787 23- ما أنفع الموت لمن اشعر الايمان و التّقوى قلبه. 6 91 چه سودمند است مرگ
براى كسى كه جامه ايمان و تقوا بر قلب خود پوشانده است.
788 24- ما من شيء يحصل به الأمان ابلغ من ايمان و احسان. 6 112 هيچ چيزى در
تحصيل امان و امنيّت (در روز جزا) مؤثّرتر از ايمان و احسان نيست.
789 25- نجا من صدق ايمانه و هدى من حسن اسلامه. 6 184 نجات يافته كسى كه
ايمانش راست و درست است، و هدايت شده آن كس كه اسلامش نيكو است.
790 26- لا وسيلة انجح من الايمان. 6 384 هيچ وسيلهاى براى نجات و رستگارى سودمندتر از ايمان نيست.
791 27- لا شرف أعلى من الايمان. 6 379 شرفى برتر از ايمان نيست.
792 28- لا يفوز بالنّجاة الّا من قام بشرائط الايمان. 6 398 به نجات و رستگارى
نخواهد رسيد جز آن كس كه به شرايط ايمان عمل كند.
793 29- يستدلّ على الايمان بكثرة التّقى و ملك الشّهوة و غلبة الهوى. 6 451 راهنماى وجود ايمان در انسان: تقواى بسيار، و در اختيار داشتن شهوت، و
چيره شدن بر هواى نفس است.
794 30- لا شيء يذخره الانسان كالايمان باللَّه و صنائع الاحسان. 6 422 چيزى اندوخته نكند انسان كه از ايمان به خدا و انجام كارهاى نيك و احسان
بهتر باشد.
795 31- يستدلّ على ايمان الرّجل بالتّسليم و لزوم الطّاعة. 6 448 راهنماى
ايمان مرد (و نشانه وجود ايمان در او) تسليم در برابر دستورات خدا، و ملازم بودن با
فرمانبردارى و اطاعت حق است.
796 32- لا نجاة لمن لا ايمان له. 6 402 نجات و رهايى نيست براى كسى كه ايمان
ندارد.
797 33- لا يصدق ايمان عبد حتّى يكون بما فى يد اللَّه سبحانه اوثق منه بما في
يده. 6 417 ايمان بندهاى درست و راست نيست مگر اين كه بدانچه نزد خداست اعتماد و
اطمينان بيشترى داشته باشد تا بدانچه در دست خود او است.
798 34- الايمان و العمل اخوان توأمان و رفيقان لا يفترقان لا يقبل اللَّه
احدهما الّا بصاحبه. 2 136 ايمان و عمل برادرانى هستند دوقلو (و توأم با يكديگر) و
دو رفيقى هستند كه هيچ گاه از هم جدا نشوند، و خداوند يكى را بدون ديگرى نمىپذيرد.
799 35- اصل الايمان حسن التّسليم لأمر اللَّه. 2 416 ريشه ايمان آن است كه انسان بخوبى تسليم دستورات الهى باشد.
800 36- انّ محلّ الايمان الجنان و سبيله الاذنان. 2 511 به راستى كه جايگاه
ايمان دل است و راه آن گوشها هستند.
801 37- أقرب النّاس من اللَّه سبحانه أحسنهم ايمانا. 2 436 نزديكترين مردم در
پيشگاه خداى سبحان آن كسى است كه ايمانش بهتر و نيكوتر باشد.
802 38- كسب الإيمان لزوم الحقّ و نصح الخلق. 4 625 به دست آوردن ايمان به ملازمت با حق و خير خواهى خلق خداست.
803 39- من لا ايمان له لا أمانة له. 5 364 كسى كه ايمان ندارد، امانت ندارد.
804 40- يحتاج الإسلام إلى الايمان. 6 475 اسلام نياز به ايمان دارد.
805 41- يحتاج الايمان إلى الإيقان. 6 475 ايمان نياز به يقين دارد.
806 42- يحتاج الايمان إلى الإخلاص. 6 475 ايمان نياز به اخلاص دارد.
807 43- من صدّق اللَّه سبحانه نجا. 5 439 كسى كه تصديق كند خداى سبحان را نجات يابد.
باب المؤمن
808 1- المؤمنون اعظم أحلاما. 1 157 مؤمنان در عقل از ديگران بزرگترند.
809 2- المؤمن كيّس عاقل. 1 187 مؤمن زيرك و خردمند است.
810 3- المؤمن منزّه عن الزّيغ و الشّقاق. 1 326 مؤمن از انحراف و دشمنى پاك و
پاكيزه است.
811 4- المؤمنون خيراتهم مأمولة و شرورهم مأمونة. 1 356 مؤمنان چنانند كه
(مردمان) به نيكىهاشان اميدوار، و از شرّ و بدى آنها در امان هستند.
812 5- المؤمن هيّن ليّن سهل مؤتمن. 1 379 مؤمن آسان گير، نرمخو، افتاده و مورد اعتماد مردم است.
813 6- المؤمن قليل الزّلل كثير العمل. 1 382 مؤمن كم لغزش و پر عمل است.
814 7- المؤمن يقظان ينتظر احدى الحسنتين. 2 19 مؤمن بيدار است و چشم به راه يكى از دو «حسنة» (نيكى دنيا و نيكى
آخرت) است.
