قرآن را فرشته وحى فرود آورد #
بر قلب تو تا از بيم دهندگان باشى # به زبان روشن روشنگر #
# در ايـن بـاره بـه بـابـهـاى مـنـاظـره ، در حـديـث و سنت ، مراجعه
كنيد تا معلوم شود كه راهنمايان يكتاپرستى با چه روشى مردمان را به حق
فرا مى خواندند، و چگونه انديشه ايـمـان و راسـتى را به نيكوترين وجه و
شايسته ترين راه مناسب با ذهنها و انديشه ها و اجتماعات منتشر مى
ساختند.
هـ - كردار مبلغ و نقش آن
در موفقيت تبليغ
قرآن
1 و من احسن قولا ممن دعا الى الله و قال
: اننى من المسلمين ؟(439)
گـفـتـه چـه كـس نـيـكـوتـر از گـفـتـه كـسـى اسـت كـه مردمان را به
خدا فراخواند، و خود عمل صالح كرد، و گفت كه من نيز از مؤ منان به
اسلامم #
2 يـا ايـهـا الذيـن آمـنـوا، لم تـقـولون مـا
لا تفعلون ؟ # كبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون
(440)
اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد، چـرا چـيـزى مـى گـويـيـد كـه بـه
آن عـمـل نـمـى كـنـيـد؟ # ايـنـكـه چـيـزى بـگـويـيـد كـه خـود بـدان
عمل نكنيد، سخت در نزد خدا زشت است #
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): يـا
ابـاذر! مـثـل الذى يـدعـو بـغـيـر عمل ، كمثل الذى يرمى بغير وتر.(441)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): اى ابـاذر! مـثـل كـسـى اسـت كـى
بـى عمل دعوت كند، همچون مثل كسى است كه با كمان بى زه تيراندازى كند.
2 الامام الصادق عليه السلام : كونوا دعاة للناس
بغير السنتكم ، ليروا منكم الورع و الاجتهاد، و الصلاة و الخير، فان
ذلك داعية .(442)
امـام صـادق عـليـه السـلام : مـردمـان را تبليغ كنيد، اما نه با گفتار
بلكه با كردار، تا ببينيد كه شما خود اهل پرهيز پيشگى و كوشش و نماز و
عبادت و كار نيكيد. تبليغ واقعى اين است .
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : ان العـالم
اذا لم يـعـمـل بـعـلمـه ، زلت مـوعـظـتـه . عـن القـلوب ، كـمـا يزل
المطر عن الصفا.(443)
امـام صـادق عـليـه السـلام : عالم كه به علم خود كار نكند، پند او
چنان از روى قلبها مى لغزد و فرو مى افتد كه دانه باران از تخته سنگ
هموار صاف .
فصل بيست و ششم : شناخت
نفس (خودشناسى )
قرآن
1 سنريهم آياتنا فى الآفاق ، و فى انفسهم
، حتى يتبين لهم انه الحق ...(444)
آيـات خـود را در آفاق و در جانها و نفسهايتان به ايشان خواهيم نمود،
تا بر آنان آشكارا شود كه خدا (و آنچه از سوى خدا فرستاده شده ) حق است
و راست ...
2 و فى الارض آيات للموقنين # و فى انفسكم افلا
تبصرون ؟(445)
در زمين نشانه هايى است (از دانايى و توانايى خداوند)، براى باور آوران
و يقين داران # و نيز در جان و خويشتن خودتان ، آيا نمى بينيد و نمى
نگريد؟
حديث
1 النبى (صلي الله عليه و آله ): من عرف
نفسه ، فقد عرف ربه .(446)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): هر كه خود را بشناسد، پروردگار خود را
شناخته است .
2 النبى (صلي الله عليه و آله ) - دخل رجـل عـلى
رسـول الله (صلي الله عليه و آله ) فـقـال : يـا رسـول الله ! كـيـف
الطـريـق الى مـعـرفة الحق ؟ فقال : معرفة النفس
.(447)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ) - مـردى بـر پـيـامـبـر اكـرم وارد
شـد و گـفـت : اى رسول خدا! راه شناسايى حق كدام است ؟ گفت : شناختن
خود.
3 الامام على عليه السلام : معرفة النفس انفع
المعارف .(448)
امام على عليه السلام : شناختن نفس ، سودمندترين شناختها است .
4 الامام الباقر عليه السلام : لا معرفة كمعرفتك
بنفسك .(449)
امام باقر عليه السلام : هيچ شناختى همچون شناخت خويشتن خودت نيست .
5 الامام على عليه السلام : نظر النفس للنفس ،
العناية بصلاح النفس .(450)
امـام عـلى عـليـه السـلام : كـمـكـى كه نفس انسانى مى تواند به خود
بكند، كوشش براى اصلاح خود است .
6 الامام على عليه السلام : نال الفوز الاءكبر،
من ظفر بمعرفته النفس .(451)
امـام عـلى عليه السلام : آن كس كه به شناخت خود دست يافت ، به
بزرگترين نيكبختى و كاميابى رسيد.
7 الامام على عليه السلام : غاية المعرفة ، اءن
يعرف المرء نفسه .(452)
امام على عليه السلام : هدف نهايى شناخت آن است كه آدمى خود را بشناسد.
8 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن عـرف
نـفـسـه ، فـقـد انـتـهـى الى غـايـة كل معرفة و علم .(453)
امـام عـلى عـليه السلام : هر كه خود را بشناسد، به نتيجه و غايت هر
شناخت و دانشى دست يافته است .
