بررسى‏هاى اسلامى جلد دوم

علامه سيد محمد حسين طباطبايى
به كوشش: سيد هادى خسرو شاهى

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - ديباچه كتاب اسفار و غير آن.
(2) - يكى مسئله وحدت حقيقت و سنخ وجود و ديگرى مختلف و متفاوت بودن اين حقيقت واحد.
(3) - كتاب اسفار، سفر اول، فصل 33، بحث و تحصيل.
(4) - اين مقاله به عنوان فصل اول اين بخش، در اين كتاب نقل و درج گرديد.
(5) - در مجله راهنماى كتاب، (سال چهارم)، ص 915-923.
(6) - اين معنا از مثالى كه معمولا در اين مورد زده مى‏شود به خوبى روشن است، چه در حد سرير (تخت خواب) گفته مى‏شود: سرير چيزى است كه او را نجار (علت فاعلى) از چوب (علت مادى) در فلان شكل (علت صورى) براى خواب (علت غائى) مى‏سازد و از اين مثال نحوه مد خليت هر كدام از علل اربع در معلول پيداست و ما همه اين علل را ذاتى مى‏ناميم به معناى با لذات مقابل بالعرض، ولى مثل اين كه ناقد محترم چنان كه از حاشيه صفحه 681 بر مى‏آيد جور ديگر فهميده‏اند كه قطعا اشتباه است و چون بيانشان خيلى روشن نيست، نويسنده از نسبت و تعقيب خوددارى مى‏كند. و نظر اين ابهام در بيانى است كه در صفحه 861 راجع به عدم سازش مسئله حركت جوهرى با نتايج علوم تجربى دارند، عبارت ناقد محترم روشن نيست مانند اين كه اظهار اميد و راى مى‏كنند كه روزى بتوان حركت جوهر را از راه تجربه به دست آورد، ولى روشن نكرده‏اند كه در مسائل كلى فلسفى چگونه قابل تشخيص است؟ و اين كه ثبوت و عرم حركت در جوهر چگونه مى‏تواند در علوم تجربى از حيث نتايج تاثير داشته باشد؟
(7) - سير حكمت در اروپا، ج 2، ص 142.
(8) - مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى.
(9) - *الاخبار بعدالعلم بها اوصاف و الاوصاف قبل العلم بها اخبار.
(10) - مقاله اين نگارنده تحت عنوان امكان عام در مجله دانشكده ادبيات (شماره آذر - بهمن 1346) چاپ شده و پاسخ علامه بزرگوار آقاى سيد محمد حسين طباطبائى بحثى درباره امكان كه عين جملات مقاله اين جانب را به عنوان اشكال و پاسخ خود را به عنوان جواب مرقوم داشته‏اند، در شماره خرداد - تير 1349 همان مجله مندرج است (هر دو مقاله در اين كتاب نقل گرديد.)
(11 - بحثى درباره امكان، مجله دانشكده ادبيات، (سال هفدهم)، شماره‏هاى 3 و 4، ص 247.
(12) - همان، ص 247.
(13) - همان.
(14) - حاشيه كتاب اسفار، (تهران: شركت دائره المعارف)، ج 1، ص 169، حاشيه شماره 2.
(15) - اين مقاله تا كنون منتشر نشده بود و توسط خود استاد علامه در اختيار ما قرار گرفت كه براى تكميل بحث درج گرديد.
(16) - اين مقاله پاسخ استاد حائرى به بحث قبلى استاد علامه طباطبائى است كه در چاپ جديد بررسى‏هاى اسلامى براى نخستين بار نقل مى‏شود. با تشكر از استاد دكتر سيد مصطفى محقق داماد كه آن را اختيار ما قرار دادند. (خسرو شاهى)
(17) - محمد حسين طباطبائى، بررسى‏هاى اسلامى، ص 366، مركز انتشارات دارالتبليغ اسلامى، قم 1369 هجرى قمرى، ص 366.
(18) - همان، ص 366.
