صلههاى ائمه به شعرا
صلههاى امام سجاد (ع) به فرزدق
مورخين رقمهاى بالايى را از اموالى كه ائمه (ع) به شعرايى كه درباره آنها شعر
مىسرودند عطا مىكردند، در تاريخ ثبت كردهاند و يك نمونه آن ارقام ، مبلغى است كه
امام سجاد (ع) براى فرزدق به خاطر قصيده معروفى كه درباره امام سجاد (ع) به نظم
آورد فرستاد كه به طور مختصر به آن اشاره مىشود:
وقتى كه هشام بن عبدالملك با آن كه مقام ولايت عهدى داشت و آن روزگار (يعنى دهه
اول قرن دوم هجرى) از اوقاتى بود كه حكومت اموى به اوج قدرت خود رسيده بود، هر چه
خواست بعد از طواف كعبه خود را به حجرالاسود برساند و با دست خود آن را لمس كند،
ميسر نشد . ناچار برگشت و در جاى بلندى برايش كرسى گذاشتند . او ازبالاى آن كرسى به
تماشاى جمعيت پرداخت، شاميانى كه همراهش آمده بودند دورش را گرفتند، آن نيز به
تماشاى منظره پر ازدحام جمعيت پرداختند. در اين ميان مردى ظاهر شد در سيماى
پرهيزكاران ، اول رفت و به دور كعبه طواف كرد بعد با قيافهاى آرام و قدمهايى مطمئن
به طرف حجرالاسود آمد. جمعيت با همه ازدحامى كه بود، همين كه او را ديدند راه را
باز كردند و او خود را به حجرالاسود رساند . شاميان كه اين منظره را ديدند (و قبلاً
ديده بودند كه مقام ولايت عهد با آن اهميت موفق نشده بود كه خود را به حجرالاسود
نزديك كند)، چشمهايشان خيره شد و غرق در تعجب گشتند. يكى از آنها از خود هشام
پرسيد: اين شخص كيست؟ هشام با آن كه كاملاً مىشناخت كه او على بن الحسين (ع) است
خود را به ناشناسى زدو گفت : نمىشناسم. فرزدق كه در آن جا بود گفت :لكن من او را
مىشناسم...وبالبديهه اشعارى سرورد و انشا كرد وضمن اشعارش گفت:اين شخص كسى است كه
تمام سنگريزههاى سرزمين بطحاء او را مىشناسند، اين كعبه او را مىشناسد، زمين حرم
و خارج حرم او را مىشناسد...46
هشام از شنيدن اين قصيده ناراحت شد و دستور داد مستمرى فرزدق را از بيتالمال
قطع كردند و خودش را در «عسفان» بين مكه ومدينه زندانى كردند ولى فرزدق هيچ اهميتى
به اين حوادث نداد و در همان زندان با انشاى شعر از هجو و انتقاد هشام خوددارى
نمىكرد. على بن الحسين (ع) مبلغى پول 47 براى فرزدق به زندان فرستاد. وى از قبول
آن امتناع كردو گفت :من آن قصيده رافقط در راه عقيده و ايمان وبراى خدا انشا كردم و
ميل ندارم در مقابل آن پولى دريافت دارم. بار دوم حضرت آن پول را براى فرزدق فرستاد
وبه او پيغام داد كه خداوند خودش از نيت وقصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نيت و
قصدت پاداش نيك خواهد داد. تو اگر اين كمك را بپذيرى به اجر و پاداش تو در نزد خدا
زيان نمىرساند و او را قسم داد كه حتماً بپذيرد ، فرزدق هم پذيرفت . 48
برخى نوشتهاند : زندان فرزدق به طول انجاميد . هشام او را تهديد به قتل كرد .
فرزدق به امام شكايت كرد. حضرت دعا كرد، حق تعالى او از حبس خلاص نمود. خدمت امام
(ع) رسيد، عرض كرد: هشام اسم مرا از دفترى كه مستمرى مىداد حذف كرده است . فرمود:
چقدر به تو مىداد؟ عرض كرد:فلان مقدار. حضرت به اندازهاى كه چهل سال او را كفايت
كند به وى عنايت فرمود. سپس فرمود: اگر مىدانستم تو، به بيشتر از اين محتاج مىشوى
عطا مىكردم . پس از چهل سال فرزدق از دنيا رفت . 49
جايزه امام باقر (ع) به كميت اسدى
ابوالمستهل كميت زيد اسدى (60 - 126 هجرى) از شعراى غدير در قرن دوم است كه در
زمان بنىاميه زندگى مىكرد و دولت عباسى را درك نكرد. 50 او درباره مدح بنىهاشم
قصايد زيادى سروده است كه به نام هاشميان معروف است . وى در مدح اميرمؤمنان (ع) در
داستان غدير شعرى سروده است . 51
همچنين درباره واقعه كربلا و مظلوميت اهل بيت پيامبر (ص) قصيده جانسوزى دارد.
