436 48- من لم يصلح على ادب اللَّه لم يصلح على ادب نفسه. 5 417 كسى كه بر ادب
خداى تعالى اصلاح نشود (و به دستورات الهى عمل نكند) بر ادب خود (كه آن را ادب
پندارد) اصلاح نگردد.
437 49- من استهتر بالادب فقد زان نفسه. 5 264 كسى كه شيفته ادب گردد خود را
آراسته است.
438 50- نعم قرين العقل الادب. 6 158 براى عقل، ادب همدم خوبى است.
439 51- نعم النسب حسن الادب. 6 159 ادب نيكو، نسب خوبى است.
440 52- لا حسب كالادب. 6 350 حسبى چون ادب نيست.
441 53- لا زينة كالادب. 6 351 زيورى همچون ادب نيست.
442 54- لا ميراث كالادب. 6 353 ميراثى چون ادب نيست.
443 55- لا شرف مع سوء ادب. 6 361 با بى ادبى شرافتى به جا نماند.
444 56- لا حلل كالآداب. 6 354 هيچ زيورى مانند ادب نيست.
445 57- لا أدب لسىّء النطق. 6 374 شخص بد زبان ادب ندارد.
446 58- لا حسب ارفع من الادب. 4 378 حسبى برتر از ادب نيست.
447 59- لا عقل لمن لا ادب له. 6 400 كسى كه ادب ندارد عقل ندارد.
448 60- لا يرأس من خلا عن الادب و صبا الى اللّعب. 6 425 به آقايى نرسد كسى كه از ادب تهى است و به سوى بازى ميل كند.
باب الاذى (آزار)
449 1- الاذى يجلب القلى. 1 154 آزار كردن خشم به بار آرد.
450 2- المؤمن من تحمّل اذى النّاس و لا يتاذّى احد به. 2 153 مؤمن كسى است كه
آزار مردم را تحمّل كند، ولى هيچ كس از او آزارى نبيند.
451 3- افضل الشّرف كفّ الاذى و بذل الاحسان. 2 458 برترين شرافتها خوددارى از
آزار ديگران و بذل احسان به آنهاست.
452 4- عادة الاشرار اذيّة الرّفاق. 4 332 شيوه انسانهاى بد، آزار كردن رفيقان
است.
453 5- عادة اللّئام و الاغمار اذيّة الكرام و الاحرار. 4 332 شيوه افراد پست و
نادان بىتجربه، آزار كريمان و آزادگان است.
454 6- من كفّ اذاه لم يعانده أحد. 5 206 كسى كه از آزار ديگران خوددارى كند
هيچ كس با او دشمنى نكند.
455 7- من امارات الخير الكفّ عن الاذى. 6 24 از نشانههاى خير و خوبى، خود
دارى كردن از آزار ديگران است.
456 8- منع اذاك يصلح لك قلوب عداك. 6 129 جلوگيرى كردن تو از آزار ديگران،
دلهاى دشمنانت را براى تو اصلاح و شايسته كند. (و در نتيجه دشمنىها تبديل به دوستى
گردد)
باب التأسى (اقتداء و پيروى)
457 1- احبّ العباد الى اللَّه تعالى المتأسّى بنبيّه صلّى اللَّه عليه و آله و
المقتصّ أثره. 2 409 محبوبترين بندگان در پيشگاه خداى تعالى كسى است كه به پيامبرش اقتدا كند
(و او را اسوه و الگوى خود قرار دهد) و اثر او را دنبال كند.
باب الاشر (سركشى- سرمستى)
458 1- غرور الغنى يوجب الاشر. 4 380 غرور ثروتمندى و توانگرى، سركشى و سرمستى
به بار آورد.
باب الاصل (ريشه، نژاد و نسب)
459 1- اذا كرم اصل الرّجل كرم مغيبه و محضره. 3 188 هنگامى كه اصل و ريشه مرد
گرامى باشد، حضور و غياب او نيز گرامى است.
460 2- جميل الفعل ينبىء عن طيب الاصل. 3 369 كار زيبا، خبر از پاكى ريشه و
نژاد مىدهد.
461 3- سوء الفعل دليل لؤم الاصل. 4 131 كار بد، دليل پستى اصل و نسب است.
462 4- عليكم في طلب الحوائج بشراف النّفوس، ذوى الاصول الطّيّبة فانّها عندهم
اقضى و هى لديكم ازكى. 4 304 بر شما باد كه براى خواستن حاجت نزد مردمان شريف النفس
كه داراى ريشه و اصلى پاك هستند برويد، كه حاجت نزد آنها زودتر بر آورده گردد آنها
نزد شما پاكيزهتر از ديگران هستند.
463 5- من خبث عنصره ساء محضره. 5 474 كسى كه ريشهاش ناپاك باشد حضور او (و مصاحبتش) بد باشد.
464 6- ما بقاء فرع بعد ذهاب اصل. 6 70 چه ماندنى دارد براى شاخه پس از رفتن
ريشه.
465 7- لا تزكو الصّنيعة مع غير اصيل. 6 375 كار نيك پاكيزه نيست (يا افزايش نمىيابد) با وجود انسانى كه اصل و ريشه
ندارد.
باب الآفة (آفت)
466 1- بعوارض الافات تتكدّر النّعم. 3 215 با پيش آمدن آسيبها، نعمتها تيره و ناصاف گردد.
