كلام جديد

عبد الحسين خسرو پناه

- ۳ -


گفتار دوم : چيستى دين

مفاهیم نظرى، به ویژه مفاهیمى که با انسان ارتباط دارند، به طور عمده در معرکه ى آرا قرار مى گیرند; مفهوم دین نیز از این وضعیت مستثنا نیست; به همین دلیل، همواره در میدان نظرات مختلف قرار داشته است و تاکنون به توافق مشترک تحویل نیافته است; البتّه این پیچیدگى بدان معنا نیست که انسان ها به طور کلى از درک آن عاجز باشند; به تعبیر رابرت هیوم، « دین به اندازه اى ساده است که هر بچه ى عاقل و بالغ و یا آدم بزرگ مى تواند یک تجربه ى دینى حقیقى داشته باشد و به اندازه اى جامع و پیچیده است که براى فهم کامل و بهره گیرى تام از آن، نیازمند تجربه و تحلیل مى باشد ».[1] میر چا الیاده نیز بر این نکته ى مهم این چنین تصریح مى کند: « شاید هیچ کلمه اى غیر دین نباشد که همواره و آشکارا خیلى صاف و ساده به کار رود، ولى در واقع، نمایان گر نگرش هایى باشد که نه فقط بسیار متفاوت اند، بلکه گاه مانعة الجمع اند».[2] به هر حال، آن قدر تعریف هاى متفاوت و گوناگون از دین عرضه شده است که حتّى ارایه ى فهرست ناقصى از آن میسّر نیست.[3] نگرش هاى اخلاقى، تاریخى، روان شناختى، جامعه شناختى، فلسفى و زیبا شناختى نمونه هایى از این روى کردهاى مختلف اند.[4]

انواع تعریف دین
ارایه ى تعریفى روشن از موضوع تحقیق در هر پژوهشى ضرورت دارد و منطق دانان نیز در شناخت علوم و مسائل آن، شش پرسش عمده را مطرح مى کنند و آن ها را بر اساس ترتیب منطقى به صورت زیر طبقه بندى مى کنند:
1) تحلیل مفهوم و بیان « ما » شارحة الاسم.
2) پرسش از هستى و تحقق بیان هلیه بسیطه.
3) تحلیل ماهوى و بیان « ما » حقیقى.
4) پرسش از چگونگى، خواص و احکام بیان هلیه مرکبه.
5) پرسش از سبب تحقق یا « لمَ » ثبوتى.
6) پرسش از دلیل تحقق یا « لمَ » اثباتى.
جستار روش مند در هر زمینه ى معرفتى، از نظر منطقى مرهون رعایت ترتیب منطقى مطالب است; بنا بر این، قبل از پرداختن به خواص، آثار و احکام هر امرى و حتّى قبل از پرداختن به بحث از اثبات و نفى یک امر، باید تعریف روشن و متمایزى از آن به دست داد.[5]
مسئله ى گستره ى شریعت و هر مسئله ى دیگر دین پژوهى مانند انتظار بشر از دین، منشاء گرایش انسان ها به دین، رابطه ى دین و آزادى، دین و توسعه، دین و هُنر، کثرت گرایى دینى و... نه تنها از جهت موضوع شناسى، نیازمند تعریف و تبیین دین هستند بلکه بسیارى از اختلاف ها و چالش هاى موجود در این گونه مسائل، به تعاریف و تصورات مختلف از دین ارجاع دارند و در واقع، اندیشمندان به جاى نزاع علمى و معنوى، در دامان نزاع هاى لفظى گرفتار شده اند.
قبل از ورود به بیان تعریف هاى مختلف از دین، ذکر چند نکته ى زیر ضرورت دارد:
ـ غرض از تعریف، تمایز نهادن بین شىء تعریف شده و غیر آن است که گاه با تمایز ذاتى تحقق مى پذیرد و گاه با تمایز عرضى. تعریفى که تأمین کننده ى تمایز ذاتى باشد، حدّ (definition) نام دارد و تعریفى که بیان گر تمایز عرضى باشد، رسم (description) نامیده مى شود. اگر در تعریف حدّى، همه ى ذاتیات مندرج گردد، حد تام و اگر برخى از آن ها لحاظ شود، حدّ غیر تام خوانده مى شود. انواع دیگر از تعاریف، همانند تعریف هاى لفظى و لغوى، اشاره اى، کنایه اى و... نیز در منطق مطرح شده است.
ـ بیان همه ى ذاتیات یک شىء و درج همه ى آن ها در تعریف، بسیار دشوار است[6] و این مسئله در تعریف دین، دشوارتر خواهد بود; ولى باید به شرط اساسى در تعریف توجه داشت و آن این که تعریف به گونه اى نظم یابد که جامع افراد و مانع اغیار باشد و به عبارت دیگر، داراى وضوح مفهومى و انطباق مصداقى باشد.

