9361 74- الفقد الممرض فقد الأحباب.
1 303 فقدانى كه بيمار كند، فقدان دوستان است.
9362 75- ثلاث يهددن القوى: فقد الاحبّة، و الفقر فى الغربة، و دوام الشّدّة. 3
344 سه چيز است كه قواى بدن را درهم شكند: فقدان دوستان، ندارى در غربت، دائمى بودن
سختى و دشوارى.
9363 76- سبب الفوت الموت. 4 124 سبب از دست رفتن (توفيق و سعادت) مرگ است (پس
هر چه زودتر بايد انديشه آن كرد).
9364 77- طيّبوا عن انفسكم نفسا و امشوا الى الموت مشيا سجحا. 4 256 خود را خوش و خرم داريد و به آسانى به سوى مرگ گام برداريد.
9365 78- عجبت لغافل و الموت حثيث فى طلبه. 4 336 در شگفتم از غافلى كه مرگ
شتابان در جستجوى او است.
9366 79- عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت. 4 336 در شگفتم از كسى كه مرگ
را فراموش كرده با اين كه مىبيند كسى را كه مىميرد.
9367 80- عجبت لمن يرى انّه ينقص كلّ يوم فى نفسه و عمره، و هو لا يتأهّب
للموت. 4 336 در شگفتم از كسى كه هر روز مىبيند كه از بدن و عمرش كم مىشود، و با
اين حال آماده مرگ نمىشود
9368 81- عجبت لمن خاف البيات فلم يكفّ. 4 337 در شگفتم
از كسى كه از شبيخون بترسد و (از نافرمانى و خلافكارى) بازنايستد.
9369 82- غاية الحياة الموت. 4 370 نهايت زندگى مرگ است.
9370 83- غاية الموت الفوت. 4 370 نهايت مرگ از دست رفتن (همه امكانات و
توفيقات) است.
9371 84- غائب الموت احقّ منتظر و اقرب قادم. 4 388 مرگى كه غايب است از هر غايب ديگرى به انتظار كشيدنش سزاوارتر است، و از هر
مسافر ديگرى آمدنش نزديكتر است.
9372 85- فى الموت غبطة او ندامة. 4 394 در مرگ خوشى و شادمانى، يا حسرت و پشيمانى است.
9373 86- فى كلّ نفس موت. 4 395 در هر نفسى مرگى است.
9374 87- فى الموت راحة السّعداء. 4 406 آسايش نيكبختان در مرگ است.
9375 88- قد تعاجل المنيّة. 4 462 گاه است كه مرگ شتاب مىكند.
9376 89- قد اشرفت السّاعة بزلازلها و اناخت بكلاكلها. 4 485 به حقيقت كه آمدن
قيامت با زلزلهها و جنبشهايش نزديك گشته، و شترانش سينههاى خود را بر زمين
نهادهاند.
9377 90- قد شخصوا عن مستقرّ الاجداث و صاروا الى مقام الحساب و اقيمت عليهم
الحجج. 4 486 به حقيقت كه كوچ كردهاند (مردگان) از قرارگاه قبرهاشان، و منتقل
شدهاند به جايگاه حساب، و حجّتها و دليلها بر ايشان اقامه شده است.
9378 91- كيف يسلم من الموت طالبه. 4 560 چگونه سالم ماند كسى كه مرگ جوياى او است.
9379 92- كلّ متوقّع آت. 4 529
هر چشم به راهى خواهد آمد.
9380 93- كلّ آت فكأنّ قد كان. 4 531 هر آيندهاى چنان است كه گويى از پيش آمده است.
9381 94- كلّ امرء لاق حمامه. 4 534 هر انسانى مرگ خويش را ديدار خواهد كرد.
9382 95- كيف تنسى الموت، و آثاره تذكّرك. 4 563 چگونه مرگ را از ياد بردهاى
با اين كه آثار آن مرگ را به يادت مىآورد.
9383 96- لكلّ نفس حمام. 5 12 براى هر
نفسى مرگى است.
9384 97- لكلّ حىّ موت. 5 14 براى هر زندهاى مرگى است.
9385 98- لكلّ امرء يوم لا يعدوه. 5 20 براى هر كسى روزى است كه از آن عبور
نكند و نگذرد.
9386 99- للنّفوس حمام. 5 27 براى نفسها مرگهايى است.
9387 100- لن ينجو من الموت غنىّ لكثرة ماله. 5 67 هيچ توانگرى به خاطر مال
بسيارش از مرگ رهايى نيابد.
9388 101- لن يسلم من الموت فقير لاقلاله. 5 67 هيچ فقير و ندارى، به خاطر كمى
مالش از مرگ سالم نماند.
9389 102- لو انّ الموت يشترى لاشتراه الاغنياء. 5 110 اگر مرگ خريدنى بود، هر
آينه توانگران آن را مىخريدند.
9390 103- من عاش مات. 5 149 كسى كه زندگى كند (بالاخره) مىميرد.
9391 104- من مات فات. 5 149 كسى كه مرده از دست رفته است (و افسوس خوردن براى
رفتن او سودى ندارد).
9392 105- من رأى الموت بعين يقينه رآه قريبا. 5 260 كسى كه مرگ را با ديده
يقين ببيند آن را نزديك بيند.
9393 106- من رأى الموت بعين امله رآه بعيدا. 5 261 كسى كه مرگ را با ديده آرزو
ببيند، آن را دور ببيند.
