3691 15- اخلط الشّدّة برفق و ارفق ما كان الرّفق اوفق. 2 204 بياميز سختى را به نرمخويى، و نرمخويى كن در جايى كه نرمخويى سازگارتر باشد.
3692 16- افضل شيء الرّفق. 2 371 برترين چيزها نرمخويى و ملاطفت است.
3693 17- اكبر البرّ الرّفق. 2 374 بزرگترين نيكىها نرمخويى است.
3694 18- افضل النّاس اعملهم بالرّفق و اكيسهم اصبرهم على الحقّ. 2 468 برترين
مردم داناترين آنهاست به نرمخويى، و زيركترينشان كسى است كه در برابر حق،
بردبارتر و پا برجاتر باشد.
3695 19- اذا عاقبت فارفق. 3 115 هنگامى كه عقوبت كنى نرمخويى كن.
3696 20- اذا ملكت فارفق. 3 114 هنگامى كه مالك شوى و به قدرت رسى نرمخويى كن.
3697 21- اذا كان الرّفق خرقا كان الخرق رفقا. 3 169 هر گاه نرمخويى با كسى، به
بدخويى است (و چارهاى جز بدخويى نباشد) بدخويى (در اين صورت) نرمى است.
3698 22- بالرّفق تتمّ المروءة. 3 202 با نرمخويى جوانمردى كامل شود.
3699 23- بالرّفق تدرك المقاصد. 3 211 با نرمخويى به هدفها رسند.
3700 24- بالرّفق تهون الصّعاب. 3 231 با نرمخويى سختىها آسان شود.
3701 25- بالرّفق تدوم الصّحبة. 3 237 با نرمخويى مصاحبت و رفاقت پايدار بماند.
3702 26- جمال الحكمة الرّفق و حسن المداراة. 3 375 زيبايى حكمت و فرزانگى
نرمخويى و خوب مدارا كردن است.
3703 27- ثمرة الحلم الرّفق. 3 333 ميوه بردبارى نرمخويى است.
3704 28- خير الاعمال ما زانه الرّفق. 3 428 بهترين كارها آن است كه نرمخويى آن را بيارايد.
3705 29- خير الخلائق الرّفق. 3 429 بهترين خوىها نرمخويى است.
3706 30- رأس العلم الرّفق. 4 47 اساس علم و دانش نرمخويى و ملاطفت است.
3707 31- رفق المرء و سخاؤه يحببه الى اعدائه. 4 96 نرمخويى و سخاوت، آدمى را
نزد دشمنانش محبوب گرداند.
3708 32- عليك بالرّفق فانّه مفتاح الصّواب و سجيّة اولى الالباب. 4 291 بر تو
باد به نرمخويى و ملاطفت كه آن كليد درستى و خوى خردمندان است.
3709 33- عليك بالرّفق فمن رفق فى افعاله تمّ امره. 4 296 بر تو باد به نرمخويى
كه هر كس در كارهاى خود نرمخويى را پيشه كرد كارش به انجام رسيد.
3710 34- كم من صعب تسهّل بالرّفق. 4 551 چه بسيار سختى كه با نرمخويى آسان شود.
3711 35- من عامل بالرّفق وفّق. 5 175 كسى كه با نرمخويى عمل كند موفق گردد.
3712 36- من استعمل الرّفق غنم. 5 189 كسى كه نرمخويى را به كار بندد، غنيمت
يابد.
3713 37- من عامل بالرّفق غنم. 5 153 كسى كه با نرمخويى عمل كند غنيمت برد.
3714 38- من استعمل الرّفق لان له الشّديد. 5 287 كسى كه نرمخويى را به كار
بندد كار سخت بر او نرم شود.
3715 39- لكلّ دين خلق و خلق الايمان الرّفق. 5 17 هر دين و آيينى را خلق و
خويى است و خوى ايمان نرمخويى و ملاطفت است.
3716 40- ليكن احظى النّاس عندك اعملهم بالرّفق. 5 49 بايد بهرهمندترين مردم
نزد تو كسى باشد كه نرمخويى را بيشتر به كار بندد.
3717 41- من ترفّق فى الامور ادرك اربه منها. 5 321 كسى كه در كارها نرمخويى كند حاجت و منظور خود را از آن كارها دريابد.
3718 42- من استعمل الرّفق استدرّ الرّزق. 5 338 كسى كه نرمخويى را به كار بندد
روزيش ريزان و فراوان گردد.
3719 43- من رفق بمصاحبه وافقه، و من اعنف به اخرجه و فارقه. 5 399 هر كه
نرمخويى كند با همراه خود با او موافقت و همراهى كرده، و هر كه درشتى كند او را از
رفاقت با خود بيرون كرده و از او جدا شده است.
3720 44- ما كان الرّفق فى شيء الّا زانه. 6 62 نرمخويى در چيزى نيامده جز آن
كه آن را آراسته است.
3721 45- نعم السّياسة الرّفق. 6 167 سياست و تدبير خوبى است نرمخويى و ملاطفت.
3722 46- نعم الخليقة استعمال الرّفق. 6 165 خلق و خوى خوبى است نرمخويى و ملاطفت.
3723 47- نعم الرّفيق الرّفق. 6 156 رفيق و همراه خوبى است نرمخويى.
3724 48- لا ندم الكثير الرّفق. 6 358 كسى كه در كارها نرمخويى بسيار دارد
پشيمانى ندارد.