815 8- المؤمن صدوق اللّسان بذول الاحسان. 2 9 مؤمن زبانش سخت راستگو و در
احسان پر بخشش است.
816 9- المؤمن سيرته القصد و سنّته الرّشد. 1 388 مؤمن سيرهاش ميانه روى و
شيوهاش رشد و هدايت است.
817 10- المؤمن عفيف مقتنع متنزّه متورّع. 2 35 مؤمن پاكدامن و قانع و
خويشتندار و پارسا است.
818 11- المؤمن عفيف فى الغنى متنزّه عن الدّنيا. 2 38 مؤمن در توانگرى
پاكدامن، و خويشتن دار از (زخارف) دنياست.
819 12- المؤمن شاكر فى السّراء، صابر فى البلاء، خائف فى الرّخاء. 2 37 مؤمن
در فراخى زندگى سپاسگزار و در بلا و گرفتارى شكيبا، و در خوشى و فراخى زندگى ترسان
است.
820 13- المؤمن حيىّ غنىّ موقن تقىّ. 2 64 مؤمن شرمناك، بىنياز از خلق، يقين دارنده و پرهيزكار است.
821 14- الدّنيا سجن المؤمن و الموت تحفته و الجنّة مأواه. 2 66 دنيا زندان
مؤمن است، و مرگ هديه و پيشكش او و بهشت منزلگاه است.
822 15- اذا صعدت روح المؤمن الى السّماء تعجّبت الملائكة و قالت: عجبا كيف نجا
من دار فسد فيها خيارنا. 3 145 چون روح مؤمن به آسمان بالا رود فرشتگان متعجّب شوند
و گويند: شگفتا چگونه نجات يافت از خانهاى كه بهترين ما در آن خانه تباه شد.
823 16- بشر المؤمن فى وجهه و حزنه فى قلبه. اوسع شيء صدرا. و اذلّ شيء نفسا. يكره الرّفعة. و يشنأ السّمعة. طويل غمّه. بعيد همّه. كثير صمته. مشغول وقته. صبور شكور. مغمور بفكرته. ضنين بخلّته. سهل الخليقة. ليّن العريكة. نفسه اصلب من الصّلد. و هو اذلّ من العبد. 3 273 شكفتگى مؤمن در روى او است و اندوهش در دل. سينهاش
از هر چيز گشادهتر است. از هر چيز خود را خوارتر داند. بلندى رتبه را خوش ندارد. و اسم و آوازه و خود نمايى را دشمن دارد. اندوهش طولانى. و همّتش دور و بلند. خموشى او بسيار. وقت او يكسره مشغول (به اصلاح خود و اطاعت پروردگار). پر صبر و پر سپاس. ژرف انديش. به زودى با كسى پيوند دوستى نبندد. نرمخو است. خوش برخورد است. جانش در ديندارى از سنگ خارا سختتر است. و در برابر
خداى تعالى و مؤمنان از برده خوارتر است.
824 17- من آمن أمن. 5 134 كسى كه ايمان آورد در امان است. (از عذاب الهى)
825 18- للمؤمن ثلاث ساعات:
ساعة يناجى فيها ربّه، و ساعة يحاسب فيها نفسه، و ساعة يخلّى بين نفسه و لذّتها
فيما يحلّ و يجمل. للمؤمن ثلاث علامات: الصدق و اليقين و قصر الأمل. للمتّقى ثلاث علامات: اخلاص العمل و قصر الامل و اغتنام المهل. 5 47- 46 براى مؤمن سه ساعت است: ساعتى كه در آن با پروردگار خويش راز مىگويد،
و ساعتى كه در آن از نفس خويش حسابرسى مىكند، و ساعتى كه ميان نفس و ميان لذتهاى
حلال و نيكوى آن را آزاد مىگذارد. مؤمن سه نشانه دارد: راستى، يقين، آرزوى كوتاه. براى انسان با تقوا سه نشانه است: اخلاص عمل، كوتاهى آرزو، غنيمت شمردن فرصتها.
826 19- مثل المؤمن كالاترجة طيّب طعمها و ريحها. 6 153 مؤمن همچون ترنج است كه
مزه و بويش پاكيزه است.
827 20- لا يلفى المؤمن حسودا و لا حقودا و لا بخيلا. 6 414 يافت نشود مؤمن، كه
حسود يا كينه توز يا بخيل باشد.
828 21- لا يكون الرّجل مؤمنا حتّى لا يبالى
بماذا سدّ فورة جوعه، و لا باىّ ثوبيه ابتذل. 6 407 كسى مؤمن نخواهد بود تا آن گاه
كه پروا نداشته باشد كه با چه خوراكى شدّت گرسنگى خود را برطرف كند، و كداميك از دو
جامه خود را كهنه كرده (و كدام را نگهدارى نكرده) است.
829 22- المؤمن غرّ كريم مأمون على نفسه حذر محزون. 2 75 مؤمن ساده لوحى
بزرگوار، و مورد اعتماد خويش و محتاط و اندوهگين است.
830 23- المؤمن قريب امره بعيد همّه كثير صمته خالص عمله. 2 92 مؤمن كارش
نزديك، اندوهش دور، خموشىاش بسيار و عملش خالص و پاك است.
831 24- المؤمن الدّنيا مضماره، و العمل همّته، و الموت تحفته، و الجنّة سبقته.