9394 107- من ذكر المنيّة نسى الامنيّة. 5 296 كسى كه مرگ را ياد كند، آرزو را فراموش كند.
9395 108- من اكثر من ذكر الموت نجا من خداع الدّنيا. 5 309 كسى كه زياد به ياد
مرگ باشد، از نيرنگهاى دنيا رهايى يابد.
9396 109- من ترقّب الموت سارع الى الخيرات. 5 327 كسى كه چشم به راه مرگ باشد
به سوى خيرات بشتابد.
9397 110- من صوّر الموت بين عينيه هان امر الدّنيا عليه. 5 330 هر كس مرگ را
در برابر ديدگان خود مجسم كند كار دنيا بر او آسان شود.
9398 111- من اكثر من ذكر الموت رضى من الدّنيا بالكفاف. 5 342 هر كس زياد به
ياد مرگ باشد از دنيا به مقدار كفاف راضى گردد.
9399 112- من اكثر من ذكر الموت قلّت فى الدّنيا رغبته. 5 364 كسى كه زياد مرگ
را ياد كند رغبت او در دنيا كم شود.
9400 113- من ذكر الموت رضى من الدّنيا باليسير. 5 379 كسى كه ياد مرگ باشد به
اندكى از دنيا راضى شود.
9401 114- من وكّل به الموت اجتاحه و أفناه. 5 457 كسى كه مرگ بر او گماشته
شود، او را از بيخ بركند و فانى كند.
9402 115- ما اقرب الحيوة من الموت. 6 56 چه نزديك است زندگى به مرگ.
9403 116- ما يعطى البقاء من احبّه. 6 61 ماندن در دنيا به كسى كه آن را دوست
دارد داده نشود.
9404 117- ما ينجو من الموت من طلبه. 6 61 از مرگ نجات نيابد كسى كه مرگ او را مىطلبد.
9405 118- ما اقرب البؤس من النّعيم و الموت من الحياة. 6 74 چه نزديك است سختى
و دشوارى به نعمت و فراخى، و چه نزديك است مرگ به زندگى.
9406 119- ما اقرب الحىّ من الميّت للحاقه به. 6 78 چه نزديك است آدم زنده به
مرده بدان جهت كه بدان خواهد رسيد.
9407 120- ما ابعد الميّت من الحىّ لانقطاعه عنه. 6 79 چه دور است مرده به زنده
بدان جهت كه از او جدا گردد.
9408 121- ما ولدتم فللتّراب، و ما بنيتم فللخراب، و ما جمعتم فللذّهاب، و ما
عملتم ففى كتاب مدّخر ليوم الحساب. 6 107 آنچه را زاييدهايد مال خاك است، و آنچه
را بنا كردهايد براى ويرانى است، و آنچه را فراهم كردهايد براى رفتن است، و آنچه
عمل كردهايد براى روز حساب در نامهاى اندوخته شده است.
9409 122- موت و حىّ خير من عيش شقىّ. 6 125 مرگ شتابان، به از زندگى با
بدبختى.
9410 123- نحن اعوان المنون و انفسنا نصب الحتوف، فمن اين نرجو البقاء و هذا
اللّيل و النّهار لم يرفعا من شيء شرفا الّا أسرعا الكرّة فى هدم ما بنيا و تفريق
ما جمعا. 6 177 ما ياران و اعوان مرگيم و جانمان هدف هلاكت، از كجا اميد ماندن
داريم در حالى كه اين شب و روز هنوز مقامى را بالا نبردهاند كه به سرعت در انهدام
آن كوشيده، و در پراكنده كردن آنچه گرد آورده تلاش مىكنند.
9411 124- هل ينتظر اهل مدّة البقاء الّا آونة الفناء مع قرب الزّوال و ازوف
الانتقال. 6 198 آيا كسى كه اهل بقا است جز هنگام فنا و نيستى را انتظار مىكشد با اين كه هنگام
زوال و جا به جا شدن و انتقال نزديك گشته.
9412 125- هل يدفع عنكم الاقارب او تنفعكم النّواحب. 6 201 آيا نزديكان، مرگ را
از شما دفع كنند، يا گريه كنندگان سودى به شما رسانند.
9413 126- هل من خلاص او
مناص او ملاذ او معاذ او فرار او محار 6 201 آيا هيچ راه خلاص يا گريز و پناهگاه يا
فرار يا بازگشتى هست.
9414 127- هيهات ان يفوت الموت من طلب، او ينجو منه من هرب. 6
203 چه دور است كه فوت شود از مرگ كسى كه مرگ او را مىطلبد، و نجات يابد از آن كسى
كه از مرگ بگريزد.
9415 128- وافد الموت يقطع العمل و يفضح الامل. 6 236 پيك مرگ،
عمل را قطع كند و آرزو را رسوا كند.
9416 129- وافد الموت يبيد المهل و يدنى الاجل
و يقعد الامل. 6 237 پيك مرگ مهلت را از بين مىبرد، و اجل را نزديك مىكند، و آرزو
را زمينگير مىسازد.
9417 130- لا تذكر الموتى بسوء فكفى بذلك اثما. 6 281 مردگان را به بدى ياد نكن
كه همين براى گناه تو كافى است.