3725 49- لا سجيّة أشرف من الرّفق. 6 382 خصلتى شريفتر از نرمخويى نيست.
3726 50- لا يجتمع العنف و الرّفق. 6 372 درشتى با نرمخويى جمع نمىشود.
باب المركب
3727 1- المركب الهنيء احد الرّاحتين. 2 25 مركب راهوار يكى از دو بخش راحتى و آسايش است.
باب الراحة (آسايش)
3728 1- إيثار الدّعة يقطع اسباب المنفعة. 1 360 برگزيدن آسايش و راحتى قطع
مىكند وسائل منفعت و سود را (زيرا وسائل سود و منفعت در دنيا و آخرت همگى تعب و
رنج دارد).
3729 2- ما أقرب الرّاحة من التّعب. 6 86 چه نزديك است آسايش به تعب و رنج.
باب الرياضة (رياضت نفس و رام كردن آن)
3730 1- الشّريعة رياضة النّفس. 1 145 شريعت و دين، رياضت و رام كردن نفس است.
(براى فرمانبردارى خداوند)
3731 2- لقاح الرّياضة دراسة الحكمة و غلبة العادة. 5
126 بارور كردن رياضت به خواندن حكمت و غلبه كردن بر عادتهاى ناپسند است.
3732 3- من استدام رياضة نفسه انتفع. 5 270 كسى كه ادامه دهد رياضت نفس خود را
سود برد.
باب الريبة (شك و گمان، تهمت، نگرانى)
3733 1- الرّيبة توجب الظّنّة. 1 95 اضطراب و نگرانى موجب تهمت شود.
3734 2- الارتياب يوجب الشّرك. 1 207 شك و ترديد (در باره خداوند، و يا اضطراب
و نگرانى در سختىها) موجب شرك گردد.
3735 3- المريب ابدا عليل. 1 211 آدم شكّاك و بد گمان پيوسته بيمار است.
3736 4- المرتاب لا دين له. 1 252 آدم شكّاك (يا كسى كه داراى نگرانى و اضطراب
در عبادتهاست) دين ندارد.
3737 5- اذلّ النّاس المرتاب. 2 381 خوارترين مردم انسان شكّاك (يا نگران) است.
3738 6- دع ما يريبك الى ما لا يريبك. 4 17 واگذار راهى را كه ايجاد شك و ترديد براى تو مىكند، به سوى راهى كه براى
تو شك و ترديد ندارد.
3739 7- صلاح التّقوى تجنّب الرّيب. 4 195 اصلاح تقوا به دورى گزيدن از چيزهاى مشكوك است.
3740 8- لكلّ انسان ارب
فابعدوا عن الرّيب. 5 19 هر انسانى را نيازى است، پس دورى كنيد از نگرانى و
اضطراب.
3741 9- من كثرت ريبته كثرت غيبته. 5 226 كسى كه خود را زياد در معرض تهمت قرار دهد غيبت او را زياد كنند.
3742 10- ما ارتاب مخلص و لا شكّ موقن. 6 66 انسان با اخلاص ترديد نكند، و شخصى
كه يقين دارند شكّ به خود راه ندهد.
3743 11- مجانبة الرّيب من احسن الفتوّة. 6 127 دورى كردن از بدگمانىها از
بهترين جوانمردى است.
3744 12- لا أجبن من مريب. 6 373 كسى از شكّ زده (كه به خود اطمينان ندارد)
ترسناكتر نيست.
3745 13- لا يلفى المريب صحيحا. 6 367 آدم شكّاك هيچگاه سالم ديدار نشود.
حرف «الزاء»
باب الزرع (كشت كردن)
3746 1- كلّ يحصد ما زرع و يجزى بما صنع. 4 541 هر كس درو كند آنچه را كشت كرده
و كيفر شود بدانچه انجام داده است.
3747 2- كما تزرع تحصد. 4 623 همان گونه كه كشت كنى درو خواهى كرد.
3748 3- من زرع خيرا حصد أجرا. 5 276 كسى كه كار نيكى بكارد پاداش نيكى درو
كند.
3749 4- من زرع شيئا حصده. 5 468 كسى كه چيزى بكارد همان را درو كند.
باب الزكاة
3750 1- حصّنوا اموالكم بالزّكوة. 3 405 مالهاى خود را با زكات بيمه كنيد.
3751 2- من ادّى زكاة ماله وقى شحّ نفسه. 5 266 كسى كه زكات مالش را بپردازد از
بخل نفس خود در امان مانده است.
باب الزلل (لغزش)
3752 1- الزّلل مندمة. 1 44 لغزيدن (به گناه) سبب پشيمانى است.
3753 2- زلّة المتوقّى اشدّ زلّة و علّة اللّوم اقبح علّة. 4 116 لغزش خويشتن
دار سختترين لغزش است، و رنج سرزنش زشتترين رنجها است.
3754 3- زلّة القدم اهون
استدراك. 4 117 لغزش قدم از نظر تلافى و جبران آسانترين لغزشها است.
3755 4- عند كثرة العثار و الزّلل تكثر الملامة. 4 324 هنگامى كه افتادن و لغزش
بسيار شد سرزنش و ملامت بسيار شود.
3756 5- قد يزلّ الحكيم. 4 460 گاهى است كه حكيم و فرزانه بلغزد.
3757 6- من ابصر زلّته صغرت عنده زلّة غيره. 5 362 كسى كه لغزش خود را ببيند،
لغزش ديگران نزدش كوچك آيد.
