دو مكتب در اسلام
جلد دوم : ديدگاه دو مكتب درباره مدارك
تشريعى اسلامى
سيد مرتضى عسگرى
- پىنوشتها -
- ۲ -
301- صحيح مسلم ، ج 3، ص 108، باب اعطاء المؤ لفه
قلوبهم از كتاب الزكاة ؛ و در اغانى در شرح حال عباس بن مرداس (ج 14، ص 290) و شرح
حالش در اسدالغابه آمده است . عبيد نام اسب او بوده و غزوه حنين در سال هشتم و بعد
از فتح مكه اتفاق افتاده است .
302- واژه حرب در
نهاية اللغه ابن اثير، حرائب جمع حربيه است .
303- مسند احمد، ج 4، ص 328؛ بخارى ، ج 3، ص 31.
304- موطاء مالك ، ج 2، ص 236، باب جامع القضاء
وكراهيته من كتاب الوصية .
305- سفيان غامدى در سرزمين روم و بعد از سال 50
هجرى ، در حالى كه از جانب معاويه فرمانرواى الصائفه بوده درگذشته است . به احاديث
عايشه ص 242 مراجعه شود.
306- الغارات ، نوشته ابراهيم بن محمد الثفى (م
280 ق ) بر اساس شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد (ج 2، ص 58 و 90)، تحقيق محمد
ابوالفضل ابراهيم .
307- مسند احمد، ج 5، ص 367؛ سنن ابن ماجه كتاب
الفتن ، ح 3938.
308- عبدالرحمان بن سمره قرشى به سال 50 يا 51 در
بصره درگذشت . شرح حالش در اسدالغابه ، ج 3، ص 297 آمده است .
309- مسند احمد، ج 5، ص 62 و 63.
310- مفردات راغب ، ص 372، واژه غنم ؛ تهذيب
اللغه ازهرى (م 370 ق ) 1498؛ معجم الفاظ القرآن ، ج 2، ص 293 و آيه اول در سوره
انفال / 41، و دومين آيه در سوره انفال / 69، و سومين آيه در سوره نساء / 94.
311- واژه غنم در صحاح اللغه جوهرى ص 1999.
312- مسند احمد بن حنبل ، ج 2، ص 177.
313- مسند احمد بن حنبل ، ج 2، ص 330 و 374 و
524.
314- هر دو حديث در كتاب الفتن سنن ابن ماجه (ص
1299)، و حديث اول در مسند احمد(ج 4، ص 194) و دومين نيز در (ج 3، ص 140 و 197 و
312 و 323 و 380 و 395 و ج 4، ص 439 و 443 و 446) و (ج 5، ص 62) در مسند او آمده
است .
315- صحيح بخارى ، ج 2، ص 49، كتاب المظالم ، باب
النهى بغير اذن صاحبه ؛ مسند احمد، ج 5، ص 321.
316- صحيح بخارى ، ج 3، ص 214، كتاب الاشربه ، و
نيز، ج 2، ص 48.
317- سنن ابوداود، كتاب الجهاد، باب فى النهى عن
النهبى ، ج 3، ص 66.
318- سنن دارمى ، ج 2، ص 230.
319- سنن دارمى ، ج 2، ص 230، باب ما جاء من ادوا
الخيط والمخيط از كتاب السير.
320- سنن ابوداود، ج 2، ص 13، باب تعظيم الغلول
از كتاب الجهاد. و در همان كتاب باب فى عقوبة الغال آمده كه آنها كالاى كش رفته شده
را به آتش مى كشيدند، نيز باب من كتم غالا فهو مثله .
321- سنن ابن ماجه ، ص 950.
322- سنن دارمى ، ج 2، ص 230.
323- سنن ابن ماجه ، ص 950.
324- تمامى اين حديث در صحيح بخارى (ج 3، ص 37)،
باب غزوه خيبر؛ صحيح مسلم (ج 1، ص 75)، كتاب الايمان ؛ سنن ابوداود، كتاب الجهاد،
و نيز باب تحريم الغلول از كتاب الاماره صحيح مسلم (ج 6، ص 10) آمده است .
325- در صحيح بخارى (ج 3، ص 36) باب غزوه خيبر
آمده است كه آن حضرت به سواره دو سهم و به پياده يك سهم داده است .
326- صحيح بخارى ، ج 2، ص 131 باب اذا بعث الامام
رسولا الى حاجة ، او امر بالمقام هل يسهم له كتاب الجهاد والسير، و در مسند طيالسى
ح 1985 و مسند احمد، ج 1، ص 68 و 75 و ج 2، 101 و 102 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 56 و
بدايه المجتهد، ج 1، ص 410-412 در فصل دوم كتاب الجهاد.
327- ما سخن بخارى را به طور فشرده آورده ايم .
328- نويسنده كتاب قاموس اللغه ، واژه فى ، را
غنيمت معنا كرده است .
329- به واژه غنم
در قاموس مراجعه شود.
330- واژه ربع در
قاموس و لسان العرب و تاج العروس و نهاية اللغة ابن اثير و در صحاح جوهرى پاره اى
از آنها آمده است . و نيز سيره ابن هشام ، ج 4، ص 249.
331- نهاية اللغه ، ج 2، ص 62.
332- عدى ابو طريف در سال نهم از هجرت اسلام آورد
و در فتح عراق و جنگهاى جمل و صفين و نهروان به همراه على (ع ) شركت كرد و در جنگ
صفين يك چشم خود را از دست داد. حديث نويسان 66 حديث از او روايت كرده اند. عدى در
سال 68 و در كوفه درگذشت . شرح حالش در استيعاب و اسدالغابة و التقريب آمده است .
333- نهاية اللغه ، ج 1، ص 321؛ مسند احمد، ج 4،
ص 257.
334- انفال : 41.
335- مسند احمد، ج 1، ص 314؛ سنن ابن ماجه ، ص
839.
336- صحيح مسلم ، 5، ص 127، باب جرح العجماء
والمعدن والبئر جبار، از كتاب الحدود به شرح نووى ،ج 11، ص 225؛ صحيح بخارى ، ج 1،
ص 182، باب فى الركاز الخمس و ج 2، ص 254، من حفر البئر فى ملك لم يضمن از كتاب
المساقات ؛ سنن ابوداود، ج 2، ص 254، باب من قتل عميا بين قوم از كتاب الحدود و باب
ما جاء فى الركاز ج 2، ص 70؛ سنن ترمذى ، ج 3، ص 138، باب ما جاء فى العجماء جرحها
جبار و فى الركاز الخمس لله ؛ سنن ابن ماجه ، ص 803، باب من اصاب ركازا از كتاب
اللقطه ؛ موطاء مالك ، ج 1، ص 244، باب زكاة الشركاء؛ مسند احمد، ج 2، ص 228 و 239
و 254.
274 و 285 و 319 و 382 و 386 و 406 و 411 و 415 و 454 و 467 و 475 و 482 و 493 و
495 و 499 و 501 و 507؛ كتاب الاموال ابوعبيده ، ص 336.
337- ابويوسف ، يعقوب بن ابراهيم الانصارى در 113
ه در كوفه به دنيا آمده و از شاگردان ابو حنيفه بوده و او نخستين كسى است كه كتابى
بر اساس راى ابو حنيفه نوشته . در ايام خلافت مهدى و هادى و رشيد، قاضى القضاه
بغداد بوده و در سال 182 درگذشته است . اين مطلب را از كتاب خراج او، چاپ سال 1346
قاهره ص 26 كه براى هارون الرشيد تاليف كرده است نقل كرده ايم .
