1501 5- قد يستظهر المحتجّ. 4 464 گاه است كه (بر خلاف عادت) مغلوب پشت گرم
شود.
1502 6- لم يخل اللَّه سبحانه عباده من حجّة لازمة او محجّة قائمة. 5 99 خداى
سبحان بندگان خود را وانگذارده است از حجّتى لازم (كه اطاعتش لازم باشد) يا راهى
ثابت و آشكار.
باب الحد (قدر و اندازه)
1503 1- ما عقل من عدا طوره. 6 62 خرد را دريافت نكرده كسى كه از حدّ و مرز خود
تجاوز كند.
1504 2- من تعدّى حدّه أهانه النّاس. 5 333 كسى كه از حدّ خود تجاوز كند مردم خوارش كنند.
1505 3- لا عقل لمن يتجاوز حدّه و قدره. 6 386 عقل و خرد ندارد كسى كه از حدّ و
مرز و اندازه خود تجاوز كند.
باب الحدّة (تندى، خشم)
1506 1- الحدّة ضرب من الجنون لانّ صاحبها يندم، فان لم يندم فجنونه مستحكم. 2
117 تند خويى نوعى ديوانگى است زيرا شخص تندخو پشيمان شود، و اگر پشيمان نشود
ديوانگى او محكم و استوار شده است.
1507 2- دع الحدّة و تفكّر فى الحجّة و تحفّظ من الخطل تأمن الزّلل. 4 19
تندخويى را واگذار و در دليل و برهان انديشه كن، و از شتابكارى و بيهوده گويى خود
دارى كن تا از لغزش ايمن گردى.
باب الحدود (مرزهاى الهى)
1508 1- ان كنتم لا محالة متسابقين فتسابقوا الى اقامة حدود اللَّه و الامر
بالمعروف. 3 20 شما كه به ناچار در صدد پيشى جستن (در كارها) به يكديگر هستيد،
بياييد و در برپا داشتن حدود الهى و امر به معروف از همديگر پيشى گيريد.
1509 2-
لو حفظتم حدود اللَّه سبحانه لعجّل لكم من فضله الموعود. 5 115 اگر حدود خداى سبحان
را نگهدارى (و مراعات) كنيد خداوند در فضل موجود خود براى شما شتاب كند.
1510 4- لا يسعد احد الّا باقامة حدود اللَّه و لا يشقى احد الّا باضاعتها. 6
419 هيچ كس به سعادت و نيكبختى نرسد جز به وسيله بر پا داشتن حدود الهى، و كسى
بدبخت نگردد جز به خاطر تباه كردن آنها.
باب الحذر (ترس، پرهيز، محافظه كارى)
1511 1- اواخر مصادر التوقّى اوائل موارد الحذر. 2 55 پايانههاى خويشتن دارى
اوائل ورودگاههاى بيم و پرهيز است.
1512 2- اولى النّاس بالحذر اسلمهم عن الغير.
2 417 شايستهترين مردم به پرهيز (از گناه و نافرمانى) آن كسى است كه از دگرگونيهاى
روزگار و پيش آمدهاى ناگوار سالمتر است.
1513 3- احقّ النّاس أن يحذر: السّلطان الجائر و العدوّ القادر و الصّديق
الغادر. 2 454 سزاوارترين كسى كه بايد از او پرهيز كرد (يكى) سلطان ستمكار و زورگو
است، و (ديگرى) دشمن توانا و (سوّمى) دوست بىوفا و پيمان شكن.
1514 4- لا نصح كالتّحذير. 6 348 هيچ خير خواهى و نصيحتى چون بيم دادن (از
ارتكاب گناه و معصيت) نيست.
1515 5- ينبغي لمن عرف نفسه ان لا يفارقه الحذر و النّدم، خوفا ان تزلّ به
القدم. 6 446 براى كسى كه خود را شناخته شايسته است كه هراس و پشيمانى از او جدا
نگردد از ترس آنكه مبادا پايش بلغزد.
1516 6- احذر كلّ قول و فعل يؤدّى الى فساد
الاخرة و الدّين. 2 275 پرهيز كن از هر گفتار و كردارى كه به تباهى آخرت و دين
بيانجامد.
1517 7- احذر كلّ عمل يرضاه عامله لنفسه، و يكرهه لعامّة المسلمين. 2 275 بپرهيز از هر كارى كه كننده آن براى خود آن كار را مىپسندد، و براى عموم
مسلمانان نمىپسندد.
1518 8- احذر كلّ امر يفسد الآجلة و يصلح الدّانية. 2 275 بپرهيز از هر كارى كه
آخرت را تباه و دنيا را اصلاح كند.
1519 9- احذر من كلّ عمل يعمل فى السّرّ و يستحيى منه فى العلانية. 2 275 بر حذر باش از هر عملى كه در پنهانى انجام شود ولى در آشكار از آن شرم
شود.
1520 10- احذر كلّ امر اذا هر ازرى بفاعله و حقّره. 2 273 بپرهيز از هر كارى كه چون آشكار شود انجام دهنده آن كار را پست و حقير سازد.
1521 11- احذر كلّ عمل اذا سئل عنه صاحبه استحيى منه و أنكره. 2 273 بر حذر باش
از هر عملى كه چون از انجام دهندهاش بپرسند شرم كرده و انكار كند.
