بارى طريق
تكميل انسان در دو جمله : التعظيم لامر الله و
الشفقة على خلق الله خلاصه شد كه اين دو مطلب به منزله دو پا
است براى سالك راه خدا و دو بال است براى طائر الى الله كه در قيامت با
آن دو، از عقبه صراط به آسانى بگذرد قسم اول ، به خالق ، متعلق است و
آنرا حق الله گويند مانند نماز و روزه و حج و جهاد وامر به معروف و نهى
از منكر و تلاوت قرآن كريم ، و قسم دوم ، متعلق به مخلوق خدا است و
آنرا حق الناس نامند، چون خمس و زكات و صدقه و تربيت ضعفا و ايتام و
كمك به درماندگان و ستمديدگان و افضل قسم نخستين ، نماز است كه فرموده
اند: الصلوة عمود الدين ان قبلت قلب ما سواها و
ان ردت رد ماسواها يعنى : نماز، به منزله ستون دين است اگر نماز
مورد قبول پروردگار افتد، اعمال ديگر آدمى نيز مقبول درگاه خواهد شد و
اگر نماز مردود گردد، ساير اعمال و عبادات را نيز وقعى و ارزشى نخواهد
ماند.
دين را به چادرى كه در آن منزل مى كنند و نماز را به تيرك وسط چادر
تشبيه كرده اند، كه اگر تيرك باشد چادر بر پا است ، اگر چه بعضى از
بندهاى چادر گسسته باشد و اگر تيرك خوابيد و افتاد چادر نيز خواهد
خوابيد، اگر چه ريسمانهايش در نهايت استحكام باشد، و ديگر نمى توان از
آن منتفع شد.
قيام به اداى حقوق نماز جز از ارباب قلوب متصور نشود، زيرا كه حقيقت و
روح و قلب نماز راز و نياز با حضرت احديت و مناجات با رب الارباب و
حضرت صمديت است و ركوع و سجود و تشهد و تكبير و تسليم و اذكار صورت
ظاهرى نماز است ، و به همين سبب است كه فرمودند: از نماز آن مقدارش
مقبول واقع مى شود كه نمازگزار در حين انجام و تكلم به آن قلبش متوجه
معانى آن باشد.
محمد بن مكى بغدادى ، در كتاب تبصرة العارفين
از ائمه هدى سلام الله عليهم روايت كرده است
ان الاعمال الجسدانية اذا لم يعرف معناها لايقع
لها فى الاخرة امر . يعنى : اعمال بدنى مانند نماز و دعا، اگر
معنى آن را نفهمند، درآخرت اجرى براى عامل آنها نخواهد بود و در حقيقت
، نمازى كه زبان به آن ، متكلم بوده و قلب ، به جاى ديگر توجه داشته
است نماز نيست .
زانكه با اغيار دارد دل گرو
|
و خداوند متعال در قرآن مجيد فرمايد:
لاتقربوا
الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون
(293) يعنى :
در حال مستى و بى
خبرى ، به نماز نزديك نگرديد، تا آن كه بدانيد چه مى گوييد
آرى ، چنين نماز كه بدون توجه كامل دل انجام شود، گرچه وظيفه واجب به
آن ساقط شده است ، ليكن آن را احترامى و ارزشى كه بايد و شايد نيست .
يكى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است ، و روزى يك جوال مى
بافت ، و آخر هفته حساب مى كرد و مزد شاگردهايش را مى پرداخت ، روزى به
هنگام حساب يك جوال از قلم افتاد و آنچه فكر كردند كه آنرا به چه كسى
داده اند، به خاطرشان نيامد. غروب نزديك بود و استاد نماز نخوانده بود،
مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد كه آن جوال را چه به كسى داده
است . پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى
داده ايم . شاگردش گفت : استاد تو نماز مى خواندى يا جوال پيدا ميكردى
؟ و استاد از اين واقعه متنبه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گرديد.
در احوال سيد رضى و سيد مرتضى ، رضوان الله عليهما نوشته اند كه : سيد
رضى به برادر بزرگ ، خود، سيد مرتضى به جماعت اقتدا نمى كرد. برادر،
مهتر، شكايت اين كار، نزد مادر برد و سيد رضى ، به توصيه مادر به مسجد
برادر آمد و به او اقتدا كرد اما در اثناء نماز، ناگهان نماز خود را
فرادا كرد و سپس از مسجد بيرون شد سيد مرتضى نزد مادر آمد و گفت : سيد،
رضى ، آنچه امروز كرد، بدتر از پيش بود، مادر، ماجرا را از سيد رضى
جويا شد در پاسخ مادر گفت : در اثناء نماز، ناگهان ديدم كه برادر در
خون حيض غرق است به ناچار نماز را فرادا كردم ، كه طهارت شرط صحت نماز
است .
مادر، شرح حال ، با سيد مرتضى در ميان نهاد سيد گفت : راست مى گويد:
زيرا آن گاه كه به مسجد مى رفتم ، زنى در راه ، مساءله اى از احكام حيض
از من پرسيد به او پاسخى دادم ، اما در اثناء نماز به اين انديشه
افتادم كه جوابى كه دادم ، درست و يا اشتباه بوده است .
و در حديث آمده است كه از نماز برخى ، مردم نصف وگاهى ، ثلث يا ربع آن
، پذيرفته مى شود و نماز گروهى ديگر را همچون جامه كهنه اى كه به هم
پيچند، پيچيده و بر سر نمازگزار مى كوبند نماز را تشبيه فرمود به جامه
اى كه شخص آنرا در دست گرفته و در مقام فروش برآمده است وقتى مشترى
جامه را مى ستاند كه نگاه كرده و بخرد، مى بيندكه هيچ جاى درست در آن
نيست كه لااقل هيئت آن را بر هم زند و چيزى ديگرى از آن درست كند لذا
جامه را به هم پيچيده و پيش صاحبش مياندازد و مى گويد: اين كه به هيچ
درد نمى خورد، براى چه آنرا به بازار آورده اى ؟
بدان اى عزيز كه هر آنچه مورد نياز آدمى است يك صورت نازله و اقل ما
يقعنى دارد كه امر انسان به آن مى گذرد، سپس كم كم بالا مى رود تا به
درجه فوق الفوق برسد. مثلا انسان براى آن كه خود را از سرما و گرما حفظ
كند، احتياج به منزلى دارد، مثل منزل دهاقين ، سپس بالا مى رود تا مى
رسد به منازلى كه براى اعيان و اشراف است يا اينكه وقتى انسان در پى
آموختن خط مى رود، اقل مرتبه آن همان است كه بتواند چيزى بنوسيد و به
وسيله نوشتن و محاسبه به عنوان مثال اموالش راحفظ كند. و يك مرتبه عالى
دارد مثل خط خوش نويسانى همچون احمد نيريزى در نسخ و درويش عبدالمجيد
در شكسته و ميرعماد در نستعليق و بايسنقر در ثلث كه تا امروز كسى مثل
آنها ننوشته است . نماز را نيز به همين نحو فرض كن . يك مرتبه نازله آن
چنين است كه بگويند مسلمان است و بدن او پاك است و نمازگزار است سپس
اين نماز بالا مى رود، به مرتبه اى برسد كه نمازگزار در نماز خيال دنيا
به خود راه نمى دهد. و از آن بالاتر اينكه خيال هيچ چيز حتى خيال آخرت
را نيز در او راهى نيست و تمام توجه او معطوف به راز و نياز و مناجات
با رب الارباب است ، و حصول اين مرتبه همچون خوشنويسى بدون زحمت و مشقت
و طول زمان ممكن نيست ، نيك بنگر كه وقتى كسى مى خواهد خوشنويس شود،
چقدر بايد زحمت بكشد، و مشق كند و خدمت اساتيد كند و از آن ها تعليم
بگيرد تا بتوان او را خوشنويش ناميد.
