پيشگفتار
دموكراسى غرب كه سيستم سياسى تفكر ليبرال
غربى است در جهان گشايى مدرن خود، عناصر اصلى هويت ملتها را به عنوان
((آماج و اهداف ))
تهاجم خود شناسايى نمود و به آنها حمله ور گرديد. از جمله اين عناصر،
تاريخ ملتهاست .
مهاجمين اطو كشيده و كروات زده غربى ، قلم به دست و با زبان هنر و
ابزار پيشرفته ، تاريخ و مفاخر و الگوهاى ملتهاى مورد تهاجم را، دستخوش
تحريف و دستبرد قرار دادند و تاريخ آنان را انكار نموده و ازعناصر
برانگيزاننده و هيجان آفرين خود تهى نمودند.
آنان با اين تهاجم ناجوانمردانه ، به ملتها مخصوصا جوانان آنان اينگونه
مى باورانند كه نسلى بى ريشه و بى هويت هستند؛ هيچ نقطه مثبتى در تاريخ
خود ندارند؛ ملتى وحشى و بودن تمدن هستند؛ در واقع ظروفى تهى هستند كه
بايستى محتواى آن را از غرب بگيرند و تنها در اين صورت است كه مى
توانند متمدن باشند و داراى اصل و نسب گردند!
تهاجم به تاريخ ملتهاى تحت سلطه ، از جمله نقاط استراتژيك در طراحى
((تهاجم فرهنگى ))
است كه اثر آن سالهاى طولانى باقى مى ماند. بيگانگى از سمبلهاى مقاومت
و ايثار و استقلال و تمدن درخشان و فكر غنى و باورهاى انسانى دينى ، در
نسل جوان ، از هدفهاى اين تهاجم است .
رد پاى مستشرقين و جاسوسان غربى در اين تهاجم بخوبى مشهود است . آنان
با همكارى قلم به مزدهاى مرعوب شده داخلى ، وظيفه جاده صاف كنى قلدران
و مستبدانِ در چهره ليبرال را بعهده گرفتند و موفق شدند هويت ملى و
دينى درخشان ملت اسلام را در چشمان او كوچك و بى مقدار و گاه مشمئز
كننده نمايش دهند!
نمونه روشن اين تهاجم را اين روزها مى توان مشاهده نمود. تاريخ 24 سال
انقلاب اسلامى ، مجموعه وقايع و رخدادها و افتخاراتى را در بر مى گيرد
كه در مقابل چشمان بخش عظيمى از مردم اين كشور و با حضور آنان شكل
گرفته است . انكار واقعيتهايى اين چنين ملموس و درخشان ، با شركت رسانه
هاى تبليغى دنياى غرب و ميلياردها دلار هزينه و بكارگيرى عناصر و اداره
سياسى و وابسته فرهنگى ، براى نسل جوان اين كشور كه بخشى از آن وقايع و
افتخارات درخشان را نديده است ؛ نمونه بارزى است از دروغگويى و وقاحت
مدعيان دموكراسى و ليبراليسم غربى ، كه در حال حاضر دارد اتفاق مى
افتد. انكار نتيجه درخشان پيروزى انقلاب اسلامى در سرنگونى رژيم مستبد
و خونخوار و وابسته پهلوى ، انكار هدايتگريها و تدابير سرنوشت ساز حضرت
امام خمينى در رهبرى ملت و فضايل درخشنده آن وجود حكيم و كم نظير،
انكار و دگرگون سازى نتايج درخشان دفاع مقدس هشت ساله اين ملت ، انكار
پيشرفتها و سازندگيهاى آبادانى در مدت كوتاه حكومت جمهورى اسلامى ،
انكار آثار و فضايل وجودى بسيج و نيروهاى مؤ من در امنيت و دفاع و
سازندگى كشور، همگى نشان از تلاش بى وقفه دشمنى مى كنند كه مستبدانه
مى خواهد همه را تحت لواى تفكر خود درآورد تا دهكده جهانى صهيونيزم را
تحقق بخشد.
در برابر اين واقعيت ، ما چه بايد بكنيم ؟ آيا انكار آن يا تسامح در
برابر آن ، ميدان دادن به مهاجمين نيست ؟ قطعا هيچ خردمندى ، غفلت و
خواب زدگى در برابر چنين تهاجم گسترده و خطرناكى را بر نمى تابد. بيان
واقعيتهاى تاريخ غنى و درخشان كشور و طرح الگوهاى ممتاز و برجسته خودى
، با زبانهاى مناسب و در اشكال مختلف بويژه زبان هنر و تفهيم آن به
جوانان و نوجوانان ، ازجمله اركان دفاع در برابر اين تهاجم است . مسؤ
ولان نظام جمهورى اسلامى ، بويژه دست اندركاران فرهنگى نظام ، مسئوليتى
دو چندان در اين عرصه به عهده دارند كه در پيشگاه ملت و خداوند آگاه و
حاكم پاسخگو خواهند بود. نوجوانان و جوانان نيز در اين ميدان ، مسؤ
وليت سنگينى به عهده دارند. آنان بايستى به آگاهيهاى تاريخى و آشنايى
با الگوهاى برجسته خود بيافزايند و درست در عكس جهتى حركت كنند كه دشمن
مى خواهد. ظرف وجودى خود را با هويت ملى و اسلامى درخشان و پرافتخار و
كارآمد و سعادت بخش پر كنند. بى نيازى خود را از محتوا و الگوهاى ناقص
و غالبا دروغين غربى نشان دهند. تسليم فشارهاى تبليغاتى و روانى دشمن
نشوند.
مجموعه ((خاطرات و حكايتها))
چنين هدفى را دنبال مى كند و تلاش مى نمايد تا در قالب قطعات كوتاه
خاطره اى ، آنهم از زبان رهبر صادق و حاضر در صحنه ها، مظروف و محتوا و
الگوى صحيحى را فراروى نسل نوجوان و جوان كشور قرار دهد. استقبال از
اين مجموعه ، نشان داده است كه جهت گيرى و نوع ارائه ، صحيح بوده است .
