واژه اصلاح
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهـم انك تعلم انه لم يكن الذى كان منا منافسة فى سلطان و لا
التماس شى ء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و
نظهر الاصلاح فى بلادك فياءمن المظلومون من عبادك و تقام
المعطلة من حدودك .
خـدايـا تـو خـود آگـاهـى كـه آنـچـه از ناحيه ما صورت گرفت ، رقابت در
كسب قدرت يا خـواهـش فزون طلبى نبود، بلكه براى اين بود كه سنن تو را
كه نشانه هاى راه تواند بـاز گـردانـيـم و اصـلاح آشـكـار و
چـشـمـگـيـر در شـهـرهـاى تـو بـه عـمـل آوريـم كـه بندگان مظلوم و
محرومت امان يابند و مقررات به زمين مانده تو از نو بپا داشـتـه
شـونـد.
شـرائط تقويمى ، يعنى مصادف بودن فردا كه پانزدهم شعبان است با
مـيـلاد مـسـعـود بـزرگ مـصـلح جـهـانـى و بـزرگ مـنـجـى بـشـريـت حضرت
حجه بن الحسن عـجـل الله تـعـالى فـرجـه ، و هم شرائط اجتماعى معاصر كه
در متن نهضتى اصلاحى كه امواج آن سراسر كشور ما را فرا گرفته است قرار
گرفته ايم و روح اصلاح خواهى در اكـثـريت قريب به اتفاق مردم ما پديد
آمده است ، به من اين الهام را بخشيد كه بحث خود را به اصلاح و اصلاح
طلبى خصوصا در صد ساله اخير اختصاص دهم .
اصلاح يعنى سامان بخشيدن ، نقطه مقابل افساد است كه به معنى نابسامانى
ايجاد كردن است . اصلاح و افساد يكى از زوجهاى متضاد قرآن است كه مكرر
در قرآن مطرح مى شوند. زوجـهـاى متضاد يعنى آن واژه هاى اعتقادى و
اجتماعى كه دو به دو در برابر يكديگر قرار گـرفـتـه انـد و بـه كـمـك
يـكـديـگـر بـهـتـر شـنـاخـتـه مـى شـونـد از قـبـيـل تـوحـيـد و شـرك
، ايـمـان و كـفـر، هـدايـت و ضـلالت ، عـدل و ظـلم ، خـيـر و شر،
اطاعت و معصيت ، شكر و كفران ، اتحاد و اختلاف ، غيب و شهادت ، علم و
جهل ، تقوا و فسوق ، استكبار و استضعاف و غيره .
برخى از اين زوجهاى متضاد از آن جهت در كنار يكديگر مطرح مى شوند كه
يكى بايد نفى و طـرد شـود و ديـگـرى جـامـه تـحـقـق بـپـوشـد. اصـلاح و
افـسـاد از ايـن قـبـيـل اسـت . مـورد اسـتـعـمال اصلاح در قرآن گاهى
رابطه ميان دو فرد است (اصلاح ذات البـيـن ) و گـاهى محيط خانوادگى است
و گاهى محيط بزرگ اجتماعى است كه اكنون مورد بحث ما است و در آيات
زيادى مطرح است
(1). از اين پس ما هرگاه اين واژه را به كار ببريم ، منظور اصلاح
در سطح اجتماعى و به عبارت ديگر اصلاح اجتماعى است .
قـرآن كـريـم ، در مـجـمـوع تـعبيرات خود، پيامبران را مصلحان مى
خواند، چنانكه از زبان شـعـيـب پـيـغـمـبـر مـى گويد: ان اريد الا
الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب . جز
اصلاح تا آخرين حد توانائى منظورى نداريم . موفقيتم جز به دست خدا نيست
. تنها بر ذات مقدس او توكل مى كنم و تنها به سوى او باز خواهم گشت .
و بـرعـكـس ، ادعـاى اصـلاح مـنـافـقـيـن را بـه شـدت تـخـطـئه مـى
كـنـد: واذا قـيـل لهـم لا تـفـسـدوا فـى الارض قـالوا انـمـا نـحـن
مـصلحون الا انهم هم المفسدون ولكن لا يـشـعـرون . هـرگـاه بـه آنـهـا
گـفـتـه شـود در زمين فساد مكنيد مى گويند ما فقط اصلاح گرانيم . آگاه
باشيد كه همينها مفسدانند و خود هم به دقت درك نمى كنند.