پس اى عزيز بدان كه مرتبه مناجات با خداوند، مرتبه بسيار رفيعى است و
نياز به همت عالى دارد. تفكر كن كه ظهور قرآن و نزول فرقان بعد از چهل
سال سلوك و مجاهدات وتوجه و فكر كه غالبا در كوه حراء مى بود بر پيغمبر
اكرم صلى الله عليه و آله واقع شد. پس جمعى كه بدن اين حال و بغير اين
كلام به تلاوت كلام الله مشغول مى شوند، اگر چه از اين بحر بدان فيض
نمى رسند، ولى آخر از رشاشه نوريو حشاشه حضورى ، خالى وعاطل نيستند،
اما وصول به اين مقام عاليت مريد را بعد از مرور دهور و مجاهده بسيار و
اقامه صلوات و مسنونه و ادامه آن كه ورد متوسطان ارباب سلوك و روش
معتدلان اصحاب قلوب است كه ديده بصيرتشان به كحل الجواهر و (قرة عينى
فى الصلوة ) متكحل شده ، فراهم مى شود و در آن حالت است كه زمزمه نماز،
به موجب حديث
المصلى يناجى ربه
(294) به مناجات با پروردگار، مبدل مى گردد و از غايت
صدق و توجه و خلوص و استغراق كه در اين حال ، به بنده دست مى دهد،
پيامبر فرمود:
الصلوة معراج المؤ من
(295)
نماز را در شب معراج ، به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آموختند و
چون بازگشت ، امت خود را امر فرمود كه :
صلوا
كما راءيتمونى اصلى يعنى :
به همين ترتيب
كه مى بينيد نماز مى گزارم ، نماز بگزاريد اين است كه پيامبر
اكرم دصلى الله عليه و آله نماز را معراج مؤ من قرار داد.
سابق اين ميدان و فارس اين جولان ، بعد از حضرت رسول اكرم ، اميرالمؤ
منين عليهما الصلوة والسلام است كه در نماز، چندان مستغرق بحر احديت
بودند، كه پيكان تير، از پاى مباركشان ، بيرون كشيدند و از درد آن آگاه
نگرديد، و در توجه و توكل ، چنان صادق بود كه در
ليلة الهرير آن شب وحشتناك كه شمشير و تير از اطراف و جوانب مى
باريد، در ميان دو لشكر جنگو، مصلى گسترد و از ورد و نوافل شبانه خود
غفلت ننمود و در آن شب پر آشوب هزار ركعت نافله شبانه را به جاى آورد.
مراد از نماز، حضور دل و استغراق كامل و فناء ذات عابد در معبود و فوز
به مشاهده حق است ، اما مبتدى را براى وصول به اين مقام رياضت بسيار
ومجاهده بى شمار لازم است . به نحو اجمال بگويم كه تا مدتى به امر قلب
مشغول نشويت فارس اين ميدان نمى توانى شد.
بارى اى عزيز! اسرار نماز آنگاه حاصل مى شودكه شش چيز حاصل باشد:
اول : حضور دل ، يعنى در دل را به هنگام نماز، به هيچ چيز جز پروردگار
جلت عظمته تعلق نباشد.
دوم : فهم كردن معدنى قرائت وذكر و تسبيح نماز، به طوريكه دل در فهم آن
الفاظ، مطابق زبان باشد.
سوم : تعظيم ، يعنى در آن حاالت ، عظمت معبود و مبداء مقصود در خاطر او
بود
چهارم : هيبت ، يعنى از غايت عظمت پروردگار، خوف ، بر دلش هجوم آرد كه
مباد در اين عبادت ، تقصيرى باشد.
پنجم : اميد كه مقام كرم و جود خداوند اكرم الاكرمين ، بر او معلوم
باشد كه از نهايت مرحمت ، اورا محروم و بى نصيب نخواهد فرمود وگناهانش
را خواهد بخشيد.
ششم : شرم ، يعنى خود و عبادت خود را كوچكتر از آن بداند كه شايسته
درگاه باشد و عبادت خود را در نهايت شرمسراى و بندگى را با سرافكندگى
به انجام رساند
همچنانكه براى انجام هر كارى اسباب و لوازم خوب و مناسب سبب پيشرفت آن
به نتيجه مطلوب رسيدن است مقام نيز بايد ادعيه و اخبارى كه در نماز
وارد است ، مدنظر آورد كه يكى از آنها حديثى است كه درباره نماز اول
وقت است .
در روايت آمده است كه :
اخبروا شيعتى بخصلتين
فان كانتا فيهم فهم شيعتى حقا محافظتهم لاوقات الصلوة و مواساتهم فى
المال مع اخوانهم المؤ منين و ان لم يكونا فهيم فاعزب ثم اعزب ثم اعزب
با دو خصلت زير، شيعيان مرا باز شناسيد.
اگر اين دو خصلت در ايشان بود، شيعه واقعى هستند يكى از آن دو رعايت
اوقات نماز است به اين معنى كه نماز را در اول وقت آن به جاى آورند.
ديگر آنكه در ثروت و مال خو؛، به برادران ايمانى به مواسات رفتار
نمايند. ليكن اگر از اين دو خصلت ، عارى و بى بهره باشند از آنان سخت
برحذر باش و از ايشان ، دورى گزين ، دورى گزين ، و دورى گزين .
و در حديث ديگر آمده است كه :
ان الصلوة اذا
ارتفعت فى وقتها و رجعت الى صاحبها و هى بيضاء مشرقه و تقول : حفظتنى
حفظك الله و اذا ارتفعت فى غير وقتها و بغير حدودها رجعت الى صاحبها و
هى سوداء مظلمه ، تقول : ضيعتنى ضعيك الله
يعنى : نماز چون در وقت آن گزارده شود، سپيد و درخشان ، نزد صاحب خود
باز مى گردد و مى گويد: همان طور كه مرا رعايت كردى ، خداوند ترا مورد
رعايت و توجه خويش قرار دهد. ليكن اگر نماز، در غير وقت آن گزارده شود
و رعايت حدود آن نشود، سياه وظلمانى نزد صاحب خود مى آيد، و مى گويد:
همان گونه كه مرا ضايع ساختى خدايت ضايع و تباه سازد. حال ببين اين
نمازى كه ما چشم غفلت به آن داريم ، چگونه به ما نفرين مى كند
ويل لمن كان شفعائه خصمائه يعنى : واى به
حال كسى كه شفيعان او دشمنانش باشند
در هر حال بايدكه توفيق عبادت و بندگى از خداوند طلب كرد كه اوست ، ولى
توفيق و تا توفيق و مرحمت ذات احديت نباشد، هيچ كس را شايستگى انجام
عبادتى حاصل نخواهد گرديد.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: دوازده آيه از تورات را برگزيده و
آن را از عبرى به عربى ترجمه كرده و روزى سه نوبت در آن ها تاءمل مى
كنم يكى از آن دوازده آيه اين است :
يابن آدم ان
قمت بين يدى فقم كما يقوم العبد الذليل بين يدى ملك جليل و كن كانك
ترانى فان لم ترانى فانى اراك يعنى :
اى
فرزند آدم ، چنان در برابر من به نماز و نياز پرداز كه مرا در برابر
خود مى بينى ؛ اگر تو مرا نتوانى ديد، من ترا مى بينم و به كار و رفتار
تو واقف و آگاهم .
به عنوان مثال وقتى جماعتى در محضر سلطانى حضور مى يابند، آنهايى كه
چشم دارند وقتى سلطان مى آيد، او را مشاهده مى كنند و به لوازم ادب
رفتار مى كنند، و آنهايى كه كورند و سلطان را نمى بينند وقتى به آنها
گفته مى شود كه سلطان آمده است ؛ اگر چه سلطان را نمى بينند اما مؤ دب
و با خضوع مى ايستند.
