10113 16- الورع الوقوف عند الشّبهة. 2 154 پارسايى توقف كردن و ايستادن در برابر شبههناك است.
10114 17- الصق
باهل الخير و الورع و رضّهم على ان لا يطروك، فانّ كثرة الاطراء تدنى من العزّة و
الرّضا بذلك يوجب من اللّه المقت. 2 218 ملازم اهل خير و ورع شو و آنها را راضى كن
كه تو را نستايند، زيرا ستودن بسيار، آدمى را به فريب خوردن نزديك مىسازد، و
خوشنود بودن به آن نيز موجب خشم خداوند گردد.
10115 18- اكيسكم اورعكم. 2 370 زيركترين شما پارساترين شما است.
10116 19- املك شيء الورع. 2 377 مالكترين چيز، پارسايى است (كه آدمى را مالك
دنيا و آخرت كند).
10117 20- انفع شيء الورع. 2 378 سودمندترين چيز، پارسايى است.
10118 21- احسن اللّباس الورع. 2 379 بهترين جامه، پارسايى است.
10119 22- احسن شيء الورع. 2 397 بهترين چيز، پارسايى است.
10120 23- اصل الورع تجنّب الاثام و التّنزه عن الحرام. 2 417 اصل و ريشه پارسايى پرهيز كردن از گناهان، و پاكى
جستن از حرام است.
10121 24- افسد دينه من تعرّى عن الورع. 2 426 دين خود را تباه كرده كسى كه از
پارسايى برهنه گرديده است.
10122 25- احسن اللّباس الورع و خير الذّخر التّقوى. 2 446 بهترين جامهها
پارسايى و بهترين توشهها تقوا و پرهيزكارى است.
10123 26- اورع النّاس انزههم عن المطالب. 2 484 پارساترين مردم پرهيزكارترين
آنها از خواستهها و درخواستها است.
10124 27- انّ ازين الاخلاق الورع و العفاف. 2 489 به راستى كه آراستهترين
اخلاق، ورع و پاكدامنى است.
10125 28- انّك ان تورّعت تنزّهت عن دنس السّيّئات. 3 55 به راستى كه تو اگر
پارسايى كنى از پليدى گناهان و بديها پاكيزه خواهى شد.
10126 29- انّما الورع التّحرّى فى المكاسب و الكفّ عن المطالب. 3 84 جز اين
نيست كه پارسايى درنگ و تأمّل كردن در كسبها (و با احتياط عمل كردن در آنها) است و
باز ايستادن و خويشتندارى كردن در برابر خواستهها (يا درخواست از مردم) است.
10127 30- آفة العدول قلّة الورع. 3 105 آفت مردمان عادل، كمى پارسايى است.
10128 31- بالورع يكون التّنزّه من الدّنايا. 3 223 پاكيزگى از پستىها به
وسيله پارسايى است.
10129 32- بصدق الورع يحصن الدّين. 3 224 به وسيله صداقت در پارسايى، دين نگهدارى شود.
10130 33- بالورع يتزكّى المؤمن. 3 236 به وسيله پارسايى است كه مؤمن پاكيزه گردد.
10131 34- ثمرة الورع صلاح النّفس و الدّين. 3 331 ميوه پارسايى شايستگى و صلاح
نفس و دين است.
10132 35- جمال المؤمن ورعه. 3 363 زيبايى مؤمن، پارسايى او است.
10133 36- جمال الدّين الورع. 3 375 زيبايى دين، پارسايى است.
10134 37- حبّ الفقر يكسب الورع. 3 396 دوست داشتن فقر و ندارى پارسايى را كسب
كند.
10135 38- خير امور الدّين الورع. 3 425 بهترين كارهاى دين پارسايى است.
10136 39- خير النّاس اورعهم و شرّهم افجرهم. 3 433 بهترين مردم پارساترين
آنهاست، و بدترين آنها گناهكارترين ايشان است.
10137 40- دليل دين العبد ورعه. 4 8 راهنماى دين بنده خدا، پارسايى او است.
10138 41- زين الايمان الورع. 4 109 زيور ايمان، پارسايى است.
10139 42- زاد المرء الى الآخرة الورع و التّقى. 4 113 توشه آدمى به سوى سفر
آخرت پارسايى و تقواست.
10140 43- سبب صلاح الدّين الورع. 4 120 سبب صلاح و شايسته شدن دين پارسايى است.
10141 44- سبب صلاح النّفس الورع. 4 126 وسيله اصلاح نفس، پارسايى است.
10142 45- سوسوا أنفسكم بالورع و داووا مرضاكم بالصّدقة. 4 135 نفسهاى خود را
با پارسايى سياست و ادب كنيد، و بيمارانتان را با صدقه مداوا كنيد (و بهبود بخشيد).
10143 46- سياسة الدّين بحسن الورع و اليقين. 4 135 سياست دين (و تكميل آن) به پارسايى و يقين نيكو است.
10144 47- شيئان لا يوازنهما عمل: حسن الورع و الاحسان الى المؤمنين. 4 184 دو چيز است كه هيچ عملى با آن دو، هم وزن نشود (و به سنگينى آن دو در
ترازوى اعمال نرسد) پارسايى نيكو، و احسان به مردمان با ايمان.
10145 48- صلاح الدّين الورع. 4 194 صلاح دين پارسايى است.