3758 7- لا زلّة اشدّ من زلّة عالم. 6 385 لغزشى سختتر از لغزش عالم نيست.
3759 8- قد يكبو الجواد. 4 460 گاه است كه اسب راهوار نيكو بسر در افتد.
باب الزمان
3760 1- المرء ابن ساعته. 1 122 مردم فرزند زمان خود هستند.
3761 2- الحازم
من دارى زمانه. 1 135 دور انديش كسى است كه با زمان خود مدارا كند.
3762 3- السّاعات تنهب الآجال. 1 186 ساعتها غارتگر عمرها است.
3763 4-
الزّمان يخون صاحبه و لا يستعتب لمن عاتبه. 2 135 زمانه خيانت كند با صاحب خود (و
اهل زمان) و خوشنود نگرداند كسى را كه سرزنش و ملامت آن كند.
3764 5- اعرف النّاس بالزّمان من لم يتعجّب من احداثه. 2 449 آشناترين مردم به
وضع زمانه كسى است كه از پيش آمدهاى آن شگفت زده نشود.
3765 6- انّكم فى زمان، القائل فيه بالحقّ قليل، و اللّسان فيه عن الصّدق كليل،
و الّلازم فيه للحقّ ذليل، أهله متعكّفون على العصيان، مصطلحون على الادهان، فتاهم
عارم و شيخهم آثم و عالمهم منافق و قاريهم ممارق، لا يعظّم صغيرهم كبيرهم و لا يعول
غنيّهم فقيرهم. 3 69 به راستى شما در زمانهاى هستيد كه گوينده حق در آن اندك و
زبان در اين زمانه از راستگويى كند و عاجز است، آن كس كه ملازم حق باشد خوار و ذليل
است، اهل اين زمانه گرفتار گناه و بر دو رويى با يكديگر كنار آمدهاند، جوانانشان
بدخو و پيرانشان گنه كار، دانشمندشان دو رو، و قارى و خوانندهشان از دين بيرون
رفتهاند، كوچك حرمت بزرگ را ندارد، و توانگرشان به نيازمندان كمك نمىدهد.
3766 7- اذا فسد الزّمان ساد اللّئام. 3 129 هنگامى كه زمان فاسد شود افراد پست و لئيمان آقايى و سيادت كنند.
3767 8- صار الفسوق فى الدّنيا نسبا و العفاف عجبا، و لبس الاسلام لبس الفرو
مقلوبا. 4 211 گناه در دنيا موجب افتخار و نسب مردم گرديده، و از پاكدامنى و عفاف
در شگفت شوند، و اسلام را همچون پوستينى وارونه به تن كنند.
3768 9- غاض الصّدق
فى النّاس و فاض الكذب و استعملت المودّة باللّسان و تشاحنوا بالقلوب. 4 390
راستگويى در مردم بسيار كم شده و دروغ فراوان، دوستى تنها با زبان به كار رود، و با
دلها به دشمنى پردازند.
3769 10- فى الزّمان الغير. 4 397 در زمانه دگرگونىها است.
3770 11- قد اصبحنا فى زمان عنود و دهر كنود، يعدّ فيه المحسن مسيئا و يزداد
الظّالم فيه عتوّا. 4 488 ما به زمانى در آمدهايم كينه توز و روزگارى ناسپاس كه
نيكوكار در آن بدكار به شمار آيد، و تبهكار بر سركشى خود بيفزايد.
3771 12- قد استدار الزّمان كهيئته يوم خلق السّماوات و الارض. 4 491 به راستى
كه روزگار برگشته همانند روزى كه آسمانها و زمين آفريده شده است.
3772 13- قد تواخى النّاس على الفجور و تهاجروا على الدّين و تحاببوا على الكذب
و تباغضوا على الصّدق. 4 490 به راستى كه مردم بر گناهكارى برادر گشته، و در مورد
ديندارى از هم دورى گزيدهاند، در باره دروغ با هم دوست گشته، و در مورد راستگويى
با يكديگر به دشمنى برخاستهاند.
3773 14- قد ظهر اهل الشّرّ و بطن اهل الخير و فاض الكذب و غاض الصّدق. 4 490 به راستى كه بدان و اشرار آشكار و نيكان و نيكوكاران پنهاناند، و راستى و
راستگويى بسيار كم شده است.
3774 15- من امن الزّمان خانه و من اعظمه اهانه. 5 212 كسى كه از روزگار ايمن
شود به او خيانت كند، و كسى كه آن را بزرگ بداند خوارش گرداند.
3775 16- و الّذى فلق الحبّة و برء النّسمة ليظهرنّ عليكم قوم يضربون الهام على
تأويل القرآن كما بدأكم محمّد صلّى اللَّه عليه و آله على تنزيله، ذلكم حكم من
الرّحمن عليكم فى آخر الزّمان. 6 232 سوگند بدانكه دانه را شكافت و انسان را آفريد،
حتما مردمى بر شما آشكار شوند، كه سرها را بزنند بر تأويل قرآن همان گونه كه حضرت
محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آغاز كرد شما را بر تنزيل (و فرود آمدن) آن، اين حكمى
است قطعى از خداى رحمان بر شما در آخر زمان (و پايان دنيا).
3776 17- لا ضمان على الزّمان. 6 379 ضمانتى بر روزگار نيست.
