زمينه هاى گناه
زمينه
هاى گناه در وجود انسان
الف غريزه
در انسان غرايزى وجود دارد كه گاهى دچار افراط يا تفريط مى شود، پس بايد
راههاى تعديل آنها را شناخت .
امام على عليه السلام در گفتارى مى فرمايد:
خداوند فرشتگان را به عقل اختصاص داد (وآنها تكوينا محكوم به
اطاعت عقل هستند) و حيوانات را به شهوت و غضب ، اختصاص داد. (وآنها به طور تكوينى
محكوم به ارضاى غرائز حيوانى هستند) اما انسان را با اعطاء همه (عقل و خشم و شهوت )
شرافت بخشيد. پس هرگاه پيروى از عقل كند، مقامش برتر از فرشتگان خواهد شد، زيرا با
بودن خشم و شهوت ، اطاعت از عقل نموده است ، و اگر اطاعت از شهوت و غضب كند، از
حيوانات ، پست تر است ، زيرا با داشتن عقل پيروى از خشم و شهوت نموده است .(77)
قرآن در مورد كسانى كه از غرائز حيوانى پيروى مى كنند مى فرمايد:
اولئك كالاَنعامِ بل هم اءضلّ سَبيلا(78)
آنها همچون چارپايان بلكه گمراهترند.
0 قواى غريزى
علماى اخلاق مى گويند: منشا و انگيزه ى گناهان ، سه قوه است :
1 قوه شهويّه .
2 قوه غضبيّه .
3 قوه وهميّه .
قوه شهويّه ، انسان را به افراط در لذت خواهى نفسانى ، مى كشاند، كه سرانجامش ، غرق
شدن در فحشا و زشتى ها است .
قوهّ غضبيّه ، انسان را به ظلم وطغيان آزار رسانى و تجاوز، وادار مى كند.
قوهّ وهميّه ، برترى طلبى و انحصار جويى و تكبر و روح خوداخواهى را در انسان زنده
مى كند و او را به گناهان بزرگى در اين كانال ، وا مى دارد.(79)
اگر با دقت بررسى كنيم در مى يابيم كه اكثر گناهان (اگر نگوييم همه ى گناهان ) به
اين سه قوه باز مى گردند.
اين سه قوه در وجود انسان لازم است ، ولى اگر كنترل وتعديل نشود و به افراط و تفريط
كشانده شود، سرچشمه ى گناهان بسيار خواهد شد.
براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد:
آب ، كه مايه ى حيات انسان و گياه و حيوان ها مى باشد، اگر در جلو آن سدى بسته شود،
تا سيلاب پشت سر آن جمع شود، نه تنها سيلاب به ما ضرر نمى زند، بلكه هروقت نياز به
آب شد، دريچه ى سد را باز كرده و گياهان و دام ها از آب آن سد، بهره مند مى شوند.
حال اگر سيلاب مهار نشود، هنگام طغيان ، ديوانه وار به باغ ها و كشتزارها و خانه ها
سرازير شده و همه را ويران مى كند.
در مورد انسان نيز، نيروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است ، ولى اگر
اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگى طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويرانگر و
انحرافات جنسى و بى عفتى خواهند شد.
نتيجه اينكه : اگر بخواهيم جامعه را از لوث گناه پاك سازيم ، و يا وجود خويش را از
آلودگى گناه ، حفظ كنيم ، بايد غرايز و تمايلات نفسانى را كنترل و تعديل كنيم .
البته كنترل و تعديل غرايز شهوانى ، نياز به برنامه هايى دارد كه در اين كتاب ، به
قسمتى از آنها شاره خواهد شد.
ب قلب
در قرآن 132 بار سخن از قلب به ميان آمده است ، و در آيات متعدد، از قلب
كافران و منافقان و مجرمان ، به قلب مهر زده ، قلب بيمار، قلب سخت ، قلب منحرف و
قلب قفل زده ياد شده است .
بحث و بررسى پيرامون قلب ، نياز به شرح بسيار دارد كه از حوصله اين كتاب ، خارج است
. اما منظور از قلب يعنى مركز فرماندهى و تصميم گيرى انسان است ، قلب سليم و پاك ،
منشا كارهاى نيك است ، و به عكس قلب ناسالم و تاريك ، كانون فساد مى باشد، و ما در
راستاى اطاعت خدا و دورى از گناه ، بايد توجه عميق به پاك نگهداشتن قلب ، داشته
باشيم .
در اينجا به اين روايت جالبى از امام صادق عليه السلام توجه كنيد:
ما من مومن الا و لقلبه اءُذنان فى جوفه ، اءُذُن ينفث فيها
الوسواس الخناس و اءُذُن ينفث فيها الملك فيؤ يد اللّه المؤ من بالملك فذلك قوله
تعالى و ايّدهم بروحٍ منه
(80).(81)
قلب هر شخص با ايمانى در درون داراى دو گوش است : گوشى كه
وسواس خناس در آن مى دمد و گوشى كه فرشته در آن مى دمد، و خداوند، مؤ من را
بوسيله آن فرشته ، كمك مى كند. و همين است گفتار خداوند كه مؤ منان را بوسيله روح
خود، تقويت كرده است .
قلب كانون انگيزه ها
نيت هاى پاك و آلوده هر دو از قلب سرچشمه مى گيرد و انگيزه هاى انحراف و گناه ، بر
اثر ناصافى دل پديد مى آيد، اگر بخواهيم به گناه آلوده نشويم ، بايد به سراغ سرچشمه
برويم و آن را صاف كنيم و گرنه .
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
نيّة المُؤ مِنِ خيرٌ من عَمله و نيّةُ الكافِر شرُّ من
عَمَله و كلّ عامل يعمل على نيَّتِه
(82)
نيت مؤ من بهتر از عمل اوست و نيت كافر بدتر از عملش مى باشد
و هر كس طبق نيتش عمل مى كند.
در شرح اين حديث مطالب بسيار گفته شده اما به نظر مى رسد بهترين قول اين باشد كه
چون نيت ، كانون و مركز تصميم گيرى و چگونه بجاآوردن اعمال در كمّ و كيف است ، لذا
نيت مؤ من كه پاك است كانونى براى كارهاى نيك با كيفيت عالى مى گردد. حتى اگر عملى
انجام ندهد ولى زمينه براى اعمال نيك دارد. ولى نيت كافر چون ناپاك است كانون فساد
خواهد شد، گرچه كارى انجام ندهد ولى آماده ى كارهاى زشت است . آنچنان فكرش آلوده
است كه هر لحظه احتمال آن دارد كه بزرگترين گناه را انجام دهد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
دوزخيان از اين رو جاودانه در دوزخ مى مانند كه نيت داشتند
اگر هميشه در دنيا مى ماندند همواره خدا را نافرمانى كنند. و بهشتيان از اين رو
جاودانه در بهشت مى مانند كه نيت داشتند اگر هميشه در دنيا مى ماندند همواره از خدا
اطاعت نمايند. بنابراين هر دو دسته بخاطر نيتشان جاودانى شدند.
