بنابراين ، اصل مورد نظر (يعنى اصل قبول كفاف و ترك اتراف )،
((حاكم )) بر قواعد حاكميت در فقه است
نه محكوم آنها، چون اگر امثال اين اصل محكوم و متروك شناخته شود، هوس مالك شدن هر
چيز (به هر اندازه ، و با هر كيفيت و به هر قيمت )، از سوى توانگران و اغنيا و
اشراف ، هيچ مانعى در برابر خود نمى بيند، و در اين هنگام است كه خانواده هاى
توانگر به مصرف كردن مقدارى از هر چيز مى پردازند كه به آن اندازه حق ندارند و به
آنان نمى رسد؛ و در نتيجه براى نيازمندان ديگر امكان به دست آوردن آنچه مورد نياز
است باقى نمى ماند. و اين چگونگى به ذات خود، راه استقرار قسط را در ميان مردم و
رواج آن را در جامعه مى بندد. و اين مطلبى (كاملا) آشكار است و اين امر در دين
اسلام مردود است ، زيرا كه در چنين وضعيتى ، بر قسط قرآنى و عدالت اجتماعى اسلامى
خط بطلان كشيده مى شود، و اين اسلام ديگر آن دين الاهى نخواهد بود كه جامعه هاى
بشرى را خوشبخت گرداند.
ز - محدوديت در وسايل سوارى
28 الامام الصادق (ع ):...و
يركبوا قصدا... اترى الله ائتمن رجلا على مال خول له ، ان يشترى فرسا بعشره آلاف
درهم ، و يجزيه فرس بعشرين در هما... و قال : ((و لا تسرفوا،
انه لا يحب المسرفين ))(497)
امام صادق (ع ): ...(خداوند روا داشته است كه مردم )، به صورتى مقتصدانه از مركب
استفاده كنند... آيا تصور مى كنى كه كسى كه خداوند او را در مالى كه به او داده ،
امين قرار داده است ، مجاز دانسته است كه اسبى به ده هزار درهم بخرد، با اينكه اسب
بيست درهمى براى رفع نيازهاى او كافى است ... و در قرآن كريم مى فرمايد:
و لا تسرفوا، انه لايحب المسرفين ((اسراف
مكنيد كه خدا اسرافكاران را دوست نمى دارد))؟
29 الامام الصادق (ع ): المال مال الله ، جعله و دائع عند
خلقه ، و امرهم ان ياكلوا منه قصدا... و يركبوا منه قصدا.... فمن تعدى ذلك كان اكله
حراما... و ما ركبه منه حراما.(498
)
امام صادق (ع ): مال ، مال خداست ، كه آن را همچون امانت به بندگان خود سپرده است ،
و به آنان فرمان داده است كه با ميانه روى از آن بخورند... و با ميانه روى از مركب
سوارى استفاده كنند... پس هر كس از اين حد تجاوز كند، خوردنش حرام است ... و سوار
شدنش حرام .
30 الامام الهادى (ع ) - قال ابوطيفور المتطبب : سالنى
ابوالحسن (على الهادى )(ع ): اى شى ء تركب ؟ قلت : حمارا. قال : بكم ابتعته ؟ قلت :
بثلاثه عشر دينارا. قال : ان هذا لهو السرف ، ان تشترى حمارا بثلاثه عشر دينارا و
تدع برذونا...(499
)
امام هادى (ع ) - ابوطيفور پزشك مى گويد: ابوالحسن (امام على هادى (ع )) از من
پرسيد: ((بر چه مركبى سوار مى شوى ؟))
گفتم : بر خر؟ فرمود: ((آن را چند خريده اى ؟))
گفتم : سيزده دينار. فرمود: ((اين اسراف است ، كه خرى را به
سيزده دينار بخرى و يابويى (ارزان قيمت ) نخرى ))...
ح - محدوديت در مسكن
31 النبى (ص ) : ...من بنى بنيانا، رياء و سمعه ،
حمله يوم القيامه الى سبع ارضين ، ثم يطوقه نارا توقد فى عنقه ، ثم يرمى به فى
النار. فقلنا: يا رسول الله ! كيف يبنى رياء و سمعه ؟ قال : يبنى فضلا على ما يكفيه
، او يبنى مباهاة .(500)
پيامبر (ص ): ...هر كس بنايى را به ريا و براى شهرت بسازد، او را در قيامت به هفت
طبقه زمين مى برد، سپس به صورت گردنبندى آتشين برگرد گردن او در مى آيد، و آنگاه
همراه با آن در آتش فرو افكنده مى شود. گفتيم : يا رسول الله ! خانه چگونه به ريا و
براى شهوت ساخته مى شود؟ فرمود: به اينكه بيش از اندازه كفاف بسازد، يا براى اينكه
به آن ببالد.
32 الامام الصادق (ع ): ما بنى فوق ما يسكنه ، كلف حمله يوم
القيامه .(501)
امام صادق (ع ): آنچه بيش از نياز سكونت ساخته شود، صاحب آن - در قيامت - مكلف به
حمل آن مى شود.
33 الامام الصادق (ع ): كل بناء ليس بكفاف فهو و بال على
صاحبه يوم القيامه .(502)
امام صادق (ع ): هر بنايى كه بيش از كفاف و بسندگى باشد - در روز قيامت - وبال و
عقوبتى براى صاحب آن خواهد شد.
ط - مسكن اضافى يا اشرافى و طرد آن
(نهى از اسراف در ساختمان )
قرآن :
1 اتبنون بكل ريع آية تعبثون # و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون
.(503)
آيا بر هر فراز گاهى به بازيچه نشان راهى مى سازيد # و كاخهايى افراشته (يا
آبدانهايى ) فراهم مى آوريد (به اين خيال ) كه شايد جاودانه در آنها بمانيد (و به
مرگ و كوچيدن از اين خاكدان نمى انديشيد)؟
حديث :
1 النبى (ص ) : ان لكل بناء يبنى و بال على صاحبه يوم
القيامه ، الا ما لابد منه .(504)
پيامبر (ص ): هر بنايى كه ساخته شود، براى صاحب خود - در روز قيامت - وبالى خواهد
بود. مگر ساختمانى باشد به اندازه نياز.