9418 131- لا مريح كالموت. 6 355 آرامش بخشى همچون مرگ نيست (براى آنها كه خود
را آماده آن كردهاند).
9419 132- لا ترعوى المنيّة اختراما. 6 374 مرگ از نابود كردن مردم دست نمىكشد.
9420 133- لا قادم اقرب من الموت. 6 378 هيچ مسافرى آمدنش نزديكتر از مرگ نيست.
9421 134- لا غائب اقدم من الموت. 6 394 هيچ غايب و دور از نظرى زودتر از مرگ نيايد (چون قدوم و ورود او در هر
لحظه ممكن است).
باب المال (ثروت، دارائى)
9422 1- القنية احزان. 1 36 مال و ثروت اندوهها به همراه دارد.
9423 2- المال حساب. 1 52 مال و ثروت را حسابى است.
9424 3- القنية سلب. 1 63 مال و ثروت رباينده است (آرامش و قرار را مىبرد).
9425 4- المال عارية. 1 64 مال عاريت است.
9426 5- القنية تجلب الحزن. 1 100 مال و ثروت اندوه به بار آورد.
9427 6- المال نهب الحوادث. 1 101 مال غارت شده حوادث است.
9428 7- المال سلوة الورّاث. 1 102 مال سبب كامروايى وارث است.
9429 8- القنية ينبوع الاحزان. 1 106 ثروت چشمه اندوهها است.
9430 9- القنية نهب الاحداث. 1 123 ثروت غارت شده پيشآمدها است.
9431 10- المال يقوّى غير الايّد. 1 126 مال نيرومند كند كسى را كه نيرو ندارد.
9432 11- الرّجال تفيد المال، المال ما افاد الرّجال. 1 137 مردان مال كسب
كنند، ولى مال مرد كسب نمىكند (يعنى مردى با مال كسب نشود).
9433 12- المال يعسوب الفجّار. 1 152 مال و ثروت، پادشاه و فرمانرواى فاجران و
تبهكاران است.
9434 13- المال مادّة الشّهوات. 1 153 مال ريشه شهوات است.
9435 14- المال يقوّى الآمال. 1 153 مال آرزوها را نيرو دهد و تقويت كند.
9436 15- المال يبدى جواهر الرّجال و خلائقها. 1 302
مال و ثروت گوهر مردان و خلق و خوى آنان را آشكار سازد.
9437 16- المال يفسد المآل و يوسّع الآمال. 1 374 ثروت سرانجام كارها را تباه
كند و آرزوها را توسعه دهد.
9438 17- المال للفتن سبب و للحوادث سلب. 1 378 مال سبب فتنهها و غارت شده
حوادث است.
9439 18- المال داعية التّعب و مطيّة النّصب. 1 378 مال دعوت كننده تعب، و مركب
رنج و زحمت است.
9440 19- المال لا ينفعك حتّى يفارقك. 1 379 مال تو را سود ندهد تا از تو جدا شود.
9441 20- المال يكرم صاحبه فى الدّنيا و يهينه عند اللّه سبحانه. 2 60 مال و
ثروت دارنده خود را در دنيا گرامى دارد، ولى در پيشگاه خدا او را خوار گرداند.
9442 21- المال يكرم صاحبه ما بذله و يهينه ما بخل به. 2 61 مال گرامى دارد
صاحب خود را تا وقتى كه بذل و احسان كند، و خوارش كند زمانى كه بدان بخل ورزد.
9443 22- المال يرفع صاحبه فى الدّنيا و يضعه فى الآخرة. 2 71 مال دارنده خود را
در دنيا بلند كند ولى در آخرت او را پست گرداند.
9444 23- المال وبال على صاحبه الّا ما قدّم منه. 2 90 ثروت براى صاحب خود وبال
و گرفتارى است، مگر آنچه را از پيش (براى روز جزا) فرستاده باشد.
9445 24- المال فتنة النّفس و نهب الرّزايا. 2 106 مال سبب فتنه و آشوب نفس و
غارت شده مصيبتهاست.
9446 25- المال ينقصه النّفقة، و العلم يزكو على الانفاق. 2 116 مال چنان است
كه خرج كردن از آن كم كند، ولى علم با خرج كردن افزايش يابد.
9447 26- امسك من المال بقدر ضرورتك، و قدّم الفضل ليوم فاقتك. 2 210
از مال خود به اندازه ضرورت و ناچارى نگه دار، و افزون بر آن را براى روز
نياز خود از پيش فرست.
9448 27- اخرج من مالك الحقوق و اشرك فيه الصّديق، و ليكن كلامك فى تقدير و
همّتك فى تكفير، تأمن الملامة و النّدامة. 2 227 از مال خود حقوق آن را بيرون كن و
دوست خود را در آن شريك گردان، سخنت اندازه باشد و همّتت را در فكر و انديشه به كار
گير، تا از سرزنش و پشيمانى ايمن باشى.
9449 28- افضل المال ما استرقّ به الاحرار. 2 390 بهترين مال آن است كه به
وسيله احسان به آن، آزادگان را به بردگى در آورد.
9450 29- ازكى المال ما اكتسب
من حلّه. 2 391 پاكترين مالها مالى است كه از راه حلال به دست آمده باشد.
9451 30- ازكى المال ما اشترى به الآخرة. 2 407 پاكترين مالها مالى است كه به
وسيله آن آخرت خريدارى شود.