(19) - ابن سينا، نجات، بخش منطق، ص 60، محيى الدين صبرى كردى، مصر، 1357 هجرى قمرى.
(20) - ابن سينا، الموجز الكبير، مقاله ثالثه فى البرهان.
(21) - صدرالمتالهين شيرازى، رساله فى التصور و التصديق،
(22) - بررسى‏هاى اسلامى، چاپ قم... .
(23) - ملاهادى سبزوارى، شرح منظومه، طبيعات، مقصد چهارم، ص 201، چاپ ناصرى.
(24) - همان.
(25) - اين پاسخ مرحوم استاد حائرى، چند سال پس از نشر بحث علامه طباطبائى تهيه شده و متاسفانه به دست علامه نرسيد تا از توضيحات مجدد ايشان بهره‏مند شويم. و اى كاش اين مباحثه علمى - فلسفى دو استاد بزرگوار ادامه مى‏يافت تا اكنون همگان از آن بهره‏مند مى‏شدند...(خسرو شاهى).
(26) - بقره، آيه 38.
(27) - بقره، آيه 30.
(28) - بقره، آيه 30.
(29) - اسراء، آيه 62.
(30) - اعراف، آيه 20.
(31) - طه، آيه 7
(32) - بلد، آيه 4.
(33) - انبياء، آيه 35.
(34) - انفال، آيه 24.
(35) - روم، آيه 30.
(36) - يعنى مظاهر مراتب عاليه وجوديه مى‏باشند. و به عبارت ديگر: مظاهر علل وجوديه اين موجودات.
(37) - در سوره تغابن، آيه 1 و هم چنين سوره اسراء، آيه 111 آمده است كه: و قل الحمد لله الذى لم يتخذ و لداو لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا .
(38) - نجم، آيه 42.
(39) - احزاب، آيه 40.
(40) - سجده، آيه 42.
(41) - بقره، آيه 194.
(42) - فاطر، آيه 2.
(43) - يونس، آيه 44.
(44) - يس، آيه 54.
(45) - نساء، آيه‏
(46) - انعام، آيه 38.
(47) - غافر، آيه 17.
(48) - مؤمنان، مؤمنان را رها كرده كافران را اولياء و دوستان خود نگيرد و هر كه اين كار را بكند هيچ گونه ارتباطى با خدا ندارد مگر اينكه از ايشان بترسيد و خدا شما را از خود بر حذر مى‏دارد و برگشت به سوى خدا است. (سوره آل عمران، آيه 28).
(49) - كسى كه پس از ايمان (دوباره) كافر شود نه آن كسى كه اجبار شود در حالى كه دلش به ايمان آرام است، بلكه كسى كه كفر در سينه‏اش جاى گيرد (به راستى كفر ورزد) بر ايشان است غضب سختى از خدا و ايشان راست عذابى بزرگ. (سوره نحل، آيه 106).
(50) - در تاريخ كتابا مقاله كه مربوط به 40 سال قبل - 1345 - مى‏باشد و اكنون تعداد شيعيان يك چهارم جمعيت مسلمانان جهان را تشكيل مى‏دهد. متن اصلى اين نقاله، از بين اسناد (((مؤسسه پژوهش مطالعات فرهنگى))) - تهران به دست آمد و براى نخستين بار در مجموعه آثار استاد علامه چاپ مى‏شود. با تشكر از مسولين محترم آن مؤسسه كه كپى اين بحث را در اختيار ما قرار دادند. (خسرو شاهى).
(51 - ان الذين عند الله الاسلام (آل عمران، آيه 19)
(52 - فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله (روم، آيه 30).
(53 - قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى بغير الحق (اعراف، آيه 33).
(54 - انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوه و البعضاء فى الخمر و الميسر ويصدكم عن ذكر الله وعن الصلاه فهل انتم منتهون))).
(55 - يسالونك عن الخمر و المسير قل فيها اثم كبير ومنافع للناس و ائمهما اكبر من نفعهما.