قرآن كريم ، ساختن ساختمانهاى تجملى و اشرافى را - چنانكه در دو آيه پيش گذشت - نهى
كرده است ، شيخ طبرسى مى گويد: اتبنون بكل ريع
((يعنى در هر جاى بلند...، آيه تعبثون يعنى بنايى كه براى
سكونت به آن نياز نداريد، بلكه بيهوده و براى بازى (و مشغول بودن ) و سرگرمى مى
سازيد؛ گويى خداوند ساختن جايى را كه به آن نيازى ندارند، ((عبث
، كارى بيهوده )) ناميده است - چنانكه ابن عباس (به روايت
عطا) چنين گفته است ، و مؤ يد آن است اين خبر كه از انس بن مالك نقل شده است :
ان رسول الله (ص ) خرج فر اى قبه مشرفه ، فقال : ما هذه ؟
قال له اصحابه : هذا لرجل من الانصار، فمكث حتى اذا جاء صاحبها فسلم فى الناس ،
اعرض عنه . و صنع به ذلك مرارا حتى عرف الرجل الغضب و الاعراض عنه ، فشكا ذلك الى
اصحابه و قال : و الله انى لانكر نظر رسول الله (ص ) ، ما ادرى ما حدث فى و ما صنعت
؟ قالوا: خرج رسول الله (ص ) فراى قبتك فقال : لمن هذه ؟ فاخبرناه . فرجع الى قبته
فسواها بالارض ، فخرج رسول الله (ص ) ذات يوم فلم ير القبه ، فقال : ما فعلت القبه
التى كانت ههنا؟ قالوا: شكا الينا صاحبها اعراضك عنه ، فاخبرناه ، فهدمها. فقال :
ان لكل بناء يبنى ، و بال على صاحبه يوم القيامه ، الا ما لابد منه
((روزى رسول خدا (ص ) در آمد و (بر سر ساختمانى ) قبه اى
بلند ديد. پرسيد: اين چيست ؟ اصحاب گفتند: اين ساختمان از آن يكى از انصار است .
پيامبر (ص ) درنگ كرد تا صاحب آن آمد و در ميان مردم سلام كرد، پيامبر (ص ) از او
روى گرداند. اين كار را چند بار در حق او تكرار كرد، تا آن مرد سرانجام از خشم و
اعراض رسول خدا (ص ) از خودش آگاه شد، و نزد اصحاب گله كرد و گفت : من متوجه نظر
تند رسول خدا (ص ) شده ام ، ليكن نمى دانم چه شده است و من چه كرده ام ؟ گفتند:
پيامبر (ص ) بيرون آمد و قبه تو را ديد و پرسيد كه : ((اين
از آن كيست ؟ ما به او گفتيم كه مال تو است . پس آن مرد رفت و قبه (ويران و) با
زمين يكسان كرد. سپس رسول خدا (ص ) روزى بيرون آمد و آن قبه را نديد، پرسيد: قبه اى
كه اينجا بود چه شد؟ گفتند: صاحب آن علت اعراض تو را از ما جويا شد و ما او را آگاه
كرديم ، و او آن را ويران ساخت . در اينجا پيامبر (ص ) فرمود: هر بنايى كه ساخته
شود، براى صاحب خود - در روز قيامت - وبالى خواهد بود، مگر ساختمانى باشد به اندازه
دنيا)).
و حكمت عملى در اين موضعگيرى قاطع ، آن است كه منع شدن ساختن چنين بناها و عادت
دادن مردم به دورى جستن از آنها، موجب آن مى شود كه زمينها و مصالح ساختمانى به
ديگران برسد و كسان ديگر نيز فرصت بهره مند شدن از خانه اى - هر چند تنگ و كوچك -
پيدا كنند.
نيز درباره محدوديت تصرف در اموال و مصرف آنها، به بند ((اء))،
از فصل دوم ، از همين باب رجوع كنيد.(505)
ى - مصرف نابجاى مال و بيم دادن از آن
حديث :
1 الامام على (ع ): الا! و ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير
و اسراف ...(506)
امام على (ع ): آگاه باشيد! كه بخشيدن مال در آنجا كه حق (و درست ) نيست ، تبذير
است و اسراف ...
2 الامام الصادق (ع ): ثلاثه ترد عليهم دعوتهم : رجل رزقه
الله مالا فانفقه فى غير وجهه ، ثم قال : يا رب ارزقنى ، فيقال له : الم ارزقك ؟(507)
امام صادق (ع ): سه كس دعايشان مستجاب نمى شود: مردى كه خدا مالى روزى او كرده است
و او آن را نابجا به مصرف رسانده است ، كه چون بگويد: پروردگارا، مرا روزى ده ! به
او گفته شود: ((مگر به تو روزى ندادم ))؟
3 الامام الصادق (ع ) - فى عد الثلاثه الذين لايستجاب لهم
دعوه : رجل اعطاه الله مالا فانفقه فى غير حقه ، ثم قال : اللهم ارزقنى ، فلا
يستجاب له ...(508)
امام صادق (ع ) - در شمارش سه كسى كه دعايشان مستجاب نمى شود: مردى كه خدا مالى به
او عطا كند، و او آن را در غير جاى شايسته خود به مصرف رساند؛ چون بگويد:
((اللهم ارزقنى ))، دعايش مستجاب
نخواهد شد.
اخبار و احاديث اين موضوع ، مصرف كردن را نيز - به صورتى آشكار - محدود مى كند.
