مكافات عمل

سيد محمد رضى رضوى

- پى‏نوشت‏ها -


1- مرحوم محدث جليل حاج شيخ عباس قمى طلاب ثرا در (( هديه الاحباب )) چنين نگاشته : سيد اجل وحيد الايام و مقتدى الانام ، سيد العلماء العظام ، آقا سيد محمد نقى موسوى شفتى اصفهانى قدس سره جلالت شانش زياده از آن است كه ذكر شود. در عبادات و مناجات و نوافل و اوراد حكايات بسيارى از آن جناب نقل شده ، و فوائدى كه از آن بزرگوار به فقراء و سادات و طلاب علوم مى رسيده زياده از آن است كه ذكر شود. تلمذ كرده بر جناب بحرالعلوم و محقق قمى و آقا سيد محسن و آقا سيد على ، مولفات فائقه اش معروف ، وفاتش سنه 1260 (غرس ) و قبرش در اصفهان مشهور است .
2- در: لذا به
3- در: اصل درب
4- در: وچون
5- در اصل : و در
6- در اصل : درب .
7- منهاج السرور
8- در اصل : بهبودى
9- بعضى : يكى
10- لا محاله : اجبارا، از روى ضرورت
11- كلمه طيبه ، باب نهم ، حكايت ديدن خيرات از دادن صدقات ، حكايت هجدهم . (صص ‍ 270-269).
12- مرحوم مبرور محدث قمى طاب ثراه در ((الفوائدالرضويه )) در شرح حال ايشان چنين نوشته اند: شيخ عالم جليل ، و مفسر بى بديل ، عالم ربانى ، و ابوذر ثانى ، مجمع تقوى و ورع و ايقان ، و مخزن اخبار و تفسير آيات قرآن ، صاحب كرامات باهره -حشره الله مع العتره الطاهره -شيخ شيخ محدث ما - نور الله مرقده - است . و جلالت شان ، و رفعت مقامش زياده از آن است كه ذكر شود. شيخ مرحوم اعتقاد عظيمى در حق او داشت .
13- كلمه طيبه ، باب نهم ، حكايت ديدن خيرات از دادن صدقات ، حكايت هجدهم . (صص ‍ 270-269)
14- مرحوم مبرور محدث قمى طلاب ثراه در ((الفوائد الرضويه )) چنين نگاشته است : شيخ اجل ، عالم ربانى ، و فقيه محقق صمدانى معروف به محقق اردبيلى است ، مه در مراتب علم و فضل و عبادت و زهد و كرامت و وثاقت و تقوى و ورع و جلالت به درجه اى رسيده كه كه تو صيف نشود، و در قدس و تقوى به مرتبه اى رسيده كه به او مثت زده شود. و براستى اشعه انوار جمال و پرتو حسن آن عالم مفضال چنان تجلى كرده كه بر هيچ ديده پوشيده نيست ...نقل است كه شخصى تقصيرى بزرگ كرده بود در خدمت شاه عباس . از ترس سلطان پناه به مشهد اميرالمومنين - صلوات الله عليه - برد و از مولانا استدعا كرد كه كاغذى براى شاه بنويسد كه از تقصير او بگذرد و او را اذيت ننمايد. مولانا براى شاه عباس مرقوم : ((بانى ملك عاريت عباس ، بدان كه اگر چه اين مرد اول ظالم بود اكنون مظلوم مى نمايد. چنانچه از تقصير او بگذرى ، شايد حق -سبحانه و تعالى - از پاره اى از تقصيرات تو بگذرد. كتبه بنده شاه ولايت احمد اردبيلى )) جواب ((به عرض مى رساند عباس كه خدماتى كه فرموده بوديد به منت داشته به تقديم رسانيد. اميد كه اين محب را از دعاى خير فراموش نكند. كتبه كلب آستانه على (عليه السلام ) عباس ))
15- همان ، حكايت بيست و سيم (ص 270).
16- ظاهرا همان ساروق است از توابع فرهان اراك .
17- كلمات عربى يا معربند يا مبنى . شناختن اين ويژگى را دانستن اعراب و بناء مى گويند.
