بخش پنجم ۵
مطلوبيت احتياط
بحث قبل درباره ي ترك شبهات بود. يعني اگر انسان نداند چيزي حلال بوده يا حرام مي
باشد بايد در استفاده از آن احتياط كند. روشن است كه اين احتياط در هر كاري حتي در
امور عرفي مطلوب مي باشد. مثلاً معمولاً افرادي ورشكسته مي شوند كه بي احتياطي مي
كنند و يا معمولاً افرادي رسوائي ببار مي آورند كه بي احتياط هستند. همچنين در شرع
مقدس اسلام احتياط عقلاً امر نيكويي است و به قول طلاب «الاحتياط حسن علي كل حال»
احتياط در هر حالي چه عقلاً، چه شرعاً و چه عرفاً خوب است. كسي كه بتواند شبهات را
ترك كند هم براي او ملكه احتياط پيدا شده و هم در حرام نمي افتد. امام صادق عليه
السلام مي فرمايند گناه نظير منطقه ممنوع الورود يا قرقگاه است. اگر شباني
گوسفندانش را در اطراف قرقگاه بچراند، بالاخره گوسفندها وارد قرقگاه مي شوند. يعني
انسان اگر اطراف گناه بگردد و به شبهات اهميت ندهد كم كم وارد گناه مي شود.
فرق بين شجاع و مقهور در همين است كه شجاع عاقلانه و سنجيده كار مي كند، اما مقهور
بي باك عمل نموده و يا سخن مي گويد. اما احمق اول عمل نموده يا سخن مي گويد و بعد
فكر مي كند و احتمالاً از گفتار و كردارش نيز پشيمان مي شود. بنابراين سنجيده سخن
گفته و سنجيده كار كنيد و در گفتار و اعمالتان مشتبهات را ترك نماييد و از خدا
بخواهيد، تا به شما توفيق دستيابي به ملكه عدالت را عطا فرمايد.
ميانه روي و تعادل در امور
مطلب ديگر اينست كه در مباحث اخلاقي بايد تعادل مراعات شود، زيرا اگر تعادل رعايت
نشده و افراط گري پيش آيد، فضيلت مطرح نخواهد بود. فضيلت آنجاست كه تعادل حفظ شود و
افراط و تفريط در ميان نباشد. شخصي كه در رعايت مشبهات لاابالي باشد هر حرفي را مي
زند، هر كاري را انجام مي دهد، هر غذايي را مي خورد و هر لباسي را مي پوشد. در
زندگي چنين فردي احتياط وجود نداشته و بنابراين دچار تفريط است. وي معمولاً با شكست
مواجه مي شود و قادر به دستيابي به ملكه تقوا و پيمودن مسير سير و سلوك نيست.
بالاخره به قول امام صادق عليه السلام «هلك من حيث لا يعلم» يعني از راهي كه نمي
داند به جهنم مي افتد. بالعكس فردي كه در احتياط افراط گر باشد وسواسي شده و كارش
از تفريط گري در احتياط بدتر است.
فرد وسواسي چه در طهارت و نجاست وسواس داشته باشد و چه در وضو، غسل و نماز و يا حتي
در افكار، آدمي بدبين است. چنين فردي چه بسا به تدريج در اعتقادات خويش به خدا،
پيامبر (ص)، قرآن، ائمه طاهرين و فقهاي عظام متخيل و بدبين گردد.
وسواس بدعت در دين
در واقع قوه تخيل بر روي شخص وسواسي كار كرده و او را بيچاره مي كند. به قول قرآن
شريف چنين انسانهايي در جهل مركب هستند، و ورشكسته ترين افراد كسي است كه جاهل به
جهل مركب باشد. مصداق آيه ي مذكور در واقع شخص وسواسي است، زيرا مي فرمايد:
«قُلْ هَلْ نُنَبّئُكُمْ بِاْلاَخْسَرينَ اَعْمالاً. اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ
فيِ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (كهف
/ ١٠۴ و ١٠٣)
يعني مي خواهيد به شما بگويم ورشكسته ترين افراد چه كساني هستند؟ افرادي كه كار بد
انجام داده، اما مي پندارند كه كارشان خوب است.