338- ابو عمرو، عامر بن شراحيل كوفى الشعبى منسوب
به شعب ، تيره اى از همدان بوده ، از صد و پنجاه تن از اصحاب روايت كرده و در سال
104 در كوفه درگذشته است . انساب سمعانى ، ص 336.
339- مسند احمد، ج 3، ص 335 و 336 و 353-354 و
356؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 78، باب فى الركاز والمعادن .
340- مسند احمد، ج 5، ص 326.
341- مسند احمد، ج 3، ص 128؛ مجمع الزوائد، ج 3،
ص 77 باب فى الركاز والمعادن ؛ مغازى واقدى ، ص 682.
342- مسند احمد، ج 2، ص 186 و 202 و 207؛ سنن
ترمذى ، ج 1، ص 219، باب اللقطه از كتاب الركاز با جزئى اختلاف در لفظ؛ اموال ابو
عبيد، ص 337. ترمذى نيز در اين حديث در باب ما جاء العجماء جرحها جبار و فى الركاز
الخمس مى نويسد: در همين مورد سخنانى هم از انس بن مالك و عبدالله بن عمر و عبادة
بن صامت و عمر بن عوف مزنى و جابر آمده است .
343- وائل بن حجر پدرش يكى از شاهان حمير در يمن
بوده كه به خدمت رسول خدا(ص ) رسيد و حضرتش پيمان نامه اى براى او مرقوم داشته است
كه آنچه در بالا آورديم جزء آن است .
344- نهاية الارب ص 221 كه آن را از كتاب الشفاء
قاضى عياض گرفته است ؛ والعقد الفريد، ج 2، ص 48. در الوفود و نيز در شرح حال
ضحاك در كتاب اسدالغابه ، و نويسندگان كتابهاى استيعاب و اسدالغابه در شرح حال وائل
به اين نامه اشاره كرده اند.
345- سنن ترمذى ، ج 6، ص 145-146، باب ما جاء فى
العجماء جرجها جبار.
346- كتاب الخراج ، ص 25-27.
347- منظورش در اينجا از زكات ، صدقه است .
348- و اين بر خلاف عموميت آيه شريفه خمس ، و
مخالف آن چيزى است كه در فقه ائمه اهل بيت آمده است .
349- كتاب الخراج ، ص 83، و نيز كتاب الاموال ابو
عبيد (ص 345-348) كه دو نظريه ارائه كرده است : الف ) اينكه در آن زكات است ؛ ب )
اينكه در آن خمس است .
350- عبدالقيس قبيله اى است از ربيعه كه موطن
آنها تهامه بوده ، سپس به بحرين نقل مكان كرده اند. نمايندگان ايشان در سال نهم به
خدمت رسول خدا(ص ) رسيده اند. در اموال ابوعبيد به جاى جمله تعطوا الخمس من المغنم
، تؤ دوا خمس ما غنمتم آمده است .
351- صحيح بخارى ، ج 4، ص 205، باب والله خلقكم و
ما تعلمون از كتاب توحيد و ج 1، ص 13 و 19 آن و ج 3، ص 53؛ صحيح مسلم ، ج 1، ص 35 و
36، باب الامر بالايمان از ابن عباس و ديگران ؛ سنن نسائى ، ج 2، ص 333؛ مسند احمد،
ج 3، ص 318 و ج 5، ص 136.
352- عمرو بن حزم انصارى و خزرجى است كه در جنگ
خندق به بعد شركت داشته و در سال 51 يا 53 يا 54 ه در مدينه درگذشته است .
اسدالغابه ، ج 4، ص 99.
353- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 82، باب اليمن
؛ سيره ابن هشام ، ج 4، ص 265-226؛ تاريخ طبرى ، ج 1، ص 1727-1729؛ تاريخ ابن كثير،
ج 5، ص 76؛ كتاب الخراج ابو يوسف ص 85. و روايت ديگرى است كه آن را حاكم در
المستدرك خود ج 1، ص 395 و 396 و متقى در كنزالعمال ج 5، ص 517 آورده اند.
354- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 270. جذام قبيله اى
است بزرگ از قحطان كه نسبشان در جمهره ابن حزم 420-421 آمده و سعد هذيم از بطون
قضاعه و منسوب به قحطان است كه نسبشان در ص 447 جمهره آمده است . اما ابى و عنبسه
در شمار اصحاب پيغمبر(ص )، تنى چند به اين نام مشهورند كه ابن سعد اين ابى و عنبسه
را مشخص نكرده است كه كدام آنها مى باشند كه با آوردن كنيه يا لقب ايشان ، آن دو
شناخته شوند.
355- مالك بن احمر از جذام بن عدى ، تيره اى از
كهلان بود كه مسكن آنها بين مدين و تبوك بوده و چون مالك اسلام آورد از پيغمبر
تقاضا نمود كه نامه اى بنويسد و مردمش را به اسلام دعوت كند كه پيغمبر آن را بر
پوستى كه طولش يك وجب و عرض آن چهار انگشت بوده است نوشت .
356- در شرح حال مالك در اسدالغابه ج 4، ص 271 و
اصابه ج 3، زير شماره 7593 و لسان الميزان ج 3، ص 20 كه در آخرى نامش را به جاى
مالك ، مبارك نوشته است .
357- فجيع بن عبدالله البكائى ، شرح حالش در
اسدالغابه و اصابه آمده و آمدنش به خدمت پيغمبر، ضمن شرح حال بشر بن معاويه ثور
البكائى در اصابه ج 1، ص 160 آمده است .
358- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 304 و 305؛ اسدالغابه
، ج 4، ص 175؛ اصابه ، ج 4، ص 17، شماره 6960. ما سخن ابن سعد را آورده ايم در
وفد بنى البكاء
كه از تيره بنى عامر عدنانى مى باشند.
359- مجموعة الوثائق السياسيه ، نوشته محمد
حميدالله ، به نقل از اموال ابوعبيد ص 52؛ صبح الاعشى ، نوشته قلقشندى ج 6، ص 380.
اسبذى نسبتى است به قريه اى در هجر به نام اسبذ و اينكه گفته اند آنان منسوب به اسب
پرستان بوده اند درست نيست . زيرا كه رسول خدا(ص ) آنان را بندگان خدا ناميده و اين
با اسب پرستى منافات دارد. فتوح البلدان ، ص 95.
360- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 266. حدس بن اريش از
لخم قحطان بوده و نسب ايشان در جمهره ابن حزم ص 423، آمده است .
361- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 270، باب ذكر بعثة
رسول الله (ص ) بكتبه . و در شرح حال جناده در اسدالغابه ، ج 1، ص 300 و كنزالعمال
، چاپ اول ، ج 5، ص 320.
362- جرول بن ثعل بن عمرو... نسبشان در جمهره ابن
حزم ص 400-401 آمده است .
363- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 269.
364- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 269.
365- جهينة بن زيد از قضاعه و قحطانى است .
نسبشان در جمهره ص 444-446 آمده است . و سه مصدرى كه گذشت آورده اند كه پيغمبر(ص )
نامه را به همراه عمرو بن مره جهنى ، كه كنيه اش ابو مريم بوده ، فرستاده است . ابو
مريم به خدمت پيغمبر رسيده و بيشتر غزوات حضرتش را درك كرده است . او در شام ساكن
شده و خلافت معاويه را درك كرده است . اسد - الغابه ، ج 4، ص 130؛ اصابه ، ج 3، ص
16. او به ميان قبيله اش بازگشت و مردم آنجا را به اسلام دعوت كرد، كه همگى مسلمان
شدند و به خدمت پيغمبر رسيدند. ابو مريم در زمان خلافت معاويه درگذشت .