از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله منقول است : كه چون بنده به نماز
ايستد و به چيزى جز معبود جل جلاله توجه كند، خداوند مى فرمايد: بنده
من ، به چه مى انديشى مگر از من مهربانتر و بزرگوارتر سراغ دارى ؟ و
اگر بار ديگر توجه خود به جايى معطوف دارد، فرمايد: بنده من ، آن كيست
كه از من بهتر يافته و به او توجه كرده اى ، و چون بار سوم ، به غير
خداوند متعال توجه كند، حق تعالى او را از رحمت خود دور و مهجور سازد
وآن نماز، به فضاحت تمام به او گويد: فضحك الله
فى الملاء الاعلى كما فضحتنى على رؤ وس الاشهاد يعنى خداوند در
برابر فرشتگان عالم بالا رسوا و مفتضح سازد، همانگونه كه مرا نزد همگان
، رسوا و مفتحض نمودى
اى عزيز اين نهايت ارتفاع سير هر سالك و رهرو است كه بلاواسطه با خداود
خطاب مى كند و جمله مباركه
اياك نعبد و اياك
نستعين را در هر نماز تكرار مى كند اينك ملتف باش كه در اين
مقام ، غافل نباشى و حواس و انديشه خويش را تنها به سوى او دارى . در
حديث است كه حضرت امام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام ، وقتى در
نماز به آيه شريفه بالا رسيدت آنقدر مكرر فرمود كه از خود بى خود شد و
بر زمين اتفاد و چون به حالت عادى باز آمد، سبب آن وضع پرسيدند فرمود:
لازال اكررها حتى سمعت من قائهلها يعنى
آن قدر آن ايه را تكرار كردم كه آن را از گوينده آن ، باز شنيدم ، و
ذوق اين سماع و لذت اين استماع مرا از هوش برد و بى خود از خويشتنم
ساخت .
مولانا جلال الدين رومى مى فرمايد:
هرچه او گويد پرى گفته شود
|
زين سرى نه زان سرى گفته شود
|
چون پرى را اين دم و قانون بود
|
اگر حديث
العبوديد جوهرة كنهها الربوبية
را شنيده باشى ، پس بدان كه عبادت آب ، حيات است و اگر روح انسان از
اين چشمه نوش كرد، نعمت دنيا و عقبى را فراموش كرد.
از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما
|
به خدا گر زخدا غير خدا مى طلبيم
|
هر كسى را به تو گر هست به نوعى
طلبى
|
ما به هر نوع كه هست از تو ترا مى
طلبيم
|
آرى به قول شاعر
مرا دلى است كه از يار يار مى
طلبد حضرت سيدالشهداء ارواحنا له الفداء فرمايد:
ما فقد من وجدك و ما وجد من فقدك يعنى
آنكس كه ترا يافت چه را از دست داده وآنكس كه ترا از دست داده چه به
دست آورده است ؟
مرا غرض ز نماز آن بود كه يك ساعت
|
غم فراق ، را با تو زار بگزارم
|
وگرنه اين چه نمازى بود كه من بى تو
|
نشسته روى به محراب و دل به بازارم
|
نيكو است كه قبل از مشغول شدن به نماز، اين دعا كه از اساتيد و بزرگان
شنيده شده ، است : خوانده شود:
رب اعوذبك من
همزات الشياطين و اعوذ بك رب ان يحضرون رب اساءلك حولا من حولك و قوة
من قوتك و تاءييدا من تاءييدك حتى لاارى غيرك ولا اشاهد سواك
يعنى :
پروردگارا از وسوسه هاى شياطن و حضور
ايشان در خودم به تو پناه مى برم . خداوندا، حركت توان و تاءييد خود را
از تو خواهانم تاآنجا كه نطر به غير تو نيافكنم و غير تو را نبينم .
جابر بن عبدالله انصارى ، رحمة الله عليه ، روايت كرده است ، كه در
خدمت مولا اميرالمؤ منين على عليه السلام بودم حضرت كسى را مشاهده كرد
كه سرگرم نماز است به فرمود: اى مرد، آيا از تاءويل نماز با خبرى ؟
عرضه داشت : مگر نماز به جز آنكه عبادت خداوند است تاءويلى دارد؟ امام
فرمود: اى والذى بعث محمدا صلى الله عليه و آله
بالنبود، ما بعث الله نبيه بامر من الامور، الاوله مشابه و تاءويل و
تنزيل و كل ذلك ، يدل على التعبد، فقال له : علمنى ما هو يا مولاى فقال
: تاءويل تكبيرتك الاولى الى احرامك ان تخطر فى نفسك اذا قلت الله اكبر
من ان يوصف بقيام او قعو؛ و فى الثانية ان يوصف بحركة او جمود و فى
الثالثة ان يوصف بجسم او بشبه او يقاس بقياس و تخطر الى فى الرابعة ان
تحله الاعراض او تؤ لمه الامراض و تخطر فى الخامسة ان يوصف بجوهر
اوعرض او الانتقال و التغير من حال الى حال و تخطر فى السابعة ان
لاتحله الحواس الخمس ، ثم تاءويل مدعنقك فى الركوع تخطر فى نفسك آمنت
بك ولو ضربت عنقى . ثم تاءويل رفع راءسك من الركوع اذا قلت سمع الله
لمن حمده ، الحمدالله رب العالمين ، تاءيله الذى اخرجنى من العدم الى
الوجود، و تاءويل السجدة الاولى ان تخطر فى نفسك و انت ساجد، منها
خلقتنى و رفع راءسك تاءويله و منها اخرجتنى و السجدة الثانية و فيها
تعيدنى و رفع راءسك يخطر بقلبك ومنها يخرجنى تارة اخرى و تاءويل قعودك
عن جانبك الا يسر و رفع رجلك اليمنى و طرحها على اليسرى يخطر بقلبك
اللهم انى اقمت الحق و امت الباطل و تاءويل تشهدك تجديد الايمان و
معاودة الاسلام و الاقرار بالعبث بعد الموت ، و تاءويل قرائة التحيات ،
تمجيد، الرب سبحانه و تعظيمه عما قال الظالمون و نعته الملحدون و
تاءويل قولك السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ترحم عن الله سبحانه
فمعناها هذه امان من عذاب يوم القيامة . ثم قال اميرالمؤ منين عليه
السلام : من لم يعلم تاءويل صلوته هكذا فهى خداج
يعنى : آرى به خداوندى سوگند كه محمد صلى الله عليه و آله را خلعت
پيامبرى در پوشانيد كه هيچ امرى را به پيامبر خود فرمان نداده است مگر
آنكه عمل را مشابهى و تنزيلى و تاءويلى است كه در هر كدام دلالتى است
بر عبادت حق متعال مرد از تاءويل نماز پرسش نمود. امام فرمود: تاءويل
تكبيرات هفتگانه
(296) كه در آغاز هر نماز مى گويى آن است كه : چون الله
اكبر نخستين رابر زبان آوردى در دل خطور داده و اعتراف كرده اى كه
خداوند والاتر از آن است كه به قيام و قعود و توصيف گردد و در تكبير
دوم ، خداى را برترر از توصيف به حركت وسكون دانسته اى و در سومين
تكبير او را از توصيف به جسم بودن و شبيه داشتن و يا آنكه به چيزى
مقايسه گرديدن ، بالاتر شناخته اى و در چهارمين از آنكه اعراض بر حق
تعالى عارض شود، و يا آنكه امراض رنجوريش دهد و در پنجمين ، از آنكه
جوهر و يا عرض باشد يا آنكه چيزى در او حلول كند و در ششمين ، از آنكه
حالت زوال و نيستى يا انتقال و دگرگونهى كه بر موجودات حادث ، عارض مى
شود، و بالاخره در تكبير هفتم ، او را از آنكه حواس پنجگانه را در ذات
مقدسش راهى باشد، برتر و بالاتر خوانده اى پس از آن فرمود: تاءويل گردن
كشيده و به هنگام ركوع نماز، آنست كه به زبان دل مى گويى : خداوندا به
تو ايمان دارم ، گرچه گردنم را به تيغ جدا كنند. و تاءويل سر برداشتن
از ركوع و گفتن ذكر سمع الله لمن حمده ... آنكه خداوند را سپاس كه از
عدم به وجودم آورده است و تاءويل نخستين سجده آنكه در قلب خود خطور دهى
كه : خداوندا مرا از اين خاك آفريده اى و در سر برداشتن از سجده در دل
خودگويى : پروردگارا مرا از اين خاك بيرون كشيده اى و در سجده دوم گوئى
: مرا در ين خاك باز خواهى گردانيد و در سربرداشتن ازدومين سجده گويى :
خداوندگارا، تو مرا دوباره از اين خاك بيرون خواهى كشيد، و اما تاءويل
آنكه به هنگام نشستن به جانب چپ نشسته و پاى راست را بر پاى چپ خود
قرار مى دهى ، آن است كه در باطن خود مى گويى : خدايا حق ، را بر پا و
باطل را مى ميرانم ، و تاءويل تشهد، همانا تجديد ايمان و اظهار مكرر
اعتقاد به اسلام و تسليم در برابر امر حق متعال و اقرار به بعث پس از
مرگ است . تاءويل تحيات ، عبارت از اذعان به مجد و عظمت پروردگار سبحان
و تعظيم و تكريم و تنزيه وجد اقدس او است ، از آنچه ستمكاران گفته اند،
و ملحدان و كافران درباره او توصيف كرده اند. تاءويل جمله السلام عليكم
و رحمة الله و بركاته ترحم از سوى خداوند پاك و در حقيقت ، امان
نمازگزار است از آتش دوزخ و عذاب روز واپسين پس ازآن امام عليه السلام
فرمود: هر آن كس كه فرمود: بدينگونه تاءويل نماز خويش نداند، عملش ناقص
و ناتمام خواهد بود.