9452 31- اطيب المال ما اكتسب من حلّه. 2 408 پاكيزهترين مالها مالى است كه از
راه حلال به دست آمده باشد.
9453 32- افضل الاموال احسنها اثرا عليك. 2 428 برترين مالها آن است كه اثر آن
بر تو نيكوتر باشد.
9454 33- افضل المال ما قضيت به الحقوق. 2 449 برترين مالها آن است كه به وسيله آن حقوق خدا و خلق او پرداخت
شود.
9455 34- انّ من الفساد اضاعة الزّاد. 2 491 به راستى كه ضايع كردن توشه از فساد و تباهى است.
9454 35- انّ اللّه سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اقوات الفقراء، فما جاع فقير
الّا بما منع غنىّ و اللّه سائلهم عن ذلك. 2 553 به راستى كه خداى سبحان در اموال توانگران قوت و خوراك مستمندان را فرض و
واجب كرده، و هيچ مستمندى گرسنه نماند مگر به خاطر خوددارى كردن و منع توانگرى، و
خداى تعالى از آنان بازخواست آن را خواهد فرمود.
9457 36- انّ المرء اذا هلك قال النّاس: ما ترك و قالت الملائكة: ما قدّم للّه
آباؤكم فقدّموا بعضا يكن لكم ذخرا، و لا تخلّفوا كلّا فيكون عليكم كلّا. 2 555 به
راستى كه آدمى هنگامى كه بميرد مردم گويند: چه به جاى نهاده و فرشتگان گويند: چه از
پيش فرستاده خدا پدرتان را رحمت كند، مقدارى از مال را از پيش فرستيد كه اندوختهاى
باشد براى شما، و همه را به جاى نگذاريد كه موجب سنگينى و دشوارى بر شما باشد.
9458
37- انّ خير المال ما كسب ثناء و شكرا و اوجب ثوابا و اجرا. 2 557 به راستى كه
بهترين مال آن است كه سپاسگزارى و ثناى مردم را به دست آورد و موجب پاداش و اجرى
گردد.
9459 38- انّ خير المال ما اورثك ذخرا و ذكرا، و اكسبك حمدا و اجرا. 2 574 به
راستى كه بهترين مال آن است كه اندوخته و ياد خيرى از تو به جاى نهد، و ستايش و
اجرى براى تو كسب كند.
9460 39- انّ افضل الاموال ما استرقّ به حرّ و استحقّ به اجر. 2 575 به راستى
كه برترين مالها آن است كه آزادهاى را به بردگى آورد و شايسته پاداشى گردد.
9461 40- انّ مالك لحامدك فى حياتك و لذامّك بعد وفاتك. 2 508 به راستى كه مال
تو در زمان زندگى تو بهره سپاس گويان تو است و پس از مرگت بهره نكوهش كنندگانت
خواهد بود.
9462 41- انّ مالك لا يغنى جميع النّاس فاخصص به اهل الحقّ. 2 606 به راستى كه
مال تو همه مردم را بىنياز نتواند نمود، پس آن را ويژه اهل حق گردان.
9463 42- انّ الّذى فى يدك قد كان له اهل قبلك و هو صائر الى من بعدك، و انّما
انت جامع لاحد رجلين: امّا رجل عمل فيما جمعت بطاعة اللّه فسعد بما شقيت به، او رجل
عمل فيما جمعت بمعصية اللّه فشقى بما جمعت، و ليس احد هذين اهلا ان تؤثره على نفسك
و لا تحمل له على ظهرك. 2 610 به راستى آنچه اكنون در دست تو است پيش از تو نيز صاحبانى داشته، و به كسى
كه پس از تو آيد منتقل خواهد شد، و جز اين نيست كه تو براى يكى از دو نفر اين مال
را فراهم مىكنى: يكى مردى كه آن را در راه اطاعت خدا مصرف مىكند و در نتيجه
نيكبخت گردد بدانچه تو به خاطر آن بدبخت شدهاى، ديگر مردى كه عمل كند در آنچه تو
فراهم كردهاى به نافرمانى خدا، و در نتيجه بدبخت گردد بدانچه تو فراهم كردهاى، و
هيچ يك از اين دو مرد شايستگى آن را ندارند كه تو آنها را بر خود مقدّم بدارى، و نه
اين كه گناه آن را بر دوش خود حمل كنى (و به گردن گيرى).
9464 43- انّ هذا المال ليس لى و لا لك و انّما هو للمسلمين و جلب اسيافهم فان
شركتهم فى حربهم شركتهم فيه و الّا فجنا ايديهم لا يكون لغير افواههم. 2 665 به
راستى كه اين مال نه مال من است و نه مال تو، و جز اين نيست كه اين از آن مسلمانان
و محصول شمشير كشيدن آنها است، و اگر تو در جنگ شريك آنها بودهاى شريك در اين مال
هم خواهى بود و گرنه چيده دستهاى آنها است كه جز براى دهنهاى ايشان نيست.
9465 44- إنّما لك من مالك ما قدّمته لآخرتك و ما
أخّرته فللوارث. 3 90 به راستى كه بهره تو از مال خود همان است كه براى آخرت خود از
پيش فرستادهاى، و آنچه را به جاى نهادهاى بهره وارث است.
9466 45- اذا احبّ اللّه سبحانه عبدا بغّض اليه المال و قصّر منه الآمال. 3 166
هرگاه خداوند بندهاى را دوست بدارد، مال را در نظر او مبغوض گرداند، و
آرزوهاى او را كوتاه كند.