18- اثر كردن موعظه در شنئنده نشان آن است كه گوينده مرد عمل و حقيقت است ، و شنونده هم قابليت شنيدن و استفاده كردن از موعظه را دارد. اگر يكى از اين دو (گوينده و شنونده ) فاقد شرط لازم (حقيقت و استعداد) باشد، موعظ اثر نخواهد كرد؛ چنانكه امروزه مشاهده مى كنيم .
19- در اصل : و امرار
20- در اصل : و به .
21- در اصل : نموده
22- در اصل : درب .
23- در اصل : و به .
24- در اصل : و به
25- در اصل : آمده .
26- داستانهاى شگفت ، چاپ سوم ، صص 114-107 (حكايت 32).
27- هفتمين خليفه اموى .
28- اين گونه انفاق شرعا مذموم است . خداوند متعال مى فرمايد ((و لا تجعل يدك مغلوله الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا)) دست خود را از روى بخل بر بسته به گردن خود مدار و نيز آن را از روى بخشش به همه گشودن مگشاى كه به ملامت و افسوس بنشينى .
29- در اصل : با.
30- در اصل : و به .
31- در اصل : نموده
32- دنانير (جمع دينار) سكه هاى زر.
33- در اصل : نوشته اند.
34- در اصل : شتافته .
35- در اصل : انداخته اند.
36- در اصل : گرفته اند.
37- در اصل : او را پيدا.
38- در اصل : نموده .
39- در اصل : داده .
40- در اصل : داده .
41- در اصل : بوده باشد.
42- مجالس الواعظين ، ج 3، خاتمه الكتاب ، صص 424 - 422 (حكايت اول ).
43- در اصل : و پس .
44- داستانهاى شگفت ، چاپ سوم ، صص 161-157(حكايت 49).
45- زندگينامه كوتاه اين بزرگوار در عنوان شماره 3 گذشت .
46- ثقات (جمع ثقه ): اشخاص مورد و ثوق و اعتماد.
47- حصاد: درو
48- ضعف : دو برابر
49- متعارف : معمول
50- در اصل : گذاشتم .
51- كلمه طيبه ، باب نهم ، حكايت بيست و چهارم (صص 272و273).
52- كرد يا كرت : قطعه اى از زمين زراعت كرده و سبزى كاشته (فرهنگ معين ).
53- همان ، حكايت بيست و پنجم
54- عبدالله فرزند جعفر طيار (برادر مولا امير المومنين (عليه السلام ) و شهيد موته ) و همسر دختر عموى خود حضرت زينب كبرى عقيله بنى هاشم (عليه السلام ) بود. مدحوم محدث قمى در ((تحفه الاحباب )) درباره وى چنين فرمود: عبدالله مردى حليم و كريم و ظريف و عفيف و جواد بود. گويند مردمان در عهد او چون چيزى به وام مى گرفتند در تمسك اداى آن ، دين را به هنگام عطاى عبدالله بن جعفر رقم مى كردند؛ و ام خواه آن تمسك را معتبر مى دانست .
55- ابوالحسين المسعود بن اءبى فراس بن حمدان و الى دانشمند و زاهد حله ، در گذشته به سال 605. او پدر مادر عالم جليل سيدبن طاووس و از نوادگان مالك اشتر بود. مرحوم محدث قمى ((الفوائد الرضويه )) درباره او چنين نگاشته : شيخ اجل امير زاهد عالم فقيه محدثه جليل .
56- نبيه الخواطر و نزهه النواظر (امل الامل 2:338 ومعجوم المولفين ) نزهه الناظر و تنبيه الخاطر (الاعلام ) تنبيه الخاطر و نزهه الناظر (دهخدا) تنبيه الخواطر (الفوائدالرضويه ) نزهه النواظر و تنبيه الخواطر فى الترغيب و الترهيب و المواعظ و الزواجر (الذيعه 24:130) معروف به مجموعه ورام .
57- كلمه طيب ، باب نهم ، حكايت دوازدهم (ص 266).
58- محمد بن احمد بن منصور ابشيهى (852-790) منسوب به ((ابشويه )) روستايى در غرب مصر. كتابش در ((المستطرف فى كل فن مستطرف )) مى باشد. (الاعلام )
59- در اصل : گفته اند.
