به سوى حق

آيت الله حسين مظاهرى

- ۷ -


بخش هفتم ٧

مبغوض ترين افراد نزد خداوند
«ابغض الناس عند الله البطالون»
«ابغض الناس عند الله النوام»
«ابغض الناس عند الله الأكول»

مبغوض ترين افراد نزد خدا فرد تنبل است، مبغوض ترين افراد نزد خدا شخصي است كه بسيار مي خوابد، مبغوض ترين افراد نزد خدا كسي است كه زياد بخورد. روايات مذكور سخن علماي اخلاق را زنده مي كند. انسان بايد از شكم پرستي، شهوت پرستي، تن پروري و تنبلي جلوگيري كند، زيرا اين گونه عوامل انسان را از بسياري امور باز مي دارد. انساني كه همّ و غمش شكم، زندگي دنيا و رفاه باشد قدرت اداره دنيا و آخرت خويش را ندارد. به قول حافظ:

ناز پرورده تنعم نبرد راه بجاي
عاشقي شيوه ي زندان بلاكش باشد

اگر انسان اختيار خود را به دست غرايز بدهد بيچاره خواهد شد، زيرا غرايز سيرابي ندارد. از نعمتهاي بزرگ خداوند اين است كه انسان با خوردن مقداري غذا سير مي شود. اگر قوه ي سيري در انسان نبود تا مرز انفجار مي خورد و مصيبت ببار مي آورد. شهوت جنسي نيز چنين است، اگر فردي اختيار خود را به دست اين غريزه بدهد به اندازه اي پست مي شود كه فرضاً براي خودش حرمسرا ساخته و زنان جوان متعددي براي خود تدارك مي بيند، اما در عين حال از اين كار سير نشد و باز هم چشمش به دنبال زن مردم است.
انسان پول پرست نيز چنين است، به طوري كه اگر شهري را به او بدهند باز طمع شهر ديگري را دارد. يا اگر فرضاً در قم خانه اي داشته باشد، مي خواهد در تهران و اصفهان و تمام نقاط ايران خانه و زندگي داشته باشد و شايد به اين هم اكتفا نكرده و مي خواهد در خارج از كشور نيز داشته باشد. اين افراد هيچوقت سيري ندارند اگر چه همه دنيا را نيز به او بدهند. به وقل حافظ شيرازي يا بايد صفت فضيلت و قناعت انسان را سير كند و يا خاك گور او را فرا بگيرد.

حدود غرايز از نظر اسلام
اگر انسان بخواهد به جايي برسد بايد توغل در مشتهيات نداشته باشد و در لذات دنيا خود را فرو نبرد. از نظر اسلام غرايز بايد ارضاء شوند، اما به شرطي كه اسراف گري در كار نباشد. قرآن مي فرمايد:

«كُلُو وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» (اعراف / ۳١)

بخوريد و بياشاميد، اما اسراف نكنيد. زيرا در غير اينصورت براي سير و سلوك فاقد مركب خواهيد بود. اگر تن پرور بوده و خود را به دست شكم بسپاريد خواه ناخواه به حرام افتاده و تباه خواهيد شد.
در جاي ديگر قرآن مي فرمايد:
«وَ اَنكِحُوا الاَيامي مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ» (نور / ۳۲)

اين خطاب به جامعه است، يعني جامعه بايد در امر ازدواج دختران و پسران مجرد اهتمام ورزد. پس شكي نيست كه غرايز بايد ارضاء گردند، اما در ضمن انسان بايد مواظب باشد كه تن پرور و مسرف نگردد.

مُترَف كيست؟
قرآن از افراد تن پرور و افرادي كه خود را به دست غرايز سپرده اند بعنوان مترف ياد مي كند و مي فرمايد اينگونه افراد بودند كه به جهت تن پروري و اسير غرايز بودن منكر رسالت پيامبران مي شدند.