موانع و مشکلات تعریف دین
ـ تعریف دین به دلایل و موانع فراوانى، داراى آفت ها و مشکلات بسیارى است. برخى از دلایل عبارتند از:
الف. اختلاف در روش شناسى تعریف دین: عده اى بر اساس پژوهش هاى تجربى و کارکردهاى خارجى به تعریف دین پرداخته اند و برخى نیز با مفاهیم پیشینى و با روش عقلى دین را تعریف کرده اند. تعاریف مبتنى بر پدیدار شناختى، روان شناختى و جامعه شناختى، از سنخ اوّل تعاریف به شمار مى روند و تعاریف مفهومى نیز از سنخ دوم تعاریف مى باشند.
ب. اختلاف در مصادیق دین، به عنوان ابزار شناختِ ماهیت دین: عده اى از ابتدا مکاتب فلسفى و اجتماعى را نیز از مصادیق دین شمردند و بر این اساس، تعریف دین را با دامنه ى وسیعى عرضه کردند.
ج. خلط میان دین و دین داران: آنان که با روش تجربى و کارکرد گرایى، اقدام به تعریف دین نموده اند، گاهى میان عملکرد دین داران با پى آمدهاى دین تمایز قائل نشده اند و رفتارهاى منفى دین داران را در تعریف دین گنجانده اند.
د. پرسش از درون دین یا برون دین: یکى دیگر از عوامل اختلاف در تعریف دین این است که عده اى براى وصول به حقیقت دین، مراجعه به وحى و متون دینى را پیشنهاد مى دهند و از ابزارها و روش هاى برون دینى پرهیز مى نمایند و گروهى نیز روش هاى برون دینى را ترجیح مى دهند; علاوه بر اختلاف در متون دینى ادیان مختلف، تفاوت در مدل هاى عقلى در مکاتب فلسفى نیز به چالش میان تعاریف دین مى افزاید.
هـ. به کار بردن مفاهیم مبهم و کیفى در تعاریف دین: پاره اى از نویسندگان، به جاىِ روشن ساختن مفهوم دین، با به کارگیرى مفاهیم پیچیده و مبهم تر از دین، بر ابهام این واژه مى افزایند.
و. استفاده از تعریف هاى لغوى و لفظى به جاى تعاریف اصطلاحى: گروهى از متکلّمان و دین شناسان براى تبیین دین، به معانى لغوى آن یعنى معناى اطاعت، جزا، خضوع، تسلیم و... رو آوردند و یا این که به فرهنگ هاى واژه اى دین (religion) مراجعه کردند; در حالى که هیچ کدام از این روش ها به شناخت واقعیت و ماهیت دین کمک نمى کنند; به ویژه با توجه به این نکته ى زبان شناختى که الفاظ براى ماهیت و ذات اشیا وضع نشده اند.
ز. تأثیر پیش فرض هاى معرفت شناختى، انسان شناختى، هستى شناختى، جهان بینى ها و ایدئولوژى ها، بر تعریف دین: هیچ گاه فیلسوفان دین، ابتدا به ساکن، به تعریف دین اقدام نکرده اند و به طور عمده با مبانى خاصّى به سراغ تبیین دین رفته اند و همین امر باعث اختلاف در تعاریف دین شده است.
ح. نداشتن مصداق محسوس و مادى براى دین: مشکل و مانع دیگرى که در تعریف دقیق دین تأثیر باز دارنده دارد، این است که دین از مصادیق محسوس و قابل اشاره ى حسى برخوردار نیست، گرچه مفاهیمِ داراى مصادیق حسى نیز از نداشتن تعریف جامع و مانع رنج مى برند، ولى مفاهیمى که مصداق حسى ندارند، گرفتار ابهام بیش ترى هستند.
ط. تحریف پاره اى از ادیان: بسیارى از ادیان در طول تاریخ حیاتشان، دست خوش تحریف به زیادت یا نقیصه شده اند و به همین دلیل به فرقه ها و مذاهب گوناگون تنوع یافته اند. گرچه حکمت الهى اقتضا مى کند که از انحراف یا اعوجاج لااقل یک مذهب جلوگیرى شود تا زمینه ى هدایت و تکامل بندگان از بین نرود، ولى به هر حال، تحریف متنى و معرفتى ادیان و مذاهب، از واقعیت هاى غیر قابل انکار است که در اختلاف تعریف دین نقش به سزایى دارند.
ى. نگرش جزء نگرانه به جاى کل نگرانه: جهل به بخشى از حقیقت دین و توجه به جزئى از دین نیز در اختلاف شناخت دین مؤثر است و در این عامل مى توان به قصّه ى فیل در مثنوى معنوىِ ملاى رومى توجه کرد.
ـ آخرین نکته اى که باید قبل از ورود به بیان تعریف از دین، به آن پرداخت، دسته بندى تعاریف گوناگونى است که دین پژوهان با وجود این همه موانع در تعریف دین، عرضه کرده اند:

دسته بندى تعاریف ارایه شده پیرامون دین
دسته ى اوّل. تعاریف وجودى و ماهیتى، یا تعریف در مقام بایستى و تعریف در مقام هستى دین: برخى از دین پژوهان درتعریف دین، به مقام بایستى دین توجه کرده اند و مثلا گفته اند: دین عبارت است از مجموعه اى از آموزه ها و گزاره هایى که از سوى خداوند در اختیار بشر قرار مى گیرد. عده اى نیز به دین محقق و منزّل در حیات اجتماعى انسان ها و یا دین نازل شده در کتاب و سنّت توجه نموده اند; براى نمونه، جامعه شناسان، روان شناسان و مردم شناسانى که در پژوهش هاى دینى، به رفتارها و نهادهاى دینى و کارکردهاى دین محقق در جامعه، عنایت بیش ترى نشان مى دهند; متکلّمان در تعریف دین، به دین نازل شده در کتاب، سنّت و متون دینى روى مى آورند و فیلسوفان دین نیز به مقام بایستى آن توجه دارند.
دسته ى دوم. تعاریف لغوى و اصطلاحى.
دسته ى سوم. تعاریف درون دینى و برون دینى.
دسته ى چهارم. که خود در یک ساختار کلى و فراگیر، به تعاریف مفهومى و ماهوى یا توصیفى، (descriptive)، اخلاقى و ارزشى یا هنجارى (normative)، تعاریف کارکرد گرایى (functional) یا روان شناختى و جامعه شناختى، تعاریف غایت گرایانه، تعاریف مرکب و مختلط یا عام و جامع نگر تقسیم مى شود.

تعاریف درون دینى دین

1. دین در قرآن
واژه ى دین بیش از نود بار در قرآن، با معانى ذیل به کار رفته است:
الف) دین به معناى جزا و پاداش: (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ)[7]، (إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ *وَإِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ)[8]
ب) دین به معناى اطاعت و بندگى: (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ)[9]
ج) دین به معناى مُلک و سلطنت: (وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ)[10](...وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ...)[11]
د) دین به معناى شریعت و قانون: (لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ)[12]
هـ) دین به معناى ملت: (قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراط مُسْتَقِیم دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)[13]
و) دین به معناى تسلیم: (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ...)[14]; علامه ى طباطبایى، اسلام در این آیه ى شریفه را به تسلیم در برابر معارف و احکامى که از مقام ربوبیت صادر گردیده و به وسیله ى رسولان بیان مى شود تفسیر مى کند; و اختلاف شرایع را به کمال و نقص ارجاع مى دهد.[15] امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نیز در حدیثى مى فرماید: « الاسلامُ هُو التَّسلیم ».[16]
ز) دین به معناى اعتقادات: (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ...)[17]
مرحوم طباطبایى در تفسیر این آیه ى شریفه مى فرماید: « دین یک سلسله معارف علمى است که اعمالى را به دنبال دارد; پس مى توان گفت: دین، اعتقادات است و اعتقاد و ایمان از امور قلبى است که اکراه و اجبار، بر آن ها حکومت نمى کند. اکراه در اعمال ظاهرى و افعال و حرکات بدنى و مادى اثر دارد ».[18]

2. دین در روایات
پیشوایان دین اسلام، دین را به ارکان و ویژگى هایش از جمله ایمان، تعیّن، قلبى بودن، معرفت داشتن، دوستى ورزیدن، اخلاق حَسَن، نور، عزّت، طلب علم، مایه ى حیات و مانند این ها تفسیر نموده اند. به پاره اى از روایات توجه فرمایید:
قال على(علیه السلام):
ـ غایة الدّین الایمان;[19]
ـ انّ الدّین کشجرة اصلها الیقین باللّه;[20]
ـ انّ افضل الدّین الحّب فى اللّه و البُغضُ فى اللّهِ;[21]
ـ أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ;[22]
ـ اعلموا انّ کمال الدّین طلب العلم و العمل به;[23]
ـ الدّین والآداب نتیجة العقل;[24]
ـ الدّین لایصلحه الاّ العقل;[25]
ـ اصل الدّین اداء الامانة والوفاء بالعهود;[26]
ـ غایة الدّین الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر و اقامة الحدود;[27]
ـ لاحیاة الاّبالدّین;[28]
ـ الدّین نور;[29]
ـ الدّین عزّ;[30]
قال الرسول(صلى الله علیه وآله وسلم):
ـ الخُلق الحسن نصف الدین;[31]
قال الباقر(علیه السلام):
ـ الدّین هو الحبّ و الحبّ هو الدّین;[32]
و عن الصادق(علیه السلام):
هل الدّین الاّ الحبّ.[33]

