1
حديث
1 الامام الباقر
عليه السلام :قال رسول الله (صلي الله عليه و آله ):.. اذا هممت بامر
فتدبر عاقبته ، فان يك خيرا و رشدا فاتبعه ، و ان يك غيا فدعه .(602)
امـام باقر عليه السلام : پيامبر اكرم گفت : چون در انديشه انجام دادن
كارى برآيى ، در عـاقـبـت آن تـدبـر كـن ، تـا اگر نيك است و در راه
درست ، به آن دست يازى ، و اگر مايه گمراهى است آن را فرو گذارى .
2 الامام على عليه السلام : المؤ منون هم الذين
عرفوا ما اءمامهم .(603)
امام على عليه السلام : مؤ منان آن كسانند كه آنچه را در پيش دارند
بشناسند.
3 الامام على عليه السلام ـ فيما كتب الى امراء
الخراج : اما بعد! فانه من لم يحذر ما هو صـائر اليـه ، لم يقدم لنفسه
و لم يحرزها. و من اتبع هواه و انقاد له فيما لم يعرف نفع عاقبته ، عما
قليل ليصبحن من النادمين .(604)
امـام عـلى عـليـه السـلام ـ در نـامـه اى بـه تـحـصـيـلداران خراج :
آن كس كه پرواى چيزى نـداشـتـه بـاشد كه رو به آن روان است ، پيشينى
براى نفس خود و نگاهبانى از آن نكرده اسـت . و آنـكـه پـيـروى هـواى
خـود كـنـد و در كارى كه نمى داند پايانى سودمند دارد به فرمان هوى
رود، به زودى پشيمان خواهد گشت .
4 الامـام عـلى عـليـه السلام ـ لولده الحسين
عليه السلام :...و من تورط فى الامور بغير نظر فى العواقب ، فقد تعرض
للنوائب ...(605)
امـام عـلى عليه السلام ـ به فرزندش حسين : آن كس كه بدون نگريستن در
عاقبت كار دست به اقدام زند، خود را گرفتار پيشامدها سازد.
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : الفـكـر فـى
الامـر ـ قبل ملا بسته ـ يؤ من الزلل .(606)
امـام عـلى عـليـه السـلام : انـديـشـيـدن در كـار، پـيـش از اقدام
كردن به آن ، سبب ايمنى از لغزشها است .
6 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :... قـف
عـنـد كـل امـر، حـتـى تـعـرف مـدخـله مـن مـخـرجـه قبل ـ ان تقع فيه
فتندم .(607)
امـام صـادق عـليـه السـلام : پـيـش از پرداختن به هر كار، اندكى
درباره آن درنگ كن ، تا قبل از اينكه به آن در افتى و پشيمان شوى ، از
راه ورود و خروج آن آگاه باشى .
7 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :ان صـاحـب
الديـن فـكـر، فـعـلتـه السـكينة ، واستكان فتواضع ... و ابصر العاقبة
، فاءمن الندامة ..(608)
امام صادق عليه السلام : مرد ديندار مى انديشد، به آرامش دست مى يابد،
و به فروتنى در خـود مـى نـگرد، به مقام تواضع مى رسد؛...و پايان كار
را مى نگرد، از پشيمانى در امان مى ماند.
8 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :ليـس بـحـازم
من لم ينظر فى العوقب . و النظر فى العواقب ، تلقيح للقلوب .(609)
امـام صـادق عليه السلام : هر كس در عاقبت هر كارى نينديشد كاردان (و
دور انديش ) نيست . عاقبت انديشى به دل (و عقل ) مدد مى رساند (و به
تشخيص درست امور كمك مى كند).
فصل سى و ششم : شناخت
نقطه شروع و موقعيت هر عمل
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن
جـهـل مـوضـع قـدمـه زل .(610)
امام على عليه السلام : آنكه از جاى پاى خود بيخبر باشد، خواهد لغزيد.
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام ـ قـيـل له : صـف
لنـا العـاقـل ، فـقـال : هـو الذى يـضـع الشـى ء مـواضـعـه ، فقيل :
فصف لنا الجاهل ، فقال : قد فعلت .(611)
امـام عـلى عـليـه السـلام ـ بـه او گـفـتـنـد: عـاقـل را بـراى مـا
تـوصـيـف كـن ! گـفـت : عـاقـل كـسـى اسـت كـه هـر چـيـز را در جـاى
خـود قـرار دهـد. سـپـس گـفـتـنـد: جاهل را براى ما توصيف كن ! گفت :
اين كار را كردم .
يـعـنـى : از تـوصـيـف عـاقـل ، وصـف
جـاهـل نيز دانسته گشت ، اگر انسان
عـاقل و خردمند
كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار دهد، و هر كار را از جايى
كه بايد شروع كند و به سامانى كه بايد برساند، و در شرايط گوناگون و
بـا كـسـان گـونـاگـون ، بـنـابـر حـكـم خـرد، بـه تـنـاسـب لازم ،
رفـتـار كـنـد، انسان جاهل و بيخرد
كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار ندهد،
و هر كار را از جايى كه بايد شروع نكند (يا از جايى كه نبايد شروع
كند)، و به سامانى كه بايد نـرسـانـد، و در شـرايط گوناگون و با كسان
گوناگون ـ از روى نادانى و بيخردى ـ بى تناسب لازم ، رفتار كند.
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : كـن
كـالطـبـيـب الرفـيـق الذى يـدع الدواء بـحـيـث يـنـفـع .(612)
امـام عـلى عـليـه السـلام : هـمـچـون پـزشـك مهربانى باش كه دوا را در
جايى مى نهد كه سودمند افتد.