«وَ ما اَرْسَلْنا فيِ قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ اِلاّ قالَ مُتَرفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُم بِهِ كافِرُونَ»
(سبأ / ۳۴)

يعني: ما هيچ پيامبري را نفرستاديم جز اينكه مترفين در مقابل آنها ايستادگي كردند. مستضعفان، كارگران و افراد عامه منكر پيامبران نشدند، بلكه آنها كه رياست خود را در مخاطره مي ديدند مقابل پيامبران قرار گرفتند و به آزار و اذيت پرداختند و مانع از تبليغ رسالت شدند.
در واقع دشمنان پيامبران تن پرورها و عياشها بودند. غرايز نه تنها مانع سير و سلوك مي باشد بلكه انسان را از تقوي باز مي دارد.
"شريك" فردي متقي و زاهد بود كه متوكل عباسي اصرار داشت تا او را وارد دستگاه خودش نموده و پُست قاضي القضاتي را به وي بسپارد. اما شريك اين پيشنهاد را نمي پذيرفت. متوكل پس از ديدن امتناع او، پيشنهاد كرد كه معلم فرزندانش شود. اما باز شريك قبول نكرد. متوكل كه چنين ديد او را به صرف ناهار دعوت كرد و غذاي مفصل و چرب و نرمي تدارك ديد. خدا نكند كه انسان آلوده به غذاي حرام گردد، زيرا همين فرد باتقوا كه قاضي القضاتي مملكت را نپذيرفت تحت تأثير غذاي حرام قرار گرفته و با خود گفت چه مانعي دارد كه به فرزندان متوكل درس بدهم و يا قاضي القضاة شوم. پس هر دو مقام را پذيرفت.
چندي بعد در يكي از دفعات كه حقوق خود را از بيت المال مي گرفت متوجه شد كه يك درهم آن مغشوش است. پول را نزد رئيس بيت المال برده و خواستار تعويض آن شد. رئيس بيت المال عصباني شده و گفت مگر چه فروخته اي كه اينهمه چانه مي زني؟ يك درهم در ميان حقوق زياد تو چه ارزشي دارد؟ شريك پاسخ داد من دين خود را فروخته ام. آري او خود متوجه است كه دين خود را فروخته اما حب مال و رياست طلبي او را مهار كرده و رشته ي محكمي بر گردنش افكنده است.

نتيجه ي حبّ جاه و ثروت
فرد مال دوست فكر نمي كند كه مردم چگونه مخارج خود را تأمين مي كنند. او اگر بتواند جيب كارگر و كيف پيرزن بيچاره را هم مي زند يا احتكار و گرانفروشي مي كند. زيرا براي او فقر و گرسنگي افراد ديگر اهميتي ندارد. رياست طلبي نيز به همينگونه است و اگر كسي اسير آن شود ممكن است براي حفظ آن حتي نزديك ترين افرادش را نابود كند.
نادرشاه فكر مي كرد كه پسرش مخالف اوست، بنابراين هر دو چشم او را درآورد و بعداً كه عصباني شد دستور داد يك من چشم براي او بياوردند، كه البته همان شب به قتل رسيد. آيا عده ي زيادي بايد قرباني رياست طلبي او مي شدند؟
از فردي پرسيدند آيا مي خواهي پدرت را بكشند تا ديه بگيري؟ گفت: خير، مي خواهم اول مثله كنند و بعد بكشند تا ديه بيشتري عايدم گردد. اگر بشر پول پرست شد چنين وضعي پيدا خواهد كرد.
قرآن مجيد مي فرمايد:
«وَ اَ صحابُ الشِّمالِ ما اَصْحابُ الشِّمال. فيِ سَمُومٍ وَ حَميم. و ظلٍّ مِن يَحمُومٍ. لا باردٍ وَ لا كريمٍ. اِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ.» (واقعه / ۴۵ – ۴١)

اصحاب شِمال يعني افرادي كه شومند و اصحاب يمين يعني افرادي كه مباركند. اصحاب شوم دنيا و آخرتشان نيز شوم و نامبارك است و چقدر شوم و اينها عذابهاي مختلفي دارند، چون در دنيا اسير غرايز بودند و در حقيقت از نظر قرآن بت پرست هستند.
افراد شكم پرست يا شهوت پرست و عياشگر دانسته رو به جهنم مي روند و به قول اميرالمؤمنين عليه السلام اين افراد لعنت خدا را براي خود خريداري كرده اند.

