مونس جان

استاد حسين انصاريان

- ۴ -


الهي، برآن مقدار از عمر كه صرف غير تو شد ناراحتم.
الهي، از وقتي كه به بيهوده رفت غرق خجلتم، بر آن زمان كه به تباهي و سياه نشست منفعلم ، بر اوقات تلف شده و پرونده سياه شده اشك ريزم
الهي، من فقير تهيدست هنوز لذت بندگي را نچشيده ام براي يكباربه نحو حقيقت رو به قبله نايستاده ام
الهي، با كتاب شريفت به اخلاص روبرونشده ام، ركوعي در خور بزرگيت ننموده ام ، سربخاك مذلت در برابر عظمتت نياسوده ام.
الهي،جز خجلت و شرمساري به كويت نياورده ام
الهي بفكر فروميروم، بدرياي انديشه غوطه ميخورم، برنمكي خورده ام به تاسف مي نشينم.
نشسته بر در كويت گدايي
گداي دل غمين بي نوايي
نخواهد رفت از اين در دست خالي
عنايت كن تو اي مولاي الموالي
زلطفت كن نظر بردردمندي
مران از كوي رحمت مستمندي
سبوي عمر او را نفس بشكست
مراو را چاره يارب رفته از دست
نجاتش ده ز چاه جهل و عصيان
نما غرقش به بحر لطف و احسان
الهي، جز جود و احسانت نجويم ، غير راهت نپويم، غير گل لطفت نبويم جز تو ياوري ندارم، بر عمر تباه شده اشكي از حسرت بدامن دارم
الهي، غير عذر خواهي كاري ندارم، زيرا جز گناه و معصيت باري ندارم الهي از كدام اسماء و صفاتت دم زنم.
الهي، كدام نعت و وصفت را رقم زنم، شكر كدام نعمتت را قلم زنم ، الهي جز تو نگويم، جز تو نجويم، جز تو نپويم، چسان مدح تو گويم
الهي، مزه تلخ غربت را چشيده ام، رنج فراق وهجران كشيده ام .
الهي، از مخلوق خيري نديده ام، اميد از همه بريده ام عشقت را بجان خريده ام، گل محبتت را بوئيده ام.
الهي، هنوز بوصال تو نرسيده ام، نياز بوجودت را با جان نيوشنده ام الهي مسكين درمانده ام ، گنكاري
شرمنده ام ، در سنگيني گناه مانده ام.
الهي، مقيم خاك درم، مستحق لطف و كرمم، گداي حرمم با رحمتت بي نياز از درمم، عنايتي كه ذره اي از غبار در گهم
الهي، عهدم را با تو شكستم، دست و پاي دل با زنجير گناه بستم از قيد هوي نرستم، پيوندي دوستي گسستم، عهد عبادت نبستم.
الهي، به خجلت نشستم، ولي با تو هستم، گرچه ذليل و پستم از غير تو دست شستم، از باده عشق و محبتت مستم.
الهي، از پيشگاهت نميروم، جز بسويت نميدوم، باري حز منتت نميبرم.
الهي، دست از دامن لطفت نمي كشم، در قيد ماسوا نمي شوم از ذكرت غفلت نمي كنم.
الهي، افسرده و امانده ام، بيچاره در مانده ام ، از كاروان جامانده ام، مطرود و رانده ام، از خود خسته ام ، ديده از غير بسته ام.
الهي، هنوز از قفس تن نرسته ام ، دل از دنيا نگسسته ام بنده اي ورشكستم ام، ديده بلطفت بسته ام، قبولم كن كه به كويت نشسته ام.
الهي، از فراق تونا خوشم، به لطفت و عنايت تو دلخوشم در عشقت سپندي در آتشم، گداي حرارت و تابشم.
الهي، مغفرتت را در خواهشم، از هجرت در كاهشم، رحمتت را در كاوشم الهي، ضعف و ناتوانيم راميدانم، هستي ام را عين نيستي ميدانم.
الهي، گناه و شرمساريم را ميدانم، پوچي و زبونيم را ميدانم
الهي، بي حاصيلم را ميدانم، هوي و هوسم ا مي دانم در برابر اينهمه لطف و رحمتت را ميدانم ، عفو و مفغرتت را ميدانم.
الهي، كرم وسخايت را ميدانم، آمرزيده شدنم رادر دنيا و آخرت ميدانم الهي ملول از پرونده سياهم، همراه ناله واهم ، بدرياري هستي چون پر كاهم
الهي‌، بدر بار كرمت عذر خواهم، بي عز وجاهم هست بسوي لطفت نگاهمع جز ترا نخواهم، اي مامن وپناهم.
الهي، سر ذلت به خاك مي سايم، دست مسكنت بدامن رحمتت ميگذاريم از تو رحمتت و كرم ميخواهم، ديوانه وار گرد كويت ميگردم.