4 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :كـان
المـسـيـح عـليـه السـلام يقول :.. فكذلك لا تحدثوا بالحكمة غير اهلها
فتجهلوا، و لا تمنعوها اهلها فتاثموا.. وليكن احدكم بمنزلة الطبيب
المداوى ، اءن راى موضعا لدوائه ، و الا امسك .(613)
مـگوييد، وگرنه جهالت كرده ايد؛ و آن را از اهلش باز مداريد، و گرنه
مرتكب گناه شده ايد. هر يك از شما بايد همچون پزشك درمانگرى باشد كه
اگر لازم ديد، دواى مورد نظر را بدهد؛ وگرنه از دادن آن خوددارى كند.
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : لاخـيـر فـى
مـعـيـن مـهـيـن ، و لا فـى صـديـق ظـنـيـن ، ساهل الدهر ما ذل لك
قعوده ، و لا تخاطر بشى ء رجاء اكثر منه ، و اياك ان تجمع بك مطية
اللجاج ! احمل نفسك من اخيك عند صرمه على الصلة ، و عند صدوده على
اللطف و المقاربة ، و عند جموده على البذل ، و عند تباعده على الدنو، و
عند شدته على اللين ، و عند جرمه على العذر، حتى كانك له عبد، و كانه
ذو نعمة عليك . و اياك ان تضع ذلك فى غير موضعه ، او ان تـفـعـله
بـغـيـر اهـله . لا تـتـخـذن عـدو صـديـقك صديقا فتعادى صديقك ! و امحض
اءخاك النصيحة حسنة كانت او فبيحة ...(614)
امـام عـلى عليه السلام : در يار و ياور بى تميز و حقير و در دوست بد
گمان ، هيچ خيرى نيست . با روزگار، تا زمانى كه رام و در فرمان تو است
، نرمى كن ، و چيزى را به اميد دست يافتن به بيش از آن به مخاطره
مينداز. از آن پرهيز كه لجبازى ، چنان مركبى سركش ، عـنان از دست تو
بربايد! در آن هنگام كه دوستت در ـ صدد بريدن پيوند دوستى است ، تو
خويشتن را بر نگهدارى اين پيوند وادار، و چون او نامهربانى كند، تو
مهربانى كن . و چـون او بـخـل ورزد، تـو بـبخش . و چون او دورى گزيند
تو نزديك شو. و چون او سخت گـردد، تـو نرم باش . و چون او گناهى كند،
تو پوزش خواه . و خلاصه چنان رفتار كن كـه گـويـى تـو بنده اويى ، و او
ولينعمت تو است . اما از آن بپرهيز كه چنين رفتارى را بيمورد به كار
بندى ، يا در برابر كسى كه شايستگى ندارد چنين باشى ، همچنين دشمن
دوسـتـت را دوسـت مـگـيـر، كـه به دشمنى با دوست خود برخاسته اى . و از
اندرز دادن به دوستت خوددارى مكن ، خواه اين اندرز خوشايند او باشد و
خواه ناخوشايند.
6 الامـام الحـسـيـن عـليـه السـلام : لا تتكلمن
فيما لا يعنيك ! فانى اخاف عليك الوزر. و لا تـتـكـلمـن فـيـمـا
يـعـنـيـك حـتـى تـرى للكـلام مـوضـعـا؛ فـرب مـتكلم قد تكلم بالحق
فعيب ...(615)
امام حسين عليه السلام : درباره آنچه به تو مربوط نمى شود سخن مگو، كه
بيم آن است كـه مـرتـكـب گناه شوى . و درباره آنچه به تو مربوط مى شود
نيز سخن مگو، تا آنگاه كـه جـايـى بـراى سـخـن گفتن ببينى ، كه چه
بسيار سخنگويى كه به حق سخن گفته و گرفتار عيبجويى ديگران شده است .
7 الامـام الصـادق عـليه السلام :اسمعوا منى
كلاما هو خير لكم من الدهم الموقفة : لا يتكلم احـدكم بما لا يعنيه ،
وليدع كثيرا من الكلام فيما يعنيه ، حتى يجد له موضعا؛ فرب متكلم فـى
غـيـر مـوضـعـه جنى على نفسه بكلامه . و لا يمارين احدكم سفيها و لا
حليما! فانه من مـارى حـليما اقصاه ، و من مارى سفيها ارداه . و اذكروا
اخاكم اذا غاب عنكم ، باحسن ما تحبون ان تـذكـروا بـه اذا غـبـتم عنه .
و اعملوا عمل من يعلم انه مجازى بالاحسان . ماءخوذ بالاجرام .(616)
امـام عـلى عـليـه السـلام : ااز من سخنى بشنويد كه براى شما از اسبان
گرانبها نيكوتر بـاشـد: هـيچ يك از شما نبايد درباره چيزى سخن گويد كه
به او ارتباطى ندارد. همچنين دربـاره آنـچه به او مربوط مى شود نيز
بايد كمتر سخن بگويد، مگر هنگامى كه جايى مـنـاسـب بـراى سـخـن بـيابد.
بسا سخنگوى در غير مورد لازم كه با سخن گفتن در حق خود جـنـايـت كـرده
اسـت . نـيز مبادا كه هيچ يك از شما با بله
يا فرزانه به مـجـادله بـرخـيـزد،
چه هر كس با شخص فرزانه به مجادله برخيزد از او دور مى شود، و مجادله
يا ابله سبب شكست خوردن است . و هرگاه برادر (دينى ) شما از شما دور
باشد به نيكوترين وجهى از او ياد كنيد، كه اگر خود از او دور بوديد
خواستار آنگونه ياد كردن بـوديـد. و بـرسـان كـسـى بـه كـار
بـرخـيـزيـد كـه مـى دانـد كـه در مقابل كار نيك پاداش مى بيند و به
كار بد ماءخوذ مى شود.
8 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :يـا مـفضل بن
عمر! اذا اردت اءن تعرف الى خير يصير الرجـل او الى شـر، فـانـظـر اين
يضع معروفة . فان كان يضع معروفة عند اءهله . فاعلم اءنـه يصير الى
خير. و ان كان يضع معروفه عند غير اهله ، فاعلم انه ليس له فى الاخرة
من خلاق .(617)
امـام صـادق عليه السلام : اى مفضل ! اگر خواستى بدانى كه شخص به جانب
نيكى روان اسـت يـا به جانب بدى ، ببين كه كار نيك خود را كجا مى نهد.