اميدواريم با تداوم اين تلاش و همكارى همه عزيزانى كه مى خواهند سهمى
در مقابله با تهاجم فرهنگى بعهده داشته باشند، بيش از پيش به انجام
رسالت خود در اين برهه حساس ، موفق گرديم . انشاء الله تعالى
مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت
جمعه بنده روزى بود مثل
ساير روزها
آنچه كه من را نگران مى كند، اين است كه
استاد و مدير، شغل موظفى داشته باشد؛ اما همت اصلى او، آن شغل موظف
نباشد. راجع به شركت وزرا در احزاب ، من جمله يى گفتم بعضى از وزرا
واقعا متدين اند و علاقه مندند و اصرار هم دارند كه در احكام شرعى ،
طبق نظر ما عمل كنند پيغام دادند كه ما عضو فلان حزبيم ؛ اين كه شما مى
گوييد، چگونه است . من گفتم دو ملاك در اينجا وجود دارد؛ يكى اين كه
وقت مفيد شما مطلقا صرف حزب نشود. اگر حزب ، همين طورى قبولتان دارد،
باشيد؛ اما وقت مفيد شما متعلق به وزارت است . ما وقتى وزير مى شويم ،
ساعت كار ما، هفت صبح تا يك بعد از ظهر يا حتى دو وقته نيست ؛ وقت
مديرى در حد وزير، بيست و چهار ساعته است . بنده خودم از اول انقلاب تا
وقتى كه رئيس جمهور شدم ، بعد هم تا جمعه ، روزى بود مثل پنجشنبه ، مثل
شنبه ، مثل چهارشنبه ؛ از قبل از آفتاب تا پاسى از شب . فقط فرق جمعه ى
ما با غير جمعه اين بود كه من روزهاى جمعه چون نماز جمعه مى رفتم ،
وقتى بر مى گشتم ، در خانه ناهار مى خوردم و يك ساعت و نيم مى خوابيدم
؛ كه اين خوابِ هفته يى يك بار، لذت عجيبى هم داشت ! مسؤ ولانى كه در
اين سطوح اند، بايد اين طورى كار كنند.(1)
پى گيرى كردم ديدم اقدام
مورد نظر صورت نگرفته است
اين مساءله ى ربط فناورى و صنعت به علم
كه الآن دو سه نفر از دوستان در اين جا مطرح كردند همان چيزى است كه من
در زمان رياست جمهورى آقاى هاشمى رفسنجانى به ايشان گفتم ، كه البته
متاءسفانه در آن موقع تحقق پيدا نكرد؛ بعد زمان آقاى خاتمى به ايشان
گفتم ، ايشان استقبال كردند و بنا شد اقدام كنند. بعد از مدتى كه من
پيگيرى كردم ، ديدم اقدام مورد نظر صورت نگرفته است ؛ گويا در فهم
مساءله ، اشتباهى پيش آمده بود. آقاى خاتمى با من مشورت كردند و گفتند
چطور است اين قضيه ى ارتباط صنعت با دانشگاه را به دكتر ابتكار كه از
دنيا رفت و خدا رحمتش كند بگويم ؛ من گفتم خوب است . آن شخص پيش من
آمد، از او پرسيدم اين موضوعى كه قرار بود آقاى خاتمى با شما مطرح
كنند، به كجا رسيد؟ و شرح دادم آنچه را كه در ذهنم بود. ايشان خيلى
خوشحال شد و گفت اگر اين كارى كه شما مى گوييد، بشود، تحولى در امر علم
و صنعت پيش مى آيد. واقعش هم همين است ؛ اگر لولاى نرم و مناسبى
بتواند اين دو لنگه ى علم را در كشور، بدون تشريفات به همديگر وصل كند،
هم علم جهش پيدا خواهد كرد، هم صنعت از يتيمى خارج خواهد شد؛ يعنى اين
دو همديگر را پيدا مى كنند؛ اينها مثل آن عاشق و معشوقى هستند كه دنبال
همديگر مى گردند و نمى دانند كجايند؛ اين نمى داند او كجاست ، او نمى
داند اين كجاست . اخيرا در ديدار هياءت دولت ، من دوباره عمدا در جمع ،
همين قضيه را در ميان گذاشتم تا مسؤ ولان محترم آقاى وزير علوم ، آقاى
رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزى ، آقاى معاون اول (كه او مى تواند
نقش زيادى در اين زمينه داشته باشد) بشنوند و اين كار را دنبال كنند.
پس اينها دغدغه هاى ماست و همه ى اين كارها شدنى است .(2)
اين چه ربطى به درس شما
در دانشگاه دارد؟
يكى از مضرترين چيزهايى كه اين حالت
خرسندكننده . زيبا را به هم مى زند، گرايشهاى سياسى يى است كه
متاءسفانه در بعضى از شما وجود دارد. البته در اين جلسه چيزى فهميده
نشد، امام من خبر دارم . من ، هم از دانشگاه صنعتى شريف خبر دارم ، هم
از دانشگاه صنعتى اصفهان خبر دارم ، هم از دانشگاه اصفهان خبر دارم ،
هم از دانشگاه پزشكى اصفهان خبر دارم . متاءسفانه انگيزه هاى سياسى ،
يكى از بزرگترين بلاهايى كه به جان بعضى از شما افتاده است و نمى گذارد
كار كنيد، درست فكر كنيد و درست بفهميد، همين جا يكى از برادرها گفتند
كه دانشگاه چنين مى شود، چنان مى شود، مغزها فلان مى شود؛ براى خاطر
اين كه به دانشگاه خرم آباد حمله شده است ! در قضاياى فوتبال ، پسر چند
مسؤ ول در دانشگاه ، يا يك عده ى ديگر دستگير شدند؛ اين چه ربطى به درس
شما در دانشگاه دارد؟! چرا مسائل سياسى يى را كه هيچ ارتباطى با محيط
كارى شما ندارد، به زيان محيط كارى تان وارد مى كنيد؟ بله ، آدم سياسى
از اين طور كارها خوشش مى آيد. من سياسى ام و به اندازه ى عمر اكثر
شما در ميدان سياسى بوده ام ؛ مى دانم سياست چه انگيزه ها و چه حركاتى
دارد؛ اما براى اين كارى كه شما مى خواهيد، مضر است . براى جمهورى
اسلامى آنچه كه لازم است ، پرداختن و متمركز شدن روى مسائل و نقاط معين
و همان جا را علاج كردن است ؛ اين فقط مى تواند چاره ى مشكلات باشد؛
والّا اگر در كلاس درس گرايشهاى خطى را رواج دهند، از هدف اصلى دور
مى شوند. در اين كشور، بالاخره هر كسى از زيد خوشش مى آيد، از عمرو بدش
مى آيد؛ يا از عمرو خوشش مى آيد، از زيد بدش مى آيد؛ يا از هر دو بدش
مى آيد و مى خواهد سر به تن هر دو نباشد؛ اگر اين گرايشها وارد كلاس و
محيط علمى شد و ملاك گزينش قرار گرفت ، مضر خواهد بود؛ اين همان چيزى
است كه شما از آن مى ناليد؛ من از اين خائفم ؛ بشدت هم توصيه مى كنم
نگذاريد اين طور شود. رؤ ساى دانشگاها نگذارند كه اين طور چيزها بروز
پيدا كند.(3)
خصوصيات برجسته اصفهان
اصفهان داراى خصوصيات متعددى است ؛ اما
برجسته ترين آنها، علم و ايمان و جهاد شجاعانه و هنر و صنعت است .
پانصد سال است كه هر كس در هر دوره يى به اين شهر نگاه مى كند، اين
خصوصيات را مى بيند. شخصيتهاى علمى برجسته ى اين شهر، امثال مجلسى و
وحيد بهبهانى كه البته اصفهانى است و فقهاى بزرگ و فلاسفه ى عالى قدر و
نامدارى كه يا متعلق به اين شهر و يا فرآوردخ و تربيت شده ى حوزه هاى
علمى اين شهرند، در يك شمارش معمولى و در مدت كوتاه قابل احصاء نيستند.