تعاریف اصطلاحى دین
در تعریف اصطلاحى دین، به طور عمده، دو گروه از متفکّران به بحث و بررسى دین پرداخته اند: نخست، متکلّمان بدین لحاظ که دین و مسائل آن، موضوع پژوهش آن ها است; از این رو به تبیین « دین بماهو دین » و غایت و هدف دین و دین دارى پرداخته اند; دوم، علماى علوم انسانى به ویژه روان شناسان، جامعه شناسان و مردم شناسان، بدین جهت که دین در رفتارهاى فردى و سازمان ها و نهادهاى اجتماعى تأثیر گذاشته است. این گروه بیش تر به تعریف هاى کارکرد گرایانه اشتغال ورزیده و به تبیین کارکردهاى مثبت و منفى دین ـ به زعم خودشان ـ پرداخته اند.

الف. تعاریف متکلّمان غربى از دین
1) تعریف ماهیت دین: « دین عبارت از یک نظام الهى است که براى صاحبان خود وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع مى باشد ».[34]
2) تعریف غایت انگارانه ى دین: « دین وضعى است الهى که صاحبان خود را به سوى رستگارى در این دنیا و حُسن عاقبت در آخرت سوق مى دهد ».[35]
3) تعریف ترکیبى: « دین، قانون و قرار داد الهى است که خردمندان را به سوى قبول آن چه در نزد رسول است، فرا مى خواند ».[36]
4) تعریف دین دارانه: « دین عبارت است از: اقرار به زبان، اعتقاد به پاداش و کیفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن ».[37]
5) تعریف « برادلى »: « دین بیش از هر چیز کوششى است براى آن که حقیقت کامل خیر را در تمام وجوه هستى مان باز نماییم ».[38]
6) تعریف « جیمز مارتینو »: « دین، اعتقاد به خدایى همیشه زنده است; یعنى اعتقاد به اراده و ذهن الهى که حاکم بر جهان است و با نوع بشر مناسبات اخلاقى دارد ».[39]
7) تعریف « رویل »: « دین ادراک رابطه اى است بین جان بشر و جان مجهول الکُنهى که انسان تسلط او را بر خود احساس و نعمت جوار او را آرزو مى کند ».[40]
8) تعریف « رابوسول »: « مجموعه اى از اعتقادات و سمبل ها (و ارزش هایى که به طور مستقیم از آن ها به دست مى آیند) که با تفاوت و تمایز بین حقیقت تجربى و ما فوق تجربى متعالى مرتبط مى باشد. امور تجربى از لحاظ دلالت و معنا، نسبت به امور غیر تجربى از اهمیت کم ترى برخوردارند ».[41]
9) تعریف « کارل دوبل »: « نظام متحد اعتقادات و آداب که به یک حقیقت مافوق تجربى و متعالى مرتبط مى شود و تمام معتقدان و پیروان خویش را در جهت تشکیل یک جامعه ى اخلاقى وحدت مى بخشد ».[42]
10) تعریف « میلتون یینگر »: « دین یک نظام اعتقادى و عملى داراى لطف و رحمت است که بدان وسیله، گروهى از مردم مى توانند از عهده ى حمل مسائل غایى حیات انسانى بر آیند. این عملکرد را با انحاى پاسخ هایى که انسان ها مى توانند به مسائل پرسش هایى چون مرگ، درد و رنج و معناى غایى وجود بدهند، یکى دانسته است ».[43]
11) تعریف « کلیفورد گیرتز »: « دین عبارت است از نظامى از نمادها و سمبل ها که طورى عمل مى کند که موجب وجود انگیزه ها و آمادگى هاى نیرومند، عمیق و پایدارتر انسان ها مى شود; به تدوین و تنظیم تصورات و مفاهیم نظم کلى وجود مى پردازد و بر این مفاهیم و تصورات چنان نمود و ظهورى از حقیقت مى پوشاند که مى نماید این انگیزه ها و ترتیبات، مبتنى بر حقیقت هستند ».[44]