467 2- كرور اللّيل و النّهار مكمن الافات و داعى الشّتات. 4 626 گردش شب و روز
كمينگاه آفتها و دعوت كننده به پراكندگى (انسانها) است.
468 3- من السّاعات تولّد الافات. 6 10 تولّد آفتها از ساعتها است (و هر ساعتى
ممكن است آفتى را بزايد).
469 4- السّاعات مكمن الآفات. 1 92 ساعتها كمينگاه آفتها است.
باب الأكل (خوردن)
470 1- اقلل طعاما تقلل سقاما. 2 189 خوراكى را كم كن تا بيمارى را كم كنى.
471 2- قلّة الاكل يمنع كثيرا من اعلال الجسم. 4 505 كم خورى از بسيارى از
بيماريهاى تن جلوگيرى كند.
472 3- قلّة الاكل من العفاف و كثرته من الاسراف. 4 501 كم خورى از پارسايى و
پرهيزكارى است، و پرخورى از اسراف و زياده روى است.
473 4- قلّة الغذاء اكرم للنّفس و ادوم للصّحّة. 4 519 كم خوردن غذا براى نفس
انسانى گرامىتر، و براى تندرستى پايدارتر است.
474 5- كن كالنّحلة اذا اكلت اكلت طيّبا، و اذا وضعت وضعت طيّبا، و اذا وقعت
على عود لم تكسره. 4 615 همچون زنبور عسل باش كه چون مىخورد (گل و گياه) را پاكيزه
مىخورد، و چون وا مىگذارد (عسل) پاك به جا مىنهد، و چون بر چوبى (و شاخهاى)
بنشيند آن را نشكند.
475 6- من قلّ طعامه قلّت الامه. 5 290 كسى كه خوراكش كم باشد دردهايش كم است.
476 7- من قلّ اكله صفى فكره. 5 299 كسى كه خوراكش اندك باشد فكر و انديشهاش
پاك گردد.
477 8- من قلّت طعمته خفّت عليه مئونته. 5 371 كسى كه غذايش كم شد، هزينه زندگى برايش سبك خواهد شد.
478 9- من اقتصر فى اكله كثرت صحّته و صلحت فكرته. 5 372 كسى كه در خوردن به
اندك اكتفا كند تندرستى او بسيار و انديشهاش شايسته باشد.
479 10- عليكم بالقصد فى المطاعم فانّه ابعد من السّرف، و اصحّ للبدن و اعون
على العبادة. 4 301 بر شما باد به ميانه روى در خوراكىها كه اين كار از اسراف
دورتر، و براى تندرستى بهتر و براى انجام عبادت كمك كار بهترى است.
480 11- كم من اكلة منعت اكلات. 4 548 چه بسا خوردنى كه (به خاطر اسراف و جهات
ديگر) از خوردنىهاى ديگر جلوگيرى كند.
481 12- كثرة الاكل تذفر. 4 596 پر خورى، بدن را بد بو كند.
482 13- كثرة الاكل من الشّره، و الشّره، شرّ العيوب. 4 593 پرخورى از حرص پيدا
شود، و حرص بدترين عيبهاست.
483 14- كثرة الاكل و النّوم تفسدان النّفس و تجلبان المضرّة. 4 596 پر خورى و
خواب زياد، بدن را تباه كند و زيان به بار آورد.
484 15- من كثر اكله قلّت صحّته و ثقلت على نفسه مئونته. 5 393 كسى كه خوراكش
زياد باشد تندرستى او اندك، و هزينه زندگى بر او سنگين خواهد بود.
485 16- من غرس فى نفسه محبّة انواع الطّعام، اجتنى ثمار فنون الاسقام. 5 469 كسى كه درخت علاقه و دوستى خوراكىهاى گوناگون را در دل بكارد، ميوه آن را
نيز كه انواع بيماريهاست بچيند.
486 17- الطّعام يؤكل على ثلاثة اضرب، مع الاخوان بالسّرور، و مع الفقراء بالايثار، و مع أبناء الدّنيا بالمروءة. 2 141 غذا سه گونه خورده
مىشود، با برادران به خوشى و شادمانى، و با فقيران به ايثار و از خود گذشتگى، و با
دنيا داران به مروّت و بزرگوارى.
487 18- كلوا الاترج قبل الطّعام و بعده فآل محمّد يفعلون ذلك. 4 631 ترنج را
پيش از غذا و پس از آن بخوريد كه خاندان محمد صلّى اللّه عليه و آله اين كار را
انجام مىدادند.
488 19- قلّ من أكثر من فضول الطّعام الّا لزمته الأسقام. 4 517 كم است كه كسى
غذاهاى زيادى بخورد مگر آنكه بيماريها ملازم او گردد.
باب الالفة (انس گرفتن)
489 1- من تالّف النّاس احبّوه. 5 184 كسى كه با مردم انس و الفت داشته باشد
مردم او را دوست بدارند.
490 2- المؤمن آلف مألوف متعطّف. 1 375 مؤمن با مردم انس دارد و ديگران نيز با او انس گيرند، و با مردم مهربانى
كند.
باب معرفة اللَّه تعالى شأنه (معرفت خداى تعالى و صفات خداوند و روابط بندگان
با او)
491 1- هو اللَّه الّذى تشهد له اعلام الوجود على قلب ذى الجحود. 6 204 او است
خدايى كه گواهى دهد براى او نشانههاى هستى بر دل انكار كننده.
