خودشناسي

استاد حسين انصاريان

- ۸ -


جـلسه 8

جايگاه انسان

بعثت انبياى گرام الهى مهم‏ترين حادثه در آفرينش از نظر منفعت و سود است. انسان در عالم خلقت، در بين موجودات هستى مكان و ارزش خاصى دارد. پوششى كه به ويژه از عالم معنا خداوند براى انسان قرار داده و خيمه‏اى كه از معنويت براى او برپا كرده، دليل بر اين است كه اين موجود، از ارزشى برخوردار است كه ديگر موجودات عالم اين جايگاه را ندارند. وظيفه انسان هم در برابر اين همه محبت و عنايت و اين همه ابراز علاقه و عشق خدا اين است كه در پوشش معنوى نفس و زير خيمه الهى قرار بگيرد و با همه هستى، از اين برنامه‏هاى معنوى تغذيه كند، تا به جايى برسد كه پيغمبر مى‏فرمايد : دست ملك مقرّب از آن جا كوتاه است.

اين سفر هم مخصوص انبيا و ائمه طاهرين نيست ؛ چنانچه مقام عصمت، مخصوص اين بزرگواران و انحصارى نيست. ما هيچ دليلى نداريم كه عصمت مقامى است مخصوص انبيا و ائمه قدس سرهما و ديگران نمى‏توانند در اين شأن قرار بگيرند.

مقام عصمت

خداوند متعال در سوره مباركه احزاب، مريم كبرى را همراه با مقام عصمت معرفى مى‏كند. دلايلى هم خارج از قرآن مجيد داريم كه بسيارى در تاريخ عالم، از جمله زينب كبرى، قمر بنى‏هاشم و على اكبر قدس سرهما مقام عصمت داشته‏اند. به ويژه در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه وقتى حضرت على اكبر را معرفى كردند، فرمودند : در همه مدت عمرش يك لحظه اين مرد بزرگ الهى از عمل صالح جدا نبود. در عمرى كه خدا به او داده بود، هرگز جايى براى ورود گناه نگذاشت. يك لحظه، كم‏تر از يك چشم بهم زدن است. اگر انسان يك لحظه غفلت نداشته باشد، راه به شيطان ندهد، راه به هواى نفس ندهد، راه به طغيان غرايز و اميال و شهوات ندهد، انسانى كه داراى آزادى و اختيار است، از اين آزادى و اختيار، كم‏تر از يك لحظه سوء استفاده نكند، اين مقام عصمت است. ميان انسان‏ها كسانى پيدا شدند كه آسمان و زمين در برابرشان تعظيم مى‏كرده است :

اين حسين است كه بر تعظيم او

عرش قامت را دو تايى مى‏كند

اين حسين است كز غبار كوى او

حورِ جنّت توتيايى مى‏كند

اين حسين است كز برايش جبرئيل

وحى را نغمه‏سرايى مى‏كند

در بين ما انسان‏ها كسانى پيدا شدند كه پروردگار عالم به انبيا دستور داده است كه كمال احترام را درباره آنان رعايت كنيد. كمال احترام درباره يك نفر رعايت شود، يعنى همه عالم احترامش را رعايت كرده‏اند : «مَحْبُوبَةً فى أرضِكَ و سَمآئِكَ»1.
از بعثت انبيا، امامت ائمه، نزول كتب آسمانى مى‏توانيم دريابيم كه داراى چه شخصيتى هستيم. انسان عبارت از بدن، مغازه، اداره و خانه نيست. ما غير از آن چيزى هستيم كه عده‏اى گمان مى‏كنند.

انسان دريايى بيكران است. از اين كه دور او را 124000 پيغمبر و دوازده امام و اين همه كتاب آسمانى، اين همه علم و حكمت و عرفان و فلسفه و منطق و اصول و علم اجتماع و علم تربيت احاطه كرده است، معلوم مى‏شود كه موجود بسيار برجسته‏اى است. اگر برجسته نبود، براى حفظ و رشد او اين اندازه سرمايه به كار نمى‏رفت.

عقل و قلب، بزرگ‏ترين نعمت‏ها

درون انسان را كه نگاه مى‏كنيم، مى‏بينيم خداوند شيرين‏ترين ميوه هستى و پرمنفعت‏ترين مايه خلقت، كه عقل است و والاتر از عقل، وسيع‏ترين ظرف عالم آفرينش را، كه قلب مى‏باشد، به انسان عطا نموده است. اگر قلب و عقل، هر دو را از انسان بگيرند، انسان به يك حيوان پست تبديل مى‏شود و چيز ديگرى براى او باقى نمى‏ماند. با همين عقل و فهم مى‏تواند با آن همه نيروى بيرونى رابطه برقرار كند، چون استخوان و گوشت و پوست اين ظرفيت را ندارد. با استخوان و گوشت و پوست مى‏تواند با آب و مواد غذايى و هوا و آفتاب تماس بگيرد كه اين رابطه را همه حيوانات عالم هم دارند. وسيله رابطه ما با فضاى الهى، نبوت، امامت و آيات كتاب خدا، عقل و قلب است :

« المُؤمِنَ أعْظَمَ حُرْمَةً مِنَ الكَعْبَة »2.
قلب مؤمن از بيت اللّه‏ باارزش‏تر و مهم‏تر است.