(56) - مورچه و زنبور عسل را ملاحظه كنيد. اين حيوانات براى خويش لانه و آشيانه مى‏سازند و به حكم فطرت، آن را از آن خود مى‏دانند، زيرا آنچه از آذوقه به دست مى‏آورند، در لانه خويش انبار مى‏كنند و اين خود دليل بر اين است كه اين حيوانات براى خود، نسبت به لانه‏اى كه ساخته و آذوقه‏اى كه جمع آورى كرده‏اند، حق اختصاص و مالكيت قائل هستند و در حيوانات ديگر نيز اين خاصيت به خوبى مشهود است. اين حقيقت روشن، در زندگى انسان‏هاى اوليه و بدويان كه زندگى آنان شبيه زندگى بشر اولى است نيز ديده مى‏شود.
فليسين شاله در كتاب تاريخ مالكيت مى‏نويسد: ميان قبايل بدوى، مالكيت اموال به طور اشتراكى، مانع از آن نمى‏شود كه اشخاص مالك اموال خصوصى خود باشند. اين اموال خصوصى شامل اشيائى است كه فرد بدوى شخصا توليد كرده يا ساخته است. لوى برول مى‏نويسد: اين اموال جزو وجوه فرد بدوى است و هرگز از او جدا نمى‏شود؛ مثلا تصور به طورى كه تورونوال نتيجه مشاهدات خود را بين بوميان گينه جديد شرح مى‏دهد، فرد بدوى با اموال خود و آن چيزى كه در نتيجه كار شخصى به دست آورده است، بستگى گسست ناپذيرى دارد. به طورى كه اين اموال نه تنها جزء متعلقات خصوصى، بلكه جزء شخصيت فردى محسوب مى‏شود. به عبارت ديگر: فرد بدوى با داشتن اين اموال شخصيت خود را بالا برده است.
(57) - در جاى ديگرى از همين كتاب، بحث مستقلى به عنوان پاسخ يك نامه، در همين زمينه به عمل آمده است. (خسرو شاهى)
(58) - مائده، آيه 32.
(59) - نساء، آيه 157.
(60) - قاموس كتاب مقدس.
(61) - تاب ميزان الحق، در كتاب قاموس كتاب مقدس نيز با ترديد به اين مطلب اعتراف كرده است.
(62) - در متاب قاموس كتاب مقدس گويد: صريح آنچه به تواتر از گذشتگان نقل شده اين است كه مرقس انجيلش در رومينه نوشته و بعد از وفات پطرس و پولس منتشر شد، ولى چندان اعتبارى ندارد زيرا از ظاهر آن چنين بر مى‏آيد كه آن را براى اهل قبايل و دهاتى ا نوشته، نه براى شهرنشينان و مخصوصا شهر روميه. (دقت شود).
(63) - در قصص الانبيا از كتاب جرجس زدين فتوحى لبنانى نقل كرده است.
(64) - از كتاب كاتلك هرالد نقل شده و در قاموس كتاب مقدس (ماده يوحنا) به آن اشاره شده است.
(65) - منظور نام مترجم انجيل متى است.
(66) - خلاصه اين گفت و گو هم در وسائل ارتباط جمعى اول انقلاب منتشر شد. بعدها هم در يادنامه‏ها نقل گرديد... ولى ما متن كامل گفت و گو با مرحم استاد علامه، را با دقت كامل از روى اصل كامل نوار مصاحبه، مجددا پياده و نقل كرديم. با تشكر از آقاى محمد رضا گائينى كه اصل نوار را در اختيار ما قرار دادند. (خسرو شاهى)
(67) - روم، آيه 30.
(68) - حجرات، آيه 13.
(69) - زمر، آيه 6.
(70) - آل عمران، آيه 85.
(71) - نساء، آيه 125.
(72) - بقره، آيات 133 و 136.
(73) - بقره، آيه 131.
(74) - حج، آيه 78.