منابع مالى اهل بيت (ع)

نورالله على دوست خراسانى

- ۴ -


صله‏هاى ائمه به شعرا

صله‏هاى امام سجاد (ع) به فرزدق‏

مورخين رقم‏هاى بالايى را از اموالى كه ائمه (ع) به شعرايى كه درباره آنها شعر مى‏سرودند عطا مى‏كردند، در تاريخ ثبت كرده‏اند و يك نمونه آن ارقام ، مبلغى است كه امام سجاد (ع) براى فرزدق به خاطر قصيده معروفى كه درباره امام سجاد (ع) به نظم آورد فرستاد كه به طور مختصر به آن اشاره مى‏شود:

وقتى كه هشام بن عبدالملك با آن كه مقام ولايت عهدى داشت و آن روزگار (يعنى دهه اول قرن دوم هجرى) از اوقاتى بود كه حكومت اموى به اوج قدرت خود رسيده بود، هر چه خواست بعد از طواف كعبه خود را به حجرالاسود برساند و با دست خود آن را لمس كند، ميسر نشد . ناچار برگشت و در جاى بلندى برايش كرسى گذاشتند . او ازبالاى آن كرسى به تماشاى جمعيت پرداخت، شاميانى كه همراهش آمده بودند دورش را گرفتند، آن نيز به تماشاى منظره پر ازدحام جمعيت پرداختند. در اين ميان مردى ظاهر شد در سيماى پرهيزكاران ، اول رفت و به دور كعبه طواف كرد بعد با قيافه‏اى آرام و قدمهايى مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. جمعيت با همه ازدحامى كه بود، همين كه او را ديدند راه را باز كردند و او خود را به حجرالاسود رساند . شاميان كه اين منظره را ديدند (و قبلاً ديده بودند كه مقام ولايت عهد با آن اهميت موفق نشده بود كه خود را به حجرالاسود نزديك كند)، چشمهايشان خيره شد و غرق در تعجب گشتند. يكى از آنها از خود هشام پرسيد: اين شخص كيست؟ هشام با آن كه كاملاً مى‏شناخت كه او على بن الحسين (ع) است خود را به ناشناسى زدو گفت : نمى‏شناسم. فرزدق كه در آن جا بود گفت :لكن من او را مى‏شناسم...وبالبديهه اشعارى سرورد و انشا كرد وضمن اشعارش گفت:اين شخص كسى است كه تمام سنگريزه‏هاى سرزمين بطحاء او را مى‏شناسند، اين كعبه او را مى‏شناسد، زمين حرم و خارج حرم او را مى‏شناسد...46

هشام از شنيدن اين قصيده ناراحت شد و دستور داد مستمرى فرزدق را از بيت‏المال قطع كردند و خودش را در «عسفان» بين مكه ومدينه زندانى كردند ولى فرزدق هيچ اهميتى به اين حوادث نداد و در همان زندان با انشاى شعر از هجو و انتقاد هشام خوددارى نمى‏كرد. على بن الحسين (ع) مبلغى پول 47 براى فرزدق به زندان فرستاد. وى از قبول آن امتناع كردو گفت :من آن قصيده رافقط در راه عقيده و ايمان وبراى خدا انشا كردم و ميل ندارم در مقابل آن پولى دريافت دارم. بار دوم حضرت آن پول را براى فرزدق فرستاد وبه او پيغام داد كه خداوند خودش از نيت وقصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نيت و قصدت پاداش نيك خواهد داد. تو اگر اين كمك را بپذيرى به اجر و پاداش تو در نزد خدا زيان نمى‏رساند و او را قسم داد كه حتماً بپذيرد ، فرزدق هم پذيرفت . 48

برخى نوشته‏اند : زندان فرزدق به طول انجاميد . هشام او را تهديد به قتل كرد . فرزدق به امام شكايت كرد. حضرت دعا كرد، حق تعالى او از حبس خلاص نمود. خدمت امام (ع) رسيد، عرض كرد: هشام اسم مرا از دفترى كه مستمرى مى‏داد حذف كرده است . فرمود: چقدر به تو مى‏داد؟ عرض كرد:فلان مقدار. حضرت به اندازه‏اى كه چهل سال او را كفايت كند به وى عنايت فرمود. سپس فرمود: اگر مى‏دانستم تو، به بيشتر از اين محتاج مى‏شوى عطا مى‏كردم . پس از چهل سال فرزدق از دنيا رفت . 49

جايزه امام باقر (ع) به كميت اسدى‏

ابوالمستهل كميت زيد اسدى (60 - 126 هجرى) از شعراى غدير در قرن دوم است كه در زمان بنى‏اميه زندگى مى‏كرد و دولت عباسى را درك نكرد. 50 او درباره مدح بنى‏هاشم قصايد زيادى سروده است كه به نام هاشميان معروف است . وى در مدح اميرمؤمنان (ع) در داستان غدير شعرى سروده است . 51

همچنين درباره واقعه كربلا و مظلوميت اهل بيت پيامبر (ص) قصيده جانسوزى دارد.

