شيوه مناظرات انبيا و امام صادق (عليهم السلام)

سيده فاطمه حسينى ميرصفى

- ۱۵ -


با سرشتى پاك به دين روى بياور، اين فطرت الهى است كه مردمان را بر اساس آن آفريده است ؟ در آفرينش الهى تغييرى راه ندارد. اين دين استوار است ولى اكثر مردم نمى دانند.
خداوند در اين آيه اشاره نموده كه بهترين راه رسيدن به معارف دينى ، راه فطرت سليم انسانى است ، فطرتى كه در جوامع فاسد و تربيت هاى بد هم دگرگون نمى شود و هوسها و درگيريها آن را محو و نابود نمى كند. علت اين كه بيشتر مردم نمى توانند حق و حقيقت را به درستى دريابند آن است كه خودخواهى و عصبيت ، نور فطرتشان را خاموش كرده و طغيان و سركشى ، ميان آنان را راهيابى فطريشان به حقايق و علوم واقعى الهى ، فاصله ايجاد كرده است .
اين معنى در سنت پاك احمدى نيز مورد تاءكيد واقع شده و در روايتى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمده است :
كلّ مولود يولد على الفطرة فاءبواه اللّذان يهوّدانه و ينصِّرانه و يمجّسانه (469)
هر نوزادى بر فطرت پاك الهى به دنيا مى آيد و اين پدر و مادر هستند كه او را (با تربيت خود) يهودى و يا نصرانى و يا مجوس مى كنند.
راه فطرت به هيچ وجه با بهره گيرى از عقل ، نقل ، شهود، اشراق ، و روش ‍ علمى - تجربى مخالفتى ندارد. مهم آن است كه اين راه به هيچ يك از ابزارهاى شناخت منحصر و محدود نيست ، بلكه از هر يك از اين ابزارها در جاى خود براى هدايت استفاده مى نمايد.
پيروان اين مكتب قياس و استحسان در عقيده را بى ارزش مى دانند و نيز از ظن و گمان و اجتهادات شخصى در عقايد پرهيز كرده و از به كارگيرى تعابيرى كه ((بدعت )) به شمار آمده اند، دورى مى نمايند. از نظر آنها مناظره و مناقشه در عقايد اگر براى فهميدن و فهماندن و همراه با رعايت ادب و تقوا باشد، پسنديده است . بحث و مناظره هر گاه به مرز لجاجت و خودنمايى با سخنان زشت و خلقيات سوء رسيد، امرى قبيح و ناپسند بوده و اجتناب از آن براى حفظ عقيده واجب است .(470)
بررسى شيوه هاى انبيا
شيوه بحث و جدل و مناظره از شيوه هاى تبليغى مشترك بين انبيا و اولياى الهى عليهم السّلام مى باشد. در اين مورد مشترك نيز، نفس عمل مشترك است و در بعضى از موارد در نحوه اجرا، تفاوت هايى بين روشهاى آنها مشاهده مى شود.
از جمله ويژگى هاى مناظرات انبيا عليهم السّلام اين بود كه ، در ابتداى مناظرات ، قوم خود را به خود نسبت مى دادند و آنها را با واژه ((يا قوم ؛ اى قوم من ))، مورد خطاب قرار مى دادند. اينگونه خطاب ها باعث مى شد مردم قوم ، نسبت به نبى خود احساس نزديكى كند و بهتر به سخنان آنها گوش فرا دهند.
از ديگر ويژگى هاى اين مناظرات اين است كه انبيا در بحث و گفت و گوهاى خود، با آرامش و نرمش خاص و گفتار آرام به مناظره با قوم مى پرداختند. مثلا هنگامى كه در يكى از مناظره ها به حضرت نوح عليه السّلام نسبت گمراهى دادند، در جواب آنها، تندى و پرخاش نكرد و نگفت كه خود شما گمراه هستيد، بلكه خود را از اين صفت مبرا دانست و گفت كه من فرستاده اى از طرف خدا هستم و كسى كه از طرف خدا فرستاده شده ، هرگز گمراه نيست .
مسئله ديگر جوابهاى قاطعى بود كه انبيا به سؤ الها و شبهه هاى مشركان مى دادند كه به نمونه هاى مختلفى در اين زمينه اشاره شد.
همان طور كه بيان شد، دعوت به توحيد از اهداف مشترك همه انبيا عليهم السّلام بوده كه در راستاى اين دعوت ، هر گونه شرك و دوگانه پرستى را نفى مى كردند و آنها را از عذاب روز قيامت ، كه عذابى دردناك و عظيم است ، انذار مى دادند.