اگر ديدى كه آن را در نزد اهـلش نـهـاد، بـدانـكـه به جانب نيكى و خير
روان است . و اگر كار نيك خود را در نزد غير اهل نهاد، بدانكه در آخرت
بهره اى از نيكى ندارد.
9 الامـام عـلى عـليـه السـلام : العـاقـل مـن
احـسـن صـنـائعه ، و وضع سعيه فى مواضعه .(618)
امام على عليه السلام : عاقل كسى است كه كارهاى نيك خود را به بهترين
وجه انجام دهد، و در جايى تلاش و كوشش كند كه شايسته است .
10 الامام الصادق عليه السلام :من وضع حبه فى
غير موضعه ، فقد تعرض للقطيعة .(619)
امـام صـادق عـليـه السـلام : آن كـه دوستى و محبت خود را جز در جاى
شايسته آن قرار دهد، خود را در معرض بريدن از دوست (و بيدوست ماندن )
قرار داده است .
11 الامام على عليه السلام : قد يكون الياس
ادراكا، اذا كان الطمع هلاكا.(620)
امام على عليه السلام : آنجا كه طمع به چيزى سبب هلاكت گردد، موفقيت در
نوميدى (و چشم دوختن ) از آن چيز است .
فـصـل سـى و هـفـتـم :
آمـاده سـازى افـكـار بـراى مراحل شناخت
قرآن
1 فـلمـا جـن عـليـه الليـل راى كـوكـبـا
قـال : هـذا ربـى . فـلمـا افـل قـال : لا احـب الافـليـن فـلمـا راى
القـمـر بـازغـا قـال : هـذا ربى فلما افل قال : لئن لم يهدنى ربى لا
كونن من القوم الضالين فلما راى الشـمـس بـازغـة قـال : هـذا ربـى ،
هـذا اكـبـر، فـلمـا افـلت قـال : يـا قـوم انـى برى مما تشركون انى
وجهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض ، حنيفا و ما انا من المشركين .(621)
چون شب به تاريكى گراييد، (ابراهيم ) ستاره اى ديد، گفت : اين پروردگار
من است ؛ و چون آن ستاره غروب كرد، گفت : من غروب كنندگان را دوست نمى
دارم و چون ماه را ديد كه بـرآمـد، گـفـت : ايـن پـروردگـار مـن اسـت ؛
و چـون مـاه نـيـز پـنـهـان گـشـت ، گـفـت : اگر پـروردگـارم راه بـه
مـن نـنـمـايـد، بـه حتم از گمراهان خواهم بود و فردا خورشيد را در
حـال بـرآمـدن ديـد، گفت : اين پروردگار من است ، چه اين بزرگتر است ؛
و چون خورشيد نـيـز غـروب كـرد، گـفـت : اى مردم ! من از آنچه شما شريك
خدا قرار مى دهيد. بيزارم . به جانب كسى رو كنم كه آسمانها و زمين را
آفريد؛ من بر دين حقم و از مشركان نيستم .
2 و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ، ليبين
لهم ..(622)
هـيـچ فرستاده اى را جز به زبان مردم خود نفرستاديم ، تا (بتواند شريعت
و حق را) به آنان آشكار و روشن بگويد...
3 و لا تـجـادلوا اهـل الكـتـاب الا بـالتـى هـى
احـسن ، الا الذين ظلموا منهم ، و قولوا: آمنا بالذى انزل الينا و انزل
اليكم و الهنا و الهكم واحد و نحن له مسلمون .(623)
بـا اهـل كـتـاب مـجـادله مـكنيد مگر به روشى كه نيكوتر است ، جز با
ستمكاران ايشان ، و بگوييد: به آنچه بر ما و شما فرود آمده و باور
داريم ، و خداى ما و خداى شما يكى است ، و در برابر او سر تسليم فرود
مى آوريم .
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): انـا
امـرنـا مـعـاشـر الانـبياء ان نكلم الناس بقدر عقولهم ..امرنى ربى
بمداراة الناس ، كما امرنا باقامة الفرائض .(624)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): ما گروه پيامبران فرمان داريم كه با
مردمان به اندازه خردهاى ايشان سخن گـوييم ... پروردگارم به من فرمان
داد كه با مردمان مدارا كنم ، همان گونه كه فرمان داد تا نماز را بر پا
داريم .
2 الامـام الرضـا عـليـه السـلام ـ قـال راوى
الحـديث : دخلت مع يونس بن عبدالرحمن على الرضـا عـليـه السـلام ،
فـشـكـى اليـه مـا يـلقـى مـن اصـحـابـه مـن الوقـيـعـة ، فقال الرضا
عليه السلام : دارهم فان عقولهم لا تبلغ ...(625)
امام رضا عليه السلام ـ راوى حديث گويد: با يونس بن عبدالرحمان نزد
امام رضا رفتيم ، يونس از بدگويى يارانش پشت سر يكديگر شكايت كرد. امام
رضا گفت : با آنان مدارا كن كه عقلشان نمى رسد.
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : اتـحـبـون ان
يـكـذب الله و رسـوله ؟ حـدثـوا الناس بما يعرفون و امسكوا عما ينكرون
.(626)
امـام عـلى عـليه السلام : آيا دوست داريد كه خدا و فرستاده خدا مورد
تكذيب واقع شوند؟! با مردمان از چيزهايى سخن گوييد كه مى تونند فهميد؛
و از سخن گفتن درباره چيزهايى كه نمى توانند فهميد خوددارى كنيد.