بارها امام باقر (ع) به او جوايزى داد كه درباره يك مورد آن ابن شهر آشوب مى‏نويسد: امام باقر (ع) پنجاه هزار درهم به او داد 52 و آن گاه كه كميت قصيده معروف ميميه 53 را براى امام باقر (ع) خواند، حضرت رو به كعبه كرد وسه بار گفت : خدايا كميت را رحمت كن و او را بيامرز. سپس فرمود: اى كميت اين صد هزار است كه از اهل بيتم براى تو جمع‏آورى كردم. ولى او نپذيرفت و جامه‏اى از حضرت تقاضا كرد كه امام به او عنايت فرمود. 54

جوايز امام هشتم (ع) به دعبل‏

از عبدالله بن صالح هروى نقل شده است كه گفت: دعبل بن على خزاعى وقتى شنيد حضرت رضا (ع) به خراسان آمده است، قصيده تكان دهنده وپرشورى را كه به قصيده «تائيه» معروف است ، سرود، وبه قصد «مرو» خراسان براى شرفيابى به حضور حضرت رضا (ع) حركت كرد. وقتى خدمت امام هشتم (ع) رسيد، عرض كرد: اى فرزند پيامبر ! قصيده‏اى در شأن شما گفته‏ام و با خود عهده كرده‏ام كه پيش از شما نزد هيچ كس نخوانم . حضرت فرمود: بخوان . او هم آن قصيده را شروع كرد . 55 امام پس از شنيدن قصيده از جاى برخاست و وارد خانه شد. پس از چندلحطه خادم حضرت نزد دعبل آمد وگفت : مولايم فرمود اين كيسه زر را كه صد دينار دارد بگير و در راه معاش خود مصرف كن. دعبل گفت : به خدا سوگند من براى اخذ صله بدين جا نيامده‏ام و اين قصيده را به طمع مال نسروده‏ام. و كيسه پول را رد كرد وگفت: به مولايم عرض كنيد من بسيار علاقه‏مندم كه لباسى از شما داشته باشم تا به عنوان تيمن و تبرك ببرم. حضرت جبه‏اى از خز با همان كيسه زر توسط خادمش براى او فرستاد و فرمود به دعبل بگو اين مال را بپذير كه به آن محتاج خواهى شد . دعبل آن را گرفت و رفت ...56

هدف او از شعر گفتن مسائل مادى نبود. اگر هدفش پول بود مى‏توانست درباره ديگران هم شعر بگويد، ولى اين كار را نكرد. همان گونه كه وقتى از او سؤال كردند كه چرا ملوك و سلاطين را ستايش نمى‏كنى و درباره آنان شعر نمى‏گويى؟ گفت : مدح افرادى مانند آنها به خاطر طمع در جوايزو پولهاى آنان است و من طمعى در جوايز و صله‏هاى آنها ندارم . 57

مواردى ديگر از جوايز امامان به شعراى متعهد

اعطاى جايزه و صله از طرف امامان به شعراى متعهد و مدافع اهل بيت ، منحصر به چند مورد مذكور نبست،بلكه بارها از اين گونه جايزه‏ها عطا مى‏كردند كه به چند نمونه ديگر اشاره مى‏شود:

1- امام حسن مجتبى (ع) ماليات يك سال عراق را فقط به خاطر سه بيت به شاعرى بخشيد و آن‏گاه كه حضرت را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند ، فرمود: آيا نشنيديد چه گفت؟ او (گفت) جود تو به خاطر من نيست، بلكه به خاطر خداست. سپس فرمود: اگر تمام دنيا مال من بود و همه را در راه خدا به او مى‏دادم، باز هم كم بود. 58

2- امام زين‏العابدين (ع) چهارصد هزار درهم كه ازميان خود و خاندانش فراهم كرده بود به كميت داد. 59

3- امام باقر (ع) دستور داد يك بار سى‏هزار درهم 60 به كميت اسدى و بار ديگر هزار دينار و لباسى به او بدهند كه دينارها را نپذيرفت ولى لباس را به عنوان تبرك گرفت و علتش اين بود كه مى‏گفت من به طمع دنيا شعر نگفته‏ام ، بلكه به خاطر علاقه و محبت اهل بيت و براى آخرت اين كار را كرده‏ام . 61