2 87 مؤمن، دنيا ميدان تمرين (و مشق) او است، و عمل، همّت او، و مرگ پيشكش و
سوغات او، و بهشت جايزه بزرگ او است.
832 25- المؤمن نفسه أصلب من الصّلد و هو أذلّ من العبد. 2 124 مؤمن جانش از
سنگ سخت محكمتر است و در همان حال از برده افتادهتر است.
833 26- المؤمن اذا نظر اعتبر و اذا سكت تفكّر، و اذا تكلّم ذكر، و اذا اعطى
شكر، و اذا ابتلى صبر. 2 127 مؤمن چون به چيزى بنگرد پند گيرد و چون خموش باشد
تفكّر و انديشه كند، و چون لب بگشايد به ياد خدا باشد، و چون چيزى به او عطا شود
شكر گزارد، و چون گرفتار بلا شود صبر كند.
834 27- المؤمن اذا وعظ ازدجر، و اذا حذّر حذر، و اذا عبّر اعتبر، و اذا ذكّر
ذكر، و اذا ظلم غفر. 2 127 مؤمن چون موعظه شود اندرز پذيرد، و چون بيمش دهند بترسد،
و چون پندش دهند پند گيرد، و چون (مبدأ و معاد و معارف ديگر را) به يادش آرند ياد
آور شود، و چون ستمى به او رسد در گذرد.
835 28- المؤمن امين على نفسه مغالب لهواه و حسّه. 2 164 مؤمن بر خود امين است
(و از كردار خود اطمينان دارد) بر هوا و هوس و احساس خود چيره و غالب است.
836 29- العقل خليل المؤمن، و العلم وزيره، و الصّبر امير جنوده، و العمل
قيّمه. 2 135 عقل و خرد، دوست صميمى مؤمن، و علم و دانش، وزير و كمك كارش، و صبر و شكيبايى،
فرمانده لشكريانش، و عمل، زمامدار او است.
837 390- المؤمن من وقى دينه بدنياه و الفاجر من وقى دنياه بدينه. 2 154 مؤمن
كسى است كه دين خود را به وسيله دنيا نگه دارد، و فاجر و تبهكار كسى است كه دنيايش
را به دين خود نگهدارى كند.
838 31- المؤمن دأبه زهادته و همّه ديانته، و عزّه قناعته، و جدّه لآخرته، قد
كثرت حسناته و علت درجاته و شارف خلاصه و نجاته. 2 138 مؤمن چنان است كه روش او زهد
او است، و تمام همّتش ديندارى او است، و عزّتش در قناعت او است، و همه كوشش او براى
آخرت است، حسنات و كارهاى نيكش بسيار، درجاتش عالى و والاست و بر رهايى و رستگارى
خود (از اين جهان) اشراف پيدا كرده است.
839 32- آمن تأمن. 2 174 ايمان بياور تا امان يابى.
840 33- انّ المؤمن ليستحيى اذا مضى له عمل فى غير ما عقد عليه ايمانه. 2 508 به راستى مؤمن شرم مىكند هر گاه از او عملى سر زند كه با پيمان ايمانى او
بيگانه است.
841 34- انّ بشر المؤمن فى وجهه و قوّته فى دينه و حزنه فى قلبه. 2 505 به
راستى كه شكفتگى (و خوشرويى) مؤمن در چهره او است، و نيرو و توانش در دين، و اندوهش
در دل او است.
842 35- افضل المؤمنين ايمانا من كان للَّه اخذه و عطاه و سخطه و رضاه. 2 456 برترين مؤمنان در ايمان كسى است كه گرفتن و دادن، و خشم و رضاى او، همه
براى خدا باشد.
843 36- المؤمن حذر من ذنوبه أبدا يخاف البلاء و يرجو رحمة ربّه. 2 46 مؤمن
پيوسته از گناهان خويش بيمناك است، از بلا و گرفتارى مىترسد، و به رحمت پروردگار خويش اميدوار است.
844 37- المؤمنون لأنفسهم متّهمون، و من فارط زللهم وجلون، و للدّنيا عائفون، و
الى الآخرة مشتاقون، و الى الطّاعات مسارعون. 2 146 مؤمنان نفسهاى خويش را متّهم
سازند، و از گذشته لغزشهاى خويش ترسانند، و دنيا را ناخوش دارند، و به آخرت
مشتاقاند و به سوى فرمانبردارى پروردگار شتابان هستند.
845 38- لا يشبع المؤمن و أخوه جائع. 6 388 مؤمن غذاى سير نمىخورد در صورتى كه برادرش گرسنه باشد.
باب الامانة (امانت دارى)
692 1- ادّ الامانة اذا ائتمنت و لا تتّهم غيرك إذا ائتمنته، فانّه لا ايمان
لمن لا امانة له. 2 207 بپرداز امانت را هر گاه امانتى نزد تو نهادند، و اگر امانتى
به كسى دادى او را متّهم مكن، كه به راستى ايمان ندارد كسى كه امانت ندارد.
693 2- ادّ الامانة الى من ائتمنك و لا تخن من خانك. 2 188 هر گاه امانتى به تو
سپردند آن را باز ده، و خيانت مكن با كسى كه به تو خيانت كند.