اهل دلى گفته است
اين پيش نمازين نه از روى رياست
|
حق مى داند كه ريا مستتنى است
|
اين يك خوشم آمده كه در وقت نماز
|
پشتم به خلايق است و رويم به خداست
|
در روايت آمده است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
قال الله عزوجل فى بعض ما اوحى انما اقبل الصلوة
ممن يتواضع لعظمتى و يكف نفسه من الشهوات من اجلى و يقطع نهاره بذكرى و
لايتعظم على خلقى و يطعم الجائع و يكسوالعارى و يرحم المصاب و يواسى
الغريب فذلك يشرق نوره مثل الشمس اجعل له فى الظلمة نورا و فى الجهالة
علما (حملما) اكلاءه بعزتى و استحفظه ملائكتى يدعونى فاءلبيه ويساءلنى
فاعطيه فمثل ذلك العبد عندى كمثل جناب الفردوس لايسبق اثمارها و
لايتغير عن حالها يعنى :
خداوند متعال در
وحى خود فرمود: نماز كسى را خواهم پذيرفت كه در برابر عظمت من متواضع و
فروتن باشد و براى رضاى من از تمايلات و شهوات خودصرفنظر كند؛ روزها را
در ياد من به سر آورد، و بر خلق بزرگى نفروشد، و گرسنگان را خوراك و
برهنگان را جامه بخشد و با مصيبت ديدگان به مهربانى رفتار كند و غريبان
را با مواسات و الطاف خود دلخوش سازد. چنين بنده را پرتوى از نور خواهد
بود كه چونان خورشيدمى تابد، براى او نورى مقرر خواهم داشت كه ظلمات او
راروشنى بخشد و علم و حلمى كه جهالت او را از او مرتفع سازد. خود از او
حمايت مى كنم و فرشتگان را محافظ و نگهبان او قرار خواهم داد، دعايش را
اجابت و خواسته اش را برآورده خواهم كرد مثل اين چنين بنده ، نزد من ،
مثل باغستانهاى بهشت است كه ميوه اش را نارسى و يا فساد و تباهى نخواهد
رسيد
روايت شده است كه :
ساءلوا الله حوائجكم السنية
فى صلوة الصبح يعنى :
مناجات مهم خود را
در نماز صبح ، از خداوند مساءلت كنيد
اى عزيز بدان كه اطباء جسمانى معجونى ساخته اند، و اسم آن را ترياق
كبير و حافظ الصحه گذارده اند، و اگر كسى آن ترياق را در ايام طاعون و
وبا بخورد وبا وطاعون به او اثر نمى كند، و اگر افعى او را بگزد، زهرش
در او اثر ندارد، اما بايد دانست كه اثر اين ترياق تا و قتى است كه زهر
به قلب آدمى نرسيده باشد، ولى اگر به قلب رسيده باشد اين ترياق بى
فايده است و شخص به هلاكت مى رسد، همچننى طبيب آسمانى معجونى براى روح
آدمى ساخته است به نام نماز، كه حكم همان معجون جسمانى را دارد. اگر
كسى از ابتدا نمازگزار باشد، وساوس شيطانى در او اثر نمى كند، و اگر
مبتلاى به وساوس شد، در حاليكه هنوز سياهى تمام قلب را نگرفته است ،
نماز موجب رفع مهالك مى شود اما اگر قلب به كلى خراب شد و مشمول آيه
كريمه
ختم الله على قلوبهم گرديد، يعنى
خداوند مهر بر او زد، ديگر بر آن نماز اثرى مترتب نمى گردد
ثم كان عاقبة الذين اساؤ السؤ ى ان كذبوا بآيات
الله
(297) يعنى :
سپس پايان كار
كسانى كه مرتكب زشتى شدند اين بود كه آيات و نشانه هاى خداوند را تكذيب
كردند.
اى عزيز تكفر كن در اين كه چرا حضرت حق در سوره حمد بعد از لفظ حمد،
چهار اسم از اسماء خود را ذكر نموده است ، الله ، رب ، رحمن ، رحيم و
مالك چرا تعداد بيشتر ياكمترى از اسماء را ذكر نفرموده است ؟ علت آنست
كه وقتى حمد و تعريف صرفا به خاطر وجود صفات كمالى در محمود است و بس .
مثل تعريف حاتم به سبب صفت وجود او و رستم به لحاظ صفت شجاعتش و
افلاطون و لقمان به سبب حكمتشان . در اين صورت وقتى محمود حق است با
اسم
الله از او ياد مى شود كه دارا و
مستجمع تمام صفات كمال است . دوم آنكه اگر سابقه نعمتى و احسانى باشد،
از محمود با اسم
رب ياد مى شود، و حق
متعال مربى تمام موجو دات و عوالم است سوم آنكه اگر محود شخص كريمى
باشد، و هنوز از او فيضى نرسيده و حامد و طمع بر فيض او بسته است ، به
هنگام تعريف لفظ
رحمن ورحيم را به كار مى
برد و بالاخره چهارم وقتى است كه محمود شخص قاهرى است و حامد از قهاريت
او مى ترسد، لذا با اسم
مالك او را حمد
مى كند و ما آنچه استقراء كرديم ، حمدى كه براى چيزى ديگرى باشد درعالم
وجود ندارد، و نيافتيم كه كسى ديگرى را به غير اين چهار اسم حمد كرده
باشد پس در اين صورت بهتر آن است كه الف و لام
حمد را الف و لام استغراق بدانيم ، يعنى تمام اقسام حمد مختص به
خداوند است بنابراين نمازگزار بايد به قلب خود خطور دهد كه :
ايها الموصوف بهذه الصفات التى وصفت نفسك بها
اياك نعبد و اياك نستعين يعنى :
اى وصف
شده به صفاتى كه خود خويشتن را به آن وصف نمودى ، تنها ترا مى پرستم و
تنها از تو يارى مى جويم .
اى عزيز بدان كه چنين روايت شده است كه خداوند مى فرمايد: من و بنده ام
در اين سوره شركت داريم ، يعنى چهار آيه اول مختص به خداوند است ، و
اياك نعبد و اياك نستعين بين بنده و خدا مشترك است و در آيه بعد، مختص
به بنده است .
درباره اهدانا الصراط المستقيم يعنى : ما را به راه راست هدايت فرما در
كتاب معانى الاخبار از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
اهدنا الصراط المستقيم قال هو اميرالمؤ منين ، و
الدليل على ذلك قوله عزو جل : و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم
(298) و هو اميرالمؤ منين
يعنى : مقصود از
صراط المستقيم
اميرالمومين على عليه السلام است و دليل بر آن سخن خداوند عزوجل است كه
مى فرمايد:
و بدون ترديد او در ام الكتاب نزد ما
على حكيم است و اميرالمؤ منين است .