492 2- لا تدرك اللَّه جلّ جلاله العيون بمشاهدة الأعيان، لكن تدركه القلوب
بحقائق الايمان. 6 421 خداوند جلّ جلاله را چشمها هرگز آشكارا نبيند، اما دلها با
نيروى حقيقت ايمان، وى را درك كنند.
493 3- لم يتناه سبحانه في العقول فيكون في مهبّ فكرها مكيّفا، و لا في روّيات
خواطرها محدّدا مصرّفا.
5 102 خداى سبحان (چنان است كه) در خردها نگنجد، و در مسير وزش افكار در كيفيّت
خاصّى قرار نگيرد، و در وهمها در نيايد تا به تصرّف آنها در آيد و محدود شود.
494 4- لم تره سبحانه العقول فتخبر عنه، بل كان تعالى قبل الواصفين به له. 5 99
خداى سبحان را خردها نبيند تا از وى بازگو كند، بلكه خداى تعالى پيش از توصيف هر
وصف كنندهاى خود آغاز به وصف خود كرده است.
495 5- غوص الفطن لا يدركه، و بعد الهمم لا يبلغه. 4 389 غواصّان درياى علوم و
زيركى دركش نكنند، و همّتهاى والا و افكار بلند به كنه ذاتش نرسند. 496 6- قريب
من الاشياء غير ملابس بعيد منها غير مباين. 4 512 نزديك هر چيز است امّا نه اين كه
پوشيده باشد با آن، دور است از آنها امّا نه اين كه از آنها جدا باشد.
497 7- ليس في الاشياء بوالج و لا عنها بخارج. 5 89 نه به درون چيزها رفته، و
نه از آنها بيرون آمده است.
498 8- لم يحلل اللَّه سبحانه في الأشياء فيكون فيها كائنا و لم ينأ عنها فيقال
هو عنها بائن. 5 104 نه حلول كرده است خداى سبحان در چيزها كه پندار شود در آنهاست،
و نه دور است از چيزها كه گفته شود از آنها جداست.
499 9- من تفكّر في ذات اللَّه الحد. 5 305 كسى كه در باره ذات خداى تعالى تفكر كند، الحاد ورزيده از دين بيرون رود.
500 10- من تفكّر في ذات اللَّه تزندق. 5 308 كسى كه در باره ذات خداى تعالى بينديشد و تفكر نمايد، بى دين گردد.
501 11- تعنو الوجوه لعظمة اللَّه و تجل القلوب من مخافته، و تتهالك النّفوس
على مراضيه. 3 302 چهرهها در برابر عظمتش فروتن و خاضع، و دلها از هيبتش ترسان، و جانها در راه رسيدن به خشنودىاش خود را فانى
سازند.
502 12- كلّ مسمّى بالوحدة غير اللَّه سبحانه قليل. 4 534 هر چه را تنها و واحد
خوانند بجز خداى سبحان اندك و تنهاست. (جز خداى سبحان كه در عين وحدت و يگانگى
بىانتها و فرمانرواست)
503 13- من وحّد اللَّه سبحانه لم يشبّهه بالخلق. 5 338
كسى كه خداى سبحان را به يكتايى و يگانگى بشناسد، هيچ گاه او را به خلق تشبيه نكند.
504 14- لم يطّلع اللَّه سبحانه العقول على تحديد صفته، و لم يحجبها عن واجب
معرفته. 5 98 خداى سبحان عقلها را بر چگونگى صفات خويش آگاه نساخته، امّا از مقدار
لازم نيز در باره شناخت خود آنها را باز نداشته.
505 15- خرق علم اللَّه سبحانه باطن غيب السّترات، و احاط بغموض عقائد
السّريرات. 3 44 علم و دانش خداى سبحان اعماق پردههاى غيب را شكافته، و به عقايد
پيچيده و پنهان احاطه كرده است.
506 16- انّ اللَّه سبحانه عند اضمار كلّ مضمر، و قول كلّ قائل، و عمل كلّ
عامل. 2 504 براستى كه خداى سبحان نزد آنچه پنهان كرده هر انسانى در درون خود، و
گفتار هر گوينده و عمل هر عمل كننده حاضر و بدان آگاه است.
507 17- كلّ سرّ عند اللَّه علانية. 4 538 هر پنهانى، نزد خدا آشكار است.
508 18- كلّ قادر غير اللَّه سبحانه مقدور. 4 538 هر قادر و توانايى جز خداى سبحان مقدور (و تحت قدرت او) است.
509 19- كلّ غالب غير اللَّه مغلوب. 4 539 هر غالبى جز خداوند مغلوب است.
510 20- كلّ طالب غير اللَّه مطلوب. 4 539 هر طالب و جويندهاى جز خداوند مطلوب است.
511 21- كلّ مالك غير اللَّه سبحانه مملوك. 4 536 هر مالك و دارندهاى جز خداى
سبحان مملوك است.
512 22- كلّ قوىّ غير اللَّه سبحانه ضعيف. 4 536 هر نيرومندى جز خداى سبحان
ناتوان است.
513 23- كلّ شيء خاشع للَّه. 4 538 هر چيزى در پيشگاه خدا خاشع (فروتن و
افتاده) است.
514 24- كلّ باطن عند اللَّه جلّت آلاؤه ظاهر. 4 538 هر درونى در پيشگاه خدايى
كه نعمتهايش والاست، آشكار و ظاهر است.