1522 12- قد يعطب المتحذّر. 4 467 آن كس كه بسيار پرهيز كند به هلاكت افتد.
1523 13- من كثر احتراسه سلم غيبه. 5 290 كسى كه نگهدارى او زياد باشد غيب او (كه عالم برزخ و آخرت باشد) سالم
ماند.
1524 14- المحترس ملقى. 1 47 كسى كه خود را حراست و نگهبانى كند (از اين كه به
جهاد رود و تكاليف الهى را انجام دهد) در افتاده است.
1525 15- من لم يتحرّز من المكايد قبل وقوعها، لم ينفعه الاسف بعد هجومها. 5
413 كسى كه از حيله و فريبها پيش از رسيدنش احتراز نكرده، افسوس او پس از هجوم آنها
سودش ندهد.
1526 16- ربّ متحرّز من شيء فيه آفته. 4 72 چه بسا پرهيز كننده از چيزى كه آفت و بلاى او در همان پرهيز از آن است (نه
در خود آن).
1527 17- ينبغي لمن عرف نفسه ان لا يفارقه الحزن و الحذر. 6 443 به راستى كسى
كه خود را شناخته، شايسته است كه اندوه و احتياط از او جدا نشود.
باب الحريّة (آزاد مردى)
1528 1- التّقلّل و لا التّذلّل. 1 98 كم شدن و نه خوار شدن.
1529 2- المنيّة و لا الدّنيّة. 1 98 مرگ و نه خوارى.
1530 3- الموت و لا ابتذال الخزية. 1 98 مرگ و نه خوارى رسوايى.
1531 4- الحرّ حرّ و ان مسّه الضّرّ، العبد عبد و ان ساعده القدر. 1 349 آزاد
آزاد است اگر چه به او سختى و زيان برسد، و بنده بنده است، اگر چه مقدرات الهى با
او همراهى كند.
1532 5- جمال الحرّ تجنّب العار. 3 362 زيبايى انسان آزاده، دورى
از ننگ و عار است.
1533 6- الحرّيّة منزّهة من الغلّ و المكر. 1 385 آزادگى از كينه و فريب پاك است (يعنى انسان آزاده از علائق دنيوى، خود را
آلوده به كينه و فريب نكند).
1534 7- خير البرّ ما وصل الى الاحرار. 3 421 بهترين نيكوكاريها آن است كه به مردمان آزاده برسد.
1535 8- حسن البشر شيمة كلّ حرّ. 3 393 خوشرويى خوى هر آزادهاى است.
1536 9- قد يضام الحرّ. 4 468 گاه است كه انسان آزاده (نيز) مورد ظلم و ستم
واقع شود (اين هم از بىاعتبارى و بىضابطگى دنياست).
1537 10- لن يتعبّد الحرّ حتّى يزال عنه الضّرّ. 5 63 انسان آزاده، بنده كسى
نشود تا وقتى كه سختى و زيان از او بر طرف گردد.
1538 11- ليس للاحرار جزاء الّا
الاكرام. 5 81 براى مردمان آزاده پاداشى جز اكرام و احترام نيست (چون پاى بند به ماديّات
دنيا نيستند كه ماديّات پاداششان باشد).
1539 12- من قصّر عن احكام الحرّيّة اعيد الى الرّقّ. 5 314 كسى كه كوتاهى كند از احكام و لوازم بندگى، به بردگى باز گردد.
باب الحرص (شره، آز)
1540 1- الرّزق مقسوم، الحريص محروم. 1 34 روزى (مردمان) قسمت شده است و حريص
محروم (و بىبهره) است. (و تلاشش بى فايده است).
1541 2- الحريص تعب. 1 63 انسان حريص و آزمند، در رنج است.
1542 3- الشّره مذلّة. 1 56 آز و حرص خوار كننده است.
1543 4- الحرص لا يزيد في الرّزق و لكن يذلّ القدر. 2 70 حرص بر روزى نيفزايد
ولى قدر و مرتبه انسان را خوار و پست گرداند.
1544 5- الحرص مطيّة التّعب. 1 75 حرص مركب رنج آورى است.
1545 6- الحرص علامة الفقر. 1 96 حرص نشانه فقر و نياز است (و حريص هر چه هم
ثروت داشته باشد فقير است).
1546 7- الشّره داعية الشّرّ. 1 96 «شره» و آز، انسان
را به شرّ و بدى مىخواند.
1547 8- الحريص لا يكتفى. 1 99 شخص حريص و آزمند به چيزى بسنده نكند (و پيوسته
زياده طلب است).
1548 9- الحرص ذميم المغبّة. 1 117 حرص سر انجام نكوهيدهاى دارد.
1549 10- الحريص عبد المطامع. 1 165 شخص آزمند برده مطامع (و چيزهايى كه مورد
طمع و آز است) خواهد بود.
1550 11- الحرص علامة الأشقياء. 1 165 حرص، نشانه بدبختان است.
1551 12- الشّره أوّل الطّمع. 1 174 آز، سر آغاز طمع است.
1552 13- الحريص متعوب فيما يضرّه. 1 177 آزمند، خود را به رنج افكنده در چيزى كه به او زيان رساند.
1553 14- الحرص ذلّ و عناء. 1 182 حرص، خوارى و رنج است.