يك مصداق آيه ي فوق كسي است كه در دين بدعت مي گذارد. يعني به عنوان مثال مرجع
تقليد وي در رساله نوشته كه وقتي دستت نجس شد، اگر عين نجاست در آن نباشد در جريان
آب جاري يا فرو بردن در آب كر پاك مي شود. اما اين شخص به اصطلاح كاسه داغ تر از آش
شده و وسواس بخرج مي دهد. يعني دفعه اول دست را درون حوض برده، اما به دلش نمي چسبد
و بار ديگر اين كار را مي كند و باز مي گويد نشد و دفعه سوم و دفعه چهارم و... تا
كجا شيطان دست از سر او بردارد. حركت اين فرد در بار نخست مطابق رساله بوده، اما
دفعه دوم حرام و بدعت مي باشد.
همچنين غسل كردن حداكثر نبايد بيش از پنج دقيقه بطول انجامد. زيرا در يك دقيقه
قسمتهاي نجس بدن پاك شده، در كمتر از يك دقيقه سر و گردن، در عرض يك دقيقه طرف راست
و يك دقيقه طرف چپ شسته مي شود. اين امر طبق رساله و بر اساس قول امام صادق عليه
السلام مي باشد. اما متأسفانه بعضي از افراد ده دقيقه، يك ربع و حتي يك ساعت زير
دوش مي مانند. در حاليكه بايد بدانند هر چه غير متعارف شود حرام است. در واقع فرد
وسواسي دو كار حرام انجام مي دهد. اول اينكه بطور غير متعارف زير دوش مانده و دوم
اينكه در مصرف آب افراط كرده است. چه اگر آب متعلق به خودش باشد اسراف نموده
«انَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين» (اعراف – ٣١) و اگر مال ديگران باشد حق الناس را
زير پا گذاشته است. به قول قرآن كريم چنين فردي ورشكسته ترين افراد است. زيرا اگر
قوه ي خيال او را فرا گيرد و دچار وسواس گردد نه تنها دنياي خود، بلكه دنياي همسر و
فرزندان و اطرافيانش را نيز تباه مي كند.
وسواس جنوني رو به تزايد
بسياري از وسواسي ها كارشان به جايي مي رسد كه نماز نمي خوانند، زيرا نمي توانند
وضو بگيرند و يا غسل كنند. بسياري در حاليكه وقت نماز مي گذرد، نمي توانند از زير
دوش بيرون آيند. به قول يك جوان دانشگاهي يكي از روزهاي سياه زندگيم روزي بود كه
نماز صبحم قضا شد. آري، روز سياه انسان آن روزي است كه نسبت به نماز لاابالي باشد و
آدم وسواسي لاابالي در نماز است. اين درد به اندازه اي بزرگ و مهم است كه به وسيله
ي آن شيطان، انسان را به جايي مي رساند كه نمازش قضا مي شود، ولي متوجه نيست.
فردي مي گفت: اول اذان صبح براي غسل كردن به حمام عمومي رفتم، اما آفتاب زد و غسل
من درست انجام نشد، لذا نماز نخواندم.از آن حمام بيرون آمده و به حمام ديگري رفتم و
از آفتاب تا قبل از ظهر در آن بودم تا توانستم يك غسل انجام دهم. آري، آدم
وس.وسواسي به اين بدبختي كشيده مي شود و يك ديوانه به تمام معنا مي گردد.