الامـام الصـادق عـليـه السـلام :قـال عـلى بـن
الحسين عليه السلام : حدثوا الناس بما يعرفون ! و لا تحملوهم ما لا
يطيقون ، فتغرونهم بنا.(627)
امام صادق عليه السلام : على بن الحسن عليه السلام گفت : از احاديث ما
آنچه را مردمان مى تـوانـنـد فـهـمـيـد بـه آنـان بـگـويـيـد، و چـيـزى
كـه تـحـمل آن را ندارند بر ايشان بار نكنيد، كه در اين صورت آنان را
به وسيله ما مغرور و فريفته خواهيد ساخت .
5 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :يـا
عـبدالعزيز! ان الايمان عشر درجات بمنزلة السلم يـصعد منه مرقاة بعد
مرقاة . فلا يقولن صاحب الاثنين لصاحب الواحد لست على شى حتى يـنـتـهـى
الى العـاشـر. فـلا تـسـقـط مـن هـو دونـك . فـيسقطك من هو فوقك . و
اذا رايت من هو اسفل منك بدرجة فارفعه اليك برفق ! ولا تحملن عليه ما
يطيق فتكسره ، فان من كسر مؤ منا فعليه جبره .(628)
امـام عـلى عـليه السلام : اى عبدالعزيز! ايمان را ده پله همچون نردبان
است كه بايد پله پـله از آن بـالا رونـد. پـس آنـكـه بـر پـله دوم اسـت
نـبـايـد بـه آنـكـه بـر پـله اول اسـت بـگـويـد كه پاى تو بر جايى بند
نيست ، تا او نيز به پله دهم برسد. آن را كه فروتر از تو است مينداز،
كه به دست بالاتر از خود فرو خواهى افتاد. و چون ديدى كه شخصى يك پله
از تو پايينتر است به رفق و نرمى او را به جاى خود بالا آر، و بر او
بيش از طاقتش بار مكن كه سبب شكسته شدن او خواهى شد. و هر كس مؤ منى
را بشكند (و عقايد او را متزلزل سازد)، جبران اين شكستگى با خود او است
.
6 الامـام البـاقـر عـليـه السـلام :ان المـؤ
مـنـيـن عـلى منازل ، منهم على واحدة و منهم على اثنتين ، و منهم على
ثلاث ، و منهم على اربع ، و منهم على خـمـس ، و مـنـهـم عـلى سـت ، و
مـنـهـم عـلى سـبـع . فـلو ذهـبـت تـحمل على صاحب الواحدة ثنتين لم
يقو، و على صاحب الثنتين ثلاثا لم يقو، و على صاحب الثلاث اربعا لم
يقو، و على صاحب الاربع خمسالم يقو، و على صاحب الخمس ستالم يقو، و على
صاحب الست سبعا لم يقو، و على هذه الدرجات .(629)
امـام بـاقـر عـليـه السـلام : مـؤ مـنـان داراى مـنـازل و درجـات
مـتـفـاوتـنـد. يـكـى در منزل اول است ، ديگرى در منزل دوم ، ديگرى در
سوم ، ديگرى در چهارم ، ديگرى در پنجم ، ديـگـرى در شـشـم ، و ديـگـرى
در هـفـتـم . پـس اگـر بـر صـاحـب مـنـزل و پـله اول به اندازه دو منزل
بار كنى ، و بر صاحب دو پله سه پله ، و بر صاحب سـه پـله چـهـار پـله ،
و بر صاحب چهار پله پنج پله ، و بر صاحب پنج پله شش پله ، و بر صاحب شش
پله به اندازه هفت پله ، در مقابل آن طاقت نخواهد آورد. و چنين است در
درجات ديگر.
7 الامـام عـلى عـليـه السـلام : يـا حـذيـفـة !
لا تـحـدث الناس بما لا بعلمون . فيطغوا و يـكـفـروا، ان مـن العـلم
صـبـعـا شـديـدا مـحـمـله ، لو حـمـلتـه الجـبـال عـجـزت عـن حـمـله ان
عـلمـنـا اهـل البـيـت يـسـتـنـكـر و يـبـطـل و تـقـتـل رواتـة و
يـسـاء الى مـن يـتـلوه ، بـغـيـا و حـسـدا، لمـا فضل الله به عترة
الوصى وصى النبى (صلي الله عليه و آله )...(630)
امـام عـلى عـليـه السـلام : اى حـذيفه ! با مردمان درباره آنچه نمى
دانند سخن مگو كه به طـغـيـان (غـلو) و كـفـر گرفتار مى شوند. كشيدن
بار بعضى از مراتب علم و معرفت چندان دشـوار اسـت كـه از عـهـده كـوه
بـر نـمـى آيـد. عـلم مـا اهل بيت مورد انكار قرار مى گيرد، و باطل
شمرده مى شود، و راويان آن را مى كشند، و به هـر كـس آن را بـخـوانـد
آزار مى رسانند. و اينهمه از روى ستم پيشگى و رشك ورزى نسبت به فضيلتى
است كه خدا به عترت و اوصياى پيامبر (صلي الله عليه و آله ) ارزانى
داشته است .
8 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :يـا عـبـد
الاعـلى ! ان احـتمال امرنا ليس معرفته و قبوله ، ان احتمال امرنا هو
صونه و سترته عمن ليس من اهله . فـاقـراهـم السـلام و رحـمـة الله
(يـعـنـى الشـيـعـة ) و قـل : قـال لكـم : رحـم الله عـبـدا استجر مودة
الناس الى نفسه و الينا، باءن يظهر لهم ما يعرفون ، و يكف عنهم ما
ينكرون .(631)
امـام صـادق عـليـه السـلام : اى عـبدالاعلى ! بر امر ما طاقت داشتن و
صبر كردن ، شناختن و پـذيـرفـتـن آن نـيـسـت ، بـلكـه پـوشـيـده نـگـاه
داشـتـن آن از غـيـر اهل آن است . پس به آنان (يعنى شيعه ) سلام و درود
خدايى برسان و بگو: جعفر بن محمد گفته است : خدا شيعه اى را بيامرزد كه
دوستى مردمان را به جانب خودش و ما جلب كند، از ايـن راه كـه آنـچـه را
مـى تـوانـنـد دانـسـت بـراى آنـان آشـكـار سـازد، و از گـفـتـن آنـچـه
تحمل نمى كنند خوددارى كند.