515 25- لو كان لربّك شريك لاتتك رسله. 5 111 اگر براى پروردگارت شريكى بود
رسولان و پيامبران او نيز نزد تو آمده بودند.
516 26- عجبت لمن يشّك في قدرة اللَّه و هو يرى خلقه. 4 333 در شگفتم از كسى كه
در قدرت خدا ترديد كند با اين كه آفريده او را مىبيند.
517 27- انّ اللَّه سبحانه امر عباده تخييرا، و نهاهم تحذيرا، و كلّف يسيرا، و
لم يكلّف عسيرا، و اعطى على القليل كثيرا، و لم يعص مغلوبا، و لم يطع مكرها، و لم
يرسل الانبياء لعبا، و لم ينزل الكتاب عبثا، و ما خلق السّماوات و الارض و ما
بينهما باطلا، ذلك ظنّ الّذين كفروا فويل للّذين كفروا من النّار. 2 613 براستى كه
خداى سبحان به بندگان خود امر فرموده در حالى كه در انجام آن مخيّر هستند (و
مجبورشان نكرد) و نهيشان فرمود تا بترسند و دست بدارند، آنچه تكليف كرده آسان و
تكليف دشوارى نكرده، در برابر كار كم پاداش بسيار دهد، نافرمانىاش نكنند از آن رو
كه بر او چيرهاند، و فرمانش نبرند از آنكه ناگزيرند، پيامبران را به بازيچه نفرستاد، و كتاب آسمانى را بيهوده نازل نكرد، و
آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنها است باطل و بىهدف نيافريد، اين پندار كسانى
است كه كافر شدند، واى بر آن كافران از آتش دوزخ.
518 28- لم يأمركم اللَّه سبحانه الّا بحسن و لم ينهكم الّا عن قبيح. 5 104
دستور نداده خداوند سبحان شما را مگر به چيز نيكو، و نهى نكرده است شما را مگر از
چيز زشت.
519 29- لم يترك اللَّه سبحانه خلقه مغفلا و لا أمرهم مهملا. 5 102 وا نگذارده
است خداى سبحان خلق خود را كه از آنان غافل باشد و نه آنكه كارشان را به خودشان وا
گذارده باشد.
520 30- ما كان اللَّه سبحانه ليضلّ احدا و ليس اللَّه بظلّام للعبيد. 6 87
خداى سبحان چنان نيست كه أحدى (از بندگان خود را) گمراه كند، و خداوند نسبت به
بندگان خود ستمكار نيست.
521 31- ما اعظم حلم اللَّه سبحانه عن اهل العناد و ما اكثر عفوه عن مسرفى
العباد. 6 92 چه بزرگ است بردبارى خداى سبحان از آنان كه اهل عناد و دشمنى هستند، و
چه بسيار است گذشت و عفو او از بندگان ولخرج و اسرافكار.
522 32- انّ اليسير من اللَّه سبحانه لاكرم من الكثير من خلقه. 2 523 براستى كه
انعام اندك از خداى سبحان، گرامىتر است از انعام بسيارى كه از خلق او باشد.
523 33- المؤمن من كان حبّه للَّه و بغضه للَّه و اخذه للَّه و تركه للَّه. 2
37 مؤمن كسى است كه دوستىاش براى خدا، و خشمش براى خدا، و گرفتنش براى خدا، و
واگذاردنش براى خدا باشد.
524 34- جماع الخير في الموالاة في اللَّه، و المعاداة في اللَّه، و المحبّة في
اللَّه، و البغض في اللَّه. 3 371 مجموعه خير و خوبى در دوستى كردن در راه خدا و
دشمنى كردن در راه خدا و محبّت در راه خدا و بغض در راه خدا است. (يعنى محور همه كارها بايد خدا باشد)
525 35- من اعطى في اللَّه، و منع في
اللَّه، و أحبّ في اللَّه، و أبغض في اللَّه فقد استكمل الايمان. 5 426 كسى كه در
راه خدا عطا كند و در راه خدا جلوگيرى كند و در راه خدا دوست بدارد و در راه خدا
دشمن بدارد، براستى كه ايمان خود را به كمال رسانده است.
526 36- غاية الايمان الموالاة في اللَّه، و المعاداة في اللَّه، و التّباذل في
اللَّه، و التّواصل في اللَّه سبحانه. 4 375 نهايت ايمان دوستى كردن در راه خدا و
دشمنى كردن در راه خدا و بخشش كردن در راه خدا و پيوند كردن در راه خداى سبحان است.
527 37- من أحبّ أن يكمل ايمانه فليكن حبّه للَّه، و بغضه للَّه، و رضاه للَّه،
و سخطه للَّه. 5 392 كسى كه دوست دارد ايمانش كامل گردد بايد كه دوستىاش در راه
خدا، دشمنىاش در راه خدا، خوشنودىاش در راه خدا و خشمش در راه خدا باشد.
528 38- لا يكمل ايمان عبد حتّى يحبّ من احبّه اللَّه سبحانه، و يبغض من ابغضه
اللَّه سبحانه. 6 417 كامل نشود ايمان بندهاى تا اين كه دوست بدارد هر كه را خداى
سبحان دوست مىدارد، و مبغوض دارد هر كه را خداى سبحان مبغوض دارد.