4- امام هشتم (ع) ششصد دينار يا كمتر براى قصيده تائيه به دعبل داد و يا به نقل ياقوت حموى حضرت به خاطر آن قصيده ده هزار درهم با يك دست لباس به او داد كه مردم قم لباس را به سى هزار از او خريدارى كردند، جز يك آستين آن را ، كه آن را گرفت و در ميان كفن خود گذاشت. 62

5- هنگامى كه مأمون از دعبل خواست قصيده تائيه‏اش را براى او بخواند،انكار كرد، ولى براى امام هشتم (ع) كه مأمون در خدمت حضرت بود آن را خواند. مأمون دستور داد پنجاه هزار درهم به اوبدهند. حضرت رضا (ع) امر كرد همانمقدار يا حدود آن را به دعبل بدهند. 63

6- همچنين امام رضا (ع) به خاطر چند بيت چهارصد دينار يا كمتر يا يك استر به ابونواس عنايت كرد. 64

اينها و موارد ديگرى از جوايز و صله‏هايى كه به شعرا مى‏دادند و بر فرض كه برخى از اين ارقام خالى از مبالغه نباشد، ولى آنچه مسلم است اين است كه اين ارقام حاكى از رقم‏هاى بالايى است كه ائمه (ع) به شعرا مى‏دادند.

يك پرسش و پاسخ

در اين جا سؤالى به ذهن مى‏رسد و آن اين است كه آيا دادن اين همه پول و اموال را به خاطر سرودن چند شعر درست است؟

آيا اين بخششها اسراف و تبذير نيست؟

آيا اگر اين گونه كمكها را به افراد يا خانواده‏هاى فقيرى كه نيازمند يك لقمه غذا بودند مى‏كردند، بهتر نبود؟

پاسخ :

اگر ائمه (ع) غير از اين رفتار مى‏كردند جاى سؤال داشت و آنچه انجام دادند بهترين كار همان بود؛ زيرا نقش شعرا در آن زمان نقش مهمى بود و از نظر شعاع تأثير گذارى ، قابل قياس با وسايل ارتباط جمعى امروز بود. شعراى هر گروه مذهبى يا سياسى، از مواضع آن گروه با زبان شعر دفاع و حمايت مى‏كردند.

شعراى پرشور و متعهد شيعى نيز با استقبال از هرگونه خطر، با زبان شعر از خط ولايت و مكتب امامت و تشيع دفاع مى‏كردند و اگر در مدح امامى شعر مى‏سرودند، در اين راستا بود . اين گروه از شعرا با سرودن اشعارى دردفاع ازولايت كه بدون انتظار و چشمداشت هم بود آنچه را كه بالاتر و عزيزتر و گرانقدرتر از مال بود؛ يعنى جانشان را به خطر مى‏انداختند و پول و لباس ومالى كه به آنها داده مى‏شد در برابر جانشان كه از آن گذشته بودند كم بود، چون علاوه بر اين كه خودشان را درمعرض خطر و نابودى قرار مى‏دادند كسانى كه حتى نسبت هاى دورى هم با آنها داشتند از اذيت وآزار و شكنجه و تهديد و قتل و ارعاب در امان نبودند، كار آنها چون با انگيزه ايمان و عقيده بود، ائمه معصومين (ع) جوايزى به آنها لطف مى‏كردند، نمى‏پذيرفتند وآن‏گاه كه خاندان پيامبر اصرار مى‏ورزيدند براى تيمن و تبرك و اطاعت امر آنها، عطايشان را قبول مى‏كردند.

فرزدق يكى ازآنهاست كه با اين كه هر سال عبدالملك هزار دينار به عنوان صله به او مى‏داد، اما بعد از ماجراى هشام اين مستمرى قطع شد . 65و همان گونه كه گذشت اورابه زندان افكندند ، به اين هم اكتفا نكردند وپس از اين كه از زندان آزاد شد به گفته‏ابن شهر آشوب وى را به بصره تبعيد كردند. 66

مردى كه دار خود را بر دوش مى‏كشيد

دعبل خزاعى مى گفت سى سال است چوبه دار خود را بر دوش مى‏كشم، اما هنوز كسى را كه مرا به آن بياويزد، نيافتم . 67 و تمام اينها درموقع قدرت بنى اميه وبنى عباس و تسلط كامل آنها بر مردم بود.