اصـلاح طـلبـى يـك روحى اسلامى است . هر مسلمانى به حكم اينكه مسلمان
است خواه ناخواه اصـلاح طـلب و لااقـل طـرفدار اصلاح طلبى است . زيرا
اصلاح طلبى ، هم به عنوان يك شـاءن پـيـامـبرى در قرآن مطرح است و هم
مصداق امر به معروف و نهى از منكر است كه از اركان تعليمات اجتماعى
اسلام است . البته هر امر به معروف و نهى از منكر لزوما مصداق اصـلاح
اجـتـماعى نيست ولى هر اصلاح اجتماعى مصداق امر به معروف و نهى از منكر
هست . پـس هر مسلمان آشنا به وظيفه از آن جهت كه خود را موظف به امر به
معروف و نهى از منكر مى داند نسبت به اصلاح اجتماعى حساسيت خاص دارد.
ضـمـنـا لازم اسـت بـه يـك نـكـتـه تـوجه دهيم كه در عصر ما نسبت به
اصلاحات اجتماعى ، حـساسيت مثبت و مباركى پيدا شده كه قابل تقدير است ،
اما اين جهت احيانا به نوعى افراط گـرائى كشيده مى شود كه هر خدمتى جز
با اصلاح اجتماعى به هيچ گرفته مى شود هر خـدمـتـى بـا مـعـيـار اصـلاح
سـنـجـيـده مى شود و ارزش هر شخصيتى به ميزان دخالتش در اصلاحات
اجتماعى معتبر شناخته مى شود. اين طرز تفكر هم به نظر مى رسد صحيح نيست
، زيـرا هـر چند اصلاح اجتماعى جامعه خدمت است ، اما هر خدمتى لزوما
اصلاح اجتماعى نيست . اخـتـراع داروى سـل يـا سـرطـان خـدت اسـت امـا
اصـلاح نيست . پيش بردن علوم خدمت است اما اصـلاح نـيـسـت . هـر پـزشك
كه از بامداد تا شامگاه بيمار مى بيند و معالجه مى كند خدمت اجتماعى مى
كند اما اصلاح اجتماعى نمى كند. زيرا اصلاح اجتماعى يعنى دگرگون ساختن
جامعه در جهت مطلوب ، و كار پزشك اينچنين نيست . از اين رو ارزش كار
خدمتگزاران بزرگ را به جرم اينكه در اصلاحات اجتماعى نقشى نداشته اند
نبايد نديده بگيريم . كار شيخ مـرتـضـى انـصـارى يـا صـدرالمـتـالهـيـن
يـك خـدمـت است و خدمت بسيار بزرگى هم هست در صورتى كه كار آنها اصلاح
، و خود آنها مصلح به شمار نمى روند. يا مثلا تفسير مجمع البـيـان كـه
در حـدود نـه قرن پيش نوشته شده و همواره مورد استفاده صدها و هزارها
نفر بـوده و هـسـت خـدمـت اسـت امـا اصـلاح اجتماعى شمرده نمى شود،
كارى بوده كه يك عالم در انـزوا انـجـام داده اسـت . بـسا افراد كه از
راه تقواى شخصى و الگوبودن عينى خودشان بـزرگـتـريـن خدمتها را كرده ،
در حالى كه عملا از دخالتهاى اجتماعى بر كنار بوده اند. پـس صـالحـان
نـيـز مـانـنـد مـصـلحـان ارزشمندند و خدمت كرده اند.گو اينكه مصلح
شمرده نشوند.
در جـمـله هـاى بالا كه از نهج البلاغه نقل كرديم ، على عليه السلام
نقش خود را از نظر فـعـاليـتـهاى اجتماعى به عنوان
((مصلح
)) توضيح مى دهد. اما حسين عليه
السلام هم در مـجـمـعـى بـزرگ كـه ايـام حـج از كـبـار صـحـابـه در
زمـان مـعـاويـه تـشـكـيـل داد و سـخـنـرانـى مـفـصـلى ايـراد كـرد كـه
در تـحـف العـقـول مـسـطـور اسـت ، در ضـمـن سـخنانش همين جمله هاى پدر
را آورد يعنى نقش خود را در فعاليتهائى كه قصد آنها را داشت به عنوان
((مصلح
)) بيان كرد.
امـام حسين در وصيتنامه معروفش خطاب به برادرش محمد ابن حنفيه نيز به
كار خود عنوان ((اصلاح
)) و به خود عنوان
((مصلح
)) داد. در آنجا چنين نوشت :
انى لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما، انما خرجت
لطلب الاصلاح فى امه جدى ، اريد ان آمر بالمعروف و انهى عنى
المنكر و اسير بسيره جدى و ابى
قـيـام من قيام فردى جاه طلب يا كامجو يا آشوبگر و يا ستمگر نيست . در
جستجوى اصلاح كـار امـت جـدم بپا خاسته ام . اراده دارم امر به معروف و
نهى از منكر كنم و به سيرت جد و پدرم رفتار نمايم .