9 الامام على عليه السلام : العالم من عرف قدره
. و كفى بالمرء جهلا اءن لا يعرف قدره .(454)
امام على عليه السلام : عالم كسى است كه اندازه (وارج ) خويش را
بشناسد. و براى آشكار شدن نادانى شخص همين بس كه اندازه (وارج ) خويش
نشناسد.
10 الامام على عليه السلام : هلك امرؤ لم يعرف
قدره .(455)
امام على عليه السلام : كسى كه حد و (منزلت ) خود را نشناسد تباه شده
است .
11 الامام على عليه السلام : معرفة المرء بعيوبه
اءنفع المعارف .(456)
امام على عليه السلام : سودمندترين شناخت آن است كه آدمى عيوب خود را
بشناسد.
12 الامام على عليه السلام : جهل المرء بعيوبه
من اكبر ذنوبه .(457)
امام على عليه السلام : بزرگترين گناه كسى آن است كه از عيوب خود آگاه
نباشد.
13 الامام على عليه السلام : من اشد عيوب المرء
اءن تخفى عليه عيوبه .(458)
امام على عليه السلام : از بدترين عيبهاى آدمى ، پوشيده ماندن عيبهاى
او بر خود او است .
14 الامام على عليه السلام : من اقتصر على قدره
كان ابقى له .(459)
امام على عليه السلام : هر كس به حد خويش بسنده كند (و از آن بيش
نخواهد)، آن را از دست نخواهد داد.
15 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن جـهـل
قـدره جـهـل كل قدر.(460)
امام على عليه السلام : هر كه قدر خود نداند، هيج قدرى را نخواهد دانست
.
16 الامـام عـلى عـليـه السـلام ـ مـن عـهـده
الى الاشـتـر... ثـم انـظـر فـى حـال كـتابك ! فول على امورك خيرهم ...
(ممن ) لا يضعف عقدا اعتقده لك ، و لا يعجز عن اطلاق مـا عـقـد عـليـك
، و لا يـجـهـل مـبـلغ قـدر نـفـسـه فـى الامـور؛ فـان الجاهل بقدر
نفسه يكون بقدر غيره اجهل .(461)
امـام عـلى عـليه السلام ـ در دستورنامه حكومتى
كه براى مالك اشتر نوشته است :... دربـاره كـارمـندان دفتر خويش
دقت كن ! و بهترين آنان را به كارهاى خود بگمار...(و از مـيـان آنان
براى امور خصوصى حكومت ، صالحترين انسان را برگزين تا) پيمانى را كـه
بـراى تو بسته است سست نكند، و از گشودن آنچه به زيان تو بسته شده
ناتوان نـبـاشـد؛ و حد و اندازه خويش در كارها بداند، زيرا كه هر كس
قدر خويش نداند، نسبت به قدر ديگران نادانتر است .
17 الامام على عليه السلام : اكرم نفسك عن كل
دنية ، و ان ساقتك الى الرغائب ، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا.(462)
امـام عـلى عليه السلام : درباره شناخت ارزش خويش : خود را از هر پستى
دور نگاه دار، هر چـنـد تـو را بـه آنـچـه خـواسـتـار آنـى بـرسـانـى ،
زيـرا كـه در مقابل آنچه از خود (و ارزش خود) مى دهى ، هرگز عوض به دست
نمى آورى .
18 الامام باقر عليه السلام : سد سبيل العجب
بمعرفة النفس .(463)
امام باقر عليه السلام : راه خودبينى و غرور را با شناختن خود بر خود
ببند!
19 الامـام رضـا عـليـه السـلام : افـضـل العقل
، معرفة الانسان نفسه .(464)
امام رضا عليه السلام : بالاترين مرتبه خردمندى اين است كه انسان خودش
را بشناسد.
20 الامـام الكـاظـم عـليـه السـلام : ليـس
مـنـا مـن لم يـحـاسـب نـفـسـه فـى كـل يـوم ، فـان عـمـل حـسـنـا
اسـتـزاد مـنـه ، و اءن عـمـل سـيـئا استغفر الله منه و تاب اليه .(465)
فصل بيست و هفتم : شناخت
جهان (جهانشناسى )
قرآن
1 الله الذى رفـع السـمـاوات بـغـيـر
عـمـد تـرونها، ثم استوى على العرش ، و سخر الشـمـس و القـمـر، كـل
يـجـرى لاجـل مـسـمـى ، يـدبـر الامـر، يـفـصـل الايـات ، لعـلكـم
بـلقـاء ربـكـم تـوقـنـون و هـو الذى مـدالارض ، و جـعـل فـيـهـا
رواسـى و انـهـارا و مـن كـل الثـمـرات جـعـل فـيـهـا زوجـيـن اثـنـيـن
، يـغـشـى الليل النهار، ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون و فى الارض قطع
متجاورات ، و جنات من اعـنـاب و زرع و نـخـيـل ، صـنـوان و غـيـر
صـنـوان ، يـسـقـى بـمـا واحـد، و نفضل بعضها على بعض و فى الاكل ، ان
فى ذلك لايات لقوم يعقلون
(466)
خدايى كه آسمانها را بى ستونى كه توانيد ديد برافراشت ، و بر عرش
مستولى شد، و خـورشـيـد و مـاه را مـسخر گردانيد تا هر يك در مدتى معين
شده سير كند؛ او كار جهان را تـدبـيـر مـى كـنـد، و آيـات دانـايـى و
تـوانـايـى خـويـش را مـفـصـل بيان مى دارد، تا مگر شما به ديدار
پروردگار خويش باور آوريد و او است آنكه زمـين را گسترده ، و در آن
كوهها و رودها نهاد، و از همه ميوه ها جفت جفت آفريد؛ او شب را بر روز
پوشاند؛ و به راستى در همه اينها نشانه هايى است براى كسانى كه در اين
حقيقتها بينديشند و در زمين قطعه هايى است گوناگون (كوه ، هامون ،
گلزار، شوره زار،) در كنار يكديگر و باغهايى از انگور و كشتراز، و
خرمابنهاى چند ساق و يك ساق ، كه همه با يك آب آبـيـارى مى شود؛ و ما
لختى از آنها را در مزه و شيرينى بر لختى ديگر برترى مى دهيم ؛ در
اينها همه نشانه هايى است (از دانايى و توانايى خدا) براى كسانى كه خرد
خود را به كار اندازند و دريابند.