فرد ديگري نمي تواند الله اكبر نماز را اداء كند، مي گويد ال ال، ال و بعد هم
عصباني شده و فرزندانش را كتك مي زند. بعضي ديگر به خاطر اينكه نمي توانند نماز
بخوانند شيشه هاي خانه را مي شكنند. به هر حال وسواس از نظر روان شناسي، اخلاق و از
نظر روايات اهلبيت نحوه اي ديوانگي رو به تزايد بوده و نهايتاً به جنون منجر مي
گردد. يعني به عنوان مثال اگر براي گرفتن وضو از حد متعارف كه فرضاً سه دقيقه است،
يك دقيقه بيشتر وقت صرف كرده و فردا يك دقيقه بيشتر و چند روز بعد دقيقه اي ديگر،
بعد از مدتي به جنون مي رسد. يكي از افراد وسواسي مي گفت: من ثلاث البول گرفتم، وقت
وضو گرفتن لرز كرده و مي گويم چه كنم؟ مي خواهم وضو بگيرم ولي نمي توانم. فردي كه
براي يك وضو ساعتها به خود مشغول مي شود از نظر قرآن ورشكسته ترين افراد بوده و از
نظر روان شناسان و علماي علم اخلاق ديوانه است.
يقين وسواسي حجت نيست
مرحوم صاحب عروة در رساله مي نويسد: «لا اعتبار بقطع الواسواسي» فقهاء و مراجع
تقليد نيز در اين مورد حاشيه ندارند، يعني همه مي گويند قطع و يقين وسواسي حجت
نيست. زيرا فرد وسواسي يقين نداشته و گرفتار تخيل است.
به عنوان مثال يك آدم ترسو در حمام عمومي چند نفر آدم سم دار و دم دار مي بيند و
نام آنها را جن مي گذارد، بعد هم شايع مي كند كه من در حمام جن ديدم. حال با فرض
اينكه جن نه سم و نه دم داشته و كاري با اين فرد ندارد معلوم مي شود كه براي آدم
ترسو در حمام جن درست مي شود. يا آدم ترسويي كه به گورستان رفته، مرده اي را مي
بيند كه از قبري بيرون آمده و به راه افتاده است.
يك فرد وسواسي با وجود اينكه فرضاً دستش فاقد نجاست است مرتباً آنرا لمس كرده و به
دنبال نجاست مي گردد و حتي گاه با اشياء سختي مانند سنگ پا به جان دست خود افتاده و
پوست و گوشتش را مي برد. وضعيت اين فرد مانند همان كسي است كه در حمام جن و يا در
گورستان مرده متحرك مي بيند. بنابراين روشن است كه قطع چنين فردي در مورد نجاست
دستش اشتباه و جهل مركب مي باشد. لذا اگر از اين تخيل دست برندارد قرآن او را
ورشكسته ترين افراد مي شمارد.
افسارهاي رنگارنگ شيطان
در روايات مي خوانيم كه شيطان با يك كلاه رنگارنگ به نزد حضرت موسي عليه السلام آمد
و كلاهش را برداشت و با آن حضرت سلام و عليك كرده و گرم گرفت. حضرت موسي عليه
السلام به او گفت: اين كلاه چيست؟ شيطان پاسخ داد. من هر كسي را با رنگي از رنگهاي
اين كلاه به جهنم مي كشم. اتفاقاً شخصي خواب صادقي نيز در اين مورد ديده است. وي
شيطان را ديده كه يك دسته طناب رنگارنگ و يك زنجير به همراه دارد. از شيطان مي
پرسد: كجا مي روي؟ و او مي گويد: مي خواهم مردم را مهار كنم. آن شخص مي پرسد: اين
طنابها چيست؟ شيطان مي گويد طنابها را افسار كرده و به وسيله ي آن مردم را به جهنم
مي كشم. سپس آن شخص مي پرسد: چرا طنابها رنگارنگ هستند؟ پاسخ مي شنود كه هر كسي را
با رنگي اسير مي كنم. به يكي مي گويم دزدي كن، به ديگري مي گويم زنا كن، به يكي مي
گويم به نامحرم نگاه كن، به ديگري مي گويم غيبت كن و يكي را به غش در معامله و
گرانفروشي وادار مي كنم. در اينجا آن شخص مي پرسد: طناب من كدام است؟ و شيطان پاسخ
مي دهد كه تو و امثال تو خود به جلو مي رويد و احتياجي به طناب نداريد. سپس شخص
مذكور زنجير را نشان داده و مي پرسد: اين زنجير مال كيست؟ شيطان مي گويد: مال سيد
رضي است، امشب دو سه بار به سراغش رفته و زنجيرش كردم اما هر بار زنجير را پاره
كرد.