ب. تعاریف متکلّمان اسلامى از دین
متکلّمان اسلامى با توجه به تعاریف لغوى، قرآنى و حدیثى، به تعاریف اصطلاحى دین، اقدام نموده اند; براى نمونه:
1) با توجه به استعمال واژه ى دین در قرآن به معناى جزا، شریعت و قانون، اطاعت و بندگى، به دست مى آید که اسلام و حقیقت دین عبارت است از تسلیم و اطاعت از خداوند متعال.[45]
2) تعریف استاد « محمد تقى مصباح یزدى »: « دین برابر است با اعتقاد به آفریننده اى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با این عقاید ».[46]
3) تعریف « علامه محمد حسین طباطبایى(ره) »: « دین، نظام عملى مبتنى بر اعتقادات است که مقصود از اعتقاد، در این مورد، تنها علم نظرى نیست; زیرا علم نظرى به تنهایى، مستلزم عمل نیست; بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروى بر طبق مقتضاى علم قطعى است ».[47]
4) باز ایشان در جایى دیگر این گونه تعریف مى کنند: « مجموع این اعتقاد (به خدا و زندگى جاودان) و احساس و مقرّرات متناسب با آن که در مسیر زندگى مورد عمل قرار گیرد ».[48]
5) تعریف استاد « جعفر سبحانى »: « دین یک معرفت و نهضت همه جانبه به سوى تکامل است که چهار بُعد دارد: اصلاح فکر و عقیده، پرورش اصول عالى اخلاق انسانى، حُسن روابط افراد اجتماع، حذف هر گونه تبعیض هاى ناروا ».[49]
6) تعریف « آیت الله جوادى آملى »: « معناى اصطلاحى آن دین مجموعه ى عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره ى امور جامعه ى انسانى و پرورش انسان ها باشد. گاهى همه ى این مجموعه، حق و گاهى همه ى آن ها باطل و زمانى مخلوطى از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت، آن را دین باطل و یا التقاطى از حق و باطل مى نامند.... دین حق، دینى است که عقاید، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل دینى است که از ناحیه ى غیر خداوند تنظیم و مقرر شده است ».[50]
7) « دین عبارت است از آن چه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به سوى آن دعوت نموده است ».[51]
8) « دین به معناى تدیّن ورزیدن به طاعات و اجتناب از محرمات ».[52]
9) « دین عبارت است از قوانین الهى که وضع شده اند تا صاحبان عقل را با اختیار خودشان به خیر بالذات نایل سازند ».[53]
10) « دین عبارت است از طریقت و شریعت ».[54]
11) « دین عبارت است از کتاب و سنّت;... دین ارکان و اصول و فروع دین نازل بر نبى(صلى الله علیه وآله)است;... دین عبارت است از متون دینى و احوال و رفتار پیشوایان دینى;... دین یعنى کتاب و سنّت و تاریخ زندگى پیشوایان دینى ».[55]

ج. تعاریف عالمان علوم انسانى از دین
تعاریف علوم اجتماعى که از تحلیل ساختارها و نهادهاى دینى گرفته شده اند، به شرح ذیل اند:
1) تعریف « دورکیم »: دین دستگاهى از باورها و آداب است، در رابطه با مقدساتى که مردم را به صورت گروه هاى اجتماعى به یک دیگر پیوند مى دهد ».[56]
« دین، نظام وحدت یافته اى است از اعتقادات و اعمال مربوط به اشیاى مقدس ـ یعنى اشیایى که مجزا شده و تحریم گردیده اند ـ اعتقادات و اعمالى که همه ى گروندگان را در جمعیت اخلاقى واحدى که معبد نامیده مى شود، وحدت مى بخشد ».[57]