ايمان مردم اصفهان هميشه زبانزد بوده است . در دوران ستمشاهى من مكرر
به اصفهان آمده بودم . حتّى در همان دوران كه همه ى دستگاهها و دستها
سعى مى كردندمظاهر دينى را كمرنگ و محدود كنند، در اصفهان پرچمهاى
ديندارى به شكلهاى مختلف و در بخشهاى متعددى برافراشته بود. در دوره ى
كسادى بازار دين و رواج غربگرايى و غربزدگى ، عوامل فرهنگى مهرب
نتوانست روى مرد و زن اصفهان اصر منفى بگذارد.
از لحاظ جهاد شجاعانه ، اصفهان نمونه است . جنگ هشت ساله و دوره ى دفاع
مقدس ، نام اصفهان را در سرلوه ى افتخار انسانى خود دارد؛ فقط هم دوره
ى دفاع مقدس نيست ؛ شهداى اصفهانى و نام آوران جانباخته ى از اين مردم
، در ميدانهاى مختلف اين فداكاريها را كرده اند؛ شهيد آية اللّه مدرس
در يك ميدان ، شهيد آية اللّه بهشتى در يك ميدان ، و شهيد خرازى و شهيد
همت و امثال اين عزيزان در ميدان ديگر. اين شهداى نامدار كه فهرستى
طولانى ستارگان شهيد اين شهر و اين استان را نمى شود به اين آسانى
فراهم كرد آن چنان نام اصفهان را ابدى ساختند و در شمار برجسته ترين
مناطق كشورمان از لحاظ چهاد شجاعانه ثبت كردند كه هيچ نقطه ى ديگرى در
اين جهت ، با اين شهر و اين استان رقابت نمى كند.
هنر و صنعت اين شهر هم زبانزد همه و در برخى از بخشها، در دنيا يگانه و
نمونه است . امروز اصفهان بحمداللّه مركز عمده يى از مراكز صنايع كشور
است ؛ ديروز هم اين طور بود، آينده هم اين طور خواهد بود. در فرداى
تاريخ و آينده ى شما جوانان اين كشور نيز بايد همين خصوصيات برجسته ،
ان شاءاللّه با قوّت بيشتر رشد مى كند. از گذشته نام مى بريم تا وظيفه
ى خود را براى آينده بدانيم . اين جا بايد همچنان شهر علم ، ايمان ،
جهاد شجاعانه و هنر و صنعت باقى بماند؛ و من مى دانم كه با اين همه
استعداد درخشان در اين شهر و استان ، با اين روحيه هاى شاد و دلهاى
درخشان از نور معرفت ، و با اين احساسات جوشان ، به فضل خدا همين طور
خواهد شد.(4)
اشغال
آن پست براى او حرام شرعى است
يكى از توطئه هاى دشمن در چند سال اخير
اين بوده است كه بتواند آدمهاى نامعتقد به آرمان اسلامى را در صفوف مسؤ
ولان بالاى كشور نفوذ دهد؛ براى مديران كشور انسجام مدبران ارشد كشور
به هم بخورد؛ اين خطر بزرگى است . البته مديران كشور هم مثل بقيه ى
مردم در هر مساءله يى دارند و عقايد آنها براى خودشان محترم است ؛ ولى
دو نكته وجود دارد: يكى اين كه اگر كسى در نظام جمهورى اسلامى در مسؤ
وليتى كار است ، ولى آرمانهاى نظام جمهورى اسلامى را آن طورى كه امام
بزرگوار ترسيم كرده است و در قانون اساسى تجسم پيدا كرده ، در دلش قبول
ندارد، اشغال آن پست براى او حرام شرعى است . آن جايى كه صحبت از مسائل
اساسى نظام است ، آن جايى كه وحدت دين و سياست مطرج است ، آن جايى كه
اصول قانون اساسى مورد نظر است ، آن جايى كه الزام به تبعيت از دين و
شريعت مطرح است ، اگر يك مسؤ ول عقيده يى غير از اين دارد، مى تواند
شهروند جمهورى اسلامى باشد مانعى ندارد اما نمى تواند مسؤ ول باشد؛
بخصوص مسؤ وليتهاى بالا. مديران ارشد، نمايندگان مجلس و مسؤ ولان عالى
مقام قوه ى قضايى ، در عين حال كه مسؤ وليت مهمى در نظام جمهورى اسلامى
دارند، نمى توانند به آرمانهاى نظام جمهورى اسلامى و اصول قانون اساسى
اعتقاد نداشته باشند؛ چون اعتقاد انسان در عمل و گفتار او اثر مى
گذارد.
نكته ى دوم اين است كه آن جايى كه با مسؤ ولان و غير مسائل اصلى نظام
در مسائل كارى ، ادارى ، فهم يك قانون با هم اختلاف نظرى دارند، بايد
اين اختلاف تطر جلوى چشم مردم قرار نگيرد و به كوى و بازار كشيده نشود.
اختلاف نظر نبايد نشاندهنده ى اختلاف مسؤ ولان باشد؛ چرااء چون مردم را
ماءيوس و نگران و دشمن را خوشحال مى كند. البته اختلاف بين مسؤ ولان در
فهم يك وظيفه ، يك چيز متوقع است . مثلا ممكن است رئيس جمهور محترم و
رئيس محترم قوه ى قضاييه درباره ى نقطه اى از نقاط، داراى دو ديد بينش
باشند و هر كدام هم براى خود استدلالى داشته باشند؛ بسيار خوب ، اين
راه حل دارد. در قانون اساسى راه حل اينها معين شده است ؛ هماهنگ كننده
ى سه قوه ، رهبر است ؛ رهبرى مى تواند اين مشكلات را بر طرف كند. معيار
همكارى ، قانون اساسى است ؛ در قانون اساسى ، كه وظايف ، حكم موارد
اختلاف و تنازع ، و حكم مرجع را هم معلوم كرده است . در قانون اساسى ،
قوه ى مجريه وظايفى دارد كه مشخص است . مديريتهاى عمده ى كشور، بر عهده
ى قوه ى مجريه است . وظيفه ى قوه ى مقننه عبارت است از قانونگذارى و
نظارت بر عملكرد مسؤ ولان دولتى . وظيفه ى قوه ى قضاييه عبارت است از
تعقيب متخلفان از قانون و احقاق حق ، تا كسى به كسى ظلم و تعدى و تجاوز
نكند. اگر هر كدام از قوا وظايف خود را انجام دهند، اين قدر كار و جهاد
خداپسند در اين مجموعه ى كارها وجود دارد كه ديگر وقتى باقى نمى ماند.
وظيفه ى رهبرى هم در قانون معلوم شده است . رهبرى در كارهاى اجرايى
كشور هيچ دخالت مستقيمى نمى كند؛ نه در قوه ى مجريه ، نه در قوه ى
قضاييه و نه در قوه ى مقننه . مهمترين كار رهبرى عبارت است از تعيين
سياستهاى كلان كشور؛ يعنى آن چيزهايى كه جهتگيرى كشور را مشخص مى كند؛
كه همه ى قوانين ، مقررات و عملكردها بايد در اين جهت باشد. حضور رهبرى
در همه ى بخشهاى كشور، به معناى حضور سياستهاى رهبرى است كه بايد با
دقت اجرا شود. و من به شما عرض مى كنم ، هرجايى كه اين سياستها اجرا
شده ، كشور سود كرده است ؛ اما در طول سالهاى گذشته از ده ، دوازده سال
پيش تاكنون هر جا از اين سياستها تخلف شده ، كشور ضرر كرده است ؛ كه
گاهى ضررش را فهميده اند، گاهى هم بعد از گذشت مدتى ضررش را فهميده
اند. بنابراين حضور رهبرى ، جدى است .