نگاهى به سراسر فصل
1- محدوديت در مصرف و هزينه ...:
مهمترين چيزى كه در آن اسراف و زياده روى صورت مى گيرد، خرج كردن است ، در
صورتهاى گوناگون آن . چه بسيار كسان كه در ساير امور و در خريد شخصى چيزها و
كالاها، هيچ وقت اسراف نمى كنند، ليكن هر وقت براى چيزى يا در راه مقصودى هزينه
گذارى مى كنند - خواه خوب باشد يا نه - به اسرف و افراط مى پردازند. از اينرو مى
نگريم كه تعاليم اسلامى - با اينكه درباره انفاق و بخشندگى تاءكيد مى كند، چنانكه
به تفصيل در باب دوازدهم از آن سخن گفته خواهد شد.(509)
- آنچه را كه از حدود ميانه روى تجاوز كند ممنوع مى شمارد و اجازه نمى دهد كه خرج
كردن از طريق اعتدال خارج شود، بلكه پيوسته مردمان را به پيروى از حكمت
((توازن )) و ((تعادل
)) فرا مى خواند.
از جمله اين تعاليم است اين حديث نبوى ، كه در فصل آينده نيز خواهد آمد:
ان اصنافا من امتى لايستحاب لهم دعاؤ هم ...و رجل رزقه الله
مالا كثيرا، فانفقه ، ثم اقبل يدعو: يا رب ارزقنى ...(510)
((گروههايى چند از امت من دعايشان متسجاب نمى شود...و مردى
كه خدا مالى فراوان بهره او كرده است ، و او آن اموال را خرج كرده (و به هدر) داده
است ، آنگاه مى گويد: پروردگارا به من روزى بده ...)).
2 - محدوديت در خوردن و آشاميدن :
صرف شدن خوراكيها و نوشيدنيها و مواد غذايى ، بر حسب شرع ، از لحاظ كميت و
كيفيت محدوديت دارد، و انسان نمى تواند از آنها جز با اعتدال و ميانه روى در هر دو
جهت كمى و كيفى مصرف كند، هر چند خود مالك آن باشد. و اين اعتدال در مصرف ، به
اعتبار جسمى و روحى براى او خوب و مناسب است ، چنانكه امام على بن ابيطالب (ع ) مى
فرمايد: من اقتصر فى اكله ، كثرت صحته و صلحت فكرته
(511) ((هر كس در خوراك خود كمتر مصرف
كند، سلامتى او افزونتر و فكر او بازتر خواهد بود))، و امام
ابوالحسن على بن موسى الرضا (ع ) مى فرمايد: لو ان الناس
قصدوا فى المطعم لاستقامت ابدانهم
(512) ((اگر مردمان در مصرف خوراك
ميانه روى را پيشه خود سازند، بدنهاشان سالم و محكم مى شود)).
و روشن است كه دو طرف اندازه ميانه - يعنى پرخورى و گرسنگى - هر دو حال آدمى
زيانبخش است ، و مواهب جسمى و روحى او را تباه مى سازد، چنانكه امام على بن ابيطالب
(ع ) مى فرمايد: ...و ان اجهده الجوع قعدبه الضعف ، و ان
افرط فى الشبع كظته البطنه
(513) ((اگر گرسنگى به آدمى فشار آورد
ناتوانى او را از پاى در خواهد آورد، و اگر در سيرشدن افراط ورزد پرخورى او را رنج
خواهد داد)). پس حدى كه نظام تكوينى (آفرينش )، خوردن و
آشاميدن آنرا مجاز مى شمارد، همان است كه نظام تشريعى (احكام دينى ) نيز روا مى
دارد، يعنى حد ميانه ، نه بيشتر و نه كمتر، بنابراين پرخورى و شكم پرستى خروج از حد
تكوينى است ، و شرع نيز آن را روا نمى شمارد اذا شبع البطن
طغى
(514) ((چون شكم سير شود سر به طغيان
بر مى دارد))(515)
گرسنگى نيز بيرون رفتن از مرز اعتدال است و شرع مخالف با آن است (ما آمن بى من بات
شبعان و جاره جائع
(516) كسى كه سير بخوابد در حالى كه همسايه اش گرسنه باشد به من
ايمان نياورده است ).
و اين هر دو كار، يا از ناآگاهى انسان از مصلحت خويش نتيجه مى شود، يا از ستم كردن
به حق ديگرى . پس بر انسانى كه بر سر سفره هاى اطعام خدا نشسته ، واجب است كه از
اسراف (از لحاظ مادى ) و سركشى و طغيان (از لحاظ روحى ) دورى گزيند، و نفس خويش
رابه قيدهاى اعتدال و ميانه روى مقيد سازد، تا از يك سو با تباه كردن تندرستى و
انديشه خويش بر خود ستم روا ندارد، و از سويى ديگر با خوردن چيزى كه از آن او نيست
(از نظر مالكيت ، يا حق داشتن ) بر ديگرى ستم نكند.
3- محدوديت در فرش و بستر:
آنچه از احاديث - كه پاره اى از آنها نقل شد - علاوه بر دستورهاى كلى قرآنى
بر مى آيد، اين است كه همه افراد نسبت به تمام آنچه مصرف مى كنند محدوديت دارند. و
اين محدوديتها گستردنى و بستر و اثاث (افزار خانه ) را نيز شامل مى شود. از اينرو
است كه بستر چهارم - بعنوان نمونه اى از زياده روى و اسراف - شيطانى خوانده شده است
، چه آن از مصداقهاى تجاوز از حد ميانه روى است ، و از چيزهايى است كه زندگى را به
اشرافيت و اتراف مى كشاند. و اين موضوع در ((بنگريد))،
كه در فصل گذشت ، ياد آورى شد.
تذييل
احاديثى درباره محدوديت فرش و فراش آمده است كه آنها را - مانند خانه و مسكن
- محدود مى سازد (و بيشتر اين احاديث در معنى و آموزش و گاه در تعبير همانندند). و
اين چگونگى ما را به اين امور رهبرى مى كند:
(1) - محدوديت مصرف - به صورت كلى - يك موضوع مهم اسلامى است .
