1-
((سوره حديد)) (57):
25.
2-
((غررالحكم )) / 30؛
نيز فصل 47، از باب 12 (جلد ششم ) - (مقصود از اين نشانه در ارجاعها -
اين است كه خوانندگان گرامى و جويا، به فصل يا فصلهاى مورد اشاره ، در
جاهاى خود، رجوع كنند، و در آيات و احاديث و بحثهايى كه در آنجاها آمده
است بژرفى و با تاءمل بنگرند).
3-
در آيه معروف ((سوره حديد))،
كه در بالا آورده شد.
4-
فصل 1 و 2 و 3، از باب 11 (همين جلد).
5-
((تكاثر))واژه و
اصطلاحى است قرآنى ، يعنى : ((به داشتن مال
بيشتر و فرزندان افزونتر نازيدن ))،
((از ديگران بيشتر گرد آوردن ))
(افزودندارى - افزونخواهى )، و در نتيجه ، بسندگى نداشتن و افزون
خواستن (و به تعبير اين روزگار: سرمايه دارى و مال اندوزى و كوشش براى
تصاحب اموال و امكانات فراوان ). در حديث عظيم ((جنود
عقل و جهل )) (نيروهاى فعال عقل و جهل در وجود
انسان - ((اصول كافى ))
1/22، ((تحف العقول )) /
296)، واژه ((مكاثره ))
به كار رفته است ، به همان معنى . و چون خوانندگان با اين واژه قرآنى
(تكاثر) آشنا هستند، و بار معنايى گسترده و منفى آن بخوبى در ذهنها
حضور مى يابد و تداعى مى شود، مناسب ديده شد كه - در بيشتر جاها - همين
واژه به كار رود.
6-
((اتراف )) بر وزن
((اسراف )) - مصدر باب
افعال - نيز واژه اى است برگرفته از ((قرآن كريم
))، كه برخى از مشتقات آن در قرآن به كار رفته
است از جمله : ((مترفين ))
به فتح ((ر)). اتراف يعنى
در ناز و نعمت غرق بودن ، (تنعم گرايى ، مصرف زدگى )، و از زور
برخوردارى سرمست گشتن و سركش شدن (افراط در برخوردارى از نعمتها و
امكانات و بى خبرى ) و مترف يعنى انسان غرق در نعمت بسيار و مصرف و
تنعم (شادخوارى )؛ در جامعه هايى كه تبعيض و تفاوت و تنگدستى و محروميت
در آنها حضور دارد، هر كس بيش از حد معمول از امكانات بهره برد و با
استفاده از قدرت و ثروت خويش به ريخت و پاش و پرخرجى و رفاه زدگى گرايد
((مترف )) است و اين
چگونگى از نظر قرآن كريم مردود و محكوم است . در اين ترجمه - از جمله -
((شادخوارى )) در برابر
((اتراف )) و شادخواران
در برابر مترفين به كار رفته است . از خود واژه نيز استفاده شده است ،
زيرا خوانندگان مى توانند بار منفى آن را به خوبى در يابند، مانند
((تكاثر)).
7-
فصل 5، از باب 11 (همين جلد).
8-
((سوره آل عمران ))
(3): 146.
9-
((سوره مزمل ))
(73):11.
10- فصل هفت ، از باب 11 (همين جلد).
اميد است خوانندگان بيدار، ظلم و ستم فرهنگى و آثار شوم آن و اهميت
نبرد جدى با آن را نيز فراموش نكنند؛ چنانكه پيامبران و امامان نيز -
به صورت قاطع و ژرف و فراگير - با آن نبرد كرده اند، و اين نبردها در
قرآن و احاديث ذكر شده است . و علت اهميت موضوع اين است كه ظلم فرهنگى
پديد آورنده محروميت فرهنگى است . و اين محروميت زيانهايى مهم دارد، در
جهت گمراه سازى فهم و تشخيص مردم ، زيرا توده ها را به دنباله روى و
تسليم پذيرى و انحطاط گرايى و ناآگاهى و سقوط و عقب ماندگى وامى دارد،
و از هرگونه رشد و تعالى محروم مى سازد. و از اينجاست كه ظلم زمينه ساز
و كمك گار آن دو ظلم ديگر نيز هست .
البته گفتگو در اين باره نيازمند مجالى است جدا؛ در فصل 14، از باب 11
(در همين جلد)، ضمن سخن درباره ((تكاثر و
استضعاف ))، در اين مقوله اشاره اى كوتاه آورده
ايم ، نگريسته شود.
11- حديث نبوى ، فصل 5، از باب 11.
12- حديث نبوى ، فصل 32، از باب 11 (جلد چهارم ).
13- هر جا مى گوييم ، ((دو باب
))، مقصود باب 11 و 12، از اين كتاب است ، كه
ويژه پژوهش درباره ((اقتصاد اسلامى
)) است ، يعنى ((مكتب
اقتصادى اسلام )) و تبيين نظر اسلام درباره مال
و منابع درآمد و همچنين ديگر امكانات ، و چگونگى گردش و بهره ورى از آن
همه در جامعه اسلامى . و اين دو باب ، يعنى فصلها و بحثهاى اقتصادى
((الحياة )) (شامل 100
فصل ، در حدود1400 عنوان اصلى و فرعى )، از اين جلد (سوم ) مى آغازد و
تا پايان ((جلد ششم ))
ادامه دارد.
14- فصل 44، از باب 11 (جلد 5).
15- فصل 46 و 47، از باب 11 (جلد 5)، و فصلهاى 31-27، از باب 12
(جلد 6).
16- فصل 47، از باب 12 (جلد 6).
17- ((سوره نحل ))
(16): 90.
18- ((بحار)) 75/352
- از كتاب ((جامع الاخبار)).
19- ((غررالحكم ))
/29.
20- ((اصول كافى ))
1/85.
21- فصل 48، از باب 11، ((نگاهى به سراسر
فصل ))، ((هشدار))
(جلد 5).
22- دين كامل (كه جامع برنامه زندگى انسان در هر دو جهان است ) آن
است كه ((مقتضيات رشد))
بشر را - در همه محيطها - فراهم آورد، و ((موانع
رشد)) بشر را از ميان بردارد. يكى از بنياديترين
عوامل رشد انسانها سلامت روانى (اعتدال درونى و آرامش روحى ) است .
افراد هر جامعه اى اگر از سلامت روانى برخوردار نباشند، خانواده ها نيز
چنين خواهند بود، و سپس جامعه - كه جداى از افراد و خانواده ها نيست -
چنين خواهد شد. و افراد چنين جامعه اى در هيچ كارى از كارهاى ظاهرى و
معنوى (دنيايى و آخرتى ) موفق نخواهند بود، و در هيچ بعدى از ابعاد
تلاشها بازدهيى شايسته و ارزش آفرين نخواهند داشت (يا در كمترين حد
خواهند داشت ، هم در شمار و هم در چگونگى ). چرا؟ چون موفقيت در كارها
و داشتن بازده شايسته متوقف بر ((رشد))
است ، و رشد متوقف بر سلامت روانى و آرامش روحى است . و مردمى از نظر
روانى سالم و از نظر روحى داراى آرامشند كه كمبود نداشته باشند و با
تنگدستى و محروميت اقتصادى و مظلوميت معيشتى دست به گريبان نباشد...