همه انبيا در پاسخ به سؤ الات و شبهات مردم ، آنها را با استدلال هاى منطقى ، قانع مى نمودند و در مواردى نيز استدلال هاى باطل آنها را از اين طريق ردّ مى كردند.
همچنين در بسيارى موارد با استفاده از مدّعاى خود افراد، ادّعاى آنها را باطل مى نمودند كه در تمام اين مراحل با رعايت احترام و گفتار نرم اين ماءموريت الهى را به انجام رسانده و افراد را به توحيد و يگانه پرستى دعوت مى نمودند و در مواردى هم كه اتمام حجت مى كردند اگر ملحدان و مشركان همچنان عناد مى ورزيدند، از آنها برائت جسته و در بعضى موارد نيز آنها را نفرين مى كردند.
همان طور كه بيان شد، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز از اين شيوه تبليغى براى دعوت قوم به سوى اسلام استفاده مى كرد. در نحوه اجراى پيامبر خصوصيات مثبت و امتيازات قابل توجهى به چشم مى خورد. از جمله اين كه ، آن حضرت از طرف خداوند به اجراى اين شيوه ماءمور شده و موظف بود كه در مجادله ، نيكوترين روش را در پيش بگيرد. مجادله و مناظره اى نيز كه با نيكوترين روش اجرا مى شود، مسلما از تمام امتيازات و ويژگى هاى مثبت برخوردار است و به اين دليل مى تواند تاءثير زيادى بر جاى بگذارد.
ماءموريتى را كه خداوند به پيامبر مى دهد، مسلما بدون پشتوانه نيست و پشتوانه او عنايت الهى است . لذا مى توان گفت كه لطف و عنايت خداى متعال در مناظرات همراه و پشتيبان وى بوده و اين امر باعث تاءثير پذيرى بيشتر مردم از آن مناظره ها مى شد.
لذا پيامبر از متن آيه اى كه او را ماءمور به مجادله مى كند به وظيفه خود كاملا پى مى برد كه شيوه مجادله را بايد در مورد چه كسانى به كار گيرد.
امتياز بزرگ ديگر مناظره هاى پيامبر اسلام ، از جهت وجود قرآن در دستان پيامبر بود. قرآن از چند جهت در مناظره هاى پيامبر تاءثير داشت :
اول اين كه محورهاى مناظره با اهل كتاب و مشركان را براى او مشخص ‍ مى كرد و به پيامبر ياد مى داد كه از چه مسائل و مواردى در مناظره هاى خود استفاده كند. از جمله اين كه قرآن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد با اهل كتاب با نيكوترين روشها مجادله كنيد و به آنها بگوييد كه ما به چيزى كه بر ما و شما نازل شده است ، ايمان آورده ايم و خداى ما و شما يكى است و ما در مقابل او تسليم هستيم . چنانكه مشخص است به پيامبر امر مى شود كه با اهل كتاب براساس موارد مشتركى كه بين خود و آنها مى يابد، مناظره كند.
پاسخ ‌هاى پيامبر به سؤ الات و شبهه هاى مشركان در جريان مناظره ها، به طور كلى از قرآن سرچشمه مى گرفت . حال يا اين پاسخها مستقيما در قرآن ذكر شده بود و آيه يا آياتى مخصوصا در اين جهت نازل مى شد كه از اين دست نمونه هاى فراوانى در قرآن يافت مى شود كه به مواردى از آن نيز اشاره شد. و يا اين كه پيامبر با الهام از قرآن كريم به سؤ الات آنها پاسخ مى داد.
نتيجه سخن اين است كه شيوه بحث و جدل و مناظره يكى از شيوه هاى تبليغى و دعوتى رسول خدا بود كه آن حضرت در جهت دعوت عدّه اى از مشركان و اهل كتاب به آن متوسل مى شد و به وسيله حكمت هايى كه از طريق وحى دريافت كرده بود، به استدلالات و سؤ الات باطل و گمراه كننده آنها پاسخ مى داد.
