى به او پيوسته بودند و دارد با لشكر عظيمى مى آيد كه تاب رويارويى با آن را نداريد. بهتر است در شهرتان بمانيد و از آن تكان نخوريد. چون ديديد كه آمدند به قلمرو و محل استقرارتان تا جز فرارى از چنگشان جان بدر نبرد، و سران شما كشته شدند و آن زخمها بر تن محمد وارد شد. حالا مى خواهيد از شهر و قلمروتان بيرون رفته در نقطه اى دور دست با آنان درگير شويد؟ تصميم خيلى بدى است كه گرفته ايد آن هم در زمانى كه تمام مردم در آنجا جمع اند. بخدا فكر نمى كنم حتى يكنفرتان جان سالم بدر ببرد.
نعيم اين حرفها را در اينجا و آنجا به گوش مسلمانان مى خواند تا به وحشت افتاده و مخالف رفتن به جنگ مى شوند، و بعض سخن او را تاءييد و تصديق هم مى كنند. منافقان و يهوديان هم از اين حرفهاى نعيم خوشحال شده به يكديگر مى گويند: محمد از اين لشكر گران جان سالم بدر نخواهد برد.
كار به جايى مى رسد كه پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - مطلع مى شود بلكه از هر گوشه و كنارى همين را خبر مى آورند بطورى كه مى ترسد هيچ كس در اين لشكركشى همراهيش نكند.)
تاريخ صحيح در اين نقطه از گزارش توقف مى كند. لكن مهم ترين واقعيت را پروردگار متعال با فرو فرستادن آيات 84 - 86 نساء بيان و تفهيم مى فرمايد تا در پرتوش پى مى بريم كه چه اتفاق افتاده است . در اين وقت كارشناسانى از ميان مؤ منان در كنار پيامبر خدا هستند كه هر يك يا چند نفرى از آنان در يكى از امور سياسى و نظامى علم ، تجربه ، و تخصصى دارند. علمى كه مبتنى بر تجربه شخصى يا بشرى است و عمدتا از طريق شفاهى نسل به نسل انتقال و رشد و توسعه مى يابد. يكى از همين كارشناسان كه صاحبنظر و كارشناس ‍ سياست دفاعى و خارجى هم هست با قدرت استنباطى كه دارد حيله شيطانى نعيم بن مسعود را كشف كرده به اطلاع پيامبر كه ولى امر است مى رساند. شايد همزمان پيامبر هم به آن پى برده باشد و يا در يك گفتگو و هم انديشى به آن رسيده باشند. در هر صورت خدا چنين وحى مى فرستد: و اذا جاء هم امر من الاءمر او الخوف اذا عواب و لوردوه الى الرسول والى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لولا فضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطان الا قليلا. فقاتل فى سبيل الله لاتكلف الا نفسك و حرض المؤ منين عسى الله ان يكف باءس الذين كفروا و الله اءشد باءسا و اءشد تنكيلا. من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها و من يشفع شفاعة سيئة له كفل منها و كان الله على كل شى ء مقيتا. و هر گاه خبرى دال بر امنيت و رفع تهديد يا حاكى از مخاطره به آنان برسد آن را منتشر مى كنند حال آنكه اگر آن را به پيامبر و به كارشناسانى كه از خودشان هستند گزارش برده بودند قطعا از كسانى از آن كارشناسان كه كشف آن توانند كرد حقيقت آن را مى دانند. و اگر فضل خدا بر شما و رحمتش نبود بيگمان شيطان را پيروى مى كرديد مگر اقليتى . بنابراين ، در راه خدا بجنگ ، فقط تكليف خودت را بر عهده دارى ، و مؤ منان را تشويق كن (به جهاد) مگر شود كه خدا گزند كسانى را كه كافر شدند باز دارد و خدا گزندى سخت تر و كيفرى شديدتر دارد. هر كس پيوستگى و انضمام سياسى - دفاعى نيكويى داشته باشد نصيبى از آن مى برد و هر كس پيوستگى سياسى - دفاعى بدى داشته باشد و بالى از آن به گردن مى گيرد و خدا بر هر چيز نگهبانى توان رسان است .