مسائل بسيارى در سلامت روانى و آرامش روحى افراد و خانواده ها (اجتماع
) نقش دارند، ليكن يكى از مهمترين و مؤ ثرترين آنها رفع كمبودها و
نيازهاست . بسيارى از نقصها در انواع كارهاى مادى و بسيارى از بى
توفيقيها در كارهاى معنوى (حتى عبادات صرف )، از عامل فقر و تنگدستى و
كمبوددارى مايه مى گيرد (و اين بجز سقوطها و فسادهاست )، كه هم تن
افراد را دچار ضعف و سستى مى كند، و هم اعصاب آنان را مى فرسايد، و هم
روح آنان را مضطرب مى سازد. و اينها همه ، ((موانع
رشد)) است و عوامل سقوط و انحطاط مرئى و نامرئى
. و در مقابل اينها، اين عدل و قسط و تعديل است كه از
((مقتضيات رشد)) است - مقتضيات بسيار
بنيادين . و اسلام كه در خلال تعاليم و احكام گوناگون خود، بر
((اجراى عدالت )) و
((اقامه قسط)) و
((نشر احسان )) اينهمه
تاءكيد مى ورزد، و هيچ چيز را به جاى آنها نمى پذيرد (و قرآن كريم ، كه
خود را ((هادى متقين ))
مى خواند، و راه رسيدن به ((تقوى
)) را در ((اجراى عدالت
)) مى داند؛ و پيامبر اكرم ((صلى الله
عليه و آله و سلم )):، كه به فرموده امام محمد
باقر (عليه السلام )، نخستين برخوردى كه با مردم مى كند، بر پايه اجراى
عدالت است ((استقبل الناس بالعدل -))
((التهذيب )) 6/154؛ و
امام على بن ابيطالب (عليه السلام )؛ كه در نخستين روزهاى خلافت خود،
به اجراى عدالت مالى و تصحيح تصرفات بيت المال مى پردازد -
((نهج البلاغه ))/ 66)،
همه براى همين است كه ((موانع رشد))
افراد و جامعه از ميان برود، و ((مقتضيات رشد))
افراد و جامعه فراهم آيد، حتى افراد غير مسلمانى كه در جامعه اسلامى
زندگى مى كنند، چنانكه امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
((در حاكميت اسلامى بر معاهدان (اقليتهاى دينى )
نيز كمترين ستمى نمى رود)) ((كافى
8/32)).
23- فصل 20، از باب 11 (جلد 4).
24- فصلهايى چند، مناسب اين موضوعها، در باب 11 آمده است ؛ بنگريد.
25- فصل 22، از باب 11 (جلد 4).
26- ((سوره نسا))
(4): 141.
27- ((سوره زخرف ))
(43): 32 - حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) درباره تقسيم الاهى
اموال در ميان همه توده ها چنين مى فرمايد: ان
المال مقسوم ، مضمون لكم ، قد قسمه عادل بينكم بيگمان مال تقسيم
گشته ، و براى همه تضمين شده است ، خداى عادل آن را در ميان شما قسمت
كرده است . (اصول كافى 1/30). اين سخن مى رساند كه همه مردمان در تقسيم
الاهى شريكند و سهمى دارند. بنابراين هركس سهمش به او نرسد، جز غصب
غاصبان حقوق ديگران ، و تعدى ستمگران اقتصادى ، و سهل انگارى و ناتوانى
آنان كه بايد در اين باره ها اقدام كنند علتى نمى تواند داشت . و اينكه
در سخن امام صادق (عليه السلام ) وصف به كار رفته است يعنى
((عادل )) (قسمه عادل
بينكم ) و فعل ((قسم ))
به وصف (عادل ) اسناد داده شده است ، دليل بسيار روشنى است بر مفهوم
عليت و ضرورت رعايت عدالت در تقسيم ، زيرا تقسيم كننده عادل است و جز
به ميزان عدالت تقسيم نخواهد كرد. و چون ((تكاثر))
و ((فقر)) هر دو از عدالت
دور است و هر دو ظلم است ، و خداوند متعال محال است به كسى ظلم كند،
بنابراين ، ظلم از خود مردم پيدا مى شود، و اين خود مردمند كه برخى بر
برخى ديگر ظلم مى كنند، و سهم آنان را مى برند، و قدرتمندان ضعيفان را
مى بلعند - چنانكه در ((قرآن كريم
)) آمده است ، و احاديث در اين باره خواهد آمد -
و به خوبى روشن است كه اين وضعگيرى قرآنى و حديثى (كه امكانات بايد
براى همه باشد و همگان در آنها سهيمند)، بايد در اجتهاد و فتوا و
قانونگذارى و اجرا همواره ديده شود و به عمل درآيد.
28- ((سوره اعراف ))
(7): 32. و شايد مسلمان متعهد، معتقد نباشد كه اين زيورها كه خداى
متعال براى بندگان خود آفريده است ، مخصوص توانگران و اترافگرايان است
، و خداوند زيورها را تنها براى آنان فراهم آورده است ، و بينوايان و
نادران جزء بندگان خدا نيستند، و در اين آفريده ها سهمى ندارند؟!
29- ((نهج البلاغه ))
231؛ عبده 1/159.
30- ((مستردك الوسائل ))
1/509.
31- ((نهج البلاغه ))
/1242؛ عبده 3/231. در اين شرح چنين آمده است :
ما جاع فقير الا بما متع به غنى هيچ فقيرى گرسنه نمى ماند مگر
به سبب آنچه ثروتمندى بكامرانى (و فراوانى ) از آن استفاده مى كند.))
32- ((وسائل )) 6/4.
33- ((اصول كافى ))
1/542.
34- ((مستدرك الوسائل ))
2/322.
35- ((ارشاد القلوب ))
201؛ و از چاپى ديگر: 279 - 280؛ نيز فصل 22، از باب 11 (فصل 4).
36- فصل 22، و فصل 39، از باب 11 (جلد 4).
37- ((حوادث واقعه ))،
تعبيرى است كه از معصوم (عليه السلام ) رسيده است (فصل 14، از باب 8 را
ببيند - جلد دوم )، و به معناى ((پديده هاى تازه
))، ((مسائل نو))،
((موضوعات جديد)) و
((امور مستحدثه )) است كه
در جامعه بشرى و حيات انسانى ، برپايه ناموس تطور - نو به نو - حادث مى
شود و به ظهور مى رسد. اين وظيفه علم ((فقه
)) است كه با استناد به ((مدارك
اجتهادى ))، تكليف ((حوادث
واقعه )) يعنى مسائل جديد و موضوعات تازه و
پديده هاى نوين را در حيات انسانى و زندگى بشرى روشن كند.