فصل سى و هشتم : آزاد
انديشى و نظر خواهى
قرآن
1 ...فـبشر عباد الذين يستمعون القول
فيتبعون احسنه ، اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب .(632)
بـنـدگـان مـرا مـژده ده : آنـان كه به گفتار گوش فرا مى دارند و سپس
از نيكوترين آن پيروى مى كنند؛ اينان كسانيند كه خدا هدايتشان كرده است
، و اينان خردمندانند.
2 لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى ،
فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى ، لا
انفصام لها، والله سميع عليم .(633)
زور و اكراه در دين نيست ، چه راه از گمراهى آشكار شده است ؛ پس هر كه
به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به دستگيره استوار چنگ زده است
كه آن را شكستى نيست ؛ و خدا شنواى دانا است .
حديث
1 الامام على عليه السلام : من استقبل
وجوه الاراء عرف ، مواقع الخطا.(634)
امـام على عليه السلام : هر كه با آراء گوناگون روبه رو شود، نقاط
اشتباه و خطاى هر كار را خواهد شناخت .
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام : الظـفر بالحزم
، و الحزم باجالة الراى و الراى بتحصين الاسرار.(635)
امام على عليه السلام : پيروزى به دور انديشى و محكم كارى است . و دور
انديشى و محكم كـارى بـه راى آزمـايى . و راءى (درست ) در گرو نگاهدارى
اسرار است (به ويژه اسرار نظامى در كار جنگ ).
3 الامام على عليه السلام : الراى مع الاناة . و
بئس الظهير، الراى الفطير.(636)
امـام عـلى عـليـه السـلام : راءى ، با درنگ و تاءمل به دست مى آيد. و
راءى نارسيده و بر نيامده ، بد مدد كارى است .
4 الامـام عـلى عـليه السلام : اضربوا بعض الراى
ببعض يتولد منه الصواب . امخضوا الراى مخض السقاء.(637)
امام على عليه السلام : راءيها را، برخى بر برخى ديگر، عرضه كنيد (و
آنها را كنار هم نـهـيـد)، كـه راءى درسـت اينگونه پديد مى آيد. راءى و
نظر را ـ همچون شيرى كه براى بـيـرون آوردن كـره آن در مـيـان مـشـك
مـى ريـزنـد و مـى زنـنـد ـ بـزنـيـد (تـا بـه وسـيـله تقابل آرا و
برخورد انديشه ها به نظر درست برسيد).
5 الامـام على عليه السلام : ضمم آراء الرجال ،
و اختر اقربها الى الصواب ، و ابعدها عن الارتياب .(638)
امـام عـلى عـليـه السـلام : آراء مـردان را به هم بپيوند، و نزديكترين
آنها را به صواب و صلاح ، و دورترين آنها را از شك و ترديد، برگزين .
6 الامام على عليه السلام ـ النبى (صلي الله
عليه و آله ) (من خطاب الله تعالى له ، ليلة المعراج )...يا احمد!
استعمل عقلك قبل ان يذهب ، فمن استعمل عقله لا يخطا و لا يطغى .(639)
امـام عـلى عـليـه السـلام ـ از پـيـامـبـر اكـرم (از سـخـنـان شـب
مـعـراج ):..اى احـمـد! عـقـلل خـود را بـه كـار گـيـر، پـيـش از
آنـكـه از دسـت بـرود، كـه هـر كـس عقل را به كار اندازد، خطا نمى كند
و به سركشى دچار نمى گردد.
7 الامام الصادق عليه السلام :...انما يهلك
الناس لانهم لا يساءلون .(640)
امام صادق عليه السلام : مردمان از آن جهت هلاك مى شوند كه نمى پرسند.
فصل سى و نهم : شناخت از
راه برابر نهى اضداد
اء- برابر نهى اضداد
قرآن
1 و هديناه النجدين
(641)
آيـا مـا دو راه واضـح ، (راه نـيـك و بـد، راه حـق و باطل ) را به
انسان ننموديم ؟
حديث
1 الامام على عليه السلام : اعلموا انكم
لن تعرفوا الرشد، حتى تعرفوا الذى تركه . و لن تـاءخـذوا بـمـيـثـاق
الكـتـاب . حـتـى تـعرفوا الذى نقضه . و لن تمسكوا به ، حتى تـعـرفـوا
الذى نـبـذه ،...و لن تـعـرفـوا الضلالة ، حتى تعرفوا الهدى . ولن
تعرفوا التقوى ، حتى تعرفوا التقوى ، حتى تعرفوا الذى تعدى ...(642)
امـام عـى عـليه السلام : بدانيد! شما راه راست را - تا هنگامى كه
بيراهه رو را نشناسيد - نخواهيد شناخت . و پيمان قرآن را - تا هنگامى
كه پيمان شكن را نشناسيد - استوار نخواهيد داشـت . چـنـگ نـخـواهـيـد
زد...و گـمـراهـى را نـخـواهـيـد شـناخت ، مگر زمانى كه راه راست را
بشناسيد. و پرهيزگارى را نخواهيد شناخت ، مگر زمانى كه ناپرهيزگار را
بشناسيد.
2 الامام على عليه السلام : انما يعرف قدر النعم
بمقاساة ضدها.(643)
امـام عـلى : قـدر نـعـمـت تـنـها با گرفتار شدن به ضد آن (از دست دادن
نعمت ) دانسته مى شود.
ب - ضديت با چيزى در اثر
ندانستن
قرآن
1 بل كذبوا بمالم يحيطوا بعلمه ...(644)
چيزى را كه درباره آن دانشى نداشتند، دروغ شمردند.
حديث
1 الامام على عليه السلام : الناس اعداء
ما جهلوا.(645)
امام على عليه السلام : مردمان دشمن چيزى هستند كه آن را نمى دانند.
