ميرزا
جواد ملكى تبريزى و زبان
اين عارف فرزانه و استاد اخلاق حضرت امام خمينى (قدس سره )
درباره زبان مى گويد: سالك راه خدا در همه خوبى ها بايد جديت كند، به
ويژه اهتمام خاص داشته باشد در تاءديب و تربيت زبانش كه بسيار لازم
الرعايه و صعب التاءديب و العلاج است . به دو كلمه ، انسان از اعلى
عليين به اسفل السافلين سقوط و از اسفل السافلين به اعلى عليين بالا مى
رود.(213)
جلال الدين مولوى مى گويد:
اى زبان هم آتش و هم خرمنى |
|
چند اين آتش در اين خرمن زنى |
اى زبان هم گنج بى پايان توئى |
|
اى زبان هم درد بى درمان توئى |
زين سبب گفتند اكابر در جهان |
|
راحه الانسان فى حفظ اللسان
(214) |
مراتب وجود انسان
انسان داراى سه عالم است : 1- عالم حس و ظاهر 2- عالم خيال و
مثال 3- عالم عقل و حقيقت .
انسانيت انسان همانا بسته به عقل و حقيقت دارد، نه آن دو عالم ديگر.
چون اين دو عالم مشترك است بين انسان و حيوان .
(215)
آثار پنج چيز
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد: پنج چيز است كه ضرر
آنها به صاحبش برمى گردد:
1- شكستن پيمان 2- بغى و تجاوز به حق و حقوق ديگران 3- مكر و حيله
نمودن 4- فريب دادن 5- ستم روا داشتن .
سپس دليل آنها را از قرآن شريف بيان فرمود:
فمن
نكث فانما ينكث على نفسه . يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم .
لا يحيق المكر السى ء الا باهله . يخادعون الله و الذين آمنوا و ما
يخدعون الا انفسهم . و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون
آغاز و انجام دانش
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
جاء
رجل الى النبى (صلى الله عليه وآله ) فقال : يا رسول الله ! ما العلم ؟
قال : الانصات .
قال : ثم مه ؟ قال : الاستماع له . قال : ثم مه ؟ قال : الحفظ له . قال
: ثم مه ؟ قال :
العمل به . قال : ثم مه ؟ قال : نشره
مردى به رسول الله (صلى الله عليه وآله ) عرض كرد: علم چيست ؟ فرمود:
سكوت كردن . باز گفت : ديگر چيست ؟ فرمود: گوش فرا دادن ، بار ديگر گفت
:
ديگر چيست ؟ فرمود: حفظ كردن و ياد گرفتن . دگر بار گفت : سپس چيست ؟
فرمود: عمل كردن به دانش است . آن مرد گفت : مرحله آخر چيست ؟ فرمود:
گسترش دادن دانش است .
(216)
پس آغاز دانش طلبى ، سكوت و سرانجام آن علاوه بر عمل ، گسترش علم است .
سخنى بلند از عارف نامدار
عارف واصل ، عالم برجسته ، شيخ محمد بهارى (قدس سره ) در يكى از
نوشته هايش مى فرمايد: تقوى داشتن واجب عينى است . پاره اى از عالمان ،
عمرى تلف كرد در فقه تنها. يا در مقدمات آن كه اصول است و هنوز متوجه
نشده كه فقه مقدمه عمل است و عمل مقدمه تهذيب اخلاق و اخلاق مقدمه
توحيد است .
اين بيچاره هنوز در مقدمه اول گير كرده ، سپس در مورد ديگر مى گويد:
تارك
الصلوه بل تارك النوافل را دم از عرفان زدن غلط اندر غلط است .
(217)
دانشمند حقيقى
دانشمند شرق شناس ، دكتر كربن فرانسوى مى گويد: ملاصدرا اين
نكته را به خوبى مى دانست كه ارزش يك عالم فقط به معلومات او نيست .
بلكه وابسته به استنباطات وى نيز مى باشد.
دانشمند علاوه بر فضل بايد داراى قوه ادراك و استنباط باشد و بتواند
معضلات علمى را حل نمايد. او مى دانست كه استادش ميرداماد و شيخ
بهاءالدين عاملى داراى چنين قوه ادراك و استنباط بوده اند.