1554 15- الحرص يفسد الإيقان. 1 189 حرص، يقين انسان را (به خدا و روز جزا)
تباه سازد.
1555 16- الشّره سجيّة الأرجاس. 1 190 آز، خوى پليدان است.
1556 17- الشّره يكثر الغضب. 1 202 آز، خشم را زياد گرداند.
1557 18- الحرص يذلّ و يشقى، 1 218 حرص، انسان را خوار و بدبخت كند.
1558 19- الشّره لا يرضى. 1 223 شخص آزمند به چيزى راضى و خوشنود نشود.
1559 20- الحرص عناء مؤبّد. 1 241 حرص، رنجى است هميشگى.
1560 21- الحرص يزرى بالمروّة. 1 279 حرص، جوانمردى را سست گرداند.
1561 22- الشّره جامع لمساوى العيوب. 1 294 آز و حرص بسيار، در برگيرنده همه
عيبهاى زشت است.
1562 23- الحرص موقع فى كثير العيوب. 1 294 حرص، آدمى را در بسيارى از خطاها در
اندازد.
1563 24- الشّره اسّ كلّ شرّ. 1 306 آز و حرص بسيار، اساس هر بدى است.
1564 25- الشّره من مساوى الأخلاق. 1 310 آز و حرص زياد، از زشتيهاى اخلاق است.
1565 26- الحرص و الشّره يكسبان الشّقاء و الذّلّة. 1 361 حرص و آز زياد،
بدبختى و خوارى آورند.
1566 27- الحريص اسير مهانة لا يفكّ أسره. 1 361 شخص آزمند، برده و اسير خوارى
و پستى است و از اسارت رها نشود.
1567 28- الأرزاق لا تنال بالحرص و المطالبة. 1 371 روزيها با حرص و زياده
خواهى به دست كسى نرسد (جز آنكه خود را خسته مىكند).
1568 29- الحرص ينقص قدر الرّجل و لا يزيد فى رزقه. 1 400 حرص، از قدر و ارزش
مرد بكاهد و در روزيش را نيفزايد.
1569 30- الحرص ذلّ و مهانة لمن يستشعره. 2 3 حرص، خوارى و پستى است براى هر كس
كه آن را شعار خود گرداند.
1570 31- الحرص رأس الفقر و اسّ الشّرّ. 2 5 حرص، سر فقر و نيازمندى و اساس شرّ
و بدى است.
1571 32- الحرص أحد الشّقائين. 2 17 حرص، يكى از دو بخش بدبختى است (و
بدبختيهاى ديگر آن بخش ديگر).
1572 33- الحريص فقير و لو ملك الدّنيا بحذافيرها. 2 39 شخص آزمند، فقير و ندار
است اگر چه تمامى دنيا را دارا شود.
1573 34- الشّره يشين النّفس و يفسد الدّين و يزرى بالفتوّة. 2 68 آز و حرص
بسيار، نفس انسانى را زشت و دين را تباه و جوانمردى را سست گرداند.
1574 35- احذر الشّره فكم اكلة منعت أكلات. 2 277 از آز و حرص زياد پرهيز كن كه
چه بسا لقمهاى كه لقمهها را باز دارد.
1575 36- احذروا الشّره فانّه خلق مردى. 2 271 از آز بپرهيزيد كه خلق و خوى
نابود كنندهاى است.
1576 37- الاجل محتوم و الرّزق مقسوم فلا يغمّنّ احدكم إبطاءه، فإنّ الحرص لا
يقدّمه، و العفاف لا يؤخّره، و المؤمن بالتّحمّل خليق. 2 131 مرگ حتمى است، و روزى
قسمت شده است، و دير رسيدن آن شما را غمگين نكند، زيرا نه حرص آن را پيش اندازد، و
نه عفاف و خويشتن دارى آن را به تأخير اندازد، و انسان مؤمن به خويشتن دارى و تحمل
سزاوار و شايسته است.
1577 38- اتّقوا الحرص فإنّ صاحبه رهين ذلّ و عناء. 2 253 از حرص بپرهيزيد كه
انسان حريص اسير خوارى و رنج است.
1578 39- ايّاك و الحرص فانّه شين الدّين و بئس القرين. 2 287 بپرهيز از حرص،
كه به راستى حرص سبب زشتى دين و قرين و همراه بدى است.
1579 40- إيّاك و الشّره فانّه يفسد الورع و يدخل النّار. 2 295 از حرص زياد
بپرهيز كه پارسايى را تباه كرده و به دوزخ در آورد.
1580 41- ايّاك و الشّره فانّه رأس كلّ دنيّة و أسّ كلّ رذيلة. 2 297 از آز و
حرص بپرهيز كه اساس هر پستى و ريشه هر فرومايگى است.
1581 42- أشقاكم أحرصكم. 2 369 بدبختترين شما حريصترين شماست.
1582 43- انّ فى الحرص لعناء. 2 487 به راستى كه رنج و تعب در حرص و آز است.
1583 44- أغنى الاغنياء من لم يكن للحرص اسيرا. 2 438 توانگرترين توانگران، كسى
است كه اسير حرص نباشد.