3777 18- لا يأمن احد صروف الزّمان و لا يسلم من نوائب الايّام. 6 420 هيچ كس
از دگرگونيهاى زمانه ايمن نيست، و أحدى از مصيبتهاى روزگار سالم نمىماند.
3778 19- ينبغي لمن عرف الزّمان ان لا يأمن الصّروف و الغير. 6 443 شايسته و
سزاوار است براى كسى كه بشناسد روزگار را كه ايمن نباشد از تغييرات و حوادث آن.
3779 20- يأتي على النّاس زمان لا يبقى من القرآن الّا رسمه، و لا من الاسلام
إلّا اسمه، مساجدهم يومئذ عامرة من البنى، خالية عن الهدى. 6 491 بيايد بر مردم
روزگارى كه از قرآن جز نشان آن به جاى نماند، و از اسلام جز نامش، مسجدهاشان از نظر
ساختمان آباد، ولى از هدايت و راهنمايى به حق خالى است.
3780 21- يأتي على النّاس زمان لا يقرّب فيه إلّا الماحل، و لا يستظرف فيه إلّا
الفاجر، و لا يضعّف فيه إلّا المنصف، يعدّون الصّدقة غرما، و صلة الرّحم منّا، و
العبادة استطالة على النّاس، و يظهر عليهم الهوى، و يخفى بينهم الهدى. 6 491 بيايد
بر مردم روزگارى كه مقرّب نزد مردم نشود مگر حيله گران، و زيرك شمرده نشود مگر
گنهكار، و ناتوان شمرده نشود در آن زمان مگر آدم با انصاف، در آن زمان صدقه را
غرامت و تاوان بشمارند، و صله رحم را منّت گذارند، عبادت را سربلندى بر مردم دانند،
هوا و هوس بر آنها غالب شود، و هدايت در ميان آنها پنهان گردد.
باب الزنا
3781 1- الفجور من شيم الكفّار. 1 153 زناكارى از خصلتهاى كافران است.
3782 2- ابغض الخلائق الى اللَّه الشّيخ الزّان. 2 423 مبغوضترين مخلوق نزد
خداى تعالى پيرمرد زناكار است.
3783 3- ما زنى عفيف. 6 75 انسان پاكدامن و عفيف زنا نكند.
باب الزاد (توشه)
3784 1- بئس الزّاد الى المعاد العدوان على العباد. 3 257 بد توشهاى است براى
آخرت، ستم كردن بر بندگان.
3785 2- من العقل التّزوّد ليوم المعاد. 6 33 از نشانههاى عقل است توشه بر گرفتن براى معاد و روز رستاخيز.
3786 3- ينبغي للعاقل ان يعمل للمعاد و يستكثر من الزّاد قبل زهوق نفسه و حلول
رمسه. 6 440 براى انسان عاقل شايسته و سزاوار است كه براى معاد خويش كار كند و توشه
بسيار برگيرد پيش از اين كه جانش بيرون رود و به آرامگاه ابدى خود در آيد.
3787 4- لا غنى باحد من الارتياد و قدر بلاغه من الزّاد. 6 416 هيچ كس نيست كه
از طلب و درخواست، و از مقدار كفاف خويش از توشه (براى فرداى قيامت و سفر آخرت)
بىنياز باشد.
3788 5- إذا وجدت من أهل الفاقة من يحمل لك زادك الى يوم القيامة فيوفّيك به
غدا حيث تحتاج اليه فاغتنمه و حمّله ايّاه و اكثر من تزويده و انت قادر عليه فلعلّك
ان تطلبه فلا تجده. 3 184 اگر از نيازمندان كسى را يافتى كه مىتواند توشه تو را
براى روز قيامت بر دوش كشد و در فرداى قيامت در آنجا كه بدان توشه نيازمندى به تو
باز پس دهد، اين نعمت را غنيمت شمار و توشه خود را بر دوش او بنه، و هر چه بيشتر (و
تا مىتوانى) توشه بيشترى بر او بنه (و بيشتر به آن نيازمند كمك كن) كه شايد روزى
(روز تنگدستى) بجويى ولى نيابى.
باب الزيارة (ديدار)
3789 1- اغباب الزّيارة امان من الملالة. 2 427 ديدار دوستان يك در ميان (نه هر
روز) ايمنى است از ملال و آزردگى خاطر.
3790 2- من كثرت زيارته قلّت بشاشته. 5 208 كسى كه ديدارش زياد شد گشادهرويى و
شادمانى او كم شود.
باب الزّهد (بىاعتنايى)
3791 1- الزّهد ثروة. 1 44 زهد، توانگرى است.
3792 2- الرّاحة فى الزّهد. 1 90 راحتى و آسايش در زهد است.
3793 3- الزّهد ثمرة الدّين. 1 113 زهد، ميوه و ثمره دين است.
3794 4- الزّهد ثمرة اليقين. 1 125 زهد، ميوه يقين است.
3795 5- الزّهد اصل الدّين. 1 131 زهد، ريشه و اساس دين است.
3796 6- الزّهد اساس اليقين. 1 139 زهد، اساس و پايه يقين است.
3797 7- الزّهد متجر رابح. 1 147 زهد، تجارت و معاملهاى سود آور است.
3798 8- الزّهد سجيّة المخلصين. 1 174 زهد، خوى انسانهاى با اخلاص است.
3799 9- الزّهد مفتاح صلاح. 1 193 زهد، كليد صلاح و شايستگى است.