الهي، پروانه سان بدور شمع لطفت ميچرخم، شايد از احسانت خوشه چينم از كرمت توشه گيرم ، از رحمت رافتت بهره گيرم.
الهي، سياه روز و تيره بختم ، فقير و مسكين و مستمندم، ناتوان و عاجز و دردمندم .
الهي، از درگاهت مكن طردم ، از رحمتت مكن منعم اي نو وجودم ،اي صيقل روحم، اي علت بودمع ازذكرت سرودم
الهي، اي همه بود و نبودم، اي تداوم دهنده عمرم نظري تا از چاه در آيم.
الهي، ننظري تار ازضلالت وخود پرستي بدر آيم، باپاي توبه و انابه باين در آيم رحمت آربرزاريم، جبران كن خواريم.
الهي، با كدام زبان ثنايت گويم، با كدام چشم جمالت بينم با كدام گوش آوايت شنوم، با كدام جسم و جانبه خدمتت خيزم
الهي، از بار گناه سنگين شده دوشم، كور شده چشمم كرشده گوشم، لال شده زبانم، سياه شده قلبم ، تيره شده روحم.
الهي،ِ آلوده شده وجودم، اي كاش نبودم ، تاشرمنده نمي شدم از بودم.
الهي، اگر بخاطر روسياهيم از در برانيم و محض بدكاريم به رحمت نخوانيم اما رحمت آور به زاريم، اي اميد نا اميديم، اي آرزويم .
الهي، اي نور تاريكيم، اي عقل و آگاهي ام
الهي، از اوصاف خوبان و راه عاشقان عاري هستم، از علم و دانش و معرفت خالي هستم
الهي، در عبادت و طاعت دچار بي حالي هستم، در پيشكاهت به عذر خواهي هستم.گرچه معروف به روسياهي هستم.
مرا جز معصيت باري نباشد
بجز عذر از توام كاري نباشد
مران از درگهت اين بي نوا را
ببخش از او تو هر عذرو خطا را
تهيدستم غريبم بي نوايم
گرفتارم ذليلم پر خطايم
نمك خوردم نمكدان را شكستم
در رحمت بروي خود بببستم
ترا اي مهربانا عذر خواهم
به لطفت بگذر از جرم و گناهم
الهي،دردمند و ذليلم ، اسير و عليلم، عاشق قرب و وصالم طالب رشد و كمالم، شايق جمال و جلالم.
الهي، گداي شور و حالم، مست مي اشتياقم، باهستي تو هستم از احسان و لطفت مستم ، بي نور كرامتت پستم، در تمام عمر نمك خورده و نمكدان شكستم.
الهي، در بيابان جهل و ناداني سرگردانم، در گور نفهمي مدفونم در گذرگاه تاريكي معطلم، بي دانش و بي حكمتم، بي اعتبار و بي معرفتم.
الهي، خورشيد بصيرت را طالع كن از جانم، نورت را بتابان بر روانم ضيايي بخش بر عقلم شستشو كن گناه و معصيت از كتاب ناپاكم.
الهي، در قمار عشق تو هستي با خته ام ، در رابطه با تودلي ديگر ساخته ام علم و دوستي با تو بر افراخته ام ، براي پاك شدن از گناه خود را در نمكزار مغفرت تو انداخته ام
براي رسيدن بكويت چون آهوي وحشي تاخته ام ، جز درس عشق ترانياموخته ام ، در آتش فراقت سوخته ام
الهي، جز آنچه عرضه داشتم نيندوخته ام، اميدي جز به رحمت تو ندارم، راه نجاتي غير غفران تو ندارم دانش و بصيرت ندارم، قوت و قدرت ندارم.
الهي، جز بدي و زشتي ندارم، صفتي غير ذلت و خست ندارم مايه اي غير مسكنت ندارم، سرمايه اي از طاعت ندارم، آرزوئي جز لطف و كرامت تو ندارم.
الهي، بنده كوي تو ام ، شرمنده روي توام، زنده به بوي تو ام قطره اي از جوي توام، عاشق روضه مينوي توام.
الهي، هر چه هستم مخلوقي از سوي تو ام، نيازمند خوي تو ام. ذره اي سرگردن رد جستجوي توام، الهي عبدي دل خونم، در چاه نفس سرنگونم.
الهي، در شماره زشتي از برگ درخت افزونم، از شدت شرم لاله گونم دور افتاده اي ديوانه و مجنونم، بخاك كويت گدايي زبونم.
الهي، به كنج غربت نشسته ام، در بروي خود بسته ام
الهي، از غير تو دل گسسته ام، از آتش حيا سوخته ام دل به عشقت آراسته ام، جان از غير وجوت پيراسته ام.