1584 45- انّك مدرك قسمك و مضمون رزقك و مستوف ما كتب لك فأرح نفسك من شقاء
الحرص و مذلّة الطّلب وثق باللَّه و خفّض في المكتسب. 3 50 به راستى كه تو قسمت خود
را دريابى و روزى تو مورد ضمانت (خدا) است، و آنچه را براى تو مقدّر شده بىكم و
كاست دريافت خواهى كرد، در اين صورت نفس خويش را از بدبختى حرص و خوارى طلب آسوده
كن، و به خدا اعتماد كن، و در كسب مال آسان بگير (و سخت نگير).
1585 46- انّك لست بسابق اجلك و لا بمرزوق ما ليس لك فلما ذا تشقى نفسك يا
شقىّ. 3 51 به راستى كه تو مرگ خود را به جلو نيندازى، و آنچه روزى تو نيست به تو
نخواهد رسيد، پس چرا خود را بدبخت مىكنى اى بدبخت
1586 47- بالشّره تشان الأخلاق.
3 208 به وسيله آز و حرص زياد است كه خلق و خوها زشت گردد.
1587 48- بالحرص يكون العناء. 3 215 به خاطر حرص است كه انسان به رنج و تعب
افتد.
1588 49- بئس الرّفيق الحرص. 3 250 حرص بد، رفيق و همراهى است.
1589 50- بئس الطّبع الشّره. 3 251 آز و حرص بد خصلتى است.
1590 51- ثمرة الحرص العناء. 3 324 ميوه و ثمره حرص، رنج و تعب است.
1591 52- ثمرة الشّره التّهجّم على العيوب. 3 329 ميوه آز و حرص بسيار، يورش
بردن به سوى عيبها و زشتيها است.
1592 53- ثمرة الحرص النّصب. 3 333 ميوه حرص، بيمارى و رنج است.
1593 54- خير النّاس من اخرج الحرص من قلبه، و عصى هواه فى طاعة ربّه. 3 435 بهترين مردم كسى است كه حرص را از دل خود بيرون كرده، و در راه اطاعت پروردگار خويش از هوا و هوس نافرمانى كند.
1594 55- رأس المعائب الشّره. 4 48 اساس عيبها، حرص بسيار است.
1595 56- ربّ حريص قتله حرصه. 4 64 چه بسا حريص و آزمندى كه آز و حرصش او را
كشته است.
1596 57- ردّ الحرص يحسم الشّره و المطامع. 4 86 باز گرداندن حرص، رغبت بسيار و
طمعها را ريشه كن سازد.
1597 58- سلاح الحرص الشّره. 4 128 اسلحه «حرص»، شره
است.
1598 59- كفى بالشّره هلكا. 4 570 براى نابودى انسان همان حرص كافى است.
1599 60- شدّة الحرص من قوّة الشّره و ضعف الدّين. 4 185 شدت حرص از شدت شره و
سستى دين است.
1600 61- ضادّوا الشّره بالعفّة. 4 231 به وسيله عفت و خويشتن دارى به جنگ
«شره» برويد و آن را از ميان برداريد.
1601 62- طاعة الحرص تفسد اليقين. 4 249 پيروى كردن حرص، يقين را تباه كند.
1602 63- على الشّكّ، و قلّة الثّقة باللَّه مبنى الحرص و الشّحّ. 4 316 بر روى
شك و ترديد، و كم اعتمادى بر خداى بزرگ، حرص و بخل پى ريزى شده است.
1603 64- عبد الحرص مخلّد الشّقاء. 4 353برده حرص و آز، هميشه بدبخت است.
1604 65- فى الحرص العناء. 4 398 رنج و تعب در حرص است.
1605 66- فى الحرص الشّقاء و النّصب. 4 406 بدبختى و گرفتارى در حرص است.
1606 67- قرن الحرص بالعناء. 4 495 حرص و رنج و تعب، با هم مقرون و پيوستهاند.
1607 68- قصّر من حرصك، و وقف عند المقدور لك من رزقك تحرز دينك. 4 510 از حرص خود بكاه، و به همان مقدار از روزى كه براى تو مقدّر شده قناعت كن
تا دين خود را نگاه دارى.
1608 69- قتل الحرص راكبه. 4 520 كسى كه بر مركب حرص سوار شود او را خواهد كشت.
1609 70- كلّ حريص فقير. 4 525 هر آزمند و حريصى فقير و نيازمند است.
1610 71- كلّ شرّه معنّى. 4 525 هر حريص و آزمندى در رنج و تعب به سر مىبرد.
1161 72- كثرة الحرص تشقى صاحبه و تذلّ جانبه. 4 592 حرص بسيار صاحب خود را
بدبخت، و كرانه او را خوار سازد.
1612 73- كم من حريص خائب و مجمل لم يخب. 4 554 چه بسا حريص و آزمندى كه نوميد
گشت، و انسان ميانه روى كه نوميد نگشت.
1613 74- ليس مع الشّره عفاف. 5 86 با حرص و آز، عفاف و پاكدامنى نخواهد بود.
1614 75- من غلب عليه الحرص عظمت ذلّته. 5 210 كسى كه حرص بر او چيره شود خوارىاش بزرگ گردد.
1615 76- من ادّرع الحرص افتقر. 5 198 كسى كه زره حرص بر تن كند نيازمند و فقير
گردد.
1616 77- من كثر حرصه ذلّ قدره. 5 177 كسى كه حرص و آزش بسيار شود قدر و
مرتبهاش پست و خوار شود.