(2) - محدوديت بستر و مسكن - به صورت خاص - امرى است ثابت در شريعت اسلام ، اگر چه
از لحاظ كميت و كيفيت بر حسب اشخاص و اوضاع و احوال و مكانها - تا حدودى - اختلافى
پيدا كند، كه آن نيز از حد ميانه روى نبايد بگذرد. در زمان پيامبر اكرم (ص ) و در
زمان امام صادق (ع )، داشتن بستر چهارم (به صورت تشريفات و زايد)، شيطانى شمرده شده
است . و به همينگونه مسكن و خانه ، در هر دو زمان تحديد شده است .
(3) - تعبير ((و الفراش الرابع للشيطان ، بستر چهارم از آن
شيطان است ))، دو نتيجه تربيتى و اجتماعى دارد.
يك - از لحاظ اقتصادى ، مصرف كردن بيش از نياز را منع مى كند.
دو - از لحاظ اخلاقى ، به تصحيح اصول اخلاقى و فرهنگى مى پردازد، بدينگونه كه زندگى
اسراف آميز را شيطانى مى خواند، و از اين راه جنگى بر ضد عرف جارى تكاثرى و اترافى
و اخلاق و اوهام اشرافى و ولخرجيهاى مسرفانه و زيانبار به راه مى اندازد.
(4)- دستورها و تعاليم ياد شده به مبارزه ريشه دار با فاصله هاى نابجا و تفاوتهاى
مصرفى ميان مردم مى پردازد، و جامعه را به سطح مصرفى (تقريبا) يكسان مى رساند، و به
شكلى از زندگى نزديك مى كند كه وجود اختلافهاى فراوان به آن راهى ندارد.
(5) - همچنين مردمان را بر ضد مصرف اسرافى و معتاد شدن به آن بر مى انگيزد، و بر
دوش مسئولان جامعه اسلامى - بويژه عالمان دين و مبلغان آن - تكليفهايى قرار مى دهد
با هدفهايى بزرگ و آفاقى وسيع ، از اينگونه :
نخست - در زندگى خود به مصرفهاى زيادى و تجملى ، در لباس و فرش و فراش و وسايل
نقليه و خانه و نظاير اينها دست نيازند، تا بتوانند - بدون مجامله و ترديد- به نشر
تعاليم اصيل اسلامى در اينگونه امور بپردازند، و مردمان را به عمل به آن ها فرا
خوانند، و زندگى اسلامى را به ايشان بشناسانند.
دوم - همه سعى و كوشش خود را، براى حفظ خويش و ضبط نفس به كار گيرند، كه به مترفان
و مسرفان و صاحبان ثروتهاى گزاف - از دنياداران و دنيا خواران - نزديك نشوند، تا از
لمس زندگى ناكامان و معيشت تنگ و سراسر رنج و درد آنان باز نمانند. آرى برايشان
لازم است كه به اين فرمان ((قرآن كريم ))
گوش فرا دارند و به آن عمل كنند: و لا تركنوا الى الذين
ظلموا فتمسكم النار ((به سوى ستمگران مگراييد (و از
آنان پشتگرمى مجوييد) كه آتش شما را خواهد سوخت )).(517)
سوم - زندگى و معيشت شيطانى را (به تعبير پيامبر اكرم (ص ) و امام صادق (ع ) ) جايز
نشمارند و به آن با زبان يا كردار يا سكوت خوشامد نگويند.
چهارم - از آنچه در اينجا و آنجا از اسرافهاى فراوان و مصرفهاى گرانبها و مايه
ويرانى مصالح توده ها و حقوق ايشان پيش مى آيد، چشم فرو مگيرند، و خود را به بيخبرى
نزنند، در صورتى كه اينها همه در برابر چشم و گوش توده هاى ناكام و سخت گذران و
نيازمند به ساده ترين نيازها و وسايل صورت مى پذيرد.
پنجم - آيه قرآنى را: قل : من حرم زينه الله التى اخرج
لعباده و الطيبات من الرزق ((چه كسى زينتى را كه خدا
براى بندگانش پديد آورده است و رزق و روزى پاكيزه را حرام كرده است ...))،
وسيله اى در دست هوسبازان قرار ندهند تا به بهانه آن هر اندازه و به هر شكل كه مى
خواهند - با خاطر جمعى - به اسراف و افراط و تجمل بپردازند، بى آنكه توجهى به مقصود
آيه داشته يا در اطراف آن به تفقه و فهميدن واقعى پرداخته باشند. و در اين هنگام از
آنان مى پرسيم : آيا گروهها گروه مردم بينوا بندگان خدا نيستند؟ پس چرا نبايد به
چيزى از اين زينت و روزى پاكيزه دسترسى پيدا كند؟ آيا خداوند مترفان را به چنين
نعمت وافر و زينت زيبا مخصوص گردانيده و ديگران را از آن محروم كرده است ، يا - و
پناه بر خدا - اينان و طرفدارانشان محروميتها را پديد آورده اند؟ آرى ، اين خداوند
مهربان نيست كه به مظلومان ستم مى كند، بلكه - به نص ((قرآن
كريم - برخى توانمند برناتوانان ستم روا مى دارند.
4- محدوديت در مسكن :
از مظاهر آشكار استكبار و استضعاف اقتصادى و نظام طبقاتى نادرست و كامرانى و
ناكامى اجتماعى ، خانه است و تفاوتهاى كلان موجود ميان كوخها و ساكنان آنها و كاخها
و ساكنان آنها (در صورتى كه همه انسانند و مسلمان - يا همنوع - و در اجتماع و محيطى
اسلامى زندگى مى كنند)، و اين دو چگونگى لازم و ملزم يكديگرند، يعنى وجود كاخ در
شهر سبب پيدا شدن كوخ و آلونك است ، به همانگونه كه وجود كوخ و آلونك از وجود كاخ
خبر مى دهد. و از اينجاست كه مى نگريم پيامبر رهايى بخش ، از آن صحابى انصارى كه
گنبد و قبه ساخته بود اعراض كرد و جواب سلامش را (با وجود واجب بودن جواب سلام )
نداد، تا آنگاه كه صاحب قبه آن را در هم كوبيد، و با زمين يكسان كرد. و اين بدان
جهت است كه قبه و كاخ (ساختمانهاى اترافى و اشرافى ) آفريننده كوخ است ،(518)
و به اسراف مى انجامد، و موجب تكبر و برترى جويى مى شود، و گرنه چه مانعى دارد كه
شخصى از مال خويش گنبد و بارگاه و قصرى بسازد؟
و تجربه هاى تاريخى در زندگى انسان و واقعيتهاى موجود در جامعه هاى بشرى ، همه
دلالت بر آن دارد كه كاخ محلى مناسب براى زندگى انسان و همخوان با رشد نيروهاى مادى
و روحى او نيست ، و همچنين است كوخ و آلونك ، بلكه هر يك از اين دو گونه مسكن ،
مقبره اى بوده است براى مواهب مادى و معنوى انسان ؛ و در زمان حاضر نيز چنين است .