694 3- الامانة و الوفاء صدق الأفعال و الكذب و الافتراء خيانة الأقوال. 2 130 امانتدارى و وفا، درستى و صداقت كردار است، و دروغ و افتراء (تهمت) خيانت
گفتار.
695 4- لا ايمان لمن لا امانة له. 6 400 ايمان ندارد كسى كه امانتدار
نيست.
696 5- من عمل بالأمانة فقد اكمل الدّيانة. 5 448 كسى كه به امانت دارى عمل كند
ديانت خود را كامل كرده است.
697 6- من استهان بالامانة وقع فى الخيانة. 5 333 كسى كه در امانتدارى سهل انگارى كند به خيانت در افتد.
698 7- ليصدق ورعك، و يشتدّ تحرّيك و تخلص نيّتك فى الامانة و اليمين. 5 52 بايد كه پارسايى و ورع تو صادق و درست باشد، و پرهيز و احتياط تو سخت گردد،
و نيّت و آهنگ قلبى تو در باره امانت دارى و سوگند، پاك و خالص باشد.
699 8- كلّ شيء لا يحسن نشره امانة و ان لم يستكتم. 4 539 هر چيزى (و هر خبرى)
كه نشر (و انتشار) آن خوب نيست، آن امانت است اگر چه كتمان آن را نخواسته باشند.
700 9- عليك بالامانة فانّها افضل ديانة. 4 290 بر تو باد به امانت كه آن
برترين ديانت است.
701 10- صحّة الامانة عنوان حسن المعتقد. 4 199 خوب امانتدارى سر فصل اعتقادات انسان است.
702 11- شرّ النّاس من لا يعتقد الامانة و لا يجتنب الخيانة. 4 175 بدترين مردم
كسى است كه عقيدهاى به امانتدارى ندارد، و از خيانت پرهيز و پروايى ندارد.
703 12- رأس الاسلام الامانة. 4 47 اساس اسلام امانتدارى است.
704 13- اذا احبّ اللَّه عبدا حبّب اليه الامانة. 3 140 هر گاه خداوند بندهاى
را دوست بدارد امانتدارى را محبوب او گرداند.
705 14- اذا قويت الامانة كثر الصّدق. 3 134 هر گاه امانت (در كسى) قوى شد راستگويى در او زياد گردد.
706 15-
الامانة تؤدّى الى الصّدق. 2 7 امانت (انسان را) به راستى مىكشاند.
707 16- الامانة فضيلة لمن- ادّاها. 1 306 امانتدارى فضيلتى است براى كسى كه
آن را بپردازد.
708 17- الامانة فوز لمن رعاها. 1 293 امانت دارى رستگارى و سعادتى است براى آن
كس كه رعايت كند.
709 18- الامانة صيانة. 1 39 امانت، نگهدارى است (يعنى نگهدارى اموال و اسرار
مردم).
710 19- الامانة ايمان، البشاشة احسان. 1 13 امانتدارى ايمان و خوشرويى و گشادهرويى، احسان است.
711 20- افضل الايمان الامانة. 2 380 برترين- ايمانها امانتدارى است.
712 21- رأس الايمان الأمانة. 4 53 اساس ايمان امانتدارى است.
713 22- من لا أمانة له لا ايمان له. 5 191 كسى كه امانت ندارد، ايمان ندارد.
714 23- من طابق سرّه علانيته و وافق فعله مقالته فهو الّذى ادّى الامانة و
تحقّقت عدالته. 5 340 كسى كه درون و آشكارش يكسان باشد، و عمل او با گفتارش موافقت
داشته باشد، او است كسى كه امانت الهى را پرداخته و عدالتش محقق و ثابت گشته است.
باب الانس و الالفة (همدمى و الفت)
715 1- احقّ النّاس ان يونس به الودود المألوف. 2 391 شايستهترين مردم براى
انس و همدمى آن كسى است كه بسيار مهربان و انس گيرنده باشد.
716 2- الانس فى ثلاثة: الزّوجة الموافقة، و الولد الصّالح، و الاخ الموافق. 2
141 انس و همدمى در سه كس باشد: همسر همراه، فرزند صالح، و برادر همراه.
717 3- انس الامن تذهبه وحشة الوحدة، و انس الجماعة ينكّده وحشة المخافة. 2 112
وحشت تنهايى، انس امنيّت را مىبرد، و وحشت ترس، انسان با جماعت را مكدّر سازد.
718 4- من استوحش عن النّاس انس باللَّه سبحانه. 5 373 كسى كه از مردم دورى گزيند
با خداى سبحان انس گيرد.
719 5- من انس باللَّه استوحش من النّاس. 5 232 كسى كه با خداوند انس گيرد از
مردم وحشت دارد.
720 6- ثمرة الانس باللَّه الاستيحاش من النّاس. 3 329 ثمره و ميوه انس با خدا
دورى گزيدن از مردم است.