سپس امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود:
قُل كلّ يَعمَل على شاكِلَته
(83)
بگو هر كس بر اساس ساختار و شيوه ى خود عمل مى كند.
يعنى طبق نيت خود.(84)
بعداً خواهيم گفت كه عواملى مانند غذا، رفيق ، محيط و... در شكل گيرى نيت نقش اساسى
دارد، اگر غذا، حلال و رفيق و محيط خوب باشد موجب شكل گيرى نيت نيك خواهد شد، و اگر
غذا، حرام و رفيق و محيط بد باشد نيتِ ناپاك شكل خواهد گرفت .
اصولاً در اسلام عملى ارزش دارد كه از روى نيت پاك و خالص انجام شود، وگرنه در
پيشگاه خداوند پذيرفته نمى شود.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
اِنّ اللّهَ لايقبل عَملاً فيه مِثقال ذرّة من رِيا(85)
خدا عملى را كه در آن به مقدار ذره اى ريا باشد نمى پذيرد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
اگر مؤ من قصد كار نيك كند و انجام ندهد براى او پاداشى
نوشته شود و اگر انجام دهد ده پاداش براى او نوشته مى شود ولى اگر مؤ من قصد كار بد
كند و انجام ندهد، كيفرى بر او نوشته نشود.(86)
حبّ و بغض
قلب كانون حب و بغض در وجود انسان است و بايد آن را بر اساس اسلام تنظيم كرد،
زيرا حب و علاقه به چيزى موجب انجام آن مى شود، و بغض و نفرت از چيزى موجب ترك آن
مى گردد.
و اين مساله بقدرى مهم است كه امام صادق عليه السلام در سخنى فرمود:
هل الايمان الا الحب و البغض
مگر ايمان جز حب و بغض است .
يك مثال : شخصى در خانه اش نشسته ، ناگهان مى فهمد كه گربه اى آمد و نيم كيلو گوشتى
كه خريده و در آشپزخانه بود، ربود و رفت . او بر مى خيزد و به دنبال گربه مى رود تا
گوشت را از او بگيرد ولى وقتى كه گربه از خانه بيرون پريد و در كوچه فرار كرد ديگر
او را دنبال نمى كند زيرا حب او به گوشت تا اين اندازه بود.
ولى اگر روباهى آمد و مرغ خانه را ربود و با خود برد آن شخص روباه را در خانه و
كوچه دنبال مى كند ولى وقتى كه روباه به بيابان فرار مى كند او از دنبال كردن روباه
صرف نظر مى نمايد؛ زيرا حب او به مرغ و بغض او نسبت به روباه تا اين اندازه بيشتر
نبود.
اما اگر گرگى آمد و گوسفند او را ربود و با خود برد آن شخص گرگ را در خانه و كوچه و
بيابان دنبال مى كند بلكه گوسفندش را از او بگيرد وقتى كه گرگ از بيابان دور شد و
از كوه بالا رفت آن شخص از گرگ صرف نظر كرده و باز مى گردد چرا كه حب و بغضش او را
بيش از اين اندازه نتوانست حركت دهد.
حال اگر درنده ى ديگرى آمد و كودك خردسال او را گرفت و با خود برد آن شخص آن درنده
را در بيابان و كوه دنبال مى كند، و همچنان به دنبال او شب و روز مى رود تا آن را
بگيرد و با خود مى گويد هر چند براى بدست آوردن جنازه ى كودكم باشد بايد به دنبال
آن درنده بروم .
با اين مثال روشن مى شود كه ((حب و بغض
)) و درجات آن چه نقش بالايى در اراده و حركت انسان
دارند و هرچه حب انسان به چيزى زيادتر شد، آن را بيشتر دنبال مى كند و هرچه بغض
انسان به چيزى زيادتر گرديد تنفر و دشمنى خود را نسبت به آن بيشتر مى سازد.
اسلام حب و بغض انسان را بر اساس صحيح و در راستاى اطاعت خدا قرار مى دهد تا كانون
تصميم گيرى انسان را سالم و پاك سازد.
ج فكر و انديشه
كانون ديگرى كه در وجود انسان سرچشمه كارها است تفكر و انديشه است . فكر
سالم محصول و بازده سالم و پاك دارد و فكر آلوده بازده ناسالم و آلوده خواهد داشت .
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
مَن كَثُر فِكرهُ فِى المَعاصى دَعَته اِلَيها(87)
كسى كه بسيار درباره گناه فكر كند او را به گناه سوق مى دهد.
و حضرت عيسى عليه السلام ضمن گفتارى به حواريون فرمود:
ومن به شما امر مى كنم كه روح خود را به زنا خبر ندهيد (فكر
زنا نكنيد) تا چه رسد به اينكه زنا كنيد زيرا كسى كه روح و فكرش را به زنا خبر دهد
مانند كسى است كه در اطاق رنگينى آتش روشن كند، دود آتش نقشه هاى رنگين آن اطاق را
كثيف مى كند گرچه خانه را نسوزاند.(88)
يعنى فكر گناه كانون تصميم گيرى وجود انسان را آلوده مى نمايد و چنين كانونى به
تاريكى گناه نزديكتر است تا به سفيدى اطاعت خدا.
زمينه هاى پيدايش گناه
در ((گناه شناسى ))
از موضوعات بسيار مهم ، شناخت ((زمينه هاى گناه
)) است ؛ چنانكه گفته اند: قابليت قابل ، اصل مهم
براى تهذيب نفوس است .
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس
كسى كه مى خواهد گناه نكند حتماً بايد به زمينه هاى گناه توجه كند، وقتى آنها را
شناخت به پيشگيرى و درمان آنان بپردازد.
كمبود ويتامين ها در بدن ، انسان را آماده پذيرش ميكرب ها مى كند و يا بيمارى ها را
پرورش و گسترش مى دهد، پس بايد اين كمبودها جبران گردد تا زمينه پذيرش و همچنين
زمينه پرورش بيمارى ها از بين برود. بنابراين بايد ((زمينه
شناس و زمينه زدا)) باشيم . مثلا اگر در منزل چاه
فاضلابى زمينه ساز انواع پشه ها مى باشد سمپاشى بيهوده است بايد چاه را پر كرد.