529 39- واصلوا من تواصلونه في اللَّه و اهجروا من تهجرونه في اللَّه سبحانه. 6
238 با هر كه پيوند مىكنيد در راه خدا پيوند كنيد، و از هر كه دورى مىكنيد در راه
خدا دورى كنيد.
530 40- الجىء نفسك في الامور كلّها الى الهك، فانّك تلجئها الى كهف حريز. 2
205 در همه كارها خويشتن را به معبود خود بسپار، كه در اين صورت به راستى آن را به
دژ محكمى سپردهاى.
531 41- الا مستعدّ للقاء ربّه قبل زهوق نفسه 2 329 آيا هيچ- كس نيست كه قبل از بيرون رفتن جانش آماده ديدار پروردگار
خود باشد.
532 42- اوثق سبب اخذت به سبب بينك و بين اللَّه. 2 443 محكمترين وسيلهاى كه
مىتوان به دست گيرى وسيلهاى است كه ميان تو و خداوند باشد
533 43- انّ قولنا:
«انّا للَّه» اقرار على انفسنا بالملك و قولنا: «انّا اليه راجعون» اقرار على
انفسنا بالهلك.
2 554 به راستى اين كه ما مىگوييم «انّا للَّه»- ما از آن خداييم- اقرارى است
بر خود كه ما ملك او هستيم، و گفتارمان «انّا اليه راجعون»- و به سوى او باز
گرديم- اقرارى است بر خود كه ما نابود شدنى هستيم.
534 44- ان استطعت أن لا يكون بينك و بين اللَّه ذو نعمة فافعل. 3 6 اگر بتوانى
كارى كنى (و چنان زندگى كنى) كه ميان تو و ميان خداوند ولى نعمت ديگرى نباشد اين
كار را بكن.
535 45- انّكم ان اقبلتم على اللَّه اقبلتم و ان ادبرتم عنه أدبرتم.
3 68 براستى كه شما اگر رو آوريد به خدا بخوبى و رستگارى رو آوردهايد و اگر روى
بگردانيد هم از او رو گرداندهايد.
536 46- انّك ان حاربت اللَّه حربت و هلكت. 3 54 براستى كه تو اگر با خدا بجنگى
ربوده شوى و نابود گردى.
537 47- اذا اكرم اللَّه عبدا شغله بمحبّته. 3 141 هر گاه خداوند بندهاى را دوست بدارد او را به محبّت خود سرگرمش سازد.
538 48- اذا رأيت اللَّه يؤنسك بخلقه و يوحشك من ذكره فقد أبغضك. 3 131 هر گاه
ديدى خداوند تو را با خلق خود مأنوس و سرگرم ساخته و از ذكر خود رمانده است، آن وقت است كه به راستى تو را مبغوض داشته است.
539 49- تحبّب الى اللَّه سبحانه بالرّغبة فيما لديه. 3 287 دوستى كن به سوى
خدا به وسيله ميل و رغبت بدانچه نزد او است. (يعنى با اطاعت و فرمانبردارى او اجر و
پاداش حق را بطلب)
540 50- تقرّب الى اللَّه سبحانه فانّه يزلف المقرّبين اليه. 3
288 به سوى خداى سبحان تقرّب جوى كه به راستى خداوند نزديك گرداند به خود آنها كه
به درگاهش تقرّب جويند.
541 51- تقرّب الى اللَّه سبحانه بالسّجود و الرّكوع و الخضوع لعظمته و الخشوع.
3 312 به درگاه خداى سبحان نزديكى و تقرّب بجوى به وسيله سجده و ركوع و افتادگى و
خشوع در برابر عظمت و بزرگى او.
542 52- جار اللَّه سبحانه آمن، و عدوّه خائف. 3 358 كسى كه در پناه خداست در
امان و آسوده خاطر است، ولى دشمن او ترسان و بيمناك است.
543 53- زايلوا أعداء اللَّه و واصلوا اولياء اللَّه. 4 114 از دشمنان خدا
جدايى شويد (و از آنها فاصله گيريد) و با دوستان خدا پيوند كنيد.
544 54- ضاع من كان له مقصد غير اللَّه. 4 229 آن كس كه هدف و مقصودى جز خدا دارد تباه گشته.
545 55- كيف ينجو من اللَّه هاربه. 4 560 چگونه نجات و رهايى يابد كسى كه از
خدا بگريزد (زيرا هر جا برود از آن خدا است).
546 56- طوبى لمن راقب ربّه و خاف ذنبه. 4 238 خوشا به حال كسى كه مراقب
پروردگار خويش است و از گناه خود بيمناك است.
547 57- صلوا الّذى بينكم و بين اللَّه تسعدوا. 4 207 پيوند كنيد با آنكه واسطه ميان شما و خداست تا نيكبخت شويد.
548 58- صل الّذى بينك و بين اللَّه تسعد بمنقلبك. 4 212 پيوند كن با آنكه
واسطه ميان تو و خداوند است تا در بازگشت خود نيكبخت گردى.
549 59- عليك بالاعتصام باللَّه فى كلّ امورك فانّها عصمة من كلّ شيء. 4 293 بر تو باد كه در همه كارها به خدا چنگ زنى كه خداوند از هر چيز نگهدارنده
است.
550 60- فرّوا الى اللَّه سبحانه و لا تفرّوا منه، فانّه مدرككم و لن تعجزوه.