راه اهل بيت ، راه قرآن
بنابراين مى توان قرآن را به عنوان بزرگترين پشتوانه براى رسول خدا و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام ، به ويژه امام صادق در اجراى اين شيوه تبليغى دانست . همچنان كه در ساير مراحل تبليغ نيز بزرگترين و مهمترين نقشها را ايفا مى كند. برترى مكتب اهل بيت در عقايد اسلامى هنگامى كه با معلومات بديهى و داده هاى يقينى با ارزش مقايسه گردد، تجلّى بيشترى مى يابد. در اين قسمت به نمونه هايى از آن اشاره شود.
1. درباره توحيد
مكتب اهل بيت عليهم السّلام ، در توحيد، تنزيه مطلق خداوند از هر گونه تشبيه و همانندى با مخلوقات براساس تعاليم قرآن است . چنانكه فرموده :
ليس كمثله شى ء و هو السّميع البصير(471)
هيچ چيز همانند او (خداوند) نيست و او شنواى بيناست .
همچنين رؤ يت خداوند با ديدگان را با الهام از قرآن كريم مردود مى داند، چنانكه فرموده است :
لا تدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار و هو اللّطيف الخبير(472)
چشم ها او را نمى بيند، ولى او ديدگان را در مى يابد و او لطيف و آگاه است .
و نيز توصيف خداوند به صفات مخلوقات از سوى آفريدگار را ناممكن مى داند.
و جعلوا للّه شركاء الجنّ و خلقهم و خرقوا له بنين و بنات بغير علم سبحانه و تعالى عمّا يصفون (473)
و براى خداوند شريكانى از جن قايل شده اند. حال آن كه خداوند آنان را آفريده است و براى او از روى نادانى پسر و دختر قرار مى دهند در حالى كه خداوند از آنچه كه آنها توصيف مى كنند. منزّه و فراتر است .
سبحان ربّك ربّ العزّة عمّا يصفون (474)
منزّه است پروردگار تو، كه پروردگار من و عزيز و شكست ناپذير است از آنچه كه توصيف مى كنند.
2. درباره عدل
مكتب اهل بيت عليهم السّلام هر گونه ظلم و ستم را از خداى متعال نفى كرده و ذات اقدس بارى تعالى را عدل مطلق مى داند. خداوند متعال مى فرمايد:
إ نّ اللّه لا يظلم مثقال ذرّة (475)
همانا خداوند به اندازه ذره اى ستم نمى كند.
إ نّ اللّه لا يظلم النّاس شيئا و لكنّ النّاس اءنفسهم يظلمون (476)
خداوند بر مردم هيچ ستمى روا نمى دارد ولى اين مردم هستند كه به خودشان ستم مى كنند.
3. درباره نبوّت
ديدگاه مكتب اهل بيت عليهم السّلام درباره نبوت ، قول به عصمت مطلق انبيا مى باشد؛ زيرا خداوند متعال فرموده است :
و ما كان لنبىّ اءن يغلّ و من يغلل ياءت بما غلّ يوم القيامة (477)
هيچ پيامبرى را شايسته نيست كه خيانت روا دارد و هركس خيانت كند روز قيامت آنچه را كه در آن خيانت كرده با خود مى آورد.
قل إ نّى اءخاف إ ن عصيت ربّى عذاب يوم عظيم (478)
اى پيامبر بگو من نيز، اگر پروردگارم را نافرمانى كنم ، از عذاب روزى بزرگ بيمناكم .
و لو تقوّل علينا بعض الاءقاويل # لاءخذنا منه باليمين # ثمّ لقطعنا منه الوتين (479)
اگر او (پيامبر) سخنى دروغ بر ما مى بست # ما او را با قدرت مى گرفتيم # سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم .
4. درباره امامت
مكتب اهل بيت عليهم السّلام معتقد است كه امامت به معناى نيابت از رسول اكرم در امور دنيا و دين است . همچنين امامت عهد و پيمانى الهى است كه به غير معصوم نمى رسد؛ زيرا خداوند متعال فرموده است :
و إ ذ ابتلى إ براهيم ربّه بكلمات فاءتمّهنّ قال إ نّى جاعلك للنّاس إ ماما قال و من ذرّيّتى قال لا ينال عهدى الظّالمين (480)
و هنگامى كه پروردگار ابراهيم او را به گونه اى چند بيازمود و او به خوبى از عهده آنها برآمد، خداوند فرمود من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم ! ابراهيم گفت : از دودمان من نيز (امامانى قرار ده ) فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نمى رسد.(481)
بررسى شيوه هاى امام صادق
از تحليل و بررسى مناظرات امام صادق عليه السّلام با گروههاى مختلف كه درباره عقايد اسلامى صورت گرفته بود، استنباط مى شود كه راه امام صادق همان راه قرآن است و روش امام صادق در مناظرات كلامى مانند اهل بيت عليهم السّلام راهى ميانه است ، همان طور كه قبلا نيز بيان شد، حضرت با پيروى از كتاب خدا جدال را دو گونه مى دانند:
1. جدال اَحسن و نيكو
2. جدال غير اَحسن
امام صادق عليه السّلام اساس مناظرات خود را نيز بر همين پايه نهادند. وى علاوه بر نشر علوم در مدينه بارها حلقه درس خود را به كوفه نيز منتقل مى كرد كه به مانند قلعه و دژى مستحكم براى ظهور و انتشار تشيع بود، حضرت درسها را در مسجد كوفه ، در زاويه اى كه هم اكنون مقام امام صادق ناميده مى شود، القاء مى كردند و از احوال روات هم معلوم مى شود كه بيشتر آنها اهل كوفه بودند.(482)
اسد حيدر در كتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعة چنين مى گويد:(483) امام صادق ، عليه اهل باطل قيام كرد و با فلاسفه ، دهريون و نيز اهل كلام و جدل ، كه سعى در ايجاد فساد و انحراف در اعتقادات مردم را داشتند، مباحثه و مناظره نمود و با نور حكمتش سخنان و سفسطه هاى باطل و فاسد آنها را باطل نمود.
امام صادق ديدگان و گوشهايش را بر وقايع و قضايايى كه در آن عصر و زمان اتفاق مى افتاد نبست ، بلكه آنها را كاملا شناخت تا با آنها برخورد نمايد. در غير اين صورت اگر امام در مقابل اين مسائل سكوت مى كردند، چگونه نحوه مواجهه با گروههاى مختلف دشمنان را متوجه مى شديم .
امام صادق نسبت به فلسفه و راه و روش فلاسفه علم كامل داشت . وى در ردّ شبهات ، مرجع زمانش بود و در اين مسئله هم شايسته ترين فرد بود. اين امر نيز به دليل احاطه كامل ايشان به علم بود؛ چرا كه او افق وسيعى در معرفت و شناخت داشت و هيچ يك از علماى عصرش چنين ويژگى را نداشتند.
بنابراين با مسائلى كه در آن زمان عليه اسلام مطرح مى كردند، چنين مقابله نمودند كه :
1. امام صادق عليه السّلام به ردّ دشمنى و نيز پاسخ گويى به احتجاجات گروههاى مختلف اكتفا نكرد، بلكه سعى نمود تعداد افرادى را در مقابله با آنها، در زمانها و مكانهاى ديگر، تربيت و تعليم نمايند.
2. امام صادق به غلات اجازه نمى داد در مورد او و اهل بيت عليهم السّلام چيزى بگويند كه در آنها وجود ندارد. در مقابل آنها با جدّيت مى ايستاد، آنها را لعن و تكفير مى نمود و از آنها تبرى مى جست .
3. امام صادق اصحاب و راويان خود را از انفصام بين قول و عمل و عقيده و سلوك بر حذر مى داشت و آنها را نصيحت مى كرد كه مردم را با رفتارتان آموزش دهيد نه با مواعظ و ارشادات .
بنابراين آنچه از سيره امام صادق نتيجه گرفته مى شود به قرار زير است .
1. ضرورت اطلاع از مشكلات عصر و ضرورت رجوع به قرآن و سنت در مواجهه با آن مشكلات و نيز ايجاد راه حل هايى كه در ضمن آن شريعت و نيز مردم حفظ شوند.
2. تكيه بر تربيت اسلامى و مواجهه با انحرافات و شبهات جديد كه در اثر تفكرات انحرافى غلط روى مى دهد.
3. سعى در تلاش در تربيت مبلغين عليه اين افكار و در مرحله بعد، نقد اين تفكرات .
4. پالايش نقطه نظرات و افكار خود از تمام مظاهر غلو. اين موارد تنها زمانى امكان پذير است كه مسلمانان و به ويژه رهبران آنها، از علما و انديشمندان ، نسبت به مسئوليت و وظيفه عميقى كه در مقابل آينده امت دارند، احساس مسئوليت نمايند.
5. امام صادق عليه السّلام در مناظرات و بحث هايش ، براى اثبات وجود خدا از طرق مختلف افراد را به توحيد دعوت مى نمود. به اين صورت كه فطرت هاى توحيدى آنها را بيدار مى كرد و به آيات و نشانه هاى پروردگار، استدلال مى نمود.