در بررسى زمينه هاى گناه مى توان امور بسيارى را نام برد كه هر يك با كميت و كيفيت
خاصى زمينه ساز هستند. اما در اينجا به چند موضوع مهمتر در اين رابطه مى پردازيم
مانند:
1 زمينه هاى فرهنگى و تربيتى .
2 زمينه هاى خانوادگى .
3 زمينه هاى اقتصادى .
4 زمينه هاى اجتماعى .
5 زمينه هاى روانى .
6 زمينه هاى سياسى .
1 زمينه هاى فرهنگى و تربيتى گناه
11 جهل و حماقت
جهل و حماقت ، زمينه گناه را در انسان به وجود آورده و او را به سوى گناه مى
كشاند. جهل به خدا، جهل به هدف از آفرينش ، جهل به قوانين خلقت ، جهل به زشتى گناه
و آثار آن .
چنانكه يك فرد جاهل و بى سواد غذاى آلوده به ميكرب را بر اثر جهل به آسانى مى خورد،
ولى يك دكتر ميكرب شناس ، هرگز آن را نمى خورد.
در دوران جاهليت كه گناهان گوناگون ، سراسر زندگى مردم را گرفته بود، بيشتر بر اثر
جهل و حماقت بود. براى توضيح به اين آيات توجه كنيد:
قالوا يا موسى اِجعَل لَنا اِلها كما لَهم آلِهة قالَ إ نّكم
قَوم تَجهَلون
(89)
بنى اسرائيل به موسى گفتند: براى ما معبودى (از بت ) قرار
بده چنانكه آنها (بت پرستان ) معبودانى (از بت ) دارند. موسى گفت : شما جمعيتى جاهل
و نادان هستيد.
از زبان حضرت لوط عليه السلام خطاب به قومش مى خوانيم :
ءَاِنّكم لَتَاتون الرّجال شَهوةً مِن دُونِ النِّساء بل
انتم قوم تجهلون
(90)
آيا شما به جاى زنان ، به سراغ مردان ، از روى شهوت مى رويد؟
شما قومى جاهل هستيد.
و در آيه 89 سوره ى يوسف مى خوانيم :
قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِيُوسُفَ و اَخيهِ اِذ
اَنتُم جاهِلُون
يوسف (به برادران خود) گفت : آيا دانستيد كه با يوسف و
برادرش (بنيامين ) چه كرديد؟ آنگاه كه جاهل بوديد.
از اين آيات به روشنى استفاده مى شود كه جهل و نادانى يكى از زمينه هاى گناهان است
.
در روايات نيز بسيار آمده كه جهل ، زمينه گناه است . در اينجا به ذكر چند نمونه مى
پردازيم :
1 امام على عليه السلام در عهدنامه ى خود به مالك اشتر مى فرمايد:
لا يجترى على الله الا جاهل شقى
(91)
گستاخى و جراءت بر (نافرمانى ) خدا را جز جاهل و شقى روانمى
دارد.
2 و نيز از گفتار آن حضرت است :
الجهل معدن الشر، الجهل اصل كل شر، الجهل يفسدالمعاد(92)
جهل مركز زشتى است ، جهل ريشه و پايه زشتى است ، جهل موجب
تباهى معاد انسان است .
3 چنانكه قبلاً اشاره شد امام صادق عليه السلام به سماعة فرمود: عقل و لشكرش را
بشناس و همچنين جهل و لشكرش را بشناس . سپس 75خصلت زشت را به عنوان لشكر جهل
برشمرد.(93)
اين روايت جامع بيانگر آن است كه جهل اساس و محور خصلت هاى زشت و گناهان بزرگى
همچون : حرص ، خيانت ، ربا، نيرنگ ، تكبر، آزار به پدر و مادر، پيمان شكنى ، بى
تابى ، شانه خالى كردن از وظيفه جهاد، سبك سرى ، كينه و دشمنى و....است .(94)
4 حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
قَصَّمَ ظَهرى رَجُلان : عالِم مُتَهتِّك و جاهِل مُتَنسِّك
(95)
دو شخص ، كمرم را شكستند، دانشمند بى پروا، و جاهل مقدس نما.
سپس فرمود: جاهل ، انسان را با زهدنمائيش مى فريبد، و عالم با گستاخى و بى پروائيش
، انسان را مغرور و فريفته خود مى كند.
5 و نيز فرمود:
اياكم والجهال من المستعبدين والفجار من العلماء فانهم فتنتة
كل مفتون
(96)
بپرهيزيد از جاهلان عبادت پيشه و از گنهكاران دانشمند، چرا
كه اين ها مايه فتنه و آشوب هر فتنه شده هستند.
6 و در سخنى ديگر فرمود:
لاترى الجاهل الا مُفرِطاً او مُفرِّطاً(97)
نمى بينى جاهل را مگر اينكه يا راه افراط و زياده روى را مى
پيمايد و يا راه تفريط و كوتاهى از حد اعتدال را.
7 و در بيان ديگر فرمود:
الى اللّه اشكو من معشر يعيشون جهالا ويموتون ضلالا(98)
شكايت به خدا مى برم از گروهى كه در جهل ونادانى زندگى مى
كنند
8 در قرآن در جريان موسى عليه السلام و ساحران آمده : وقتى كه ساحران طناب هاى خود
را انداختند، به نظر مى رسيد همه ى آنها در حركتند؛
فَاَوجَسَ فى نفسه خِيفَة موسى
(99)
ناگهان موسى در دل خويش ترس خفيفى احساس كرد.
اميرمؤ منان عليه السلام در توضيح اين مطلب مى فرمايد:
لم يُوجِس موسى عليه السلام خيفَةً على نفسه بل اَشفَقَ مِن
غَلَبة الجُهّال و دُوَل الضّلال
(100)
موسى عليه السلام بر جان خود نترسيد بلكه ترس او از اين بود
كه مبادا جاهلان پيروز گردند و دولت هاى ضلال برنده شوند.
اين سخن نيز از كارهاى انحرافى جاهلان پرده برمى دارد و بيانگر آن است كه جهل زمينه
ساز گناهان بزرگى همچون مبارزه علنى با پيامبران به پشتيبانى از طاغوت ها مى باشد.
جلوگيرى بنى اميه از تعليم شرك
از احاديث جالب اينكه امام صادق عليه السلام فرمود:
ان بنى امية اطلقوا للناس تعليم الايمان ولم يطلقوا تعليم
الشرك لكى اذا حملوهم عليه لم يعرفوه
(101)
بنى اميه تعليم ايمان را براى مردم آزاد گزاردند ولى تعليم
شرك را آزاد نگذاردند تا اگر مردم را بر شرك وادار كردند آن را نشناسند. (و در
نتيجه از روى جهل قبول شرك نمايند).