اتفاقاً اين شخص صبح به نزد سيد رضي رفته و متوجه مي شود كه فردي امانتي را كه شايد
سهم امام بوده نزد ايشان گذاشته و سيد رضي از آنجا كه احتياج شديدي به پول پيدا
كرده بود، چند بار مي رود تا امانتي را بردارد، امام بالاخره اين كار را نمي كند.
ماجراي اين خواب به انسان مي آموزد كه شيطان هر كسي را از راهي به جهنم مي برد. اما
تذكر اين نكته لازم است كه بالاترين مهارها كه از زنجير محكم تر و پره كردن آن از
همه مشكلتر است وسواس مي باشد. قرآن شريف مي فرمايد: يكي از مهارها اينست كه از راه
دين انسان را بيچاره مي كند. شيطان خود به خداوند تشر زده و مي گويد:
«قالَ فَبِما اَغْوَيْتَني لاَقْعُدَنَّ لَهُم صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ. ثُمَّ
لاتَيْنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ اَيْدِيْهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَيْمانِهِمْ
وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ اَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ» (اعراف / ١٧ و ١٦)
شيطان مي گويد خدايا قسم به خودت كه من بر سر راه بني آدم مي نشينم و آنها را از
راه مستقيم منحرف مي كنم. سپس مي گويد از جلو و عقب، از راست و چپ بر انسان هجوم
برده و بالاخره بر او غالب مي شوم و كم هستند كساني كه نتوانم به ايشان دسترسي
يابم.
امام باقر عليه السلام مي فرمايند: اينكه شيطان مي گويد از جلو مي آيم، بدين معني
است كه آخرت را در چشم او كوچك جلوه مي دهم و اينكه مي گويد از عقب مي آيم، يعني
دنيا را در چشمش بزرگ جلوه مي دهم همچنين طرف راست، يعني از راه دين مي آيم و طرف
چپ، يعني از راه گناه وارد شده و او را جهنمي مي كنم. در اين مورد امام باقر سلام
الله عليه آيه ي شريفه ي "و عن ايمانهم" را مطرح مي فرمايند. يعني بعضي از افراد
بنام انقلاب يا بنام حزب اللهي غيبت كرده و تهمت مي زنند، شايعه پراكني مي كنند و
شخصيت ديگران را مي كوبند. در حاليكه راه رياكاري و تظاهر نه تنها اعمال او را
باطل، بلكه وي را كافر مي كند. از نظر قرآن كريم گناه افرادي كه متظاهر و رياكار
باشند در سر حد كفر است.
«... لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاَذي كَالَّذي يُنْفِقُ مَالَهُ
رِئاءَ النّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ...» (بقره / ٢٦۴)
يعني اگر در حق كسي خوبي كردي بر او منت نگذار كه در اين صورت عملت باطل مي شود و
اگر كار خوبي انجام دادي مواظب باش رياكارانه و متظاهرانه نباشد. يعني آنرا به رخ
ديگران نكش. زيرا گناه كار نيكي كه از روي ريا انجام شود به اندازه ي گناه در سر حد
كفر است و مانند كسي است كه ايمان به خدا و روز قيامت ندارد. يكي از مصاديق اين راه
وسواس بوده و مصداق كامل آيه شرفه، آدم وسواسي است.