اومسافرتهاى زيادى كرد، از حجاز و يمن گرفته تا رى و خراسان و نقاط ديگر را مى‏گشت . گاهى دعبل سالها از مردم پنهان مى‏شد و دور دنياى آن روز به مسافرت مى‏پرداخت. 68

كميت اسدى‏

در روزگارى كه بنى اميه صداها را در سينه‏ها و نفس‏ها را در گلوگاه خفه كرده بودند و مسند خلافت خود را روى اجساد آزادگان پهن كرده بودند، آزاد مرد شجاع و آگاهى به نام كميت بپا خاست و با شمشير زبان و قدرت بيان بر ضد وضع نابسامان زمان، پيكار كرد. او از بزرگان شعراى شيعه و از دودمان بنى اسد است كه با امام باقر و امام صادق (ع) معاصر بود.

وى شاعرى دانشمند و اديبى نيرومند بود كه او را «اشعر الاولين و الاخرين»، برجسته‏ترين شاعران گذشته و آينده ، لقب داده‏اند.

كميت در زمانى كه مدح كردن اهل بيت (ع) جرم بود وجان انسان به خطر مى‏افتاد، اشعار پر معنايى در شأن اهل بيت (ع) سرود.

او در مدح اميرمؤمنان (ع) و درباره واقعه كربلا ومظلوميت اهل بيت پيامبر (ص) قصيده‏هاى جانسوزى دارد.وى كسى است كه زراره مى‏گويد: خدمت امام باقر (ع) بودم كه كميت وارد شدو اشعارى خواند كه پس از اتمام آن، امام باقر (ع) فرمود: «هميشه روح القدس تو را تأييد مى‏كند مادامى كه با ما باشى و درباره ما شعر بگويى».69

كميت در زندان

او ازسرودن اشعار درباره خاندان پيامبر و هجو دشمنانشان دست بر نداشت و قصايد و اشعار آبدار و پر مغز او ادامه داشت كه با توطئه خالد بن عبدالله قسرى، حاكم كوفه ازطرف هشام بن عبدالملك زندانى شد، وپس از آن با تلاشهايى از زندان آزاد شد. 70

شهادت كميت

با اين مهم كميت سرانجام ،توسط مزدوران يوسف بن عمر ثقفى كه پس از عزل خالد، به حكمرانى كوفه منصوب شده بود به شهادت رسيد. 71

مستهل ، 72 فرزند كميت گويد: من در هنگام مرگ پدر بر بالينش بودم . او در لحظات مرگ بى‏هوش شد و چون به هوش آمد سه بار گفت: بار خدايا؛ «خاندان محمد» و به شهادت رسيد.73

خلاصه بحث‏

خلاصه اين كه شعرايى كه درباره اهل بيت عليهم السلام شعر مى‏سرودند و جان خويش را به خطر مى‏انداختند بى‏شك جزء شاعرانى هستند كه اميرمؤمنان (ع) آن‏گاه كه درباره شعر و شعراء سخن به ميان آمد به گروهى از يارانش فرمود بدانيد ملاك كار شما دين است و مايه حفظ شما تقوى است زينت شما ادب، و دژهاى محكم آبروى شما حلم و بردبارى است . 74

بهر حال گروهى از شاعران گاهى چنان آثار جاودانه‏اى از خود به يادگار گذاشتند كه پيشوايان بزرگ اسلام، طبق بعضى از روايات، مردم را به حفظ اشعار آن‏ها توصيه مى‏فرمودند، چنانكه درباره اشعار «عبدى» از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: به فرزندان خود، اشعار عبدى را بياموزيد كه او بر دين خداست.75

اينك براى نمونه يكى از اشعارى كه در مورد خلافت و جانشينى پيامبر اسلام سروده است يادآور مى‏شويم.

آنها گفتند رسول خدا (ص) براى بعد از خود كسى را به عنوان امام انتخاب نكرده است ولى ما خود انتخاب مى‏كنيم. ما خود امامى بر مى‏گزينيم اگر بر طريق هدايت بود اطاعتش مى‏كنيم، و اگر از طريق گمراهى رفت او را صاف مى‏كنيم (و يا كنار مى‏گذاريم).

ما به آنها گفتيم در اين صورت شما (پيرو) امام خود هستيد، شما سرگردان شديد و ما سرگردان نيستيم. ولى مإ؛ّّ همان را برگزيديم كه پروردگار ما براى ما روز غدير خم برگزيده است و از آن كمترين انحراف و عدولى نخواهيم داشت .

به همين زودى روز قيامت خدا ما را جمع مى‏كند و نتيجه آنچه را شما گفتيد و ما گفتيم خواهيم ديد. ما بر نور واضح الهى هستيم پروردگارا بر نورانيت ما بيفزا و ما را ثابت قدم بدار.76