2 و الارض مـددنـاهـا، و القـيـنـا فـيـهـا
رواسـى ، و انـبـتـنـا فـيـهـا مـن كـل شـى ء موزون و جعلنا لكم فيها
معايش ، و من لستم له برازقين و ان من شى ء الا عندنا خـزائنـه ، و مـا
نـنـزله الا بـقدر معلوم و ارسلنا الرياح لواقح ، فاءنزلنا من السماء
ماء فاءسقينا كموه ، و ما انتم له بخازنين .(467)
زمـيـن را پـهـن گـسترديم ، و در آن كوهها در افكنديم ، و از هر چيز،
موزون و مناسب ، در آن رويانديم و براى شما و براى كسانى كه شما نمى
توانيد روزى آنان را فراهم سازيد، اسـبـاب زيستن فراهم آورديم و هيچ
چيز نيست جز آنكه خزانه هاى آن در نزد ما است ، و همه را بـه انـدازه
اى مـعـلوم فـرو مـى فـرسـتيم و بادها را فرستاديم بارور كننده ، آنگاه
از آسمان آب فرو فرستاديم ، تا شما را آب دهيم ، وگرنه شما خود نمى
توانيد آب لازم را براى هميشه ذخيره كنيد.
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام :.. فـبعث
فيهم رسله ليستادوهم ميثاق فطرته ، و يذكروهم مـنـسـى نـعـمـة . و
يـروهـم الايـات المـقـدرة : من سقف فوقهم مرفوع ، و مهاد تحتهم موضوع
.(468)
امام على عليه السلام : خدا فرستادگان خود را در ميان مردمان برانگيخت
تا پايبندى به پـيـمـان خـدايـى فـطـرت را از ايـشان بخواهند، و
نعمتهاى فراموش ـ كرده او را به يادها آورنـد... و آيـات و آثـار
هـنـجـار يافته را به ايشان بنمايانند، همچون سقف افراشته در بالا، و
زمين گسترده در پايين ...
2 الامام على عليه السلام : ...لو فكروا فى عظيم
القدرة ، و جسيم النعمة ، لرجعوا الى الطريق ، و خافوا عذاب الحريق . و
لكن القلوب عليلة ، و البصائر مدخولة : الا ينظرون الى صـغـيـر مـا
خـلق ؟ كـيـف احـكم خلقه ! و اتقن تركيبه ! و فلق له السمع و البصر! و
سـوى له العـظـم و البـشـر! انظروا الى النملة ! فى صغر جثتها و لطافة
هيئتها، لا تكاد تنال بلحظ البصر، و لا بمستدرك الفكر...(469)
امـام عـلى عليه السلام : اگر مردم در قدرت بزرگ و نعمت سترگ بينديشند،
به راه باز خـواهـند گشت و از عذاب آتش بيمناك خواهند شد، ولى دلها
بيمار است و بينشها تباه . چرا بـه كـوچـكـتـريـن آفـريده او نمى نگرند
تا بدانند چگونه آفرينش آن را استوار كرده و تـركـيـب آن را بـه
سـامـان آورده ، و بـراى آن ، چـشـم و گوش و استخوان و پوست فراهم
سـاخـتـه اسـت ؟ بـه مـورچـه ـ كـه از كـوچـكى و ظرافت اندام نزديك است
كه از ديد چشم و عرصه شناخت دور ماند ـ بنگريد...
نيز رجوع كنيد به فصل پانزدهم از همين باب .
فصل بيست و هشتم : شناخت
خدا (خداشناسى )
قرآن
1 هذار بلاغ للناس و لينذروابه ، و
ليعلموا انما هو اله واحد، و ليذكر اولوالالباب .(470)
اين پيامى است كه براى مردمان تا به آن بيم داده شوند، و تا بدانند كه
او خداى يگانه است ، و تا خردمندان به باز ياد آورى خويش بپردازند.
2 فاعلم انه لا اله الا الله ...
بدان كه معبودى جز الله نيست ...