(218)
سرچشمه دانش امامان
هشام بن سالم و حماد بن عيسى و غيره قالوا:
سمعنا ابا عبدالله (عليه السلام ) يقول : حديثى حديث ابى و حديث ابى
حديث جدى و حديث جدى حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث
الحسن حديث اميرالمؤ منين و حديث اميرالمؤ منين حديث رسول الله و حديث
رسول الله قول الله تعالى
(219)
خلاصه اين روايت اين است كه امام معصوم (عليه السلام ) سخنش آسمانى است
و آنچه مى فرمايد از عالم غيب سرچشمه مى گيرد.
صدر المتاءلهين
از صدر المتاءلهين شيرازى ، فيلسوف و عارف بزرگ شيعى ، 42 اثر
علمى به يادگار مانده است و اين نشانه اين است كه وى از استعداد فوق
العاده اى برخوردار بوده است .
از منظر عبادت و بندگى خدا، به مرتبه اى است كه هفت بار پياده به مكه
رفت و بعد از بازگشت از هفتمين سفر حج در شهر بصره زندگى را بدرود گفت
و در همان جا رخ بر خاك نهاد. ولى قبرش آشكار نيست .
(220)
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) در شعر
علامهاقبال
لطف و قهر او، سراسر رحمتى |
|
آن به ياران ، اين به اعداء رحمتى |
آنكه بر اعداء در رحمت گشاد |
|
مكه را پيغام لاتثريب داد |
امتيازات نسب را پاك سوخت |
|
آتش او اين خس و خاشاك سوخت |
خاك يثرب از دو عالم خوشتر است |
|
اى خنك شهرى كه آنجا دلبر است |
نسخه كونين را ديباچه اوست |
|
جمله عالم بندگان و خواجه اوست |
توكل راستين
عمرو بن اميه :
قلت
يا رسول الله ! اقيد راحلتى و اتوكل على الله و ارسلها و اتوكل على
الله . قال : قيدها و توكل على الله
راوى مى گويد به رسول الله (صلى الله عليه وآله ) عرض كردم توكل چيست ؟
آيا اين است كه مثلا شترم را در بيابان با ريسمان ببندم و سپس بر
خداوند توكل كنم ؟ يا اينكه او را رها كنم و سپس بر حقتعالى اعتماد و
توكل كنم ؟
حضرت در پاسخ فرمود: نخير! اول حيوانت را محكم ببند و كارت را محكم و
بنيادين انجام بده و آنگاه بر خداوند تبارك و تعالى توكل كن .
(221)
با نگرش به اين حديث راهگشا است كه پير فرزانه ، مولانا جلال الدين مى
گويد:
گفت پيغمبر به آواز بلند |
|
با توكل زانوى اشتر ببند |
رمز الكاسب حبيب الله شنو |
|
وز توكل در سبب غافل مشو |
رو توكل كن تو با كسب اى عمو |
|
سعى مى كن جهد مى كن مو به مو(222)
|
صفات دوست از منظر يك
عارف
عارف پاكباز شيعى ، شيخ محمد بهارى همدانى كه يكى از پرورش
يافته گان مكتب تربيتى و عرفان عارف كبير ملاحسينقلى همدانى است ، در
شرايط گزينش دوست چنين توصيه و سفارش مى كند:
دوست خوب لازم است داراى اين چند خصلت باشد:
1- عاقل و خردمند باشد، اندازه هر كار را على ما هو عليه بداند.
2- حسن خلق داشته باشد.
3- صاحب تقوى و صلاح باشد.
4- حريص بر دنيا نباشد.
5- بدعت گذار نباشد.
(223)
فوائد دانش طلبى
امام محمد باقر (عليه السلام ) فرمود:
العلم خزائن و مفتاحه السؤ ال . فاسئلوا رحمكم الله ، فانه توجر اربعه
:
السائل ، المتكلم ، المستمع ، المحب لهم
دانش به سان گنج هايى است كه در خزينه جواهرات نگهدارى مى شود و
كليدهايش سؤ ال است . خدا شما را مورد لطف و مرحمت قرار دهد، سؤ ال و
پرسش كنيد. چون در پرسش كردن چهار گروه بهره مند مى شوند:
1- پرسش گر 2- پاسخ دهنده 3- شنونده 4- شيفته و علاقه مند به دانش .