از حضرت اميرالمومنين عليه السلام در تفسير
اهدنا الصراط المستقيم نقل شده است كه فرمود: يعنى خداوندا
توفيقى را كه به ما عطا فرمودى تابه وسيله آن تو را در گذشته اطاعت
نماييم ، آنرا در باقيمانده عمر ما نيز برقرار و مداوم فرما.
و طريق و راه بر دو قسم است ، يك راه در دنيا و يك راه در آخرت اما راه
راست در دنيا آن است كه كوتاه باشد و از غلو، يعنى محبت به غلو نرسد،
همچون على اللهيان و بالاتر باشد از تقصير يعنى طريق سنيان ، كه ديگرى
را بر على عليه السلام مقدم داشته اند و اما طريق در آخرت طريقه و راه
على عليه السلام است كه راه مستقيم مؤ منين است به سوى بهشت .
از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: بگوئيد
خدا ما را هدايت كن به راه آن كسانى كه نعمت توفيق داشتن دين تو و
اطاعت و بندگى تو را يافتند. آنان كسانى هستند كه خداوند نعمت خود را
بر آن ها ارزانى داشته است ، وآنان پيغمبران و صديقين و شهداء و صالحين
مى باشند. يعنى خداوند آنها را در بهشت با يكديگر قرار مى دهد و
پيغمبران و صديقين و شهداء دوستان ورفقاى خوبى هستند.
از حضرت اميرالمومنين عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: مراد از
اين نعمت در آيه شريفه
صراط الذين انعمت عليهم
غيرالمغضوب عليهم و لاالضالين - ثروت و صحت بدن نيست ، اگر چه
مال و صحت بدن نيز از نعمتهاى خدا است . زيرا اين نعمت را خداوند به
كفار و فساق هم مى دهد. بلكه شما ماءمور شده ايد دعا كنيد كه خداوند
شما را به راه راست هدايت كند، يعنى راه كسانى كه خداوند نعمت ايمان و
تصديق پيغمبر صلى الله عليه و آله و نعمت ولايت و دوستى محمد وآل محمد
عليهم السلام كه طيب و پاكيزه هستند و اصحاب خاص ائمه عليه السلام كه
برگزيده هستند و به وسيله تقيه كه خود نعمتى است دين خود راحفظ نمودند،
به آنها اعطا فرموده است .
اى عزيز بدان كه بر وفق حديث
المصلى يناجى ربه
يعنى :
نمازگزار با پروردگارش مناجات مى
نمايد مناجات از باب مفاعله است و بايد از سوى طرفين باشدتا
مناجات محقق شود، يعنى خداوند بايد توفيق دهد تا بنده بتواند با او
نحوى كند
هيچكسى به خويشتن ره نبرد به سوى او
|
بلكه به پاى او رود هر كه رود به
كوى او
|
خداوند بايد زبانى دهد كه بتوان با او نجوا، و چشمى عطا كند كه بتوان
عظمت او را مشاهده كرد.
ديده اى وام كند از تو به رويت نگرم
|
زانكه شايسته ديدار تو نبود نظرم
|
خداوند بايد توفيق دهد، تا بنده بتواند به حقوق بندگى قيام كند، پس
وقتى ابتدا مى گوئيم
بسم الله الرحمن الرحيم
معنايش آن است كه به منظور عبادت و بندگى حق ، ازاسم او كه
لله و
رحمن
و
رحيم است استعانت مى جوئيم : در اينكه
الله اسم اعظم خداوند است شبهه نيست حضرت
صادق عليه السلام در حديث خلق اسماء مى فرمايد:
فاظهر ثلثة منها لفاقة الخلق اليها يعنى :
چون ديد بندگان بدون استعانت از او نمى توانند
كارى انجام دهند سه اسم از اسماء خود راظاهر ساخت . سپس فرمود:
ظاهرترين آن سه اسم الله است بنابراين محقق شد كه الله اسم اعظم است .
اما اينكه چرا در عبارت بسم الله الرحمن الرحيم سه اسم از اسماء حق ذكر
شده است علت آن است كه مردم سه قسمند دسته اى طالب دنيا و دسته ديگر
طالب عقبى و دسته سوم طالب مولا هستند. طالب مولى از اسم الله استعانت
جويد، و طالب عقبى از اسم رحيم كه حاكى از رحمت خاطه حق نسبت به مؤ
منين مى باشد، و طالب دنيا از اسم رحمن كه از رحمت عامه خداوند نسبت به
جميع موجودات حكايت مى كند، مدد و يارى مى طلبد، بنابراين خداوند سه
اسم را به منظور استعانت جستن در امور هب ما عطا فرمود، ما بايد در
تمام امور به وسيله اسمائش از او استعانت بجوئيم .
اين همه گفتن ليك اندر بسيج
|
اى عزيز بدان كه در بسم الله نكاتى است كه بايد به آن توجه داشت :
اول آنكه مراد از ذكر در آيه شريفه : اذا ذكرت
ربك فى القرآن وحده ولوا على ادبارهم نفورا
(299) بسم الله است زيرا كه اسم الله اسمى است كه جامع
جميع صفات كمال است و وحدت از آن او است .
سوم آنكه ، كلمه بسم مشتمل بر سه حرف ب و س و م است عدد حروف ب و م 92
است وعدد اسم محمد صلى الله عليه و آله نيز 92 مى باشد. زيرا عدد
ملفوظى م 90 و ب 2 است عدد ملفوظى س 120، وعدد اسم على عليه السلام
وقتى كه با ياء مشدد خوانده شود نيز 120 است به اين ترتيب كلمه بسم
اشاره به مقام نبوت و ولايت دارد.
روايت شده است كه وقتى بنده اى مى گويد: بسم الله الرحمن الرحيم خداوند
كريم مى فرمايد: ذكرنى عبدى يعنى بنده من مرا ياد كرد وقتى مى گويد:
الحمدلله رب العالمين مى فرمايد: حمدنى عبدى يعنى بنده من مرا حمد نمود
وقتى مى گويد: الرحمن الرحيم مى فرمايدن بنده من با صفات جميله مرا ياد
كرد و ثنا گفت : وقتى مى گويد: مالك اليوم الدين مى فرمايد: اياك نعبد
و اياك نستعين يعنى تنها تو را عبادت مى كنم و بندگى من اختصاص به تو
دارد و فقط از تو كمك مى طلبم خداوند، مى فرمايد: اين آيه ميان من و
بنده ام مشترك است او عابد است و من معبود او، هر چه بخواهد به او مى
دهم .
علت انحصار درخواست كمك از خداوند آن است كه اگر خداوند مقدر نفرموده
باشد، از هيچكس كارى برنمى آيد، و تمام امور به دست او است .
ازمه الامور طرا بيده و مصادرها عن قضائه ما
يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له
زمام امور و منشاء آن تماما بدست حق و قضاى الهى است درى را كه خداوند
بگشايد كسى نتواند بست ، و آنچه را كه خدا بست ديگرى نتواند گشود.
نقل است كه در زمان بهلول ، روزى شخصى تفسيرى را كه بر قرآن كريم نوشته
بود نزد خليفه برد، بهلول درراه با او مصادف شد و پرسيد كجا مى روى ؟
گفت : تفسيرى را كه نوشته ام نزد خليفه مى برم ، بهلول گفت : مدتى كه
مى خواستم تفسير ايه اياك نعبد و اياك نستعين را بدانم بگو ببينم كه در
تفسير اين آيه چه نوشته اى ؟ آن شخص لختى انديشيد و از همانجا به سوى
منزلش بازگشت ، بهلول پرسيد: كجا رفتى ؟ گفت : همانجا كه تو مرا
فرستادى .