هم گورستان كسانى بوده است كه با نادارى و خوارى و بيسوادى و ناكامى از دنيا رفتند
و در حق ايشان گفتند كه ((القبر خير من الفقر(519)
قبر (مردن ) نيكوتر از فقر است )) و هم گورستان كسانى كه با
مرگ تكاثرى و اترافى و برترى خواهى از دنيا رفتند، و بزرگان ، آنان را
((مرده )) به شمار آوردند.(520)
پس ساكنان هر دو گونه از مسكن - اغلب - چون مردگانند و بهره اى از زندگى انسانى با
مضمون متعالى و راقى آن ندارند.(521)
يكى از آن دو تحقير مى شود و به عقده خود كم بينى مبتلا مى گردد، و ديگرى همه جا
مورد احترام قرار مى گيرد و دچار عقده خود بزرگ بينى .
و براى هر يك از دو زندگى - زندگى كاخها و زندگى كوخها - فرهنگى و خصلتى و خلق و
خويى است . خلق و خوى ساكنان كاخها جامعه را به اسراف و اتراف سوق مى دهد و آن را
به دو قطب تقسيم مى كند: قطب كامورى و قطب ناكامى .
تعبيرهاى وارد شده در احاديث - كه در فصل گذشت - درباره ساختن خانه و مسكن (و ديگر
ساختمانها)، دو چيز را تعيين مى كند:
(1)- حد مسكن : مسكن و خانه بايد از مقدار بسنده براى سكنى و از حد،
((كفاف )) تجاوز نكند، و به چيزى ((بيش
از محل سكونت بودن )) نرسد. و اين مقدار هر چند بر حسب افراد
و خانواده ها و محيطهاى معيشت و سطح معيشتى افراد و حالت اقتصادى حاكم بر زندگى
تفاوت پيدا مى كند - كه به تفصيل در ((نگاهى به سراسر فصل
)) سابق از آن سخن گفتيم - با وجود اين لازم است كه مقدار
تفاوت از حدود اقتصادى و ميانه روى اسلامى و توازن اجتماعى و تواضع انسانى - كه
اسلام به شديدترين وجه درباره مراعات آنها تاءكيد كرده است - تجاوز نكند.
(2) - هدف مسكن : بايد منظور از ساختن خانه ، سكنى گزيدن و برگزارى مراسمى در حد
مناسب باشد (و اين نياز - بنابر ضرورت عقلى و شرعى و عرفى - جز به مقدار بسنده و
كيفيت مناسب و معتدل نخواهد بود)، نه براى برترى جويى و تفاخر و از ديگران خود را
برتر نشان دادن ، و موقعيتى (كاملا) متفاوت و اشرافى براى خويشتن فراهم آوردن .
با راهى كه اسلام پيموده است ، يعنى اصل محدوديت در مسكن و طرد ساختن كاخهاى بلند و
خانه هاى بسيار آراسته و پيراسته ، توانسته است - اگر به آن عمل شود - امتيازهاى
معيشتى و انحصارطلبيهاى زشت را ريشه كن كند، و آثار اينها را براندازد، و با اين
ارزشهاى دروغين و اخلاق حاكم بر زندگى اشرافى به نبرد برخيزد، و پايگاههاى نظام
طبقاتى را - در بعدهاى فرهنگى و اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى - ويران سازد. و
بدينسان ديگر مجالى براى آن باقى نمى ماند كه افراد با زيادى خاك و خشت و وسايل
تزيينى يا كمى آن ، با يكديگر تفاوت پيدا كنند، و به معيارهايى دروغين و فاقد ارزش
متوسل شوند، و چنان بخواهند كه بوسيله اينگونه چيزهاى پوچ برترى و سلطه اجتماعى خود
را بر ديگران تحميل كنند.
با صرف نظر كردن از اينكه مصرف تجملى ، متضاد با رشد اقتصادى و تاءمين عمومى و
رسيدن به خود بسندگى و بى نيازى اجتماعى و سامانيابى معيشتى همه خلق است ، طرد اين
مصرفيگرى و اشرافيت و كاخ نشينى - به خودى خود - عامل برافتادن فقر و كوخ نشينى است
، زيرا كه كوخ نشينى برخاسته از كاخ نشينى است .
چهارمطلب
(1) - پشتوانه قرآنى : آگاه باشيد! آياتى كه اسراف را منع و تكبر و اتراف را
طرد مى كند و از تجاوز و طغيان باز مى دارد، همه به منظور آن است كه مصرف كردن را،
در همه اشكال آن - هم از لحاظ كمى و هم از لحاظ كيفى - محدود سازد. و به همينگونه
آياتى كه زمين را از آن همه مردم مى داند، و موهبتهاى الاهى را مخصوص همگان معرفى
مى كند نيز، استهلاك و مصرف و بهره مندى را محدود مى سازد. و مقتضاى
((قرار دادن (و به وجود آمدن ) زمين براى همه مردم ))
آن است كه بدون انحصارطلبى ، يا زياده خواهى ؛ يا غصب و امثال آن بتواند در دسترس
عموم بندگان خدا قرار گيرد. بنابراين مناسب است زمينها در نقاط مسكونى بر حسب
نيازمنديهاى عمومى تقسيم شود، و از دست متجاوزان و زمين خواران بيرون آيد. و ديگر
زمين دستمايه سودخوارى سودخواران نشود،(522)
چه زمين نيز از اموال به شمار مى آيد و ممكن است به صورت ((دولة
بين الاغنياء، وسيله سودجويى متناوب توانگران )) درآيد - كه
قرآن كريم آن را منع كرده است .