(224)
باز امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
ان
هذا العلم عليه قفل و مفتاحه السؤ ال
علم دانشمند مانند گنجى گرانبها است كه در مكان ويژه اى نگهدارى مى شود
كه سينه اوست ، و در آن گنجينه قفل و بسته است ، كليد بازگشائى او پرسش
كردن است .
(225)
شاءن شعر و شاعرى از
ديدگاه علامه اقبال
شاعر اندر سينه ملت چو دل |
|
ملتى بى شاعرى انبار گل |
سوز و مستى نقشبند عالمى است |
|
شاعرى بى سوز و مستى ماتمى است |
شعر را مقصود اگر آدمگرى است |
|
شاعرى هم وارث پيغمبرى است |
شاعرى زين مثنوى مقصود نيست |
|
بت پرستى بت گرى مقصود نيست
(226) |
امام خمينى (قدس سره ) و حق استادى
آيه الله صديقين كه از شخصيت هاى علمى اصفهان بود، روزى نقل مى
كرد كه من بعد از رحلت آيه الله بروجردى دو سال در محضر درس حضرت آيه
الله خمينى حاضر مى شدم . يك روز ايشان در درس نامى از حضرت آيه الله
ميرزا على ايروانى صاحب حاشيه معروف بر مكاسب برد و فرمود: ايشان حق
استادى به گردن من دارد. من يك هفته به درس ايشان حاضر شده ام . زيرا
يك هفته كه انسان نزد استادى درس بخواند، مى توان گفت كه فلانى بر من
حق استادى دارد.
(227)
تعبير خواب
كسى در خواب ديد كه خروسى آمد و قاليچه خانه اش را برد.
خوابش را براى ابن سيرين نقل كرد. او در پاسخ گفت : مؤ ذن مسجد شما دزد
است .
(228)
تعبيرى ديگر
شخصى نزد ابن سيرين آمد گفت : ديشب خواب ديدم كه از دماغم خون
رفت . در پاسخ گفت : مال و ثروتت از دست مى رود. از قضا بعد از گذشت
زمانى ، باز كسى ديگر نزدش آمد و گفت : خواب ديدم كه خون از دماغم مى
آيد. تعبير آن چيست ؟ گفت : مال و منال به دستت مى رسد.
آنهايى كه در محضرش بودند راز و رمز اين دو تعبير متفاوت را جويا شدند.
ابن سيرين گفت : ما در تعبير كردن خوابها، به الفاظ و واژه هايى كه بر
زبان گوينده جارى مى شود توجه ويژه داريم . خون ، در دانش تعبير خواب ،
مال و ثروت است . اولى گفت خون از دماغم رفت ، گفتم : مالت مى رود.
دومى گفت : خون از دماغم آمد، گفتم : پولدار و ثروتمند مى شوى .
لطيفه
در روزگار ميرزا بابر پادشاه افغانستان ، دانشمندى به نام
مولانا مزيد به هرات آمد. روزى عبدالرحمن جامى هم در مجلس ميرزا
بابر حضور داشت . ميرزا بابر از مولانا مزيد پرسيد: در لعن يزيد چه مى
گوئى ؟
مولانا مزيد گفت : روا نيست چون اهل قبله است - يعنى مسلمان است -
ميرزا بابر رو كرد به عبدالرحمن جامى گفت : مولانا مزيد چنين مى گويد،
نظر شما چيست ؟ گفت : من مى گويم صد لعنت بر يزيد و صد ديگر بر مزيد.
(229)
نردبان فروشى
دزدى بر ديوار باغ شخصى نردبان گذاشته بود و مى خواست براى دزدى
ميوه به داخل باغ برود. از قضا، صاحب باغ رسيد. رو به دزد كرد و گفت :
اينجا چه مى كنى ؟ دزد گفت : نردبان مى فروشم . صاحب باغ گفت : تا حالا
رخ داده كه كسى نردبانش را در اينجا بفروشد؟ دزد گفت :
نردبان مال من است ، هر كجا بخواهم مى فروشم .