2) تعریف « فویر باخ »: « مذهب عبارت است از نوعى از خود بیگانگى. بنا بر این گسترش شناخت انسان و بازگشت به انسان، جبراً باعث منتفى شدن مذهب مى گردد ».[58]
3) تعریف دایرة المعارف دین: « دین عبارت است از سازمان یابى حیات بر محور ابعاد عمقى تجربه که بر طبق فرهنگ محیط، از نظر صورت، کمال و روشنى فرق مى کند ».[59]
4) تعریف « ماکس وبر »: « هر مجموعه ى مفروضى از پاسخ هاى محکم و منسجم به معماهاى هستى بشر مانند تولد، ناخوشى یا مرگ که معنایى براى جهان و زندگى به وجود مى آورد ».[60]
5) تعریف « اسپنسر »: « دین وسیله اى براى توضیح راز جهان و تبیین پدیده هاى دینى بر اساس حالات روانى، لغزش هاى فکرى و تحول زندگى اجتماعى ».[61]
« دین اعتقاد به حضور چیزى مطلق و یا حضور مطلق چیزى که تفحص ناپذیر است و به تعبیر دیگر، غوطهورى در دریاى اسرار است ».[62]
6) تعریف « ماکس مولر »: « دین کوششى است براى درک آن چه درک نشدنى است و بیان آن چه غیر قابل تقدیر است ».[63]
7) تعریف روان شناسانى مانند « ویلیام جیمز »: وى در کتاب «انواع تجربه ى دینى»، « دین را به معناى احساسات، اعمال و تجربیات هر یک از افراد بشر در خلوت خودشان » دانسته است.[64] آلبرت رویه، دین را بیش از هر چیز مبتنى بر نیاز بشر در پى بردن به یک ترکیب هماهنگ بین سرنوشت خودش و عوامل مؤثر مخالف در جهان مى داند.[65] « دین به عبارت ساده، آن جنبه از تجربیات و از جمله، افکار و احساسات و فعالیت هاى یک فرد است که به وسیله ى آن، کوشش مى کند در ارتباط با آن چه خود، مقدّس و الهى مى شمارد زندگى کند ».[66]
8) تعریف از دیدگاه شهودى و عاطفى در اواخر قرن هیجدهم، کوششى به عمل آمد که تأکید را در تعریف دین، از دیدگاه مفهومى بردارند و بر دیدگاه شهودى و عاطفى بگذارند; بر این اساس، فریدریک شلایر ماخر، آن را به احساس اتکاى مطلق توصیف کرده است و مرادش از اتکاى مطلق، چیزى است در تقابل با سایر احساس اتکاهاى نسبى و جزئى. از آن زمان به بعد، کسانى بوده اند که کوشیده اند از تعریف هاى صورى و نظرى محض بگریزند و عوامل تجربى، عاطفى، شهودى و هم چنین عوامل ارزش گذارانه و اخلاقى را به حساب آورند.[67]
9) تعریف « ملفوراسپیرو »: « نهادى متشکل از تأثیر و تأثرات متقابل فرهنگى که با یک سلسله هستى هاى مافوق انسانى که از لحاظ فرهنگى مسلم پنداشته شده اند، شکل داده شده است ».[68]
10) تعریف « ژان پل ویلهم »: « دین به عنوان فعالیت اجتماعى و یک نیروى جذاب فرح مند عبارت است از یک ارتباط نمادین منظم از طریق آیین ها و اعتقادات ناشى از یک بنیان گذار فرح مند و جذاب که نوعى پیوند و تسلسل را موجب مى شود ».[69]
جان هاسپرز از فیلسوفان معاصر دین، در باره ى تکّثر و تعدّد تعاریف دین مى نویسد: « واژه ى دین در واقع آن چنان گسترش پیدا کرده که غیر قابل شناخت شده است. بعضى گفته اند که اعتقاد به خیر بنیادى انسان، یک دین است و نیز گفته اند که ایدئولوژى نظیر کمونیسم هم یک دین است یا مى تواند باشد; زیرا براى کسانى که به آن عقیده دارند، بالاترین ارزش را دارد. مطابق این معنا، دین هر کس، همان ارزشى است که شخص در زندگى، آن را عالى ترین لحاظ مى کند و یا هر چه که علاقه ى نهایى آن شخص است. برخى هم دین را چنین تعریف کرده اند: آن چه آنان در اوقات فراغت خود انجام مى دهند ».[70]