2 الامـام البـاقـر عـليـه السـلام - عـن آبـائه
، عـن امـيـر المـؤ مـنـيـن ...فـمـن جهل شيئا عاداه ، فاءنزل الله :
بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ...(646)
امـام بـاقـر عـليـه السـلام - از پـدرانـش ، از امـيـر المـؤ منين :
هر كه نسبت به چيزى نادان بـاشـد، بـا آن دشـمـنـى مـى نـمـايـد، بـه
هـمين جهت است كه خدا اين آيه را فرو فرستاد:
بـل كـذبـوا بـمـا لم يـحيطوا بعلمه - چيزى را كه درباره آن
دانشى بسنده نداشتند، تكذيب كردند.
فصل چهلم : شناخت هر چيز
با بيرون رفتن از چارچوب آن
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : انما حض
على المشاورة ، لان راءى المشير صرف ، و راءى المستشير مشوب بالهوى .(647)
امـام عـلى عـليه السلام : از آن جهت مشورت و رايزنى سفارش شده ، كه
راءى مشورت دهنده خالص است و راءى مشورت كننده آلوده به هوى است .
چـون انـسـان مـشـورتـخـواه ، خـود مـباشر كار مورد نظر و امر مورد
مشورت است ، و فكرش مـشـغـول به آن است ، و چه بسا كه به آن امر علاقه
دارد و خواهان آن است و دوست مى دارد دسـت بـه اقـدام زنـد، از ايـن رو
نـظـر وى پـالوده از تـمايل و خواهانى و مثبت بينى نيست ، بلكه آلوده
به اينها است ، و گرفتار در چارچوبه ذهـنـيـت و تـشـخيص و احساس خويش
است و نمى تواند جانبها و نتيجه ها و پيامدها را درست بسنجد. چون چنين
است ، راءى مشورت كننده آلوده به هوى و تمايلات است
راءى المستشير مشوب بالهوى .
از سـوى ديـگر، مشورتگرى است كه چنين نيست ، يعنى نظرى پالوده دارد نه
آلوده . چرا؟ چون او از فضاى كار و مباشرت بيرون است ، و كشش و خواهانى
و حساسيتى از نوع آنچه در مـشـورتـخـواه است در او نيست . او مى تواند
فارغ از آنچه ياد شد، به كار بينديشد و جـانـبـهـا را بـسنجد، و راءيى
سخته نشان دهد. اين است كه راءى مشورت دهنده خالص است
و راءى المشير صرف .
و اينها همه تاءكيد است بر اهميت مشورت و نظر خواهى .
2 الامام الحسن عليه السلام : تجهل النعم ما
اءقامت ، فاذا ولت عرفت .(648)
امـام حـسـن عـليـه السـلام : تا نعمت باقى است مجهول است ، و چون پشت
كرد و رفت قدرش شناخته مى شود.
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : مـن زهـد
فـى الدنـيا اءثبت الله الحكمة فى قلبه ، و اءنـطق بها لسانه ، و بصره
عيوب الدنيا - داءها و دواءها - و اءخرجه من الدنيا سالما الى دار
السلام .(649)
امـام صـادق عـليـه السـلام : كـسـى كـه نـسـبـت بـه دنـيـا زهد پيشه
كند (و خود را از دائره خـواهـانـيـهاى جهان بيرون كشد) خدا حكمت را در
دل او استوار مى سازد، و زبانش را به آن گـويا مى كند، و بر عيبهاى
دنيا - چه درد و چه درمان - بينايش مى سازد، و به سلامت از دنيا
دارالسلامش مى برد.
4 الامام على عليه السلام : ازهد فى الدنيا،
يبصرك الله عوراتها.(650)
امـام عـلى عـليـه السلام : در دنيا زاهد باش (و خويشتن را از محدوده
خواسته هاى دنيايى در آر) تا خدا بينش تو را نسبت به عيبهاى پوشيده آن
افزايش دهد.
فصلچهل و يكم : موانع
شناخت
اء- تـــيـــرگـــيـــهـــاى نـــفـــســـانـــى
(و نـــقـــش تـــهـــذيـــب نـــفـــس درحصول شناخت )
قرآن
1 واتقوا الله و يعلمكم الله ...(651)
پرهيز پيشه گرديد، خدا خود به شما خواهد آموخت ...
2 ...و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ...(652)
آنان را پاكيزه مى كند و به ايشان قرآن و حكمت مى آموزد...
3 يـا ايـهـا الذيـن آمـنـوا اتـقـوا الله و
آمـنـوا بـرسـوله ، يـؤ تـكـم كـفـلين من رحمته ، و يجعل لكم نورا
تمشون به ...(653)
اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد، از خدا بترسيد، و به فرستاده خدا
ايمان آوريد تا دو بـهـره از نـعـمـتش به شما ارزانى دارد، و براى شما
نورى قرار دهد كه در پرتو آن راه رويد...
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن لم
يـهـذب نـفـسـه ، لم يـنـتـفـع بالعقل .(654)
امـام عـلى عـليـه السـلام : آن كـه جـان خـود را پـاكـيـزه نـكـنـد،
از عقل (انسانى ) سودى نبرد.
النـبـى (صلي الله عليه و آله ): مـا عـبـدالله
بـمـثـل العـقـل . و مـا تـم عـقـل امـرى حـتـى يـكـون فـيـه عـشـر
خـصـال : الخـيـر مـنـه مـاءمـول ، و الشـر مـنـه مـاءمـون ، يـسـتـقـل
كـثـيـر الخـيـر مـن عـنـده ، و يـسـتـكـثـر قـليـل الخـيـر مـن غـيـره
، و لا يـتـبـرم لطـلاب الحـوائج ، و لا يـسـام مـن طـلب العـلم طول
عمره ...(655)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): خـدا بـه چـيـزى هـمـانـنـد عـقـل
پـرسـتـش نـمـى شـود. و عقل آدمى به كمال نرسد مگر اينكه ده خصلت در او
باشد: آرزوى نيكى در او برود؛ از شر رسـانـدن او مـردمـان در امان
باشند؛ خير فراوان خود را اندك شمارد؛ خير اندك ديگران را بـسـيار
داند؛ در برآوردن نيازمندان روى ترش نكند؛ از فراگرفتن دانش در سراسر
عمر خسته نشود...