بينى بزرگ
مردى كه بينى او از اندازه معمول ، بزرگتر بود، به خواستگارى
زنى رفت . در مقام تعريف و تمجيد از خودش گفت : من مردى هستم متحمل ،
باركش و زحمت كش . زن گفت : راست مى گوئى ، اگر متحمل و باركش نبودى
، اين بينى را چهل سال نمى كشيدى .
الصلاه تنها
آيه الله صالحى مازندرانى كه يكى از استادان كفايه الاصول
اينجانب بود، زمانى در هنگام درس فرمود: هنگامى كه در مشهد تحصيل مى
كردم ، استادى داشتم به نام آيه الله كفعمى ، كه مرد بسيار عابد و زاهد
و دانشمند بود. روزى جمعى از شاگردانش به ايشان گفتند: تشريف بياوريد
تا ما با شما نماز جماعت بخوانيم و به شما اقتدا كنيم . به شوخى فرمود:
الصلاه تنها. خداوند در قرآن فرمود: نماز تنها.
در قرآن خدا مى فرمايد:
ان
الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر؛
نماز باز مى دارد از بدى ها و زشتى ها. ولى اين مرد وارسته به شوخى ،
تنهى عربى را به تنها فارسى اراده مى كرد. يعنى نماز فرادى و تنها بهتر
است .
قاضى بيسواد
باز حضرت استاد صالحى مازندرانى (قدس سره ) فرمود: در روزگار
رضاخان پهلوى ، در يكى از دادگسترى ها، يك قاضى قضاوت مى كرد. روزى دو
نفر از اصحاب دعوى و مرافعه نزد او رفتند. يكى به اصطلاح مدعى بود و
ديگرى منكر.
اسم منكر
حسن
بود. مدعى بينه و دو شاهد عادل بر ادعاى خود نداشت . از نظر
دانش قضا، اگر مدعى داراى شاهد نباشد، منكر بايد قسم بخورد. منكر كه
حسن بود قسم خورد. قاضى در پرونده اش نوشت :
قد
جاء الحسن و اكل القسم . او بر اثر بيسوادى تصور مى كرد كه قسم
خوردن همين خوردن غذا است كه در عربى اكل مى گويند.
ادعاى خدائى
يكى از اهالى دامغان از يك اصفهانى پرسيد: مردم در زمانهاى
پيشين خيلى ادعاى خدائى و ادعاى پيغمبرى مى كردند، چه شده كه اين زمان
از اين ادعاها ديگر خبرى نيست ؟ اصفهانى گفت : مردم از بس كه كار دارند
گرفتار زندگى هستند، نه از خدا ياد مى كنند نه از پيغمبر.
به قول شاعر بذله گو:
من كثره اشتغالهم بكار |
|
ليس لهم كار بكردگار |
زيد بن صوهان
زيد بن صوهان برادر صعصعه بن صوهان است . زيد يكى از بزرگترين و
شجاع ترين ياران اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بود. او به رهبرش
عشقى سرشار داشت . در جنگ جمل ، در كنار حضرت بود و با سپاه طلحه و
زبير و عايشه جنگيد. و در همين جنگ بود كه به درجه رفيع شهادت نائل
آمد. او هنگامى كه بر زمين افتاد و لحظه هاى واپسين عمرش بود، حضرت
امير (عليه السلام ) بالاى سر اين افسر رشيد اسلام نشست ، آنگاه با
گفتن جملاتى ، بزرگترين مدال افتخار را به جناب زيد عطا كرد.
فرمود:
رحمك
الله يا زيد! كنت خفيف المؤ نه و عظيم المعونه ؛ خداى تو را
رحمت كند اى زيد! تو مردى بسيار كم زحمت بودى ولى كمك و يارى تو بسيار
بود.
اينجا بود كه زيد سرش را بلند كرد و گفت : اى اميرالمؤ منين !
خداوند به شما جزاى نيكو عنايت فرمايد. اى اميرالمؤ منين ! من تو را
انسانى مى دانم كه به خداوند علم و معرفت داشتى و خدا در نزد تو بسيار
بزرگ است . به خداى سوگند! من در كنار تو با نادانى نجنگيدم .
من شنيدم از ام السلمه همسر محترمه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله
) كه پيامبر مى فرمود:
من
كنت مولاه فعلى مولاه ، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من
نصره واخذل من خذله
آنگاه زيد به عنوان آخرين سخن گفت : اى اميرالمؤ منين ! من خوش نداشتم
كه تو را يارى نكنم كه خداوند مرا خوار گرداند.