بنابراين اصل روشن - كه خود حديث ((حوادث واقعه
))، دلالت صريح بر آن دارد - از مهمترين
تكليفهاى واجب عالمان دين ، به دست آوردن شناختى درست از
((حوادث واقعه )) است ،
تا بتوانند حكم درست آنها را از مدارك شرعى به دست آورند و عرضه
بدارند. و روشن است كه از مهمترين بخشهاى ((حوادث
واقعه )) مسائل نو و موضوعات جديد،
((حوادث واقعه اقتصادى ))
است يعنى مسائل جديد و روابط و نمودهاى تازه در قلمرو اقتصاد هر عصر.
و نزد هر مختصر آگاهى ، روشن است كه اگر مسائل و موضوعات تازه و روابط
و شكلهاى نوين آنها بدرستى شناخته نشود، و احكام آنها چنانكه بايد -
طبق مذاق شرع عدل و دين قسط - استنباط و عرضه نگردد، بزرگترين صدمه و
جبران ناپذيرترين زيان به اجراى عدل و قسط و احقاق حقوق محرومان و
مظلومان (كه يكى از هدفهاى اصلى دين اسلام است ) وارد مى آيد، و سبب
گسستن انسان نو و مسائل نو از دين و گسستن دين از انسان نو و مسائل نو
مى شود، و سستى نسلها را در امر دين خدا در پى مى آورد (چنانكه تجربه
آن را نشان داده است ). و بقاى ارزشها زيانهايى ويرانگر دارد. در فصل
2، از همين باب ، سخن بيدارگر و ارتجاع ستيز امام صادق (عليه السلام )
را، در اين باره بنگريد.
38- ((نهج البلاغه ))
1137؛ عبده 3/176.
39- حذف ((غناى افراطى ))
و ((زندگى تجملى و مصرفى و اسرافى
)) - كه اسلام با قاطعيت آن را خواسته است -
درست همان حذف فقر است ، زيرا بديهى است كه حذف ((علت
)) به معناى حذف ((معلول
)) است ؛ بنابراين پس از ((حذف
نخست )) و تحقق بخشيدن به آن ، نيازى به
((حذف دوم )) نيست .
40- فصل 27،از باب 11 (جلد چهارم ).
41- فصل 27، از باب 12 (جلد ششم ).
42- ((مواسات ))، كمك
رسانى به يكديگر است ، و اينكه انسان ، بخشى از مال و امكانات معيشتى و
رفاهى و مسافرتى و تفريحى خويش را در اختيار ديگران بگذارد.
43- فصلهاى 45 تا 47، از باب 11 (جلد پنجم ).
44- بخشى از اين ((چارچوبها))
و ((راه حلها))، در باب
يازدهم و دوازدهم كتاب ((الحياة
)) (از اين جلد تا پايان جلد ششم )، جمع آورى شده و ترتيب يافته
و عرضه گشته است ، كه اميد است خوانندگان - بويژه صاحبان صلاحيت ، در
آنها همه نيك بينديشند، و به ضميمه آيات و احاديث ديگر - و (سيره عملى
پيامبر اكرم (ص ) و ائمه طاهرين (ع ) ، ((مكتب
متعالى اقتصادى اسلام )) را كه جز بر اجراى عدل
و قسط (قسط قرآنى ) مبتنى نيست به شايستگى تدوين كنند و عرضه بدارند،
تا در نتيجه ، متخصصان ((علم اقتصاد))
بتوانند برنامه هاى اقتصادى قرآنى و اسلامى را پى ريزند، و در برابر
برنامه ها و برنامه ريزيهايى جز آن بايستند، تا دين اسلام كه دين قسط و
عدل و مواسات و مساوات است ، به نام دينى طرفدار تبعيض و تفاوت و
پذيراى تكاثر و فقر معرفى نشود.
45- با رعايت دو جهت ((محور))
و ((ارتباط)) در هر حكمى
از احكام ، كه در ((بند 16))
به آن اشاره خواهد شد.
46- مچنين مسائلى مهم از اينگونه :
(1) - ((تبدل موضوع و صورتهاى دقيق آن
)).
(2) - ((روابط درونى احكام )).
(3) - فهميدن و استنباط كردن ((احكام دين
)) در ارتباط با ((اهداف
دين )).
(4) - ماهيت تحول و زمان و محتويات آن .
(5) - ماهيت انديشه انسانى و تحولهاى آن در ارتباط با سلوك انسانى .
47- ((اصول كافى ))
1/406، نيز فصل 32، از باب 11 (جلد چهارم ).
48- به تعبير پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و
آله و سلم )): ((اشرار
امت ))؛ براى شناخت آنان ، احاديث صريح نبوى را
كه در فصل 8، از باب 11 آمده است بنگريد (همين جلد).
49- در اينجا خوب است ياد كنيم كه اينگونه هزينه گذاريهاى اترافى و
خرجهاى مسرفانه و بدور از تعهدهاى اسلامى و انسانى و اخلاقى مردمى ، و
تصرف در امكانات ، و تصاحب قهرى حقوق ديگران ، و بهره ورى از نعمتها و
رفاهها، اختصاص به ثروتمندان و توانگران درجه اول ندارد، بلكه كسان
بسيار ديگرى (در پاره اى از اصناف گوناگون مردم ) هستند، كه در حد
امكانات خود مى توانند كمتر خرج كنند، و هزينه را در موارد مختلف سبكتر
گيرند، و در زندگى و خانه و همه لوازم آن و لباس و سفر و مهمانى ، به
شكل ساده ترى - اگر چه نسبى - بسنده كنند، و همواره به فكر خود و
نزديكان خود نباشند، و پاره اى هزينه هاى گوناگون و وسائل رفاهى و حتى
امكانات مسافرتى ، و پرخرجى در مهمانيها و عروسيها و سفرها را بازنهند،
و اين مقدار را در اختيار ديگران و محرومان قرار دهند...
50- مقصود از ((اصول ))
در اينجا، اصول اعتقادى و اصول عمومى و عمليى است كه دين اسلام براى
ساختن فرد و جامعه ، همه آنها را مطرح كرده و مورد تاءكيد قرار داده
است . پيوستگى استوار ((اصول اعتقادى
)) با گرايشهاى فقهى و احكام دينى روشن است ،
زيرا دينى كه ((عدل )) از
اصول اعتقادى آن است و معتقد است كه خداى متعال عادل است نمى شود حكمى
و قانونى در آن يافت شود كه موجب گسترش ظلم باشد (مانند تاءييد تكاثر و
فقر). بنابراين ، مجتهد معتقد به اصل ((عدل
))، نمى تواند به هنگام استنباط هر حكمى از
احكام دين ، از آنچه باعث تحقق يافتن عدالت در اجتماع است و موانع
اجراى عدالت را برطرف مى سازد چشم بپوشد، و چنين مجتهدى در فتوا دادن ،
ايستارى كه ضد عدالت باشد و قسط را در ميان مردم نابود سازد نخواهد
داشت .