البته ممكن است در بخشى از مسائلى كه اين سياستها متضمن آن است ، مسؤ
ولانى نظرات دگرگونه يى داشته باشند؛ ايرادى ندارد، اينها مى آيند و
نظرات خود را مطرح مى كنند. اتخاذ اين سياستها هم يك روند بسيار معقول
و منطقى دارد؛ در دستگاه موظف اين كار در دولت ، طراحى مى شود و بعد
درجه درجه بالا مى آيد تا به مجمع تشخيص مصلحت مى رسد؛ بنابراين تمام
جوانب مراعات مى شود؛ در عين حال ممكن است يك نفر مخالف باشد؛ ايرادى
ندارد؛ ليكن همچنان كه يك قانون تا وقتى قانون است ، مخالفت با آن جايز
نيست ؛ سياست هم كه مضمون قانون اساسى است مرتبه ى سياستها از قانون
بالاتر است ؛ در حد قانون اساسى است تا وقتى تغيير پيدا نكرده است ،
ولو كسى نظر ديگرى داشته باشد، نبايد بر طبق نظر خود عمل يا تبليغ كند.
بحث در مجامع علمى و فنى و تخصصى بسيار خوب است ؛ اما قضاسازى در كشور
به شكلى كه اغواى افكار عمومى بشود، غلط و بر خلاف مصالح كشور است .(5)
آمريكا درخواست رئيس يك
كشور را در داخل همان كشور رد مى كنند
ما با ملاحضه ى همه جوانب ، با مطالعه ى
همه ى تجربه هاى كشور خود و كشورهاى همسايه ، و با مشورت با صاحب نظران
عمده و داراى راءى ، به اين نتيجه مى رسيم كه نه فقط رابطه ى با
امريكا، بلكه مذاكره ى با دولت امريكا امروز برخلاف مصالح ملى و منافع
ملت است ؛ اين يك نظر متعصبانه نيست ؛ اين يك انديشه و فكر است ؛ بررسى
شده و با ملاحضه ى همه ى جوانب است . مذاكره با آمريكا چه در قضاياى
كنونى و چه در مسائل ديگر به معناى باز كردن باب توقعات و طلبكاريهاى
امريكاست . كسانى كه دم از مذاكره مى زنند كه البته سوء نيت ندارند؛
دچار غفلتند توجه ندارند كه مذاكره ى با امريكا در هر يك از قضايايى كه
اين دولت در آن براى خودش ايده و منفعتى تعريف كرده است مثل همين قضيه
ى افغانستان هيچ فايده يى ندارد؛ چرا؟ چون او مستكبر است و تسليم نمى
شود. مذاكره ى آمريكا با يك دولت ، به معناى اين نيست كه مى خواهد
نظرات آن دولت را تعيين كند؛ حتى نظرات مجامع جهانى را قبول نمى كند!
همين حالا كه در آفريقا در يك كنفرانس ، بحث گرم شدن زمين و مساءله ى
گازهاى گلخانه يى در دنيا مطرح است و همه ى دنيا لازم دانستند در اين
خصوص تلاش كنند، امريكا زير بار نمى رود؛ يعنى حتى با رفقاى اروپايى
خودش هم كنار نمى آيد! چند روز پيش در خبرها خواندم كه رئيس جمهور
پاكستان از امريكاييها درخواست مى كند كه براى حمله به افغانستان ، از
فلان فرودگاه استفاده نكنند؛ از بقيه ى فرودگاهها استفاده كنند؛ اما
امريكاييها خواسته ى او را رد مى كنند! يعنى به نظر مشورتى رئيس آن
كشور در مورد يك فرودگاه اعتناء نمى كنند! كداميك از كشورهايى كه با
امريكا رابطه دارند، توانسته اند در يك مساءله ى مهم ، نظرشان را به
امريكا تحميل مى كنند؟ بعضى از كشورهاى عربى تملق امريكا را مى گويند؛
بعضى از آنها هرچه مى توانند، نظرات امريكا را در همه ى بخشها رعايت و
به آن عمل مى كنند؛ اما امريكا به كدام خواسته ى اين كشورها در مقابل
رژيم صهيونيستى غاصب يا در مسائل مهم جهان ترتيب اثر دارد؟ اين غفلت
بزرگى است كه بعضيها دارند.(6)
چرا مردم را مى كوبيد؟
مساءله ى مربوط به مسائل خارجى ، فاجعه ى
افغانستان است . البته من حرفهاى خود را در باب مساءلهى افغانستان عرض
كرده ام ؛ آنچه كه در اين جا به شما مردم عزيز مى خواهم عرض كنم ، چند
نكته است :
نكته ى اول اين است كه سعى امريكاييها اين بود كه پاى ايران را به اين
مناقشه بكشانند. البته نفس اين كه متهم كردن آن مجموعه ى افغانى يا عرب
چقدر درست و چقدر غلط است ، چه دليلى دارد، يا دارد يا ندارد، به كنار
كه امريكاييها تاكنون به هيچ كس دليل قانع كننده يى نشان نداده اند اما
بر فرض كه اين تهمت راست باشد، آنها به جاى اين كه با متهمان خودشان
روبه رو بجنگند و مبارزه كنند، ملت افغانستان را هدف قرار داده اند!
الان هم بيست ودو سه روز است كه دارند مرتب شهرها و مردم مظلوم
افغانستان را مى كوبند. اصرار داشتند ما را وارد اين مناقشه كنند:
فضايتان را بدهيد و زمينتان را در اختيار بگذاريد تا ما بتوانيم عبور
كنيم ! اگر دولت از اول آن موضع قاطع را نمى گرفت ، توقعشان روزبه روز
بيشتر مى شد. يكى از هدفهاى آنها اين بود كه به توده هاى عظيمى كه در
سرتاسر دنياى اسلام براى ملت ايران و نظام اسلامى اخترام قائلند،
بگويند آن قدرى كه هم شما خيال مى كنيد، ايران به اصول اسلامى پايبندند
نيست . هدف ديگرشان اين بود كه براى مسلمان كشى مجوز كسب كنند. ملت
افغانستان را دارند دارند قتل عام مى كنند؛ چه مجوزى از اين بهتر كه
بگويند ايران هم خبر دارد و با ما همراه است ؟ ما اصرار ورزيديم كه
مواضع خود را بدون هيچ گونه ابهامى براى دنيا بيان كنيم . من به مسؤ
ولان كشور گفتم بايد در موضعگريها هيچ گونه دو پهلويى وجود نداشته
باشد؛ صريح روشن بايد بگويد ما با تروريسم مخالفيم ؛ با حمله ى امريكا
به افغانستان هم مخالفيم ؛ در هيچ ائتلافى هم كه رهبر آن امريكا باشد،
شركت نخواهيم كرد.