باب الانسان
721 1- لقد علّق بنياط هذا الانسان بضعة هى اعجب ما فيه و ذلك القلب و له موادّ
من الحكمة و اضداد من خلافها. فان سنح له الرّجاء أذلّه الطّمع، و ان هاج به الطّمع أهلكه الحرص. و ان ملكه اليأس قتله الاسف. و ان عرض له الغضب اشتدّ به الغيظ. و ان اسعده الرّضا نسى التّحفّظ. و ان عاله الخوف شغله الحذر. و ان اتّسع له الامن استلبته الغرّة. و ان اصابته مصيبة فضحه الجزع. و ان- افاد مالا أطغاه الغنى. و ان عضّته الفاقة شغله البلاء. و ان جهده الجوع قعد به الضّعف. و ان افرط به الشّبع كظّته البطنة فكلّ تقصير به مضرّ و كلّ افراط له مفسد. 5 59- 55 به راستى در درون سينه انسان قطعه گوشتى آويخته است كه
عجيبترين اعضاى وجود او است، و آن قلب او است. و اين شگرفى به خاطر آن است كه انگيزههايى از حكمت و ضدّ آن در آن جمع است. هر
گاه آرزوها در آن ظاهر شود طمع او را ذليلى كند و هنگامى كه طمع در او به هيجان آيد
حرص او را هلاك مىكند، و هنگامى كه يأس مالك او گردد تأسف او را از پاى در
مىآورد، و هر گاه غضب بر او مستولى شود خشمش فزونى مىگيرد، و هر گاه از چيزى راضى
شود جانب احتياط را از دست مىدهد، و اگر ترس بر او غالب شود احتياط كارى او را به
خود مشغول مىدارد، و هر گاه كار او آسان گردد در غفلت و بىخبرى فرو مىرود، و اگر
مصيبتى به او برسد بىتابى او را رسوا مىكند، اگر مالى بيايد بىنيازى او را به
طغيان وا مىدارد و اگر فقر دامنش را بگيرد مشكلات او را به خود مشغول مىدارد، و
اگر گرسنگى پيدا كند از ناتوانى زمين گير مىشود، و اگر پر خورى كند راه نفس را بر
او مىبندد و به طور كلى هر گونه كمبود به او زيان مىرساند، و هر گونه زيادى او را
به فساد مىكشاند.
باب الاناة (تأنّى و حوصله در كارها و وقار)
722 1- الاناة حسن. 1 25 وقار و تأنّى نيكو است.
723 2- لا اصابة لمن لا أناة له. 6 402 به درستى نرسد كار كسى كه حوصله و تأنّى
در كار ندارد.
724 3- الاناة اصابة. 1 42 حوصله و تأنّى در كار موجب رسيدن به درستى در آن كار
است.
725 4- فى الأناة السّلامة. 4 411 سلامت در تأنّى و پر حوصله بودن است.
726 5- فى التّأنّى استظهار. 4 400 پشت گرمى كار در تأنّى و حوصله كردن در آن
است.
727 6- عليك بالاناة فانّ المتأنّى حرىّ بالاصابة. 4 286 بر تو باد به تأنّى كه
به راستى كسى كه تأنّى به خرج دهد به موفقيّت در كار شايسته است.
728 7- صل عجلتك بتأنّيك، و سطوتك برفقك، و شرّك بخيرك، و انصر العقل على الهوى
تملك النّهى. 4 207 پيوند ده شتابت را به تأنّى، و سطوت و وقار خود را به نرمى، و
شرّ خود را به خير و نيكى، و عقل و خرد را در برابر هوا و هوس يارى ده تا خردمند
شوى.
729 8- بالتّأنّى تسهل الاسباب. 3 231 با تأنّى اسباب كار فراهم و آسان گردد.
730 9- بالتّأنّى تسهل المطالب. 3 208 با تأنّى مطلبها آسان گردد.
731 10- التّأنّى فى الفعل يؤمن الخطل.
1 346 تأنّى در كار، آن را از سستى و بىپايگى ايمن سازد.
732 11- المتأنّى مصيب و ان هلك. 1 322 كسى كه با تأنّى كار مىكند موفّق است
اگر چه در اين راه به هلاكت رسد.
733 12- من اتّأد أمن من الزّلل. 5 216 هر كس با تأنّى و آرامش كار كند از
لغزشها ايمن باشد.
734 13- التّأنّى يوجب الاستظهار. 1 118 تأنّى در كار پشت گرمى آورد.
735 14- التّأنّى حزم. 1 54 تأنّى در كار دور انديشى است.
736 15- المتأنّي حرىّ بالإصابة. 1 200 كسى كه تأنّى داشته باشد شايسته آن است
كه به هدف خويش برسد.
737 16- التّؤدة ممدوحة في كلّ شيء إلّا في فرص الخير. 2 86 تأنى و پر حوصلگى
و سر صبر انجام دادن هر كارى پسنديده است جز در فرصتهايى كه براى كارهاى خير پيش
آمده (كه بايد عجله كرد).
باب التأهّب و الاستعداد (آماده شدن)
738 1- ينبغي لمن عرف سرعة رحلته ان يحسب التّأهّب لنقلته. 6 442 براى كسى كه
شتاب كوچ كردن خود را مىداند، شايسته است كه آمادگى خود را براى جابجا شدنش بخوبى
فراهم سازد.
739 2- من الحزم التّأهّب و الاستعداد. 6 32 آمادگى و مهيّا شدن در كارها از دور انديشى است.
740 3- من ايقن بالنّقلة تأهّب للرّحيل. 5 196 كسى كه يقين به جابجايى دارد
آماده كوچ كردن شود.
741 4- استعدّوا للموت فقد اطلّكم. 2 241 مهيّا و آماده شويد براى مرگ كه بر شما سايه افكنده است.