آيه 84 تحريم هر كار - حتى هر سخن - داراى ماهيت اجتماعى و سياسى- نظامى است هر كار تاءثيرگذار در وضع اجتماعى و سرنوشت مردم و بشريت بدون ارجاع به كارشناسان مرتبط با آن و بدون كسب تكليف و بدون تصويب آنان اگر چه اين كار در حد بازگو كردن يك نظر و پيشنهاد و توصيه اى باشد بظاهر منطقى و مفيد، و انتشار آن ، (اذاعوا به ). بدينسان حكومت اسلامى ، سازمان دولتى و ادارات نيست . مجموعه جامعه و ملت است از مردان و زنان و پيرو جوان با تمام انديشه ها، باورها، كارها، گفته ها، و نوشته ها و عواطف و در يك كلمه : زندگانيش . جامعه و ملتى كه هر چه در آن انجام مى گيرد و زير نظر كارشناسان ، دانشمندان و متخصصان و صاحبنظران و فقيهان است و همه در پرتو آموزه هايى وحيانى ولايت تشريعى پروردگار متعال . ولايت هر عضو جامعه بر خودش ، و ولايت مردان مؤ من و زنان مؤ منه شايسته كردار و مجاهد بر يكديگر و بر جامعه ، مستضعفان و بشريت تحت مديريت و ولايت دانشمندان و كارشناسان- در امر زيستن - و تحت ولايت فقها، و ولايت فقيه عادل با تقواى صاحب اجتهاد سياسى - در امر رشد معنوى و قانونگذارى و سازماندهى اجتماعى - رخ مى دهد.
آن (ولى امر) يا صاحبنظر و كارشناس سياست دفاعى و خارجى كه حيله شيطانى نعيم بن مسعود و ابوسفيان و مستكبران مكه را كشف و خنثى مى كند كدام شاگرد و پيرو پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است ؟ وحى در اين مورد ساكت است . پس ببينيم هر يك از ما - در مقام يك خردمند دلسوز مسؤ وليت شناس - اگر به جاى پيامبر خدا بوديم پس از نزول اين آيات كه تاءكيد دارد بر سپردن هر كار سياسى- اجتماعى - دفاعى به كارشناس و صاحبنظر، وقتى در مقام اجراى آن حكم يا احكام يكهزار و پانصد مرد جنگى را براه مى اندازيم تا به (بدر) زرد بروريم براى رويارويى با لشكر كفار مكه پرچم را به دست كداميك از اين نفرات مى سپاريم ؟ به دست مردى كه قهرمان مجاهدان (بدر) و (احد) است و بيش از ديگران از دشمن به خاك هلاك افكنده است يا به دست يكى از آنان كه در (احد) پس از در هم ريختن صفوف سپاه براى چند ساعتى مى گريزد. يا كسانى كه موفق نمى شوند حتى يكى از مشركان مهاجم را بكشند؟ بدون شك و ذره اى ترديد، پرچم را به دست همان (كارشناس ) يا (ولى امر) مى سپاريم بخصوص اگر او همان قهرمان و سرآمد مجاهدان بدر و احد باشد. حال نگاه كنيم به تاريخ تا ببينيم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم چه مى كند؟ او در اجراى حكم آيه 85 به مردم مى فرمايد: (من حتما رهسپار جبهه مى شوم حتى اگر يك نفر همراهم نيايد.) اين را واقدى مستند به مشهود واقعه مى نويسد: (رسولخدا- صلى الله عليه و آله و سلم - مى گويد: سوگند به آن كه جانم به دست قدرت اوست من رهسپار جبهه مى شوم حتى اگر يك نفر همراهم نيايد. از طرف ديگر، ابوسفيان به قريش مى گويد. پيشتر نعيم بن مسعود را فرستاديم تا اراده پيروان محمد را سست كرده از آمدن به جنگ منصرف گرداند؛ و او سخت در تلاش است . اما ما بايد به طرف (بدر) زرد حركت كنيم به مسافت يك يا دو شب ، بعد برگرديم تا اگر محمد لشكر نكشيد به او خبر مى رسد كه ما لشكر كشيديم و چون ديديم او نيامد ما هم برگشتيم . نتيجه به نفع ما و به ضرر او خواهد شد. در صورتى هم كه او لشكر بكشد ما اينطور جلوه مى دهيم كه چون امسال خشكسالى بود مصلحت نديدم تا سالى پرباران و علف خيز پيش آيد. قريش نظرش را پسنديده مى گويند: بهترين نظر همين است ... تا مجنه مى آيند و بر مى گردند به مكه . به همين جهت مردم مكه آن لشكر را لشكر آش بلغور نام داده مى گويند: رفتند براى خوردن آش بلغور (نه براى جنگيدن با مسلمانان ). در اين لشكر كشى ، درفش اعظم پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - را على بن ابى طالب عليه السلام بر دوش دارد. در بازار (بدر) زرد، مخشى بن عمرو، از قبيله بنى ضمره كه در لشكركشى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به (ودان ) با او پيمان عدم تعرض بسته است در برابر اعراب و مسلمانان به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: به ما گفته بودند (در جنگ احد) هيچ كس از شما زنده نمانده است . ولى حالا مى بينيم شما اكثريت جمعيت اين بازار عمومى را تشكيل مى دهيد. پيامبر خدا - براى اين كه خبر به دشمنش يعنى قريش ببرد - به او مى گويد: فقط به خاطر قرارى كه با ابوسفيان داشتيم و جنگيدن با او (و نه براى تجارت ) آمديم . با وجود اين اگر مايل باشى حاضريم پيمان عدم تعرضى را كه با هم داريم ملغى اعلام كرده در همين جا بجنگيم ؟ او به نمايندگى قبيله اش پاسخ مى دهد: نه ، ما دست به تعرض به شما نمى زنيم و بر سر پيمانى كه با شما داريم مى مانيم ... خبر اين قدرت نمايى در مكه و همه جا انتشار مى يابد و صفوان بن اميه ، ابوسفيان را شماتت مى كند كه مگر در احد به تو نگفتم قرار جنگ با محمد مگذار اينك ببين كه آنان و همه ديدند كه ما سر قرارمان نيامديم و از ترس هم نيامديم . آنان بر ما دلير شده اند).
آيه كريمه فقط دلالت بر كثرت و تنوع كارشناسان عهد نبوى دارد و اين كه دانش و تخصصشان در يك يا دو رشته نيست چنانكه امر مطرح شده را بعضى از آنان مى توانند كشف يا استنباط كرده درباره اش نظر بدهند نه همه آنان . ولى اين منافات ندارد با اين كه يكى از آن ميان معصومى چون على بن ابى طالب عليه السلام باشد. چنانكه امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد: (آنان ائمه معصومين اند) (مجمع البيان ، شيخ طبرسى مفسر قرن ششم ). و از ايشان امام جعفر صادق عليهماالسلام حديث داريم كه فضل الله و رحمته (در اين آيه ) عبارتند از: پيامبر و على عليهماالسلام . (همان تفسير). و اين با آنچه در واقعه لشكر كشى به (بدر) زرد در اواخر شوال سال چهارم هجرى واقع مى شود كاملا مطابقت دارد. اگر پيامبر و على عليهماالسلام نبودند اكثريت مسلمانان حتى كارشناسان آنان از (شيطان ) كه نعيم بن مسعود باشد پيروى كرده بودند: ولو لا فضل الله عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطان الا قليلا.