(230)
چند جمله اى از آيه الله
سيد محمدهادى ميلانى (قدس سره )
آيه الله ميلانى از بزرگترين مراجع تقليد شيعه بود كه از
شاگردان آيه الله نائينى و آيه الله آقا ضياءالدين عراقى محسوب مى شد.
او از نجف به مشهد مقدس تشريف برد و در مشهد علاوه بر تدريس و تربيت
طلاب ، خدمات ارزنده اى به جهان شيعه كرد و اين بزرگوار در سال 1355 ه
ش از دنيا رفت و در كنار مرقد پاك و منور مولايش حضرت على بن موسى
الرضا (عليه السلام ) به خاك سپرده شد.
او در پاره اى از نوشته هايش مى گويد:
درس خواندن و زحمت كشيدن و استمداد از مقام ولايت حضرت ولى عصر (عليه
السلام )، باعث ايجاد قوه الهيه و نورى كه
يقذفه الله فى قلب من يشاء است مى شود. حضرت ولى عصر (عليه
السلام ) واسطه فيض بين خداوند متعال و مخلوق است .
درباره قرآن مى فرمايد: قرآن كريم در حقيقت براى تاءمين سعادت آخرت است
و عمل كردن به دستورات آن ، سعادت دنياى مردم را هم تاءمين مى كند.
زيرا سعادت آخرت ، در دنيا به دست مى آيد و عمل به قرآن ، در مقام
ايجاد رفاهيت براى مردم ، نيكى به افراد بشر و خويشاوندان و ترقى دادن
مسلمانان ، از مهم ترين موجبات سعادت آخرت است .
(231)
دليل حرام بودن غصب مال و
حق مردم
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
لا
يحل مال امرء مسلم و لا دمه الا بطيبه نفسه
تصرف در مال و خون مسلمانى روا نيست مگر با رضايت او.
(232)
امام زمان (عليه السلام ) فرمود:
لا
يحل لاحد ان يتصرف فى مال غيره الا باذنه
تصرف در مال ديگرى روا و جايز نيست ، مگر با اذان و رضايتش .
(233)
سهروردى
ابوالفتوح ، يحيى بن حبش ، ملقب به سهروردى ، صاحب كتاب گران
سنگ
حكمه الاشراق ، در تاريخ 549 ه ق در روستاى سهرورد از توابع
زنجان به دنيا آمد. او بى ترديد از بزرگترين فلاسفه اسلامى است .
سفرهاى زيادى انجام داد. عاقبت به دربار ملك ظاهر فرزند صلاح الدين
ايوبى رفت و در شهر حلب اقامت گزيد.
ديرى نپائيد كه به اين فيلسوف بزرگ و ارزشمند و جوان ، تهمت كفر و
الحاد زدند، تا اينكه متاءسفانه محكوم به اعدام شد و در همان شهر به
سال 587 در حالى كه 38 سال از عمرش سپرى شده بود، كشته شد و بدين سبب
به او شيخ مقتول مى گويند.
شاهكار او كتاب
حكمه
الاشراق است . فلسفه اشراق بر كشف و شهود و استدلال و برهان
تكيه و اعتماد دارد. كه يكى ، از پرورش نيروهاى عقلى ، و ديگرى از
تصفيه نفس و صفاى دل حاصل مى شود.
از نظر شيخ اشراق : آن فلاسفه اى كه به فلسفه استدلالى و اشراق و عرفان
دست يافته اند، را گروه متاءله مى نامد. در يونان مانند: فيثاغورث و
افلاطون ، در جهان اسلام همانند: خودش ، و از همين جا است كه عنوان
متاءله به جمعى از حكماى اخير ايران اطلاق شده كه برجسته ترين آنان
صدرالمتاءلهين شيرازى صاحب اسفار اربعه است .
(234)
روستاى قف انظر
حكيم و شاعر برجسته اسماعيلى ، ناصر خسرو در سفرنامه خويش مى
نگارد: به شهر كش از شهرهاى ماوراءالنهر رسيديم كه در آنجا هر سال
چهارصد خيك عسل حاصل مى شد. و از آنجا به قلعه اى رسيديم كه نام آنجا
را
قف انظر مى گفتند، يعنى بايست و نظاره كن ... چون بسيار زيبا و
باطراوت بوده است .