3800 10- الزّهد قصر الامل. 1 219 زهد، كوتاه كردن آرزوها است.
3801 11- التّزهّد يؤدّى الى الزّهد. 1 291 زهد ورزيدن (و خود را به زهد وادار كردن) انسان را به زهد و ترك دنيا
مىكشاند.
3802 12- الزّهد فى الدّنيا الرّاحة العظمى. 1 347 زهد در دنيا بزرگترين آسايش
است.
3803 13- الزّهد أن لا تطلب المفقود حتّى يعدم الموجود. 1 330 زهد آن است كه
نخواهى هر چه را ندارى تا آنچه را دارى تمام شود.
3804 14- الكفّ عمّا في أيدي
النّاس أحد السّخائين. 2 13 باز داشتن خويش از آنچه در دست مردم است (و بىاعتنايى
نسبت بدان) يكى از دو بخش سخاوت است.
3805 15- الزّهد تقصير الآمال و اخلاص الاعمال. 2 63 زهد آن است كه آرزوها را
كوتاه كرده در اعمال خود اخلاص داشته باشى.
3806 16- العاقل من زهد فى دنيا فانية دنيّة، و رغب فى جنّة سنيّة خالدة عالية.
2 68 عاقل و خردمند كسى است كه زهد ورزد در دنياى فانى پست، و رغبت كند در بهشت
والاى جاويد بلند مرتبه.
3807 17- الزّهد افضل الرّاحتين. 2 21 زهد، برترين بخش از دو بخش آسايش
دنياست.
3808 18- الزّهد شيمة المتّقين و سجيّة الاوّابين. 2 32 زهد، خوى
پرهيزكاران و خصلت بازگشت كنندگان به سوى خداى تعالى است.
3809 19- الزّهد اقلّ ما يوجد و اجلّ ما يعهد، و يمدحه الكلّ و يتركه الجلّ.
2 113 زهد، كمترين چيزى است كه يافت شود، و بزرگترين چيزى است كه شناخته شده،
همه آن را ستايش كنند ولى بيشتر مردم آن را واگذارند.
3810 20- ازهد فى الدّنيا تنزل عليك الرّحمة. 2 177 زهد ورز در دنيا تا رحمت حق
بر تو نازل گردد.
3811 21- ازهد فى الدّنيا يبصّرك اللَّه عيوبها و لا تغفل فلست بمغفول عنك. 2 197- زهد ورز در دنيا تا خداوند عيوب دنيا را به تو بنماياند و بينايت گرداند
بدان، و غافل و بىخبر نباش كه از تو غافل نيستند (و همه اعمال و رفتار تو تحت نظر
است و ثبت و ضبط مىشود).
3812 22- ازهد فى الدّنيا و اعزف عنها و ايّاك ان ينزل بك الموت و انت آبق من
ربّك فى طلبها فتشقى. 2 208 در دنيا بىرغبت باش و زهد ورز، و پرهيز كن از اين كه
مرگ بر تو در آيد در حالى كه از پروردگار خود فرار كرده و در طلب دنيا تلاش مىكنى،
كه در اين صورت بدبخت خواهى بود.
3813 23- ازهد فى الدّنيا و اعزف عنها و ايّاك ان ينزل بك الموت و قلبك متعلّق
بشىء منها فتهلك. 2 216 بىرغبت باش در دنيا و از آن دورى كن و بترس از اين كه مرگ
در حالى به سراغت آيد كه دلت به دنيا بسته باشد كه در اين صورت نابود خواهى شد.
3814 24- انظروا الى الدّنيا نظر الزّاهدين فيها الصّارفين عنها، فانّها و
اللَّه عمّا قليل تزيل الثّاوى السّاكن، و تفجع المترف الآمن. 2 264 بنگريد به دنيا
بسان كسى كه بدان رغبتى ندارد و از آن روى گردانده، كه به خدا سوگند دنيا به زودى
آن كس را كه در آن سكونت گزيده از جاى بركند، و آنكه به لذتهاى دنيا سرگرم و ايمن
است به مصيبت و رنج نشاند.
3815 25- ا يسرّك ان تلقى اللَّه غدا فى القيامة و هو عليك راض غير غضبان كن فى
الدّنيا زاهدا و فى الآخرة راغبا، و عليك بالتّقوى و الصّدق فهما جماع الدّين، و
الزم اهل الحقّ و اعمل عملهم، تكن منهم. 2 366 آيا شادمانت مىكند كه فرداى قيامت
خدا را ديدار كنى و از تو خوشنود باشد و خشمگين نباشد (اگر اين را مىخواهى) در
دنيا زاهد و بىرغبت باش و نسبت به آخرت راغب و علاقهمند، و بر تو باد به تقواى
الهى و صداقت و راستى، كه اين دو گرد آورنده و جامع دين هستند، و با طرفداران حق
ملازم باش و كار آنها را انجام ده تا از ايشان باشى.
3816 26- احزمكم ازهدكم. 2 369 دور انديشترين شما كسى است كه زهدش بيشتر باشد.
3817 27- افضل العبادة الزّهادة. 2 375 برترين عبادت، زهد ورزيدن است.
3818 28- اوّل الزّهد التزهّد. 2 384 آغاز زهد اين است كه خود را به ترك دنيا و
زهد وادارى.
3819 29- افضل الطّاعات الزّهد فى الدّنيا. 2 398 برترين فرمانبردارىها و
طاعتها زهد در دنياست.