1617 78- من شرهت نفسه ذلّ موسرا. 5 294 كسى كه دچار حرص بسيار گردد، در حال توانگرى خوار مىگردد.
1618 79- من حرص شقى و تعنّى. 5 150 كسى كه حرص ورزد بدبخت و گرفتار شود.
1619 80- من كثر حرصه قلّ يقينه. 5 205 كسى كه حرصش زياد باشد يقين او اندك
است.
1620 81- من كان حريصا لم يعدم الإهانة. 5 233 كسى كه آزمند و حريص باشد از
اهانت و خوار كردن (ديگران يا نفس خود) در امان نيست.
1621 82- من حرص على الدّنيا هلك. 5 294. كسى كه بر دنيا حرص ورزد نابود گردد.
1622 83- لكلّ شيء بذر و بذر الشّرّ الشّره. 5 21 هر چيزى بذر و دانهاى دارد،
و بذر شرّ و بدى، حرص بسيار است.
1623 84- لن يلقى الشّره راضيا. 5 62 هيچگاه شخص آزمند را خوشنود نخواهى ديد.
1624 85- ليس لحريص غناء. 5 72 آدم حريص و آزمند توانگرى و بىنيازى ندارد.
1625 86- من كثر حرصه كثر شقاؤه. 5 330 كسى كه حرص و آزش زياد شد بدبختى و شقاوتش زياد گردد.
1626 87- ما اذلّ النّفس كالحرص، و لا شان العرض كالبخل. 6 69 نفس انسانى را
چيزى همچون حرص خوار نگرداند، و عرض و آبرو را چيزى مانند بخل زشت و معيوب نسازد.
1627 88- ما أجلب الحرص للنّصب. 6 86 چه وسيله مؤثر است حرص براى جلب گرفتارى و رنج.
1628 89- مستعمل الحرص شقىّ مذموم. 6 149 كسى كه حرص را به كار بندد بدبخت و
نكوهيده است.
1629 90- لا يغلب الحرص صبركم. 6 276 مبادا حرص بر شكيبايى و صبر شما چيره شود.
1630 91- لا قناعة مع شره. 6 361 با حرص بسيار، قناعت به جاى نماند.
1631 92- لا حياء لحريص. 6 356 آدم حريص و آزمند، شرم و حياء ندارد.
1632 93- لا يلقى الحريص مستريحا. 6 368 حريص را راحت و آسوده نخواهى ديد.
1633 94- لا يجمع المال الّا الحرص و الحريص شقىّ مذموم. 6 416 مال را جز حرص
نيندوزد، و آدم حريص بدبخت و نكوهيده است.
1634 95- يستدلّ على شرّ الرّجل بكثرة شرهه و شدّة طمعه. 6 449 نمايانگر بدى
مرد، حرص بسيار و طمع سخت و زياد او است.
1635 96- يسير الحرص يحمل على كثير الطّمع. 6 456 اندكى از حرص (كه در انسان
باشد) آدمى را بر طمع بسيار وادار مىكند.
باب الحرام
1636 1- الحرام سحت. 1 63 چيز حرام، پليدى است.
1637 2- الانقباض عن المحارم من شيم العقلاء و سجيّة الأكارم. 2 108 خود دارى از محرّمات الهى از اخلاق خردمندان و خوى مردمان گرامى است.
1638 3- احفظ بطنك و فرجك من الحرام. 2 178 شكم و عورت خود را از حرام نگه دار.
1639 4- أحسن رعاية الحرمات و اقبل على أهل المروءات، فانّ رعاية الحرمات تدلّ
على كرم الشّيمة و الإقبال على ذوي المروءات يعرب عن شرف الهمّة. 2 214 حرمتها را
نيكو رعايت كن و بر جوانمردان روى آور، كه رعايت حرمتها نشانه خوى بزرگوارانه است،
و روى آوردن بر جوانمردان همّت بلند را آشكار كند.
1640 5- ايّاك و انتهاك المحارم فإنّها شيمة الفسّاق و اولى الفجور و الغواية.
2 295 بپرهيز از دريدن پرده حرامها كه اين كار خوى فاسقان و گنهكاران و گمراهان
است.
1641 6- احسن الآداب ما كفّك عن المحارم. 2 462 بهترين ادبها آن است كه تو را
از ارتكاب محرمات الهى باز دارد.
1642 7- إذا رغبت فى المكارم فاجتنب المحارم. 3 138 هر گاه به مكارم اخلاق (و
صفات نيكوى انسانى) مايل گشتى (و خواستى آنها را تحصيل كنى) از محرمات الهى اجتناب
و دورى كنى.
1643 8- اذا اتّقيت فاتّق محارم اللَّه. 3 141 هر گاه خواستى به جامه تقوا آراسته گردى از محرّمات الهى پرهيز كن.
1644 9- بئس الطّعام الحرام. 3 251 غذاى حرام، بد غذايى است.
1645 10- بئس الكسب الحرام. 3 255 كسب و كار حرام، بد كسبى است.