366- اين نامه را محمد حميدالله در مجموعه
الوثائق السياسيه ص 142، زير شماره 157، به نقل از جمع الجوامع سيوطى آورده است .
ابن اثير نيز در واژه صرم
قسمتى از اين نامه را آورده است . همچنين ابن منظور در لسان العرب .
367- فتوح البلدان ، ج 1، ص 85؛ و در سيره ابن
هشام ج 4، ص 258 و 259 با الفاظى ديگر، و در مستدرك حاكم ، ج 1، ص 395؛ تهذيب تاريخ
ابن عساكر، ج 6، ص 273 و 274؛ كنزالعمال ، چاپ اول ، ج 6، ص 165؛ اموال ابو عبيد، ص
13. حمير تيره اى است بزرگ از قحطان كه قبل از اسلام در يمن ساكن شده بودند. شرح
حالشان در جمهره ابن حزم ص 432-438 آمده است . آنها به خدمت پيغمبر در سال نهم هجرى
رسيدند. و نامه براى حارث بن عبدكلال والنعمان از ملوك حمير بوده است .
368- اين نامه در شرح حال صيفى بن عامر در اصابه
ج 2، ص 189، زير شماره 4111 آمده و در شرح حال او در استيعاب در حاشيه اصابه ج 2، ص
186 و اسدالغابه ج 3، ص 34 نيز اشاره شده است . ابن اثير او را آقاى بنى ثعلبه
ناميده و بنى ثعلبه بن عامر از تيره بكر بن وائل و عدنانى هستند كه نسبشان در جمهره
ابن حزم ص 316 آمده و آمدنشان را به خدمت پيغمبر در سال هشتم ذكر كرده است . ولى من
ندانستم كه آيا اين صيفى در ميان آنها بوده است يا خير. به طبقات ابن سعد ج 1، ص
298 و عيون الاثر ج 2، ص 248 مراجعه شود.
369- زهير بن اقيش ، در تاج العروس ج 4، ص 280
آورده است كه قبيله اى از عكل است كه پيغمبر(ص ) بر ايشان نامه نوشته و ابن حزم در
جمهره خود ص 480 آن را چنين آورده : بنو - عكل بن عوف بن ادبن ...مضر.
370- سنن ابو داود، ج 2، ص 55، باب ما جاء فى سهم
الصفى از كتاب الخراج ، و چاپ دار احياء السنة النبويه ، ج 3، ص 153 و 154؛ سنن
نسائى ، ج 2، ص 179؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 279؛ مسند احمد، ج 5، ص 77 و 78 و 363؛
اسدالغابه ، ج 5، ص 4 و 389؛ استيعاب . و در برخى از روايات آمده است : اعطيتم من
الغنائم الخمس . اموال ابوعبيد، ص 13.
371- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 271.
372- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 268.
373- به شرح حال اينان در اسدالغابه مراجعه شود.
374- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 305.
375- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 248.
376- توبه : 113.
377- انعام : 152.
378- نساء: 8.
379- بقره : 83.
380- نساء: 36.
381- به تفسير آيه خمس در مجمع البيان و واژه
سبل در مفردات راغب مراجعه شود.
382- تفسير نيشابورى در حاشيه طبرى ، ج 10، ص 4.
383- ابوالعاليه رياحى ، رفيع بن مهران است كه در
سال نود هجرى يا بعد از آن درگذشته است . حديث او را همگى اصحاب صحاح آورده اند. به
تهذيب التهذيب (ج 1، ص 252) مراجعه شود.
384- الاموال ابو عبيد، ص 325 و 14؛ تفسير طبرى ،
ج 10، ص 4؛ احكام القرآن جصاص ، ج 3، ص 60 و در ص 61 به طور اختصار آمده است .
385- عطاء بن ابى رباح ، به نام اسلم مكى ، از
مواليان قريش است حديثش را اصحاب صحاح آورده اند. او در سال 114 درگذشته است .
تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 22.
386- الاموال ابوعبيد، ص 14.
387- ابن جريج ، عبدالملك بن عبدالعزيز مكى ، از
مواليان بنى اميه ، حديثش را اصحاب صحاح آورده اند. او در سال 150 يا بعد از آن از
دنيا رفته است . تهذيب التهذيب ، ج 1، ص 520.
388- تفسير طبرى ، ج 10، ص 5 به دو سند.
389- قتاده بن دعامه الدوسى ، ابوالخطاب البصرى
مى باشد كه حديثش را اصحاب صحاح آورده اند. قتاده پس سال 110 هجرى از دنيا رفته است
. تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 123.
390- تفسير طبرى ، ج 10، ص 4.
391- طبرى ، ج 10، ص 6.
392- تفسير طبرى ، ج 10، ص 5.
393- تفسير طبرى ، ج 10، ص 5.
394- تفسير طبرى ، ج 10 ص 5.
395- تفسير طبرى ، ج 10 ص 5.
396- تفسير نيشابورى در حاشيه تفسير طبرى ، ج 10،
ص 7.
397- منهال بن عمرو الاسدى ، كوفى است و از طبقه
پنجم روات . حديثش را اصحاب صحاح بجز مسلم ، آورده اند. تهذيب التهذيب ، ج 2، ص
278.
398- عبدالله بن محمد بن على بن ابى طالب در شام
و در سال 199 هجرى درگذشته است . اصحاب صحاح حديثش را آورده اند. تهذيب التهذيب ، ج
2، ص 448.
399- امام زين العابدين على بن الحسين (ع ) در
سال 94 هجرى درگذشت و حديثش را اصحاب صحاح آورده اند. تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 34.
400- تفسير طبرى ، ج 10، ص 7.
401- در اين بحث به مصباح الفقيه همدانى ، كتاب
خمس ص 144-150 مراجعه كرده ، متون احاديثى را كه شاهد بر آن بوده اند به طور فشرده
آورده ام : علاوه بر آن به جوامع روايى نيز مراجعه كرده ايم .
402- سنن ابو داود، ج 2، ص 50؛ تفسير طبرى ، ج
10، ص 50؛ مسند احمد، ج 4، ص 81 كه اينان لفظشان با لفظ بخارى در صحيحش ج 3، ص 63
در باب غزوه خيبر اختلاف دارد. همچنين با لفظ نسائى در سننش ج 2، ص 178 و باب قسمة
الخمس از كتاب الجهاد در سنن ابن ماجه ص 961 و واقدى در مغازى ص 696 كه تاءكيد كرده
است اين كار با اشاره جبرئيل صورت گرفته است . اموال ابوعبيد، ص 331.
403- مسند احمد، ج 4، ص 85.
404- سنن ابوداود، ج 2، ص 51 و 52؛ سنن نسائى ، ج
2، ص 178؛ مسند احمد، ج 4، ص 83.
405- جمهره ابن حزم ، ص 14.
406- عبيده و طفيل و حصين مادرشان سخيله ، دختر
خزاعى ثقفى ، است عبيده پيش از اينكه پيغمبر(ص ) به خانه ارقم وارد شود اسلام آورد.
او ده سال از رسول خدا(ص ) بزرگتر بود. او با برادران و پسر عمويش مسطح در يك زمان
به مدينه مهاجرت كرد و در ربيع الاول سال اول هجرت پيامبر خدا(ص )، نخستين پرچم
فرماندهى جنگ را به نام او بست و وى را به همراه شصت سوار از مهاجران ماءموريت داد.