بارها امام باقر (ع) به او جوايزى داد كه درباره يك مورد آن ابن شهر آشوب
مىنويسد: امام باقر (ع) پنجاه هزار درهم به او داد 52 و آن گاه كه كميت قصيده
معروف ميميه 53 را براى امام باقر (ع) خواند، حضرت رو به كعبه كرد وسه بار گفت :
خدايا كميت را رحمت كن و او را بيامرز. سپس فرمود: اى كميت اين صد هزار است كه از
اهل بيتم براى تو جمعآورى كردم. ولى او نپذيرفت و جامهاى از حضرت تقاضا كرد كه
امام به او عنايت فرمود. 54
جوايز امام هشتم (ع) به دعبل
از عبدالله بن صالح هروى نقل شده است كه گفت: دعبل بن على خزاعى وقتى شنيد حضرت
رضا (ع) به خراسان آمده است، قصيده تكان دهنده وپرشورى را كه به قصيده «تائيه»
معروف است ، سرود، وبه قصد «مرو» خراسان براى شرفيابى به حضور حضرت رضا (ع) حركت
كرد. وقتى خدمت امام هشتم (ع) رسيد، عرض كرد: اى فرزند پيامبر ! قصيدهاى در شأن
شما گفتهام و با خود عهده كردهام كه پيش از شما نزد هيچ كس نخوانم . حضرت فرمود:
بخوان . او هم آن قصيده را شروع كرد . 55 امام پس از شنيدن قصيده از جاى برخاست و
وارد خانه شد. پس از چندلحطه خادم حضرت نزد دعبل آمد وگفت : مولايم فرمود اين كيسه
زر را كه صد دينار دارد بگير و در راه معاش خود مصرف كن. دعبل گفت : به خدا سوگند
من براى اخذ صله بدين جا نيامدهام و اين قصيده را به طمع مال نسرودهام. و كيسه
پول را رد كرد وگفت: به مولايم عرض كنيد من بسيار علاقهمندم كه لباسى از شما داشته
باشم تا به عنوان تيمن و تبرك ببرم. حضرت جبهاى از خز با همان كيسه زر توسط خادمش
براى او فرستاد و فرمود به دعبل بگو اين مال را بپذير كه به آن محتاج خواهى شد .
دعبل آن را گرفت و رفت ...56
هدف او از شعر گفتن مسائل مادى نبود. اگر هدفش پول بود مىتوانست درباره ديگران
هم شعر بگويد، ولى اين كار را نكرد. همان گونه كه وقتى از او سؤال كردند كه چرا
ملوك و سلاطين را ستايش نمىكنى و درباره آنان شعر نمىگويى؟ گفت : مدح افرادى
مانند آنها به خاطر طمع در جوايزو پولهاى آنان است و من طمعى در جوايز و صلههاى
آنها ندارم . 57
مواردى ديگر از جوايز امامان به شعراى متعهد
اعطاى جايزه و صله از طرف امامان به شعراى متعهد و مدافع اهل بيت ، منحصر به چند
مورد مذكور نبست،بلكه بارها از اين گونه جايزهها عطا مىكردند كه به چند نمونه
ديگر اشاره مىشود:
1- امام حسن مجتبى (ع) ماليات يك سال عراق را فقط به خاطر سه بيت به شاعرى بخشيد
و آنگاه كه حضرت را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند ، فرمود: آيا نشنيديد چه گفت؟
او (گفت) جود تو به خاطر من نيست، بلكه به خاطر خداست. سپس فرمود: اگر تمام دنيا
مال من بود و همه را در راه خدا به او مىدادم، باز هم كم بود. 58
2- امام زينالعابدين (ع) چهارصد هزار درهم كه ازميان خود و خاندانش فراهم كرده
بود به كميت داد. 59
3- امام باقر (ع) دستور داد يك بار سىهزار درهم 60 به كميت اسدى و بار ديگر
هزار دينار و لباسى به او بدهند كه دينارها را نپذيرفت ولى لباس را به عنوان تبرك
گرفت و علتش اين بود كه مىگفت من به طمع دنيا شعر نگفتهام ، بلكه به خاطر علاقه و
محبت اهل بيت و براى آخرت اين كار را كردهام . 61