بدينگونه مى نگريم كه اعتقاد به اصل ((عدل
)) - اگر مورد توجه و تعمق قرار گيرد - در
گرايشهاى فقهى و فتوايى ، تاءثيرى بزرگ خواهد داشت و چارچوب فتوا را
تعيين مى كند. و اين امر روشن است . و از همينجاست كه دو جنبه دين ،
يعنى جنبه اعتقادى (نظرى ) و جنبه احكامى (عملى ) آن هماهنگ مى گردد، و
يكپارچگى دين در عقيده (معارف - فقه اكبر) و احكام (فقاهت - فقه اصغر)،
خدشه نمى پذيرد.
اما اصول عمومى و عملى سازنده افراد و اجتماعات كه در اسلام آمده است ،
پاره اى از آنها را در باب پنجم ياد كرده ايم ، نگريسته شود (جلد دوم
).
51- فصل 25، از همين باب ، ((نگاهى به سراسر
فصل ))، ((بند 13))
(جلد چهارم ).
52- پيشرفت پيچيده اى كه در قلمرو ((كار))
و ((توليد)) و
((بازرگانى )) پديد آمده
است ، چيزى است كه هيچ انسان بيدارى از آن غفلت ندارد؛ و هيچ مجتهد
آگاهى و هيچ ديندار محتاطى منكر لزوم بازنگرى در احكام و مسائل مربوط
به موضوعهاى ياد شده نيست ، تا حقى ضايع نشود و بر حقدارى ستم نرود، و
جامعيت دين و توانايى فقه اسلامى مخدوش نگردد، و ((فرسازى
)) و ((جامعه پردازى
)) آن ، در عمل و اقدام نشان داده شود، و جامعه
اى - داراى روابطى قابل قبول - بسازد.
53- ((بند 22)) و
((بند 23)) و
((بند 25))، از اين مقدمه
را با ژرفنگرى بنگريد.
54- چنانكه خوانندگان ، اين چگونگى را از سراسر بابها و فصلهاى
((الحياة ))، بخوبى حس
مى كنند.
55- چنانكه خوانندگان ، اين چگونگى را از سراسر بابها و فصلهاى
((حياة ))، بخوبى حس مى
كنند.
56- رجوع كنيد به مجلدات ششگانه ((حديث
ثقلين ))، از كتاب عظيم ((عبات
الانوار))، تاليف علامه مجاهد كبير، حضرت
ميرحامد حسين هندى (م : 1306 ق ). در اين كتاب سترگ ، اسناد فراوان
حديث ، از طرق عالمان برادران اهل سنت ، و همچنين سخنان جمعى از بزرگان
مشاهير ايشان ، درباره محتواى حديث و شرح آن ، گردآورى شده است .
مطالعه دقيق اين كتاب ، مغتنم بلكه لازم است - چاپ اصفهان ، مؤ سسه نشر
نفائس مخطوطات (1380 - 82 ق = 1339 - 41 ش ).
57- نام راويان احاديث ، در كتابهاى اين عالمان مشهور بزرگ - يا در
مداركى كه از آنها نقل كرده اند - آورده شده است . و اين اسناد روايى
در جاهاى خويش محفوظ است .
58- نام راويان احاديث ، در كتابهاى اين عالمان مشهور بزرگ - يا در
مداركى كه از آنها نقل كرده اند - آورده شده است . و اين اسناد روايى
در جاهاى خويش محفوظ است .
59- اين ((قرائن )) -
يعنى قرائن خارج از سند - را شمارى از عالمان بزرگ يادآور شده اند، از
جمله ملامحسن فيض كاشانى (م . 1091ق )، در مقدمات كتاب عظيم
((وافى )). نيز بنگريد به
سخنان عزالدين حسين بن عبدالصمد عاملى (م : 984ق )، در كتاب
((الدرايه )) درباره
((حديث صحيح )) و توضيح
آن . نيز خاتمه ((وسائل الشيعه
)) را بنگريد كه در آنجا كتابهاى معتبر حديثى ، و گواهى عالمان
به صحت آنها، و همچنين ((قرائن موثق بودن راوى
حديث )) آورده شده است .
60- چنانكه استاد اكبر، ملا محمد باقر وحيد بهبهانى (م :1208 ق -
يا 1209)، در اين باره گفته است : ((نسبت صحيح
قدما و صحيح متاءخرين ، عموم و خصوص مظلق است )).
مقدمه ((كافى ))، از
استاد على اكبر غفارى ، چاپ تهران ، مكتبه اسلاميه (1388 ق ).
61- و حتى عالمان متاخر و معاصر - در مقام عمل -.
62- و اين سيره و روشى است عقلايى ، كه عقلا و خردمندان همواره در
هر عصرى و شهرى آن را معمول داشته اند و به آن عمل كرده اند، چنانكه
طبيعت زندگانى مشترك انسانى در جامعه ها، كه از چيزها به يكديگر خبر مى
دهند و جوياى خبر مى شوند، و به آموزش دادن چيزها و آموختن از يكديگر
مى پردازند، همين روش را ايجاب مى كند، يعنى اينكه سخن و خبر و اطلاع
يكديگر را - جز در موارد خاص - بپذيرند؛ همانگونه كه فقيهان و مجتهدان
ما - از سلف پيشين و سپس ديگران - همين روش را در مورد پذيرش و عمل
قرار داده اند.
و البته اين سخن به اين معنى نيست كه همه آنچه در كتابهاى حديثى آمده ،
يا به نام ((حديث )) نقل
شده است - بطور يكجا و دربست - پذيرفته باشد، زيرا بايد به سرحد
((اعتبار)) برسد و مورد
شناخت فنى قرار گيرد. بنابراين ، با اينكه نمى توان همه احاديث را صحيح
ومعتبر دانست ، نيز نمى توان - و نمى شود - همه احاديث را ضعيف شمرد،
يعنى به دليل وجود شمارى احاديث ضعيف در ميان - مجموعه احاديث
)) نمى توان از درياى مواج احاديث (چه احاديث
نبوى و چه احاديث معصومين (عليه السلام )، كه تبيين اصلى و كامل تعاليم
قرآنى و مبانى اسلامى ، در ((اصول
)) و ((فروع
)) و همه رشته هاى مربوط، در مسائل اعتقاد و علم
و زندگى و انسان و شناخت و تحقق ، در گرو رجوع به آنها و فهم آنها و
استفاده از آنهاست ) چشم پوشيد، و با خود پنداشت كه بدون
((دانش حديث )) و شناخت
جامع و فنى و ((اجتهادى ))
احاديث ، شناختى از اسلام مى توان داشت ، و به تحليل مبانى آن مى توان
رسيد. و اينها همه در نزد صاحبان اطلاع و صلاحيت روشن است .