عبيده با مشركان به رياست ابوسفيان در ناحيه قنية المره روبرو گرديد. وى در جنگ بدر
با عتبه اموى هماورد شد كه پس از رد و بدل كردن دو ضربه عبيده به خاك در غلطيد و
على و حمزه يورش برده كار عتبه را ساختند و عبيده را برداشته به سپاه خود آوردند.
رسول خدا سر عبيده را بر زانوا گرفت ، ولى به هنگام بازگشت در محل الصفراء در 63
سالگى از همان جراحت درگذشت . اسدالغابه ، ج 3، ص 52.
ابن اثير در شرح حال حصين در اسدالغابه ج 3، ص 24 از قول ابن عباس آورده است كه آيه
فمن كان يرجو لقاء ربه كهف / 110 درباره على و حمزه و عبيده و طفيل و حصين ،
فرزندان الحارث ، و مسطح ، فرزند اثاثه و نواده عباد بن المطلب ، نازل شده است .
مسطح مادرش دختر ابى رهم بن المطلب و مادر مادرش رائطه ، دختر صخر بن عامر، خاله
ابوبكر بوده است . گفته اند كه مسطح در سال 34، و نيز گفته شده كه پس از شركتش در
جنگ صفين در كنار على (ع ) در سال 37 هجرى از دنيا رفته است . اسدالغابه ، ج 4، ص
354.
407- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص
486.
408- صحيح مسلم ، ج 3، ص 121، باب قبول النبى
الهدية ورده الصدقه ؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 90.
409- صحيح بخارى ، ج 1، ص 181، باب ما يذكر فى
الصدقة للنبى از كتاب الزكاة ؛ صحيح مسلم ، ج 3، ص 117، باب تحريم الزكاة على رسول
الله و على آله ؛ سنن ابوداود، ج 1، ص 212، باب الصدقة على بنى هاشم از كتاب الزكاة
؛ سنن دارمى ، ج 1، ص 383، باب الصدقة لا تحل للنبى و لا لاءهل بيته و در صفحه 373
آن ؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 89؛ دعائم الاسلام ، ص 246؛ بحار الانوار، ج 96، ص 76،
باب حرمة الزكاة على بنى هاشم .
410- ربيعة بن الحارث بن عبدالمطلب از عمويش عباس
سالمندتر و شريك عثمان در تجارت بود. رسول خدا(ص ) از غنايم خيبر يكصد وسق به او
عطا كرد. ربيعه در سال 23ه در مدينه درگذشت . اسدالغابه ، ج 2، ص 66. پسرش
عبدالمطلب در سال 61 هجرى در دمشق از دنيا رفت . اسدالغابه ، ج 3، ص 331.
411- مسلم در صحيحش دو روايت در اين مورد و در
همين باب آورده كه در نخستين آن ، به جاى عبدالمطلب بن ربيعه ، نام نوفل بن الحارث
را نوشته كه درست همان است كه در روايت دوم آمده است .
412- فضل بن عباس ، بزرگترين پسر عباس ، كه در
غسل رسول خدا(ص ) شركت داشته ، در سن او و سال وفات و محل مرگش اختلاف است كه آيا
در يرموك بوده يا در عمواس يا مرج الصفراء. اسدالغابه ، ج 4، ص 183. اصحاب صحاح 24
حديث از او آورده اند. تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 110، جوامع السيره ، ص 282.
413- محمية بن جزء بن عبد يغوث الزييدى از
مسلمانان نخستين بوده و در غزوه مريسيع شركت كرده است . اسدالغابه ، ج 4، ص 234.
414- نوفل بن الحارث را رسول خدا(ص ) با عباس عقد
برادرى بست . اين دو در جاهليت شريك يكديگر بودند. نوفل در مدينه در سال 15 هجرى
درگذشت . اسدالغابه ، ج 5، ص 49.
415- صحيح مسلم ، تج 3، ص 118، باب تحريم الزكاة
على آل النبى ؛ مسند احمد، ج 4، ص 166؛ سنن نسائى ، ج 1، ص 365، باب استعمال النبى
؛ سنن ابوداود، ج 2، ص 52، كتاب الخراج والاماره ، باب فى بيان مواضع قسم الخمس و
سهم ذوى القربى ، ح 2985 كه در چاپ دار احياء السنه النبويه در ج 3، ص 147-148
آمده ؛ اموال ابوعبيد، ص 329؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 91 و شرح حال عبدالمطلب بن
ربيعه ، نوفل بن الحارث ، محميه در اسدالغابه ، تفسير عياشى ، ج 2، ص 93 و مغازى
واقدى ، ص 696.
416- شمس الدين ابوعبدالله محمد بن ابوبكر معروف
به ابن قيم جوزيه 691 - 751 ق از تاءليفات او زادالمعاد فى هدى خير العباد است .
چاپ حلبى ، مصر، 1390.
417- زادالمعاد، ج 1، ص 47؛ سنن ابوداود، ج 3، ص
127.
418- زاد المعاد، ج 1، ص 46؛ سنن ابوداود، ج 3، ص
127، باب كيف القضاء.
419- اين نام در سنن ترمذى آمده است . و اما
منابع خبر: سنن ابوداود، ج 1، ص 212، باب الصدقة على بنى هاشم از كتاب الزكاة ؛
نسائى ، ج 1، ص 366، باب مولى القوم منهم از كتاب الزكاة ؛ ترمذى ، ج 3، ص 159، باب
ما جاء فى كراهية الصدقة للنبى و اءهل بيته و مواليه از كتاب الزكاة ؛ مجمع
الزوائد، ج 3، ص 90-91؛ كنز العمال ، ج 6، ص 252-256؛ امالى شيخ طوسى ، ج 2، ص 17؛
بحار الانوار، ج 96، ص 57 و در الفاظ رويات اينان اندكى اختلاف است ؛ سنن بيهقى ، ج
7، ص 32.
ابوالارقم ، نامش عبدمناف ، و از سابقين اسلام است . او پيغمبر را در خانه اش در
محل صفا آن قدر پنهان كرد تا تعداد مسلمانان به چهل نفر رسيد. ارقم در جنگ بدر و
ديگر جنگهاى پيغمبر شركت كرد و در سال 55 در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده
شد. اسدالغابه ، ج 1، ص 59-60.
420- دعائم الاسلام ، ص 246؛ بحار الانوار، ج 96،
ص 76.
421- الخصال ، ج 1، ص 32؛ بحار الانوار، ج 96، ص
74.
422- احكام السلطانيه ماوردى ، ص 168-171؛ احكام
السلطانيه ابويعلى ، ص 181-185.
423- قاضى عياض ، ابوالفضل بن موسى بن عياض ،
دانشمند مغربى و امام حديث زمانش ، تصانيف مختلفى دارد؛ از آن جمله شرح بر صحيح
مسلم است كه خطى است و دور نيست كه نووى آنچه را كه اينجا آورده ، به نقل از او
باشد. قاضى عياض در سال 544 هجرى در مراكش درگذشته است . شرح حال او در كتاب وفيات
الاعيان آمده است .
424- شرح نووى بر صحيح مسلم ، ج 12، ص 82، باب
حكم الفى ء از كتاب الجهاد.
425- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 502.
426- امتاع الامساع ، ص 46.
427- مغازى واقدى ، ص 262-263؛ امتاع الاسماع ، ص
146؛ الاصابه ، ج 3، ص 373.