10146 49- صلاح الايمان الورع و فساده الطّمع. 4 195 صلاح ايمان پارسايى است و
فساد و تباهى آن به طمع است.
10147 50- عليك بالورع فانّه خير صيانة. 4 290 بر تو باد به پارسايى كه آن
بهترين نگهبان است.
10148 51- عليك بالورع فانّه عون الدّين و شيمة المخلصين. 4 295 بر تو باد به
پارسايى، زيرا پارسايى كمك كار دين و شيوه مخلصان است.
10149 52- عليك بالورع و ايّاك و غرور الطّمع، فانّه وخيم المرتع. 4 297 برتو
باد به پارسايى، و زنهار كه بپرهيزى از فريب طمع كه چراگاهى است خشك و بىعلف.
10150 53- كن ورعا تكن زكيّا. 4 600 پارسا باش تا پاكيزه باشى.
10151 54- قرن الورع بالتّقى. 4 495 پارسايى به تقوا و پرهيزكارى مقرون گشته.
10152 55- من صدّق ورعه اجتنب المحرّمات. 5 255 كسى كه پارسايىاش راست و درست
باشد از محرّمات و كارهاى حرام دورى گزيند.
10153 56- من قلّ ورعه مات قلبه. 5 269 كسى كه پارسايىاش كم باشد دلش مرده است.
10154 57- من لم يصلحه الورع أفسده الطّمع. 5 247 كسى كه پارسايى اصلاحش نكند،
طمع و آز تباهش كند.
10155 58- من زاد ورعه نقص اثمه. 5 275 كسى كه پارسايىاش بسيار شد، گناهش كم شود.
10156 59- من تورّع حسنت عبادته. 5 299 كسى كه پارسايى كند عبادتش نيكو شود.
10157 60- من أحبّنا فليعمل بعملنا و ليتجلبب الورع. 5 303 كسى كه ما را دوست
دارد، بايد به عمل ما عمل كند، و پارسايى را همچون پيراهنى به تن كند.
10158 61- ما اصلح الدّين كالورع. 6 59 چيزى مانند پارسايى دين را اصلاح نكند.
10159 62- ملاك الدّين الورع. 6 117 ملاك و معيار دين، پارسايى است.
10160 63- مع الورع يثمر العمل. 6 121 با وجود پارسايى، عمل ميوه و ثمر مىدهد.
10161 64- نعم الرّفيق الورع و بئس القرين الطّمع. 6 165 چه رفيق خوبى است
پارسايى و چه همراه و قرين بدى است طمع.
10162 65- ورع الرّجل على قدر دينه. 6 223 پارسايى مرد به اندازه دين و آيين او است.
10163 66- ورع المؤمن يظهر فى عمله. 6 241 پارسايى مؤمن در عمل او آشكار شود (نه در زبان تنها).
10164 67- لا ورع كالكفّ. 6 349 پارسايى و ورعى همانند خويشتندارى نيست.
10165 68- لا نزاهة كالتّورّع. 6 354 هيچ پاكيزگى همچون پارسايى كردن نيست.
10166 69- لا يصلح الدّين كالورع. 6 367 چيزى مانند پارسايى دين را اصلاح
نمىكند.
10167 70- لا معقل أحرز من الورع. 6 382 پناهگاهى محكمتر از پارسايى نيست.
10168 71- لا يزكو العلم بغير ورع. 6 388 علم و دانش بدون داشتن پارسايى پاك
نشود.
10169 72- لا صيانة لمن لا ورع له. 6 402 نگهبان و نگهدارندهاى نيست براى كسى
كه پارسايى ندارد.
10170 73- لا ورع أنفع من ترك المحارم و تجنّب المآثم. 6 419 پارسايى و ورعى
سودمندتر از ترك محرمات و خويشتندارى از انجام گناهان نيست.
10171 74- لا عمل أفضل من الورع. 6 434 عملى برتر از پارسايى نيست.
10172 75- يعجبني ان يكون الرّجل حسن الورع متنزّها عن الطّمع كثير الإحسان
قليل الامتنان. 6 478 خوشحال مىكند مرا كه، مرد پارسائى نيكو، و خويشتندار از آز
و طمع، و پر احسان باشد، و منّت كم بگذارد.
باب الوزارة و الوزير
10173 1- شرّ الوزراء من كان للاشرار وزيرا. 4 167 بدترين وزيران كسى است كه
وزير افراد شرور و بدكار باشد.
10174 2- وزراء السّوء أعوان الظّلمة و اخوان الاثمة. 6 239 وزيران بد، كمك كار
ستمكاران و برادر گنهكاران هستند.
باب الوسط (ميانه)
10175 1- خير الامور النّمط الاوسط اليه يرجع الغالى و به يلحق التّالى. 3 447
بهترين كارها و طريقهها مذهب كسى است
كه ميانهرو باشد، كه به سوى او بازگردد آنكه غلوّ كرده
و از حدّ گذشته، و به او ملحق گردد آنكه از پى آيد و عقب
مانده باشد.
باب المواساة (يارى دادن)
10176 1- اخوك مواسيك فى الشّدّة.
1 115 برادر (حقيقى تو) كسى است كه در سختى و دشوارى زندگى با تو مواسات و
برابرى داشته باشد.