نقد و بررسى تعاریف دین
این تعاریف، بر اساس مبانى و پیش فرض هاى علوم اجتماعى ارایه شده اند; پیش فرض هایى که به صورت مستقل قابل نقد و بررسى اند. عمده ى مبناى تعاریف عالمان علوم اجتماعى از دین، روى کرد سکولاریستى است که بر تمام تعاریف چیره گشته است.
هیچ یک از این تعاریف، با نگرش جامع نگرانه به دین ننگریسته اند و تنها به ساحت و بُعد خاصّى از دین پرداخته اند و اصولا نگاه جامع به تمام مصادیق ادیان نیز میسّر نیست.
روان شناسان و جامعه شناسان عمدتاً به مطالعه ى رفتارهاى فردى و اجتماعى متدیّنان به جاى پژوهش در باره ى دین پرداخته اند; در حالى که رفتار دین داران الزاماً بر گرفته از دین نخواهد بود; بنا بر این در این که مطالعه ى رفتار دین داران و نهادها و سازمان هاى دینى، موضوع پژوهش در علوم اجتماعى است، تردیدى وجود ندارد و لیکن نمى توان از این طریق به چیستى و ماهیت دین پى برد.
تعاریف مذکور از دین، نشانه ى روى کرد طرف داران آن ها به گستره ى شریعت است; به عبارت دیگر، حرکت پژوهش از چیستى دین به گستره ى شریعت نبوده است بلکه روى کرد پژوهش گران از گستره ى شریعت به چیستى دین، جهت یافته است; بر این اساس، پاره اى از تعاریف تنها به ابعاد اعتقادى و برخى به جنبه هاى معرفتى و بعضى به ساحت هاى احساسى و روانى و تعدادى به زوایاى اجتماعى و نمونه هایى به بینش هاى شهودى پرداخته اند.
با نگرش برون دینى، هیچ یک از تعاریف مذکور بیان گر ماهیت و حقیقت دین نیستند; هم چنان که با نگرش درون دینى بر تبیین چیستى دین اسلام توان مند نخواهند بود; زیرا با توجه به نیاز بشر به دین، باید حقیقت دین را مجموعه اى از حقایق هماهنگ و متناسب دانست که به صورت گزاره هاى حقیقى (هست و نیست ها) و ارزشى (بایدها و نبایدها) توسط ذات اقدس اله در متون دینى ظاهر مى گردند و از ابعاد مختلف انسانى اعم از فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، دنیوى و اخروى حکایت مى کنند.
از این تعریف روشن مى گردد که اولا، میان حقیقت دین و متون دینى تفاوت وجود دارد. حقیقت دین به مجموعه ى حقایق هماهنگ; و متون دینى، به مجموعه ى گزاره هاى حقیقى و ارزشى دلالت کننده بر حقایق هماهنگ اطلاق مى شود. به تعبیر یکى از نویسندگان: « حقیقت عینى و خارجى وجود دارد که همان واقعیت مبداء و منتهاى صراط است که به ریشه ى هستى مربوط است و همه ى امور در سایه ى آن حقیقت عینى، معناى خود را مى یابند و این حقیقت عینى، موضوع دین است ».[71]
ثانیاً، دین باید متضمن تکامل و سعادت آدمى باشد و از آن رو که سعادت انسان ها به زمینه هاى فردى، اجتماعى و ساحت هاى دیگر ارتباط دارد، دین نیز ساحت هاى متفاوتى پیدا مى کند.
ثالثاً، نکته ى قابل توجه دیگر این که گزاره هاى حقیقى و ارزشى موجود در متون دینى، از سوى حقّ تعالى نازل مى گردد; بر این اساس باید به تفکیک میان حقّ و باطل توجه خاص نمود; چنان چه برخى از محققان و دین پژوهان در این باره مى نویسند:
« ادیان موجود در میان انسان ها به حقّ و باطل تقسیم مى شوند. دین حقّ عبارت است از آیینى که داراى عقاید درست و مطابق با واقع است و رفتارهایى را مورد توصیه و تأکید قرار دهد که از ضمانت کافى براى صحت و اعتبار برخوردار باشد ».[72]
« معناى اصطلاحى دین، مجموعه ى عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره ى امور جامعه ى انسانى و پرورش انسان ها باشد. گاهى همه ى این مجموعه، حقّ و گاهى همه ى آن باطل و زمانى مخلوطى از حقّ و باطل است. اگر مجموعه حقّ باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت، آن را دین باطل و یا التقاطى از حق و باطل مى نامند. پس دینى که مجموع حقّ و باطل باشد، دینى باطل است; زیرا مجموعه ى خارج و داخل، خارج مى باشد ».[73]
« دین حقّ، دینى است که عقاید، اخلاق، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل، دینى است که از ناحیه ى غیر خداوند تنظیم و مقرّر شده باشد ».[74]
سید قطب نیز مى گوید: « دین به معناى راه است و دین حق در قرآن (همان دین خدا)، راهى است که تنها راه راستین و بى خطر باشد. دین حقّ راه هدایت است و راه طبیعت و فطرت ».[75]
علامه ى طباطبایى(ره) نیز در تفسیر المیزان، ذیل آیه ى (وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ)[76]مى فرماید:
« اضافه کردن دین به کلمه ى حقّ، اضافه ى موصوف به صفت نیست تا معنایش آن دینى باشد که حقّ است، بلکه اضافه ى حقیقیه است و مراد به آن دینى است که منسوب به حقّ است و نسبتش به حقّ این است که حقّ اقتضا مى کند انسان آن دین را داشته باشد و انسان را به پیروى از آن دین وادار مى سازد.[77]
رابعاً، هر دینى از دو بخش اساسى تشکیل شده است: 1) عقاید و گزاره هاى حقیقى که ریشه ى دین دارى به شمار مى رود; 2) دستورات عملى و ارزشى که بر پایه ى آموزه هاى اعتقادى استوار شده اند.
بر این اساس، متفکّران اسلامى، دین را به دو بخش اصول و فروع دین یا نظام هست ها و نظام بایدها منشعب ساخته اند.[78] شایان ذکر است که تفاوت ادیان آسمانى در ساحت نخست، یعنى نظام هست ها نمى گنجد; بلکه نظام بایدها تحوّل پذیرند و سرّ تحوّل آن ها نیز به تفاوت استعدادها و تحولات اجتماعى بر مى گردد.[79]
خامساً، تعریف برگزیده ى ما از دین، این است که دین، عبارت است از مجموعه ى حقایق و ارزش هایى که از طریقِ وحى به وسیله ى کتاب و سنّت، جهت هدایت انسان ها به دست بشر مى رسد. اعم از این که مضامین آن از راه هاى عادى نیز به دست آیند یا این که حسّ و عقل و شهود بشرى از آن آموزه ها محروم باشند; البته هیچ گاه نباید آموزه هاى دینى، خرد ستیز باشند.