4 425 فرار كنيد به سوى خدا (و از هر چيز به سوى او بگريزيد) و از او (به سوى
چيز ديگرى) فرار نكنيد كه به راستى او شما را دريابد و هرگز نمىتوانيد او را
درمانده كنيد.
551 61- ليس لمن طلبه اللَّه مجير. 5 79 كسى را كه خدا در طلب او باشد پناهى و
پناهگاهى ندارد.
552 62- كيف يضيع من اللَّه كافله. 4 561 چگونه تباه شود كسى كه خداوند كفيل و
پايندان او است.
553 63- من عاند اللَّه قصم. 5 182 كسى كه با خدا دشمنى كند شكسته شود و شكسته
خورد.
554 64- من سلّم امره الى اللَّه استظهر. 5 270 كسى كه كار خود را به خدا واگذارد قوى پشت گردد.
555 65- لن تتّصل بالخالق حتّى تنقطع عن الخلق. 5 67 هرگز به آفريدگار نپيوندى
تا اين كه از خلق خدا ببرى و منقطع گردى.
556 66- من وثق باللَّه غنى. 5 167 كسى كه به خدا اعتماد و تكيه كند بى نياز
گردد.
557 67- من حارب اللَّه حرب. 5 182 كسى كه با خدا بجنگد ربوده شود.
558 68- من انقطع الى غير اللَّه شقى و تعنّى. 5 292 كسى كه از خدا ببرد و به
غير خدا پيوند كند بدبخت گشته و به رنج و تعب دچار گردد.
559 69- من استأذن على اللَّه اذن له. 5 267 كسى كه از خدا رخصت خواهد خدايش رخصت دهد (و حاجب و دربانى ندارد).
560
70- لم يخلقكم اللَّه سبحانه عبثا، و لم يترككم سدى، و لم يدعكم فى ضلالة و لا
عمى. 5 103 خداى سبحان شما را بيهوده نيافريده و مهمل وا نگذارده، و سرگردان در
گمراهى و نابينايى رها نكرده است.
561 71- لم يخلق اللَّه سبحانه الخلق لوحشة، و لم يستعملهم لمنفعة. 5 98 خداى
سبحان آفريدگان را به خاطر تنهايى خود نيافريد، و براى سود و نفعى آنها را وادار به
كار نكرد.
562 72- من احبّ لقاء اللَّه سبحانه سلا عن الدّنيا. 5 292 كسى كه ديدار خداى
سبحان را دوست مىدارد از دنيا كنده شده و جدا گردد.
563 73- من اغبن ممّن باع اللَّه سبحانه بغيره. 5 223 چه كسى مغبونتر است از
آنكه خداى سبحان را به ديگرى جز او فروخته است.
564 74- من رغب فيما عند اللَّه بلغ آماله. 5 324 كسى كه خواهان باشد چيزى را كه نزد خداست به آرزوهايش برسد.
565 75- من صلح مع اللَّه سبحانه لم يفسد مع احد. 5 334 كسى كه با خداى سبحان
به صلاح و درستى رفتار كرده باشد با هيچ كس تباهى و فساد ندارد (و همگان او را
گرامى دارند).
566 76- من فسد مع اللَّه لم يصلح مع احد. 5 334 كسى كه با خدا كار خود را تباه
كرده باشد با هيچ كس اصلاح نتواند كرد.
567 77- من جعل اللَّه سبحانه موئل رجائه كفاه امر دينه و دنياه. 5 439 كسى كه
به خداى سبحان را پايگاه اميدش قرار دهد، خداى تعالى كار دين و دنياى او را كفايت
كند.
568 78- من يكن اللَّه نصيره يغلب خصمه و يكن له حزبا. 5 375 كسى كه خدا ياورش
باشد بر دشمن خود پيروز شود، و خداوند (همانند) ياران و پشتيبانانى براى او باشد.
569 79- من يكن اللَّه خصمة يدحض حجّته و يكن له حربا. 5 374 كسى كه خدا مدّعى
او باشد دليلش را باطل گرداند، و دشمن او باشد.
570 80- من يكن اللَّه امله، يدرك غاية الامل و الرّجاء. 5 375 كسى كه آرزومند
خدا باشد نهايت اميد و آرزوى خود را دريابد.
571 81- من ترك للَّه سبحانه شيئا عوّضه اللَّه خيرا ممّا ترك. 5 395 كسى كه به
خاطر خداى سبحان چيزى را واگذارد خداوند به جاى آن، بهتر از آنچه را واگذارده به او
بدهد.
572 82- لا تنصبنّ نفسك لحرب اللَّه، فلا يدلك بنقمته، و لا غنى بك عن رحمته.
6 319 هيچ گاه خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده زيرا تو تاب كيفر او را
ندارى، و از عفو و رحمت او بىنياز نيستى.
573 83- وقّروا اللَّه سبحانه و اجتنبوا محارمه و احبّوا احبّاءه. 6 234 خداى
سبحان را محترم شماريد و از محرّمات الهى پرهيز كنيد و دوستانش را دوست بداريد.
574 84- ينبغي لمن عرف اللَّه سبحانه ان يرغب فيما لديه. 6 442 شايسته است براى
كسى كه خداى سبحان را بشناسد كه در آنچه نزد او است رغبت كند.
575 85- لا اله الّا اللَّه عزيمة الايمان، و فاتحة الاحسان، و مرضاة الرّحمن،
و مدحرة الشّيطان. 6 421 كلمه «لا اله الّا اللَّه» تصميم قطعى ايمان، و باز كننده
درب نيكى و احسان، و موجب خشنودى خداى رحمان، و دور كننده شيطان است.