10177 2- المواساة افضل الاعمال. 1 346 مواسات، برترين اعمال
و كارهاست.
10178 3- احسن الاحسان مواساة الاخوان. 2 403 بهترين احسانها، مواسات كردن با
برادران است.
10179 4- انّ مواساة الرّفاق من كرم الاعراق. 2 493 به راستى كه مواسات با
رفيقان و دوستان، از بزرگوارى ريشه و نژاد انسان است.
10180 5- ما حفظت الاخوّة بمثل المواساة. 6 74 برادرى به چيزى همانند مواسات
نگهدارى نشده است.
10181 6- لا تعدّنّ صديقا من لا يواسى بماله. 6 287 دوست صميمى مشمار كسى را كه
با مال خود مواسات نكند.
باب المواصلة (پيوند كردن)
10182 1- افضل الفضائل صلة الهاجر و ايناس النّافر و الاخذ بيد العاثر. 2 478 برترين فضيلتها پيوند كردن با كسى است كه بريده باشد، و انس گرفتن با كسى
كه رميده باشد، و دستگيرى كردن از افتاده است.
10183 2- انّ من مكارم الاخلاق ان تصل من قطعك و تعطى من حرمك و تعفو عمّن
ظلمك. 2 542 به راستى از مكارم اخلاق است كه پيوند كنى با كسى كه از تو بريده، و عطا و بخشش
كنى به كسى كه تو را محروم ساخته، و عفو و گذشت كنى از كسى كه به تو ستم كرده است.
10184 3- ربّ مواصلة خير منها القطيعة. 4 73 بسا پيوند كردنى كه بريدن از آن
بهتر است.
10185 4- ربّ مواصلة ادّت الى تثقيل. 4 75 بسا پيوند كردنى كه به گرانبار كردن (انسان) منجر گردد (مانند اين كه به
كسى احسانى بكنند كه نتواند تلافى كند).
10186 5- عليكم بالتّواصل و الموافقة و ايّاكم و المقاطعة و المهاجرة. 4 301 بر
شما باد به پيوند كردن و همراهى نمودن با يكديگر، و از جدايى و دورى كردن از يكديگر
بپرهيزيد.
10187 6- كن لمن قطعك واصلا، و لمن سألك معطيا، و لمن سكت عن مسألتك مبتدئا. 4
610 چنان باش كه پيوند كنى با كسى كه از تو بريده، و عطا كنى به كسى كه از تو
درخواست كند، و آغاز كننده باشى به عطا و بخشش نسبت به كسى كه از درخواست كردن از
تو خاموش گشته است.
10188 7- من وصلك و هو معدم، خير لك ممّن جفاك و هو مكثر. 5 461 كسى كه با تو
پيوند كند و ندار و فقير باشد بهتر است از كسى كه با تو جفا كند و دارا و ثروتمند
باشد.
10189 8- مواصلة الافاضل توجب السّموّ. 6 127 پيوند كردن با مردمان فاضل موجب
بلندى مقام و مرتبه مىگردد.
10190 9- وصول معدم خير من جافّ مكثر. 6 226 پيوند كنندهاى كه ندار و فقير
باشد، از جفاكار ثروتمند و دارا بهتر است.
10191 10- وصول النّاس من وصل من قطعه 6 226 پيوند كنندهترين مردم كسى است كه پيوند كند با كسى كه از او بريده باشد.
10192 11- لا يكوننّ اخوك على قطيعتك اقوى منك على صلته. 6 317 زنهار نبايد
برادر تو در بريدن از تو قوىتر باشد از تو در پيوند كردن با او.
باب التواضع (فروتنى)
10193 1- التّواضع يرفع، التّكبّر يضع. 1 12 تواضع رفعت و بلندى رتبه مىدهد و تكبر پست مىكند.
10194 2- التّواضع ثمرة العلم. 1 81 فروتنى ميوه علم و دانش است.
10195 3-
التّواضع يرفع الوضيع. 1 82 تواضع، آدم پست را بلند مىكند.
10196 4- التّواضع عنوان النّبل. 1 113 فروتنى، نشانه نجابت و زيركى است.
10197 5- التّواضع ينشر الفضيلة. 1 140 فروتنى فضيلت و برترى انسان را پراكنده
و منتشر كند.
10198 6- التّواضع زكاة الشّرف. 1 233 فروتنى، زكات شرف و بزرگى است.
10199 7- التّواضع اشرف السؤدد. 1 241 فروتنى، شريفترين آقايى و سيادت است.
10200 8- التّواضع سلّم الشّرف. 1 263 فروتنى، نردبان شرف و بزرگى است.
10201 9- التّواضع من مصائد الشّرف. 1 389 فروتنى كردن از دامهاى شرافت و بزرگى است.
10202 10- التّواضع افضل الشّرفين. 2 20 فروتنى، برترين شرف، از دو بخش شرافت و
بزرگى است.
10203 11- التّواضع مع الرّفعة كالعفو مع القدرة. 2 89 فروتنى- با داشتن بلندى
مرتبه- همانند عفو و گذشت كردن با داشتن قدرت و توانايى (بر انتقام) است.
10204 12- التّواضع رأس العقل و التّكبّر رأس الجهل. 2 151 تواضع، اساس عقل و
دانايى است و تكبر، اساس جهل و نادانى.