وسواس، نفوذ شيطان از راه دين
كسي كه وسواس دارد گرفتار شيطان است، منتهي اين گرفتاري به اسم دين مي باشد. در اين
مورد شيطان نتوانسته في المثل خانم را به بي عفتي بكشاند، بنابراين به وسواس كشانده
و اين گناه اگر بالاتر از بي عفتي نباشد كمتر از آن نخواهد بود. همچنين در جايي كه
شيطان نتوانسته فرد را به غيبت، زخم زبان، ناسازگاري در خانه يا غش در معامله
وادارد و به جهنم ببرد، از راه وسواس آمده و او را مهار مي كند. لذا اغلب مشاهده مي
گردد كه ما طلاب بيشتر از اقشار ديگر دچار وسواس مي شويم.
به عنوان مثال فردي را در نظر آوريد كه وقتي در نماز به ولاالضالين مي رسد چندين
بار مي گويد والض، والض، والض و يا زماني كه مي خواهد الله اكبر بگويد چندين بار
ال، ال، ال را تكرار مي كند.
اين فرد در واقع نمازش باطل شده، در حاليكه مي پندارد كار درستي انجام مي دهد. يكي
از مراجع بزرگ تعريف مي كرد بزرگي را ديدم كه سر حوض مدرسه فيضيه وضو مي گرفت، اما
اين كار را با وسواس انجام مي داد. از او پرسيدم: اگر عوام وضو گرفتن به اين نحو را
از تو ياد بگيرند روز قيامت چه جوابي مي دهي؟ خوشبختانه اين سئوال در آن مرد بزرگ
مؤثر واقع شد و ديگر اينچنين وضو نگرفت.
فردي به نزد امام جعفر صادق عليه السلام رفته و ابتدا از دين و عقل شخص ديگر تعريف
كرده و در آخر كار نيز يادآور گرديد كه وي وسواسي است. آقا امام صادق عليه السلام
تبسم كرده و فرمودند: اين چه عاقلي است كه وسواس دارد؟ يعني اگر عاقل بود كه وسواس
نداشت.
وسواس فكري
فرد وسواسي كم كم دچار وسواس فكري نيز مي شود. يعني تبديل به فردي بدبين به ديگران
و اهل سوءظن و به دنبال آن منزوي از جامعه و بداخلاق در منزل و اجتماع خواهد شد. در
آخر نيز وسواس وي تا مرحله بدبيني به خدا و پيغمبر و اهلبيت پيش مي رود. البته
بدبيني به مردم درد و گناه بزرگي است، اما بدبيني به خدا و اهلبيت از نظر اسلام و
علماي علم اخلاق دردي سرطاني و وسوسه بزرگ شيطان محسوب مي شود. در واقع شيطان به دو
صورت انسان را وسوسه مي كند كه يكي از راه مستقيم و ديگري از راه غير مستقيم مي
باشد. در شكل مستقيم وسوسه شيطان به صورت گول زدن و فريب دادن جوان و پير است، و
العياذ بالله آنها را به فحشا مي كشاند. اما صورت غير مستقيم وسوسه اي است كه قرآن
نام آن را خناس مي گذارد و يكي از مصاديق آن وسواس مي باشد. در اين طريق در واقع
انسان غير مستقيم به سوي جهنم كشانده مي شود.
"بي اعتنايي" علاج وسواس
به راستي افراد وسواسي بايد چه كنند؟ و راه علاج وسواس چيست؟ درد وسواسي درد بزرگ و
مشكلي است، اما درمان آن بسيار آسان مي باشد. البته بدين شرط كه فرد وسواسي قابل
انعطاف بوده و از داروي خود استفاده كند تا انشاءالله ظرف چند ماه بهبود يافته و
ريشه مرض در او بسوزد. داروي فرد وسواسي در يك كلام "بي اعتنايي" است. به قول استاد
بزرگوار مرحوم آية الله العظمي بروجردي رضوان الله عليه وسواسي بايد مدتي نجس بخورد
(البته به عقيده ي خودش، والاقطع او حجت نيست)، نجس بپوشد، نجس نماز بخواند، در
مسجد با حال نجس برود و بر اثر برخورد با ديگران آنها را نجس كند. يعني به خيال خود
يك لاابالي در طهارت و نجاست بشود. اگر فرد مورد نظر يك ماه مانند عرف مردم رفتار
كند و بطور مثال به همسرخود نگريسته و از او تقليد نمايد بهبود خواهد يافت.