مقام انسان از نظر قرآن
قرآن مي فرمايد: اي انسان، تو بايد ملائكه را در خدمت گرفته و با آنها درد دل كني.

«اِنَّ الّذينَ قالُوا رَبُّنا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ اَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ. نَحْنُ اَولْياءُكُمُ فيِ الْحيوة الدُّنْيا وَ فيِ اْلاخِرَةِ»
(فصّلت / ۳١ و ۳٠)

ملائكه به آنها كه داراي سير سلوك هستند و خدا را حاضر و ناظر دانسته و در راه او بردباري نشان مي دهند مي گويند نترسيد و اندوهگين نباشيد، ما در دنيا و آخرت دوست و ياور شماييم.
يكي از دوستان خاطره اي از حرم اميرالمؤمنين سلام الله عليه تعريف كرده و مي گفت: اول اذان صبح بود، نمي دانستم كه اذان شده يا خير بنابراين از فردي كه مي دانستم مطلع است پرسيدم كه آيا اذان صبح شده؟ او گفت: مگر نمي بيني كه ملائكه شب دارند بالا مي روند و ملائكه صبح داردن پايين مي آيند، پس اذان صبح شده است. آري انسان به جايي مي تواند برسد كه اذان صبح را خود تشخيص مي دهد و مي بيند كه ملائكه موكل انسان در شب بالا رفته و ملائكه موكل انسان در روز پايين مي آيند.
علماي علم اخلاق رفتار انسان با نفس خود را به فيل و فيلبان تشبيه كرده اند. شخصي كه سوار فيل است بايد مرتب توجه داشته باشد كه با چكش خود بر سر فيل بزند. انسان نيز بدين گونه بايد مواظب غرايز نفساني خود باشد تا به سوي خدا بالا برود. وي نبايد خود را به دست شهوات نفس بسپارد، بلكه بايد آنها را در خدمت خود گرفته و مركب خويش سازد. در اين صورت به جايي مي رسد كه:
گفت جبرئيلا بيا اندر پيم گفت رو رو من حريف تو نيم
بطور كلي انسان خليفة الله مي باشد.

«اِنّي جاعِلٌ فيِ اْلاَرْض خَليفَة» (بقره / ۳٠)

و بايد داراي صفات خدايي باشد و البته قادر به يافتن چنين اوصافي خواهد بود، ليكن بشرط اينكه به قول علماي علم اخلاق متوغل در مشتهيات نباشد، يعني تن پرور و شهوت ران نباشد. استراحت، تفريح، خوردن و آشاميدن، كسب حلال و... براي انسان لازم است اما تا جايي كه حرص و طمع به دنبال نداشته باشد.

نابودي جامعه مترف
جامعه اي كه مترف، مسرف و مبذر باشد نابود است.
«وَ اِذا اَرَدنا اَن نُهلِكَ قَرْيَةً اَمَرَنا مُترفيها ففسقوا فيها فَحقَّ عَلَيْها القَوْلُ فَدَمَّرْنا ها تَدميراً» (بني اسرائيل / ١٦)

هنگامي كه عياشگر در قومي زياد شود آن قوم مستوجب عذاب شده و نابود مي شوند. در تاريخ مي بينيم كه بعضي از ممالك اسلامي مانند اسپانيا بخاطر عياشگري از دست مسلمانان گرفته شد. روشن است كه جوانان تن پرور و يا شهوت ران نمي توانند در برابر دشمن قد علم كنند.