10205 13- اتّضع ترتفع. 2 173 فروتنى كن تا بلند گردى.
10206 14- اعظم الشّرف
التّواضع. 2 380 بزرگترين شرافتها فروتنى است.
10207 15- اجلّ النّاس من وضع نفسه. 2 406 والاترين مردم كسى است كه خود را كوچك بداند.
10208 16- اعظم النّاس رفعة من وضع نفسه. 2 434 بزرگترين بلندى مقام را در مردم
كسى دارد كه نفس خود را پست كرده و افتادگى نموده است.
10209 17- اشرف الخلائق التّواضع و الحلم و لين الجانب. 2 442 شريفترين خلق و
خويها عبارت است از تواضع، بردبارى، نرمخويى.
10210 18- انّك ان تواضعت رفعك اللّه. 3 54 به راستى كه اگر فروتنى كنى خداوند بلندت گرداند.
10211 19- اذا تفقّه الرّفيع تواضع. 3 133 هرگاه شخص بلند مرتبه علم فقه (و
احكام دين) بياموزد، فروتنى كند.
10212 20- بالتّواضع تكون الرّفعة. 3 198 رفعت و بلندى مرتبه به وسيله تواضع
بدست آيد.
10213 21- بالتّواضع تزان الرّفعة. 3 200 بلندى و رفعت مقام به وسيله تواضع
سنجيده مىشود.
10214 22- بكثرة التّواضع يتكامل الشّرف. 3 225 با تواضع بسيار، شرافت تكامل
يابد.
10215 23- بخفض الجناح تنتظم الامور. 3 229 با افتادگى كارها نظم و ترتيب پيدا مىكند.
10216 24- تواضع للّه يرفعك. 3 277 در پيشگاه خداوند فروتنى كن تا خداوند تو را
رفعت مقام دهد.
10217 25- تواضع المرء يرفعه. 3 278 فروتنى آدمى او را بلند گرداند.
10218 26- تمام الشّرف التّواضع. 3 280 تمامى شرافت، فروتنى است.
10219 27- تواضع الشّريف يدعو الى كرامته. 3 319 فروتنى آدم شريف سبب كرامت او
مىشود.
10220 28- ثمرة التّواضع المحبّة. 3 327 ميوه تواضع، دوستى مردم است.
10221 29- حاصل التّواضع الشّرف. 3 407 حاصل تواضع، شرافت و بلندى مرتبه است.
10222 30- سلّم الشّرف التّواضع و السّخاء. 4 142 نردبان شرافت، فروتنى و سخاوت
است.
10223 31- ضادّوا الكبر بالتّواضع. 4 232 به وسيله فروتنى با تكبر مخالفت كنيد.
10224 32- كفى بالتّواضع شرفا. 4 572 براى رفعت و بلندى مقام، فروتنى كافى است.
10225 33- كفى بالتّواضع رفعة. 4 577 براى رفعت و بلندى مقام، فروتنى كافى است.
10226 34- كما تتواضع تعظم. 4 623 همان گونه كه فروتنى كنى بزرگ شوى.
10227 35- من تواضع رفع. 5 142 كسى كه تواضع كند بلند مرتبه گردد.
10228 36- من كان متواضعا لم يعدم الشّرف. 5 234 كسى كه فروتن باشد، شرافت را
از دست ندهد.
10229 37- من تواضع عظّمه اللّه و رفعه. 5 301 كسى كه فروتنى كند خداوند او را بزرگ گرداند و رفعت مقام دهد.
10230 38- ما تواضع الّا رفيع. 6 53 فروتنى نكند مگر انسان بلند مرتبه.
10231 39- ما اكتسب الشّرف بمثل التّواضع. 6 58 شرافت به وسيله چيزى همانند
فروتنى به دست نيايد.
10232 40- ما تواضع احد الّا زاده اللّه جلالة. 6 77 هيچ كس فروتنى نكرده جز
آنكه خداوند جلالت و عظمت او را افزون كند.
10233 41- ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عند اللّه سبحانه، و ما
احسن تيه الفقراء على الاغنياء اتّكالا على اللّه سبحانه. 6 100 چقدر نيكو است
فروتنى كردن توانگران براى نيازمندان به خاطر جلب رضا و لطف خداى سبحان، و چقدر
نيكو است تكبر نيازمندان در برابر توانگران از روى اعتماد بر خداى سبحان.
10234 42- وجيه النّاس من تواضع مع رفعة و ذلّ مع منعة. 6 227 آبرومند و بزرگ
مردم كسى است كه با وجود بلندى مرتبه فروتنى كند، و با داشتن عزّت و شوكت افتادگى و
خوارى كند.
10235 43- لا تصعّرنّ خدّك و الن جانبك و تواضع للّه الّذى رفعك. 6 324 زنهار
روى خود را از روى تكبّر از مردم مگردان، و با مردم نرمى كن و فروتنى كن از براى
خداوندى كه تو را بلند كرده است.
10236 44- لا شرف كالتّواضع. 6 354 شرافتى، همچون فروتنى نيست.
10237 45- انّ المؤمنين خائفون. 2 540 به راستى كه انسانهاى با ايمان ترسانند.
باب الوطن
10238 1- من ضيق العطن لزوم الوطن. 6 15 ملازم بودن در وطن از تنگدستى است (يعنى تنگدستى سبب ماندن در وطن
مىگردد).