اين حديث بيانگر آن است كه : بنى اميه از شناخت شرك و انواع آن جلوگيرى مى كردند
زيرا اگر مردم معنى شرك و انواع آن را مى فهميدند از بنى اميه كه غوطه ور در شرك
بودند، روى برمى گرداندند و به امامان اهل البيت عليهم السلام كه از شرك به دور
بودند متوجه مى شدند، آرى رهبران طاغوتى حساسيت داشتند كه مردم از دستورات سازنده و
بيدار بخش اسلام ، آگاه نشوند تا جهل آنها باعث توقف و ركود آنها شود، و زمينه
انحراف آنها را فراهم سازد.
21 قوانين و سنت هاى غلط بشرى
انسان هنگامى از آلودگى ها و گناهان مختلف نجات مى يابد كه در پرتو قانون
كامل و اجراى آن قانون زندگى كند، قانونى كه تمام ويژگى هاى ساختار انسان را مورد
توجه دقيق قرار داده و آنچه را كه موجب تكامل بشر و باعث رستگارى و نجات او از
انحرافات و كژراهه ها است تامين نمايد. چنين قانونى جز قانون الهى نخواهد بود. چرا
كه خداوند آفريدگار انسان و به تمام خصوصيات روحى و جسمى او آگاه مى باشد و مى داند
كه چه قانون و برنامه اى انسان را رستگار مى سازد. روى اين اساس نتيجه مى گيريم كه
قوانين غلط بشرى يكى از عوامل و زمينه هاى فرهنگى گناه است چرا كه اين قوانين بجاى
آنكه نجات بخش باشد گمراه كننده است .
اميرمؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
انمّا بَدءُ وُقوعِ الفِتَن اَهواءٌ تُتَّبع و اَحكامٌ
تُبتَدَع ، يُخالَف فيها كتاب اللّه
(102)
همواره پيدايش فتنه ها، پيروى از هوس هاى آلوده و احكام و
قوانين مجعول و اختراعى (مانند قوانين بشرى ) است ، احكامى كه با كتاب خدا مخالفت
دارد.
در اينجا فهرست وار به ذكر بعضى از قوانين غلط بشرى مى پردازيم :
1 آزادى بى قيد زنان و كشف حجاب .
2 لغو قوانين قصاص و حدود و ديات .
3 ازدواج با همجنس .(همجنس بازى )
4 آزادى زن در طلاق دادن شوهر.
5 اختلاط مدارس دختر و پسر.
6 شرايط سنگين قانون ازدواج .
7 گناه شمردن ازدواج مؤ قت و آزادى زناى با رضايت .
8 قانونى بودن مشروبات الكلى .
9 قانونى بودن كورتاژ.
10 آزادى سرمايه دارى و يا لغو مالكيت خصوصى .
11 قانونى بودن ربا.
12 غير قانونى بودن امر به معروف و نهى از منكر.
13 معلم مرد براى شاگردان زن و معلم زن براى شاگردان مرد.
14 قانونى بودن قماربازى .
15 آزادى فيلم ها و عكس هاى سكسى و....
اين امور و امثال آن ، هر كدام منشا و زمينه ساز گناهان بوده و جامعه و فرد را به
تباهى و انحراف مى كشانند.
31 التقاط و تحريف
يكى از عوامل فرهنگى زمينه ساز گناه ، مساله التقاط و تحريف قانون الهى است
التقاط و تحريف عبارت از آن است كه قانون الهى را تغيير داده و دستكارى كنند مقدارى
از قوانين بشرى در داخل آن كرده و معجونى از قانون بشرى درست كنند (كه سر از بدعت و
دين سازى بيرون مى آورد) و آن را به عنوان قانون خدا معرفى نمايند.
اميرمؤ منان على عليه السلام در گفتارى مى فرمايد:
اگر باطل كاملاً از حق جدا مى شد بر جويندگان حقيقت پوشيده
نمى ماند و اگر حق از باطل ، خالص و جدا مى شد زبان دشمنان (از بدگويى به حق ) قطع
مى گرديد.
ولكن يؤ خذ من هذا ضعث و من هذا ضعث فيمزجان ! فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه .
ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گيرند و به هم مى آميزند اينجاست كه شيطان
بر دوستان خود چيره مى شود.(103)
حفظ قانون و گناه بدعت
در اسلام ، حفظ حريم قانون بسيار مورد توجه و تاكيد قرار گرفته و از قانون شكنى و
التقاط و بدعت گذارى كه تجاوز از حريم قانون است شديداً نهى و منع شده است تا آنجا
كه بدعت گذار در اسلام محكوم به اعدام است و تفاوتى ندارد كه چيزى بر قانون اسلام
بيفزايد و يا چيزى را بكاهد، حلالى را حرام كند يا به عكس .
يكى از نكات لطيف و جالبى كه در قرآن و روايات اسلامى در راستاى حفظ حريم قانون
ديده مى شود داستان حضرت ايوب عليه السلام مى باشد كه به انواع مصايب گرفتار شد و
در برابر همه فشارها و رنج صبر و استقامت كرد. در يك مورد نسبت به همسرش ناراحت شد.
(گويا همسرش به دنبال انجام كارى رفت و دير به خانه بازگشت و ايوب كه از بيمارى رنج
مى برد سخت ناراحت گرديد) و چنين سوگند ياد كرد كه هرگاه قدرت پيدا كند يكصد ضربه
يا كمتر به او بزند و او را تنبيه كند اما بعد از بهبودى مى خواست به پاس وفادارى
ها و خدماتش او را ببخشد ولى مساله سوگند و نام خدا و حريم قانون الهى در ميان بود؛
خداوند به او فرمود:
و خُذ بِيَدك ضِغثَاً فَاضرِب بِه وَ لا تَحنَث انّا
وَجَدناه صابراً نِعمَ العَبدُ انّه اَوّاب
(به او گفتيم ) بسته اى گندم (يا مانند آن ) را برگير و به
او (همسرت ) بزن و سوگند خود را مشكن . ما او را شكيبا يافتيم . چه بنده خوبى كه
بسيار بازگشت كننده به سوى خدا است .
همسر ايوب زن باوفا و مهربانى بود. درست است كه در موردى خطا كرد و طبق سوگندِ ايوب
عليه السلام مى بايست كيفر گردد ولى استحقاق عفو و بخشش را نيز داشت .