بيشك على بن ابيطالب عليه السلام در همه رشته هاى علوم تجربى تخصصى ندارد. پس در چه رشته و زمينه اى (كارشناس ) است غير از (سياست دفاعى و خارجى )، كه در آن رشته و زمينه امام مجتبى ، سيدالشهداء، امام زين العابدين ، امام محمد باقر و امام جعفر صادق و ديگران عليهم الصلوة والسلام اشتراك دارند؟ و مگر ساير كارشناسان و دانشمندان علوم تجربى عصرشان نمى توانند در آن رشته و زمينه جايگزين ايشان شوند؟
آن رشته از علوم تجربى ، علم و فن بر پا كردن انقلاب تكاملى توحيدى است كه شاهد وحى - على بن ابيطالب عليه السلام - از روز اول نزول وحى در كنار پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - درس پروردگار را از زبان حضرتش مى شنود و كار اجراى آن درسها توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در وجود مباركش و در محيط اجتماعى و محيط بين المللى نظاره مى كند و فرا مى گيرد: (و تعيها اءذن واعية ). بطورى كه در پايان درسهاى پروردگار به بشر و نزول آيات اليوم اكملت لكم دينكم لايق رهبرى انقلاب پس از رحلت پيامبر خدا مى گردد. چنانكه در دوره سه حاكم بعدى اين شايستگى و صلاحيت بر همه مجاهدان و مهاجران و انصار ثابت و مسلم است و چون از جبهه هاى جهاد خارجى نگران به مدينه باز مى گردند تا امور ولايت خود را سامان دهند و آن حوادث رخ مى دهد كسى جز او را شايسته جانشين پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم نمى يابند و در ازدحام و شور و شعفى با وى بيعت مى كنند كه در تاريخ بيسابقه است . امر فوق العاده مهم تجديد انقلاب تكاملى اسلام در شرايط انقطاع وحى و آن سالهاى طولانى و مصيبتبار جز از امام معصومى كه علاوه بر ساير مقاماتش استاد علم و فن تجديد انقلاب تكاملى و توحيدى باشد بر نمى آيد. تنوع ظاهرى سياست راهبردى ائمه هدى عليهم الصلوة والسلام مطابقت دارد با تنوع شرايط و احوال جامعه بزرگ و پهناور اسلامى و با تنوع سلسله ها و حكامى كه از پى هم مى آيند و هر يك سياستى در پيش دارند؛ تنوع جائران سلطه گر، و تنوع تهاجمات فرهنگى و بدعت هاى هر زمان . همه اين واقعيات ايجاب مى كنند كه در دوره دويست ساله انقطاع وحى امامان معصومى كه در مقام بشريشان مجهز به علم و فن تجديد انقلاب تكاملى توجيداند هدايت مسلمانان را بر عهده داشته باشند. اگر امام مجتبى عليه السلام با امضاى معاهده صلح مشروط، توده هاى مردمى را كه زير پرچم معاويه گرد آمده و (اهل بغى ) را تشكيل مى دهند يا توده مردم و عالم نمايانى را كه برخلاف حكم آيه 9 حجرات از جهاد ضدبغى و عليه معاويه و لشكرش پا به دامن پيچيده اند به حوادث عبرت آموز آتى وامى گذارد تا كيفر رويه خود را كه جز سلطه پذيرى و اسارت - ذلت - نيست بچشند؛ امام بعدى - سيدالشهداء - با: (تاكتيك طف ) كه ظاهرى متفاوت دارد
تجديد انقلاب تكاملى اسلام را پى مى گيرد. همانچه در صفحات 41 تا 873 كتاب (انقلاب تكاملى اسلام )، چاپ 1349 آمده است . امام زين العابدين با صحنه سجاديه اش و با آموزش انسان شناسى وحيانى به مردم . با نشان دادن ماهيت مردمى كه به حج آمده اند به كسى كه از كثرت جمعيت حاجيان غرق شعف شده است تا ببيند مردم زير سلطه امويان - باستثنا مجاهدان ضدبغى كه اندك اند - جز (انعام )- چارپايان يا (بل هل اضل ) - دون جانوران ، شى ءوارگان - نيستند. و دو امام باقر و صادق عليهماالسلام با تاءسيس حوزه علميه و تربيت كردن هزاران فقيه و اسلام شناس ...
كارشناسان آيه 84 نساء همان (الذين اوتوا العلم ) يا دانشمندان آيه 12 مجادله اند كه به حكم همان آيات مرتبه بلندى را در نظام سياسى اسلامى در اختيار و تحت ولايت خويش دارند نام يكى از اين دانشمندان در تاريخ و تفسير قرآن و شرح حال شاگردان پيامبر خدا درج است چنانكه نام مبارك مولاى متقيان در تاريخ واقدى - المغازى - و بعضى ديگر از مآخذ معتبر درج است .
نزول آيه 12 سوره مجادله در شاءن چند (كارشناس ) يا (اولوالامر) است كه در اين آيه (دانشمندان ) ناميده مى شوند و يكى از آنان ثابت بن قيس بن شماس نام دارد كه از مجاهدان (بدر) هم هست . دو آيه پس از آن - آيات 13 و 14 مجادله - به اتفاق مفسران در شاءن مولاى متقيان على بن ابيطالب نازل مى شود. اما تا به امروز هيچ مفسر و محققى به راز از پى هم آمدن اين سه آيه شريفه پى نبرده است : على بن ابيطالب عليه السلام معصومى است كه از (اولوالامر) و (اوتواالعلم ) رفيع الدرجه هم هست و با وجودش در شاءن نزول اين دو مجموعه آيه ، كه فاصله چند ساله دارند فهم معناى آنها را هر چه آسان تر مى گرداند.