3 امن خلق السماوات و الارض ، و انزل لكم من
السماء ماء فاءنبتنا به حدائق ذات بهجة ، مـا كـان لكـم ان تـنـبـتـوا
شـجـرهـا، االه مـع الله ؟ بـل هـم قـوم يـعـدلون امـن جـعـل الارض
قـرارا، و جـعـل خـلالهـا و انـهـارا، و جـعـل لهـا رواسـى ، و جـعـل
بـيـن البـحـريـن حـاجـزا، االه مـع الله ؟ بل اكثرهم لا يعلمون امن
يبدؤ ا الخلق ثم يعيده ، و من يرزقكم من السماء و الارض ، االه مع الله
؟ قل : هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين .(471)
(آيا آن انبازان كه گويند، بهتر است ) يا آن كس كه آسمانها و زمين را
آفريد، و از آسمان بـراى شـما آب فرو فرستاد؛ ما با آن آب باغهاى سرور
انگيزى رويانديم كه شما خود درخـتـان آن را نـمـى تـوانـستيد روياند؟
آيا با الله معبود ديگرى هست ؟ بلكه آن
ناموحدان به دروغ براى آفريدگار همتا مى گويند (آن انباز كه گويند به
است ) يا آن كس كه زمين را جايى آرام ساخت ، و در جاى جاى آن جويها
روان كرد، و لنگرهايى از كوهها قـرار داد، و ميان دو دريا سدى فراهم
آورد؟ آيا با الله معبود ديگرى هست ؟
بلكه بيشتر آنان نمى دانند يا آن كس كه آفرينش را آغاز و بار ديگر آن
را تكرار مى كند، و از آسـمـان و زمين به شما روزى مى دهد؟ آيا با
الله معبودى ديگر هست ؟ بگو: اگر راست مى
گوييد، برهان خود را بياوريد.
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : اول
الديـن مـعـرفـتـه ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به
توحيده ...(472)
امـام عـلى عليه السلام : نخستين مرحله دين (و ديندارى ) شناخت خداوند
است . و شناخت درست آن است كه بپذيرى و تصديق كنى كه خدا هست . و تصديق
درست به وجود خدا، آن است كه او را يكى بدانى و يگانه بشناسى ...
آيـات و احـاديـث در ايـن بـاره فـراوان اسـت ، زيـرا كـه اصـل هـمـه
شـناختها خداشناسى است . براى اين منظور به باب
عقيده و ايمان ، از هـمـيـن كـتـاب ، و بـابـهـاى ديـگـر
مـربـوط بـه ايـن اصل ، رجوع كنيد.
و از مهمترين منابع سرشار علم توحيد و 0
شناخت توحيدى ، با همه ژرفى و گـسـتـردگـى و آفـاق آن ، دعـاهـايـى
اسـت كـه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) و ائمه طاهرين عليه
السلام نقل گشته است ، به ويژه آن بخش از دعاها كه براى همين منظور
گفته شده است .
بـنـابـرايـن ، كـسـانـى كه (به واقع ، و به دور از اوهام و اصطلاحات و
علم پندارى اين چـيـزهـا)، در پـى رسـيدن به علم خالص الهى و شناخت
حقيقت درخشانند، بايد از اين دعاها غـافـل نـبـاشـنـد، و بـه خـوانـدن
آنـهـا روى آورنـد، و از تاءمل در آنها در چشيدن علم توحيد از آنها
خويشتن را محروم ندارند.
فصل بيست و نهم : شناخت
حجت
اءـ حجت باطنى
1ـ عقل
قرآن
1 ...كذلك يبين الله آياته ، لعلكم
تعقلون
(473)
خـداونـد سـخـنـان (آيـات ) خـويـش را ايـنـچـنـيـن بـيـان مـى كـنـد،
تـا شـمـا در آنـهـا تعقل كنيد (و با عقل خود آنها را در يابيد)
2 ...ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون
(474)
... در آنچه گفته شد (در آغاز اين آيه و آيه هاى پيش )، ذكر نشانه هايى
است (از قدرت و حكمت آفريدگار)، براى مردمى كه با عقل خويش دريابند
3 ... انما يتذكر اولوا الالباب
(475)
...تنها صاحبان عقل و خردند كه (از شنيدن اين سخنان و آيات ) حقيقتها
را به ياد مى آورند (و از حال غفلت بيرون مى آيند)
دربـاره ايـن مـوضـوع بـنـيـاديـن مـهـم (تـعـقـل ، بـه كـارگـيـرى
عـقـل )، آيـه هـاى بـسـيـارى آمـده اسـت كـه هـمـه بـر رجـوع بـه عقل
و استفاده از چشمه جوشان آن ، و عقلانى ساختن زندگى و نتيجه گيرى و
بهره ورى از خـرد، بـه سـخـتـى تـاءكـيـد مـى كـنـنـد؛ و از بـيـكـار
گـذاشـتـن عـقل ، و گوش ندادن به نداى آن و پيروى نكردن از ارشادهاى
خرد، به شدت برحذر مى دارند.
اين آيات ، هدايت طلبى درست و با نتيجه را ـ درباره شناخت حقيقت و
زندگى و شيوه رفتار و كردار ـ نيز به استفاده از عقل و پيروى از
راهنمايى و جهت بخشى آن منوط مى دانند. و اين همان حقيقتى است كه فطرت
بيدار انسانى نيز آن را به خوبى تاءييد مى كند.
حديث
1 النبى (صلي الله عليه و آله ): ما
عبدالله بمثل العقل .(476)
پـيـامـبر (صلي الله عليه و آله ): خداوند را، چنانكه با عقل عبادت
كرده اند، با چيزى ديگر عبادت نكرده اند (برترين عبادات و پرستش ،
عبادت و پرستش عاقلان است ).