گرچه زدن يك دسته ساقه گندم يا چوب هاى خوشه خرما مصداق واقعى سوگند ايوب نبود ولى
حفظ حريم قانون الهى و عدم اشاعه قانون شكنى باعث شد كه او اين كار را انجام دهد و
ايوب عليه السلام به دستور خدا در عين عفو، ظاهر قانون را نيز حفظ كرد.(104)
نظير اين معنى در اجراى حدود اسلامى در مورد خطا كاران بيمار نيز آمده است .
در چند روايت ذكر شده كه شخص بيمارى زنا كرده بود و مى بايست حد صد ضربه شلاق بر او
جارى گردد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دستور داد خوشه خرمايى كه داراى صد شاخه
بود آوردند و با آن يك ضربه به آن بيمار زد و همان را در اجراى حد كافى دانست .(105)
البته ناگفته نماند اين گونه امور در موارد استثنايى و خاصى است و گرنه در موارد
ديگر كه استحقاق نباشد هرگز مجاز نيست .
آرى حتى در موارد استثنايى بايد حريم قانون را در ظاهر حفظ كرد تا موضوع قانون شكنى
در جامعه راه نيابد.
در مورد ((بدعت )) كه
يك گناه بسيار بزرگ و يك نوع تجاوز به حريم قانون مى باشد به چند روايت زير توجه
كنيد:
1 اميرمؤ منان عليه السلام در ضمن گفتارى فرمودند:
و ان شر الناس عند اللّه امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به فاَمات
سُنَّة مَاءخوذَة و اَحيا بِدعَة مَترُوكة
(106)
بدترين مردم نزد خداوند رهبر ستمگرى است كه خود گمراه است و
مردم بوسيله او گمراه مى شوند سنت هاى پذيرفته شده را از بين مى برد و بدعت هاى
متروك را زنده مى كند.
2 رسول اكرم عليه السلام مى فرمايد:
اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل
فعليه لعنة الله
(107)
هرگاه بدعت ها در ميان امتم آشكار شد، بر عالم (دين ) است كه
علمش را آشكار كند (و بر ضد بدعت گذارها افشاگرى نمايد) و اگر چنين نكرد پس لعنت
خدا بر او باد.
3 و نيز آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها الى النار(108)
هر بدعتى گمراهى است وراه هر گمراهى به سوى آتش دوزخ است .
4 اميرمؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
من مشى الى صاحب بدعة فوقره فقد سعى فى هدم الاسلام
(109)
كسى كه براى ديدار بدعت گذار به سوى او برود و او را احترام
كند در حقيقت براى ويران كردن اسلام اقدام نموده است .
حكم اعدام بدعت گذار
فارس بن حاتم از دروغگويان و غُلات مشهور و بدعت گذاران بود و مردم را به مذهب فاسد
خود دعوت مى كرد، امام هادى عليه السلام به اباجنيد دستور داد تا فارس را اعدام كند
و امام حسن عسكرى عليه السلام خون او را هدر دانست و بهشت را براى قاتل او ضامن
گرديد. سرانجام اباجنيد آن بدعت گذار را كشت .(110)
41 گفتار و كتب ضالّه
يكى از زمينه هاى فرهنگى گناه و انحراف كتب گمراه كننده و يا وسايل تبليغاتى
گمراه كننده مى باشد. و لذا در اسلام خواندن ((كتب
ضالّه )) و يا گوش دادن به سخنان گمراه كننده حرام
است .
توضيح اينكه : همانگونه كه جسم انسان ها از نظر قدرت و توان مختلف است ، مثلاً بعضى
قدرت تحمل دويست كيلو بار را دارند و بعضى حتى قدرت تحمل پنج كيلو بار را ندارند،
فكر انسان ها نيز تفاوت دارد. بعضى توان حل يك مساله ساده ى رياضى را ندارند و بعضى
همچون كامپيوتر نيرومند، مشكل ترين مسايل رياضى را در چند لحظه حل مى كنند.
مطالعه ى كتاب هاى گمراه كننده براى دانشمندان كه توان فكرى و قدرت تحقيق و بررسى
دارند، اشكال ندارد چرا كه آنها با مطالعه و تحقيق ، حق و باطل را از همديگر تشخيص
مى دهند.
ولى مطالعه آن كتاب ها و يا شنيدن گفتار گمراه كننده براى افرادى كه فكر ناتوان و
دانش اندك دارند، مسموم كننده و خطرناك است .
چنانكه در تاريخ ديده مى شود دشمنان با انتشار كتب گمراه كننده مردم را از راه حق
باز داشته و به سوى باطل مى كشانند به عنوان نمونه :
وقتى كه اسلام ظهور كرد دانشمندان يهود موقعيت خود را در خطر ديدند، لذا اوصافى را
كه درباره ى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در تورات آمده بود تغيير دادند و
صفاتى ضد آن را در تورات نوشتند تا عوام يهود به سوى اسلام جذب نشوند. قرآن در
سرزنش آنان مى فرمايد:
فَوَيلٌ لِلذّينَ يَكتُبُون الكِتابَ بِاَيديهِم ثمّ
يَقولونَ هذا من عنداللّه لِيَشتروا بِه ثَمَناً قَليلاً فَويل لَهم ممّا كَتَبت
اَيديهم و وَيل لَهم ممّا يَكسِبون
(111)
واى بر آنها كه مطالبى با دست خود مى نويسند سپس آن را به
خدا نسبت مى دهند تا به بهاى كمى آن را بفروشند. واى بر آنها از آنچه با دست خود
نوشتند و واى بر آنها از آنچه از اين راه به دست آوردند.
نظير اين مطلب در آيه 6 سوره لقمان آمده كه در تفسير آن مى خوانيم : تاجر مشركى كه
به فارس آمده بود، داستان هاى رستم و اسفنديار را فرا گرفت و به حجاز بازگشت و گفت
: اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله داستان عاد و ثمود مى گويد، من هم داستان رستم و
اسفنديار مى گويم كه آيه مذكور در سرزنش او نازل شد.
امام جواد عليه السلام مى فرمايد:
مَن اَصغى الى ناِطق فَقد عَبَده فَاِن كان النّاطِق عَنِ
اللّه فقَد عَبدَ اللّه وَ اِن كاَن النّاطقُ يَنطِق عَن لِسانِ اِبليسَ فَقَد
عَبَد الاِبليس
(112)
كسى كه به (گفتار) گوينده اى گوش فرا دهد او را بندگى كرده
است بنابراين اگر گوينده از خدا و دستورات او سخن مى گويد شنونده ى او خدا را عبادت
كرده و اگر از شيطان سخن مى گويد شنونده ى او شيطان را عبادت نموده است .