9467 46- اذا اراد اللّه بعبد شرّا حبّب اليه المال و بسط منه الآمال. 3 166
هرگاه خداوند براى بندهاى بدى خواهد، مال و ثروت را محبوب او گرداند و آرزوهاى او
را توسعه دهد.
9468 47- اذا جمعت المال فانت فيه وكيل لغيرك تسعد به و تشقى انت. 3 174
هنگامى كه مالى را جمع كنى تو در آن وكيل ديگرى هستى كه او به خاطر آن
خوشبخت گشته و تو بدبخت شوى.
9469 48- إذا قدّمت مالك لآخرتك و استخلفت اللّه سبحانه على من خلّفته من بعدك،
سعدت بما قدّمت و احسن اللّه لك الخلافة على من خلّفت. 3 174 هرگاه مال خود را براى
آخرت خود از پيش فرستادى و از خداى سبحان جانشينى بازماندگانت را درخواست كردى،
بدانچه از پيش فرستادهاى خوشبخت گردى، و خدا نيز جانشينى بازماندگانت را به خوبى
انجام خواهد دهد.
9470 49- بركوب الاهوال تكتسب الاموال. 3 216 با سوار شدن بر مركب هولها و
دهشتها اموال فراهم شود.
9471 50- بقدر القنية يتضاعف الحزن و الغموم. 3 223
به اندازه مال اندوخته شده، حزن و اندوه نيز افزون گردد.
9472 51- بادروا باموالكم قبل حلول آجالكم، تزكّكم و تصلحكم و تزلفكم. 3 246
مبادرت و سبقت جوييد به (بهرهگيرى از) مالهاى خود پيش از رسيدن اجلهاتان
تا اين كه شما را اصلاح نموده و پاكيزه گرداند و به درگاه خداوند نزديكتان كند.
9473 52- تكثّرك بما لا يبقى لك و لا تبقى له من اعظم الجهل. 3 316 زياد شمردن
خود را بدانچه براى تو باقى نمىماند و تو نيز براى آنها باقى نمانى از بزرگترين
نادانى است.
9474 53- ثمرة المقتنيات الحزن. 3 323 ثمره اموال اندوخته شده، اندوه
است.
9475 54- ثروة المال تردى و تطغى و تفنى. 3 351 مال بسيار هلاكت و سركشى آورد و
نابود گرداند.
9476 55- حبّ المال سبب الفتن و حبّ الرّياسة رأس المحن. 3 396 دوستى مال، سبب
فتنهها است، و دوستى رياست اساس رنجها است.
9477 56- حبّ المال يفسد المآل. 3 396 دوستى مال، سرانجام را فاسد مىكند.
9478 57- حبّ المال يقوّى الآمال و يفسد الاعمال. 3 396 دوستى مال، اميدها را
تقويت مىكند و اعمال را تباه مىسازد.
9479 58- حبّ المال يوهن الدّين و يفسد اليقين. 3 396 دوستى مال، دين را سست و
يقين را فاسد مىكند.
9480 59- حكم على مكثرى اهل الدّنيا بالفاقة، و اعين من غنى عنها بالرّاحة. 3 415
براى آنها كه بر مال دنيا بيفزايند نيازمندى مسلّم و محقق گشته،
و براى آنها كه از آن بىنيازى جويند كمك به آسايش و راحتى مقرر گرديده.
9481 60- خير الاموال ما استرقّ حرّا. 3 422
بهترين مالها آن است كه آزادهاى را به بردگى در آورد. (يعنى احسان و بخشش
در آن باشد).
9482 61- خير اموالك ما كفاك. 3 437 بهترين مالهاى تو آن است كه تو را
كفايت كند (و به قدر كفاف زندگى باشد).
9483 62- خذوا من كرائم اموالكم ما يرفع به ربّكم سنّى اعمالكم. 3 443 از
برگزيدههاى اموال خود برگيريد و در راهى خرج كنيد كه خداوند بدان وسيله عملهاى
والاى شما را بالا برد.
9484 63- ركوب الاهوال يكسب الاموال. 4 94 ارتكاب كارهاى هولناك كسب اموال
مىكند.
9485 64- شرّ الاموال ما اكسب المذامّ. 4 163 بدترين مالها آن است كه نكوهشهاى مردم را كسب كند.
9486 65- شرّ الاموال ما لم يغن عن صاحبه. 4 165 بدترين مالها آن است كه به
دارنده خود سود ندهد (و سود و بهرهاش به ديگران برسد).
9487 66- شرّ المال ما لم ينفق فى سبيل اللّه منه و لم تؤدّ زكاته. 4 165
بدترين مال آن است كه از آن در راه خدا خرج نشود و زكاتش پرداخت نگردد.
9488 67- شرّ الاموال ما لم يخرج منه حقّ اللّه سبحانه. 4 171 بدترين مالها آن
است كه حق خداى سبحان از آن بيرون نرود.
9489 68- صاحب المال متعوب و الغالب بالشّرّ مغلوب. 4 203 دارنده مال در رنج
است و كسى كه به شرّ و بدى پيروز شود مغلوب خواهد بود.
9490 69- صنيع المال يزول بزواله. 4 210 دست پرورده مال با زائل شدن آن مال از بين مىرود.