10239 2- شرّ الأوطان ما لم يأمن فيه القطّان. 4 171 بدترين وطنها، آن جايى است
كه مردم ساكن در آن نيز امنيّت ندارند.
باب الوعد (نويد دادن)
10240 1- المروّة انجاز الوعد. 1 212 مردانگى، وفا كردن به وعده است.
10241 2- الوعد مرض و البرء انجازه. 1 295 وعده نوعى بيمارى است، و وفاى به آن بهبود آن است.
10242 3- الوعد أحد الرّقّين. 2 20 وعده دادن يكى از دو بخش بردگى است.
10243 4- انجاز الوعد احد العتقين. 2 20 وفا كردن به وعده يكى از دو بخش آزادى
است.
10244 5- انجاز الوعد من دلائل المجد. 2 161 وفا كردن به وعده از نشانههاى
مجد و عظمت انسان است.
10245 6- المنع الجميل احسن من الوعد الطّويل. 2 159 منع نيكو (از قضاى حاجت
درخواست كننده) بهتر از وعده طولانى است (چون سائل را آسوده مىكند).
10246 7- اذا وعدت فانجز. 3 116 هرگاه وعده دادى وفا كن.
10247 8- غير موف بالعهود من اخلف الوعود. 4 382 كسى كه خلف وعده كند و به وعده
وفا نكند در زمره كسانى است كه به عهدها وفا نمىكنند.
10248 9- كن منجزا للوعد موفيا بالنّذر. 4 601 وعده را وفا كن و نذر را ادا كن.
10249 10- من تمام المروّة انجاز الوعد. 6 40 وفا كردن به وعده از كمال مردانگى است.
10250 11- ملاك الوعد انجازه. 6 117 ملاك (و ارزش) وعده، وفا كردن به آن است.
10251 12- ما بات لرجل عندى موعد قطّ فبات يتململ على فراشه ليغدو بالظّفر
بحاجته، اشدّ من تململى على فراشى، حرصا على الخروج اليه من دين عدته و خوفا من
عائق يوجب الخلف، فانّ خلف الوعد ليس من اخلاق الكرام. 6 108 شب آن مردى كه از طرف
من وعدهاى به او داده شده، و شب خود را با اضطراب و نگرانى براى رسيدن به حاجت خود
به سر مىبرد، سختتر نيست از اضطراب و نگرانى من به خاطر حرصى كه بر انجام آن وعده
دارم، و ترس از اين كه مانعى سر راهم آيد كه موجب خلف وعدهام گردد، كه به راستى
خلف وعده از اخلاق كريمان و بزرگواران نيست.
10252 13- لا تعد بما تعجز عن الوفاء به. 6 264 وعده نده به چيزى كه از وفا و
انجام آن عاجز و ناتوان هستى.
10253 14- لا تعدنّ عدة لا تثق من نفسك بانجازها. 6 292 زنهار وعدهاى نده كه
از جانب خود اطمينان انجام آن را ندارى.
باب الوعظ و الموعظة (پند و اندرز)
10254 1- المواعظ حيوة القلوب. 1 85 اندرزها، زندگى دلهاست.
10255 2- الاتّعاظ اعتبار. 1 50 پند پذيرفتن، عبرت گرفتن است.
10256 3- الموعظة نصيحة شافية. 1 230 اندرز دادن، نصيحتى بهبود بخش است.
10257 4- المواعظ كهف لمن وعاها. 1 293 اندرزها پناهگاهى است براى كسى كه آنها را به ياد بسپارد.
10258 5- المواعظ شفاء لمن عمل بها. 1 306 اندرزها شفابخش است براى كسى كه بدانها عمل كند.
10259 6- الوعظ النّافع ما ردع. 1 319 اندرز سودمند آن است كه باز دارد (اندرز
دهنده يا اندرز شنونده را)
10260 7- العاقل من اتّعظ بغيره. 1 339 عاقل و خردمند
كسى است كه از حال ديگران پند گيرد.
10261 8- المواعظ صقال النّفوس و جلاء القلوب. 1 357 اندرزها زداينده چركى از
جانها، و جلا دهنده دلها است.
10262 9- الجاهل لا يرتدع و بالمواعظ لا ينتفع. 2 35 آدم نادان از كار زشت باز
نايستد و به اندرزها هم سودمند نشود.
10263 10- احى قلبك بالموعظة، و امته بالزّهادة، و قوّه باليقين، و ذلّله بذكر
الموت، و قرّره بالفناء، و بصّره فجائع الدّنيا. 2 206 دلت را به اندرز دادن زنده كن، و
به زهد ورزيدن بميرانش، و به يقين نيرويش ده، و آن را به ياد مرگ رام گردان، و آن
را به فنا و نيستى آرام كن و به مصيبتهاى اندوه بار دنيا بينايش گردان.
10264 11- اتّعظوا ممّن كان قبلكم قبل ان يتّعظ بكم من بعدكم. 2 242 پند گيريد
از آنانكه پيش از شما بودند، قبل از آنكه پند گيرند از شما، آنانكه پس از شما
مىآيند.