51 تلقين و تقليد
در مسايل تربيتى و فرهنگى يكى از عوامل زمينه ساز،
تلقين و تقليد است كه اگر شايسته و بر اساس صحيح باشند زمينه ساز كارهاى نيك مى
گردند و گرنه زمينه ساز گناه مى شوند؛
0 تلقين
در قرآن بعضى از عناوين تكرار شده كه اين تكرار علاوه بر فوايد ديگر يكنوع تلقين
وزمينه ى سوق دادن بشر به سوى اين عناوين مى باشد مانند:
واژه ((اللّه )) و
((اله )) كه 2807 بار
در قرآن تكرار شده است .
يا جمله : ان الله على كل شيى قدير
((خداوند بر هر چيز تواناست .))
واينكه خدا ((قدير))
(توانا) است چهل و پنج بار در قرآن آمده است .
در سوره ((الرحمن )) كه
در مكه نازل شده و 78 آيه دارد، 31 بار فَبِاىّ آلا ء
رَبّكُما تُكذِّبان ((پس كدامين نعمت هاى
پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟)) تكرار شده است .
در سوره ((مرسلات ))
اين آيه 10 بار تكرار شده است :
ويل يَومَئذٍ لَلمُكذِّبين ((واى
در آن روز (قيامت ) بر تكذيب كنندگان ))
اين جمله در آيه 11 ((طور))
و آيه 10 ((مطففين ))
نيز آمده است .
در سوره ى ((قمر)) 4
بار و لَقَد يَسّرنا لِلذّكْر فَهل مِن مُذّكر
((ما قرآن را براى يادآورى آسان كرديم آيا كسى هست كه
متذكر شود؟)) تكرار شده است .
اين تكرارها بيشتر جنبه ى تلقينى دارد تا گوش جان ما، اين امور را مكرر در مكرر
بشنود و اين مطالب در اعماق جان ، نقش ببندد.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
به دروغگو راه دروغ را تلقين نكنيد چنانكه فرزندان يعقوب نمى
دانستند كه گرگ انسان را نيز مى خورد تا اينكه پدرشان آن را به آنان تلقين نمود.(113)
0 تقليد
در راستاى زمينه هاى فرهنگى گناه ، يكى از موضوعات زمينه ساز، ((تقليد
كوركورانه )) است .
تقليد داراى اقسامى است : 1 تقليد عالم از عالم 2 تقليد عالم از جاهل 3 تقليد جاهل
از جاهل 4 تقليد جاهل از عالم .
در ميان اين اقسام تنها نوع چهارم صحيح است و نوع اول نيز گاهى صحيح و گاهى ناصحيح
است .
اما تقليد جاهل از جاهل و يا تقليد عالم از جاهل ، تقليد كوركورانه است و گاهى
زمينه ساز بسيارى از مفاسد و جنايات مى شود.
تقليد كوركورانه يعنى عدم استقلال ، وابستگى ذلّت بار به ديگران و به دنبال آن
مدپرستى و هرزه گرايى و زندگى پوچ و طفيلى .
در قرآن مى خوانيم : هنگامى كه رسولان خدا مردم را به توحيد و ترك بت پرستى دعوت مى
كردند بت پرستان در پاسخ مى گفتند:
ان انتم الاّ بشر مثلنا تريدون ان تصدّونا عمّا كان يعبد
آباؤ نا(114)
شما انسان هايى مانند ما هستيد و مى خواهيد ما را از آنچه
پدرانمان مى پرستيدند باز داريد.
تقليد كوركورانه از نياكان يك منطق سستى است كه مشركان در برابر پيامبران اقامه مى
كردند و همين منطق بى اساس نمى گذاشت كه از گناهان و انحرافات عقيدتى و اخلاقى خود
دست بكشند؛ قرآن مى فرمايد:
و اذا قيل لهم اتَّبِعوا ما اَنزل اللّه قالوا بل نَتّبِع ما
اَلفَينا عليه آباؤ نا(115)
و هنگامى كه به مشركان گفته مى شد از آنچه خدا نازل كرده است
پيروى كنيد، در پاسخ مى گويند: بلكه ما از آنچه پدران خود رابر آن يافتيم پيروى مى
نماييم .
61 شخصيت گرايى
يكى ديگر از زمينه هاى فرهنگى گناه ، شخصيت گرايى است . روشن است كه انسان
در زندگى نياز به الگو دارد و الگو بايد يك انسان كامل باشد تا به پيروى از آن
بتوان به اهداف عالى انسانى نايل گرديد.
هميشه وجود الگوها و سرمشق هاى بزرگ در زندگى انسان وسيله مؤ ثرى براى تربيت آنها
بوده است و انسان طبعا الگوگرا است و در تمام ابعاد زندگى مى خواهد، شخصى را الگوى
خود سازد و به دنبال او حركت كند، ولى اگر فرهنگ صحيحى در جامعه نباشد، الگوهاى
كاذب ، جايگزين الگوهاى صحيح شده ، و در اين رهگذر ضربات سنگينى بر انسانيت وارد مى
گردد.
در قرآن با تعبير اسوة حسنة كه به معنى تاسّى و پيروى
نيك است از الگوى صحيح ياد شده و اين تعبير سه بار در قرآن آمده است .(116)
و در اين سه مورد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و ابرهيم خليل عليه السلام به
عنوان اسوه ى حسنه معرفى شده اند.
بايد كاملا توجه داشت كه الگوهاى كاذب و شخصيت هاى مصنوعى و تراشيده ، يكى از
بلاهاى بزرگ و زمينه هاى فساد و گناه است و بايد در اين راستا با كمال دقت و احتياط
گام برداشت .
71 كتمان حق
كتمان حق ، كتمان علم و كتمان هرگونه ارزشى ، يكى ديگر از عوامل فرهنگى
زمينه ساز گناه است كه موجب انحراف و برچيده شدن حق و ارزش ها در جامعه مى شود، لذا
قرآن شديدا از آن نهى كرده است :
و لا تَلْبسُوا الْحقّ بِالباطِل و تَكتُموا الْحقّ و اَنتُم
تَعلَمون
(117)
وحق را با باطل نياميزيد وحقايق را با اينكه مى دانيد، كتمان
نكنيد.
و در آيه 159 همين سوره ، كتمان كنندگانِ حق مشمول لعن خدا و لعنت كنندگان
قرارگرفته اند.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:
من سُئل عن علم يعلمه فكتم لجم يوم القيامة بلجام من نار(118)
هر گاه از دانايى چيزى سؤ ال شود ولى او با اينكه جواب پرسش را مى داند كتمان كند،
در قيامت افسارى از آتش بر دهان او زده شود.