9491 70- على قدر القنية تكون الغموم. 4 315 به اندازه اندوختهها اندوههاست.
9492 71- كم من جامع ما سوف يتركه. 4 553 بسا جمع كننده و گرد آورنده چيزى كه آن را به زودى واگذارد (و از اين جهان
برود).
9493 72- كثرة المال تفسد القلوب و تنشىء الذّنوب. 4 593 مال بسيار دلها را
تباه گرداند و منشأ گناهان گردد.
9494 73- كن بمالك متبرّعا و عن مال غيرك متورّعا. 4 604 مال خود را در راه
رضاى خدا بده و نسبت به مال ديگران پرهيزكار باش.
9495 74- لن يذهب من مالك ما وعظك و حاز لك الشّكر. 5 68 از مال تو آنچه تو را
پند داده و سپاسگزارى ديگران را براى تو فراهم كرده، از بين نرفته است.
9496 75- لم يكتسب مالا من لم يصلحه. 5 96 كسب مال نكرده كسى كه آن را اصلاح
نكرده است (و در راه خير صرف نكرده است).
9497 76- لم يضع امرء ماله فى غير حقّه او معروفه فى غير أهله، الّا حرمه اللّه
شكرهم و كان لغيره ودّهم. 5 97 كسى كه مال خود را در جايى كه شايسته نيست صرف كند و يا احسان خود را نابجا
خرج نمايد، خداوند او را از سپاسگزارى آنها محروم گرداند و دوستى آنان نيز بهره
ديگرى گردد.
9498 77- لسان الصّدق خير للمرء من المال يورّثه من لا يحمده. 5 124 آوازه خير
و خوبى و زبان نيك مردم براى مرد بهتر است از مالى كه آن را به ارث گذارد براى كسى
كه ستايشش نكند.
9499 78- من بذل ماله جلّ. 5 142 كسى كه مال خود را بذل كند بزرگ شود.
9500 79- من اكتسب مالا من غير حلّه اضرّ بآخرته. 5 315 كسى كه مالى را از راهى
غير از راه حلال كسب كند به آخرت خود زيان رسانده است.
9501 80- من ركب الاهوال اكتسب الاموال. 5 317 كسى كه بر مركب هولها و دهشتها
سوار شود اموال كسب كند.
9502 81- من جمع المال لينفع به النّاس اطاعوه، و من جمع لنفسه اضاعوه. 5 324
كسى كه مالى را فراهم كند تا به مردم سود برساند مردم فرمانش برند، و كسى كه براى
خود جمع كند او را واگذارند.
9503 82- من كرم عليه المال هانت عليه الرّجال. 5 336 كسى كه مال براى او گرامى
باشد مردان بر او خوار باشند.
9504 83- من بذل ماله استرقّ الرّقاب. 5 337 كسى كه مال خود را بذل كند مردم را به بردگى در آورد.
9505 84- من بذل فى ذات اللّه ماله عجّل له الخلف. 5 358 كسى كه مال خود را در
راه خدا بذل كند خداوند در پر كردن جاى آن تعجيل فرمايد.
9506 85- من يكتسب مالا من غير حلّه يصرفه فى غير حقّه. 5 389 كسى كه مالى را
از راهى غير از راه حلال كسب كند، آن را در جايى كه شايسته نيست، صرف خواهد كرد.
9507 86- من لم يدع و هو محمود يدع و هو مذموم. 5 428 هر كس در حال ستايش از او
(مال را) وانگذارد، در حال مذمت و نكوهش او (آن را) واگذارد.
9508 87- لا تضيّعنّ مالك فى غير معروف. 6 263 مال خود را در غير از كار نيك تباه نكن.
9509 88- لا تصرف مالك فى المعاصى فتقدم على ربّك بلا عمل. 6 314 مال خود را در
نافرمانيهاى خدا صرف نكن كه در نتيجه بدون عمل به پيشگاه خداوند وارد خواهى شد.
9510 89- لا يجتمع حبّ المال و الثّناء. 6 370 دوستى مال با ثنا و حمد مردم جمع نمىشود.
9511 90- من لم يقدّم ماله
لآخرته و هو مأجور خلّفه و هو مأثوم. 5 428 كسى كه پيش نيندازد مال خود را براى
آخرت خود در حالى كه پاداشى خواهد داشت، به جاى گذارد آن را در حالى كه گنهكار است.
9512 91- من سلبته الحوادث ماله افادته الحذر. 5 454 كسى كه حوادث روزگار مالش
را بربايد، حذر و احتياط (در آينده) سودش بخشد.
9513 92- هذا ما كنتم عليه بالامس تتنافسون. 6 195 اين است آنچه ديروز بر آن به
يكديگر فخر مىكرديد.
9514 93- وفور الاموال بانتقاص الاعراض لؤم. 6 224 مال بسيار
با كم شدن عرض و آبرو پستى و لئامت است.
9515 94- لا يكرم المرء نفسه حتّى يهين ماله. 6 405 آدمى خود را گرامى ندارد
مگر اين كه مالش را خوار بشمارد.
9516 95- ينبغي للعاقل ان يكتسب بماله المحمدة، و يصون نفسه عن المسألة. 6 444
شايسته است براى انسان عاقل كه به وسيله مال خود، ستايش مردم را كسب كند و خويشتن
را از خوارى سؤال نگه دارد.