نكته ى بعد اين است كه امريكاييها با حمله ى به افغانستان ضرر كردند.
آنها چه به مقاصد نظامى خود در اين جا برسند، چه نرسند، دو ضررى است كه
دنياى غرب در آن با امريكا شريك است .آن ضرر عمده يى كه خود آمريكا و
دنياى غرب مشتركا در اين قضيه تحمل كردند، اين است كه چهره ى ليبراليزم
غربى يك بار ديگر افشاء شد. در دنيا اين قدر با افتخار از ليبرال
دمكراسى غرب نام مى آورند و مى گويند و در غرب ، آزادى و تمدن و
دمكراسى و احترام به آراء مردم وجود دارد. بله ، زبان جاى نرمى است و
هر طور بخواهند، مى توانند آن را بگردانند؛ اما در ميدان آزمايش معلوم
مى شود كه هر كس چكاره است . افغانستان ميدان آزمايش جديدى براى
ليبراليزم غرب شد تا نشان داده شود اينها آن جايى كه منافع و خواست
استكبارى شان اقتضاء كند، از هيچ عملى فرو گذار نمى كنند و حاضرند يك
كشور و ملت را بدون هيچ دليلى به خاك و خون بكشند. در قضيه ى حمله ى به
عراق ، دولت آمريكا دليل گونه و بهانه يى داشت ؛ مى گفت عراق به كويت
حمله كرده است ؛ البته آن دليل هم كافى نبود. اگر عراق به كويت حمله مى
كردند. چرا بايد به شهرهاى عراق حمله كنند؟! به نيروهاى نظامى بايد
حمله مى كردند. بنابر اين آن جا اين دليل ، كاملا قانع كننده نبود؛ اما
اين جا همان هم نيست . اينها خودشان هم اعتراف مى كنند كه مردم هرات ،
قندهار، كابل و جلال آباد هيچ تقصيرى ندارد؛ بلكه يك گروه يا چند نفر
انگشت شمار مسؤ وليت دارند؛ پس چرا مردم را مى كوبيد؟! براى اينكه
بتوانند به ملت امريكا جوابى بدهند، براى خود مجوز درست كرده اند و از
روى خشم ، چنين حركت وحشيانه اى را مرتكب مى شوند و مردم افغانستان را
قتل عام مى كنند. بنابر اين چهره ى ليبراليزو غربى يك بار ديگر افشاء
شد و معلوم گرديد در زير دسته گلى كه نشان مى دهند، چماق مخفى كرده اند
و در زير اين ظواهر ادكلن زده ى كروات بسته ى منظم و مرتب ، يك چهره ى
مخوف پنهان است ؛ اين را دنيا فهميده است .
اما آن ضررى كه مخصوص امريكاست ، اين است كه نهضت جهانى اسلام را با
شعار ((مرگ بر آمريكا))
تسريع شد و نشان داده شد ((استكبار))ى
كه ايران تكرار مى كند، يعنى چه . وقتى گفته مى شود دليل بياوريد كه
اين اشخاصى كه شما مى گوييد، متهم قضيه ى بيستم شهريور نيويورك و
واشنگتن اند، دليل نمى آورند؛ مى گويند اينها مجرمند! وقتى گفته مى شود
به مردم افغانستان حمله نكنيد، حمله مى كنند؛ حتى دوستان اروپايى شان
هم كه صريحا حاضر نيستند حمله را محكوم كنند، ولى با زبانهاى گوناگون
اين كار را زشت مى شمرند؛ در عين حال باز امريكاييها دست بر نمى دارند!
وقتى به آنها مى گويند مردم دارند در افغانستان كشته مى شوند، آقا بر
مى دارد مصاحبه مى كند كه نه ، اين عكسهايى كه شما از بچه ها و زنهاى
مجروح در تلويزيون نشان داديد، جعلى است ؛ ما هيچ كس را نكشته ايم !
اين همه خانه را خراب كردند، مراكز هلال احمر را زدند، مراكز نظامى را
به طور آشكار نابود و ويران كردند؛ اما مثل آدمى كه
((ان راه استغنى )) است ، با
يك حالت تكبر مى گويد نه ؛ همين چيزى است كه من مى گويم ! وقتى به
آنهامى گويند ماه رمضان نزديك است ، به مناسبت اين ماه حملات خود را
قطع كنيد، مى گويند نه ؛ ما براى ماه رمضان حملات را متوقف نمى كنيم !
وقتى به آنها مى گويند بمبها و موشكهاى آن چنانى در افغانستان جنايت به
بار مى آورد، با خونسردى تمام مصاحبه مى كنند و مى گويند ما تصميم
داريم اين نوع بمبها و موشكها را همچنان بر سر اين كشور ببارانيم !
استكبار يعنى همين كه گوششان بدهكار هيچ حرف حسابى در دنيا نباشد.
اينها توقع دارند پاى كشورهاى اسلامى و ايران اسلامى به مناقشه يى كه
به هيچ وجه نمى شود موضع اين مستكبر ظالم متجاوز را در آن تاءييد كرد،
كشانده شود. سعى دولت جمهورى اسلامى و مسؤ ولان كشور بر اين بوده است
كه كشور را از اين مناقشه دور نگهدارند؛ اما در عين حال مواضعشان را به
همه ى دنيا بگويند. و من به شما عرض كنم ، نشانه ى رشد نظام اسلامى و
انگيزه هاى اسلامى در دنيا همين بود كه اين پيام از سوى ملتهاى مسلمان
گرفته شد. خيليها دلشان مى خواست در روزهاى اول چيزى بگويند؛اما
تهديدها اجازه نمى داد. وقتى جمهورى اسلامى حرف خود را بيان كرد،
ديگران هم جراءت پيدا كردند و حرفشان را گفتند.(7)
حالا كه به سلطنت رسيده
ام ، انتقام مى گيرم
سلطنت يك ايدولوژى دارد؛ ايدئولوژى سلطنت
همان چيزى است كه شما در همه ى سلطنتهاى دنيا با انواع و اقسامش مشاهده
مى كنيد؛ يعنى استبداد، بهره منديهاى اختصاصى و زورگويى ؛ آن جايى كه
به زورگويى نياز داشته باشند. يك روز هم پيدا مى شود كه همين انوشيروان
كه سعى كردند اسم او را عادل بگذارند در يك روز دهها هزار مزدكى را به
قتل مى رساند؛ به خاطر يك كينه ى شخصى از دوره ى جوانى ! نقل مى كند كه
در دوره ى جوانى ، پدرم قباد گفت به پاى مزدك بيفت (چون قباد، مريد
مزدك بود)؛ هنوز بوى گند پاى مزدك در شامه ى من هست و حالا كه به سلطنت
رسيده ام ، انتقام مى گيرم نه از خود مزدك ، از دهها هزار مزدكى !