1646 11- رحم اللَّه امرء تورّع عن المحارم، و تحمّل المغارم و نافس فى مبادرة
جزيل المغانم. 4 46 خدا رحمت كند كسى را كه از محرمات الهى پرهيز كند و بر عهده گيرد غرامتها را
(قرضها و بدهيهاى نيازمندانى كه توان اداى آن را ندارند) و براى رسيدن به غنيمتهاى
بزرگ (كارهاى بزرگ خير و عام المنفعة) با ديگران به رقابت پردازد.
1647 12- لو لم ينه اللَّه سبحانه عن محارمه، لوجب ان يجتنبها العاقل. 5 117 اگر (فرضا) خداى سبحان از كارهاى حرام نهى نمىفرمود (باز هم) بر شخص عاقل
و خردمند لازم بود از آنها اجتناب ورزد (چون عقل حكم بر زشتى آنها مىكند).
1648 13- من اكتسب حراما احتقب آثاما. 5 321 كسى كه از كسب خود حرامى به دست
آورد، براى خود گناهانى را ذخيره كرده است.
1649 14- من اشفق من النّار اجتنب
المحرّمات. 5 328 كسى كه از آتش دوزخ بترسد از محرمات اجتناب ورزد.
1650 15- من الشّقاء احتقاب الحرام. 6 14 ذخيره كردن چيز حرام از بدبختى است.
1651 16- من أفضل الورع اجتناب المحرّمات. 6 33 از برترين پارسايىها پرهيز از
محرمات الهى است.
1652 17- من احسن المكارم تجنّب المحارم. 6 34 از بهترين مكارم اخلاق اجتناب از
محرمات الهى است.
1653 18- ملاك الورع الكفّ عن المحارم. 6 119 ملاك و اساس ورع و پارسايى خويشتن
دارى از محرمات است.
1654 19- من شرائط المروّة التّنزّه عن الحرام. 6 25 از شرايط جوانمردى دورى كردن از حرام است.
1655 20- ما نهى اللَّه سبحانه عن شيء الّا و أغنى عنه. 6 74 خداى سبحان از
چيزى نهى نفرموده جز آنكه مردم را از آن بىنياز فرموده است.
1656 21- نال الجنّة من اتّقى عن المحارم. 6 170 كسى به بهشت نائل گردد كه از
محارم الهى بپرهيزد.
1657 22- لا زهد كالكفّ عن الحرام. 6 365 زهدى همچون خويشتن دارى از حرام نيست.
1658 23- لا تقوى كالكفّ عن المحارم. 6 377 تقوا و پرهيزكارى همچون خويشتن دارى از محرمات الهى نيست.
1659 24- لا ورع أنفع من تجنّب المحارم. 6 415 هيچ پارسايى سودمندتر از دورى
جستن از محرمات نيست.
باب الحزم (دور انديشى)
1660 1- آفة الحزم فوت الامر. 3 110 آفت دور انديشى از دست رفتن كار است (كه ممكن است براى دور انديشى كردن فرصت انجام كار از دست برود).
1661 2- الحزم بضاعة. 1 12 دور انديشى سرمايه است.
1662 3- الحازم يقظان، الغافل و سنان. 1 36 دور انديش بيدار است و غافل در حال چرت زدن و خواب.
1663 4- التّأيّد حزم. 1 46 نيرو گرفتن (و قوى كردن خويش در حال كارها) دور
انديشى است.
1664 5- الحزم صناعة. 1 40 دور انديشى هنر و صنعتى (نيكو) است.
1665 6- الحزم اسدّ الآراء. 1 128 دور انديشى محكمترين رأيهاست.
1666 7- الحزم باجالة الرّأى. 1 269 دور انديشى به جولان دادن رأى و انديشه (و
تفكّر و تأمّل) در كارهاست.
1667 8- الحزم شدّة الاستظهار. 1 277 دور انديشى، در كارها پشت خود را به سختى
محكم كردن (و به شدت احتياط نمودن) است.
1668 9- الحزم و الفضيلة فى الصّبر. 1 328 دور انديشى و فضيلت انسان، در صبر و بردبارى است.
1669 10- الحازم من كفّ أذاه. 1 331 دور انديش كسى است كه آزار خود را نگه دارد
(و مردم آزارى نكند).
1670 11- الحزم حفظ ما كلّفت و ترك ما كفيت. 1 386 دور انديشى آن است كه آنچه
را بدان مكلف گشتهاى نگهدارى، و آنچه را كفايت شدهاى واگذارى.
1671 12- الحازم
من ترك الدّنيا للآخرة. 1 385 دور انديش كسى است كه دنيا را به خاطر آخرت واگذارد.
1672 13- الحازم من تجنّب التّبذير و عاف السّرف. 1 389 دور انديش كسى است كه
از ولخرجى و تبذير بپرهيزد، و اسرافكارى را خوش ندارد.
1673 14- الطّمأنينة قبل الخبرة خلاف الحزم. 1 391 اطمينان پيدا كردن پيش از
آزمايش، بر خلاف دور انديشى است.
1674 15- الحازم من دارى زمانه. 2 8 دور انديشى كسى است كه مدارا كند با روزگار خود (و مردم آن)
1675 16- الحزم تجرّع الغصّة حتّى تمكن الفرصة. 2 41
دور انديشى فرو خوردن اندوه گلوگير و غصه است، تا آن گاه كه فرصت به دست آيد.