576 86- من امّل غير اللَّه سبحانه اكذب آماله. 5 406 كسى كه به چيزى جز خداى
سبحان آرزومند باشد آرزوهاى خود را دروغ و پوچ دريابد.
577 87- من آمن باللَّه لجأ اليه. 5 220 كسى كه به خدا ايمان داشته باشد به او
پناه برد.
578 88- من اعتمد على الرّأي و القياس في معرفة اللَّه ضلّ و تشعّبت عليه
الأمور. 5 463 كسى در راه شناخت خداوند بر رأى خود و قياس اعتماد و تكيه كند گمراه
شود و كارها بر او پراكنده شود.
579 89- ما أهول اللّهم ما نشاهده من ملكوتك، و ما أحقر ذلك فيما غاب عنّا من
عظيم سلطانك. 6 94 چه هولناك است پروردگار آنچه را مشاهده مىكنيم از ملكوت تو، و
چه كوچك است اين در جنب آنچه پنهان است بر ما از سلطنت بزرگ تو.
580 90- قد احاط علم اللَّه سبحانه بالبواطن، و احصى الظّواهر. 4 477 به راستى
كه علم خداى سبحان باطنها و نهانها را فرا گرفته و برونها را شماره كرده است.
581 91- انّ أولياء اللَّه لاكثر النّاس له ذكرا و ادومهم له شكرا و اعظمهم على
بلائه صبرا. 2 557 به راستى كه دوستان خدا بيشتر از مردم ديگر به ياد او هستند و
شكر و سپاسشان از ديگران پا بر جا تر و صبر و شكيبائيشان بر بلاى او بزرگتر است
باب الامر بالمعروف (امر به معروف)
582 1- انّ الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر لا يقرّبان من اجل و لا ينقصان
من رزق، لكن يضاعفان الثّواب و يعظمان الاجر، و افضل منهما كلمة عدل عند امام جائر.
2 611 به راستى كه امر به معروف و نهى از منكر نه مرگ كسى را نزديك مىكنند، و نه
از روزى كسى مىكاهند، ولى پاداش را دو چندان كرده و اجر را بزرگ گردانند، و بهتر
از اين دو آن سخنى است كه در راه خدا و در مسير دفاع از عدالت در برابر پيشواى
ستمگرى گفته شود.
583 2- أصلح المسىء بحسن فعالك و دلّ على الخير بجميل مقالك. 2 182 آدم بدكار
را به وسيله كار نيك خود اصلاح كن، و با سخن زيبايت ديگران را به كار خير رهنمون
باش.
584 3- اؤمر بالمعروف تكن من اهله و انكر المنكر بيدك و لسانك، و باين من فعله
بجهدك. 2 214 امر به معروف كن تا اهل و شايسته آن باشى، و جلوگيرى كن از كار زشت با
دست و زبان خود، و از انجام كار بد جدا شود و كناره گيرى كن با تلاش و كوشش خود.
585 4- ائتمروا بالمعروف و امروا به، و تناهوا عن المنكر و انهوا عنه. 2 262
پذيرا باشيد دستور معروف را و خود نيز بدان دستور دهيد، و بپذيريد نهى از منكر را
و خود نيز از آن نهى كنيد.
586 5- من آمر بالمعروف شدّ ظهور المؤمنين. 5 258 كسى كه امر به معروف كند پشت
مؤمنان را محكم كرده است.
587 6- كن بالمعروف آمرا و عن المنكر ناهيا، و لمن قطعك واصلا، و لمن حرمك
مطيعا. 4 610 به معروف امر كن و از منكر (كار زشت) باز دار، و با كسى كه از تو
بريده پيوند كن، و به كسى كه تو را محروم كرده عطا كن.
588 7- كن آمرا بالمعروف عاملا به، و لا تكن ممّن يأمر به و ينأى عنه فيبوء
باثمه و يتعرّض مقت ربّه. 4 616 امر به معروف كن و خود نيز بدان عمل كن و از آن
كسانى نباش كه مردم را امر به معروف كنند و خود از آن دورى كنند، كه در نتيجه گناه
آن را بر دوش گيرند و خود را در معرض خشم پروردگار در آورند.
589 8- كن بالمعروف آمرا و عن المنكر ناهيا، و بالخير عاملا و للشّرّ مانعا. 4
613 به معروف امر كن و از منكر نهى كن، به كار خير عمل كن و از كار بد مردم را باز
دار.
590 9- قوام الشّريعة الامر بالمعروف، و النّهى عن المنكر، و اقامة الحدود. 4 518 قوام و اساس شريعت اسلام امر به معروف و نهى از منكر و بر پا داشتن حدود
الهى است.
591 10- الامر بالمعروف افضل اعمال الخلق. 2 101 امر به معروف برترين عملها
مردم است.
592 11- من كان فيه ثلاث سلمت له الدّنيا و الآخرة، يأمر بالمعروف و يأتمر به،
و ينهى عن المنكر و ينتهى عنه، و يحافظ على حدود اللَّه جلّ و علا. 5 440 كسى كه سه
چيز در او باشد دنيا و آخرتش سالم باشد، امر به معروف كند و خود نيز پذيراى آن
باشد، و نهى از منكر كند و خود نيز پذيرا باشد، و حدود الهى را نگهدارى كند.