الهي، در گرداب غفلت گرفتارم ، عمريست آلوده به گنهكارم از وجودم در آزارم، از حضرتت شر مسارم ؛ از دوريت بي قرارم
الهي، در وحشت از روز شمارم، در گلستان تو خارم مرده اي بي اختيارم، پژمرده اي دل فكارم، هر چه هستم بنده پروردگارم
الهي، از كم خردي چون طفل گهواره ام، از بدبختي جگر پاره ام بر مركب هواي نفس سواره ام.
الهي، در ناتواني چون شير خواره ام، جز رحمتت نيست، چاره ام عنايت و احسانت را د نظاره ام.
در اندازم بدر ياي كرامت
وجودم را تو بنما غرق رحمتت
اميد جود و احسان از تو دارم
شفا و درد و درمان از تو دارم
كفي خاكم گداي اين سرايم
بجز رحمتت مخواه اي جان برايم
تو محبوب مني در هر دو عالم
تو مطلوب مني در هر دو عالم
نخواهم رفت از اين در تا قيامت
مگر آري مرا لطفت و كرامت
الهي، در پيشگاه عظمتت كمتر از مورم، به گناه آلودگي مشهورم از فيض خاصت مستورم، از طاعت و بندگي مهجورم ، از زنيت و زيور دنيا مخمورم
الهي، از حريم ملكوت دورم ، از ديدن حقيقت كورم وجودي بي نورم، به ظاهر فريباي زندگي مسحورم
الهي، عناتي كه خليل آسا در ملك يقين زنم، با بال علم و عمل بسويت پرزنم
الهي، چون عاشقان از ثنايت دم زنم، در حريم رحمتت علم زنم در سرزمين بندگي قدم زنم، بر صفحه جان از عشقت قلم زنم، از لطف و احسانت بركتاب وجودم رقم زني.
الهي، بر من ببخش گناهم، بپوشان خطايم، اي مهربان مولايم.
الهي، اي همه كاره ام، اي بدستت مهار حياتم شراب خدمت بريز در كامم.
الهي، اي نور قلب مشتاقان، اي پاسخ دهنده خواسته محتاجان اي امان خائفان، اي انيس صاحبدلان، اي آرامش پريشان.
الهي، اي كرم كننده به خسته دلان، اي زنده كننده مردگان انوار وجودت را بر قلبم بتابان رابطه ام باما سوي الله قطع گردان.
الهي، روحم را به نور حقيقت منور گردان.
الهي، اين شرمنده را به رضوان وصالت برسان، قلبم را در آتش محبتت بسوزان.
الهي، اين عبد را از گدايان كوي رحمت قرار ده سر سفره مفغرتت نشان، الهي اي محبوب محبان، اي معشوق عاشقان، اي غوث مستغثيان.
الهي، اي درمان درد دردمندان، اي پناه بي پناهان اي غناي مستمندان، اي اميدواران.
الهي، اي نواي بي نوايان، اي نياز نيازمنداناي رهنماي گمراهانآ اي نجات گمشدگان ، اي نور قلب عارفان
الهي، اي فروغ قلب خالصان، اي قبله مخالصان اي عطا بخش به گدايان
الهي، اي جليس ذاكران، اي انيس شاكران.
الهي، لطفي بر اين سوزان، رغبت فراوان عشق جوشان، جشم گريان
الهي، دلم را شادگردان، از زنگ ريا پاك گردان خانه خود گردان، از غم هر دوجهان آسوده گردان.
الهي، اي دلبر و دلدار زيباي نت، اي سيد و مولاي من اي سرور و الاي من، اي درد دو دواي من، اي بهار روح افزاي من اي آواي من ، اي سرمايه وسوداي من ، اي امروز و فرداي من
الهي، اي شاهد يكتاي من ،اي خداي بي همتاي من، اي تا ابد براي من الهي، لذت مناجات را بر بنده ات بچشان
الهي، از هواي نفسم برهان،به مقام قرب و وصالت برسان
الهي، اي مقصد دل سوختگان، اي نياز محتاجان اي هادي راهروان، اي مونس غريبان ، اي ياور اسيران
الهي، اي اميد كشتي نشستگان، اي معني آوارگان، اي همه رحمت از تو نمايان اي فروغ شب مناجاتيان، اي هدف جويندگان.
الهي، اي منظور پويندگان، اي موصوف گويندگان، اي نور مستغفران اي بخشنده عاصيان، اي معروف عارفان، اي مقصود قاصدان.
الهي، اي معبود عابدان، اي وصل و اصلان اي روشني دل شب زنده داران
الهي، اي هدف كاملان ، اي تكيه گاه فقيران ، اي ياور و بي ياروان لي هادي گمراهان ، اي سخن خموشان.