60- در اصل : گذشته اند.
61- در اصل : بسته اند.
62- در اصل : نموده .
63- در اصل : بياورم .
64- در اصل : كرده .
65- 2.در اصل : كرده .
66- 3.در اصل : چنانچه .
67- 4.در اصل : چنانچه .
68- 5.در اصل : نموده .
69- 6.در اصل : نموده .
70- در اصل : برداشته .
71- در اصل : داده .
72- در اصل : نموده .
73- مجالس الواعظين ج 3، خاتمه الكتاب ، ح 3 (صص 432-428)
74- كشكول منتظرى ، ص 72 (291).
75- در اصل : در آورده .
76- در اصل : داده .
77- كشكول منتظرى ، ص 165 (745).
78- از تجار ثروتمند كربلاى معلى (پاورقى ماخذ)
79- معجزات و كرامات ، صص 63-61(حكايت 42).
80- معجزات و كرامات ، ص 13، (حكايت 11).
81- در اصل : كرده و.
82- در اصل : شده .
83- در اصل : يافته .
84- در اصل : داشته .
85- در اصل : زده .
86- فزع : بيتابى .
87- دراصل : آورده .
88- در اصل : كرده .
89- در اصل : مانده .
90- در اصل : شده .
91- در اصل : شكسته .
92- در اصل : تراشيده .
93- در اصل : ساخته . كسكول الناشريه ، ج 1، ص 89.
94- در اصل : پرداخته اند. الكلام يجرالكلام ، ج 2، ص 262.
95- معروف به ابن الزيات در گذشته به سال 233. وزير معتصم و واثق عباسى . علت خشم متوكل بر او تلاش براى به خلافت سيدن پسر واقق به جاى پدرش و جلوگيرى از متوكل بود. (الاعلام ، زركلى ، ج 6، ص 248).
96- در اصل : بوده .
97- ضيق : تنگى
98- راه همين است ؛ روزى به ديگر. (گذشت روزگار) گويى خوابى است كه ديدگان نشانت مى دهد. آرام ! بيتاب مشو! دنيا دست به دست از گروهى به ديگر گروه منتقل مى شود.
99- منتهى الامال ، ج 2، ص 224 (باب يازدهم ، فصل سيم ).
100- نام ديگر شهر سامر است به معنى : هر كه بيند شاد مى شود.
101- در سامرا دو برادر سنى مى شناختم كه يكى از آنها را سيد محمد صدا مى زدند. برادر ديگر به نام خوانده مى شود. علت آن را از اين برادر پرسيدم ؛ معلوم شد محمد در روز جمعه به دنيا آمده و به اين جهت به سيد معروف شده است ! و اين رسم در سنيهاست كه هر كس در روز جمعه متولد شود او را سيد مى خوانند؛ اگر چه از نسل عمر يا يزيد و شمر باشد. اما شيعيان به كسى سيد مى گويند كه نسب وى به حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) و حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) مى رسد.
102- در اصل : و آن
103- در اصل : افتاده
104- در اصل : آمده .
105- در اصل : مى كند.
106- در اصل : كرده .
107- در اصل : گذاره .
108- در اصل : كرده
109- در اصل : افروخته
110- در اصل : برداشته
111- خزائن ، صص 394 - 392.
112- مرحوم محدث قمى در ((الفوائدالرضويه )) در ستايش
113- مشرف به : در آستانه
114- استفسار: جوياشدن .
115- در اصل : چنانچه
116- خدام (جمع خادم ): خدمتگزاران .
117- قباب : جمع قبه .
118- اذن دخول : اجازه وارد شدن
119- در اصل : شد و.
120- در اصل آمده
121- در اصل : كرده
122- در اصل : داده
123- در اصل : داده
124- در اصل : گذارده
125- در اصل : كشيده
126- در اصل شده
127- خزائن ، صص 392-391.
128- همچون آن جنايتكار پليد تكريتى كه امروز با شيعيان عراق چنين رفتار مى كند. خداوند هر دو را با آن دو محشور كند.
129- قبر يا باغى از باغهاى بهشت است ، و يا گودالى از آتشهاى جهنم .