باب الامل و الأمانى (آرزو و خواستهها)
593 1- افضل الدّين قصر الامل و افضل العبادة اخلاص العمل. 2 466 برترين
(مرتبه) دين كوتاه كردن آرزو است، و برترين عبادت اخلاص عمل.
594 2- انّ اخسر النّاس صفقّة و اخيبهم سعيا، رجل اخلق بدنه فى طلب آماله و لم
تساعده المقادير على ارادته، فخرج من الدّنيا بحسراته و قدم على الآخرة بتبعاته. 2
570 به راستى كه زيانكارترين مردمان در معامله و نوميدترينشان در تلاش و كوشش، كسى
است كه تن خويش را در راه به دست آوردن آرزوهاى خود فرسوده كرده، ولى مقدّرات در
رسيدن به خواستهاش او را يارى نكرده، از دنيا با حسرتهاى خود بيرون رفته و در خانه
آخرت با وبالهاى آن گام نهاده است.
595 3- انّ اللَّه سبحانه ليبغض الطّويل الامل السّىء العمل. 2 506 به راستى
كه خداى سبحان مبغوض دارد آنها را كه آرزوشان طولانى و بد عمل هستند.
596 4- اطول النّاس املا اسوءهم عملا. 2 409 طولانىترين مردم در آرزو بدترين آنها در عمل هستند.
597 5- اكذب شيء الامل. 2 371 دروغترين چيزها آرزو است.
598 6- اين تخدعكم كواذب الآمال. 2 361 كجا فريب مىدهد شما را آرزوهاى دروغ.
599 7- أبعد شيء الامل. 2 384 دورترين چيزها آرزو است.
600 8- ايّاك و طول الامل فكم من مغرور افتتن بطول امه، و افسد عمله و قطع
اجله، فلا امله ادرك و لا ما فاته استدرك. 2 310 بپرهيز از آرزوى دور و دراز كه چه
بسا فريب خوردهاى كه به آرزوى دراز خويش مفتون گشته و كار خود را تباه كرده و مرگش
سر رسيده، كه نه به آرزويش رسيده و نه آنچه را از دست داده تدارك كرده است.
601 9- ايّاك و الثّقة بالآمال فانّها من شيم الحمقى. 2 301 بپرهيز از تكيه كردن بر آرزوها كه اين كار، شيوه بىخردان
است.
602 10- اكذب الامل و لا تثق به، فانّه غرور و صاحبه مغرور. 2 188 آرزو را دروغ
بدان و بدان تكيه مكن، كه به راستى آرزو فريب است و آرزومند بدان، فريب خورده است.
603 11- احذروا الامل المغلوب و النّعيم المسلوب. 2 272 پرهيز كنيد از آرزوى
شكست خورده و مغلوب، و نعمت ربوده شده.
604 12- اتّقوا باطل الأمل فربّ مستقبل
يوم ليس بمستدبره، و مغبوط فى اوّل ليلة قامت بواكيه في آخره. 2 269 بپرهيزيد از
آرزوى باطل، چه بسا مردمى كه به استقبال روزى رفتهاند كه آن را به پايان
نبردهاند، و چه بسا كسى كه در آغاز شب مورد غبطه ديگران بوده ولى در پايان شب (از
دنيا رفته و) سوگوارانش بر او گريستهاند.
605 13- اتّقوا خداع الآمال فكم من مؤمّل يوم لم يدركه، و بانى بناء لم يسكنه،
و جامع مال لم يأكله، و لعلّه من باطل جمعه و من حقّ منعه، اصابه حراما و احتمل به
اثاما. 2 265 بپرهيزيد از فريب آرزوها كه بسا آرزومند روزى كه آن روز را در نيابد،
و سازنده ساختمانى كه در آن سكونت نكند، و گرد آورنده مالى كه آن را نخورد، و شايد
آن مال را از راه باطلى گرد آورده، و (يا) از طريق حقّى كه آن را نداده، و به صورت
حرام به آن مال رسيده و گناه و وبال آن را به دوش كشيده است.
606 14- الجاهل يعتمد على امله و يقصّر فى عمله. 2 92 آدم ناتوان بر آرزوى خود
تكيه كند، و در عمل كوتاهى كند.
607 15- الامل ابدا فى تكذيب، و طول الحياة للمرء تعذيب. 2 112 آرزو پيوسته در
حال تكذيب و دروغ پردازى است، و درازى زندگانى براى آدمى آزار دهنده است.
608 16- الامل كالسّراب يغرّ من رآه و يخلف من رجاه. 2 74 آرزو همچون سرابى است
كه هر كه آن را ببيند فريبش دهد، و هر كس بدان اميد بندد نوميدش كند.
609 17- يسير الامل يوجب فساد العمل. 6 457 آرزوى اندك موجب تباهى عمل گردد.
610 18- لا تخلو النفس من الامل حتّى تدخل في الاجل. 6 416 نفس انسانى از آرزو
تهى نيست تا آن گاه كه در كام مرگ در آيد.
611 19- لا غاوّ اخدع من الامل. 6 377 هيچ فريبندهاى فريبندهتر از آرزو نيست.
612 20- لا شيء اكذب من الامل. 6 382 چيزى دروغگوتر از آرزو نيست.
613 21- نعم عون العمل قصر الامل. 6 160 كوتاهى آرزو براى انجام عمل ياور خوبى است.