63- طريقه علمى و مهم ديگرى براى شناخت صدور و صحت حديث و اعتبار
يا عدم اعتبار آن - و بويژه فهم معانى و مرادات احاديث - نيز وجود
دارد، يعنى روشى كه - از جمله - عالم قرآنى بزرگ ، محقق موسس ، حضرت
ميرزا مهدى اصفهانى (م : 1365 ق )، استاد ما، شيخ مجتبى قزوينى خراسانى
- كه روح هر دو در انوار قدوسى مستغرق باد - آن را مورد تاءكيد قرار
داده است ، و در كتاب ((المواهب السنية
)) (فى بيان المعاريض و التورية )، درباره
خصوصيات آن - دقيق و مستند - سخن گفته است . و سخن برخى از تاءويل
گرايان بيراهه رو - از جمله شيخيه - را رد كرده است .
64- در ((بند 13)) -
از اين مقدمه - كه استخراج و تدوين ((مكتب
اقتصادى اسلام ))، نياز به انجمنى دارد مركب از
مجتهدان بزرگ و كارشناسان ماهر اقتصادى ، كه در ضمن كوششى كارشناسانه و
دامنه دار و فراگير بدان بپردازند. و اين سخن با آنچه هم اكنون مى
گوييم ناسازگار نيست ، زيرا مجتهدان بزرگ بايد در اين كار سهم خويش را
به انجام رسانند، يعنى همه توان علمى و فقهى و تتبعى و استنباطى خود را
به كار بگيرند، و همه دليلها و متنهاى شرعى را بپژوهند، تا بتوانند
انجمن يادشده را تغذيه كنند.
65- بنابراين ، ما خود ((اصولى
)) هستيم ، يعنى قائل و معتقد به اجتهاد و لزوم
به كارگيرى قواعد علم اصوليم ، و در ((نظام
اجتهاد)) گرايشى به چيزى جز توسعه آفاق آن
نداريم . و حكمت اين امر (توسعه خواهى در اجتهاد و تاءكيد بر
((پويا)) شدن فقه و فقاهت
) روشن است ، زيرا ستگيرى در كار ((اجتهاد))
شالوده ((فقاهت دينى ))
را ويران مى سازد، ليكن تاءكيد بر ((پويا))
شدن فقه و وسعت بخشى به آفاق آن - با همان اصول ثابته - موجب بقا و
گسترش آن و تحقق يابى اهداف آن خواهد بود. و اين موضوعى است كه هر
انسان آگاهى كه زمان را مى شناسد و معناى (( عصر))
را درك مى كند و با مسائل انسان نو سر و كار دارد، و آينده را در نظر
مى گيرد، از هواى آن باز نمى ايستد.
66- بويژه درباره اين موضوعها:
(1) - كار.
(2) - توليد.
(3) - بازرگانى .
(4) - نرخگذارى .
(5) - توزيع .
67- و با ضرورت توجه كردن به آنچه در احاديث آنان درباره شناخت
زمان و محتواى آن آمده است ؛ از جمله سخن امام صادق (عليه السلام ):
العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس (تحف
العقول /261)؛ يعنى : ((تنها انسان زمانشناس است
كه از شبيخون مسائل اشتباه انگيز و پيچيده در امان مى ماند (و مغلوب
هجوم فكرى و مرعوب تهاجم فرهنگى و تدليسهاى زمان و تلبيسهاى محيط نمى
شود))). و معناى اين سخن گران آموز اين است كه
انسان زمان شناس و ناآگاه از محتواى گوناگون زمان و عصر، همواره مغلوب
و مرعوب است ... و اين واقعيتى است كه خرد و آزمون نيز آن را مى
نمايانند.
68- و بر مسمانان واجب است كه اينگونه نهضتها را پديد آورند، و در
پيشبرد آنها همه گونه تلاش كنند، تا دين ، قبله ، موجوديت ،
سرزمينها، ثروت ، علم ، فرهنگ و اخلاق خويش را از چنگ و چنگال استعمار
و استكبار جهانى در آورند و نجات بخشند، و نسلهاى ((قرآن
و قبله )) را حراست كنند.
69- در آغاز فصل 8، از باب 11 (همين جلد) نيز توضيحى درباره دو
واژه ((تكاثر))) و ((اتراف
))) آورده ايم ، ديده شود.
70- و ما را آرزويى گران است درباره طلاب جوان و خوشفكر علوم
اسلامى ، كه در اين راه سرنوشت ساز و آرمانى (استقرار
((نظام قسط قرآنى )) و عدالت معيشتى )،
با استوارى گام بردارند، و كوششهاى ديگرى را (كه از نظر تكميل مقدمات و
پژوهشهاى لازم ديگر، در قلمرو توجه بيشتر به آيات و روايات و استفاده
ژرفتر و جامعتر و سازنده تر از آنها ضرورت دارد)، به ثمر برسانند، و
براى آزادى و سربلندى اقاليم قرآن و قبله ، و نجات انسان و انسانيت
بجان بكوشند - به خواست خداوند رحمان و توفيقهاى او، با عنايت ولى بزرگ
او، عجل الله فرجه ، و فرج العدل و الانسانية به
.
71- اشخاص - بحسب اصطلاح - مقدس و محتاط (و خشك مقدسان ) نيز بايد
به مبارزه با طاغوتهاى اقتصادى بپردازند، زيرا لازمه ديندارى و تقدس و
محتاط بودن اين است كه اينگونه كسان ستمهاى بزرگ مالى و معيشتى را كه
سراسر زندگى دردناك بينوايان و محرومان را فرا گرفته است و استخوان
آنان را مى فرسايد تحمل نكنند، زيرا حضور چگونگى ياد شده در جامعه ، هر
تصرفى را شبهه ناك مى سازد، و بر هر تقوى و تقدسى خط بطلان مى كشد.
72- اين بند (29) را براى آن آورديم تا اگر كسانى كه اين برنامه ها
عملى نيست ، يا برخى از بيگانگان بخواهند بر ضد ارزشهاى اسلامى سخنى
بگويند و آنها را غير عملى وانمود كنند، پاسخى دندان شكن به آنان باشد،
زيرا هنگامى كه برنامه اى را قرآن كريم و پيامبر بزرگ و امامان معصوم
(عليه السلام ) - بارها و با صراحتها - بيان كردند و بر آن تاءكيد
ورزيدند، بلكه آن را اصل دانستند، بيقين - و صد در صد - عملى خواهد
بود، زيرا در شرع عقلانى اسلام هيچ دستورى و حكمى غير عملى نداريم ، چه
اينكه جعل حكم غير قابل عمل (تكليف ما لايطاق )، برخلاف عقل است ، و در
شرع مبين چنين احكامى نيست . قرآن كريم به صراحت مى فرمايد:
((ان الله ياءمرو بالعدل ...))