اياك نعبد برزبان دل در خيال اين
وآن
|
كفر است اگر گوئى يكى شرك است اگر
گوئى دوتا
|
اى عزيز! بدان كه دسته اى از بزرگان مثل حضرت خليل الرحمن هستند كه
وقتى جبرئيل به هنگام برافروختن آتش نمرود نزد او آمد، و گفت : هل لك
حاجة يعنى : آيا حاجتى دارى ؟ فرمود: بلى گفت : بخواه فرمود: اما اليك
فلا يعنى : اما نه به تو بلكه حاجت من به خدا است . پرسيد: پس چرا از
خدا نمى طلبى ؟ فرمود: حسبى عن سؤ الى علمه بحالى يعنى : چون او از قلب
من خبر دارد، ديگر من به او چه بگويم ؟ اما اين كار هر كس نيست ، چه
نيكو گفته است :
كار پاكان را قياس از خود مگير
|
گرچه باشد در نوشتن شير شير
|
اين كار همه همان بزرگان است ، و باقى مردم بايد بدانند كه چون تمام
امور به دست خدا است و عالم دنيا عالم اسباب است ، وقتى مريض شدند بايد
به طبيب مراجعه كنند، اما بدانند كه شفا دهنده خدا است ، نه طبيب
يكى از بزرگان براى حاجتى نامه اى به اين مضمون براى كسى نوشت :
عرضت حاجتى على الله قبل ان اعرضها عليك و ساءلت
من الله ان يجريها على يديك فان فعلت فهو المشكور و ان لم تفعل فانت
المعذور يعنى : حاجت خود را پيش از آنكه به تو عرضه دارم به
خداوند عزضه داشتم ، و چون دنيا دار و محل اسباب است ، از خدا خواستم
كه حاجتم را به دست تو برآورد، پس اگر حاجت مرا برآوردى بايد خدا را
شكر كنم ، و اگر ترا نيز شكر گويم ، به امر اوست ، زيرا او فرمود اگر
كسى احسانى به تو نمود او را شكرگزار باش ، والا مشكور واقعى خداست . و
اگر حاجت مرا بر نياوردى هيچ گله اى از تو ندارم ، زيرا ميدانم ، كه تا
خدا مقدر نكند كه قضاى حاجت من به دست تو جارى شود، تو نمى توانى كارى
بكنى .
بنابراين نوعا مردم بايد در پى اسباب دنيا بروند، اما نه اينكه از مسبب
غافل باشند، و چنين گمان برند كه از سبب كارى ساخته است دو نفر كاسب هر
دو مشاغل يك نوع كسب هستند و در يك بازار دكان دارند، اما رسول خدا صلى
الله عليه و آله در حق يكى مى فرمايد: الكاسب حبيب الله يعنى : كسب
دوست خداست ، و درباره ديگرى مى فرمايد: كلب اليهود خير من اهل السوق
يعنى : سگ يهودى بهتر ازكسبه بازار است كاسب اول شخصى است كه مى داند
رزاق خداوند است ، اما چون عالم دنيا عالم اسباب است و نيز در حديث
وارد شده است كه عبادت ده قسم است و نه قسم آن كسب روزى حلال و يك قسم
ادعيه و كارهاى ديگر، و نيز چون زن و فرزندانى دارد كه نفقه آن به عهده
او است ، لذا براى انجام كارى به دكان مى رود اما خريد، و فروش او به
طريق شرع است ، يعنى به خريد و فروش اجناس حرام نمى پردازد با بچه
معامله نمى كند، دروغ نمى گويد، بيع ربوبى نمى كند، جنس بد را به جاى
جنس خوب نمى فروشد وقتى به اين نحو به كسب مى پردازد، اين عبارات
درباره اش صدق مى كند كه هذا حبيب الله .
اما كاسب دوم ، شخصى است كه وقتى مى بيند كه رفقايش خانه وفرش دارند،
غذاهاى خوب مى خورند وزنهاى زيبا پيدا مى كنند، به قصد تحصيل اين مزايا
و منافع به دكان مى رود و مى خواهد به هر نحو كه ميسر شود پول پيدا
كند، اگر چه به وسيله دروغ و بيع ربوى و خوب جلوه دادن اجناس بد باشد
خلاصه اينكه هيچ ملاحظه احكام شرع را نمى كند و تمام هم او جمع مال است
در اين صورت ، سگ يهودى بر چنين كاسبى شرف دارد، زيراكه فرمود: انما
الاعمال بالنيات يعنى مدار صحت و فساد عمل به نيت قلبيه است نه به صورت
كار.
اى عزيز، ملتفت مطلب باش ، مثال به كاسب و دكان و بازار زدم ، اما همه
كارها به همين نحو است . دو نفر با شنيدن نداى حى على الصلوة به سوى
مسجد مى شتابند يكى به اين نيت كه امر حق را اجابت كند، چون شنيده است
كه نماز در مسجد و يا درك جماعت ثوابش بيشتر است و به مسجد مى ورد و
ديگرى چون مى بيند كه مردم به مقدسين توجه دارند، براى آنكه به مردم
بنمايد كه من نيز مقدسم و آدم خوبى هستم به مسجد مى رود و مى خواهد با
اين حيله منافعى از سوى مردم عايد او شود. او ابدا به فكر خدا ومناجات
و فرمانبرداى نيست ، بلكه تمام فكر و نيت او ريا و خودنمايى است اولى
را عابد خدا گويند و دومى را عابد عواى و مطيع شيطان ببين تفاوت راه از
كجاست تا به كجا و حال آنكه ممكن است صورت نماز اين عايد هوى بهتر از
صورت نماز آن مخلص خدا پرست باشد افراءيت من اتخذ اله هواه
(300) يعنى : آيا ديده اى كسى را كه هواى نفس خويش را
خداى خود قرار داد؟
رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور
|
در خلايق مى رود تا نفخ صور
|
وقتى متفكر بودم در اينكه در هر شبانه روز پنج نوبت نماز مى گزارم و در
هر نماز دو بار سوره حمد مى خوانم ، يعنى در هر شبانه روز ده مرتبه مى
گويم : اياك نعبد و اياك نستعين . اهدنا الصراط المستقيم چون به قلبم
خطور كرد كه هر عملى كه از ما سر ميزند توسط پنج حواس ظاهر و پنج حواس
باطن است كه جمعا ده حس مى شود. بنابراين ما نيز هر روز از خداوند
استعانت مى جوئيم و مى خواهيم كه ما را در اين ده حس كمك و اعانت فرما
و هر يك از حواس مرا به راه راست هدايت كن .
اياك نعبد فاهلنا لعبادتك ، و اياك نستعين ، فلا
تحرمنا معوتنك يعنى : تنها ترا عبادت مى كنيم پس ما را شايسته
عبادت خويش ساز، و تنها از تو يارى مى جوئيم ، پس كمك خويش را از ما
دريغ مفرما .
اياك نعبد بالاخلاص و اياك نستعين بترك الريا
يعنى :
تنها تو را با اخلاص مى پرستم و بدون ريا
و تنها از تو يارى مى جويم .
يكى از سالكين به شيخ خود چنين نوشت : اگر مشغول عبادت شوم عجب در من
پديد مى آيد، و اگر ترك عبادت كنم عمرم به بطالت مى گذرد، كدام يك
ازاين دو را اختيار كنم شيخ در پاسخ او نوشت :
اعمل و استغفر الله من العجب يعنى : به عبادت بپرداز و از عجب و
ريا استغفار كن .
اى عزيز بدان كه چشمه آب حيات همين چشمه عبادت است كه اگر كسى از اين
چشمه آبى نخورده مرده ابد است .
على نفسها فليبك من ضاع عمره
|
و ليس له فيها نصيب و لا سهم
|
يعنى : كسى كه عمر خود را ضايع كرد و براى او از اين چشمه نصيب و سهمى
نبود، بايد در شب و روز به حال خود بگريد، و بر روح مرده خود نوحه و
زارى كند به مثل چنان است كه جمعى براى يافتن آب حيات در ظلمات فرو
روند و عمر خود را صرف و مشقت سفر را تحمل كنند، و آخرالامرا ز اين
چشمه حيات ابدى آبى نخورند.