استاد بزرگوار مرحوم آيه الله العظمي بروجردي رضوان الله عليه مي فرمودند: من در
وقت نماز محتاط بودم، يعني يقين پيدا نمي كردم كه مثلاً ظهر شده و يا مغرب سر رسيده
است. آن زمان در اصفهان پاي درس مرحوم آقا ميرزا عبدالمعالي رضوان الله عليه كه
انساني عالم، عارف و متقي بود مي رفتم. ايشان در مسجد حكيم اصفهان تا اول ظهر درس
مي گفتند و وقتي مؤذن الله اكبر مي گفت درس را تمام مي كردند. گويا به ايشان خبر
رسيد كه من قدري محتاط هستم. به همين دليل روزي بعد از درس گفتند: آقا سيد حسن اول
وقت است، بلند شو و نماز كن. من قدري صبر كردم، فرمودند: تأمل نكن، بلند شو و بگو
چهار ركعت نماز باطل بجا مي آورم قربة الي الله و به راستي كه راه برخورد با وسواس
همين است.
آقاي بروجردي رضوان الله عليه در جاي ديگري مي فرمودند: اوائل طلبگي در نماز خواندن
وسواس داشتم و مرحوم آخوند كاشي متوجه اين وسواس شده بود. (مرحوم آخوند كاشي انسان
عجيبي بوده و بطور مثال به يكي از شاگردانش گفته بود كه من ملائكه را به همان صورت
كه قرآن فرموده مي بينم)
«اُولي اَجْنِحَةٍ مثني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» ( فاطر / ١)
ايشان به هم حجره اي من فرموده بود وقتي او يك با نمازش را بجا آورد و خواست بار
دوم آن را بخواند هلش بده و نگذار اين كار را انجام دهد. روزي من نماز ظهر و عصر را
خواندم، اما به دلم نچسبيد. آمدم بار دوم آنرا بجا آورم كه هلم دادند. دفعه ي دوم و
دفعات ديگر قصد كردم، باز نگذاشتند. مرحوم آقاي بروجردي در اينجا تبسمي كرده و مي
فرمودند بعدها فهميدم كه تكرار نماز كاري اشتباه و يك تخيل است.
علاج عملي و معنوي وسواس
وسواس درباره ي اعتقادات نيز به همين گونه عمل مي كند. فردي خدمت پيامبر اكرم صلي
الله عليه و آله آمده و گفت: يا رسول الله هلاك و بيچاره شدم. پيغمبر فرمودند: مي
خواهي بگويم چرا؟ بخاطر اينكه شيطان تو را وسوسه كرد و گفت چه كسي تو را آفريد؟ تو
گفتي: خدا. بعد گفت خدا را چه كسي آفريده؟ اينجا در جواب ماندي. آن فرد تصديق كرده
و گفت: آري يا رسول الله، چنين شد. حضرت فرمودند: وقتي اين تخيل پيش آمد بگو لا اله
الا الله و خود را منصرف كن. اين دارويي است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله ارائه
داده اند.
در واقع راه علاج عملي افرادي كه نسبت به خدا، پيغمبر صلي الله عليه و آله، اهلبيت،
مراجع تقليد و بنده هاي خداوند خيال بد مي كنند بي اعتنايي و انصراف است، به طوري
كه وقتي خيال بد به سراغشان آمد خود را به كار و فكر ديگري مشغول دارند. اگر
خوابيده اند از جا بلند شده و به كاري مشغول شوند. اگر بي كار نشسته اند به مطالعه
سرگرم شده و يا مصاحبي پيدا كنند و به هر حال خود را از فكر بد منصرف سازند.