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : يـنـبـغـى
للعـاقـل اءن يـحـتـرس مـن سـكـر المـال ، و سـكـر القـدرة ، و سـكـر
العـلم ، و سـكـر المـدح ، و سـكـر الشـبـاب ؛ فـان لكل ذلك رياحا
خبيثة ، تسلب العقل ، و تستخف الوقار.(656)
امـام عـلى عـليـه السـلام : بـر عـاقـل اسـت كـه از مـسـتـى مـال ، و
مـسـتـى قدرت ، و مستى علم ، و مستى ستايش جوانى بپرهيزد، چه هر يك از
اينها را گندى پليد است كه عقل را مى ربايد و از وقار آدمى مى كاهد.
ب - هواى نفس
قرآن
1 فـان لم يـسـتـجـيـبـوا لك ، فـاعـلم
انـمـا يـتـبـعـون اهـواءهـم ، و مـن اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من
الله ؟ ان الله لا يهدى القوم الظالمين
(657)
اگـر پذيراى دعوت تو نشدند، بدان كه پيروى هواهاى خود مى كنند؛ و چه كس
گمراهتر از كسى است به جاى راه خدا پيروى هواى نفس كند؟ و خدا ستمكاران
را راه نمى يابد
2 افـراءيـت مـن اتـخـذ آلهـه هـواه و اضـله
الله عـلى عـلم ، و خـتـم عـلى سـمـعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة ،
فمن يهديه من الله افلا تذكرون ؟(658)
آيا ديدى كسى را كه هواى خود را خداى خود گرفت ، و خدا او را دانسته
(پس از اتمام حجت ) گـمراه كرد، و بر گوش و دلش مهر نهاد، و بر چشمش
پرده اى افكند؛ آيا چه كسى مى تواند پس از خداى راهنماى او شود؟ چرا
خود به ياد نمى آوريد؟
3 افـمـن كـان عـلى بـيـنـة مـن ربـه ، كـمـن
زيـن كـمـن له سـوء عـمـله ، و اتـبـعـوا اهـواءهم
(659)
آيـا كـسـى كـه حـجتى آشكار (مانند قرآن ) از پروردگار خويش در دست
دارد، همچون كسى است كه عمل بدش در چشم او آراسته شده و پيروى هواى نفس
خود مى كند؟
حديث
1 الامام على عليه السلام : عدو العقل الهوى .(660)
امام على عليه السلام : هواى نفس دشمن عقل است .
2 الامام على عليه السلام : كم من عقل اسير، عند
هوى امير.(661)
امام على عليه السلام : چه بسيار عقلى كه اسير است و هواى نفس امير؟!
3 الامام على عليه السلام : الهوى شريك العمى .(662)
امام على عليه السلام : هواى نفس ، انباز كورى است .
ج - دوستى كور
قرآن
1 و امـا ثـمـود فـهديناهم فاستحبوا
العمى على الهدى ، فاءخذتم صاعقة العذاب الهون بما كانوا يكسبون
(663)
بـه قـوم ثـمـود راه نـموديم ، ولى آنان خود كورى و گمراهى را بر هدايت
ترجيح دادند، پس به سبب آنچه خود كرده بودند، گرفتار صاعقه عذاب خوار
كننده گشتند
2 و عـادا و ثـمـود و قـد تـبين لكم من مساكنهم
، و زين لهم الشيطان اعمالهم ، فصدهم عن السبيل ، و كانوا مستبصرين
(664)
يـاد كن عاد و ثمود را، كه حقيقت حالشان ، از خانه ها و منزلگاههاى
ايشان بر شما آشكار گـشـت ؛ شـيـطـان كـارهـاى ايـشـان را در نـظـرشـان
آراسـت و از راه راست دورشان كرد، در صورتى كه از پيش مردمى بودند بينا
و هوشمند
حديث
1 النبى (صلي الله عليه و آله ): حبك
للشى ء يعمى و يصم .(665)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): دوستى تو نسبت به چيزى تو را كور و كر
مى كند.
يـعـنـى : چـون چـيزى را دوست بدارى ، نه عيبهاى آن را مى بينى ، و نه
سخن عيب بينان را درباره آن مى شنوى ، اين است كه درباره آن كور و كر
مى شوى ؛ حب الشى ء يعمى و يصم .
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام : عـيـن المـحب
عمية عن معايب المحبوب ، و اءذنه صماء عن قبح مساوية .(666)
امـام عـلى عـليـه السـلام : چـشـم حـبـيب از ديدن معايب محبوب كور است
، و گوشش از شنيدن زشتيهاى او كور.
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن عشق شيئا
اءعشى بصره ، و اءمرض قلبه . فهو ينظر بـعـيـن غير صحيحة ، و يسمع
باءذن غير سميعة ، قد خرقت الشهوات عقله ، و اءماتت الدنيا قـلبـه ، و
ولهـت عـليـهـا نـفـسـه ، فـهـو عـبـد لهـا و لمـن فـى يـده شـى ء
منها: حيثما زالت زال اليـهـا، و حـيـثـمـا اءقـبـلت اءقـبـل عـليـهـا،
لا يـنـزجـر مـن الله بـزاجـر، و لا يـتـعظ منه بواعظ...(667)
امـام عـلى عـليـه السلام : كسى كه عاشق چيزى شود، چشم خود را كور و
قلب خود را بيمار كـرده اسـت . عـاشـق بـا چـشـمـى نـادرسـت مى بيند و
با گوشى ناشنوا مى شنود؛ شهوات عقل او را از كار مى اندازد، و دنيا قلب
او را مى كشد، و نفس او خواستار بى چون و چراى آن مى شود. عاشق دنيا
بنده دنيا مى شود، و بنده كسانى كه چيزى از دنيا در دست دارند، دنيا
بـه هـر طـرف رود او نيز به همان طرف مى رود، و به هر جا رو كند به
آنجا رو مى كند؛ هـيـچ بـازدارنـده اى خـدايى او را از بدى باز نتواند
داشت ، و از هيچ اندرز گويى اندرز نتواند گرفت .
