همى بشنو كه گويد هاتفى دنيا به يك ارزن نمى ارزد
|
به يكدم عمر اين چندين ، به بر چيدن نمى ارزد
|
به گل چينان اين گلشن همى گويد چنين هاتف
|
كه اين گلزار و اين گلشن ، به گل چيدن نمى ارزد
|
بگو اى باغبان بلبل ننالد زين سپس ديگر
|
كه كوتاه است عمر گل ، به ناليدن نمى ارزد
|
مخند اى ترا تا هست فرصت ، فكر خود مى كن
|
اجل در پى عمر است ، به خنديدن نمى ارزد
|
مگردان ديده را در سير اين دنياى بى حاصل
|
بحال خود دمى بنگر كه اين دنيا بيك ديدن نمى ارزد.
|
لباس دنيوى بيرون كن و پشمينه مى پوش
|
لباسى را كه بايد كَند، به پوشيدن نمى ارزد
|
همه شب تابكى اى ديده در خوابى و در غفلت
|
دمى بيدار شو كاين شب ، به خوابيدن نمى ارزد
|
نيك و بد هر چه كنى بهر تو خوانى سازند
|
جز تو بر خوان بد ونيك تو مهمانى نيست
|
گنه از نفس تو مى آيد وشيطان بد نام
|
جز تو برنفس بد انديش تو شيطانى نيست
|
|