428- ماريه قطيه ، اهدائى مقوقس ، فرمانرواى
اسكندريه ، به رسول خدا(ص ) بود. ماريه ، مادر - ابراهيم ، فرزند پيغمبر بود كه در
سال هشتم هجرت به دنيا آمد و در شانزده يا هجده ماهگى از دنيا رفت . نقش عايشه در
تاريخ اسلام ، ج 1، ص 86 و 87؛ اسدالغابه ، ج 1، ص 38 و ج 5، ص 453؛ وفاء الوفاء، ص
1128 و 1190.
429- وفاء والوفاء، ص 944-988؛ احكام السلطانيه
ماوردى ، ص 169؛ ابويعلى ، ص 183؛ الاكتفاء، ج 2، ص 103.
430- وفاء الوفاء، ص 989. و در بحارالانوار ج 8،
ص 108 از امام رضا (ع ) آمده است كه رسول خدا بوستانهايى را در مدينه وقف كرد و
صدقه بر جاى نهاد.
431- اموال ابوعبيد، ص 282، باب الاقطاع از كتاب
احكام الارضين .
432- معجم البلدان ، واژه
بطحان به ضم يا فتح اول و سكون دوم و واژه البويره
.
433- به مبحث فى ء در همين كتاب مراجعه كنيد.
434- مغازى واقدى ، ص 363-378؛ امتاع الاسمع
مقريزى ، ص 178-182.
435- سنن ابوداود، ج 3، ص 48، كتاب الخراج ؛
نسائى ، باب قسم الفى ء، ج 2، ص 178؛ شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 78.
436- تفسير طبرى در تفسير سوره حشر، ج 28، ص
24-25؛ نيشابورى در حاشيه طبرى ، ج 28، ص 38؛ الدر المنثور سيوطى ، ج 6، ص 192.
437- احكام السلطانيه ماوردى ، ص 169؛ احكام
السلطانيه ابويعلى ، ص 183 كه مى نويسد مگر اموال يامين بن عمير و ابوسعد بن وهب كه
اسلام آوردند و همان اسلام حافظ همه اموالشان گرديد.
438- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 18-22.
439- احكام السلطانيه ماوردى ، ص 169؛ ابويعلى ،
ص 184.
440- واژه خيبر در
معجم البلدان كه مى نويسد خيبر در زبان يهود به معناى حصن و قلعه است و جمع آن
خيابر مى شود.
441- مغازى واقدى ، ص 634.
442- همان ، ص 634.
443- الدر المنثور سيوطى ، ج 6، ص 194.
444- مغازى واقدى ، ص 637.
445- وفاء الوفاء، ص 1210.
446- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 31.
447- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 26-28. و در
مغازى واقدى ص 688-699 آمده است كه چون ابوبكر رض درگذشت ، فرزندان و بازماندگان او
در خلافت عمر و عيمان بهره خود را از ارثيه او از خيبر به مقدار صد وسق دريافت مى
كردند. تا آنجا كه مى گويد اين امر همچنان ادامه داشت تا زمان حكومت عبدالملك يا
بعد از او كه قطع شد!
وسق ، شصت صاع است و اگر محصول را گندم حساب كنيم ، وزن صد وسق بالغ بر 22/20824791
كيلوگرم بوده است . غاية التعديل ، تاءليف علامه فقيد حيدر قلى قزلياشان سردار
كابلى . مترجم .
448- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 29؛ اموال
ابوعبيد، ص 56.
449- فتوح البلدان ، ج 1، ص 28-32.
450- فتوح البلدان ، ج 1، ص 28.
451- سيره ابن هشام ، ج 2، ص 404؛ الاكتفاء فى
مغازى رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج 2، ص 268؛ مغازى واقدى ، ص 692-683؛ امتاع
الاسماع ، ص 329.
452- فتوح البلدان ، ج 1، ص 32.
453- مغازى واقدى ، ص 693؛ فتوح البلدان بلاذرى ،
ج 1، ص 27، و آخرين چاپ آن ، ج 1، ص 33.
454- وفاء الوفاء، ص 1210؛ سيره ابن هشام .
455- همان طور كه پيش از اين گفتيم ، تمام ما ترك
رسول خدا(ص ) را از ملك و خواسته ، با تكيه به روايتى كه فقط از ابوبكر آمده كه
پيغمبر گفته است : آنچه از ما بر جاى مى مانده صدقه است ، صدقه ناميدند!
456- احكام السلطانيه ماوردى ، ص 170؛ احكام
السلطانيه ابويعلى ، ص 184-185؛ اموال ابوعبيد،ص 56.
457- واژه فدك در
معجم البلدان حموى .
458- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 31 و 32-34؛
احكام السلطانيه ماوردى ، ص 170؛ احكام السلطانيه ابويعلى ، ص 185.
459- سيره ابن هشام ، ج 3، ص 408؛ الاكتفاء، ج 2،
ص 259؛ مغازى واقدى ، ص 706-707؛ امتاع الاسماع ، ص 231؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى
الحديد، ج 4، ص 78.
460- الاموال ابوعبيد، ص 9.
461- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 41، چاپ دار
النشر جامعيين ، بيروت ، 1957م .
462- تفسير آيه 26 سوره بنى اسرائيل در شواهد
التنزيل حسكانى ، ج 1، ص 338-341 از هفت طريق ؛ الدر المنثور سيوطى ، ج 4، ص 177؛
ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 228، چاپ اول ، كنز العمال ، ج 2، ص 158، چاپ اول ؛
منتخب كنز، ج 2، ص 158؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 49؛ كشاف ، ج 2، ص 446؛ تاريخ ابن
كثير، ج 3، ص 36.
463- شواهد التنزيل حسكانى ، ج 1، ص 443.
464- واژه تيما در
معجم البلدان .
465- واژه قرى و
وادى القرى در معجم البلدان .
466- فتوح البلدان ، ج 1، ص 39-40؛ مغازى واقدى ،
ص 710-711؛ امتاع الاسماع ، ص 332.
467- حمزه رئيس بنى عذره نخستين كسى از سرزمين
حجاز بود كه با صدقات بنى عذره به خدمت رسول خدا(ص ) رسيد. اسدالغازه ، ج 2، ص 57.
468- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 40.
469- احكام السلطانيه ماوردى ، ص 170؛ احكام
السلطانيه ابويعلى ، ص 185.
470- احكام السلطانيه ماوردى ، ص 170-171؛ احكام
السلطانيه ابويعلى ، ص 185.
471- احكام السلطانيه ماوردى ، ص 171، احكام
السلطانيه ابويعلى ، ص 185-186.
472- احكام السلطانيه ماوردى ، ص 171؛ احكام
السلطانيه ابويعلى ، ص 186.
473- مجمع الزوائد، ج 9، ص 39، باب ما تركه
الرسول (ص )، به نقل از طبرانى در اواسط.
474- منظورش از صدقات در مدينه بوستانها و
زمينهاى مزروعى هفتگانه اى است كه مخيريق به پيغمبر بخشيد و شرح آن گذشت .
475- مقصودش از بقيه خمس خيبر، اين بود كه رسول
خدا قسمتى از سهم خمس خود را در خيبر به برخى از اصحابش بخشيده بود. پس حضرت زهرا
(س ) بقيه اين سهم را از ابوبكر مطالبه كرده است .
476- صحيح بخارى ، ج 2، ص 200، باب مناقب قرابة
رسول الله از كتاب المناقب ؛ سنن ابوداود، ج 2، ص 49، كتاب الخراج ، باب صفايا رسول
الله ؛ سنن نسائى ، ج 2، ص 179، باب قسم الفى ء؛ مسند احمد، ج 1، ص 6 و 9؛ طبقات
ابن سعد، ج 2، ص 315 و ج 8، ص 28؛ منتخب كنزالعمال ، باب ما يتعلق بميراثه ، ج 3، ص
128.