130- به خداوند از كيفرش پناه مى بريم و فضلش از انتقال مش پناهنده مى شويم .
131- ستر: پوشاندن .
132- اصل : نداده
133- ((شراره هايى مى افكند؛ هر يكى چون كاخ )) مرسلات : 33
134- وادى بزدگى كه ارواح بدان ، بدانجا منتقل مى شود و تا قيامت در كيفرند.
135- نام دسته اى از فرشتگان كه بدكاران را به آتش مى رانند. اين نام در قرآن مجيد يك بار به كار رفته است (علق : 19).
136- صوب : جهت سو.
137- انطفاء نائره : خاموش شدن آتش
138- دراصل : داده .
139- در اصل : بوده .
140- مع ذلك : با اينهمه .
141- معجزات و كرامات ، صص 79-77، (حكايت 46).
142- بخشى است در شهرستان بوشهر ( فرهنگ معين )
143- داستانهاى شگفت ، چاپ سوم ، صص 136-134 حكايت نهم .
144- در اصل : كه او اسبى داشته .
145- معاينه : مشاهده
146- الكلام يجرالكلام ، ج 1، صص 136-135
147- ملا باقر اسم دهى است . (پاورقى كتاب ).
148- در اصل : بوده
149- در اصل : رفته .
150- متاسفانه در اين دستگاه -كه به نام سرور شهيدان حضرت امام حسين (عليه السلام ) تشكيل مى شود- بسا اشخاص نادان و نا آشنا به مسائل و احكام دين ديده مى شوند. خداوند متعال وابستگان اين دستگاه مقدس را از ريا و تظاهر هر چه دورتر گرداند.
151- در اصل : آقايان .
152- در اصل : برداشته .
153- الاكلام يجرالكلام ، صص 137-136.
154- داستانهاى شگفت چاپ سوم ، صص 132-133، (حكايت 40) با اندكى تصرف
155- مشى كردن : راه رفتن
156- الجنه العاليه ، ج 2، ص 80
157- و محمد بن موسى دميرى در حياه الحيوان (العصفور)
158- در اصل : برخاسته .
159- الجنه العاليه ، ج 3، ص 9
160- مرحوم بيرجندى در ((وقايع الايام )) درباره ايشان چنين مى نويسد: ((آقا حاج شيخ على اكبر نهاوندى - دامت تركاته - از اعاظم علماى اعلام و اكابر حجج اسلام عهد حاضر است .)) و از مرحوم عالم جليل ميرزا محمد على اردوبادى نقل مى كند كه ايشان درباره او چنين نوشته است . ((العلامه الاوحد، و العلم المفرد، ملاذ الفقهاء و المحققين ، حجه الاسلام و الامسلمين ، الحاج الشيخ على اكبر النهاوندى ، نزيل خراسان ، دامت بركاته العاليه ))
161- در اصل : كه چون .
162- در اصل : ديد، لذا.
163- شين و شنار: عارو ننگ .
164- در اصل : و در.
165- كالح : عبوس .
166- الجنه
167- داستانهاى شگفت ، چاپ سوم ، صص 270-269 (حكايت 77).
168- مرحوم محدث قمى - طاب ثراه - در ((هديه الاحباب )) درباره ايشان چنين مرقوم فرمود: ((العالم الكامل الفاضل المحقق المدقق رئيس العلماء الاعلام ، و مولى فضلاء الاسلام ، شيخ الفقهاء المتبحرين و ملاذالعلماء و المجتهدين ، حجه الاسلام و المسلمين ، الذى شانه اجل من اى يوصف بالبيان و التقريرت و ادق من ان يعرف بالبنان و التحرير، كان رحمه الله و رعا جليلا، و بارعا نبيلا، كثير الخشوع ، غزير الدموع ، دائم الانين ، باكى العينين .
169- در اصل : و از
170- در اصل : و مشغول .
171- در اصل : و او را به .
172- در اصل : گشوده .
173- در اصل : و خطاب .
174- در اصل : آمده .
175- در اصل : نموده و.
176- در اصل : و رنگش .
177- گنجينه دانشمندان ، ج 1، صص 123-122.