2 زمينه هاى خانوادگى گناه
يكى ديگر از زمينه ها كه نقش بسزايى براى سوق دادن انسان به سوى گناه دارد
زمينه هاى بد خانوادگى است چنانكه زمينه هاى نيك خانوادگى اثر بسيار خوبى در اجتناب
از گناه خواهد داشت .
در آغاز به اين اشعار توجه كنيد:
خشت اول چون نهد معمار كج
تا ثريا مى رود ديوار كج
و حافظ مى گويد:
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض
ورنه هر سنگ و گلى لؤ لؤ و مرجان نشود
آيين اسلام كه يك آيين جامع و سازنده است براى اينكه زمينه هاى خانوادگى بر اساس
درست پى ريزى شود و در نتيجه ثمرات آن نيز درست و سالم باشد از همان آغاز دستورهايى
داده كه اگر بطور دقيق رعايت شود قطعا نتايج درخشانى خواهد داشت از جمله :
1 قانون وراثت .
2 ازدواج .
3 تربيت فرزند.
4 تغذيه .
12 قانون وراثت
امروز بر همگان روشن است و از نظر علمى و دينى از مسلمات است كه همانگونه كه
فرزندان در شئون جسمى از پدر و مادر ارث مى برند در امور معنوى و حالات روحى نيز
ارث مى برند.
مثلا پدر و مادرى كه شجاع ، پاكدامن ، با اراده و متدين هستند، نقش بسيار در
انتقال اين صفات به فرزندان خود دارند.
و به عكس اگر ترسو، ناپاك ، سست اراده و بى بندوبار باشند، مسلما زمينه ساز اين
صفات در فرزندان خود خواهند شد، براى توضيح بيشتر به ذكر يك آيه و چند روايت مى
پردازيم :
1 در قرآن مى خوانيم كه حضرت نوح عليه السلام در مورد قوم گنهكار خود چنين نفرين
كرد:
پروردگارا! احدى از آنان را روى زمين زنده مگذار، چرا كه اگر
آنها را زنده بگذارى ، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر بوجود نمى
آورند.(119)
اين آيه اشاره به قانون وراثت مى كند كه پدر و مادر ناپاك موجب ايجاد فرزند ناپاك
خواهند شد.
2 در زيارت مطلقه امام حسين عليه السلام وبعضى از زيارت هاى ديگر خطاب به امامان
عليهم السلام مى خوانيم :
اءشهد اءنّك كنتَ نورا فى الا صلاب الشّامِخة و الا رحام
المطهّرة لم تُنَجّسكَ الجاهليّة بِاَنجاسها و لم تُلبسك من مُدْلَهمّات ثيابها
گواهى مى دهم كه تو نورى بودى در پشت هاى بلند مرتبه و در
رحم هاى پاك ، دوران جاهليت بوسليه پليدى هايش تو را آلوده نساخت و تيره گى هاى
جامه هايش را بر تن تو نكرد.
اين عبارت معروف در زيارتنامه ها، اشاره به طهارت و پاكى پدران و مادران امامان
معصوم عليهم السلام دارد كه آنها از هر نظر پاك بودند و قداست و پاكى را به ارث
برده اند.
3 رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايند:
الشقى شقى فى بطن امه ، و السعيد سعيد فى بطن امه
(120)
انسان تيره بخت در رحم مادرش تيره بخت است و انسان سعادتمند
در رحم مادرش سعادتمند است .
يعنى انسان زمينه هاى سعادت و شقاوت را از والدين به ارث مى برد.
انتخاب همسر شجاع
پس از شهادت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام اميرمؤ منان على عليه السلام تصميم گرفت
ازواج كند، برادرش عقيل در نسب شناسى معروف بود، خانواده ها و قبايل را خوب مى
شناخت ، على عليه السلام موضوع تصميم ازدواج خود را با عقيل در ميان گذاشت و به او
فرمود: مى خواهم بانويى را براى من پيدا كنى و از او خواستگارى نمايى كه از خاندان
شجاع و شيردل باشد.
عقيل عرض كرد: چنين زن را براى چه مى خواهى ؟
على عليه السلام فرمود: براى اينكه داراى فرزند شجاع و دلير گردد.
عقيل گفت : چنين زنى در ميان قبيله بنى كلاب وجود دارد و او فاطمه (ام البنين )
دختر حزام بن خالدبن ربيعه است .
عقيل از ام البنين خواستگارى كرد و حضرت على عليه السلام با او ازدواج نمود و از او
فرزندان رشيد و قهرمانى بوجود آمدند كه در كربلا به شهادت رسيدند، يكى از آنها حضرت
عباس ، قمر بنى هاشم عليه السلام مى باشد. اين فرزندان ، شجاعت و.... را از دو جانب
(پدر و مادر) به ارث برده اند.(121)
5 اميرمؤ منان على عليه السلام در عهدنامه ى خود به مالك اشتر بخصوص به افرادى كه
از ((بيوتات صالحه ))
(از خانواده هاى صالح و پاك ) برخاسته اند، تكيه كرده و در يك مورد مى فرمايد:
ثم الصق بذوى المروئات و الاحساب و اهل البيوتات الصالحة
سپس روابط خود را با افراد با شخصيت و اصيل و از خاندان هاى
صالح بر قرار ساز.
و در مورد ديگر مى فرمايد:
و توخ منهم اهل التجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحة و
القدم فى الاسلام
(122)
در ميان كارگزارانت آنها را كه با تجربه تر و پاكتر از
خاندان صالح و پيشگامتر در اسلام هستند بر گزين .
از اين كلام استفاده مى شود كه در كارهاى كليدى بايد افرادى را كه از خاندان هاى
پاك مى باشند، برگزيد.
6 و نيز اميرمؤ منان على عليه السلام فرمودند:
حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق
(123)
خوش خويى ها نشانه نيكى رگ ها است .
منظور از ((نيكى رگ ها))
همان پاكى خانوادگى است كه فرزند از پدر و مادر به ارث مى برد.
خاطره
در جنگ جمل كه در سال 36 هجرى در بصره بين سپاه على عليه السلام و سپاه عايشه و
طلحه و زبير واقع شد، على عليه السلام در يك نقطه از جبهه به فرزندش محمد حنفيه
فرمود: حمله كن ، و از آنجا كه لشكر بصره در برابر محمد حنفيه تيراندازى مى كردند،
محمد حنفيه منتظر ماند كه تيراندازى دشمن تمام شود، آن وقت حمله كند.
بار ديگر على عليه السلام به او فرمود: حمله كن !