شيخ طبرسى - مفسر قرن ششم - و پيش از او واحدى نيشابورى - متوفاى 468 هجرى - از قول مقاتل كه به شهود وحى نزديك است درباره شاءن نزول آن چنين مى نويسد: (رسولخدا (ص ) در صفه يا صحن مسجد است جايى تنگ ، و روز جمعه است . آن حضرت همواره مجاهدان (بدر) را اعم از مهاجر و انصارى احترام فراوان مى كند. عده اى از مجاهدان (بدر) كه ثابت بن قيس بن شماس در ميان ايشان است مى آيند، در حالى كه ديگران زودتر آمده همه جا را پر كرده اند. ناچار روبروى پيامبر (ص ) ايستاده عرض مى كنند. سلام بر تو اى پيامبر و رحمت خدا و بركاتش . پيامبر (ص ) جواب سلامشان را مى دهد. بعد، آن عده به ساير نمازگزاران سلام مى كنند و پاسخ مى شنوند. آنان همچنان ايستاده اند مگر كسى براى آنان جايى باز كند. هيچ كس جايى براى آنان نمى گشايد. اين رفتار بر پيامبر (ص ) گران مى آيد. در نتيجه به مهاجران و انصارى كه گرداگرد او نشسته اند غير از مجاهدان بدر، با ذكر نام يكايك اما به تعداد همين ايستادگان مى فرمايد كه برخيزند. آنان مى رنجند و در حالى كه آثار رنجش بر چهره دارند برخاسته جا مى گشايند بعد هم منافقان به مسلمانان مى گويند: مگر ادعا نمى كنيد كه رهبرتان ميان مردم به عدالت رفتار مى نمايد؟ بخدا سوگند كه با اينها به عدالت رفتار نكرد، با اينها كه زودتر در جايى نشسته اند و خواسته اند نزديك به پيامبرشان باشند. مى آيد آنها را از جايشان بلند مى كند و جايشان را به كسانى مى دهد كه دير آمده اند. در پى آن ، اين آيه مى آيد. (هان اى كسانى كه ايمان آوردند، هنگامى كه به شما گفته مى شويد جا بگشاييد براى نشستن جا بگشاييد تا خدا برايتان گشايش در كار بوجود آورد. و هنگامى كه گفته مى شود برخيزيد بايد بر خيزيد، خدا كسانى را كه شما را كه ايمان آوردند بالا مى برد و كسانى را كه دانشمند هستند مرتبه ها بالا مى برد، و خدا از آنچه انجام مى دهيد بسيار با خبر است )
ثابت بن قيس بن شماس چگونه شخصيتى است ؟ ابن اثير در (اسد الغابه ) مى نويسد: (او از نسل امرى القيس است و مادرش از قبيله (طى ). او خطيب انصار بود و خطيب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چنانكه حسان شاعر او بود. در جنگ احد شركت داشت و در جنگهاى پس از آن نيز و در جنگ يمامه ، در زمان ابوبكر، به شهادت مى رسد. موسى پسر انس بن مالك از قول پدرش مى گويد: رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم از نديدن ثابت بن قيس اظهار دلتنگى فرموده گفت : چه كسى مى تواند خبرى از او برايم بياورد؟ مردى گفت : من اى پيامبر خدا. و رفت و ديد در خانه اش غمگين و سرافكنده نشسته است . پرسيد: در چه حالى ؟ گفت : در بد حالى . در گذشته (و پيش از نزول آيه مربوطه ) صدايم را بلندتر از صداى رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم مى كردم . كارم بر باد رفته است و از اهل آتشم . آن مرد به خدمت رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم باز گشته ماجرا را باز مى گويد: اين بار، بخدا سوگند، در حالى نزد ثابت بن قيس بن شماس ‍ باز مى گردد كه مژده بس فرخنده اى برايش مى برد. چه ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او مى گويد: برو و به او بگو: تو از اهل آتش نيستى بلكه از اهل بهشتى ... انس بن مالك مى گويد: در جنگ يمامه وقتى صفوف مسلمانان در هم ريخت به ثابت بن قيس بن شماس - در حالى كه مشغول سامان دادن اجساد شهدا بود- گفتم : عمو جان ! مى بينى چه وضعى است ؟ گفت : ما زمانى كه همراه رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم بوديم اينطور نمى جنگيديم . شما، هم رفقايقان را بد تربيت كرده ايد و هم خودتان را بد عادت كرده ايد. خدايا، من به درگاهت از كارهاى آنها - اشاره به كفار - بيزارى مى نمايم و هم از آنچه اينها - اشاره به مسلمانان - انجام داده اند ابراز تنفر مى كنم . بعد هم با سالم آزاد شده ابو حذيفه دو نفرى به لشكر دشمن زدند و چندان جنگيدند تا به شهادت نائل آمدند... انس بن مالك و اولادش محمد و يحيى و عبدالله اولاد ثابت از او حديث نقل كرده اند. و اين جمله در واقعه حره به شهادت رسيده اند.)