178- مجموعه حكومت شماره هفتم سال سوم .
179- در اصل : نموده .
180- در اصل : آمده .
181- در اصل : گرفته .
182- خزينه الجواهر، صص 180-179.
183- در اصل : بوده .
184- در اصل : درب .
185- در اصل : آمده .
186- در اصل : زده .
187- در اصل : درب .
188- در اصل : كرده .
189- در اصل : گفته و آن .
190- در اصل : كرده .
191- دراصل : بوده .
192- در اصل : درب .
193- در اصل : آمده .
194- در اصل : خواسته .
195- در اصل : كرده .
196- در اصل : كرده .
197- در اصل : بوده .
198- در اصل : آمده .
199- در اصل : ساخته و ملول ساخته .
200- كشكول الناشريه ، ج 1، ص 90.
201- مشعر بر: نشان دهنده .
202- در اصل : نموده .
203- در اصل : گذشته . پ
204- خزينه الجواهر، ص 180.
205- در اصل : آورده .
206- در اصل : خورده .
207- در اصل : كرده .
208- كشكول الناشريه ، ج 1، ص 90.
209- الانوار النعمانيه ، ج 1 ص 342.
210- الكافى (فروع )، ج 5، ص 553.
211- مرحوم تنكابيس در ((قصص العلماء)) درباره ايشان چنين نوشته است : عالم عامل و فقيه عادل و جامع مجامع و جامع العلوم اكامل افاضل اماثل نحرير فاضل ...
212- در اصل : و آن .
213- قصص العلماء، ص 33.
214- در اصل : و آن .
215- خزينه الجواهر، ص 489.
216- جامع الدرر، ج 2.
217- مرحوم محدث قمى در ((الفوائد الرضويه )) درباره ايشان چنين نوشته : امر آن جناب در علم و فضل و رهد و عبادت و وثافت ، و ورع و تحقيق و تبحر و جلالت قدر و عظمت شان و كرامت ، بلكه در جميع كمالات و فضايل اشهر از آن است كه ذكر گردد و محسنش بيشتر از آن است كه احصار شود. (شعر)
 

لقد ظهرت فما بخفى على احد   الا على اكمه لم يبصر القمرا
218- مولف آن مرحوم حر عاملى است كه مرحوم محدث قمى در ((الفوائد الرضويه )) در معرفى ايشان چنين نوشته است : عالم فاضل محقق مدقق متبحر جامع كامل صالح ورع ثقه نبيه محدث حافظ شاعر اريب جليل القدر عظيم الشان ابوالمكارم و الفضايل شيخنا الحر العاملى صاحب الوسائل ...
219- در اصل : و.
220- در اصل : مى نمايد.
221- قصص العلماء صص 263-262.
222- در اصل : ديگرى .
223- در اصل : كرده .
224- در اصل : تراشيده .
225- خزائن ، صص 423 - 422.
226- در كارمندان و كارگزاران دولتهاى ستم افراد فراوانى بى دين و مذهب و بى شرف و شخصيت ديده مى شوند. از در گاه عدالت الاهى خواستاريم كه به زودى زود ريشه كليه ستمكاران و ياوران آنان را از روى زمين قلع و قمع نمايد.
227- در اصل : و در.
228- در اصل : گذاشته .
229- خزائن ، (ص ) 422،
230- كشكول منتظرى ، ص 55، (234).
231- كشكول منتظرى ،ص 244(1058).
232- در اصل : گرفته .
233- كشكول منتظرى ، ص 241، (1038).
234- الكلام يجرالكلام ، ج 2، صص 145-144.
235- در اصل : يزديه .
236- جامع الدرر، ج 2 ص 415.
237- در اصل : زده .
238- منقاد: مطيع .
239- گياهى است .
240- در اصل : برداشته .
241- در اصل : برداشته
242- خزينه الجواهر، صص 643-642. اين داستان را به شاپور پسر اردشير اولين شاه ساسانى نسبت داده اند نه ذوالا كتاف .
243- اعوان ظلمه : ياوران ستمگران .
244- در اصل : او.
245- در اصل : آمده .
246- فى الفور: فورا
247- در اصل : و مثل .