علماي علم اخلاق و كليه ي مراجع معتقدند كه اگر يك فرد وسواسي بگونه اي كه گفته شده
عمل نمايد صد در صد بهبود خواهد يافت، البته به شرطي كه بي اعتنايي در او مستمر
باشد. يعني اگر يك روز بي اعتنا بوده و دو روز وسواس بخرج دهد مرضش شديدتر خواهد
شد. اما راه علاج معنوي وسواس چنانكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده اند
پناه بردن به كلمه ي لا اله الا الله و لا حول و لا قوه الا بالله است. پناه بردن
به قرآن داروي هر دردي بوده و خواندن قرآن براي افراد وسواسي بسيار مؤثر است.
مخصوصاً قرائت چهار سوره ي توحيد، كافرون، خلق و ناس تأثير زيادي دارد. سوره ي قل
اعوذ برب الناس مربوط به وسواسي ها بوده و اين هم يك زنگ خطر است. قرآن شريف مي
گويد سه مرتبه براي يك چيز به خدا پناه ببر.
«قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ. مَلِكِ النّاسِ – اِلهِ النّاسِ – مِنْ شَرِّ
الْوَسْواسِ اللخَنّاسِ»
(ناس / ۴ – ١)
اي خدا پناه مي برم به تو، اي خدا پناه مي برم به تو، اي خدا پناه مي برم به تو، از
چه چيز؟ از شر شيطان كه بطور غير مستقيم وسوسه مي كند. خدايا پناه مي برم به تو از
شر شيطان كه از راه وسواسي گري آمده تا مرا بيچاره كند. پس افراد وسواسي چهار سوره
"قل" را فراوان بخوانند و هر گاه دچار حالت وسواس شدند دو ركعت نماز بجا آورند.
چنانكه در روايت است كه به نماز پناه ببريد. كار پيامبر صلي الله عليه و آله نيز
بدين گونه بود و بطور مثال وقتي جنگ مغلوبه مي شد ايشان مي فرمودند امتي الصلوة بعد
پياده شده و دو ركعت نماز مي خواند و آنگاه غلبه پيدا مي كردند قرآن كريم نيز مي
فرمايد:
«وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْر وَ الصَّلوةِ» (بقره / ۴۵)
يعني به نماز پناه ببريد. بنابراين در اينجا دو جهت عملي و معنوي نسخه درمان وسواس
ارائه گرديد.
عدم استجابت دعاي وسواسي
در آخر بايد به افراد وسواسي يادآوري نمود كه دعاي فرد وسواسي مستجاب نمي شود. پس
هشدار كه درد و گناه بزرگي به سراغتان آمده كه براي درمان آن بايد كمر همت بسته و
با بي اعتنايي به وساوس شيطان از خداوند تقاضاي شفا نماييد. باشد كه دعايتان مستجاب
گردد.
حضرت قاسم در شب عاشورا
حال چند كلمه مصيبت خوانده و در رثاي حضرت قاسم بگوييم. حضرت قاسم در شب عاشورا
كاري كرد كه امام حسين عليه السلام تا سر حد بيحال شدن به گريه افتادند. ايشان قاسم
را در آغوش گرفته و در حاليكه هر دو گريه مي كردند بيحال شدند. ماجرا از اين قرار
بود كه امام حسين عليه السلام از مدينه كه حركت كردند تا كربلا و تا شب عاشورا،
مرتب افراد و اهلبيت را مهياي اسارت مي كردند. ايشان به همه يادآور مي شوند كه روز
عاشورا روز شهادت است و بيرونيها را نيز بيرون مي كردند. انسان با مطالعه تاريخ
كربلا مشاهده مي نمايد كه دو كار از امام حسين عليه السلام فراوان سر زده است. يكي
مهيا كردن زنان و فرزندان و ديگري بيرون كردن نامحرمان. لذا افراد زيادي از آنها كه
لياقت شهادت در كربلا را نداشته و با امام سنخيت نداشتند از وسط راه جدا شده و
برگشتند. در كربلا نيز بسياري يكي يكي رفتند. شب عاشورا نيز امام حسين عليه السلام
باز صحبت كرده و فرمودند فردا همه كشته مي شويد، پس هر كس مي خواهد برود. در مقاتل
مي خوانيم كه بسياري رفتند و اين هفتاد و يك نفر ماندند. بعد امام حسين عليه السلام
به آنها كه ماندند آنچه بايد بگويد گفت، و جذبه ايشان آن افراد را به قدري فرا گرفت
كه در روز عاشورا بعضي با بدن عريان ديوانه وار به ميدان مي رفتند. راجع به زهير مي
گويند مانند ديوانگان شده بود. او بر روي شانه امام حسين عليه السلام دست مي زد و
مي گفت حسينم جلو برو تا به دنبالت بيايم، قربانت بروم كه مرا بهشتي كردي و باعث
شدي كه امروز پيغمبر را ملاقات كنم.