3820 30- افضل الزّهد اخفاء الزّهد. 2 402 برترين زهدها پنهان كردن زهد است.
3821 31- اعظم النّاس سعادة اكثرهم زهادة. 2 418 بزرگترين مردم از نظر سعادت كسانى هستند كه زهدشان بيشتر باشد.
3822 32- اصل الزّهد حسن الرّغبة فيما عند اللَّه. 2 415 اساس زهد آن است كه
ميل و رغبت انسان بدانچه نزد خداست نيكو باشد.
3823 33- احقّ النّاس بالزّهادة من
عرف نقص الدّنيا. 2 439 شايستهترين مردم به زهد و بىرغبتى در دنيا كسى است كه نقص
و كمى دنيا را شناخته باشد.
3824 34- انّ الزّاهدين فى الدّنيا لتبكى قلوبهم و ان ضحكوا، و يشتدّ حزنهم و
ان فرحوا، و يكثر مقتهم انفسهم و ان اغتبطوا بما اوتوا. 2 551 به راستى كه زاهدان
در دنيا دلهاشان بگريد اگر چه (در ظاهر) بخندند، و اندوهشان سخت باشد اگر چه (در
ظاهر) فرحناك باشند، و خشم ايشان از نفس خود بسيار باشد اگر چه مورد آرزو و غبطه
ديگران باشند.
3825 35- انّ الزّهادة قصر الامل و الشّكر على النّعم و الورع عن المحارم، فان
عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم، و لا تنسوا عند النّعم شكركم، فقد اعذر اللَّه
سبحانه اليكم بحجج مسفرة ظاهرة، و كتب بارزة العذر واضحة. 2 663 به راستى كه زهد و
بى رغبتى در دنيا كوتاه كردن آرزو، و سپاسگزارى نعمتهاى خدا، و پارسايى از محرمات
الهى است، و اگر اينها همه نبود (لا اقل آن دو قسمت آخر در شما باشد يعنى) غلبه
نكند حرام بر صبر و بردبارى شما، و در برابر نعمتها شكر و سپاسگزارى را فراموش
نكنيد، زيرا خداى سبحان عذر خود را در اين باره از شما خواسته به وسيله حجّتهاى
روشن و آشكار، و كتابهايى كه به طور وضوح و بى پرده اين عذر را بيان كرده است.
3826 36- ان عقلت امرك او اصبت معرفة نفسك فاعرض عن الدّنيا و ازهد فيها،
فانّها دار الاشقياء و ليست بدار السّعداء، بهجتها زور و زينتها غرور، و سحائبها
متقشّعة و مواهبها مرتجعة. 3 16 اگر كار خود را دريافتهاى يا به شناخت نفس خويش
رسيدهاى، از دنيا روى بگردان، و در آن بىرغبت باش كه به راستى دنيا خانه بدبختان
است و سراى نيكبختان نيست، شادابى آن دروغ و باطل، و زيور آن فريب است، ابرهايش
پراكنده و بخششهاى آن بازگشت داده خواهد شد.
3827 37- ان كنتم فى البقاء راغبين فازهدوا فى عالم الفناء. 3 22 اگر به راستى
به ماندن و بقا علاقهمند و راغب هستيد، پس بياييد و در جهان فانى زهد ورزيد.
3828 38- انّك لن تخلق للدّنيا فازهد فيها و اعرض عنها. 3 57 تو هيچگاه براى
دنيا آفريده نشدهاى پس در آن زهد ورز و از آن روى بگردان.
3829 39- انّكم ان زهدتم خلصتم من شقاء الدّنيا و فزتم بدار البقاء. 3 67 به
راستى كه شما اگر زهد ورزيد از بدبختى دنيا آسوده شده و به سراى پايدار و ماندنى
رسيده و رستگار شدهايد.
3830 40- اذا هرب الزّاهد من النّاس فاطلبه. 3 141 هر گاه شخص زاهد از مردم
گريخت او را بجوى (و بدانكه زهد او واقعى است و حقيقت دارد).
3831 41- اذا طلب الزّاهد النّاس فاهرب منه. 3 141 هر گاه ديدى زاهد در جستجوى
مردم و به دنبال آنهاست از او بگريز. (و بدان كه حقيقت ندارد و فريبكار است).
3832 42- بالزّهد تثمر الحكمة. 3 209 به وسيله زهد درخت حكمت و فرزانگى بار
دهد، و به بار نشيند.
3833 43- ثمرة الزّهد الرّاحة. 3 327 ميوه زهد، آسودگى است.
3834 44- ثمن الجنّة الزّهد فى الدّنيا. 3 350 بهاى بهشت، زهد در دنياست.
3835 45- حسن الزّهد من افضل الايمان، و الرّغبة فى الدّنيا تفسد الايقان. 3
389 زهد نيكو از برترين مراتب ايمان است، و رغبت در دنيا يقين را تباه كند.
3836 46- خير النّاس من زهدت نفسه و قلّت رغبته و ماتت شهوته و خلص ايمانه و
صدق ايقانه. 3 436 بهترين مردم كسى است كه نفس او زهد ورزد، و ميل و رغبتش به دنيا
كم باشد، شهوت و خواستههايش مرده، و ايمانش پاك و خالص، و يقين او صادق و درست
باشد.
3837 47- رأس السّخاء الزّهد فى الدّنيا. 4 52 اساس و ريشه سخاوت و گذشت، زهد
در دنياست.