742 5- استعدّوا ليوم تشخص فيه الابصار، و تتدلّه لهوله العقول، و تتبلّد
البصائر. 2 269 آماده شويد براى روزى كه خيره شود در آن ديدهها، و مدهوش گردد از
دهشت آن عقلها، و كند شود در آن بينايىها.
743 6- احذر الموت و احسن له الاستعداد تسعد بمنقلبك. 2 281 بر حذر باش از مرگ
و آمادگى خود را براى آن نيكو كن تا در بازگشتگاه خويش نيكبخت باشى.
744 7- احذر قلّة الزّاد و اكثر من الاستعداد لرحلتك. 2 281 بترس از كمى توشه و
آمادگى خود را براى كوچ كردن خود بسيار كن.
745 8- انّ قادما يقدم بالفوز او الشّقوة لمستحقّ لافضل العدّة. 2 524 به راستى
واردى كه در آيد بر انسان به پيروزى يا بدبختى، شايسته آن است كه بهترين اندوخته را
براى آن آماده كرد.
746 9- من تذكّر بعد السّفر استعدّ. 5 305 كسى كه دورى سفر را به ياد آورد آماده شود.
747 10- من عرف الايّام لم يغفل عن الاستعداد. 5 403 كسى كه بشناسد روزگار را،
از آماده شدن غافل نماند.
748 11- من استعدّ لسفره قرّ عينا بحضره. 5 467 كسى كه آماده گردد براى سفر خويش شادمان باشد در حضر خويش (يعنى اكنون كه هنوز
به سفر نرفته).
749 12- نعم الاعتداد العمل للمعاد. 6 161 آمادگى خوبى است عمل براى روز جزا و بازگشت.
750 13- لا تنفع العدّة اذا ما انقضت المدّة. 6 412 آماده شدن سود ندهد آن گاه
كه زمان بگذرد.
751 14- إنّى آمركم بحسن الاستعداد و الإكثار من الزّاد ليوم تقدمون على ما
تقدّمون، و تندمون على ما تخلّفون، و تجزون بما كنتم تسلّفون.
3 47 من شما را دستور مىدهم به آمادگى نيكو و تهيه توشه بسيار براى روزى كه در
آييد بر آنچه از پيش فرستيد، و پشيمان گرديد بر آنچه بر جاى نهيد و كيفر و پاداش
بينيد بر آنچه عمل كردهايد.
باب الاهل (خانواده)
752 1- لا يكن اهلك و ذو ودّك أشقى النّاس بك. 6 269 نبايد خانواده و دوستان تو
بدبختترين مردم در رابطه با تو باشند (يعنى به ديگران بيشتر از آنها احسان و محبت
كنى).
753 1- من أساء الى أهله لم يتّصل به تأميل. 5 234 كسى كه به خاندان خود بد كند
اميدى به او بسته نشود.
حرف «الباء»
باب البخل
754 1- البخيل مذموم، الحسود مغموم. 1 36 انسان بخيل نكوهيده است، آدم حسود اندوهگين است.
755 2- البخل فقر. 1 37 بخل، فقر و نيازمندى است.
756 3- الشّحّ مسبّة. 1 38 بخل، دشنام انگيز است.
757 4- الشّحّ يكسب المسبّة. 1 82 بخل، دشنام به بار آرد.
758 5- البخل يزرى بصاحبه. 1 116 بخل، انسان را پست و حقير سازد.
759 6- البخيل خازن لورثته. 1 127 بخيل، خزينهدار ورثه خويش است.
760 7- البخل يكسب الذّمّ. 1 128 بخل، نكوهش به بار آرد (و موجب نكوهش كردن
مردمان گردد).
761 8- البخيل متعجّل الفقر. 1 183 بخيل، فقر زودرس براى خويش آورد.
762 9- البخل يوجب البغضاء. 1 199 بخل، دشمنى به بار آرد.
763 10- البخيل ابدا ذليل. 1 199 بخيل، هميشه خوار و ذليل است.
764 11- البخيل متحجّج بالمعاذير و التّعاليل. 1 336 شخص بخيل (براى بخل خود)
به عذرها و علّتهاى (بيهوده) متوسّل شود و بهانه جويى كند.
765 12- البخل يذلّ مصاحبه و يعزّ مجانبه. 1 370 خوى زشت بخل مصاحب خود را خوار
گرداند و هر كه از آن دورى كند به عزّت و سر بلندى رساند.
766 13- البخيل ذليل بين اعزّته. 1 377 شخص بخيل ميان عزيزان خود خوار و زبون
است.
767 14- البخل احد الفقرين. 2 17 بخيل يكى از دو بخش نيازمندى و درويشى است.
768 15- البخل يكسب العار و يدخل النّار. 2 31 بخل، عار و ننگ به بار آرد و
انسان را به دوزخ در آورد.
769 16- الباخل فى الدّنيا مذموم و فى الاخرة معذّب ملوم. 2 36 بخيل، در دنيا
نكوهيده و مذموم است و در آخرت نيز معذّب و مورد سرزنش مىباشد.