4- امام هشتم (ع) ششصد دينار يا كمتر براى قصيده تائيه به دعبل داد و يا به نقل
ياقوت حموى حضرت به خاطر آن قصيده ده هزار درهم با يك دست لباس به او داد كه مردم
قم لباس را به سى هزار از او خريدارى كردند، جز يك آستين آن را ، كه آن را گرفت و
در ميان كفن خود گذاشت. 62
5- هنگامى كه مأمون از دعبل خواست قصيده تائيهاش را براى او بخواند،انكار كرد،
ولى براى امام هشتم (ع) كه مأمون در خدمت حضرت بود آن را خواند. مأمون دستور داد
پنجاه هزار درهم به اوبدهند. حضرت رضا (ع) امر كرد همانمقدار يا حدود آن را به دعبل
بدهند. 63
6- همچنين امام رضا (ع) به خاطر چند بيت چهارصد دينار يا كمتر يا يك استر به
ابونواس عنايت كرد. 64
اينها و موارد ديگرى از جوايز و صلههايى كه به شعرا مىدادند و بر فرض كه برخى
از اين ارقام خالى از مبالغه نباشد، ولى آنچه مسلم است اين است كه اين ارقام حاكى
از رقمهاى بالايى است كه ائمه (ع) به شعرا مىدادند.
يك پرسش و پاسخ
در اين جا سؤالى به ذهن مىرسد و آن اين است كه آيا دادن اين همه پول و اموال را
به خاطر سرودن چند شعر درست است؟
آيا اين بخششها اسراف و تبذير نيست؟
آيا اگر اين گونه كمكها را به افراد يا خانوادههاى فقيرى كه نيازمند يك لقمه
غذا بودند مىكردند، بهتر نبود؟
پاسخ :
اگر ائمه (ع) غير از اين رفتار مىكردند جاى سؤال داشت و آنچه انجام دادند
بهترين كار همان بود؛ زيرا نقش شعرا در آن زمان نقش مهمى بود و از نظر شعاع تأثير
گذارى ، قابل قياس با وسايل ارتباط جمعى امروز بود. شعراى هر گروه مذهبى يا سياسى،
از مواضع آن گروه با زبان شعر دفاع و حمايت مىكردند.
شعراى پرشور و متعهد شيعى نيز با استقبال از هرگونه خطر، با زبان شعر از خط
ولايت و مكتب امامت و تشيع دفاع مىكردند و اگر در مدح امامى شعر مىسرودند، در اين
راستا بود . اين گروه از شعرا با سرودن اشعارى دردفاع ازولايت كه بدون انتظار و
چشمداشت هم بود آنچه را كه بالاتر و عزيزتر و گرانقدرتر از مال بود؛ يعنى جانشان را
به خطر مىانداختند و پول و لباس ومالى كه به آنها داده مىشد در برابر جانشان كه
از آن گذشته بودند كم بود، چون علاوه بر اين كه خودشان را درمعرض خطر و نابودى قرار
مىدادند كسانى كه حتى نسبت هاى دورى هم با آنها داشتند از اذيت وآزار و شكنجه و
تهديد و قتل و ارعاب در امان نبودند، كار آنها چون با انگيزه ايمان و عقيده بود،
ائمه معصومين (ع) جوايزى به آنها لطف مىكردند، نمىپذيرفتند وآنگاه كه خاندان
پيامبر اصرار مىورزيدند براى تيمن و تبرك و اطاعت امر آنها، عطايشان را قبول
مىكردند.
فرزدق يكى ازآنهاست كه با اين كه هر سال عبدالملك هزار دينار به عنوان صله به او
مىداد، اما بعد از ماجراى هشام اين مستمرى قطع شد . 65و همان گونه كه گذشت اورابه
زندان افكندند ، به اين هم اكتفا نكردند وپس از اين كه از زندان آزاد شد به
گفتهابن شهر آشوب وى را به بصره تبعيد كردند. 66
مردى كه دار خود را بر دوش مىكشيد
دعبل خزاعى مى گفت سى سال است چوبه دار خود را بر دوش مىكشم، اما هنوز كسى را
كه مرا به آن بياويزد، نيافتم . 67 و تمام اينها درموقع قدرت بنى اميه وبنى عباس و
تسلط كامل آنها بر مردم بود.