3838 48- زين الحكمة الزّهد فى الدّنيا. 4 109 زيور حكمت و فرزانگى، زهد و
بىرغبتى در دنياست.
3839 49- زهدك فى الدّنيا ينجيك و رغبتك فيها ترديك. 4 111 زهد تو در مورد دنيا
رهايىات دهد، و ميل و رغبت در دنيا نابودت كند.
3840 50- زهد المرء فيما يفنى على قدر يقينه بما يبقى. 4 113 زهد انسان در آنچه
فانى شود به مقدار يقين او است در آنچه بر جاى مىماند.
3841 51- سبب صلاح النّفس العزوف عن الدّنيا. 4 122 وسيله اصلاح نفس روى
گرداندن از دنيا است.
3842 52- طوبى للزّاهدين فى الدّنيا الرّاغبين فى الآخرة، اولئك اتّخذوا الارض
بساطا و ترابها فراشا و ماءها طيبا و القرآن شعارا و الدّعاء دثارا، و قرضوا الدّنيا على منهاج المسيح عيسى بن مريم على نبيّنا و عليه السّلام. 4
268 خوشا به حال آنها كه نسبت به دنيا بىرغبت، و در آخرت راغب و مشتاقند، اينانند
كه زمين را فرش و خاكش را بستر، و آب آن را بوى خوش، و قرآن را شعار (جامه زيرين) و
دعا را دثار (جامه رويين) قرار داده، و دنيا را پيمودهاند همان گونه كه حضرت
مسيح- كه بر پيامبر ما و بر او باد- درود پيمود.
3843 53- عليك بالزّهد فانّه عون الدّين. 4 287 بر تو باد به زهد كه به راستى
زهد كمك كار و ياور دين است.
3844 54- فضيلة العقل الزّهادة. 4 422 فضيلت و برترى عقل، به زهد و بىرغبتى در
دنياست.
3845 55- كيف يزهد فى الدّنيا من لا يعرف قدر الآخرة. 4 562 چگونه زهد ورزد در
دنيا كسى كه قدر و ارزش آخرت را نشناخته است.
3846 56- كسب العلم الزّهد فى الدّنيا. 4 625 وسيله تحصيل و به دست آوردن علم و دانش، زهد در دنياست.
3847 57- كفى بالمرء سعادة ان يعزف عمّا يفنى و يتولّه بما يبقى. 4 584 براى
سعادت و نيكبختى انسان همين بس كه روى بگرداند از آنچه نابود شدنى است، و شائق گردد
بدانچه ماندنى است.
3848 58- كونوا ممّن عرف فناء الدّنيا فزهد فيها، و علم بقاء الآخرة فعمل لها.
4 616 از آن مردمانى باشيد كه فنا و نيستى دنيا را شناخته و در آن زهد ورزيده، و
بقا و ماندن آخرت را دانسته و براى آن كار كرده است.
3849 59- من عرف الدّنيا تزهّد. 5 172 كسى كه دنيا را بشناسد زهد ورزد.
3850 60- من ايقن بما يبقى زهد فيما يفنى. 5 292 كسى كه يقين دارد بدانچه به
جاى
مىماند، زهد ورزد در آنچه از ميان مىرود و فانى مىشود.
3851 61- من زهد هانت عليه المحن. 5 274 كسى كه زهد ورزد، رنج و مصيبتها برايش آسان شود.
3852 62- ليكن زهدك فيما ينفد و يزول فانّه لا يبقى لك و لا تبقى له. 5 50 بايد
زهد و بىرغبتى تو در چيزى باشد كه از ميان مىرود و زوال مىپذيرد، زيرا كه چنين
چيزى براى تو نمىماند، و تو هم براى او نخواهى ماند.
3853 63- لن يفتقر من زهد. 5 71 نيازمند و فقير نشود كسى كه زهد ورزد.
3854 64- من زهد فى الدّنيا حصّن دينه. 5 300 كسى كه در دنيا زهد ورزد دين خود
را حفظ كرده است.
3855 65- من زهد فى الدّنيا لم تفته. 5 302 كسى كه در دنيا زهد ورزد، دنيا از دستش نرود (و آنچه مقدر شده به او خواهد
رسيد و زهد چيزى را از او نگيرد).
3856 66- من رغب فيها اتعبته و أشقته. 5 303 كسى كه در دنيا رغبت كند او را به تعب و رنج اندازد، و به بدبختى كشاند.
3857 67- من عزف عن الدّنيا اتته صاغرة. 5 312 كسى كه از دنيا روى بگرداند،
دنيا با حال خوارى به نزدش آيد.
3858 68- من لهى عن الدّنيا هانت عليه المصائب. 5 325 كسى كه از دنيا كنده و
جدا شود مصيبتها بر او آسان گردد.
3859 69- من لم يأس على الماضى و لم يفرح بالآتى فقد اخذ الزّهد بطرفيه. 5 327 كسى كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نگردد، زهد را به دو طرف
آن دريافت كرده است.
3860 70- من زهد فى الدّنيا استهان بالمصائب. 5 335 كسى كه در دنيا زهد ورزد،
مصيبتها را آسان گيرد.
3861 71- من زهد فى الدّنيا اعتق نفسه و ارضى ربّه. 5 374 كسى كه در دنيا زهد
ورزد جان خود را آزاد كرده، و پروردگارش را خوشنود سازد.