1676
17- الحازم من لا يشغله النّعمة عن العمل للعاقبة. 2 70 دور انديش كسى است كه نعمت
خداوند او را از عمل براى آخرت سرگرم نسازد.
1677 18- الحزم النّظر فى العواقب و مشاورة ذوى العقول. 2 80 دور انديشى نظر
افكندن به عاقبت و سرانجام كارها، و مشاوره (و رايزنى) با خردمندان است.
1678 19- الحازم من جاد بما فى يده و لم يؤخّر عمل يومه الى غده. 2 81 دور
انديش كسى است كه بخشش كند بدانچه در دست او است، و كار امروز را به فردا نيندازد.
1679 20- الحازم من تخيّر لخلّته فإنّ المرء يوزن بخليله. 2 114 دور انديش كسى
است كه براى دوستى خود، انتخاب كند (و بدون تأمّل و دقت كسى را به دوستى نگيرد)
زيرا انسان به دوست خود سنجيده شود.
1680 21- الحازم من شكر النّعمة مقبلة و صبر عنها و سلاها مولّية مدبرة. 2 142 دور انديش كسى است كه چون نعمت رو آورد، شكر آن را به جاى آرد، و چون
برگردد و پشت كند صبر كند و آن را فراموش كند (و فكر خود را بيهوده به نعمت از دست
رفته مشغول نكند).
1681 22- الحازم من يؤخّر العقوبة فى سلطان الغضب، و يعجّل مكافاة الإحسان
اغتناما لفرصة الإمكان. 2 158 دور انديش كسى است كه در مورد عقوبت و كيفر دادن به هنگام تسلّط خشم آن را به تأخير اندازد، ولى در مورد پاداش
احسان و نيكى، شتاب كند به خاطر آنكه فرصت توانايى را غنيمت بشمارد.
1682 23- احزم النّاس رأيا من انجز وعده و لم يؤخّر عمل يومه لغده. 2 472 دور انديشترين مردم كسى است كه به وعده خود عمل كند، و كار امروز را به
فردا نيندازد.
1683 24- احزم النّاس من استهان بأمر دنياه. 2 416 دور انديشترين مردم كسى است
كه كار دنياى خود را آسان بگيرد.
1684 25- احزم النّاس من توهّم العجز لفرط استظهاره. 2 455 دور انديشترين مردم
كسى است كه با داشتن پشتيبان و مدد كار بسيار، باز هم احتمال و توهّم ناتوانى را
مدّ نظر داشته باشد.
1685 26- احزم النّاس من كان الصّبر و النّظر فى العواقب شعاره و دثاره. 2 455 دور انديشترين مردم كسى است كه بردبارى و عاقبت نگرى در كارها، جامه
زيرين و رويين او (يعنى ملازم او) باشد.
1686 27- انّما الحزم طاعة اللَّه و معصية النّفس. 3 74 به راستى كه دور انديشى
همانا پيروى و اطاعت خدا و نافرمانى نفس (سركش است)
1687 28- انّما الحازم من كان
بنفسه كلّ شغله، و لدينه كلّ همّه، و لآخرته كلّ جدّه. 3 87 به راستى دور انديش كسى
است كه همه سرگرمىاش به خودش باشد (و به ديگران نپردازد) و همه اندوهش براى دين و
آيينش باشد، و همه تلاش و كوشش را براى آخرتش به كار برد.
1688 29- اذا اقترن العزم بالحزم كملت السّعادة. 3 138 هنگامى كه عزم و اراده،
با دور انديشى همراه شد سعادت و نيكبختى كامل گردد.
1689 30- آفة الشّجاع اضاعة الحزم. 3 105 آفت انسان شجاع و دلير آن است كه دور انديشى را ضايع كند (و در نظر
نگيرد).
1690 31- ثمرة الحزم السّلامة. 3 322 ميوه دور انديشى سلامت (و تندرستى) است.
1691 32- خذ بالحزم و الزم العلم تحمد عواقبك. 3 441 دور انديشى و احتياط كار
را بگير، و با علم و دانش ملازم باشد تا سرانجام كارهايت ستوده باشد.
1692 33- ربّ صغير أحزم من كبير. 4 75 چه بسا انسان كوچك (و كم سنّ و سالى) كه
از انسان بزرگى، دور انديشتر باشد.
1693 34- سلاح الحازم الاستظهار. 4 130 اسلحه دور انديش پشت گرم كردن (و پشت قوى كردن) است.
1694 35- ضادّوا
التّفريط بالحزم. 4 233 مخالفت كنيد با تقصير كردن در كارها به دور انديشى.
1695 36- غاية الحزم الاستظهار. 4 371 نهايت دور انديشى پشت گرم كردن است.
1696 37- كمال الحزم استصلاح الأضداد و مداراة الأعداء. 4 628 كمال دور انديشى
به اصلاح در آوردن مخالفان و مدارا كردن با دشمنان است.
1697 38- من خالف الحزم
هلك. 5 188 كسى كه با دور انديشى مخالفت كند نابود شود.
1698 39- من اخذ بالحزم استظهر. 5 188 هر كه فرا گيرد دور انديشى را پشت گرم شود.
1699 40- من اضاع الحزم تهوّر. 5 188 كسى كه دور انديشى را از دست دهد بىباك و
متهوّر شود (و تهوّر او را به هلاكت اندازد).