اى عزيز گفتن اين كلام آسان است ، ولى محقق شدن به معانى آن كار مردان
است .
يا ايها العزيز جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا
الكيل و تصدق علينا
(301) يعنى :
اى عزيز ما با
متاعى ناچيز و اندك به حضور تو آمديم ، پس به قدر احسانت بر ما بيفزا و
از ما به صدقه دستگيرى كن .
بايد لسان حال مترنم به اين مقال باشد كه :
منى
ما يليق بلؤ مى و منك ما يليق بكرمك يعنى : آنچه كه مناسبت با
پستى من است از من پديد مى آيد و از تو آنچه كه شايسته كرم وبرزگوارى
تو است ظاهر مى گردد.
آنچه در قوه و توان من بود همين كه آوردم ، اگر تو اعانت و كمك فرمائى
مى توانم خود را به اعلى عليين برسانم و الا اگر كمك تو نباشد در اسفل
السافلين طبيعت محبومس خواهم بود
تصدق علينا
كه قابل هيچ نيستم .
اى عزيز اگر در اياك نعبد راستگو شدى ، به يقين كه در اياك نستعين هم
صادقى ، زيرا كه اگر كسى خدا را شناخت و به عنوان عبوديت او را سجده
كرد نمى تواند از ديگرى استعانت جويد، اما اگر او را نشناخت و نتوانست
او را سجده كند در كارهاى خود حيران و سرگردان مى ماند و هر لحظه به
جائى نگران است زيرا رسم است كه بنده از مولاى خود استعانت جويد، حال
اگر انسان خداى خود را نشناخت و سجده اش به قلب نبود و بلكه به صورت
بود همچون گدايان كوچه و بازار در بدر و سرگردان خواهد بود.
اى عزيز بر تو باد كه شب و روز بكوشى شايد از چشمه عبادت جرعه اى بنوشى
و گوش فرا دار شايد اين عبارت را بشنوى :
عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى انا حى لايموت اجعلك
حيا لا تموت و انا اقول للاشياء كن فيكون و انت تقول للاشياء كن فيكون
يعنى : اى بنده من مرا اطاعت كن تاتو را مثل خود قرار دهم من
زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم تو را نيز زنده اى گردانم كه هرگز
نخواهى مرد من به هر چه گويم موجود شو، موجود مى شود، و تونيز بر اثر
عبادت و بندگى من به هر چه بگوئى موجود شود، موجود خواهد شد.
درى است در اين بحر بجوئيد كه هست
|
وندر طلب جمله بپوئيد كه هست
|
رفتند روندگان و گفتند نبود
|
رفتيم و نديديم بجوئيد كه هست
|
بدان كه اهل جنت دو دسته اند، يك دسته جبرى اند كه مى گويند خداوند همه
امور را مقدر كرده است و آنچه كه از ما به ظهور مى رسد به اختيار نيست
بلكه مجبوريم كه چنين كنيم ، و دسته ديگر مى گويند خدا ما را خلق كرد و
امور ما را به خود ما واگذاشت و او را هيچ مدخليتى در كار مانيست . آيه
شريفه
اياك نعبد و اياك نستعين عقيده هر
دو طايفه را رد مى كند، زيرا حاكى از آن است كه ما نيز فعلى داريم . و
آنكه مى گويد خدا ما را به خود واگذاشته است
اياك نستعين او را رد مى كند و چون سفرى را كه در پيش داريم اگر
در راه باشيم ، به مقصد مى رسيم و وقتى به منزل رسيديم همه چيز براى ما
مهيا است و اگر خداى ناكرده گمراه شديم ، عاقبت در تيه ضلالت هلاك
خوهيم شد، اين است كه از خداوند سؤ ال مى كنيم
اهدنا الصراط المستقيم يعنى ما را به راه راست كه راه اولياء
است و از آنها تعبير به
انعمت عليهم شده
ست هدايت فرما. و اين راهى است كه يك دسته به طرف راست رفتند و از آن
خارج شدند، و دسته ديگر به طرف چپ رفتند و هر دو دسته دچار افراط و
تفريط شدند، كه خداوند از افراط كاران به
ضالين
و از تفريط كنندگان به
مغضوب عليهم
تعبير فرمود دو؛ سته از علماء دو نوع تعبير براى
ضالين و
مغضوب
عليهم نموده اند. يك دسته گفته اند مقصود از
ضالين قوم نصارى و مراد از
مغضوب عليهم قوم يهود مى باشد، زيرا
نصارى راه را نشناخته و گم شدند، اما يهود راه را دانستند و به هواى
نفس از آن عدول كردند دسته ديگر گفتند: اهل افراط على اللهيان هستند و
اهل تفريط ناصبى ها، و هل صراط مستقيم شيعيان اثنى عشرى مى باشند، اما
به نظر حقير، همين اهل شريعت مقدسه ، يعنى شيعيان ، اثنى عشرى سه دسته
اند، يك دسته براى تحصيل دنيا عمل مى كنند، و غرضشان از نماز و روزه و
خمس و حج تحصيل دنيا است و مى خواهند خود را نزد مردم مقدس جلوه دهند و
از اين راه بهره اى ببرند. اينان همان
مغضوب
عليهم هستند. دسته ديگر اهل آخرتند. آنان دنيا را نمى خواهند
اما غرضشان از عبادت تحصيل حور و قصور و خلاصى از آتش جهنم است ، اينها
همان ضالين و گمراهان هستند. دسته ديگر هستندكه طالب خدا مى باشند و
غرضشان از عبادت قرب به خداوند و معرفت حق جل جلاله است ، كه اينان
همان
انعمت عليهم هستند.
الهى زاهد از تو حور مى خواهد قصورش
بين
|
بجنت مى گريزد از درت يا رب شعورش
بين
|
دسته آخر كسانى مانند اويس قرنى و سلمان فارسى وابوذر غفارى و مقداد و
عمار ياسر و كميل بن زياد و مالك اشتر هستند. حضرت امير عليه السلام
درباره مالك اشتر مى فرمايد:
كان لى كما كنت
لرسوله الله يعنى :
ماك اشتر براى من
همانطور بود كه من براى رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم .
نمى دانم اين بزرگوار چه بود، جانم به فدايش كه خدا مرا خاك پاى او
قرار دهد ونيز حضرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره اويس مى
فرمايد:
بوى خدا از سوى يمن به مشام من مى رسد
در حديثى چنين آمده است كه در اثناء جنگ صفين مردم دسته دسته از اطراف
مى آمدند، و با اميرالمؤ منين عليه السلام بيعت كرده و به سپاه آن حضرت
مى پيوستند. روزى حضرت فرمودند كه امروز صد نفر مى آيند، و با من بيعت
مى كنند نود و نه نفر آمدند و روز بلند شد و وقت آن رسيدكه حضرت براى
استراحت بروند اما همچنان در آفتاب گرم نشسته و انتظار مى كشيدند. ابن
عباس مى گويد شبهه اى براى من آمد، زيرا تا كنون هر چه آن حضرت
فرموده بودند، تخلف نپذيرفته بود حضرت همچنان منتظر بودند كه اويس قرنى
از راه رسيد، ظاهرا ابتدا حضرت را نشناخت ، سؤ ال كرد و حضرت او را به
او نشان دادند. وقتى به خدمت آن حضرت رسيد فرمودند: براى چه آمده اى ؟
عرض كرد براى اين كه با شمابيعت كنم . فرمود: به چه بيعت كنى ؟ عرض
كرد:
بمهجتى يعنى با سويداى قلب خود، و
با دو دست با آن حضرت بيعت كرد و اين امر منحصر به و مختص به خود او
بود زيرا باقى مردم بايك دست بيعت مى كردند و سپس آن بزرگوار با دو
شمشير، يكى در دست راست وديگرى در دست چپ ، جهاد كرد تا شهيد شد.