فرد تنبل فاقد دنيا و آخرت
از باب لقمان از اول شب تا صبح دير وقت مي خوابيد. وي روزي مقداري گندم به لقمان داد تا بكارد، اما او بجاي آنها ارزن كاشت. پس از مدتي كه ارباب به صحرا رفت مشاهده نمود كه محصول ارزن است. از لقمان در اين مورد سئوال كرد، او گفت خدا ارحم الراحمين است، انشاءالله گندم مي دهد: ارباب گفت. چه مي گويي؟ مگر مي شود ارزن كاشت و گندم برداشت كرد؟ در اينجا لقمان پاسخ داد: آقا مگر مي شود از اول شب تا به صبح خوابيد و سپس به بهشت خداوند دست يافت؟
حضرت موسي عليه السلام به خدا عرض كرد خديا، مبغوض ترين افراد پيش تو چه كساني هستند؟ خطاب شد " جيفه بالليل بطال بالنهار" كسي كه مانند الاغ مرده از اول شب تا صبح مي خوابد و به فكر آخرت خود نيست و كسي كه طي روز بيكار است.
فرد تنبل نمي تواند خود و خانواده اش را اداره كند و دنيا و آخرتش با فلاكت و سختي خواهد بود.

"آقا" و "خانم" واقعي كيست؟
كسي كه خوراك و پوشاك و مسكن خوب داشته باشد آقا نيست، بلكه آقا كسي است كه بخورد، بياشامد و بپوشد و... اما به فكر ديگران نيز باشد. آقا كسي نيست كه همسران متعدد براي خود اختيار كند، بلكه آقا كسي است كه براي فرد بي همسري اقدام كند تا وي به جهت نداشتن زن به گناه نيفتد.
خانم زني نيست كه سرويس هاي مختلف طلا و جواهر آلات داشته و در هر بار آنها را به تماشا بگذارد، بلكه خانم كسي است كه به فكر همسايه خود باشد و فرضاً وقتي مي بيند همسايه اش چند كودك قدو نيم قد دارد در حد امكان او را ياري نمايد.
يكي از تجار به اتفاق همسر خود به منزل مرحوم آيه الله صدر رضوان الله عليه مي رود. همسر وي كه براي ديدن همسر آقا آمده بود به اندرون رفته و درب را مي زند. همسر آقا با سر و وضعي معمولي درب را باز مي كند. همسر تاجر انتظار داشت خانم را با وضعيتي عالي و لباسهايي فاخر ببيند. لذا ايشان را نشناخته و به خيال اينكه او خدمتگزار خانه است سراغ خانم را مي گيرد. همسر آقا نيز خجالت كشيده و خود را معرفي نم كند و مي گويد خانم در منزل نيستند. ظهر آن روز مرحوم آيه الله صدر به اندرون مي آيند و همسر خود را ناراحت مي بينند. چون علت را جويا شدند خانم مي گويد:
امروز همسر فلان تاجر براي ديدن من آمده بود، اما چون لباسهايم مندرس بود خجالت كشيدم و خود را معرفي نكردم. آقاي صدر با شنيدن موضوع مي گويد: دروغ نگفتي، زيرا خانم تو نيستي، خانم آن كسي است كه چادرش دو وصله داشت.
البته منظور اين نيست كه خانمها چادرشان وصله دار يا كهنه باشد اما توصيه مي شود كه در خريد البسه احتكار نكنند و نيز اشكالي ندارد كه خانمها طلا و زيور آلات داشته باشند اما اين نبايد موجب تفاخر به ديگران گردد.
قرآن مي فرمايد:
«وَ يُؤثِرُونَ عَلي اَنْفُسِهِم وَ لَوْ كانَ بِهِم خَصاصَةٌ» (حشر / ۹)

اين آيه زماني نازل شد كه اميرالمؤمنين عليه السلام مقداري پول قرض كرده و در راه خانه به مقداد برخورد نمود. ايشان مشاهده مي كنند كه مقداد در نزديكي منزل خود در كوچه ايستاده است. چون علت را پرسيد مقداد گفت: مي خواهم به منزل بروم اما پول ندارم. اميرالمؤمنين عليه السلام پول را به او داده و خود دست خالي به منزل برگشتند.
در جاي ديگري قرآن مي فرمايد:
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً و اسيراً» (انسان / ٨)

اين آيه ي شريفه درباره ي حضرت زهرا عليها سلام نازل شده كه غذاي افطار خود را به فقير و يتيم و اسير بخشيدند.