پادشاهان صفوى مايه ى افتخار ما هستند مى دانيد، ما براى پادشاهان صفوى
ارزش و اعتبارى قائليم ؛ چون پيرو مكتب اهل بيت بودند و استقلال و
تماميت ارضى ايران را حفظ كردند اما شما ببينيد همين شاه عباس كه يك
چهره ى برجسته است ، چقدر ظلم ناشى از خودكامگى محض كرده است . اين قدر
از خويشاوندان خود را كشت و كور كرد كه بعضيها مجبور شدند برخى از
شاهزاده هاى صفوى را به گوشه يى ببرند و گم و گور كنند تا شاه از وجود
آنها مطلع نباشد! مثلا دستور داد چهار پسر امام قلى خان را سر ببرند و
جلوى او بگذارند؛ در صورتى كه امام قلى خان جزو افرادى بود كه به صفويه
خيلى خدمت كرده بود؛ جزو خدام كه قديمى كه صفويه و سرداران و
سياستمدارهاى صفويه بود؛ اما به خاطر وجود روح ديكتاتورى و استبداد در
شاه ، اين بلا سر او آمد و ظلم و جور، مخصوص محمد رضا و رضاخان نبود؛
در ايدئولوژى سلطنت ، ظلم و جور ناشى از استبداد، قدرت مطلقه و متعهد
نبودن به هيچ مسؤ وليتى و هيچ عهد الهى و مردمى وجود دارد. نظام اسلامى
درمقابل ايدئولوژى سلطنت قيام كرد؛ در حالى كه كشورهاى ما قرنهاى
متوالى دچار اين حالت بود؛ چه قبل از اسلام ، چه حتى بعد از آمدن اسلام
. اسلام در مدينه به معناى واقعى كلمه ، متضمن آزادى و به تعبير امروز
ما مردم سالارى بود. در مدينه و زادگاه و پايگاه نبوت ، اين طور بود؛
اما در مناطق دور دستى كه فلان سردار اموى در خراسان يا اصفهان مشغول
حكومت بود، اين خبرها وجود نداشت ؛ بلكه هر سردارى براى خود يك پادشاه
مستبد بود و هر كارى مى توانست ، مى كرد. البته ايمان مردم ايران به
اسلام ، به خاطر اين شخصيتها و اين سردارها نبود؛ به خاطر پيام اسلام
بود، كه خود داستان و ماجراى ديگرى دارد. از ايدئولوژى سلطنت كه
استبداد يك ركن ذاتى است ، از صد سال پيش به اين طرف ، آفتهاى ديگرى هم
در كشور ما بروز كرد، كه يكى از آنها وابستگى بود؛ ديگرى فساد سلطنت و
اطرافيان و درباريان بود؛ فساد جنسى ، فساد اخلاقى و فساد فراوان مالى
.
اينها براى مردم ، شاه و قدرت مطلقه بودند؛ اما در مقابل بيگانگان
تسليم و مطيع ؛ ((اسد على و فى الحروب
نعامة ))! در مهمترين مسائل ، مطلبى به
آنها ديكته مى شد؛ نه به وسيله ى يك رئيس جمهور، بلكه به وسيله ى سفير!
سفير انگليس به دربار مراجعه مى كرد و مى گفت مصلحت شما اين است كه اين
طور باشد؛ شاه هم مى فهميد ((مصلحت شما
اين است )) يعنى چه ! در كنار وابستگى
مطلق و مطيع بودن در مقابل بيگانگان ، بى كفايتى هم كه الى ما شاء الله
وجود داشت .
من به شما عرض كنم ؛ در صد سال اخير، به معناى حقيقى كلمه ، براى اين
كشور هيچ كار اساسى يى قبل از انقلاب انجام گرفته است . امروز در محيط
دانشگاه چشم شما به حقايق علمى باز شده است ؛ مى بينيد كه ما چقدر كار
نكرده و راه نرفته داريم . مى شد اين راهها را رفت ، مى شد با كاروان
علم همراه شد، مى شد علم و عالم و دانشمند و تحقيق و استقلال در علم و
تحقيق را در كشور آزمايش كرد؛ اما اين كار را نكردند؛ بلكه بعكس عمل
كردند.
در دوران ورود دانش جديد به كشور ما، آنچه كه وارد شد، عبارت بود از
تقليد و ترجمه . البته منظورم ترجمه ى يك اثر ارزشمند نيست كه يك كار
لازم است منظورم فكر و ذائقه و روحيه ى ترجمه يى است ؛ يعنى قدرت
ابتكار را از يك ملت گرفتن ؛ شجاعت حرف نو را از يك ملت گرفتن ؛ همه اش
توى سر او زدن ؛ به او اين طور تلقين كردن كه اگر مى خواهى به جايى
برسى و آدم شوى ، بايد همان كارى را بكنى كه غربيها كردند و از آن سر
سورنى تخطى نكنى . به مردم ما و محيطهاى علمى ، اين گونه ياد داده اند؛
اجازه اى ابتكار و نوآورى و خلاقيت علم را ندادند. علم و فكر را بايد
توليد كرد. اينها نه در علوم تجربى ، نه در علوم انسانى ، نه در علوم
سياسى و اجتماعى ، براى آفرينش علمى ميدان ندادند؛ لذا وضع اين گونه
است كه امروز ملاحظه مى كنيد.
البته در اين بيست سال بعد از انقلاب ، با همه ى گرفتاريهايى كه وجود
داشته ، ورق برگردانده شده است ؛ والا قبل از آن كه انقلاب به ميدان
بيايد و شجاعت خواستن ، انديشيدن ، اعتماد به نفس و اتكاء به استعداد
ايرانى در كشور مطرح شود كه اينها از بركات انقلاب بود غايت آمال و
آرزوى يك انسان اين بود كه بتواند بر طبق نسخه يى كه غربيها عمل كرده
اند، عمل كند؛ يعنى افراد اصلا به خود اجازه نمى داند كه از آن روند
تخطى كنند. پس استبداد، وابستگى ، فساد، عدم ابتكار، عدم پيشرفت و بى
كفايتى وجود داشت ؛ اما انقلاب و نظام اسلامى در مقابل همه ى اينها قد
علم كرد و شورشى عليه همه ى اينها بود. اين انقلاب و اين نظام ، كار يك
دسته و يگ گروه خاص نبود؛ كار ملت بود.
قرن بيستم ، قرن تحولات كوچك و بزرگ سياسى در دنياست و انقلابها و
كودتاها و تحولات زيادى در آن صورت گرفته است . در قرن بيستم هر چه كه
شما چشم بگردانيد، هيچيك از اين تحولات را نمى بينيد كه تحت تاءثير
ساخت و پاختهاى پشت پرده و اعمال نفوذ قدرتهاى بيگانه نباشد. البته در
بين همه ى اينها انقلاب اكتبر شوروى مستثناست كه آن ، نوع ديگرى بود
اما بقيه ى تحولات سياسى كه در دنيا اتفاق افتاد، يا تحت تاءثير
گروههاى حزبى و پشت سرش شوروى بود، يا يك كودتاى قدرت طلبانه ى چند نفر
نظامى بود؛ بنابر اين كار مردم نبود؛ به شكلى كه در ايران اتفاق افتاد.
انقلاب اكتبر شوروى هم مردمى نبود، كه عرض كردم تحليل و تفسير آن
انقلاب ، داستان مفصل ديگرى دارد.