در پرتو تعليم قرآنى درباره زمين ، لازم است كه مصالح لوازم ساختمانى - كه اصل و
مواد آنها نيز از زمين به دست مى آيد - چنان باشد كه به آسانى در دسترس همگان قرار
گيرد، و اختصاص به توانگران جاه فروش نداشته باشد، و در معرض گرانفروشى و احتكار
قرار نگيرد، و عده اى به صورت تجملى و زايد از آنها بهره مند نشوند در حالى كه همه
مردم همواره به آنها نياز دارند. و چنين است مسئله مساحت و مقدار زمين ، زيرا از
قسط اسلامى و حدود مقرر دينى بسيار دور است كه گروهى بتواند به مساحتهاى زيادى از
زمين دسترسى پيدا كنند، و براى گروهى ديگر، دسترسى پيدا كردن به قطعه كوچكى از زمين
ساختمانى ممكن نباشد.
و چون قسط و عدالت جز با كتاب و ميزان و آهن (نيروى اجرايى قوى ) برقرار نمى شود، و
طاغوتان تكاثر و اتراف با رضاى خاطر به حق و عدل گردن نمى نهند، بر هيئت حاكمه
اسلامى واجب است كه - با قانونگذارى و اجراى درست قانون - از آزادى مصرف و مصرف
تجملى زمين و لوازم و مصالح ساختمانى جلوگيرى كنند، تا نمونه هايى از عدل و قسط
راهى به تحقق يافتن بيابد.
(2) - حد قوامى مسكن : حد قوامى كه همان حد الاهى مال است - چنانكه بيان شد -(523)
شامل مسكن نيز مى شود. مسكن نيز نبايد بيش از حد قوام و نياز عادلانه باشد. پس
كيفيت و كميت مسكن - هر دو - محدود به حدود قوامى است ، و همتراز با سطح زندگى
اجتماعى و نيازمنديهاى جامعه . پس به همانگونه كه اشاره كرديم ، مجوزى وجود ندارد
كه مشتى از مردم خانه هايى بزرگ و باغهايى با نهرهايى روان همچون بهشت داشته باشند،
در حاليكه بسيارى از مردم ، از كوچكترين خانه يا سرپناه يا اطاق يا فضاى مخصوصى ،
براى آرامش يابى از رنجهاى زندگى ، محروم بمانند.
(3) - برنامه ريزى عمران شهرها در سرزمين اسلامى : از آنچه گذشت ، چارچوب كلى براى
برنامه ريزى اسلامى به منظور آبادانى شهرها معلوم شد. و آن يك برنامه ريزى متوازن و
قوامى است ، كه همه مردم رابهره مند سازد، بدون اينكه در آن اسرافى باشد يا تضييقى
، يا انحصار طلبيى و تجاوز به حقى ، يعنى بدون ((فقر سكنايى
)) يا ((تكاثر و اتراف سكنايى
)).
و به همانگونه كه مراعات عدالت و توازن در توزيع مواد و مصالح ساختمانى ضرورى است ،
مراقبت در توليد آن مواد و مصالح نيز ناگزير بايد صورت بگيرد، تا اين چيزها به صورت
اشياء اترافى و تجملى در نيايد، و خود به خود قسمتى بزرگ از سرمايه و كار جامعه را
به خود اختصاص ندهد، و محروميتى در قشرهايى پديد نياورد.
با عملى شدن آنچه گفتيم ، و نظاير آنها، ويژگيهاى اساسى نظام اسلامى آشكار مى شود و
از ديگر نظامهاى اقتصادى تمايز پيدا مى كند. و عملى شدن متوقف بر قانونگذارى است .
و در قانونگذارى اسلامى واجب است كه همه تعاليم و دستورهاى اسلامى مراعات شود، زيرا
اگر برخى از اين تعاليم و دستورها به صورتى بريده از تعاليم ديگر در نظر گرفته شود،
به ((مجموعه تعاليم اسلامى )) سازنده
انسان و اجتماع آسيب مى رساند (و اين چيزى است كه به لحاظ اهميت حتمى آن ، مكرر در
ضمن گرفتارهاى خود از آن ياد كرده ايم ). با توجه به اين امور، نمى توانيم سخنان
پيامبر اكرم (ص ) و احاديث ديگر را كنار بگذاريم ، و با چشمپوشى از آنها (يا صرفا
اخلاقى شمردن آنها)، به تفقه و فهم درست احكام زمين و مالكيت زمين و ساختمان كردن
در زمين بپردازيم ، مثلا اين حديث نبوى : من بنى بنيانا رياء
و سمعة ، حمله يوم القيامة الى سبع اءرضين
(524) ((هر كس بنايى را براى ريا (به
رخ ديگران كشيدن ) و شهرت بسازد، او را در روز قيامت به درون هفت طبقه زمين فرو
خواهد برد)).
و بايد دانست كه اينگونه جهت بخشى و تربيت - از آنگونه كه در حديث آمده است - در
هيچ نظام ديگرى نظير ندارد، و آن كس كه مسلك اشتراكى دارد، به عالم حقيقت و آثار
اعمال ايمان ندارد تا به اينگونه تعاليم عمل كند؛ و صاحب سرمايه خواهان هر چه بيشتر
سود است و پيوسته به تفاخر و تكبر مى پردازد... و اما ما اقوام مسلمان به اين
دستورهاى سازنده معتقديم ، ليكن از آنها استفاده نمى كنيم ، و بر طبق آنها - چنانكه
شايسته است - به عمل نمى پردازيم .