اصحاب امام حسين عليه السلام حال عجيبي پيدا كرده بودند، امام حسين عليه السلام در
شب عاشورا فرمود: فردا همه كشته مي شويد. قاسم پرسيد: عمو جان آيا فردا من هم شهيد
مي شوم؟ فرمود: عزيزم شهادت در نزد تو چگونه است؟ قاسم گفت: "احلي من العسل" مرگ در
راه حسين عليه السلام، مرگ در راه اسلام از عسل برايم شيرين تر است.
البته شنيدن كي بود مانند ديدن، بيان مطلبي كه قاسم بر زبان آورد با آنچه كه در آن
لحظه و در جمع اصحاب مي گذشته تفاوت بسياري دارد. اين صحنه آنقدر جذاب بود كه همه
را به گريه انداخت. امام حسين عليه السلام بلند شده و قاسم عزيزش را در آغوش مي
گيرد. قاسم گريه شوق كرده و امام حسين عليه السلام نيز گريه مي كند، تا آنجا كه هر
دو بيحال مي شوند. به هر حال حضرت به قاسم فرمودند: تو هم شهيد مي شوي. فردا صبح پس
از شهادت علي اكبر، قاسم به نزد عمو رفته و مي گويد. عمو جان اجازه رفتن به ميدان
بده، خود گفتي كه كشته مي شوم، پس اجازه گرفته و راهي ميدان مي شود.
امام حسين عليه السلام بر بالاي پيكر حضرت قاسم
در مقاتل مي نويسند روباه صفتي شمشيري به فرق مبارك قاسم زد و حضرت قاسم ديگر
نتوانست بجنگد، حتي نتوانست روي اسب بنشيند و از بالاي اسب بر زمين افتاد و گفت عمو
جان من هم رفتم، خداحافظ.
زماني كه آقا امام حسين جلو آمدند، زماني بود كه قاتل قاسم بر روي سينه اش نشسته
بود و مي خواست سرش را از تن جدا كند. پس جنگ مغلوبه شد و معلوم است كه در اين ميان
پيكر حضرت قاسم زير سم اسبان قرار گرفت. لذا بعضي از مقاتل جمله اي از حضرت قاسم
نقل مي كنند كه گفت: عمو جان به خدا استخوانهاي سينه ام در هم شكست و زير سم ستوران
له شدم. امام حسين عليه السلام پس از اينكه توانست لشكر را متفرق كند، بالاي سر
قاسم نشست. جمله اي را گفت كه بالاي سر علي اكبرش نيز بيان نداشت. فرمود: قاسم جان
برايم بسيار سخت و مشكل است وقتي آمدم كه نمي توانم به فريادت برسم، وقتي آمدم كه
فرق شكافته و بدن پاره پاره ات را مي بينم، وقتي آمدم كه بدنت پر از زخم سم ستوران
است و من چاره اي ندارم جز اينكه بالاي سر تو گريه كنم.