10265 12- اتّعظوا بالعبر و اعتبروا بالغير و انتفعوا بالنّذر. 2 248 به عبرتها
پند گيريد، و به دگرگونيها عبرت گيريد، و به بيم دهندگان سودمند شويد.
10266 13- استصبحوا من شعلة واعظ متّعظ و اقبلوا نصيحة ناصح متيقّظ وقفوا عند
ما افادكم من التّعليم. 2 258 از شعله واعظى كه خود پند گرفته روشنى جوييد، و نصيحت
خيرخواهى كه بيدار باشد بپذيريد، و به ايستيد (يعنى عمل كنيد) نزد آنچه شما را سود
دهد از آموزش و تعليم بايستيد.
10267 14- انفع المواعظ ما ردع. 2 398 سودمندترين اندرزها آن است كه انسان را
(از كار خلاف) باز دارد.
10268 15- ابلغ العظات الاعتبار بمصارع الاموات. 2 423 رساترين اندرزها عبرت
گرفتن از جايگاه افتادن مردگان (و وضع آنها) است.
10269 16- انّ الوعظ الّذى لا يمجّه سمع و لا يعدله نفع ما سكت عنه لسان القول
و نطق به لسان الفعل. 2 540 به راستى آن اندرزى كه هيچ گوشى آن را به دور نيندازد
(و آن را بپذيرد) و هيچ سودى با آن برابرى نكند، اندرزى است كه زبان گفتار از آن
خموش باشد، و زبان عمل بدان گويا باشد.
10270 17- انّ العاقل يتّعظ بالادب و
البهائم لا تتّعظ إلّا بالضّرب. 2 552 به راستى كه شخص عاقل با ادب پند گيرد، ولى
چهارپايان جز با كتك پند نگيرند.
10271 18- بالمواعظ تنجلى الغفلة. 3 200 به وسيله اندرزها زنگار غفلت و بىخبرى از دلها زدوده شود.
10272 19- ثمرة الوعظ الانتباه. 3 322 ميوه اندرز دادن، بيدار شدن است.
10273 20- خير المواعظ ما ردع. 3 421 بهترين پندها آن است كه (انسان را از گناه
و كارهاى خلاف) بازدارد.
10274 21- رحم اللّه امرء اتّعظ و ازدجر و انتفع بالعبر. 4 42 خدا رحمت كند
شخصى را كه پند گيرد و باز ايستد، و به عبرتها سودمند شود.
10275 22- ربّ زاجر غير مزدجر. 4 78 بسا بازدارندهاى كه خود باز نايستد.
10276 23- ربّ واعظ غير مرتدع. 4 78 بسا پند دهندهاى كه خود پند نگيرد و از
عمل خلاف باز نايستد.
10277 24- غير منتفع بالعظات قلب متعلّق بالشّهوات. 4 382 سود نبرد به اندرزها
آن دلى كه بسته به خواستهها است.
10278 25- فى المواعظ جلاء الصّدور. 4 407 جلاى سينهها، در اندرزهاست.
10279 26- فطنة المواعظ تدعو الى الحذر، فاتّعظوا بالعبر و اعتبروا بالغير و
انتفعوا بالنّذر. 4 423 دريافت پندها و اندرزها آدمى را به پرهيز كردن مىخواند، در
اين صورت به عبرتها پند گيريد، و به دگرگونيها عبرت گيريد، و به ترسانندهها سودمند
گرديد.
10280 27- فيا لها مواعظ شافية لو صادفت قلوبا زاكية و اسماعا واعية و آراء
عازمة. 4 432 آه كه چه اندرزهاى شفا بخشى اگر مواجه شود با دلهاى پاك و گوشهاى شنوا
و رأيهايى جازم و تصميم گيرنده
10281 28- قد نصح من وعظ. 4 474 كسى كه پند داده
خيرخواهى كرده است (خواه شنونده عمل كند و خواه نكند).
10282 29- قد تيقّظ من اتّعظ. 4 475 كسى كه پند را پذيرفته به حقيقت كه بيدار
گشته است.
10283 30- كفى بالمرء غواية ان يأمر النّاس بما لا يأتمر به، و ينهاهم عمّا لا
ينتهى عنه. 4 584 در گمراهى انسان همين بس كه مردمان را به چيزى فرمان دهد كه خود
فرمان پذير نيست، و آنها را از چيزى باز دارد كه خود باز نايستد.
10284 31- للكيّس لكلّ شيء اتّعاظ. 5 31 براى انسان زيرك در هر چيزى اندرزى
است.
10285 32- من وعظك فلا توحشه. 5 172 كسى كه تو را اندرز دهد او را از خود رميده
نكن.
10286 33- من وعظك احسن اليك. 5 190 كسى كه تو را اندرز دهد به تو احسان كرده
است.
10287 34- من لم يتّعظ بالنّاس وعظ اللّه النّاس به. 5 400 كسى كه از وضع مردم
پند نگيرد خداوند مردم را به او (و وضع او) اندرز دهد.
10288 35- من فهم مواعظ الزّمان لم يسكن الى حسن الظّنّ بالايّام. 5 402 كسى كه
اندرزهاى زمانه را درك كند و بفهمد، به خوش گمان بودن به روزگار آرامش نيابد.
10289 36- نعم الهديّة الموعظة. 6 157 اندرز هديه خوبى است.