3862 72- من زهد فى الدّنيا قرّت عينه بجنّة المأوى. 5 440 كسى كه در دنيا زهد
ورزد ديدهاش به بهشت برين «جنّة الماوى» روشن گردد.
3863 73- من لم يزهد فى الدّنيا لم يكن له نصيب فى جنّة المأوى. 5 443 كسى كه
در دنيا زهد نورزد بهرهاى از بهشت برين ندارد.
3864 74- مع الزّهد تثمر الحكمة. 6 120 با زهد است كه درخت حكمت و فرزانگى به
بار نشيند و ميوه دهد.
3865 75- لا ينفع زهد من لم يتخلّ عن الطّمع و يتحلّ بالورع. 6 420 سود ندهد
زهد كسى كه از آز و طمع خود را جدا نكرده، و به پارسايى و ورع خود را نياراسته است.
3866 76- ينبغي لمن عرف النّاس أن يزهد فيما في أيديهم. 6 443 براى كسى كه مردم
را شناخته شايسته است كه زاهد و بىرغبت باشد بدانچه در دست آنها است.
3867 77- يا أيّها النّاس ازهدوا فى الدّنيا، فانّ عيشها قصير، و خيرها يسير، و
إنّها لدار شخوص، و محلّة تنغيص، و إنّها لتدنى الآجال، و تقطع الآمال، ألا و هى
المتصدّية العنون، و الجامحة الحزون، و المانية الخئون.
6 463 اى مردم در دنيا زهد ورزيد كه به راستى زندگى آن كوتاه و خير آن اندك، و
به راستى كه اين دنيا سراى رفتن و جايگاه بر هم خوردن است و به راستى كه دنيا اجلها
را نزديك، و آرزوها را قطع كند، آگاه باشيد كه اين دنيا، همچون زن روسپى هوس انگيزى
است كه خود را نشان دهد و سپس با نفرت پشت كند، و همچون مركب سركشى كه هنگام دويدن
از رفتن باز ايستد و دروغگويى است خيانت پيشه.
3868 78- ينبغي لمن عرف الدّنيا ان يزهد فيها و يعزف عنها. 6 441 براى كسى كه
دنيا را شناخته شايسته است كه در آن زهد ورزد و از آن دورى گزيند.
3869 79- ينبغي لمن علم سرعة زوال الدّنيا ان يزهد فيها. 6 442 شايسته است براى
كسى كه شتاب زوال دنيا را دانسته كه در آن زهد ورزد.
3870 80- تحبّب الى النّاس بالزّهد فيما أيديهم تفز بالمحبّة منهم. 3 288 با
نشان دادن بىرغبتى نسبت به آنچه در دست مردم است دوستى آنها را جلب كن، تا از
محبّت آنها بهرهمند شوى.
3871 81- انّ الزّهد فى الجهل بقدر الرّغبة فى العقل. 2 503 به راستى كه (ارزش
و اهميت) بىرغبتى در باره جهل و نادانى، به اندازه رغبت داشتن در عقل است.
باب الزّينة (آرايش)
3872 1- الزّينة بحسن الصّواب لا بحسن الثّياب. 2 38 آرايش انسان به نيكويى راه
درست او است نه به نيكويى جامه.
باب الزيّ (شكل، هيئت)
3873 1- انّ احسن الزّىّ ما خلطك بالنّاس، و جمّلك بينهم، و كفّ ألسنتهم عنك. 2
510 به راستى كه بهترين شكل و هيئت آن است كه تو را با مردم آميزش دهد، و در ميان
ايشان زيبايت كند، و زبانشان را از تو باز دارد.
حرف «السين»
باب السؤال عن اللَّه تعالى (درخواست از خدا)
3874 1- التّقرّب الى اللَّه تعالى بمسألته و الى النّاس بتركها. 2 52 تقرّب و
نزديك شدن به درگاه خداى تعالى به سؤال كردن از او است ولى تقرّب به مردم به ترك
سؤال از آنهاست.
3875 2- اعلم النّاس باللَّه اكثرهم له مسئلة. 2 451 داناترين مردم نسبت به
خداى تعالى كسانى هستند كه درخواستشان از خدا بيشتر است.
3876 3- ربّما سألت الشّىء فلم تعطه و اعطيت خيرا منه. 4 80 چه بسا چيزى از
خدا درخواست كنى كه آن را به تو ندهد و بهتر از آن را به تو عطا فرمايد.
3877 4- سلوا اللَّه العفو و العافية و حسن التّوفيق. 4 137 از خدا درخواست
كنيد گذشت و تندرستى و توفيق نيك را.
3878 5- من سئل اللَّه اعطاه. 5 220 كسى كه چيزى از خدا بخواهد به او عطا كند.
3879 6- ليكن مسئلتك ما يبقى لك جماله و ينفى عنك وباله. 5 50 بايد درخواست تو
چيزى باشد كه زيبايىاش براى تو مىماند و عذاب و سختى براى تو به دنبال نداشته
باشد.
3880 7- ما من شيء احبّ الى اللَّه سبحانه من ان يسئل. 6 80 چيزى در پيشگاه
خداى سبحان محبوبتر از آن نيست كه از او درخواست كنند (و هر چه مىخواهند از او
بخواهند).
3881 8- نسأل اللَّه سبحانه لمنّته تماما و بحبله اعتصاما. 6 176 از خداى سبحان
درخواست مىكنيم تمامى نعمتش را، و چنگ زدن به ريسمان او را.