2 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): مـا قـسـم
الله للعـبـاد شـيـئا افـضـل مـن العـقـل ، فـنـوم العـاقـل افـضـل مـن
سـهـر الجـاهـل ...و لا بـعـث الله نـبـيـا و لا رسـولا حـتـى
يـسـتـكـمـل العـقـل ...و لا بـلغ جـمـيـع العـابـديـن فـى فضل عبادتهم
ما بلغ العاقل ...(477)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): خـداونـد بـه مـردمـان چـيـزى
بـهـتـر از عـقـل نـداده اسـت . ايـن اسـت كـه خـواب انـسـان عـاقـل
(بـه كـار بـرنـده عـقـل )، از شـب بـيـدارى (و عـبـادت ) انـسـان
بـيـخـرد بـهـتـر است ...خداوند هيچ پيامبرى را بـرنـينگيخت جز با عقل
كامل ...همه عابدان ـ با همه ارزشى كه عبادتشان دارد ـ به مرتبه عاقلان
و فرزانگان نمى رسند.
يـعـنـى ، فـرزانـگـانـى كـه ديـن خـدا را از سـر انـديـشـه و عقل
پذيرفته اند، و خداى را با فرزانگى عبادت مى كنند.
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : العـقـل رسول الحق .(478)
امام على عليه السلام : عقل فرستاده حق است .
4 الامـام الصـادق عليه السلام : حجة الله
العباد النبى . و الحجة فيما بين العباد و بين الله العقل .(479)
امام صادق عليه السلام : حجت خدا بر بندگان پيامبر است . و حجت درونى
ميان بندگان و خدا عقل است .
5 الامـام الهـادى عـليـه السـلام ـ فـى جـواب
مـا ساءله عنه الاديب المعروف ، ابن السكيت الاهـوازى مـا الحـجـة على
الخلق اليوم : العقل ، يعرف به الصادق على الله فيصدقه ، و الكاذب على
الله فيكذبه .(480)
امـام هـادى عـليـه السلام ـ در پاسخ پرسش اديب معروف ، ابن سكيت
اهوازى ، كه امروز حـجـت خـدا بـر خـلق چـيـسـت
؟ گـفت : عقل ، كه انسان به وسيله آن هر
كس را كه به راستى از دين خدا سخن مى گويد (شناسايى و) تصديق مى كند (و
پيرو او مى گردد)، و هر مدعى را كه دروغ مى گويد (شناسايى و) تكذيب مى
كند (و در پى او نمى رود).
2 چگونگى به كارگيرى عقل
و بهره ورى از آن
قرآن
1 انا انزلنا قرآنا عربيا، لعلكم تعقلون
.(481)
ما قرآن را به زبان عربى (فصيح و روشن ) فرو فرستاديم ، بدان اميد كه
شما در آن تعقل كنيد.
2 انا جعلناد قرآنا عربيا، لعلكم تعقلون .(482)
مـا قـرآن را بـه زبـان عـربـى (فـصـيـح و روشـن ) قـرار داديـم ،
بـاشـد كـه شما در آن تـعـقـل كـنـيـد (و بـه روشـى كـه خـود قـرآن ،
جـاى جـاى ، آمـوخـتـه اسـت ، عقل را به كار برده محتواى كتاب آسمانى
را دريابند)
3 لقد انزلنا اليكم كتابا، فيه ذكركم ، افلا
تعقلون ؟(483)
ما به سوى شما كتابى فرستاده ايم كه در آن افتخار است براى شما (و ذكر
دستورهاى نيكو و ياد آوريهاى سودمند)، آيا در آن تعقل نمى كنيد؟
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): مـا
ادى العـبـد فـرائض الله حـتـى عقل عنه .(484)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): هيچ كس نمى تواند دستورهاى خدا را
انجام دهد، مگر آنها را از خدا (و دين او) فرا گرفته و (با عقل خويش )
دريافته باشد.
2 النبى (صلي الله عليه و آله ): العلم امام العقل .(485)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): دانش پيشرو عقل است .
يـعـنـى ، بـايـد دانـش ديـن الهـى و مـعـارف آن را از اهـل آن فـرا
گـرفـت ، و عـقـل را، براى شناخت حقيقتهاى علمى و عملى و سلوكى دين ،
با آن دانـش نـيـرومـنـد سـاخـت ، و بـا پـيـروى از آن دانـش راه تكامل
را پيمود.
3 الامـام الكـاظـم عليه السلام : يا هشام ! ما
بعث الله انبياء و رسله الى عباده الا ليعقلوا عـن الله : فـاحسنهم
استجابة احسنهم معرفة ، و اعلمهم بامر الله احسنهم عقلا، و اكملهم عقلا
ارفعهم درجة فى الدنيا و الاخرة .