خداوند به اجراى عدالت امر مى كند... ((و ليقوم
الناس بالقسط...)) پيامبران را فرستاديم تا
مردمان در سايه عدالت زندگى كنند... و امام صادق (عليه السلام ): مفسر
معصوم و راستين قرآن مى فرمايد: ان الناس
يستغنون اذا عدل بينهم - اگر عدالت اجرا گردد همه مردم بى نياز
مى شوند. (كافى 3/568).
پس اجراى عدالت (به معناى زندگى بى فقر و ساختن جامعه بدون فقر)، عملى
و شدنى و قابل تحقق است (وگرنه چگونه قرآن با صراحت به آن امر مى كرد،
و معصوم با صراحت تعريف آن را بيان مى داشت ؟)، منتها به دست
قوامين بالقسط، شهداء لله ... و از اين
رو قرآن كريم معيار مسلمان تراز قرآن را بيان مى كند، و در خطاب به
مسلمانان مى فرمايد: كونوا قوامين بالقسط، شهداء
لله ...
73- ((سوره جمعه ))
(62):10.
74- ((سوره نسا))
(4):5.
75- ((سوره بقره ))
(2): 188.
76- ((سوره حشر))
(59): 7.
77- ((سوره انفال ))
(8): 41.
78- ((سوره بقره ))
(2): 43.
79- ((سوره نسا))
(4): 32.
80- ((سوره نسا))
(4): 37.
81- ((سوره معارج ))
(70):24 - 25.
82- ((سوره حديد))
(57): 7.
83- ((سوره ليل ))
(92): 18.
84- ((سوره انفال ))
(8): 28.
85- ((سوره حديد))
(57): 20.
86- ((سوره ليل ))
(92): 11.
87- ((سوره منافقون ))
(63): 9.
88- ((سوره فجر))
(89): 20.
89- ((سوره بقره ))
(2): 195.
90- زيرا ((انفاق در راه خدا))،
ذخيره اى است براى خود انفاق كننده .
91- ((سوره علق ))
(96): 6 - 7.
92- ((سوره طاها))
(20): 81.
93- ((سوره فتح ))
(48): 11.
94- ((سوره آل عمران ))
(3): 186.
95- ((سوره توبه ))
(9): 41.
96- ((سوره نسا))
(4): 95.
97- (سوره توبه ) (9): 111.
98- ((سوره اعراف ))
(7): 31.
99- ((سوره اسراء))
(17): 16.
100- ((سوره واقعه ))
(56): 45.
101- ((مشكاة الانوار))
/183.
102- ((تحف العقول ))/28:
((كافى )) 8/ 169.
103- ((بحارالانوار))
103 / 23 - 24، ((عدة الداعى ))
/92 - 93، با اندكى اختلاف .
104- ((تحف العقول ))/120.
105- ((امالى )) شيخ
طوسى 2/ 133.
106- ((تحف العقول ))
/120.
107- ((سوره نور))
(24): 33.
108- ((تحف العقول ))
32.
109- ((تفسير عياشى ))
2/13.
110- ((مستدرك الوسائل ))2/
423.
111- ((سوره بقره ))
(2): 284.
112- ((سوره آل عمران ))
(3): 109 و 129.
113- ((سوره آل عمران ))
(3): 109 و 129.
114- ((سوره نسا))
(4): 126 و 131 و 132و 171.
115- ((سوره نسا))
(4): 126 و 131 و 132و 171.
116- ((سوره نسا))
(4): 126 و 131 و 132و 171.
117- ((سوره نسا))
(4): 126 و 131 - 132 و 171.
118- ((سوره يونس ))
(10): 66.
119- ((سوره بقره ))
(2):168.
120- ((سوره بقره ))
(2): 168.
121- ((سوره نحل ))
(16): 114.
122- ((سوره انعمام ))
(6): 161؛ ((سوره اعراف ))
(7):31.
123- ((سوره انفال ))
(8): 69.
124- ((سوره طاها))
(20): 81.
125- ((سوره بقره ))
(2): 195 و 254 و 268؛ ((سوره توبه
)) (9): 53؛ ((سوره حديد))
(57): 7؛ ((سوره منافقون ))
(63): 10؛ ((سوره تغابن ))
(64):16.
126- ((سوره دهر))
(7): 1- 2.
127- ((سوره حج ))
(22): 73.
128- ((سوره حج ))
(22): 73.
129- ((سوره نحل ))
(16):78.
130- ((سوره علق ))
(96): 5.
131- ((سوره بقره ))
(2): 258.
132- ((سوره اعراف ))
(7): 54.
133- ((سوره حديد))
(57): 5.
134- ((سوره حديد))
(57): 7.
135- ((غرر الحكم ))
/15.
136- ((مشكاه الانوار))
/ 244.
137- ((مستدرك الوسائل ))
2/423.
138- ((كافى ))4/ 32.
139- تفسير عياشى ))2/ 13.
140- ((مستدرك الوسائل ))
1/552.
نيز ((نگاهى به سراسر فصل ))،
((بند 3)).
141- همچنين درآمدهاى ديگر، در صورتى كه افزون بر هزينه سال باشد،
چنانكه در همين حديث آمده است .
142- ((سوره فرقان ))
(25): 67.
143- ((مجمع البيان ))
7/179.
144- ((سوره نسا))
(4): 5.
145- ((امالى )) شيخ
طوسى 2/133.
146- ((سوره حديد))
(57): 7.
147- ((سوره منافقون ))
(63): 10.
148- ((سوره آل عمران ))
(3):92.
149- ((مشكاة الانوار))
/183.
150- (پايان جلد و آغاز جلد ششم ).
151- ((عدة الداعى ))
/ 81.
152- ((مستدرك الوسائل ))
2/645؛ نيز ((وسائل ))
15/265.
153- بنابراين ، بر كسانى كه مى خواهند تاريخ اسلام را بپژوهند،
واجب است نخست تاريخ زندگى و سيره پيامبر اكرم ((صلى
الله عليه و آله و سلم )) را نيك بياموزد و
فراگيرند، تاريخ و سيره اى سرشار از درگيريهاى بزرگ و كوبنده ، بر ضد
طاغوتان و مستكبران مالى و سياسى .
مكه مكرمه - جاى فرود آمدن وحى آسمانى - به هنگام بعثت نبوى ، پايگاه
طاغوتهاى ثروت و مال بود، يعنى بازرگانان بزرگ و رباخواران و گنجوران .