(4) - وسعت خانه براى چه و براى كه ؟: در برخى از احاديث نبوى ، بزرگى و وسعت خانه
مورد ستايش قرار گرفته و از اسباب سعادت شمرده شده است (من سعادة المسلم ، المسكن
الواسع
(525) از سعادت مسلمان است داشتن مسكن وسيع ). تفقه در احاديث و
تعاليم دينى و فهم درست آنها - و جمع بين آنها - ما را به مسائلى راهنمايى مى كند:
يك - بزرگى خانه مطلوب و ستوده است ، به شرط آنكه از حلال باشد.
دو - اگر از حلال باشد، بسيار بزرگ نخواهد بود، چه - بنابر احاديثى كه در پيش گذشت
- حلال نمى تواند چنين (بسيار و فراوان ) باشد.
سه - وسعت خانه زمانى مورد ستايش است كه وسيله اى براى دست يافتن صاحب خانه به
هدفهاى شايسته خانوادگى و اجتماعى شود، همچون بر پا داشتن جلساتى آموزنده در آن ،
به منظورهاى مفيد براى همه مردم ، و اطعام مردم ، و گسترش دادن روابط خويشاوندى و
انسانى ونظاير اينها.
وسعت خانه و بزرگى آن ، از ديدگاهى ديگر نيز ممكن است ستايش شده باشد؛ و آن مربوط
مى شود به خانواده هايى كه افرادى چند و فرزندانى متعدد - از دختر و پسر - دارند،
كه بايد اطاقها و محل استراحت درس خواندن و خوابگاههاى آنان جدا باشد (چنانكه
درباره اين امر مهم احاديثى نيز رسيده است
(526))، و در زندگى خانوادگى آسوده باشند، و از پاره اى تباهيهاى
اخلاقى و روحى و تربيتى كه ممكن است از كوچكى خانه و كمى اطاق و درهم لوليدن افراد
پديد آيد جلوگيرى شود.
و اين چگونگى شامل حال هر خانواده اى كه افرادى چند داشته باشند مى شود. بنابراين ،
وسعت خانه با اين هدف مهم - باز هم با رعايت جوانب اقتصاد و ترك اسراف و تجمل زايد
- چيزى است پسنديده و جدا از مقوله ساختمانهاى تجملى و خانه هاى بزرگ مسرفانه ، كه
موجب غصب و كمبود زمينهايى مى شود كه بايد در ساختن خانه براى ديگران به كار آيد.
ساختمانهاى اشرافى و اسرافى ، به هزينه هاى بسيار ديگرى نيز - براى نگاهدارى و
نظافت و انواع رسيدگى و آرايه - نياز دارد، چنانكه امام سجاد (ع ) مى فرمايد:
من اءصاب من الدنيا اءكثر، كان فيها اءشد فقرا، لانه يفتقر
الى الناس فى حفظ اءمواله ، و يفتقر الى كل آلة من آلات الدنيا(527)
((هر كس از مال و منال دنيا بيشتر داشته باشد، نيازمنديهايش
بيشتر خواهد شد، زيرا در نگاهدارى اموال خود به مردمان ديگر نياز پيدا مى كنند، و
همه گونه وسيله از وسايل دنيوى رابايد داشته باشد)).
چهار - ستايش وسعت خانه ، مجوزى براى پر خرجى ساختمان و آرايش و پيرايش چندان آن و
جاه فروشى نخواهد شد، زيرا كه ((اتراف ))
و ((اسراف )) و خودنمايى به هر صورت
كه باشد ممنوع است ؛ بنابراين ؛ وسعت خانه مى تواند داراى وضعيتى بسيار بسيار ساده
باشد، چنانكه از آن ياد خواهيم كرد.
پنج - وسعت خانه زمانى ستوده است و از اسباب خوشبختى محسوب مى شود، كه در ميان مردم
گروههاى فراوانى بدون پناهگاه و بدون داشتن يك وجب زمين ديده نشوند.
شش - اگر وسعت خانه خوب است ، چرا تنها بايد براى تو باشد نه براى ديگرى ؟ آيا
ديگرى - مانند تو - آفريده خدا و روزيخوار خدا نيست ؟ آيا ممكن است اسلام تجويز كند
كه در جامعه هاى اسلامى شمارى از مردم از خانه هاى بزرگ لذت ببرند، در حالى كه
كسانى از نداشتن خانه و ماءوى ، يا اجاره نشينى در خانه هاى خرد با چند سر عائله
درهم بلولند، و از اجحاف مالكان در رنج و عذاب و اضطراب روحى بسر برند، و حتى
نتوانند بدرستى به عبادت خويش برسند؟
هفت - وسعت خانه - كه گاه براى عملى كردن هدفهاى مشروع و امور خيريه مورد نياز واقع
مى شود - مى تواند به ساده ترين صورت و در حد مناسب و براى هدفى ارزشى - چنانكه
اشاره شد - باشد؛ پس اين چگونگى با مبارزه معروف اسلام با مصرف آزاد و افراطى ،
در مورد همه چيز و از جمله خانه و مسكن ، منافاتى ندارد.
هشت - اگر بزرگى خانه مايه خوشبختى فرد مسلمان است ، پس داشتن اصل خانه نيز - به
طريق اولى - مايه خوشبختى و اطمينان روحى و حرمت اجتماعى و رفاه خانوادگى او است .
پس لازم است كه حكومت اسلامى مردمان رابه اين حق مايه خوشبختى برساند، و به اجراى
عدالت دراين باره بپردازد، و آنچه را كه غاصبان و اسرافيان و اترافيان ربوده بوده
اند از ايشان بازستاند و به كسانى كه حقوقشان غصب شده است بازگرداند. و اين امر
واجب تنها زمانى مى تواند عملى شود كه با ((تكاثر سكنايى
)) به صورتى قطعى مبارزه شود.
همه خانه داشتند
در حكومت اسلامى امام على (ع )، مسئله مسكن حل شده بود، يعنى در كوفه - تنها
شهرى كه در اختيار آن حضرت باقى مانده بود(528)-
كسى بدون مسكن وجود نداشت ،چنانكه از خود آن امام معصوم (ع ) نقل شده است .