منتهاي سير مطيعان خدا و رسول (ص)
قرآن مي فرمايد:
«وَ مَن يُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النّبييّنَ وَ الصّدّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً» (نساء / ٦۹)

يعني كساني كه خدا و رسول او را اطاعت نمايند منتهاي سيرشان اين است كه:

«اَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِن...»

و بايد دانست كه با تنبلي، تن پروري و خودگيرايي نمي توان به امام حسين عليه السلام رسيد. ما بايد همانطور كه به فكر زن و فرزندان خود هستيم بايد به فكر ديگران باشيم. اما متأسفانه درد به اندازه اي بزرگ است كه بايد گفت: مرا به خير تو اميد نيست، شرّ مرسان! يعني اگر در خوراك و پوشاك مردم را ياري نمي كني، به همسايه توجه نداري، اگر در ازدواج پسران و دختران اقدامي نمي كني، لااقل مانند زالو خون مردم را نگير. مواظب باش كه رباخوري، رشوه گري، گرانفروشي، احتكار، دزدي، تقلب، حقه بازي، غش در معامله در كار نباشد.
بايد به بعضي جوانان گفت اگر به فكر مردم نيستند، لااقل نگاه شهوت آميز به همسر ديگران نياندازند. بايد به بعضي خانمها گفت: اگر به همسايه خود كمك نمي كنيد لااقل تفاخر و تكبّر نكنيد و زخم زبان نزنيد. به قول بابا طاهر:

تو كه بار گران از دوشم بر نمي داري
دگر نمك پاش دل ريشم چرايي؟

بنابراين بطور خلاصه بايد گفت كه اگر كسي بخواهد در منزل دوم يعني يقظه به مقامي برسد بايد مواظب توغل در مشتهيات باشد. يعني تن پرور نبوده و خود را به دست غرايز نسپارد. به عبارت ديگر در حاليكه غرايز خود را ارضا مي كند مواظب باشد كه اين ابعاد حيواني برايش بصورت يك مركب در نيايد.

مصيبت عطش
امروز روز هشتم عاشورا است و در كربلا اوضاع مردان بسيار ناراحت كننده است. چيزي كه در روز نهم و دهم و يازدهم عاشورا موجب ناراحتي مردان مي شد عطش خودشان نبود، بلكه عطش كودكان بود. لذا مي گويند روز هشتم حضرت ابوالفضل عليه السلام پرچمدار و ياور حسين بن علي خدمت امام عليه السلام آمده و گفت: ديگر نمي توانم صبر كنم و صداي العطش، العطش كودكان را بشنوم. البته آنگونه كه از مقاتل فهميده مي شود روز هفتم، هشتم و نهم در عين حال كه بسيار مشكل بود اما رفتند و آب آوردند. ليكن به اندازه اي بود كه مي آشاميدند، لذا براي كودكان آنقدر سخت بود كه صداي العطش، العطش آنها بلند مي شد.
درباره ي زهير مي گويند كه به خيمه آمده و مي گويد. چگونه ما اينجا بنشينيم در حاليكه صداي العطش كودكان بلند است. چگونه مي شود، صبر كرد در حاليكه فرزندان اهلبيت پيامبر (ص) تشن باشند.
جمله اي نيز از عبدالله بن الحسين زماني كه روي بدن پاره پاره، عمويش افتاده بود نقل مي كنند كه مي گويد: عمو جان بلند شو به خيمه گاه برويم. ما قول مي دهيم كه ديگر العطش، العطش نگوييم. گويي براي امام حسين عليه السلام تحمل ضربات تيرها و شمشيرها آسان تر از شنيدن صداي العطش كودكان مي باشد. ايشان آن هنگام كه در مقابل لشگر دشمن قرار مي گيرد به آنان مي فرمايد اگر به سخنان من گوش نمي دهيد، به صداي العطش العطش كودكان كه از درون خيمه ها بلند است گوش فرا دهيد.