و نجات آور الاهى ((صلى الله عليه و آله و سلم
)) با آنان همى نبرد كرد، و گروهها و تجمعهاى
آنان را همى پراكنده ساخت ، و آيات فراگير و كوبنده آسمانى را بر سرشان
همى خواند، تا توده ها را از چنگ و دندان انان - كه خون بيچارگان و
تحقير شدگان و فراموش گشتگان از آنها مى چكيد - رهايى بخشد.
و از آنجا كه سيره و عملكرد پيامبر اكرم - كه نمونه و اسوه عملكرد
مسلمانان است - بيقين چنين بوده است ، بر حكومتها و فقاهتها و جامعه
هاى اسلامى فرض است كه بر طبق همان سيره و عملكرد - به صورتى قاطع -
عمل كنند و هيچ از آن دور نيفتند، تا دين خدا - معاذ الله - بدان متهم
نگردد كه به سوى طاغوتيگرى اقتصادى گرايش دارد، و داشتن ثروتهاى كلان و
غناى تكاثرى را (كه موجب محو قسط و پايمال شدن عدالت و ويرانى بنيانهاى
دينى و درماندگى انسان و انسانيت است ) مى پذيرد.
154- ((سوره تكاثر))
(102): 1-3.
155- ((سوره حديد))
(57): 25.
156- ((سوره نحل ))
(16): 90.
157- ((سوره ق ))
(50): 7و9-11.
158- ((سوره عبس ))
(80): 26 - 32.
159- ((كافى )) 8/
23، از سخنان امام على (عليه السلام )، در ((خطبه
وسيله )).
160- ((سوره مائده ))
(5): 87.
161- ((سوره طاها))
(20): 81.
162- ((سوره اعراف ))
(7): 31.
163- ((سوره مائده ))
(5): 88.
164- افزون بر آن ، اقدام كردن به تكليف و اداى مسئوليت است در
برابر نيازهاى گوناگون مردم و جامعه .
165- ((سوره فصلت ))
(41):10.
166- ((مجمع البيان ))
9/5 ديده شود.
167- ((مجمع البيان ))
9/5.
168- ((تفسير قمى ))
2/262 - 263.
169- ((سوره طاها))
(20): 81.
170- ((سوره بقره ))
(2): 195.
171- ((تحف العقول ))
/155.
172- ((تحف العقول ))/
28. براى آسان شدن كار خوانندگان ، مدارك احاديث و شماره هاى آيات را،
در ((نگاهى به سراسر فصل ))
نيز مى آوريم ، اگر چه در خود فصل ذكر شده باشند.
173- ((وسائل )) 6/4،
نيز فصل 38، از باب 11 (جلد چهارم ).
174- ((خصال ))
1/121.
175- ((تحف العقول )):
28.
176- ((تحف العقول ))
/28.
177- ((تحف العقول ))
/ 287، از سخنان امام موساى كاظم (عليه السلام ).
178- فصلهاى ((سطح زندگى براى توده ها))،
باب 12 (جلد ششم ).
179- ((تحف العقول ))
/28.
180- ((تحف العقول ))
/ 28.
181- ((بحار)) 103 /
23-24.
182- ((نهج البلاغه ))
/ 230، ((عبده )) 1 /
159، ((كافى )) 2 / 199.
183- ((سوره شعرا))
(26): 227.
184- نظر ثقة الاسلام كلينى را، در نفى عمومى مالكيت مردم ، در باب
11، فصل 25، ((نگاهى به سراسر فصل
))، ((بند 12))،
ملاحظه كنيد (جلد چهارم ، نيز ((كافى
)) 1 / 407 و 538).
185- ((سوره نحل ))
(16): 71.
186- ((مجمع البيان ))
6 / 373.
187- روشن است كه حضور دانش و دانش طلبى در جامعه نيازهايى دارد،
همچنين براى عمل به تكليفهاى دينى نيز هزينه هاى ضرورى است ؛ چنانكه در
حديث نبوى آمده است : لولا الخبز ما صلينا و لا
صمنا و لا ادينا فرائض ربنا - اگر نان (امكانات تغذيه و توانا
شدن بدن ) نمى بود، ما نه مى توانستيم نماز بخوانيم ، نه روزه بگيريم ،
و نه واجبات ديگر الاهى را ادا كنيم )) - (كافى
5/73).
و آنچه مايه تاءسفى دردناك است اين است كه زمينه مناسبى براى بازپس
گيرى حقوق طبقات محروم و رساندن به دست آنان يافت نمى شود، تا اين
قشرها نيز بتوانند واجبات دينى خود را - كه به دليل فقر خوارى آفرين و
زمينگيرى و محروميتهاى بهداشتى و فرهنگى و تربيتى از انجام دادن آنها
باز مى مانند - ادا كنند و از اسلام و تعاليم محمدى - چنانكه بايد -
بهره مند گردند. امام ابوالحسن على بن موسى الرضا (عليه السلام )
درباره علت واجب شدن زكات مى فرمايد: ((... و
تقوية الفقراء و المعونه لهم على اءمر الدين - يكى هم براى تقويت
بينوايان است و كمك رسانى به آنان براى امر دين (و عمل بر طبق وظايف
دينى ) - ( ((علل الشرائع ))
/ 369).
188- درباره هر دو گونه ((غنا))
(اترافى و كفافى )، در فصل 8، از باب 11 (همين جلد) و فصل 41، از باب
11 (جلد پنجم ) بحث كرده ايم . و در آنجاها شرح داده ايم كه اسلام ثروت
تكاثرى و مال كثير بسيار را نمى پذيرد و تاءييد نمى كند، و اينگونه
اموال و ثروتها را اموالى نمى داند كه از راههاى حلال و مشروع به دست
آمده باشد؛ چنانكه قرآن كريم اين پديده را بسختى كوبيده است . بنابراين
آن غنى و توانگرى كه اسلام او را مى پذيرد و تكليفهاى براى او تعيين مى
كند، اين سرمايه داران اصطلاحى يا مالكان تكاثرگراى پرپول نيستند، بلكه
توانگرى است كه در مورد آنچه دارد ((امين
)) است ، و در مالكيت و مصرف ميانه رو است ؛
نيكوكار است ، خيررسان است ، و در يك جمله ، در شمار كسانى است كه
احاديث آنان را بعنوان ((وكيل خرج محتاجان -
امناه على المحاويج )) معرفى كرده اند - (اصول
كافى 2 / 265). در بالا نيز در اين باره اشاره اى خواهد آمد.
189- ((سوره بقره ))
(2): 30.
190- ((سوره حديد))
(57): 7.