4 الامام على عليه السلام : لا عقل مع شهوة .(668)
امام على عليه السلام : عقل با شهوت جمع نمى شود.
5 الامام على عليه السلام : لحب الدنيا صمت
الاسماع عن سماع الحكمة ، و عميت القلوب عن نور البصيرة .(669)
امـام على عليه السلام : به سبب دوستى دنيا گوشها از شنيدن حكمت كر مى
شود، و چشمها از ديدن نور بصيرت كور.
6 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : كـتـب امـير
المؤ منين عليه السلام الى بعض اصحابه يـعـظـه :...فـارفـض الدنـيـا!
فـان حـب الدنـيـا يـعـمـى و يـصـم و يـبـكـم و يذل الرقاب .(670)
امام صادق عليه السلام : امير المؤ منين عليه السلام در موعظه به يكى
از ياران خود چنين نـوشـت : از دنـيـا دسـت بـردار، كـه دوسـتـى دنـيـا
انـسـان را كـور و كـر و لال مى كند، و گردنها را به خوارى خم مى
نمايد.
د- خودبينى و تكبر
قرآن
1 ان الذيـن يجادلون فى آيات الله بغير
سلطان اتاهم ، ان فى صدورهم الاكبر، ما هم ببالغيه ، فاستعذ بالله انه
هو السميع البصير(671)
كـسـانى كه بدون برهانى كه به ايشان رسيده باشد، درباره آيات خدا
مجادله مى كنند، در دل كـبـر دارنـد، و بـه مـراد دل نـيز نخواهند
رسيد؛ تو به خدا پناه بر، كه او شنواى بينا است
2 و امـا الذيـن كـفـروا افـلم تـكـن آيـاتـى
تتلى عليكم ، فاستكبرتم و كنتم قوما مجرمين ؟(672)
كـسـانـى كـه كـافـر شـدند (به ايشان گفته شد)، آيا آيات مرا بر شما
نخواندند؟ شما تكبر و گردنكشى كرديد، و خود مردمى بزهكار بوديد
3 ان الذين كذبوا بآياتنا و استكبروا عنها، لا
تفتح لهم ابواب السماء...(673)
كـسـانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از سر تكبر دامن از آنها فرو
چيدند، درهاى آسمان به روى ايشان گشوده نخواهد گشت ...
4 و جـحـدوا بـهـا واسـتـيـقـنـتـهـا انـفـسـهـم
، ظـلمـا و علوا، فانظر كيف كان عاقبة المفسدين ؟(674)
آيـات روشـن را، از سـر سـتـم و بـزرگـى فـروشـى مـنـكـر گـشتند، در
حالى كه در ته دل ، آنها را درست مى دانستند، اكنون بنگر كه سرانجام
كار بدكاران چه بود؟
حديث
1 الامـام الرضـا عـليـه السـلام - عـن
الامـام عـلى : حـسـبـك مـن الجهل اءن تعجب بعلمك .(675)
امـام رضـا عـليـه السـلام - از امـام عـلى عـليـه السـلام : دليل
نادانى تو همين بس كه علمت سبب خودبينى و كبر شود.
2 الامام على عليه السلام : من اءعجبته آراؤ ه ،
غلبته اءعداؤ ه .(676)
امام على عليه السلام : كسى كه در آرا و نظرهاى خود به چشم خودپسندى
بنگرد، دشمنان بر او چيره خواهند شد.
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : العـجـب
صـارف عـن طـلب العـلم ، داع الى الغـمـط و الجهل .(677)
امـام صـادق عـليـه السـلام : خـودبـينى آدمى را از دانش طلبى منصرف مى
كند، و او را به انكار حق و نادانى مى كشاند.
4 الامام على عليه السلام :...لا وحدة اءو حش من
العجب .(678)
امـام عـلى عـليـه السـلام - در وصـيـت بـه امـام حـسـن : هـيـچ
تـنهاييى (و افسرگيى ) وحشت انگيزتر از خودپسندى نيست .
5 الامام الصادق عليه السلام : لا جهل اءضر من
العجب .(679)
امام صادق عليه السلام : هيچ نادانيى زيانبارتر از عجب و خودپسندى نيست
.
6 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : مـن لا
يـعـرف لاحـد الفضل ، فهو المعجب براءيه .(680)
امـام صـادق عـليـه السـلام : آن كـه بـراى هـيـچ كـس فـضـيـلتـى قائل
نيست ، خويشتن پسند است و خود راءى .
7 الامام الهادى عليه السلام : من رضى عن نفسه ،
كثر الساخطون عليه .(681)
امام هادى عليه السلام : كسى كه از خود راضى باشد، شماره ناراضيان از
او فراوان است .
8 الامام على عليه السلام : العجب يفسد العقل .(682)
امام على عليه السلام : خودبينى عقل را تباه مى كند.
9 الامام على عليه السلام : من اءعجب بفعله ، اءصيب بعقله .(683)
امام على عليه السلام : كسى كه كار خود را بپسندد، به خردش خللى رسد.
يـعـنـى : آن كـس كـه بـه چـشـم پـسـنـد و رضـايـت در كـار خـويـش
بـنـگـرد، و آن را كامل و شايسته بيند، خللى به نيروى عقل او برسد،
زيرا چنين كسى هم از جستجوى مرحله بـهـتـرى بـراى كـار خـود و بالا
بردن سطح آن باز مى ايستد، و هم از ديدن و پذيرفتن نـوع بـهـترى از كار
مورد نظر باز مى ماند، و نيروى كمالگراى عقلى خويش را فرو مى نهد.