6. امام صادق نيز همانند قرآن با استدلال هاى ساده عملى و محسوس و به دور از پيچيدگى هاى كلامى و فلسفى ، انسانها را به تفكر وامى داشتند و در اين راستا از نزديك ترين امور محسوس ، براى پيمودن كوتاه ترين راه رسيدن به مقصود بهره مى جست . به همين جهت پاسخهاى امام صادق حيرت آور و غير قابل مناقشه بود.
7. امام صادق براى اين كه مطلب را به ذهن نزديك تر كند، مثال مى زدند و يا با طرح سؤ ال ، مخاطب را به اعتراف مى كشاندند و گاهى نيز به آثار و عواقب منفى آن اعتقاد باطل اشاره مى كردند تا اگر مخاطب قابل هدايت است در قلب او اثر گذارد و اگر اهل عناد و لجاج است ، او را به سكوت وادار نمايد.
بنابراين مى توان از روش قرآن و معصومين عليهم السّلام به عنوان شيوه واحدى نام برد. با بررسى هاى انجام شده درباره روش هاى مناظرات انبيا و امام صادق ، مى توان به ويژگى هاى زير اشاره نمود:
1. احتجاجات برگزيدگان الهى از آدم تا خاتم صلّى اللّه عليه و آله در قرآن نمودار گشته و بارها تكرار مى گردد تا حجت بر همگان در تمام اعصار به اتمام برسد.
2. چون به كلام امام صادق در مناظراتش نگاه مى شود، وحدت شيوه و روش در ساده گويى و كاربرد محسوسات و بهره جستن از ساير شيوه ها، در خلال بحث و گفت و گوها براى هدايت انسانها درك مى شود.
3. به گواهى تاريخ ، دعوت انبيا و اولياى الهى از دير زمان عميقترين آثار را در شخصيت ، رفتار و زندگى انسانها و جوامع بشرى بر جاى نهاده است .
4. پاسخ ‌هاى انبيا و امام صادق عليه السّلام در مناظراتشان ، براى همگان قابل فهم است ؛ زيرا آنان از استدلال هاى پيچيده فلسفى و كلامى استفاده نمى كردند.
5. با وجدان مخاطب سخن مى گفتند و وجدانهاى خفته آنها را بيدار مى كردند. به طورى كه با يادآورى دانسته ها و معلومات ، موجب بيدارى از غفلت آنها مى شدند؛ يعنى هدف آنها اين نبود كه به اقناع كردن طرف مقابل بسنده كنند، بلكه در صدد اثر گذاشتن در قلب مخاطب بودند. به طورى كه آنها را وادار به انديشيدن و تفكّر كرده تا هدايت شوند. در بسيارى از موارد نيز طرف مقابل اگر عنادى نداشت ، هدايت مى شد.
در پايان يادآورى مى شود كه دين قيّم اسلام مبتنى بر كتاب و سنت است كه منشاء علوم و معارف اسلامى ، عقايد و اخلاقيات ، عرفان و تفسير و كلام و... مى باشند. بنابراين ، اين دو ثقل گرانمايه ، تا قيامت تواءم ، تفرّق ناپذير، عروة الوثقاى ايمان و هدايت و ايمنى بخش از كفر و ضلالتند؛ زيرا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
انّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللّه و عترتى اءهل بيتى ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا اءبدا و انّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض
از اين رو پس از قرآن كريم ، هيچ چيز در ميان مسلمانان همچون سنت نبوى و سيره اهل بيت نبوت مورد اهتمام و عنايت نبوده است ؛ چرا كه اخبار و احاديث صادر شده از اين معادن علم وهبى و حكمت وحيانى ، ملاك و مرجع عقيده و عمل مسلمانان است .
لذا راه سعادت و كامروايى معنوى در پيروى از قرآن و عترت منحصر بوده و گام زدن در راههاى ديگر، گمراهى و يا به بيراهه رفتن است و تمسك به اين دو منبع بيكران ، وظيفه هر مسلمان است و نخستين گام براى اين تمسك ، آگاهى از محتواى اين دو گنجينه گرانبها مى باشد.
اءلحمد للّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى اءن هدنا اللّه (484)
ستايش خدايى را سزاست كه ما را بر اين طريق ره نمود و اگر خدا ما را ره نمى نمود، هرگز ره نمى يافتيم .