770 17- المحتكر البخيل جامع لمن يشكره و قادم على من لا يعذره. 2 62 آنكه
احتكار كند و بخل ورزد گرد آورد (اموال را) براى كسى كه سپاسش نگويد (يعنى ورثه او)
و در آيد بر كسى كه عذرش نپذيرد و معذورش ندارد. (يعنى) خداى تعالى)
771 18- البخل
باخراج ما افترضه اللَّه سبحانه من الاموال اقبح البخل. 2 116 بخل ورزيدن نسبت به
پرداخت اموالى كه خداى سبحان بر انسان واجب كرده زشتترين بخلهاست.
772 19- البخيل يسمح من عرضه باكثر ممّا أمسك من عرضه، و يضيّع من دينه اضعاف
ما حفظ من نشبه. 2 130 بخيل آنچه را (به خاطر بخل) از آبروى خود خرج مىكند زيادتر
است از كالا و متاعى كه (از روى بخل) نگه مىدارد، و آنچه را از دين خود تباه
مىكند چندين برابر آن مال و دارايى است كه نزد خود حفظ مىكند.
773 20- احذروا البخل فانّه لؤم و مسبّة. 2 272 از بخل بپرهيزيد كه به راستى
سرزنش و دشنام به بار آرد.
774 21- احذروا الشّحّ فانّه يكسب المقت و يشين المحاسن و يشيع العيوب. 2 284
از بخل بپرهيزيد كه دشمنى به بار آرد، و خوبيهاى انسان را زشت گرداند و عيبها را پراكنده ساخته و بگستراند.
775 22- ايّاك و مصادقة البخيل فانّه يقعد عنك احوج ما تكون اليه. 2 290 بپرهيز
از دوستى كردن با انسان بخيل كه به راستى در زمانى كه سختترين نياز را به او دارى
دست از تو بردارد.
776 23- ايّاك و التحلّى بالبخل فانّه يزرى بك عند القريب و يمقّتك الى
النّسيب. 2 292 از آراستن خود به بخل سخت پرهيز كن كه به راستى بخل تو را نزد
خويشان نزديك عيبناك، و در پيش منسوبين (دورتر) دشمن سازد.
777 24- ايّاك و الشّحّ فإنّه جلباب المسكنة و زمام يقاد به الى كلّ دناءة.
2 294 بپرهيز از بخل كه آن پيراهن ندارى و ذلّت است، و مهارى است كه بخيل را به
هر پستى و خوارى بكشاند.
778 25- ايّاك و الامساك فانّ ما امسكته فوق قوت يومك كنت فيه خازنا لغيرك. 2
309 بپرهيز از خسّت (و جمع آورى مال و ثروت) كه به راستى آنچه را بيش از قوت يك روز
خود نگه داشتهاى نسبت به آن مقدار، خزينه دار ديگران هستى.
779 26- ايّاكم و البخل فانّ البخيل يمقته الغريب و ينفر منه القريب.
2 326 بپرهيزيد كه از بخل كه دشمن مىدارد بخيل را بيگانه، و مىگريزد و نفرت
دارد از او نزديك.
780 27- افقر النّاس من قتّر على نفسه مع الغنى و السّعة و
خلّفه لغيره. 2 473 فقيرترين مردم كسى است كه با داشتن ثروت و دارايى زندگى را بر
خود سخت گيرد و ثروت را براى ديگران بر جاى گذارد.
781 28- ابعد الخلائق من اللَّه تعالى البخيل الغنىّ. 2 431 دورترين بندگان از
خداى تعالى بخيل ثروتمند است.
782 29- اقبح البخل منع الاموال من مستحقّها. 2 430 زشتترين بخلها آن است كه
كسى اموالى را از مستحقّان آن باز دارد.
783 30- ابخل النّاس من بخل على نفسه بماله و خلّفه لورّاثه. 2 449 بخيلترين
مردم كسى است كه از خرج مال براى خود بخل ورزد، و آن را براى وارثانش بر جاى نهد.
784 31- آفة الغنى البخل. 3 112 آفت ثروت و دارايى، بخل است.
785 32- آفة الاقتصاد البخل. 3 106 آفت ميانه روى در زندگى، بخل است.
786 33- بالبخل تكثر المسبّة. 3 200 به وسيله بخل، دشمنىها زياد گردد.
787 34- بئس الخليقة البخل. 3 258 بخل، بد اخلاقى است.
788 35- تجنّبوا البخل و النّفاق فهما من أذمّ الأخلاق. 3 303 از بخل و نفاق
(دو رويى) بپرهيزيد كه آن دو مذمومترين (و نكوهيدهترين) اخلاق است.
789 36- خلّتان لا تجتمعان فى قلب مؤمن. سوء الخلق و البخل. 3 452 دو خصلت است
كه در دل مؤمن در نيايند: بد خلقى و بخل.
790 37- ربّ صلف أورث تلفا. 4 63 چه بسا ثروتمند كم خير و بخيلى، كه تلف به جاى
نهد (اموالى را كه جمع كرده است تلف گردد).
791 38- زيادة الشّحّ تشين الفتوّة و
تفسد الاخوّة. 4 118 بخل زياد، جوانمردى را زشت و برادرى را تباه سازد.
792 39- البخيل يبخل على نفسه باليسير من دنياه و يسمح لورّاثه بكلّها. 2 71
شخص بخيل به اندكى از مال دنيا بر خود بخل ورزد، ولى همه آن را سخاوتمندانه به
وارثان خود مىبخشد.