191- ملا محسن فيض كاشانى ، در تفسير اين آيه مى گويد:
... من الاءموال التى جعلكم الله خلفاء فى
التصرف فيها، فهى فى الحقيقة له لا لكم ؛ او التى استخلفكن عن من قبلكم
فى تملكها و التصرف فيها. و فيه توهين للانفاق على النفس - يعنى
اموالى كه خداوند شما را نايب قرار داده است تا در آنها تصرف كنيد و
بهره ببريد، پس اين اموال در حقيقت از آن اوست نه از آن شما؛ يا اموالى
كه شما را جانشين كسانى قرار داده است كه پيش از شما مالك آنها بودند،
و هم اكنون (به ارث به شما رسيده است و) مى توانيد در آنها تصرف كنيد.
و اين بيان قرآن (و تاءمل در آن )، انفاق و بخشيدن مال را بر انسان
آسان مى كند)) - (((تفسير
صافى )) 5 / 133).
192- فصل 36، از اين باب (جلد چهارم ) و فصل 3، از باب 12 (جلد
پنجم ).
193- ((سوره فرقان ))
(25): 67.
194- ((سوره نسا))
(4):5.
195- ((تفسير برهان ))
1 / 342.
196- ((عيون اخبار الرضا (عليه السلام
))) 2 / 94.
197- ((كافى )) 1 /
22.
198- ((سوره حشر))
(59): 7.
199- تعريف ((مال ))،
از نظر اسلام ، در فصل 23، از اين باب ، خواهد آمد (جلد چهارم ).
200- ((سوره حديد))
(57):20.
201- ((سوره روم ))
(30): 39.
202- ((سوره آل عمران ))
(3): 130.
203- براى اطلاع از احاديث مهمى كه درباره ((مواسات
)) و ((مساوات
)) رسيده است ، فصل 46 و 47 از اين باب (جلد
پنجم ).
204- ((سوره نساء))
(4): 29.
205- ((وسائل 129 / 427، از سخنان امام صادق
(عليه السلام ) .
206- ((تحف العقول ))
/ 155، از سخنان امام على بن ابيطالب (عليه السلام ).
207- ((سوره بقره ))
(2): 195.
208- ((تحف العقول ))
/ 279، از سخنان امام صادق (عليه السلام ).
209- ((غررالحكم )) /
274.
210- ((تفسير نور الثقلين ))
4 / 27.
211- ((كافى )) 8 /
21، نيز - فصل 40، از اين باب (جلد چهارم ).
212- ((سوره طاها))
(20)، 81.
213- ((سوره بقره ))
(2): 168.
214- ((سوره حشر))
(59): 7.
215- ((مستدرك الوسائل ))
2/423.
216- ((سوره انعام ))
(6)، 141، ((سوره اعراف ))
(7): 31.
217- ((تفسير عياشى ))
2/13.
218- درباره اين موضوع نيز فصلهاى 26 و 28، از همين باب (جلد چهارم
).
219- ((سوره ناء))
(4): 5.
220- ((وسائل ))
11/521،((والى )) 2 (م 6)
/62.
221- نيز ((نگاهى به سراسر فصل
)).
222- ((سوره اسرار))
(17): 16.
223- ((سوره انبيا))
(21):9.
224- ((وسائل ))
6/26.
225- ((نهج البلاغه ))
/1156، ((عبده )) 3/187.
226- (وسايل ) 11/521؛ (وافى ) 2(م 6)/62.
227- ((سوره بقره ))
(2): 195.
228- ((سوره طاها))
(20):81.
229- ((تحف العقول ))
/155.
230- ((نهج البلاغه ))
/929، ((عمده )) 3/57.
231- (نهج البلاغه ) /929؛ (عبده ) 3/57.
232- يعنى بكوش و به اندازه كفايت و انفاق معتدل به دست آر، تا
نيازمند كسى نباشى ... ليكن افراط مكن و همه عمر و توان خويش را براى
به دست آوردن و نگاهداشتن مال به هدر مده .
233- يعنى بكوش و به اندازه كفايت و انفاق معتدل به دست آر، تا
نيازمند كسى نباشى ... ليكن افراط مكن و همه عمر و توان خويش را براى
به دست آوردن و نگاهداشتن مال به هدر مده .
234- ((سوره اسراء))
(17): 16.
235- ((سوره انبيا))
(21): 11-13، ((مجمع البيان ))
7/41.
236- ((مكارم الاخلاق ))
/525 - 526.
237- ((غررالحكم ))
/34.
238- ((غرر الحكم ))/245.
239- ((سوره نسا))
(4): 29.
240- ((تحف العقول ))
/245-246.
241- ((سوره توبه ))
(9): 34.
242- ((روضة الواعظين ))
/9، ((خصال )) شيخ صدوق
1/194، از چاپ على اكبر غفارى .
243- ((اصول كافى ))
1/49.
244- ((سوره نسا))
(4): 10.
245- ((وسائل ))
12/182.
246- ((سوره نسا))
(4): 9.
247- ((وسائل ))
12/181.
248- ((سوره انعام ))
(6): 152.
249- ((سوره اسراء))
(17): 34.
250- ((وسائل ))
12/181.
251- ((وسائل ))
12/181.
252- ((سوره نسا))
(4): 127 و 2.
253- ((سوره نسا))
(4): 127، 2.
254- ((وسائل ))
12/184.
255- اينگونه تاءكيدها بر نگاهدارى و محافظت از ((اموال
يتيمان ))، و نهى از نزديك شدن به مال يتيم اگر
سودى براى او نداشته باشد، دليل روشنى است بر اينكه در دين اسلام ،
اقتصاد و پرداختن به مسائل اقتصادى اصالت دارد، و اسلام خود داراى
نظرهاى اقتصادى و مكتب اقتصادى ويژه اى است فصل 44، از همين باب (جلد
پنجم ).
256- سوره نسا)) (4): 6.
257- ((وسائل ))
12/185 - 186.
258- ((سوره قصص ))
(28): 77.
259- ((سوره غافر))
(40): 23- 24.
260- ((سوره عنكبوت ))
(29): 40.
261- ((نهج البلاغه ))
/52، ((عبده )) 1/32.
262- ((سوره مائده ))
(5): 63و44.
263- ((سوره مائده ))
(5): 63و44.
264- ((سوره توبه ))
(9): 71.
265- ((تحف العقول ))
/171 - 172.
266- ((سوره بقره ))
(2): 190، ((سوره مائده ))
(5) 87.
267- سوره طلاق )) (65): 6.
268- ((سوره بقره ))
(2): 282، ((مجمع البيان ))
2/399.
269- ((سوره توبه ))
(9): 107، نيز ((منابع فقه ))
/122 - 123، تاءليف علامه جعفرى تبريزى ، چاپ تهران (1349 ش ).
270- ((تحف العقول ))
/31.
271- ((الفصول المهمة فى اصول الائمة (عليه
السلام ) /124، تاليف محدث بزرگ ، شيخ حرّ عاملى ، چاپ سنگى (1304 ق ).