477- صحيح بخارى ، ج 2، ص 124، باب فرض الخمس از
كتاب خمس ؛ صحيح مسلم ، حديث 54 از كتاب الجهاد؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 1، ص 346؛
تاريخ ابن كثير، ج 7، ص 285، باب بيان انه عليه السلام قال لا نورث ؛ سنن بيهقى ، ج
6، ص 300؛ مسند احمد، ج 1، ص 6، طبقات ابن سعد، ج 8، ص 18.
478- صحيح مسلم ، كتاب الجهاد والسير، باب قول
النبى لا نورث ، ح 52، ص 1380؛ صحيح بخارى ، ج 3، ص 38، باب غزوه خيبر، سنن بيهقى ،
ج 6، ص 300؛ مشكل الاثار، ج 1، ص 47.
479- ام ايمن ، حبشى و آزاد كرده رسول خدا(ص )
دايه او بود. وى از مسلمانان قديم است كه به حبشه و سپس به مدينه مهاجرت كرده است .
رسول خدا(ص ) نخست او را به عقد عبيد حبشى و پس از او به ازدواج زيد بن حارثه
درآورد. ام ايمن پنج يا شش ماه بعد از رحلت پيغمبر و يا در زمان خلافت عثمان درگذشت
. ابن ماجه پنج حديث از او در سنن خود آورده است . شرح حالش در اسدالغابه ج 5، ص
567 و جوامع السير ص 289 و تقريب التهذيب ج 2، ص 619 آمده است .
480- رباح ، برده سيه و آزاد كرده پيغمبر(ص ) و
پرده دار حضرتش بود و پس از كشته شدن يسار، پيغمبر جاى او را به وى داد. اسدالغابه
، ج 2، ص 190؛ جوامع السيره ، ص 27؛ الاصابه ، ج 1، ص 490.
481- فتوح البلدان بلاذرى ، ج 1، ص 34-35.
482- ابو طفيل عامر بن واثله الكنانى الليثى ،
نامش در كودكان اصحاب آمده است . او در سال جنگ - احد به دنيا آمد و از ياران و
دوستداران على (ع ) بود و با او در تمام جنگهايش شركت جست . وى شخصى ثقه و مورد
اطمينان بود. ابو طفيل آخرين كسى است كه پيغمبر را ديد و در سال 100 هجرى يا 116 از
دنيا رفت . اسدالغابه ، ج 3، ص 96. اصحاب صحاح نه حديث از او آورده اند. شرح حالش
در جوامع السيره ص 286 و تقريب التهذيب ج 1، ص 389 آمده است .
483- گمان مى رود كه اين احتجاج درباره سهم
پيغمبر از خمس خيبر و وادى القرى صورت گرفته باشد.
484- مسند احمد، ج 1، ص 4، ح 14؛ سنن ابوداود، ج
3، ص 50، كتاب الخراج ؛ تاريخ ابن كثير، ج 5، ص 289؛ شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 81،
به نقل از ابوبكر جوهرى ، و تتمه آن در همان جلد، ص 87؛ تاريخ ذهبى ، ج 1، ص 346.
485- روايت اول ابوهريره در سنن ترمذى ج 7، ص 11
باب السير ما جاء فى تركه الرسول آمده است .
486- روايت دوم ابوهريره در مسند احمد ج 1، ص 10،
ح 60، و نيز حديث مردى از ابى سلمه ، و سنن ترمذى ج 7، ص 109 باب ما جاء فى تركة
الرسول ، و طبقات ابن سعد ج 5، ص 372 و تاريخ ابن كثير ج 5، ص 289 آمده است .
487- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 316.
488- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 97.
489- كنزالعمال ، ج 14، ص 130، الفضائل الافعال ،
فضل الصديق .
490- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 82.
491- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 85.
492- تاريخ الخلفاء سيوطى ، ص 89.
493- به شرح نهج البلاغه ج 4، ص 85 مراجعه شود.
494- گويا مقصود بانوى اسلام از كلمه صدقات
بوستانهاى هفتگانه اى است كه در پاره اى از روايات آمده كه رسول خدا(ص ) آنها را
صدقه داده است .
495- روايات سه گانه فوق در شرح نهج البلاغه ج 4،
ص 81 و روايت نخست در تاريخ الاسلام ذهبى ج 1، ص 347 آمده است .
496- ام هانى دختر ابوطالب است كه در سال فتح مكه
اسلام آورد و در زمان خلافت معاويه درگذشت . اصحاب صحاح 46 حديث از او روايت كرده
اند. اسدالغابه ، ج 5، ص 624؛ جوامع السيره ، ص 280؛ تقريب التهذيب ، ج 2، ص 625.
497- كنزالعمال ، ج 5، ص 367، كتاب الخلافه مع
الاماره قسم الافعال .
498- صدقتنا در متن
حديث ، تحريف ، و درست آن صافيتنا است كه ابن سعد در
طبقاتش آورده . زيرا فدك پيش از آنكه رسول خدا(ص ) آن را به فاطمه (س ) بخشد، جزو
خالصه آن حضرت بوده است .
499- فتوح البلدان ، ج 1، ص 35-36؛ طبقات ابن
سعد، ج 2، ص 314-315؛ شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 81 كه تتمه آن در ص 87 آمده ؛ تاريخ
الاسلام ذهبى ، ج 1، ص 346.
500- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 315؛ كنزالعمال ، ج
5، ص 365، كتاب الخلافة مع الامارة من قسم الافعال .
501- مصادر آن در صفحه قبل آمده است .
502- توبه : 128.
503- مائده : 50.
504- آل عمران : 144.
505- توبه : 12.
506- بلاغات النساء، ص 16-17.
507- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 97.
508- عثمان بن حنيف ، انصارى است . عمر او را
ماءمور ارزيابى زمين و ماليات عراق نمود. امير المؤ منين على (ع ) او را به
فرماندارى بصره گماشت ، ولى طلحه و زبير در جنگ جمل به آنجا حمله و او را بيرون
كردند! عثمان در كوفه ساكن شد و در ايام خلافت معاويه در همان جا درگذشت .
509- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 77.
510- آنچه را نقل مى كنيم ، سخن ابويوسف در كتاب
الخراج است .
511- كتاب الخراج ، ص 24-25؛ سنن نسائى ، ج 2، ص
179؛ كتاب الاموال ، ص 332؛ تفسير طبرى ، ج 10، ص 6؛ احكام القرآن جصاص ، ج 3، ص
62؛ سنن بيهقى ، ج 6، ص 342-343.
512- تفسير طبرى ، ج 10، ص 6.
513- تفسير طبرى ، ج 10، ص 6؛ احمام القرآن جصاص
، ج 3، ص 60، باب قسمة الخمس كه مى نويسد: و قتاده از عكرمه مانند آن را آورده است
.
514- تفسير طبرى ، ج 10، ص 6.
515- سنن ابوداود، باب بيان مواضع الخمس ؛ سنن
بيهقى ، ج 6، باب سهم ذوى القربى ؛ مسند احمد، ج 4، ص 83؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص
341.
516- به داستان مالك بن نويره در جلد اول كتاب
عبدالله بن سباء مراجعه شود.
517- به فصل خاتمة الكتاب عبدالله بن سبا، ج 2، ص
289-304 مراجعه شود.