چون وقتى مى‏خواست بيت را بسازد، زمين را كه انتخاب كرد، بنّايى قلب‏دار را آورد كه بيت انعكاسى از قلب او باشد و «هُدًى لِّلْعَالَمِينَ » گردد :

«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ »3.

ارزش كعبه به قلب موءمن است

اين «هُدًى لِّلْعَالَمِينَ » براى آن چهار سنگ سياه و يك تخته گِل نيست. اين «هُدًى لِّلْعَالَمِينَ » ريشه در قلب ابراهيم و امامت و نبوت او دارد. اين آثارى از آن قلب است قلبى هم كه قرآن مجيد مى‏گويد، همين قلب است. اين قلب است كه همه معانى از او سرچشمه مى‏گيرد.

قرآن مجيد نيز فهم را به قلب نسبت مى‏دهد كه واسطه دريافت است.

خداوند در سوره مباركه بلد مى‏فرمايد :

«لاَآ أُقْسِمُ بِهَاذَا الْبَلَدِ »4.
قسم به اين بلد!

چه هنگام؟

«وَ أَنتَ حِلُّ بِهَاذَا الْبَلَدِ »5.

يعنى اى پيامبر :

اگر تو نباشى، من به اين بلد قسم نمى‏خورم. من به سنگ و گل و چوب قسم نمى‏خورم، بلكه با بودن تو به اين بلد قسم مى‏خورم. ارزش اين قسم مال تو است. بيت و مسجد و زمين ارزشش را از تو مى‏گيرد. «وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ »6 ؛ قسم به تو و قسم به دخترت، زهرا!

«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِى كَبَدٍ »7.
قسم به اين شهر، در حالى كه تو در آن هستى.

اين آيه مى‏خواهد بگويد : فعلاً در سراسر كره زمين، يك پدر و يك فرزند، بيش‏تر نيست كه بتوان نام پدر و فرزند را روى آنان گذاشت، آن هم تو و فرزندت هستيد. ديگران فعلاً راه را اشتباه مى‏روند. سوره مربوط به اوائل بعثت است.

«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِى كَبَدٍ ».

من انسان را در كوشش و زحمت و رنج قرار دادم.

اگر انسان مى‏خواهد به تو و قلب تو برسد، اگر مى‏خواهد فرزندش مانند دختر تو باشد و به مقامات ملكوتى برسد، بايد زحمت بكشد، بايد در جهت منافع قلب، عقل، نفس، روح و تصفيه خود حركت كند و براى تصفيه اعضا و جوارحش با نشاط كامل زحمت بكشد.

«لاَآ أُقْسِمُ بِهَاذَا الْبَلَدِ » بلد سه مفهوم دارد : يكى حرم است. حرم كجا است؟ از چهار سوى كعبه، در يك خط مستقيم، تا چهار فرسخ حرم است.

درون حرم، مسجد الحرام است و درون مسجد، بيت اللّه‏ است.

شرايط ورود به حرم الهى

از سراسر عالم، اگر كسى بخواهد وارد حرم شود، بايد شرايطى را رعايت كند. از خانه‏اش كه بيرون مى‏آيد، اولين كارى كه بايد بكند، اين است كه همه اموالش را غربال كند تا هر چه حرام و شبهه‏ناك است، بيرون بريزد. پس از آن بايد خود را غربال كند. ريا، غرور، كبر، عجب، حسد، حرص، كينه و خودبينى، نگاه به نامحرم، آواز حرام شنيدن و سخن حرام گفتن، همه را بيرون بريزد. وارد مدينه كه شد، باز به حساب خود برسد تا تصفيه بيشترى پيدا كند. بعد در مسجد شجره، خود را حسابى تصفيه كرده و خالص شود. لباس‏هاى پاك و خالص را از اين بدن پاك و خالص، به خاطر رنگ و دوختش دربياورد و با دست خود، خودش را كفن كند ؛ يعنى حسابى

بميرد از آن چه بوده است و به خدا زنده شود، مُحرم شود و لبّيك بگويد. امام زين‏العابدين هنگام صبح وقتى لباس‏هايش را درآورد، دو حوله را كه به خود بست، تا بعد از ظهر در مسجد اشك مى‏ريخت و لبّيك مى‏گفت و ذكر را به پايان نمى‏برد. گفتند : آقا! كاروان رفت، لبّيك گفتن كه چيزى نيست، آن را بگو تا حركت كنيم. او مى‏داند كه لبّيك گفتن بسيار معنا و مفهوم دارد. فرمود : نمى‏توانم بگويم، مى‏ترسم بگويم : آمدم و آنان در جوابم بگويند : نمى‏خواستيم بيايى، كجا آمدى؟ اين چه آمدن است كه تو آمدى؟امورى هم بر محرم حرام مى‏شود. مگر مى‏خواهى كجا بروى؟ به حرم كه مى‏رسى، اين جا ديگر امنيت كامل الهى است ؛ يعنى اگر درختى بيرون از حرم روييده باشد و سايه آن، داخل حرم افتاده باشد، اگر چند كبوتر روى شاخه اين درخت نشسته باشند، انسان حق ندارد با حركتى بى‏جا آن كبوترها را بترساند و آن‏ها را پرواز دهد، و اگر چنين كند كفاره بر او واجب مى‏شود.