248- مجالس الواعظين ج 3، صص 470-468 (حكايت بيست و چهارم ).
249- رفع يد كردن : دست كشيدن .
250- نوبه : بار، دفعه .
251- مهاج السرور.
252- منهاج السرور.
253- الكلام يجر الكلام ، ج 1، صص 19-18.
254- تاليف مرحوم سيد نعمه الله جزائرى . مرحوم محدث قمى در ((الفوائد الرضويه )) در شرح حال ايشان چنين نوشته است . سيد سند علامه ، محدث جليل فهامه ، عالم فاضل جامع ماهر محقق متبحر سلاله الاطهار والد الاماجلد الاعاظم الاكارم الاخيار...التقى لسرى الرضى العالم الربانى ...
255- در اصل : برداشته .
256- در اصل : زده .
257- در اصل : و راه .
258- در اصل : آمده
259- در اصل : آمده .
260- در اصل : و هر.
261- در اصل : پسنديده و درب .
262- در اصل : آمده .
263- در اصل : و غذايى .
264- در اصل : شده .
265- در اصل : بريده .
266- در اصل : كرده .
267- هر كه چاهى به راه برادرش كند، خداوند هم او را بدان خواهد افكند.
268- خزينهه الجواهر، صص 489-488.
269- در اصل : و پس .
270- در اصل : به آن گوسفند.
271- فبها (=فبها المطلوب ): كه چه بهتر!
272- در اصل : و چون .
273- در اصل : و مسافرين .
274- در اصل : اذا آنها.
275- در اصل : و مراجعت .
276- منهاج السرور.
277- مرحوم محدث قمى در ((الفوائدالرضويه )) درباره ايشان چنين نوشته است : شيخنا الاجل الاعظم و عمادنا الارفع الاقوم ، صفوه المتقدمين و التاخرين خاتم الفقهاء و المحدثين ، سحاب الفضل الهاطل ، و بحرالعلم الذى ليس له ساحل ، مستخرج كنوز الاخبار و محيى ما اندرس من الاثار. كنز الفضائل و نهرها الجارى شيخنا و مولانا العلامه المحدث الثقه النورى انارالله تعالى برهانه و اسكنه بحبوحه جنانه .
278- صيت : آوازه و شهرت .
279- كلمه طيبه ، باب نهم ، (صلى الله عليه وآله )336 - 334.
280- در اصل : سنگينى .
281- در اصل : و گذشتم .
282- در اصل : و پدر.
283- در اصل : نكرده .
284- در اصل : كرده .
285- در اصل : هست .
286- دارالسلام ، شيخ محمود عراقى ميثمى ، صص 528-527.
287- ((اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد نيز چنين است )).
288- در اصل : شده .
289- در اصل : و اين .
290- در اصل : افتاده .
291- جامع الدرر، ج 2، ص 31،
292- از تاليفات پر ارزش مرحوم علامه مجلسى قدس الله روحه محدث قمى در ((الفوائد الرضويه ))درباره ايشان چنين آورده است : مروج المذهب و الدين ، و محيى شريعه سيد المرسلين (صلى الله عليه وآله )علامه زمانه والفائز بفضائل تمام اقرانه البحر الزاخر، و السحاب الماطر، رئيس المحمدين الاواخر، و امام المحدثين الى اليوم الاخر، اكليل جبين الفضل و قلاده جيده الناطقه السن الدهور بتعظيمه و تمجيده . البحر المتلاطم الزخار، باقر العلم جامع كتاب بحارالنوار، العالم الربانى المشتهر با لعلامه المجلسى ، او المجلسى الثانى ، بوثه الله فى اعلى الجنان ، و بلغه الله الى منتهى الامال و الامانى ، جلالت شان آن بزرگوار زياده از آن است كه ذكر شود.
293- بحارالنوار، ج 65، ص 71 (به نقل از فروع كافى ) و ج 99، ص 158 (به نقل از تفسير عياشى )
294- كشكول منتظرى ، ص 187، (845).
295- اكابر(جمع كبير): بزرگان .
296- ((بحرالجواهر)) مرحوم عالم بزرگوار و واعظ جليل القدر حاج شيخ جعفر خندق آبادى طاب ثراه .