9517 96- ينبغي للعاقل ان يحترس من سكر المال و سكر القدرة و سكر العلم، و سكر
المدح و سكر الشّباب، فانّ لكلّ ذلك رياحا خبيثة تسلب العقل و تستخفّ الوقار. 6 445
براى عاقل شايسته است كه خود را از مستى مال و مستى قدرت، و مستى علم، و مستى مدح و
ستايش، و مستى جوانى نگه دارد، زيرا هر كدام از اينها بادهاى پليدى دارد كه عقل را
بربايد، و وقار و سنگينى را سبك كند.
حرف «النون»
باب النجاح (پيروزى)
9518 1- من السّعادة نجح الطّلبة. 6 35 پيروزى و رسيدن به خواسته و هدف از
نيكبختى و سعادت انسان است.
9519 2- ما اقرب النّجاح ممّن عجّل السّراح. 6 67 چه نزديك است پيروزى به كسى
كه در فرستادن خيرات تعجيل كند.
9520 3- ايّاك ان تتخيّر لنفسك فانّ اكثر النّجح فيما لا يحتسب. 2 303 زنهار
بپرهيز از اين كه چيزى را براى خود برگزينى (و همه اختيار و علاقهات را بدان متوجه
كنى) كه بيشترين رستگارى و پيروزى زندگى در چيزهايى است كه بدان گمان ندارى، و به
حساب نياورى.
9521 4- خير الامور ما ادّى الى الخلاص. 3 424 بهترين كارها آن است كه به خلاصى و رهايى انسان منجر شود.
9522 5- قد ينال النّجح. 4 471 گاه است كه پيروزى فرا رسد.
باب النجاة (رستگارى)
9523 1- قد نجا من وحد. 4 465 به حقيقت كه رستگار شد كسى كه تنهايى را برگزيد.
9524 2- ملاك النّجاة لزوم الايمان و صدق الايقان. 6 148 ملاك رستگارى ملازم
بودن با ايمان و راستى يقين (به مبدأ و معاد) است.
باب النجوى و المناجاة (رازگويى)
9525 1- الكتمان ملاك النّجوى. 1 97 ملاك رازگويى سرّ نگهدارى است (و با كسى
بايد راز گفت كه سرّ نگه دار باشد).
9526 2- افضل النّجوى ما كان على الدّين و التّقى، و اسفر عن اتّباع الهدى و
مخالفة الهوى. 2 462 بهترين راز گفتن آن است كه بر پايه دين و تقوا باشد، و پرده از
پيروى هدايت و مخالفت با هوا و هوس بردارد.
9527 3- لا خير فى المناجاة الّا لرجلين عالم ناطق او مستمع واع. 6 414 خيرى نيست در راز گفتن مگر براى دو مرد: دانشمندى گويا، و يا شنوندهاى
سرّ نگه دار (كه در راز گفتن با آنها خير است).
باب الندم (پشيمانى)
9528 1- النّدم استغفار. 1 51 پشيمانى استغفار و آمرزشخواهى است.
9529 2- النّدم على الخطيئة يمحوها. 1 225 پشيمانى بر گناه سبب محو آن گناه گردد.
9530 3- النّدم على الخطيئة استغفار. 1 318 پشيمانى بر گناه استغفار و آمرزشخواهى است.
9531 4- النّدم على الذّنب يمنع من معاودته. 1 368 پشيمانى بر گناه مانع از تكرار آن مىشود.
9532 5- النّدم أحد التّوبتين. 2 28 پشيمانى يكى از دو بخش توبه و بازگشت است.
9533 6- اندم على ما اسأت، و لا تندم على معروف صنعت. 2 191 پشيمان شو بر كار
بدى كه انجام دادهاى ولى پشيمان مشو از كار نيكى كه كردهاى.
9534 7- اذا قارفت ذنبا فكن عليه نادما. 3 132 هرگاه دست به گناهى زدى بر آن
پشيمان باش (تا توبه و استغفار محسوب شود).
9535 8- ربّ سالم بعد النّدامة. 4 57 بسا كسانى كه بعد از پشيمانى سالم
بمانند.
9536 9- طوبى لكلّ نادم على زلّته مستدرك فارط عثرته. 4 240 خوشا به حال
هر كسى كه بر لغزش خويش پشيمان است و گناه گذشته خود را جبران كند.
9537 10- عند معاينة اهوال القيامة تكثر من المفرطين النّدامة. 4 325 در هنگام
ديدار اوضاع هولناك قيامت، پشيمانى آنها كه در دنيا تقصير كردهاند، بسيار گردد.
9538 11- من ندم فقد تاب. 5 175 كسى كه پشيمان شود توبه كرده.
9539 12- ندم القلب يكفّر الذّنب و يمحّص الجريرة. 6 175 پشيمانى دل گناه را
مىپوشاند و جرم را پاك مىكند.
باب الانذار (بيم دادن)
9540 1- الانذار اعذار. 1 50 بيم دادن و هشدار، عذر گفتن است (يعنى هشدار دادن موجب عذر هشدار دهنده مىشود
كه بعدا مورد مؤاخذه قرار نگيرد).
9541 2- من حذّرك كمن بشّرك. 5 202 كسى كه تو را بيم دهد همانند كسى است كه
مژدهات داده است.