لزوم استاد داشتن
جلال الدين مولوى :
هيچ كس بى اوستا چيزى نشد |
|
هيچ آهن خنجر تيزى نشد |
هر كه گيرد پيشه اى بى اوستا |
|
ريشخندى شد به شهر و روستا |
هر كه در ره بى قلاويزى
(235) بود |
|
هر دو روزه راه صد ساله شود |
هر كه راند سوى كعبه بى دليل |
|
همچو اين سرگشتگان گردد ذليل |
دانش امام معصوم (عليه السلام )
سليمان جعفرى كه يكى از راويان موجه و قابل اعتماد حضرت رضا
(عليه السلام ) است مى گويد: در محضر حضرت رضا (عليه السلام ) بودم ، و
خانه سرشار از مردم بود. حاضرين مرتب پرسش هاى خويش را مطرح مى كردند و
امام (عليه السلام ) جواب مى داد. من كه دچار شگفتى شده بودم ، با خودم
گفتم :
ينبغى ان يكونوا انبياء؛ سزاوار است كه اينها - امامان معصوم
(عليه السلام ) - پيامبر باشند.
سليمان مى گويد: تا اين مطلب در ذهن و جان من خطور كرد، حضرت رشته سخن
را با حاضران گسست و آنگاه به من نگريست و فرمود:
يا
سليمان ! ان الائمه حلماء علماء يحسبهم الجاهل انبياء و ليسوا بانبياء؛
اى سليمان ! امامان (عليه السلام )، انسان هاى بردبار و فروتن و دانا
هستند، ولى آنهايى كه حقيقت را نمى دانند فكر مى كنند آنان پيامبرانند.
خير، آنها پيامبر نيستند.
(236)
على (عليه السلام ) افضل
امت محمد (صلى الله عليه وآله )
يكى از دانشوران بزرگ و با انصاف اهل سنت در اثر ارزشمند خود،
به نام
تشريح و محاكمه در تاريخ آل محمد (صلى الله عليه وآله ) برهان
جالب و قاطعى را در اينكه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بعد از رسول
الله (صلى الله عليه وآله ) افضل و اعلم امت است به شكل زير اقامه مى
كند. او مى گويد:
خرد انسانى مى گويد:
وجود از عدم و نيستى
نامى از جامد
حساس از غير حساس
عاقل از غير عاقل
عالم از غير عالم بهتر است
پس عقل حكم مى كند كه عالم عاقل از همه بهتر است . و به اتفاق مسلمين
على (عليه السلام ) از نظر علم و عقل از همه اصحاب پيامبر (صلى الله
عليه وآله ) افضل بود، پس حضرت على (عليه السلام ) افضل امت محمد (صلى
الله عليه وآله ) است .
(237)
جديت در تحصيل دانش
در حوزه درس مالك بن انس ، جمعى از طلاب درس مى خواندند.
ناگهان كسى فرياد زد:
قد
حضر الفيل ؛ فيل به مدينه آورده شد - تا آن هنگام در شهر مدينه
مردم ، فيل را نديده بودند - همه طلاب و شاگردان مالك ، جلسه درس را
ترك كردند كه بروند اين حيوان عجيب و غريب را ببينند. فقط يكى از
شاگردانش نرفت و او جز يحيى بن يحيى ليثى اندلسى كس ديگرى نبود.
مالك به او گفت : تو چرا نرفتى تا اين مخلوق عجيب را ببينى ؟ در منطقه
شما - اندلس - كه چنين حيوانى وجود ندارد.
او گفت : من از اندلس به اينجا - مدينه - آمده ام براى اينكه
لانظر اليك و اتعلم من زهدك و علمك ؛ من بدين جا آمدم كه در
خدمت تو باشم و از كمال و فضل و دانش تو بهره مند شوم ، نيامده ام
اينجا كه به فيل نگاه كنم .