793 40- البخل بالموجود سوء الظّنّ بالمعبود. 1 329 بخل ورزيدن به مال موجود،
بدگمانى به خداى معبود است.
794 41- سبب زوال اليسار منع المحتاج. 4 122 آنچه سبب از بين رفتن توانگرى و
دارايى مىشود باز داشتن مال از نيازمند است.
795 42- عجبت للشّقىّ البخيل يتعجّل الفقر الّذى منه هرب، و يفوته الغنى الّذى
ايّاه طلب، فيعيش فى الدّنيا عيش الفقراء، و يحاسب فى الآخرة حساب الاغنياء. 4 346
در شگفتم از بخيل بدبخت كه همان فقرى را كه از آن مىگريزد پيش انداخته (و آمدنش را
شتابان كرده) و بىنيازى و ثروتى را كه در طلب و جستجوى آن است از دست داده، و از
اين رو در دنيا زندگى فقيران و نيازمندان را دارد، و در آخرت حساب ثروتمندان و
اغنيا را باز پس دهد.
796 43- فى الشّحّ المسبّة. 4 400 در بخل، دشنام است.
797 44- كثرة الشّحّ توجب المسبّة. 4 591 بخل زياد، دشنام به بار آورد.
798 45- من بخل بدينه جلّ. 5 190 كسى كه به دين خود بخل ورزد بزرگى يابد.
799
46- من قبض يده مخافة الفقر فقد تعجّل الفقر. 5 181 كسى كه دست خود را از ترس فقر و ندارى ببندد، به راستى كه فقر و ندارى را پيش
انداخته (و در آمدنش شتاب كرده) است.
800 47- من بخل بماله ذلّ. 5 190 كسى كه به دادن مال خود بخل ورزد خوار گردد.
801 48- من لزم الشّحّ عدم النّصيح. 5 228 كسى كه با بخل ملازم باشد از داشتن خير خواه محروم گردد.
802 49- ليس
لشحيح رفيق. 5 76 شخص بخيل، رفيق و يارى ندارد.
803 50- ليس لبخيل حبيب. 5 78 بخيل، براى خود دوستى به جاى نگذارد.
804 51- لم يوفّق من بخل على نفسه بخيره، و خلّف ماله لغيره. 5 93 كسى كه بر
خود بخل ورزد به كار خير موفق نشود، و مال خود را براى ديگران به جاى نهد.
805 52- لو رأيتم البخل رجلا لرأيتموه مشوّها يغضّ عنه كلّ بصر و ينصرف عنه كلّ
قلب. 5 118 اگر بخل را به صورت مردى مىديديد (و براى شما مجسّم مىشد) همانا مردى
مىديديد زشت كه هر ديدهاى از او روى مىگرداند، و هر دلى از او بر مىگشت.
806 53- من بخل على نفسه كان على غيره ابخل. 5 335 كسى كه به خود بخل ورزد نسبت
به ديگران بخيلتر خواهد بود.
807 54- من منع المال من يحمده، ورّثه من لا يحمده. 5 366 كسى كه جلوگيرى كند
مال را از آنها كه مدح و ستايشش كنند، به ارث گذارد آن را براى كسى كه ستايشش نكند.
808 55- من بخل بما لا يملكه فقد بالغ فى الرّذيلة. 5 380 كسى كه بخل ورزد
بدانچه مالك آن نيست پستى را به نهايت رسانده است.
809 56- من بخل بماله على نفسه جاد به على بعل عرسه. 5 443 كسى كه مالش را بر خود بخل كند، آن را به شوهر زن
خود بخشش كند.
810 57- من بخل على المحتاج بما لديه كثر سخط اللَّه عليه. 5 446
كسى كه بخل ورزد به شخص نيازمند از مالى كه نزد او است خشم خدا بر او زياد گردد.
811 58- من أقبح الخلائق الشّحّ. 6 34 از زشتترين خلق و خوىها بخل است.
812 59- من سوء الخلق البخل و سوء التّقاضى. 6 23 بخل، و با بد خلقى حق خود را
از ديگران خواستن از بد اخلاقى است.
813 60- ما عقل من بخل باحسانه. 6 76 از عقل خود بهره نبرده كسى كه به احسان
خود بخل ورزد.
814 61- ما اقبح البخل مع الإكثار. 6 68 چقدر زشت است بخل ورزيدن با داشتن مال
بسيار.
815 62- ما أقبح البخل بذوى النّبل. 6 70 چقدر زشت است بخل ورزيدن به صاحبان
كمال و فضيلت.
816 63- ما عقد ايمانه من بخل باحسانه. 6 73 ايمانش را محكم نكرده كسى كه به
احسان و بخشش خود بخل ورزد.
817 64- ما اجتلب سخط اللَّه بمثل البخل. 6 74 چيزى مانند بخل خشم خدا را به
خود جلب نكرده است.
818 65- هذا ما بخل به الباخلون. 6 196 اين است آنچه بخل كنندگان بدان بخل
ورزيدند.
819 66- ويح البخيل المتعجّل الفقر الّذى منه هرب، و التّارك الغنى الّذى ايّاه طلب. 6 230 واى بر بخيل كه از فقرى
كه مىگريخت در آمدنش شتاب كرده، و توانگرى و توانمندى را كه در جستجوى آن بود از
دست داده است.