يـا هـشـام : ان لله عـلى النـاس حـجـتـيـن : حـجـة ظـاهـرة و حـجـة
بـاطـنـة ، فـامـا الظـاهـرة فـالرسـل و الانـبـيـاء و الائمـة ـ
عـليـهـم السـلام ـ و امـا البـاطـنـة فالعقول .(486)
امـام كـاظـم عـليـه السـلام : اى هـشـام ! خداوند پيامبران و رسولان
خويش را مبعوث كرد تا مـردمـان ديـن او را از (فـرسـتـادگـان ) خـدا
بـه مـدد عـقـل فـرا گـيـرنـد؛ پـس هـر كـس شـنـاخـت بـهـتـرى از ديـن
داشـتـه بـاشـد (و عـقـل خويش بهتر به كار برده باشد)، دعوت پيامبران
را بهتر پاسخ داده است . و هر كس از ديـن خـدا بـهتر آگاه گشته باشد(487)
از ديگران عاقلتر است . و هر كس عاقلتر باشد، مقام او ـ در اين جهان و
آن جهان ـ بالاتر است .
اى هـشـام ! خـدا در ميان مردم دو حجت دارد: حجتى آشكار و حجتى نهان .
حجت آشكار پيامبران و امـامانند ـ عليهم السلام ـ و حجت نهان عقل و خرد
مردمان است (كه بايد آن را به كار ببرند تـا حـق و بـاطـل و عـدل و
ظـلم و خـوب و بـد را بـه وسـيله آن تشخيص دهند. و در پى حق و عدل و
خوبى روند، و از باطل و ظلم و بدى دورى كنند).
3 ـ واقعيت عقل
قرآن
1 و تلك الامثال نضربها للناس ، و ما
يعقلها الا العالمون .(488)
ايـن ، مـثـالهـايـى است كه براى مردمان (در قرآن مى آوريم )، و تنها
دانايانند كه با به كارگيرى عقل خويش به كنه آنها پى مى برند.
حديث
1 الامـام الصـادق عـليـه السـلام ـ فـى
جـواب مـن قال له : ما العقل ؟ قال : ما عبد به الرحمان و اكتسب به
الجنان .(489)
امـام صـادق عـليـه السـلام ـ در پـاسـخ ايـن پـرسـش كـه
عـقل چيست ؟ گفت : عقل همان (نور و نيروى
باطنى ) است كه خدا پرستان خدا را به وسيله آن (مى شناسند و) مى
پرستند. و صالحان راه رسيدن به بهشت را به راهنمايى آن مى پيمايند.
2 الامـام الرضـا عـليـه السـلام :..ان الله
خـلق العـقـل فـقـال له : اقـبـل
فـاقـبـل ، و قـال له : ادبـر فـادبـر؛
فـقـال : و عـزتـى وجـلالى مـا خـلقـت شـيـئا احـسـن منك ، او احب الى
منك ، بك آخذ و بك اعطى .(490)
امـام رضـا عـليـه السـلام : خـداونـد عـقل را آفريد، سپس به او گفت :
پيش بيا. او (اطـاعـت كرد و) آمد. بعد به
او گفت : باز گرد. او (اطاعت كرد و)
بازگشت . آنگاه خـداونـد گـفـت : بـه عـزت و
جـلال خـودم سـوگـنـد، مخلوقى زيباتر و محبوبتر از تو نيافريدم . به
وسيله تو مردمان را به كيفر مى رسانم (در صورتى كه برخلاف حكم و
تـشـخيص تو عمل كرده باشند)، و پاداش مى دهم (در صورتى كه بر طبق حكم و
تشخيص تو رفتار نموده باشند،.
از ايـن دو حـديـث و امـثـال آن ، تـعـريـف عـقـل حـقـيـقـى بـه دسـت
مـى آيـد، و عـقـل از
شـبـه عـقـل مـتـمـايـز مـى گـردد. عقل
واقعى ، نورى است در كانون وجود انسان ، كه حقيقت عالى هستى ، يعنى
آفريدگار را بـه انـسـان مـى شـنـاسـاند، و توجه انسان را به سوى او
معطوف مى دارد، و غير او را از نـظـر انـسـان مى اندازد، و همواره آدمى
را ـ در صورتى كه اين نور را نپوشاند و تيره و تـار نـسـازد ـ بـه توجه
به آفريدگار و پرستش او و ترك مخالفت با دستورهاى او و كـسـب رضـاى او
و دل كندن از هر چه غير او، و روى آوردن به سوى او و خواستن هر چيز از
او، و در سختيها پناهجويى به او، فرا مى خواند.
و حـقـيـقـت خود اين نور، حقيقت شناخت و توجه و حب است به آفريدگار و
اطاعت و تسليم در برابر او ـ چنانكه در حديث بالا گذشت .
4ـ نيازمندى عقل به حجت
خدا و راهنماييهاى او
قرآن
1 ...و ما آتاكم الرسول فخذوه ، و ما
نهاكم عنه فانتهوا..(491)
...هـر چـه را پـيـامبر (از غنايم جنگى ) به شما بخشيد (و هر امرى
آورد) بگيريد (و بدان عمل كنيد)، و هر چه را از آن نهى كرد كنار نهيد.
2 ...فـان تـنـازعـتـم فـى شـى ء، فـردوه الى
الله و الرسول ..(492)
...دربـاره هـر چـه اخـتـلاف پـيـدا كـرديـد، بـه گـفـتـه خدا و پيامبر
رجوع كنيد (و همان را بپذيريد.)
3 ...فاساءلوا اهل الذكر، ان كنتم لا تعلمون .(493)
...اگر خود نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد.
حديث
1 النبى (صلي الله عليه و آله ): الذكر
انا، و الائمة اهل الذكر.(494)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): ذكـر (در آيـه فـاسـاءلوا اهـل
الذكـر) مـنـم ، و اهل ذكر ائمه اند.