با علم ما به آموزه هاى وحيانى در خصوص ولايت صاحبنظران ، دانشمندان و كارشناسان بر اهم امر مسلمين كه سنت سياسى نبى اكرم و اهل بيتش عليهم السلام را ايجاد كرده است به يقين پيوست كه اين ولايت در كنار ولايت همگانى مردان و زنان ، ولايت هر مسلمان بر خودش ، و ولايت فقها جزئى از نظام سياسى توحيدى - وحيانى است .
ولايت صاحبنظران سياست دفاعى و سياست خارجى و دانشمندان علوم زيستى شاخه ديگرى از (ولايت همگانى ) است كه اهميتش خيلى بيش از اهميت شاخه (ولايت فقيه ) آن است . چه ، براى مثال ، در دستگاه قضائى كه فقه در نگاه سطحى و ابتدايى بيشترين نقش را در احقاق حقوق ، حل مخاصمات ، و اجراى عدالت و كيفر مجرمان و دفع آنان ايفا مى نمايد در نگاهى ژرف و محققانه جز نقشى فرعى ندارد و نقش اصلى و شالوده اى و سرنوشت ساز را علوم و فنونى ايفا مى كنند كه در كشور ما و كشورى چون فرانسه و سويس در دانشگاهها تعليم داده مى شود و در دادستانى و دادسراها كاربرد داشته پرونده را مى سازند.
فقيهى كه از علوم نظير جرم شناسى و از تجارب زندگى و مسائل پيچيده اجتماعى و حيله هاى مجرمان و دغلكاران و وكلاى آنها بى بهره و بى خبر باشد جز بازيچه اى در چنگال نيرومند آن تردستان نخواهد بود.
تخصصى شدن محاكم يكى از تدابير ضرورى براى اسلامى شدن دستگاه قضائى است و (دادگاه عام ) از ناشيانه ترين حركاتى كه آن را از نظام سياسى توحيدى - وحيانى دور و به بعد از خدا گرفتار مى گرداند.
نظر به اهميت فوق العاده اين شاخه ولايت همگانى ، خداى حكيم عليم خبير در عصر پيامبرى كه معصصوم است و متكى به وحى و هدايت الهى ، خود از فراز سر مردم با ايمان صالح به يارى آنان بر مى خيزد تا اين شاخه ولايت همگانى را تدارك و تقويت فرمايد و ضمنا به مردم بفهماند كه پس از پيامبر و قطع جريان وحى چه مسؤ وليت سنگينى در اين زمينه بر عهده دارند. چنانكه از طريق وحى بارها آنچه را دادسرا و دادستانى و بازرسى حكومت و اطلاعات همگانى و توده اى بعدها بايد دسته جمعى انجام بدهند برعهده گرفته اطلاعات قضائى و نظارتى و حفاظتى را در اختيار پيامبرش مى گذارد كه به ذكر چند نمونه مى پردازم .