او حمله كرد، ولى بين تيرها و نيزه ها توقف نمود و از پيشروى باز ايستاد. امام على
عليه السلام به نزد او آمد:
فضربه بقائم سيفه و قال ادركك عرق من امك
(124)
با راستاى شمشيرش به او زد و فرمود: رگى (ارثى ) از مادرت به
سراغ تو آمده است .
0 نشانه هاى فرزند نامشروع
امام صادق عليه السلام فرمود:
فرزند نا مشروع چند نشانه دارد:
1 ما خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را دشمن دارد. 2 به كار حرامى كه از آن
به وجود آمده (يعنى زنا) تمايل و اشتياق دارد. 3 دين را سبك مى شمرد. 4 در بر خورد
با مردم خشن و بد اخلاق است .(125)
آرى شخصى كه بر اساس غير قانونى پى ريزى شده در چنين فردى زمينه براى كارهاى غير
قانونى و گناه بسيار است .
نتيجه اينكه : قانون وراثت از اصول مسلم اسلامى و علمى است كه اگر بر اساس نادرست و
ناسالم باشد، يكى از مهمترين زمينه هاى گناه و گرايش به گناه را در انسان به وجود
مى آورد.
22 ازدواج
ازدواج و تشكيل خانواده يكى از اصول و ضرورت هاى اجتماعى است كه در دين
اسلام سفارش بسيار به آن شده است .
و نيز در اسلام سفارش مؤ كد شده كه در انتخاب همسر امورى را رعايت كنند. همسر خوب
زمينه ساز خوبى براى فرزندان نيك است و به عكس از زن آلوده توقع داشتن فرزند نيك
نيست و بايد دانست كه يكى از زمينه هاى انحراف و گناه زنان ناصالح هستند. كه چنين
زمينه ها را براى فرزندان خود پى ريزى مى كنند در اين راستا به اين روايات توجه
كنيد:
1 پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اجتماعى براى مردم چنين فرمودند:
ايّها النّاس ايّاكم و خضراء الدّمن ، قيل يا رسول الله و ما
خضراء الدّمن ؟ قال : المراة الحسناء فى منبت السوء(126)
اى مردم ! از سبزى هايى كه از زمينه هاى كثيف مى رويد، دورى
كنيد. شخصى پرسيد، آن سبزى هاچيست ؟ فرمود: زن زيبايى كه از خاندان بد به وجود مى
آيد.
2 شخصى به حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و در مورد ازدواج به مشورت
پرداخت ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود:
اءنكح و عليك بذات الدين
(127)
ازدواج كن ، و بر تو باد كه با بانوى متدين ، ازدواج كنى .
3 اميرمؤ منان على عليه السلام فرمودند:
اياكم و تزويج الحمقاء فان صحبتها بلاء، و ولدها ضياع
از ازدواج با زن كم عقل بپرهيزيد، زيرا مصاحبت با او بلا است
و فرزند او (در مسير) تباهى است .(128)
4 امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
من زوج كريمته من شارب خمر قطع رحمها(129)
كسى كه دخترش را به ازدواج شرابخوار در آورد، پيوند
خويشاوندى خود را با دخترش قطع كرده است .
5 امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
طوبى لمن كانت امه عفيفة
(130)
خوشا به سعادت كسى كه مادرش پاكدامن و عفيف باشد.
32 تربيت فرزند
يكى از دستور العمل هاى مهم اسلام ، تربيت فرزند بر اساس برنامه هاى صحيح
است و به عكس عدم تربيت و يا تربيت ناصحيح يكى از زمينه هاى پيدايش انحراف و گناه
در فرزند مى باشد. در اسلام به اين امر مهم بسيار توجه و سفارش شده است .
همانگونه كه اگر باغبانى نهالى در زمين بكارد لازم است در تربيت آن بكوشد و عوامل
پرورش آن را فراهم كند و از هرگونه عوامل آسيب رسان جلوگيرى نمايد، تا آن نهال ،
درختى پرثمر گردد، پدر و مادر نيز بايد در تربيت فرزند كوشا باشند كه كوتاهى در اين
راستا مساوى با سقوط فرزند و انحراف و نابسامانى او خواهد شد.
براى زن بعد از ازدواج هيچ چيزى مانند شوهردارى و خانه دارى و فرزنددارى نيست ، اگر
او اين سه مسئوليت بزرگ را براساس صحيح انجام دهد همه ى مشكلات در زندگى مشترك
خانوادگى رفع مى شود و داراى يك زندگى سالم و خوشبخت خواهد شد.
اگر اين سه موضوع درست انجام گيرد، نخستين گام و بزرگترين گام براى تعليم و تربيت
فرزند برداشته شده است .
شوهر نيز بايد تا آخرين توان خود زن را براى انجام اين سه وظيفه مهم كمك كند.
در تربيت فرزند گرچه پدر و مادر هر دو مسئولند ولى سنگينى اين كار معمولا بر دوش
مادر است ، زيرا او بيشتر به بچه نزديك است و با او سر و كار دارد. چنانكه در ناموس
خلقت نيز، هنگامى كه نطفه ى مرد در رحم زن قرار گرفت ، به روشنى نقش بسيار زن در
مراحل تكوين و تربيت فرزند، ديده مى شود.
به هر حال پدر و مادر در تربيت فرزند نقش بسيار دارند تا آنجا كه رسول اكرم صلّى
اللّه عليه و آله فرمودند:
كلّ مُولُود يُولَد على الفِطرَة حتّى لِيَكونَ اَبَواهما
اللَّذان يُهَوِّدانِه و يُنَصِّرانه
(131)
هر نوزادى بر فطرت اسلام و دين دور از شرك ، متولد مى شود، و
رنگ هايى همچون يهوديت و نصرانيت انحرافى از طريق پدر و مادر در او تحميل و القاء
مى گردد.
نيز آن حضرت فرمودند:
رحم الله عبدا اعان ولده على بره بالاحسان اليه ، و
التّاءلّف له و تعليمه و تاءديبه
(132)
خداوند رحمت كند بنده اى را كه فرزندش را بر نيكى و سعادتش
يارى كند به او احسان نمايد و با او انس و الفت بگيرد و به آموزش و پرورش او
بپردازد.
باز فرمودند:
رحم الله والدين اعانا ولدهما على برهما
(133)
خداوند پدر و مادرى را رحمت كند كه فرزند خود را در راه
سعادتش يارى مى نمايند.
اميرمؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه ويحسن ادبه ويعلمه القرآن
(134)
حق فرزند بر پدر اين است كه پدر براى او نام نيك انتخاب كند
و تربيت او را به نيكى انجام دهد و قرآن رابه او بياموزد.