2 الامـام بـاقـر عـليـه السـلام ـ فـى
تـفـسـيـر قـوله تـعـالى : فـاسـاءلوا اهـل الذكـران كـنـتـم لا
تـعـلمـون : الذكـر القـرآن .(495)
و آل رسول الله اهل الذكر، و هم المسؤ ولون .(496)
امـام بـاقـر عـليـه السـلام ـ در تـفـسـيـر آيـه
فـاسـاءلوا اهـل الذكـر: ذكـر نـام قـرآن
اسـت . و اهـل ذكر آل پيامبرند. و پاسخگو از علوم و حقايق قرآنى ، فقط
و فقط، آنانند.
3 الامام الباقر عليه السلام :نحن اهل الذكر و
نحن مسؤ ولون .(497)
امـام باقر عليه السلام : ماييم اهل ذكر (عالمان علم قرآنى و علم نبوى
)، و ماييم سخنگوى اين علوم و پاسخگوى اين مسائل و حقايق .
4 الامام الصادق عليه السلام :نحن اهل الذكر و
نحن المسؤ ولون .(498)
امام صادق عليه السلام : ماييم اهل ذكر، ماييم كه بايد اين حقايق و
علوم را از ما بپرسند و از ما بياموزند.
5 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :لا يـسـعـكـم
فـيـمـا نـزل بـكـم مـمـا لا تـعلمون ، الا الكف عنه و التثبت و الرد
الى ائمة الهدى ، حتى يحملو كم فـيـه عـلى القـصـد و يـجـلوا عـنـكـم
العـمـى و يـعـرفـوكـم فـيـه الحـق ، قال الله ـ تبارك و تعالى ـ:
فاساءلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون .(499)
امـام صـادق عـليـه السـلام : هـر چـه براى شما پيش آيد كه درباره آن
چيزى ندانيد، نمى تـوانـيـد خـودسـرانـه سـخنى بگوييد، بلكه بايد به
جستجو پرداخته به ائمه هدى (و پـيـشـوايـان ديـن خـدا) رجـوع كـنـيـد،
تـا آنان شما را به راه مستقيم ببرند، و از تيرگى جـهـل بـرهـانـنـد، و
حـق مـطـلب را نـشـانـتـان دهـنـد. هـمـيـن اسـت كـه خـداى متعال گفته
است : اگر خود نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد.
6 الامام الرضا عليه السلام : نحن اهل الذكر و
نحن المسؤ ولون .(500)
امام رضا عليه السلام : ماييم اهل ذكر، و ماييم فقط كه پاسخگوى اين
علوم و حقايقيم .
7 الامـام الكـاظـم عـليـه السـلام : يـا هـشـام
! ان الله ـ تـبـارك و تـعـالى ـ اكـمـل للنـاس الحـجـج بـالعـقـول ، و
نـصـر النـبـيـيـن بـالبـيان ..انه لم يخف الله من لم يعقل عن الله . و
من لم يعقل عن الله لم يعقد قلبه على معرفة ثابتة يبصرها و يجد حقيقتها
فى قلبه ..(501)
امـام كاظم عليه السلام : اى هشام ! خداى متعال به وسيله عقلهايى كه به
مردمان داد حجت را بـر آنـان تـمـام كرد. و پيامبران را با نيروى بيان
(حقايق ) يارى كرد...همانا هر كس (راه دين و خدا ترسى را) از
(فرستادگان ) خدا فرا نگرفت ، از خدا نترسيد (و چنانكه بايد بـه
دسـتورهاى او عمل نكرد و به راه تكامل نرفت ).(502)
و هر كس از (فرستادگان ) خـدا نـياموخت ، ايمانى قلبى به يك شناخت
استوار پيدا نكرد، تا او را بينا سازد، و حقيقت آن را در دل خويش احساس
كند.
در ايـن بـاره بـه اصـول كـافـى ،
كـتـاب حـجت ، باب
الاضطرار الى الحجة نيازمندى حتمى به حجت خدا مراجعه كنيد (ج
1/174 ـ 168.)
هشدارى مهم
در ايـنـجـا - در مـورد سـاخـتـه شـدن شـخصيت انسان تراز قرآن
(انسان قرآنى )(503)
موضوعى مهم وجود دارد كه بر ما واجب است از آن غفلت نورزيم . و آن
موضوع مهم اين است كه تعقلى كه قرآن بدان فرا مى خواند و استعدادها را
براى آن بسيج مى كند، تعقلى است از فـطـرت انـسـان بـرخـاسـتـه و بـا
تـعاليم حجت خدا قرآن ، پيامبر (صلي الله عليه و آله ) اوصيا عليه
السـلام شكل يافته ، تا بشود گفت كه آن تعقل كننده ، حقايق علمى و
شناختى و سلوكى و عـمـلى را از كـتـاب خـدا و فـرسـتادگان خدا فرا
گرفته و داراى شناخت ايمانى استوارى گـشـتـه اسـت كـه او را بينا ساخته
، و او حقيقت آن را در جان خويش يافته است - چنانكه در حديث امام كاظم
عليه السلام گذشت .
بـنـابـرايـن ، تـعقلى كه قرآن و حديث بدان فرا مى خوانند، تعقلى قرآنى
و خالص است بـدون كـمـتـريـن آمـيـخـتـگـى بـا ديـگـر مـفـاهـيـم و آرا
و اصـطـلاحـات . و ايـن تـعـقـل ـ بـه طـبـع از تـعـقل فلسفى صرف ، يا
تعقل عرفانى صرف جدا است ، همچنين از تعقل قرآنى التقاطى ، يعنى آميخته
با آرا و نظريات فلسفى و عرفانى .