1. (و چون پيامبر به يكى از همسرانش سخنى براز گفت آنگاه آن زن سخن را به ديگران خبر داد و خدا او (پيامبرش ) را از آن آگاه ساخت پاره اى از آن را به وى بشناساند و از پاره اى ديگر در گذشت . پس چون پيامبر آن را به آن زن خبر داد آن زن پرسيد: چه كسى به تو اين خبر داد؟ گفت : داناى رازدان به من خبر داد. اگر شما دو نفر سوى خدا توبه آريد بيشك دلهايتان آواى هستى برين را نپوشيده باشد. ولى اگر عليه پيامبر همپشت شويد بدانيد كه خدا مولاى (ياور، سرپرست ، اختيار دار) اوست و جبرئيل و صالحان مؤ من و فرشتگان علاوه بر آن پشتيبان اويند.)(240)
2. (چون از ميدان جهاد باز گرديد نزد آن پا از جهاد به دامن كشيدگان عذر خواهى كنند. بگو: عذر مخواهيد. چون هرگز به شما باور نياوريم . بيقين خدا از خبرهاى شما براى ما داستان كرده است و بزودى خدا و پيامبرش كارتان را از نظر بگذرانند، سپس سوى داناى غيب و مشهود باز گردانده مى شويد آنوقت آنچه را انجام مى داديد براى شما داستان مى كند).(241)
3. (پيامبر، وليد بن عقبه را براى جمع آورى زكات بنى مصطلق كه مسلمان شده و مسجدها در دهكده هايشان ساخته اند مى فرستد. به محض با خبر شدن از آمدنش شادمان بيست تن با شتر و گوسفند بسيار به استقبالش مى شتابند. و اينها تنها كسانى هستند كه زكات به آنان تعلق گرفته است . وليد همين كه آنان را مى بيند راهش را كج كرده به مدينه باز مى گردد بى آنكه نزديكشان برود. و به پيامبر گزارش مى دهد كه به محض نزديك رسيدن به آن قبيله ، ديده است كه مسلحانه بيرون آمده اند تا مانع جمع آورى زكات شوند و... خبر به آن قبيله مى رسد. همان عده اى كه به استقبال وليد بن عقبه آمده بودند به مدينه مى آيند و ماجرا را به پيامبر گزارش مى دهند و مى گويند: (اى رسولخدا، از او بپرس آيا با ما سخن گفته است و گفتگويى داشته است ؟) در حالى كه بر بيگناهى خويش دليل مى آورند و سخن مى گويند حالت دريافت وحى بر پيامبر عارض مى گردد. پس از دقايقى كه از آن حال بيرون مى آيد اين آيت را كه بر وى فرود آمده است مى خواند: (هان اى كسانى كه ايمان آوردند، اگر زشتكارى خبرى براى شما آورد بايد كه نيك بررسى كنيد مبادا عده اى را از روى نادانى آسيب برسانيد و بر آنچه كرده ايد پشيمانى خوريد. و بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست . اگر پيامبر در بسيارى از امور از شما پيروى كند قطعا به رنج در افتيد. اما خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى ساخت و آن را در دلهاى شما خوش آراست و كفر و زشتكارى و نافرمانى را براى شما ناخوشايند ساخت . اينگونه مردم اند كه رشد يافته اند آن بخششى غير پاداشى از خدا و نعمتى است و خدا بسيار دانايى حكيم است (242)).(243)
4. عبدالله بن نبتل ، منافقى است كه با حاضر شدن در محضر پيامبر خدا و شنيدن سخنانش آنها را به يهوديان گزارش مى دهد و در جلسات پنهانى با همدستانش به آن حضرت دشنام مى دهد از راه وحى به پيامبر معرفى مى شود و تهديد. آيات 14 تا 20 سوره مجادله درباره او و همدستانش نازل شده است .(244)
5. در جريان جنگ احد، وقتى صفوف سپاه اسلام از هم مى پراكند حارث پسر سويد بن صامت به انتقام خون پدرش كه در جاهليت ريخته مجذر بن ذياد را غافلگيرانه گردن مى زند بدون اين كه كسى بيند. اما پس ‍ از ختم آن جنگ و لشكركشى به حمراء الاسد پيامبر از طريق وحى خبر دار مى شود و دستور مى يابد تا حارث را قصاص كند. اين حكم در حالى كه مردم در مسجد قبا جمع اند و مى بينند، پيامبر در روزى كه معمولا به آن مسجد نمى آيد آمده است به فرمان پيامبر به اجرا در مى آيد.(245)