باب التوفيق (آماده شدن اسباب خير)
10290 1- التّوفيق عناية. 1 26 توفيق، عنايتى است (از سوى خداوند كه به بندهاش
مىدهد).
10291 2- التّوفيق رحمة. 1 48 توفيق، رحمتى است.
10292 3- التّوفيق اقبال. 1 63 توفيق، اقبال و سعادتى است (كه به آدمى روى
آورده).
10293 4- التّوفيق مفتاح الرّفق. 1 71 توفيق، كليد نرمى و نرم خويى است.
10294 5- التّوفيق قائد الصّلاح. 1 79 توفيق، راه بر به سوى صلاح و شايستگى
است.
10295 6- التّوفيق من جذبات الرّبّ. 1 144 توفيق از جذبهها (و وسائل كشش) پروردگار است (كه بنده را به سوى خود جذب
كند).
10296 7- التّوفيق اوّل النّعمة. 1 146 توفيق، سرآغاز نعمت است.
10297 8- التّوفيق ممدّ العقل. 1 188 توفيق، كمك دهنده عقل است.
10298 9- التّوفيق رأس السّعادة. 1 215 توفيق، اساس سعادت و نيكبختى است.
10299 10- التّوفيق رأس النّجاح. 1 233 توفيق، اساس رستگارى و پيروزى است.
10300 11- التّوفيق عناية الرّحمن. 1 235 توفيق، عنايت پروردگار است.
10301 12- التّوفيق افضل منقبة. 1 238 توفيق، برترين منقبت (و صفات نيك انسانى)
است.
10302 13- التّوفيق اشرف الحظّين. 2 19 توفيق شريفترين بخش از دو بخش بهرههاى
الهى است.
10303 14- التّوفيق و الخذلان يتجاذبان النّفس، فايّهما غلب كانت فى حيّزه. 2 46 توفيق و بىتوفيقى (يا خوارى) هر كدام نفس آدمى را به سوى خود مىكشاند، و
هر يك غالب شد، آدمى در تحت قدرت او خواهد بود.
10304 15- بالتّوفيق تكون السّعادة. 3 201 سعادت آدمى به وسيله توفيق است.
10305 16- حسن التّوفيق خير قائد. 3 386 توفيق نيكو، بهترين پيشوا و رهبر است.
10306 17- حسن التّوفيق خير معين و حسن العمل خير قرين. 3 390 توفيق نيكو،
بهترين كمككار، و عمل نيكو بهترين همراه است.
10307 18- خير الاجتهاد ما قارنه التّوفيق. 3 431 بهترين تلاش و كوشش آن است كه
توفيق با آن همراه باشد.
10308 19- كيف يتمتّع بالعبادة من لم يعنه التّوفيق. 4 566 چگونه بهرهمند
مىشود از عبادت كسى كه توفيق كمكش نكند.
10309 20- كما انّ الجسم و الظّلّ لا يفترقان، كذلك الدّين و التّوفيق لا
يفترقان. 4 624 همان گونه كه هر جسمى با سايهاش از يكديگر جدا نمىشوند، به همين
گونه دين و توفيق از يكديگر جدا نمىشوند.
10310 21- لم يوفّق من استحسن القبيح و أعرض عن قول النّصيح. 5 104 موفق نشود
كسى كه كار زشت را نيكو بداند، و از گفتار خيرخواه دلسوز روى بگرداند.
10311 22- من وفّق أحسن. 5 148 كسى كه توفيق يابد كار نيك انجام دهد (يعنى منشأ
انجام كار نيك، توفيق الهى است).
10312 23- من امدّه التّوفيق احسن العمل. 5 300 كسى كه توفيق كمكش دهد كار را
نيكو انجام دهد.
10313 24- من استنصح اللّه حاز التّوفيق. 5 302 كسى كه از خدا خيرخواهى بجويد (يا خدا را خيرخواه خود بداند) توفيق را به
دست آورده است.
10314 25- نحمد اللّه سبحانه على ما وفّق له من الطّاعة و ذاد عنه من المعصية.
6 176 سپاس مىگوييم خداى سبحان را بر آنچه از فرمانبردارى و اطاعتش توفيق داده،
و بر آنچه ما را از نافرمانيش دور كرده.
10315 26- لا معونة كالتّوفيق. 6 353 يارى و كمكى همچون توفيق نيست.
10316 27- لا ينفع علم بغير توفيق. 6 387 علم و دانشى بدون توفيق سود نبخشد.
10317 28- لا نعمة أفضل من التّوفيق. 6 381 نعمتى برتر از توفيق نيست.
10318 29- لا ينفع اجتهاد بغير توفيق. 6 406 تلاش و كوششى بدون داشتن توفيق سود ندهد.
10319 30- من لم يمدّه التّوفيق لم ينب الى الحقّ. 5 476 كسى كه مدد نكند او را
توفيق به سوى حق رو نياورد.
باب الوفاء
10320 1- الوفاء توأم الصّدق. 1 70 وفا توأم و همزاد راستگويى است.
10321 2- الوفاء سجيّة الكرام. 1 78 وفادارى شيوه بزرگان و مردان گرامى است.
10322 3- الوفاء عنوان الصّفاء. 1 150 وفا، نشانه و دليل صفاى باطن است.
10323 4- الوفاء نبل. 1 12 وفا، نجابت و فضيلت است.