انقلاب اسلامى ايران صد در صد مردمى بود. در دوران انقلاب ، شما وقتى
به هر روستايى از روستايى هاى اين كشور مى رفتيد، مى ديديد كه در آن جا
مردم بر انگيخته اند، حرف دارند، مطالبه دارند. شعار دارند و همه ى اين
مطالبات و حرفها هم حول محور واحدى حركت مى كرد؛ حول پيام اسلام كه
مظهر آن را در امام عزيز و بزرگوار ما مى ديدند. اهميت نظام اسلامى از
لحاظ ابعاد ايرانى در اينهاست ؛ اولا صد در صد مردمى است ؛ ثانيا نقطه
اى مقابل چيزى است كه قرنهاى متمادى كشور ما از آن رنج برده بود؛ يعنى
ايدئولوژى سلطنت و كارگزاران سلطنتى . شما هيچ مليتى را پيدا نمى كنيد
كه بتواند چنين انگيزه هاى عميقى را در دلهاى تك تك مردم به وجود آورد.
يكايك آحاد مردم ، اين انقلاب و اين نظام را با همه ى وجود خود مطالبه
و دنبال مى كردند؛بى تفاوت ترين آدمها در اين حركت سهيم بودند؛ اين
ابعاد ايرانى است .(8)
داستانى
كه هرگز از ياد اين ملتها نخواهد رفت
يك مليت معمولا در داخل مرزهاى خود
زندانى است ؛ بيرون مرز، هيچ گونه ارزش و جاذبه و احترامى ندارد، اما
نظام اسلامى در سر تا سر دنياى اسلام و هر جا كه مسلمانى وجود داشت ،
هويت اسلامى و احساس شخصيت را زنده كرد؛ هم در افراد هم در ملتها.
اقليتهاى مسلمان كه در دنيا متفرق بودند، احساس شخصيت كردند. ملتهاى
مسلمان ، بخصوص در منطقه ى خاور ميانه و شمال آفريقا يعنى در واقع
اجزاى امپراتورى متلاشى قديمى عثمانى كه سالهاى سال رنج استعمار را
تحمل كرده بودند احساس كردند مجددا نسيمى ورزيده است . البته ما
امپراتورى عثمانى را اصلا تاءييد نمى كنيم . يك حكومت سلطنتى بود مثل
بقيه ى حكومتهاى سلطنتى ، با همان مشكلات و گرفتاريها؛ اما اروپاييها -
فاتحان جنگ بين الملل اول وقتى اين حكومت بزرگ را كه از منطقه ى بالكان
تا تمام آسياى صغير و خاور ميانه و شمال آفريقا گسترش داشت - از بوسنى
و هرزگوين تا مصر و تركيه ى كنونى و عراق و سوريه و فلسطين متلاشى
كردند، به اين اكتفا نكردند كه حكومت را زايل كنند؛ از ملتها انتقام
كشيدند و آنها را تحقير كردند! قطعه قطعه ى بخشهاى اين حكومت دست يكى
از دولتهاى اروپايى افتاد و از تاريخ آنها زايل نخواهد شد. در يك كشور،
بيگانه يى بيايد حكومت كند و تمام امكانات آن كشور مجبور باشند از
بيگانه يى كه بر آنها حكومت مى كند، اطاعت كنند و جراءت نكنند اندكى بر
خلاف مصالح او حرف بزنند يا حركت كنند؛ واقعيت استعمار اين بود.
آن جاهايى كه استعمار مستقيم نكردند مثل عراق حكومت پادشاهى درست كردند
و آدم غير عراقى را (خانواده ى فيصل ، خانواده ى سلطنتى عراقى نبودند)
آوردند و بر مردم حاكم كردند؛ اما در واقع انگليسيها بود و مردم عراق
تسليم و مقهور سياست انگليسيها بود؛ خواست ، شما ببينيد براى يك ملت ،
كدام تحقير از اين بالاتر است ؟ همه چيزشان را تحقير كردند و دين و
دنيا و شخصيت و ادب و فرهنگ و استقلالشان را بكلى از بين بردند.
آن روزى هم كه به اصطلاح موج مدرنيته را وارد اين منطقه كردند، در واقع
بايد گفت فاضلابهاى مدرنيته را به اين منطقه فرستادند؛ علم و اتبكار و
اختراعات جديد و پيشرفت فكرى و دانشگاههاى پيشرو كه به كشور الجزاير و
مصر و عراق و بقيه ى مناطق تحت استعمار نياوردند؛ اول چيزى كه آوردند،
ابتذال فرهنگى و كشف حجاب و كالاهاى مصرفى پسمانده را آوردند، يا
حداكثر نظامهاى نسخ شده ى درجه ى دو و سه آموزش و پرورش خود را
آوردند؛ يعنى مردم را از همه جهت تحقير كردند.
وقتى موج چپ در دنيا بلند شد، خيلى از روشنفكرها در دنياى اسلام
شعارهاى چپ سوسياليستى و ماركسيستى مى داند و در واقع مى خواستند از
غرب انتقام بگيرند؛ اما وقتى نظام اسلامى و انقلاب اسلامى پديد آمد،
غوغا به پا شد و تمام كشورهاى اسلامى از اين كه ديدند يك ملت آمده و
پرچم اسلام را بلند كرده و در مقابل سخت ترين تهديدها ايستاده است ، نه
فقط در مقابل غرب ، بلكه در مقابل شرق و غرب ، شعار
((نه شرقى ، و نه غربى )) مى
دهد و در مقابل جذابترين تطميعها، بى اعتنايى نشان مى دهد، يكپارچه
نشان مى دهد، يكپارچه هيجان شدند.(9)
محاكمه امريكا روى كشتى و
در آبهاى آزاد
در زمان جنگ ويتنام كه عليه امريكا
تبليغات خيلى بود، اما كسى گوشش بدهكار نبود و اعتنا نمى كرد، ژان پل
سارتر نويسنده و فيلسوف فرانسوى ، و برتراندراسل فيلسوف و نويسنده ى
انگليسى و چند نفر ديگر دور هم جمع شدند و گفتند بياييم عليه امريكا
دادگاهى تشكيل دهيم و جنايات اين رژيم در ويتنام را در اين دادگاه
محاكمه كنيم . آن طور كه به ذهنم مى آيد، برتراندراسل به عنوان دادستان
، ژان پل سارتر به عنوان رئيس دادگاه ، و چند نفر ديگر هم از متفكران
سياسى غرب بوند. آنها در ديا هيچ نقطه يى را پيدا نكردند كه اين دادگاه
را در آن جا تشكيل دهند 1 كشورهاى غربى از جمله فرانسه و انگليس
كشورهاى خود اينها بود و شريك جرم امريكا بودند؛ بنابر اين معنا نداشت
چنين دادگاهى در اين كشورها تشكيل شود. در كشورهاى كمونيستى هم اگر اين
دادگاه تشكيل مى شد، صبغه ى كمونيستى پيدا مى كرد؛ و چون اينها ضد
ماركسيسم بودند. نمى خواستند در اين كشورها برگزار شود. بنابر اين هيچ
نقطه ى آزادى در دنيا وجود نداشت كه اينها دادگاه را در آن جا تشكيل
دهند. راه حلى كه به نظرشان رسيد، اين بود كه رفتند يك كشتى اجاره
كردند و در آبهاى آزاد اقيانوس اين دادگاه نمايشى را تشكيل دادند!