عالم جليل ، محدث و اديب معروف ، ((ابن شهر آشوب مازندرانى
)) (م : 588 ق )، در كتاب بسيار گرانقدر ((مناقب
آل ابيطالب ))، به نقل از كتاب ((فضائل
))، تاءليف ((احمد حنبل شيبانى
))(529)
(م : 241 ق )، از قول امام على بن ابيطالب (ع ) اين حديث را آورده است :
حديث :
1 الامام على (ع ): ما اءصبح بالكوفة اءحد الا ناعما، ان
اءدناهم منزلة ، لياءكل البر، و يجلس فى الظل ، و يشرب من ماء الفرات .(530)
امام على (ع ): همه مردم كوفه اكنون دارى وضعيت خوبى هستند، حتى پايين ترين افراد،
نان گندم مى خورد، خانه دارد، و از آب آشاميدنى خوب استفاده مى كند.
و اين مرحله از تاءمين ، در شرايط زندگانى آنروز، بسيار قابل قبول بوده است ، حتى
در امروز نيز همه مردمان جهان داراى چنين زندگيى نيستند.
(5) - زمانها و مقتضيات : در ((نگاهى به سراسر فصل
)) گذشته گفتيم كه زمانها و اوضاع و احوال و اجتماعات و
محيطها با يكديگر تفاوت دارند. و اين تفاوت در تعيين حدود و اندازه هاى قوامى و
معتدل اموال و امكانات زندگى ، از جمله مسكن و خانه تاءثير مى گذارد، ليكن لازم است
كه اين تاءثير به حدى محدود شود، يعنى در اين زمينه نيز توازن و ميانه روى و
((حد قوامى )) در نظر باشد - كه اسلام
درباره آنها تاءكيد فراوان كرده است - تا به دروازه عدل و احسانى نزديك شويم ، كه
خدا ما را به آن فرمان مى دهد و به سوى اجراى قسطى پيش رويم كه خدا پيامبران - و با
ايشان ((كتاب )) و ((ميزان
)) و ((حديد))
- را فرستاد تا مردمان به آن قيام كنند و جامعه ها از آن سرشار گردند.
پس ما - بنابر واقعگرايى - منكراختلاف نيستيم چيزى كه هست مى گوييم امكان آن هست كه
((ميزان قوامى )) مال و مسكن را (در
مقايسه با آنچه در زمانهاى گذشته بوده است و در اخبار از آن ياد شده است ) به دست
آوريم ،(531)
و همان را مقياس هر زمان و هر شهر قرار دهيم .(532)
و گرنه شكى در آن نيست كه اوضاع و احوال و خانواده ها و نيازمنديها و افراد و
خواسته هاى ضرورى آنان متفاوت است ؛ نيز ممكن است كالايى در يك مرحله تجملى به شمار
رود و در مرحله ديگر غير تجملى ، يا در محيطى چنان باشد، و در محيطى ديگر نه .
اگر اجتماعى نتوانست از شيوع فقر در قشرهاى چند جلوگيرى كند، ناگريز مصرف بسيارى از
كالاها و امكانات جنبه تجملى و اترافى پيدا مى كند، و عكس آن است اجتماعى كه از اين
مرحله گذشته و به بالاتر از آن رسيده است (يعنى حذف فقر). و معيار كلى ، رعايت
عدالت و موازنه و قوام و اعتدال و رسيدن هر گروه از گروههاى اجتماع به حق خويش است
.
آگاهى
در اينجا دو موضوع مهم و مربوط به محدوديت مصرف وجود دارد، كه نبايد از آنها غافل
بمانيم :
(1) - از مهمترين انگيزه ها براى محدوديت مصرف انگيزه اقتصادى است ، زيرا كه
محدوديت مصرف از نيرومندترين عوامل رشد اقتصادى است . هرگاه افراط در مصرف از ميان
برود، و از گونه هاى مختلف مصارف تجملى جلوگيرى به عمل آيد، مالها - بطبع - در جهت
اقدامهايى سودمند مانند ((توليد درست ))
به كار مى افتد، و مواد اوليه و طبيعى به گونه اى به مصرف مى رسد كه براى زندگى
مردمان همه ضرورت دارد، (مثلا) بستر چهارم اترافى - براى مترفان - به بستر نخستين
ضرورى - براى ديگران - مبدل مى شود؛ در نتيجه نيازمنديهاى ضرورى و معتدل جايگزين
اسراف و تجمل زايد و مصرف اعيانى و اشرافى خواهد شد.
آرى ، حذف اسراف كمى و كيفى به آنجا مى انجامد كه فزونى در آمدها در راه توليد
بيشتر، از راههاى گوناگون - كه برنامه آنها را بايد متخصصان طرحريزى كنند - هزينه
گذارى شود. و از اين راه رسيدن به ((استقلال اقتصادى
)) ميسر مى شود، كه مايه قوام دين جامعه و معيشت آنان خواهد
بود.
(2) - آزادى در مصرف ما را به نابودى منابع نيرو و مواد غذايى و ديگر ضروريات تهديد
مى كند. اگر متنعمان و شادخواران - يا پاره اى ديگر از مردم كه از اخلاق آنان رنگ
گرفته اند - به شكل كنونى مصرف و استهلاك ادامه دهند، كه منتهاى آرزوى متكاثران است
(زيرا كه سبب رواج يافتن بازارهاى توليدات ايشان مى شود)، منابع نيرو و غذا و ديگر
چيزها به صورتى فاحش مضمحل مى شود؛ ليكن اگر از مصرف مسرفانه جلوگيرى به عمل آيد،
آنچه موجود است به همه مى رسد، و از منابع استفاده فراوان و بى رويه نمى شود؛ و در
اين هنگام متكاثران بسيارى از درآمدهاى تحميل شده خود را بر بازارها از دست مى
دهند، و اين كار به سود قشرهاى كم درآمد و مستضعف اجتماع تمام مى شود.