10324 5- الوفاء حصن السؤدد. 1 261 وفا، قلعه و دژ محكم سيادت و آقايى است.
10325 6- الوفاء عنوان وفور الدّين و قوّة الامانة. 1 375 وفا، نشانه زيادى دين
و قوت امانت است.
10326 7- الوفاء حلية العقل و عنوان النّبل. 2 10 وفا، زيور عقل و نشانه نجابت
و برترى است.
10327 8- الوفاء توأم الامانة و زين الاخوّة. 2 68 وفا، با امانت توأم و همزاد
است و زيور برادرى است.
10328 9- اشرف الخلائق الوفاء. 2 373 شريفترين خصلتها وفاست.
10329 10- افضل الامانة الوفاء بالعهد. 2 402 برترين امانتدارى وفاى به عهد و پيمان است.
10330 11- افضل الصّدق الوفاء بالعهود. 2 402 برترين راستگويى، وفاى به عهد و پيمان است.
10331 12- احسن الصّدق الوفاء بالعهد و افضل الجود بذل الجهد. 2 468 بهترين راستگويى وفا به عهد و پيمان است، و برترين جود و بخشش بذل از روى
ناتوانى و ندارى است.
10332 13- انّ الوفاء توأم الصّدق و ما اعرف جنّة اوقى منه. 2 529 به راستى كه
وفا همزاد راست گويى است و سپرى نگهدارندهتر از آن نمىشناسم.
10333 14- ان وقعت بينك و بين عدوّك قصّة عقدت بها صلحا و البسته بها ذمّة، فحط
عهدك بالوفاء و ارع ذمّتك بالامانة، و اجعل نفسك جنّة بينك و بين ما اعطيت من عهدك.
3 9 اگر ميان تو و دشمنت داستانى اتفاق افتاد كه به خاطر آن قرارداد صلحى بستى و
پيمانى منعقد كردى، به قرارداد خود وفا كن و پيمان خود را رعايت كن، و نفس خود را
سپرى قرار ده ميان خود و ميان پيمانى كه بستهاى.
10334 15- بحسن الوفاء يعرف الابرار. 3 236 به وفاى نيكو است كه نيكان شناخته شوند.
10335 16- حسب الخلائق الوفاء. 3 400 مايه فخر و مباهات مردمان، وفادارى است.
10336 17- حط عهدك بالوفاء يحسن لك الجزاء. 3 401 پيمان خود را با وفادارى نگه
دار تا پاداشت نيكو شود.
10337 18- سبب الايتلاف الوفاء. 4 120 سبب الفت و آميزش وفادارى است.
10338 19- فاز من تجلبب الوفاء و ادّرع الامانة. 4 418 رستگار شد كسى كه
وفادارى را همچون پيراهنى، و امانت را همچون زرهى به تن كرده است.
10339 20- عليك بالوفاء فانّه اوقى جنّة. 4 289 بر تو باد به وفادارى كه نگهدارترين سپر است.
10340 21- من وفى بعهده اعرب عن كرمه. 5 265 كسى كه به عهد خود وفا كند
بزرگوارى خود را آشكار كرده است.
10341 22- من احسن الوفاء استحقّ الاصطفاء. 5 348 كسى كه نيكو وفادارى كند
شايسته برگزيدن و انتخاب براى دوستى و رفاقت است.
10342 23- من ورد مناهل الوفاء روى من مشارب الصّفاء. 5 464 كسى كه به
آبشخورهاى وفا در آيد از جامهاى صفا و پاكدلى سيراب گردد.
10343 24- من سكن الوفاء صدره، امن النّاس غدره. 5 469 كسى كه وفادارى در
سينهاش جايگير شود مردم از فريب و نيرنگ او ايمن گردند.
10344 25- من دلائل الايمان الوفاء بالعهد. 6 40 از نشانههاى ايمان، وفاى به
عهد و پيمان است.
10345 26- من اشرف الشّيم الوفاء بالذّمم. 6 43 از شريفترين خصلتها وفادارى به
پيمانهاست.
10346 27- من افضل الاسلام الوفاء بالذّمام. 6 44 از برترين (خوى) اسلام، وفاى
به عهدها است.
10347 28- ما احسن الوفاء و اقبح الجفاء. 6 60 چه زيباست وفادارى، و چه زشت است
بىوفايى.
10348 29- نعم الخليقة الوفاء. 6 160 چه خوب اخلاقى است وفادارى.
10349 30- نعم قرين الصّدق الوفاء و نعم رفيق التّقوى الورع. 6 165 چه خوب
همراهى است راستى با وفادارى، و چه خوب رفيقى است تقوا با ورع و پارسايى.
10350 31- نعم قرين الامانة الوفاء. 6 165 چه خوب قرين و همراهى است وفا براى امانتدارى.
10351 32- وفاء بالذّمم زينة الكرم. 6 224 وفا كردن به پيمانها زيور بزرگوارى است.
10352 33- لا تعتمد على مودّة من لا يوفى بعهده. 6 283 اعتماد نكن به دوستى كسى
كه به عهد خود وفا نكند.
10353 34- لا عهد لمن لا وفاء له. 6 403 عهد و پيمانى ندارد كسى كه وفا ندارد.
10354 35- الوفاء كرم. 1 12 وفادارى از بزرگوارى است.