ديگران سپر را به دست چپ مى گرفتند تا خود را حفظ كنند، اما اين
بزرگوار تمام همش على عليه السلام بود و از خود خبرى نداشت ، جانم به
فدايش باد كه تن را قابل ندانست كه عرض كرد: بمهجتى پس اى عزيز بهتر آن
است كه در هنگام گفتن
انعمت عليهم اين
بزرگواران را در نظر آورى . گفته اند كه وقتى بنده شروع به گفتن
اهدنا الصراطالمستقيم مى كند، حضرت حق مى
فرمايد:
هذا عبدى و لعبدى ما ساءل يعنى :
اين بنده من است و آنچه او بخواهد به او عطا
خواهم كرد كفار ايراد است ، بنابراين معلوم مى شود كه شماگروه
هستيد. از معصوم عليه السلام سؤ ال كردند، فرمود:
اى ثبتنا على الصراط المستقيم يعنى :
ما را بر راه راست ثابت بدار در عين حال
انسان در هر قدم محتاج به يافتن راه راست است .
طلبكار خدا را منزل از ره دورتر
باشد
|
به دريا چون رسد سيلاب آغاز سفر
باشد
|
گفته اند
اهدنا الصراط دعايى است مصدر به
ثنا، چون نمازگزار ثناى حضرت حق را گويد، پس از اظهار عبوديت ، هدايت و
ثبات بر آن را سؤ ال نمايد. كلمات
نعبد و
نستعين متكلم مع الغيرند، واين به خاطر
آن است كه نمازگزار عمل خود را در عمل ديگران داخل كند كه شايد به
واسطه آنها عمل او نيز مورد قبول افتدت وهمچنين است در كلمه
اهدنا زيرا قطعا حضرت حق را بندگانى است
كه دعاى آنها را رد نمى كند، بلكه گفته اند، اگر نخواستى دادندى بى
خواست .
اى دعا از تو اجابت هم ز تو
|
ايمنى از تو مهابت هم ز تو
|
ما نبوديم و تقاضا مان نبود
|
اين دعاها بخشش و تعليم توست
|
ورنه در گلخن گلستان از چه رست
|
قشيرى در معنى
اهدنا گفته است كه مقصود
زائل كردن ظلمات احوال ما است تا به انوار قدس تو از رجوع به طلب ظلال
خود مستغنى شومى يعنى سايه پندار و جد و جهد ما را از ميان بردار تا
ديده ما به نور آفتاب شهود روشن شود و راه تو را بكشش محبت و جذبه شوق
به سر بريم نه با پندار سعى و طلب . اما تكرار كلمه
صراط از اينرو است كه را خدا را دو راه
است ، يكى از بنده به خدا و ديگرى از خدا به بنده ، كه راه اول پر دزد
و دغل است .
خليلى قطاع الفيافى الى الحمى
|
يعنى :
دوست من ! چه بسيارند، بيابان پيمايان به
سوى حريم قدس الهى ، وحال آنكه به مقصد رسيدگان بسياراند كند و
اما راهى كه از خدا به بنده است ، من دخلها كان آمنا.
صراط الذين انعمت عليهم بقبول الولاية فان امة
محمد صلى الله عليه و آله كلهم كانوا فى الصراط المستقيم فلمامات النبى
صلى الله عليه و آله قسموا بين قسمين قسم اقروا بالولاية و قسم انكروه
فساءل من الله ان يهديه صراط الذين اقروا بالوصاية و دخلوا فى باب
الولاية الذى من دخله كان آمنا فهى البيت الذى قال فيه و من دخله كان
آمنا يعنى : راه كسانى كه قبول ولايت ، به آنها نعمت بخشيدى ،
پس بى ترديد امت محمد صلى الله عليه و آله تماما بر صراط مستقيم بودند،
تااينكه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله وفات نم ود، و امت او به دو
گروه تقسيم شدند: گروهى كه به ولايت اقرار نمودند و گروهى كه آنرا
انكار كردند. پس نمازگزار از خداوند مى خواهد كه او را به راه كسانى كه
اقرار به وصايات نمودند، و در باب ولايت داخل شدند هدايت فرمايد. آن
درى كه هر كس از آن در وارد شد از عذاب الهى ايمن گشت ، و اين همان
خانه اى است كه خداوند درباره آن فرمود: هر كس كه در آن وارد شود
ايمن گشته است .
قال على عليه السلام :
اقول للنار حين تعرض للعرض
|
يعنى : اى حارث همدانى هر مؤ من يا منافقى كه بميرد، به هنگام مرگ مرا
پيش روى خود خواهد ديد و تو نزد صراط بر من عرضه خواهى شد، و در آن
هنگام از خطا و لغزش بيمناك مباش ، وقتى آتش دوزخ راه را بر يكى از شما
ببندد، به او خواهيم گفت كه اين مرد را رها كن و به او نزديك مشو، زيرا
كه او شيعه ما است و خداوند آرزوى شيعيان ما را برآورده ساخته است .
صراط الذين انعمت عليهم ، بمشاهدة المنعم دون النعمة يعنى : پروردگارا
ما را به راه كسانى هدايت فرما كه فارغ از ديدن نعمت به واسطه توفيق
مشاهده منعم ، نسبت به آنها انعام فرمودى .
در ديارى كه توئى بودنم آنجا كافى
است
|
آرزوى دگرم غايت بى انصافى است
|
وچه نيكو گفته است :
لب ساقى مرا هم نقل وهم جام است هم
باده
|
مدامم از لب ساقى بود اسباب آماده .
|
پس اگر خداوند كسى را به ين نعمت سرافراز فرمود هميشه در عيش و طرب است
و هيچ وقت هم وغمى براى اونيست ، زيرا مشاهده محبوب او را از مشاهده هر
چيزى مستغنى كرده است ابن فارض گويد:
و من شمائلها لاعن شمولى و نشوتى
(302)
|
غير المغضوب عليهم ، بترك حسن الادب فى وقت القيام لخدمتك
يعنى : نه راه كسانى كه باترك حسن ادب به هنگام قيام براى خدمت تو،
مورد غضب واقع شدند. چنانكه قبلا ذكر شد، در حين قرائت اين سوره ،
خداوند سه بار به بنده خطاب فرمايد كه اى بنده من تو اگر با من صحبت مى
دارى پس چرا توجه ات به من نيست ؟ تا بنده به
اياك نعبد برسد، كه اگر باز هم ملتفت نشد، مورد غضب واقع مى
شود.
بى ادب محروم ماند از فيض رب
|
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
|
ولاالضالين عن رؤ ية ذلك منك يعنى نه
طريق اشخاصى كه گمراه شدند و نفهميدند كه آنچه هست از تو است ، و گمان
كردند كه خود كارى كرده اند، اينان ادب را به جاى آوردند ولى غافل از
منعم بودند. بى ادبى نكردند، اما نفهميدند.
گله وشكايت مى كنند كه دعا كرديم ، و اجابت نشد، به خلاف آنهايى كه
هميشه مى گويند:
ربنا اتمم علنيا نعمتك ففى
شواهد آلاء الكريم تتميم نعمائه يعنى :
پروردگارا نعمت خو را برما تمام فرما، پس در آثار نعمتهاى شخص كريم
اتمام نعمتهايش نهفته است و نمى گويند من كارى كردم ، بلكه مى
گويد تو عطا كردى
رب منك الاكرام ، فتفضل علينا
بالاتمام يعنى :
پرروردگارا بزرگوارى و
بخشندگى از تو است ، پس با تمام كردن بخشش خود بر ما احسان فرما.
اى عزيز بدان كه بعد از نماز تسبيح حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بقدرى
فضيلت دارد كه يكى نماز را خوانده و چون اين تسبيح را به جاى نياورده
بود به او گفتند نمازت را اعاده كن . دوم سه مرتبه سوره توحيد و سه
مرتبه صلوات و سپس سه بار آيه
و من يتق الله
يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه ان
الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى ء قدرا(303)
را بخواند و به مقصد فتح باب به طرف بالاى سر بدمد. حديث از رسول خدا
صلى الله عليه و آله و امام صادق عليه السلام كه خواندن اين آيه پس از
نماز موجب وسعت رزق و طول عمر و با ايمان از دنيا رفتن است .