1700 41- من أظهر عزمه بطل حزمه. 5 202 كسى كه تصميم خود را اظهار كند دور انديشى خود را باطل كرده و از بين برده
است.
1701 42- من قلّ حزمه ضعف عزمه. 5 202 كسى كه دور انديشى او اندك باشد تصميم و عزمش سست و ضعيف خواهد بود.
1702 43- من لم يقدّمه الحزم أخّره العجز. 5 251 كسى كه دور انديشى او را مقدّم
ندارد (و به آقايى و سيادت نرساند) عجز و ناتوانى او را به عقب اندازد.
1703 44- للحازم فى كلّ فعل فضل. 5 30 آدم دور انديش در هر كارى برترى خاصى
دارد.
1704 45- للحازم من عقله عن كلّ دنيّة زاجر. 5 35 عقل انسان دور انديش، در هر
كار پستى او را نهيب زند.
1705 46- من افضل المروّة صيانة الحزم. 6 36 از برترين جوانمردى است نگهدارى
كردن و حفاظت از دور انديشى.
1706 47- من الحزم الوقوف عند الشّبهة. 6 37 از دور انديشى است توقف در برابر
(عمل يا هر چيز) شبهه ناك.
1707 48- من كمال الحزم الاستعداد للنّقلة و التّأهّب للرّحلة. 6 39 از كمال
دور انديشى است آماده شدن براى جابجا شدن، و مهيّا شدن براى كوچ كردن.
1708 49- لا خير فى عزم بلا حزم. 6 387 عزم و تصميمى كه دور انديشى در آن نباشد
خيرى در آن نيست.
1709 50- لا يصبر على الحقّ الّا الحازم الأريب. 6 377 شكيبايى بر حق نكند جز
دور انديش خردمند.
1710 51- لا يدهش عند البلاء الحازم. 6 389 شخص دور انديش در هنگام نزول بلا و گرفتارى حيرت زده و سر در گم نمىشود.
1711 52- لا يكون حازما من لا يجود بما فى يده و لا يؤخّر عمل يومه الى غده.
6 418 دور انديش نيست كسى كه بخشش نكند بدانچه در دست او است، و عمل امروز را به
فردا نيندازد.
1712 53- لا يستغنى الحازم ابدا عن رأى سديد راجح. 6 426 دور انديش هيچگاه از
نظر شخصى كه صاحب رأيى محكم و صائب است بىنياز نخواهد بود. (و هميشه در كارها از
نظر چنين افرادى استفاده مىكند).
1713 54- لا تكن فيما تورد كحاطب ليل و غثاء سيل. 6 338 چنان نباش كه آنچه را
به ديگران منتقل مىسازى، همچون هيمه جمع كن شب و آمدن سيل باشى.
باب الحزن (اندوه)
1714 1- الحزن يهدم الجسد. 1 161 اندوه، بدن را ويران كند.
1715 2- الأحزان سقم القلوب. 1 185 اندوهها، بيمارى دلهاست.
1716 3- الحزن و الجزع لا يردّان الفائت. 1 382 اندوه و بىتابى، چيز از دست رفته را باز نگردانند.
1717 4- اذا فاتك من الدّنيا شيء فلا تحزن و إذا أحسنت فلا تمنن. 3 174 هر گاه
چيزى از دنيا از دستت رفت غمگين مشو، و هر گاه به كسى احسان كردى منّت مگذار.
1718 5- كم من حزين وفد به حزنه على سرور الأبد. 4 554 بسا اندوهگينى كه اندوهش
او را به شادمانى هميشگى در آورد (مانند كسى كه اندوهش براى آخرتش باشد و به دنبال
آن عمل كند).
1719 6- من طال حزنه على نفسه فى الدّنيا اقرّ اللَّه عينه يوم القيامة و أحلّه
دار المقامه. 5 424 كسى كه اندوهش در دنيا براى خويشتن طولانى باشد خداى تعالى
ديدهاش را در قيامت روشن كرده و در سراى ماندنى (بهشت) او را در آورد.
1 1719 7- الحزن شعار المؤمنين. 1 214 اندوه (براى آخرت)، شعار مردمان با ايمان
است.
باب الحسب
1720 1- لا جمال كالحسب. 6 353 هيچ زيبايى همچون حسب (نيكو) نيست.
باب الحسد (رشك)
1721 1- الحسد يضنى. 1 17 حسد آدمى را رنجور مىكند.
1722 2- الحسد شرّ الأمراض. 1 91 حسد بدترين بيماريهاست.
1723 3- الحسد حبس الرّوح. 1 100 حسد گرفتار كردن و در بند كردن روح و جان
است.
1724 4- الحقد شيمة الحسدة. 1 115 كينه، خوى حسودان است (چون حسود وقتى نتواند
نعمتى را از محسود سلب كند كينهاش را به دل گيرد).
1725 5- الحسد رأس العيوب. 1 149 حسد، اساس همه عيبهاست.
1726 6- الإيمان برىء من الحسد. 1 160 ايمان از حسد بيزار است (و هر جا كه حسد
باشد از آنجا بگريزد).
1727 7- الحسود أبدا عليل. 1 199 آدم حسود، هميشه بيمار است.
1728 8- الحسد
ينكدّ العيش. 1 203 حسد، زندگى را بر انسان سخت و دشوار كند.