استادش كه مالك باشد بسيار خشنود شد و
سماه
عاقل اهل الاندلس ؛ گفت : او خردمند اندلس است . او بعد از مدتى
كه در مدينه بود و دانش فراوانى را كسب كرد، به اندلس بازگشت و يكى از
دانشوران مشهور آن ديار شد.
(238)
حافظه آيه الله نائينى
حضرت استاد آيه الله وحيد خراسانى روزى در هنگام درس فرمود:
مرحوم آيه الله نائينى به دنبال حوادث مشروطه در ايران ، چون غيرت دينى
شديدى داشت ، براى دفاع از مشروطيت دوازده سال درس و بحث را رها كرد و
پيگير تحقق اهداف مشروطه در ايران شد.
ولى متاءسفانه آنچه را علماء بزرگ شيعه به دنبال او بودند، حاصل نشد.
بعد از 12 سال كه به حوزه تدريس و به نجف بازگشت ، با كمال شگفتى ديدند
نائينى در زمان حاضر، همان نائينى در 12 سال پيش است . از نظر تسلط بر
مبانى و قواعد و احاديث . و اين حافظه عجيب و غريب آن مرد بزرگوار بوده
است .
(239)
ويژگى يك مبلغ
يكى از سخنوران و وعاظ معروف به نام شريعت ، در مسجد سربيشه
بيرجند منبر مى رفت و منبر جالبى داشت . او مى گفت : يك منبرى موفق ،
بايد داراى چهار ويژگى باشد:
1- باسواد و اهل مطالعه 2- پر رو و شجاع 3- خوش چهره و پاك و تميز 4-
خوش صدا بودن .
انواع سعادت
محققان علوم عقلى گفته اند: سعادت بر سه پايه استوار است :
1- سعادت روحى : زيادى استعداد، سرعت انتقال
2- سعادت جسمى : صحت مزاج ، اعتدال قامت ، زيبائى صورت
3- سعادت معنوى : كسب فضائل ، ترك رذائل ، نيك سرشتى
(240)
اشك عاشقانه
شاعر عرب مى گويد:
كيف ترى ليلى بعين ترى |
|
بها سواها و ما طهرتها بالمدامع |
چگونه چهره ليلى - كنايه از وصول و فناء فى الله - را مشاهده خواهى
كرد، در حالى كه با آن ديده هنوز
غير
را مى بينى و ديده گان را با ريزش اشك پاك نكرده اى .
اين دو بيت خواجه شيراز، لسان الغيب ، گويا ترجمه زيباى اين شعر عرفانى
است :
غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويند |
|
پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز |
چشم آلوده ، نظر از رخ جانان دور است |
|
بر رخ او، نظر از آئينه پاك انداز(241)
|
تاريخ آغاز حكومت آل سعود
در حجاز
آغاز سلطنت منحوس عبدالعزيز بن عبدالرحمن ، سر سلسله آل سعود در
سده چهاردهم ه ق در 22 جمادى الثانى 1344 ه ق اتفاق افتاد.
به دنبال غلبه و تسلط عبدالعزيز بر سرزمين حجاز، سى نفر از اعيان و
بزرگان مكه در جلسه اى به اتفاق آراء، مقرر داشتند كه با عبدالعزيز آل
سعود به عنوان پادشاه حجاز بيعت كنند. پس در 25 جمادى الثانى بعد از
خواندن نماز جمعه ، در جلو باب الصفا صورت بيعت را خواندند و او پادشاه
حجاز و نجد شد.
تا اينكه در تاريخ 17 جمادى الاول در سال 1351 ه ق سلطان عبدالعزيز طى
صدور بخشنامه اى مقرر كرد كه كشور او از اين تاريخ به نام
المملكه العربيه السعوديه خوانده شود.
عبدالعزيز گذشته از اينكه پادشاه حجاز بود، از علماء فرقه وهابيت هم به
شمار مى آمد. او داراى 18 پسر بود كه بعد از مرگش يكى بعد از ديگرى به
عنوان شاه عربستان اداره امور را به دست مى گيرند. كسانى كه بعد از
مرگش تا الان (1382 ه ش - 1424 ه ق ) به پادشاهى رسيدند عبارتند از: 1-
سعود بن عبدالعزيز 2- فيصل بن عبدالعزيز 3- خالد بن عبدالعزيز 4- فهد
بن عبدالعزيز.
(242)