پى‏نوشتها:‌


[1] . رابرت. ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه ى عبدالرحیم گواهى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372)، ص 18.
[2] . میرچاالیاده، فرهنگ و دین، ویراسته ى بهاءالدین خرمشاهى، (تهران: طرح نو، 1374)، ص 202.
[3] . بهاء الدین خرمشاهى، دین پژوهى، دایرة المعارف دین، دفتر دوم، (تهران، پژوهشگاه علوم انسانى 1373)، ص 85.
[4] . ر. ک: رابرت.ا. هیوم، همان، ص ص 24 ـ 25.
[5] . استاد محمد تقى جعفرى، فلسفه دین، تدوین عبداللّه نصرى، (چاپ دوم)، ص 20.
[6] . ر. ک: ابن سینا، رساله الحدود، ص ص 74 ـ 75 و خواجه نصیر طوسى، اساس الاقتباس، ص ص 441 ـ 442.
[7] . سوره ى فاتحه، آیه ى 4.
[8] . سوره ى ذاریات، آیه ى 6.
[9] . سوره ى زمر، آیه ى 11.
[10] . سوره ى بقره، آیه ى 193.
[11] . سوره ى انفال، آیه ى 39.
[12] . سوره ى کافرون، آیه ى 6.
[13] . سوره ى انعام، آیه ى 161.
[14] . سوره ى آل عمران، آیه ى 19.
[15] . محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 3، ص 120.
[16] . محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 4، ص 527، حدیث 8811.
[17] . سوره ى بقره، آیه ى 256.
[18] . محمد حسین طباطبایى، همان، ج 2، ص 343.
[19] . محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص ص 372 ـ 375.
[20] . همان.
[21] . همان.
[22] . نهج البلاغه، خطبه اوّل
[23] . محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص ص 378، 395، 372، 371، 370.
[24] . همان.
[25] . همان.
[26] . همان.
[27] . همان.
[28] . همان.
[29] همان.
[30] . همان.
[31] . همان، ج 3، ص 375.
[32] . تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 285.
[33] . محمد محمدى رى شهرى، همان، ج 3، ص 395.
[34] . جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه ى على اصغر حکمت، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى)، ص ص 79 و 81.
[35] . همان.
[36] . همان.
[37] . همان.
[38] . عقل و اعتقاد دینى، ص 18.
[39] . همان.
[40] . ماهیت و منشاء دین، ص 112.
[41] . ژان پل ویلهم، جامعه شناسى ادیان، ترجمه ى عبدالرحیم گواهى، (مؤسسه تبیان)، ص ص 171 و 172.
[42] . همان.
[43] . همان، ص 168.
[44] . همان.
[45] . ر. ک: یاد نامه ى استاد شهید مرتضى مطهرى، ص 117.
[46] . محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 1، ص 28.
[47] . محمد حسین طباطبایى(ره)، المیزان، (بنیاد علمى و فکرى علامه)، ج 15، ص 8.
[48] . محمد حسین طباطبایى، شیعه در اسلام، ص 3.
[49] . جعفر سبحانى، فصل نامه ى نقد و نظر، شماره ى 3، ص 19.
[50] . عبداللّه جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، (تهران مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1373)، ص ص 93 ـ 95.
[51] . الحدود و الحقایق، ص 160.
[52] . المعتمد فى اصول الدین، ص 192.
[53] . شرح العقاید النسفیه، ج 1، ص 6.
[54] . ارشاد الطالبین الى نهج المسترشدین، ص 14.
[55] . عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، (تهران: انتشارات صراط، چاپ اوّل)، ص ص 255، 121، 79، 80، 25.
[56] . نیکلاس آبرکرومبى، فرهنگ جامعه شناسى، ترجمه ى حسن پویا، (تهران: چاپ پخش، 1370)، ص 320.
[57] . با تامور، جامعه شناسى، ص 160.
[58] . دین پژوهى، ج 1، ص 359.
[59] . دین پژوهى، ج 1، ص 93.
[60] . فرهنگ جامعه شناسى، ص 320.
[61] . ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه ى عباس ذریاب خویى، (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374)، ص 382.
[62] . بنیادهاى دین و جامعه شناسى، ص 37.
[63] . محمد جواد مشکور، خلاصه ادیان، (تهران: انتشارات شرق، 1369).
[64] . رابرت .ا. هیوم، همان، ص 23.
[65] . همان، ص 22.
[66] . همان.
[67] . دین پژوهى، ج 1، ص 85.
[68] . جامعه شناسى ادیان، ص 172.
[69] . همان، ص 178.
[70] . جان هاسپرز، فلسفه دین، گروه ترجمه ى دفتر تبلیغات اسلامى، ص 16.
[71] . محمد جواد لاریجانى، نقد و دیندارى و مدرنیسم، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1372)، ص 35.
[72] . محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 1، ص 28.
[73] . عبدالله جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، ص 93.
[74] . همان، ص 93.
[75] . ویژگى هاى ایدئولوژى اسلامى، ص 18.
[76] . سوره ى توبه، آیه ى 29.
[77] . محمد حسین طباطبایى، المیزان، ج 9، ص 368.
[78] . محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 1، ص 29.
[79] . ر، ک: شریعت در آینه معرفت، ص 99; ختم نبوت، ص 13.