518- الخراج ابو يوسف ، ص 23؛ احكام القرآن جصاص
، ج 3، ص 61.
519- صحيح مسلم ، ج 5، ص 198، باب النساء
الغازيات يرضخ لهم ، ص 224 و لفظ و زعم قومنا انه ليس لنا
در كتاب الجهاد آمده است ؛ مسند احمد، ج 1، ص 248 و 294 و 304 و 308؛ سنن دارمى ، ج
2، ص 225، كتاب السير؛ مشكل الآثار طحاوى ، ج 2، ص 136 و 179؛ مسند شافعى ، ص
183؛ حيله ابو نعيم ، ج 3، ص 205.
520- اين اضافه در تفسير طبرى ج 10، ص 5،
والاموال ابوعبيد ص 333 آمده است .
521- مسند احمد، ج 1، ص 224 و 320؛ سنن دارمى
ابوداود، ج 2، ص 51، كتاب الخراج ؛ سنن نسائى ، ج 2، ص 177؛ سنن بيهقى ، ج 6، ص
344-345.
522- الخراج ابويوسف ، ص 23-24 با لفظى ديگر؛
مغازى واقدى ، ص 697؛ الاموال ابوعبيد، ص 333؛ سنن نسائى ، ج 2، ص 178؛ احكام
القرآن جصاص ، ج 3، ص 63؛ و در شرح حال نجده در لسان الميزان ، ج 6، ص 148.
523- الاموال ابوعبيد، ص 335؛ كنزالعمال ، ج 2، ص
305.
524- سنن بيهقى ، ج 6، ص 344، باب سهم ذى القربى
؛ مسند شافعى ، ص 187، باب قسم الفى ء.
525- صحيح بخارى ، ج 2، ص 125 و ج 3، ص 38، كتاب
المغازى ، باب غزوه خيبر؛ سنن ابوداود، ج 3، ص 47، كتاب الخراج ، باب صفايا رسول
الله (ص ) من الاموال ؛ مسند احمد، ج 1، ص 6؛ طبقات ابن سعد، ج 8، ص 28؛ منتخب كنز،
ج 3، ص 128، باب ما يتعلق بميراثه .
526- تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 79-80.
527- تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 71، چاپ اروپا و ج
3، ص 35 چاپ اول مصر.
528- شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 67.
529- قنطار واحد وزنى از طلا و نقره بوده است .
به فرهنگهاى لغت ، چون فرهنگ معين ، اقرب - الموارد، لسان العرب و غيره مراجعه شود.
مترجم .
530- تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 1، ص 2818؛ تاريخ
ابن كثير، ج 7، ص 152.
531- فتوح آفريقا، تاءليف ابن عبدالحكم ، ص
58-60.
532- انساب الاشراف بلاذرى ، ج 5، ص 25؛ تاريخ
الخلفاء سيوطى ، ص 256.
533- انساب الاشراف بلاذرى ، ج 5،ص 27.
534- انساب الاشراف بلاذرى ، ج 5، ص 28.
535- انساب الاشراف بلاذرى ، ج 5، ص 38. اينكه
شاعر، خمس را خمس بندگان خدا ناميده ، از آن جهت است كه آنها از زمان شيخين عادت
كرده بودند كه خمس را خمس بندگان خدا بنامند، نه خمس خدا و پيامبرش و ذوالقرباى
او.
536- اغانى ، ج 6، ص 57، كه در الفاظ ابيات آن
برخى اختلاف با الفاظ ابيات روايت بلاذرى به چشم مى خورد؛ تاريخ ابوالفداء، ج 1، ص
232؛ المعارف ابن قتيبه ، ص 84؛ العقد الفريد، ج 2، ص 283.
537- تاريخ ابوالفداء، ج 11، ص 232، در ذكر حوادث
سال 34؛ العقد الفريد، ج 4، ص 273، كتاب العسجده الثانيه فى الخلفاء و تواريخهم .
اينكه ايشان فدك را صدقه پيغمبر(ص ) ناميده اند به پيروى از روايت ابوبكر بوده كه
گفته است : ما تركنا صدقه !
538- شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 67.
539- سنن ابوداود، ج 2، ص 49-50، باب صفايا رسول
الله از كتاب الخراج ، كتاب قسم الفى ء و الغيمه ؛ سنن بيهقى ، ج 6، ص 310.
540- العقد الفريد، ج 4، ص 283؛ شرح نهج البلاغه
، ج 1، ص 67 كه در آن بهزور به جاى مهزور آمده كه تحريف است . و نيز محاضرات راغب ،
ج 2، ص 211؛ المعارف ابن قتيبه ، ص 84. همچنين قاضى ماوردى و قاضى ابويعلى در باب
بيان تركة الرسول تاءكيد كرده اند كه : عثمان مهزور را به تيول مروان داد.
541- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 100.
542- اين را همه نويسندگان در شرح حالش آورده
اند.
543- نويسندگان شرح حالش بر اين موضوع متفقند.
544- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 100.
545- به شرح حالش در اسد الغابه (جلد سوم ، صفحه
173) مراجعه كنيد.
546- تفسير كشاف ، جلد دوم ، صحفه 35، انساب
الاشراف ، جلد پنجم ، صفحه 49
547- تفسير كشاف جلد، صفحه 35 انساب الاشراف جلد
پنجم ، صفحه 49
548- همه نويسندگان شرح حالش در اين امر متفقند و
ما شرح حال او را از اسدالغابه گرفته ايم . همچنين به سنن ابوداود ج 4، ص 128 و
تفسير آيه فوق در تفسير قرطبى و رازى و بيضاوى و خازن و نسفى و شوكانى مراجعه شود.
549- از اينجا تا به آخر شرح حال عبدالله را به
طور اختصار از سير النبلاء ذهبى ج 3، ص 23-24 نقل كرده ايم .
550- انساب الاشراف بلاذرى ، ج 5، ص 27.
551- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 164.
552- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 168.
553- انساب الاشراف بلاذرى ، ج 5، ص 28.
554- انساب الاشراف ، ج 5، ص 27.
555- انساب الاشراف ، ج 5، ص 126؛ مستدرك حاكم ،
ج 4، ص 481.
556- شرح حال حكم بن ابى العاص در اسدالغابه ، ج
2، ص 34.
557- مستدرك حاكم ، ج 4، ص 479-481.
558- مستدرك الصحيحين حاكم ، ج 4، ص 479-481.
559- مستدرك الصحيحين حاكم ، ج 4، ص 479-481.
560- الخراج ، ص 23.
561- الخراج ، ص 23؛ الاموال ابوعبيد، ص 332؛
احكام القرآن جصاص ، ج 3، ص 63.
562- الخراج ابويوسف ، ص 23؛ الاموال ابوعبيد، ص
332؛ احكام القرآن جصاص ، ج 3، ص 63.
563- سنن بيهقى ، ج 6، ص 343.
564- سنن بيهقى ، ج 6، ص 343. سپس مى نويسد كه
شافعى ره گفته است عبدالعزيز بن محمد را از اين حديث آگاه ساختم و او گفت : سخن
راوى درست است . اين چنين جعفر او را حديث گفته است .
565- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 288-289.
566- مستدرك حاكم و تلخيص آن در حاشيه مستدرك ، ج
3، ص 442؛ طبقات ابن سعد، چاپ اروپا، ج 7، ص 1، ح 18؛ الاستيعاب ، ج 1، ص 118؛
اسدالغابه ، ج 2، ص 36؛ تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 2، ص 111، تاريخ ابن اثير، چاپ
اروپا، ج 3، ص 391، تاريخ ذهبى ، ج 2، ص 220؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 47. ما نخست
سخن حاكم و سپس طبرى را نقل مى كنيم .
567- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 437. نسب
حكم به بنى غفار مى رسد: شرح حالش در طبقات ابن سعد آمده است كه تا رسول
خدا(ص ) زنده بود، يار و همدم آن حضرت بود. و در استيعاب آمده كه او از رسول خدا(ص
) حديث روايت كرده ، و حديثش را همه اصحاب صحاح ، بجز مسلم ، آورده اند. تقريب
التهذيب ، ج 1، ص 192؛ جوامع السيره ، ص 306.
568- به شرح حال او در اسدالغابه ج 2، ص 164
مراجعه شود.
569- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 80.
570- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 228.
571- ابو حفص عمر بن عبدالعزيز، نواده مروان حكم
اموى ، در سال 63 به دنيا آمد و در صفر سال 99 به خلافت نشست . و پس از دو سال و
پنج ماه در رجب سال 101 در دير سمعان دمشق درگذشت . شرح حالش در طبقات ابن سعد ج 5،
ص 243 تاريخ سيوطى ص 228 والعبر ج 1، ص 120 آمده است .
572- عمر بن وليد، نواده عبدالملك مروان است كه
سيوطى در تاريخ الخلفاء (ص 223-224) مى نويسد مردى جبار و ستمگر و آوازخون بود. او
در شوال 86 به خلافت نشست و در نيمه جمادى الاخره سال 96، در 51 سالگى ، درگذشت .
573- نسائى ، باب قسم الفى ء، ج 2، ص 178.
574- ابوبكر بن محمد، نواده عمرو بن حزم انصارى
در سال 120 هجرى درگذشت . حديث او را اصحاب صحاح آورده اند. تقريب التهذيب ، ج 2، ص
399.
575- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 287-288 كه ما آن را
و ديگر قسمتهايش را به اختصار آورده ايم .
576- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 289.
577- الخراج ، ص 25.
578- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 288.
579- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 289.
580- واژه فدك در
معجم البلدان ياقوت حموى .
581- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 103.
582- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 81.
583- ابو خالد، يزيد بن عبدالملك مروان ، مادرش
عاتكه دختر يزيد بن معاويه است . او در دمشق به دنيا آمد و در سال 101 هجرى و پس از
عمر بن عبدالعزيز و بنا به وصيت برادرش سليمان به خلافت نشست كه بنا بر آنچه در
مرآة الجنان (ج 1، ص 224) آمده دستور داشت كه روش عمر بن عبدالعزيز را در پيش گيرد
چهل تن از شيوخ را به دربارش آوردند كه گواهى دادند خلفا را نه حسابى است و نه
عذابى ! كنيزكش به نام حبابه در او نفوذى تمام داشت و در اداره امور كشور و عزل و
نصب حكام گشاده دست بود. يزيد روزى از فرط مستى و شادمانى گفت كه مى خواهم پرواز
كنم ! حبابه پرسيد در اين صورت كشور را به دست چه كسى مى سپارى ؟! گفت به دست تو!
گويند وقتى كه حبابه درگذشت ، مدت سه شبانه روز جنازه او را در اتاقى نگهداشت . او
را مى بوسيد و مى بوييد و مى گريست تا اينكه بوى گند لاشه اش برخاست ! يزيد چند روز
بيش دورى حبابه را تحمل نتوانست و در سال 105ه از دنيا رفت . گويند او نخستين خليفه
اى بود كه به داغ عشق مرده است . اغانى ، و نيز تاريخ ابن اثير، ج 6، ص 90-93 و
تاريخ الخميس ، ج 2، ص 318.
584- شرح حال ابوالعباس سفاح ، منصور دوانيقى ،
مهدى عباسى ، موسى و هارون الرشيد، امين و ماءمون و ديگر خلفاى عباسى را در كتابهاى
تاريخ مطالعه فرماييد.
585- آنگاه كه ماءمون فدك را به بنى هاشم
بازگردانيد، چهره روزگار را هم بشگفت و خندان گشت .
586- خبر فدك در فتوح البلدان ، ص 27-28.
587- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 81.
588- بداية المجتهد ابن رشد، فصل اول در حكم خمس
، ج 1، ص 407.
589- المغنى ابن قدامه ، ج 7، ص 301، باب تسمية
الفى ء والغنيمة ، تاءليف موفق الدين ابو محمد عبدالله بن احمد بن محمود بن قدامه
كه در سال 630 هجرى درگذشته است .
590- احكام السلطانيه ماوردى ، باب قسم الفى ء، ص
126؛ احكام السلطانيه ابويعلى ، ص 120.
591- مانند اين كلام خدا: والذين هم للزكاة
فاعلون . (مؤ منون / 4) و يا: فساءكتبها للذين يتقون و يؤ تون الزكاة . (اعراف /
156) و يا لفظ زكات در آيات 13 و 31 و 55 سوره مريم ، و آيه 73 سوره انبياء؛ در
صورتى كه صدقه در سالهاى هفتم و هشتم يا نهم بعد از هجرت به مدينه واجب شده است .
592- سيره ابن هشام ، ج 4، ص 273-275؛ امتاع
الاسماع ، ص 509. بيهقى در سننش آورده است كه ام كلثوم از اينكه صدقه اى به مواليان
او داده شود جلوگيرى مى نمود و از جدش روايت مى كرد كه آن حضرت فرموده است : انا
اهل البيت نهينا عن الصدقة و ان موالينا من انفسنا. و خود به آنها مى فرمود: صدقه
نخوريد. فلا تاكلوا الصدقه .
593- سيره ابن هشام ، ج 4، ص 275.
594- سيره ابن هشام ، ج 4، ص 319؛ تاريخ ابن
كثير، ج 7، ص 343؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 169؛ عيون الاثر، ج 2، ص 271.
595- بخارى ، ج 3، ص 50، و كتاب المغازى ، باب
بعث على بن ابى طالب و خالد بن الوليد الى اليمن .
596- عيون الاثر، ج 2، ص 272، باب سرية على بن
ابى طالب ؛ الامتاع الاءسماع ، ص 510.
597- اين خبر را ابن كثير در تاريخش (ج 5، ص 105)
در باب اعزام رسول خدا(ص ) على بن ابى - طالب و خالد بن وليد را به يمن آورده است .
598- مغازى واقدى ، ج 3، ص 1079-1081؛ امتاع
الاسماع ، ص 503-504؛ عيون الاثر، ج 2، ص 271-272.
599- بخارى ، ج 3، ص 50، باب بعث على و خالد الى
اليمن ؛ ابن القيم در حاشيه شرح المواهب ج 1، ص 121 كه در فصل
امرائه مى نويسد: على بن ابى طالب را ماءمور جمع آورى خمس و قضاوت در يمن
كرد.
600- بخارى ، ج 4، ص 188، كتاب التوحيد، باب قوله
تعالى تعرج الملائكه و...؛ نسائى ، ج 2، ص 359، كتاب الزكاة ، باب المؤ لفة قلوبهم
؛ مسند احمد، ج 3، ص 68 و 72 و 73 و نزديك به آن در صحيح بخارى ، ج 2، ص 155؛ مسلم
، كتاب الزكاة ، ح 143؛ ابوداود، ج 3، ص 301 و ج 4، ص 174، باب تحريم الدم و در ص
243 آن ح 4764 كتاب السنة ، باب فى قتال الخوارج .
|