بنابر اين وقتى عده يى متفكر مى خواستند به جنايات آشكار امريكا در
ويتنام اعتراض كنند، يا بايد به اعتراضات خيابانى متوسل مى شدند مثل
همين كارهايى كه امروز در دنيا عليه جهانى گرى مى شود؛ هر جا كنفرانس
جهانى سازى تشكيل مى شود(گلوباليسم تحت رهبرى امريكا)، تظاهرات خيابانى
شكل مى گيرد و شعار مى دهند و چهار نفر پليس هم با توام مى آيند؛ ولى
چندان اهميتى ندارند و تاءثير گذار نيست ؛ صرف يك ابزار اعتراض است يا
اگر مى خواستند كارى بكنند كه بتواند در افكار عمومى دنيا اثر بگذارد،
هيچ نقطه يى در دنيا وجود نداشت كه آنها بتوانند به آن متكى باشند؛ لذا
يك كشتى انتخاب كردند و وسط آبها رفتند و بدون اتصال به هيچ مردمى و
بدون داشتن امتداد ملى يى ، اين كار را كردند.(10)
اينها مبهوت مانده بودند
من در زمان رياست جمهورى ، در كنفرانس
غير متعهدها در زيمباوه شركت كردم . كنفرانس غير متعهدها عمدتا در
اختيار چپ ها بود. البته دولتهاى متمايل به غرب و امريكا هم در آن جا
بودند؛ اما كارگردان عمده ، يكى رابرت موگابه بود، يكى فيدل كاسترو بود
كه اينها چپ بودند بقيه ى روساى جمهور چپ دنيا هم كه طرفدار شوروى
بودند، حضور داشتند و عمده ى كارگردانى در دست آنها بود. من رفتم در آن
جا سخنرانى كردم . سخنرانى من صد در صد ضد امريكايى و ضد استكبارى بود.
حقايق انقلاب ، حقايق كشورم ، جرايم امريكا، جرايم عليه ملت ايران ،
مسائل مربوط به جنگ تحميلى و امثال اينها را گفتم . بعد با همان صراحت
و شدت ، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله كردم ؛ اينها مبهوت مانده
بودند! يكى از رؤ ساى جمهورى چپ به من گفت ، تنها غير متعهد در اين
كنفرانس ، ايران است . ببينيد، نظام اسلامى در ابعاد جهانى ، اين طور
اهميت و جلوه پيدا مى كند و حتى دشمنانش مجبور مى شوند به او احترام
كنند.(11)
آمريكاييهاى به اين
نازنينى !!
همان طور كه آن روز در ميدان امام به آن
جمعيت عظيم عرض كردم ، آنها مكر و توطئه مى كنند؛ ما بايد در مقابل
آنها ضد مكر، ضد توطئه و ضد حمله بكنيم ؛ ((و
مكروا و مكرالله ))؛
((انهم يكيدون كيدا و اكيد كيدا)).
اگر از دشمنى آنهاغفلت كرديم ، باخته ايم . اگر براى ضد حمله ى آنها
چاره يى نينديشيم ، دشمن را به دست خود موفق كرده ايم . اين كه من مرتب
به مسؤ ولان ، به مردم و بخصوص به جوانها هشدار مى دهم ، به خاطر اين
است .
ما امروز در دوران حساسى هستيم ؛ آيا جوان مى تواند بى تفاوت بماند؟
حمله ى دشمن به ما يك امر طبيعى است . هيچ لازم نيست كه ما دستگاههاى
ويژه داشته باشيم تا از اعماق كارهاى آنها براى ما خبر بياورند كه
البته خبرهاى ويژه هم داريم ؛ اين طور نيست كه نداشته باشيم اما اگر آن
خبرها را هم نداشتيم ، خيلى واضح و منطقى و طبيعى است كه دشمن عليه ما
توطئه كند. عده يى مى آيند و بحث توهم توطئه را مطرح مى كنند. در
دانشگاه و محيط روشنفكرى كشور، انسانى خجالت نكشد و بگويد توطئه توهم
است ؛ دشمن عليه ما توطئه نمى كند؛ امريكا عليه ما توطئه نمى كند! گفت
: مادر من چه اشتباه مى كند؛ به خيالش كه گربه هم لولوست ! امريكاييهاى
به اين نازنينى !(12)
اگر به شما حلمه نظامى
نمى شد، تعجب مى كردم !
در دوره ى جنگ تحميلى شخصيتهاى متعددى به
ايران مى آمدند و مى رفتند. يكى از شخصيتهايى كه من او را فراموش نمى
كنم ، احمد سكوتوره است . او رئيس جمهور گينه ى كوناكرى در غرب آفريقا
و يكى از شخصيتهاى برجسته و خيلى محترم در قاره آفريقا بود. متاءسفانه
مطالعات تاريخى سياسى جوانان ما ضعيف است ؛ اينها را بايد شما خيلى
مطالعه كنيد و بدانيد. در كشور غنا در غرب آفريقا انقلاب شد و شخصيت
آفريقايى خيلى برجسته يى به نام قوام نكرومه سر كار آمد كه بعد عليه او
توطئه هاى زيادى توطئه هاى غربى و امريكايى و غير امريكايى صورت گرفت .
در يكى از سفرهايى كه قوام نكرومه به خارج رفته بود، در غياب او يك
كودتاى دسته راستى غربى در اين كشور راه انداختند كه و ديگر مجبور شد
به كشورش نيايد. همان موقع احمد سكوتوره از قوام نكرومه دعوت كرد و گفت
به كشور من بيا و تو رئيس جمهور كشور من باش . چنين شخصيتى ، قوام
نكرومه را به كشور خودش آورد. در زمان رياست جمهورى و آن دوره يى كه
بنده در سياست خارجى به طور اجرايى و عملى فعال بودم ، از رجال سياسى
دنيا، كمتر شخصيتى را به قوت او ديدم . او تقريبا سه مرتبه به ايران
آمد. البته فشار آورده بودند تا براى ميانجيگرى جنگ به ايران بيايد. او
در ديدارهاى خصوصى داخل اتومبيل و در رفت و آمدها حرفهاى خوبى مى زد.
مى گفت اگر بعد از انقلاب به شما حمله ى نظامى نمى شد، من تعجب مى كردم
؛ بنابر اين تعجبى ندارد كه به شما حمله كرده اند. تصريح مى كرد كه
حمله ى عراق عليه شما، سازمان يافته ، از پيش طراحى شده و كار بين
المللى است ، نه كار كشور عراق . راست هم مى گفت ، همين طور بود. حمله
ى نظامى كردند، به خيالشان قضايا تمام مى شود، اما نشد؛ محاصره ى
اقتصادى كردند، اما نشد. اين بيست و دو سال مرتب دارند فشار مى آورند و
اذيت مى كنند. اين دشمنيها طبيعى است . راه مقابله ى با اين دشمنيها
تسليم شدن نيست .(13)