هنگامى كه وارد حرم شدى، نمى‏توانى هيچ جاى آن را خاص خود بدانى. در هر مقامى كه هستى، حتى يك نفر محافظ هم حق ندارد همراه تو داخل حرم شود. آن جا ذليل هستى. در شهر خودت آقا هستى ؛ اما آن جا كسى نيستى. يك اسلحه دنبال شما نبايد بيايد :

« وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ »8 .

يعنى : شرايط حرم مرا هر كس رعايت نكند، منتظر دردناك‏ترين عذاب قيامت باشد. اين تازه حرم گِلى است. امام حسن و امام حسين بيست و پنج سفر با هم‏ديگر، با پاى برهنه، از درون اتاقشان در مدينه بيرون آمدند و نود فرسخ را تا مسجدالحرام طى كردند، در حالى كه شتر و پول هم داشتند. اين دليل بر آن است كه حرم چه اندازه عظمت دارد كه ائمه پياده مى‏آمدند.

هنگامى كه به مسجدالحرام رسيدى، يك باره وارد مسجد نشو! صورتت را به ديوار بيرون مسجد بگذار و بگو :

ألّلهُمَّ هذَا البَلَدُ بَلَدُك و الحَرَمْ حَرَمُك، و البَيْت بَيْتُك و العَبْد عَبْدُك يا مُحْسِنُ! قد أتاكَ الْمُسى‏ء فَتَجاوَزَ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدِى بِجَميلِ ما عِنْدَك .

اگر خوابت مى‏آيد يا خسته‏اى، به حرم نرو. در مسجدالحرام دور هم جمع براى گفتن و خنديدن نشويد. چون همه انبياء و اولياء الهى در اين مسجد، صورت خود را روى خاك گذاشته‏اند. قدم به قدم اين مسجد، پر از اشك زين‏العابدين و ابى عبداللّه‏ و اميرالمؤمنين عليه السلام است.

اين‏ها برخى از شرايط ورود به حرم الهى است.

شرايط حرم دل

قلب هم شرايطى دارد. اگر شرايط آن را رعايت كنيد، حيثيت حرم اللهى را نگه داشته‏ايد ؛ اما اگر اين شرايط را رعايت نكنيد، مانند كعبه كه به دور از چشم انبيا بتكده شد و سيصد و شصت بت در آن آويزان كردند، در اين جا سيصد و شصت هزار بت آويزان مى‏كنند.

شرايط اين حرم چيست؟ شرط اول: توحيد است. توحيد يعنى چه؟ يعنى سر تا پا عاشق حق شدن است. چگونه عاشق حق شويم؟ حق را بشناس تا عاشقش شوى. از كجا او را بشناسم؟ صفات و اسمايش را در هزار آيه قرآن بخوان يا از ديگران بپرس : «لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِى كَبَدٍ ». از طريق كميل و على عليه السلام خدا را بشناس

كه خدا با كيست. از طريق دعاى عرفه ابى عبداللّه‏ و دعاى ابوحمزه ثمالى خدا را بشناس. شرط اول شرط باطنى است.

شرط دوم: تقوا است. تقوا يعنى چه؟ يعنى از اول پانزده سالگى يا نُه سالگى، منتظر ملك الموت باشد ؛ يعنى مُحرم بودن در برابر گناهان. حرم خدا است. زنا حرام است، محرم باش! ربا، ظلم، تحميل كردن خود بر مردم، ريا، حرص و بخل حرام است، محرم باش! غيبت حرام است، تهمت حرام است، فحش دادن حرام است، از اين‏ها بپرهيز تا با تقوا گردى.

شرط سوم: متخلق بودن به اخلاق خدا است : «تَخَلَّقُوا بأخلاقِ اللّه‏»9، «تَخَلَّقُوا بأخلاقِ الرُّوحانيّين». روحانيين در اين جا يعنى ارواح انبيا.

شرط چهارم: اداى همه واجبات بدنى و مالى.

اين چهار ديوار را كه دور اين حرم بكشى قلبت مى‏شود قلب سليم. در قيامت كه وارد شدى يك بازار بيشتر نيست و در آن بازار هم يك خريدار بيشتر نيست. جنس هم يك جنس بيشتر نيست :

«يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللّه‏َ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ »10.
روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمى‏دهد ، مگر كسى كه دلى سالم [ از رذايل وخبايث] به پيشگاه خدا بياورد .

پى‏نوشتها:‌


1 . زيارت امين‏اللّه‏.
2 . بحار الأنوار: 64/71 .
3 . آل عمران (3) : 96.
4 . بلد (90) : 1.
5 . بلد (90) : 2.
6 . بلد (90) : 3.
7 . بلد (90) : 4.
8 . حج (22) : 25.
9 . بحار الأنوار: 58/129.
10 . شعراء (26) : 88 ـ 89 .