اومسافرتهاى زيادى كرد، از حجاز و يمن گرفته تا رى و خراسان و نقاط ديگر را
مىگشت . گاهى دعبل سالها از مردم پنهان مىشد و دور دنياى آن روز به مسافرت
مىپرداخت. 68
كميت اسدى
در روزگارى كه بنى اميه صداها را در سينهها و نفسها را در گلوگاه خفه كرده
بودند و مسند خلافت خود را روى اجساد آزادگان پهن كرده بودند، آزاد مرد شجاع و
آگاهى به نام كميت بپا خاست و با شمشير زبان و قدرت بيان بر ضد وضع نابسامان زمان،
پيكار كرد. او از بزرگان شعراى شيعه و از دودمان بنى اسد است كه با امام باقر و
امام صادق (ع) معاصر بود.
وى شاعرى دانشمند و اديبى نيرومند بود كه او را «اشعر الاولين و الاخرين»،
برجستهترين شاعران گذشته و آينده ، لقب دادهاند.
كميت در زمانى كه مدح كردن اهل بيت (ع) جرم بود وجان انسان به خطر مىافتاد،
اشعار پر معنايى در شأن اهل بيت (ع) سرود.
او در مدح اميرمؤمنان (ع) و درباره واقعه كربلا ومظلوميت اهل بيت پيامبر (ص)
قصيدههاى جانسوزى دارد.وى كسى است كه زراره مىگويد: خدمت امام باقر (ع) بودم كه
كميت وارد شدو اشعارى خواند كه پس از اتمام آن، امام باقر (ع) فرمود: «هميشه روح
القدس تو را تأييد مىكند مادامى كه با ما باشى و درباره ما شعر بگويى».69
كميت در زندان
او ازسرودن اشعار درباره خاندان پيامبر و هجو دشمنانشان دست بر نداشت و قصايد و
اشعار آبدار و پر مغز او ادامه داشت كه با توطئه خالد بن عبدالله قسرى، حاكم كوفه
ازطرف هشام بن عبدالملك زندانى شد، وپس از آن با تلاشهايى از زندان آزاد شد. 70
شهادت كميت
با اين مهم كميت سرانجام ،توسط مزدوران يوسف بن عمر ثقفى كه پس از عزل خالد، به
حكمرانى كوفه منصوب شده بود به شهادت رسيد. 71
مستهل ، 72 فرزند كميت گويد: من در هنگام مرگ پدر بر بالينش بودم . او در لحظات
مرگ بىهوش شد و چون به هوش آمد سه بار گفت: بار خدايا؛ «خاندان محمد» و به شهادت
رسيد.73
خلاصه بحث
خلاصه اين كه شعرايى كه درباره اهل بيت عليهم السلام شعر مىسرودند و جان خويش
را به خطر مىانداختند بىشك جزء شاعرانى هستند كه اميرمؤمنان (ع) آنگاه كه درباره
شعر و شعراء سخن به ميان آمد به گروهى از يارانش فرمود بدانيد ملاك كار شما دين است
و مايه حفظ شما تقوى است زينت شما ادب، و دژهاى محكم آبروى شما حلم و بردبارى است .
74
بهر حال گروهى از شاعران گاهى چنان آثار جاودانهاى از خود به يادگار گذاشتند كه
پيشوايان بزرگ اسلام، طبق بعضى از روايات، مردم را به حفظ اشعار آنها توصيه
مىفرمودند، چنانكه درباره اشعار «عبدى» از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: به
فرزندان خود، اشعار عبدى را بياموزيد كه او بر دين خداست.75
اينك براى نمونه يكى از اشعارى كه در مورد خلافت و جانشينى پيامبر اسلام سروده
است يادآور مىشويم.
آنها گفتند رسول خدا (ص) براى بعد از خود كسى را به عنوان امام انتخاب نكرده است
ولى ما خود انتخاب مىكنيم. ما خود امامى بر مىگزينيم اگر بر طريق هدايت بود
اطاعتش مىكنيم، و اگر از طريق گمراهى رفت او را صاف مىكنيم (و يا كنار
مىگذاريم).
ما به آنها گفتيم در اين صورت شما (پيرو) امام خود هستيد، شما سرگردان شديد و ما
سرگردان نيستيم. ولى مإ؛ّّ همان را برگزيديم كه پروردگار ما براى ما روز غدير خم
برگزيده است و از آن كمترين انحراف و عدولى نخواهيم داشت .
به همين زودى روز قيامت خدا ما را جمع مىكند و نتيجه آنچه را شما گفتيد و ما
گفتيم خواهيم ديد. ما بر نور واضح الهى هستيم پروردگارا بر نورانيت ما بيفزا و ما
را ثابت قدم بدار.76