9542 3- من ذكّرك فقد انذرك. 5 202 كسى كه تو را متذكر كند در حقيقت تو را بيم
داده است.
باب المنزل
9543 1- المنزل البهىّ احد الجنّتين. 2 17 منزل فراخ و نيكو يكى از دو بهشت است.
باب النزاهة (پاكيزگى و پرهيزكارى)
9544 1- النّزاهة عين الظّرف. 1 126 پاكيزگى عين زيركى و دانايى است.
9545 2- التّنزّه اوّل النّبل. 1 141 پاكيزگى آغاز تيزهوشى و زيركى است.
9546 3- النّزاهة من شيم النّفوس الطّاهرة. 1 375 پاكيزگى از شيوه جانهاى پاك
است.
9547 4- افضل النّاس من تنزّهت نفسه و زهد عن غنية. 2 419 برترين مردم كسى است
كه خود را پاكيزه دارد، و با داشتن توانگرى نسبت به دنيا بىرغبت باشد.
9548 5-
ثمرة التّورّع النّزاهة. 3 332 ميوه پرهيزكارى پاكيزگى است.
9549 6- دليل ورع الرّجل نزاهته. 4 9 راهنماى پارسايى مرد پاكيزگى او است.
9550 7- ظرف المؤمن نزاهته عن المحارم، و مبادرته الى المكارم. 4 279 ظرافت و زيركى مؤمن به پرهيزكارى او از حرامها و پيشى گرفتن او به سوى
مكارم و خصلتهاى گرامى است.
9551 8- كن متنزّها تكن تقيّا. 4 600 پاكيزه باش تا پرهيزكار شوى.
9552 9- النّزاهة آية العفّة. 1 209 پاكى و پاكيزگى نشانه پاكدامنى است.
باب النساء (زنان)
9553 1- الاستهتار بالنّساء شيمة النوكى. 1 348 علاقه و حرص شديد به زنان شيوه
كم عقلان است.
9554 2- المرأة عقرب حلوة اللّسعة. 1 373 زن، عقربى است كه نيش او شيرين است.
9555 3- الزّوجة الصّالحة احد الكسبين. 2 14 همسر شايسته يكى از دو دست آورد
زندگى است.
9556 4- الزّوجة الموافقة احدى الرّاحتين. 2 18 همسر همراه و موافق، يكى از دو
آسايش زندگى است.
9557 5- النّساء اعظم الفتنتين. 2 26 زنان، بزرگترين فتنه از دو فتنه (روزگار)
هستند. (يعنى زنان يك طرف و همه فتنههاى ديگر يك طرف)
9558 6- المرأة شرّ كلّها و
شرّ منها انّه لا بدّ منها. 2 72 زن همهاش شرّ است و بدتر از آن اين كه چارهاى
از او نيست.
9559 7- النّساء لحم على وضم الّا ما ذبّ عنه. 2 90 زنان گوشتى هستند بر روى
تخته، مگر آنكه از آن حفاظت و نگهدارى شود (يعنى در معرض خطر هستند مگر اين كه از
ايشان حفاظت شود).
9560 8- اتّقوا شرار النّساء و كونوا من خيارهنّ على حذر. 2 250 از زنان بد
بپرهيزيد و از نيكانشان نيز برحذر باشيد (و احتياط را نسبت به آنها مراعات كنيد).
9561 9- ايّاك و كثرة الوله بالنّساء و الاغراء بلذّات الدّنيا، فانّ الوله
بالنّساء ممتحن و الغرىّ باللّذّات ممتهن. 2 314 بپرهيز از شيفتگى بسيار نسبت به زنان و از فريفته شدن به لذتهاى
دنيا، زيرا شيفتگى به زنان موجب رنج و محنت است، و فريفتگى به لذّتها موجب خوارى
است.
9562 10- ايّاك و مشاورة النّساء فانّ رأيهنّ الى افن و عزمهنّ الى وهن، و اكفف
عليهنّ من ابصارهنّ فحجابك لهنّ خير من الارتياب بهنّ، و ليس خروجهنّ بشرّ من
ادخالك من لا يوثق به عليهنّ، و ان استطعت ان لا يعرفن غيرك فافعل. 2 321 بپرهيز از
مشورت كردن با زنان كه رأى و نظرشان به نقصان گرايد، و تصميمشان به سستى، و
چشمانشان را (از ديد زدن در انظار عموم) به وسيله حجاب و پرده نشينى بپوشان، كه
سختگيرى در حجاب ايشان بهتر از بدگمانى به آنها است، و بيرون رفتن آنها بدتر نيست
از اين كه كسى را بر ايشان در آورى كه مورد اعتماد نيست، و اگر بتوانى كارى بكنى كه
جز تو كسى (و مردى) را نشناسند اين كار را بكن.
9563 11- انّ النّساء همّهنّ زينة الحيوة الدّنيا و الفساد فيها. 2 495 به
راستى كه زنان همت و اندوهشان زيور زندگى دنيا و فساد در آن است.
9564 12- ان رأيت من نسائك ريبة فاجعل لهنّ النّكير على الكبير و الصّغير. 3 22
اگر از زنان خود چيزى را ديدى كه موجب بدگمانى تو گرديد براى آنها نگهبانى مقرر كن
كه بر كوچك و بزرگ (افراد خانه) نگهبانى كند (نه بر خصوص آنها كه موجب ناراحتى و
جرأت بيشتر آنها شود).