و هـمانا مفاهيم و آرا و اصطلاحات وارداتى در اسلام ـ كه در نخستين سده
هاى اسلامى از راه ترجمه هاى بيگانه وارد حوزه اسلام و مسلمين گشت ـ
چيزى است و حقايق وحى و علوم قرآنى چيزى ديگر. و تراز تراز قرآن است و
ملاك قرآن (نه هيچ چيز ديگر). و همانا شناخت حقايق ـ بـه شـكـلى
راسـتـيـن ـ جز با رجوع به حاق حقايق قرآن و علم وحى قرآنى و فراگيرى
سره آنها از حاملان اين حقايق و علوم ، و آموختن تعقلى از آنان
(آموختنى به دور از هرگونه درهم آميزى ، ممزوج سازى و تاءويل گرايى )
ميسور نيست .
و مـشـكـل ايـن امر بدينگونه برطرف نمى شود كه ما ميان گفته ها و نظريه
هاى فلاسفه قـديـم اسـلام بـا گفته ها و نظريه هاى فلاسفه و عرفاى
متاءخر فرق بگذاريم ، چرا؟ چـون پـس از فـراگيرى ژرف
(504) موضوع ، مى بينيم كه وضع هر دو جريان يكى است .
اگـر چـه عـرفـا و فـلاسـفـه مـتاءخر از بيان امتزاجى اصطلاحات فلسفى و
عرفانى ، و تـاءويـل گـسـتـرده (و بـدون مـعـيار) آيات قرآنى كمك گرفته
اند تا بتوانند از فلسفه خـالص و خـشـك يـونـانـى قـديـم (مـشـايى ) تا
حدودى دور شوند، ليكن در عوض در دامن فـلسـفـه نـو افـلاطـونـى
(اشـراقـى جديد) افتاده اند، و در نتيجه آنچه عرضه كرده اند عرفانى است
التقاطى .
و ايـن واقـعـيـتـى اسـت كـه هـر كـس تاريخ آرا و افكار و نظريات و
اصطلاحات فلسفى و عـرفـانـى را ـ در طـول چـنـديـن هزاره ـ به خوبى
خوانده باشد (و سرچشمه ها و سيرهاى تـكاملى آنها را بداند، و بر
اقتباسها و غلطها و توجيه و تاءويلهايى كه در آنها رخ داده اسـت واقـف
گـردد، و دوره هـاى پـديـد آمـدن اين مكتبها و كشورهاى گوناگون و
شهرهاى آن فيلسوفان و عارفان را و شرح زندگانى و افكار آنها را، در
تواريخ آقدمين و پشينيان آنان ، به دقت مرور كند)، به نيكى آن را
دريابد و تصديق مى كند.
5 ـ عقل ، دليل و معيار
قرآن
1 افلم يسيروا فى الارض فتكون لهم قلوب
يعقلون بها؟.(505)
آيـا در زمـيـن بـه سـيـر نـپـرداخـتند، تا صاحب دلهايى (و عقلهايى
نيرومند و با تجربه ) گردند كه بتوان با آنها به تعقل پرداخت ؟...
حديث
1 النبى (صلي الله عليه و آله ): العلم
خليل المؤ من ...و العقل دليله ..(506)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): عـلم دوسـت انـسـان بـا ايـمـان
اسـت ، و عقل راهنماى او.
2 الامام الصادق عليه السلام : العقل دليل المؤ من .(507)
امام صادق عليه السلام : عقل راهنماى انسان با ايمان است .
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام ـ مـحـمـد بـن
سـليـمـان الديـلمـى ، عـن ابـيـه قـال : قـلت لابـى عـبـدالله عـليـه
السـلام : فـلان مـن عـبـادتـه و ديـنـه و فـضـله ؟ فـقـال :
كـيـف عـقـله قـلت : لا ادرى ، فـقـال :
ان الثـواب عـلى قـدر العقل .(508)
امـام صـادق عـليـه السـلام ـ مـحـمـد بـن سـليـمـان ديـلمـى از پـدرش
نقل كرده است كه گفت : به امام جعفر صادق عليه السلام گفتم :
فلانى چه عبادتى و اعـتـقادى و فضيلتى دارد.
امام گفت : عقلش چگونه است ؟ گفتم :
نمى دانم . گـفـت :
هـمـانـا پـاداش اعـمـال بـه انـدازه عقل (تعقل
و درك عمل كننده ) است .
4 الامام الباقر عليه السلام :انما يداق الله فى
الحساب يوم القيامة على قدر ما آتاهم من العقول فى الدنيا.(509)
امـام بـاقر عليه السلام : خدا در روز قيامت به حساب مردمان ، به ميزان
عقلى كه به آنان در دنيا داده است ، به دقت رسيدگى مى كند.
بنگريد!
در ايـن بـاره بـه اصـول كـافـى ،
كـتـاب عـقـل و جـهـل (ج 1، ص 29ـ10)
مـراجـعـه كـنـيـد. نـيـز فصل 3 و فصل 22 و فصل 41، از اين باب را
بنگريد.
ما سپس درباره عقل و مسائل آن ، در منطق
قرآن و حديث (يعنى منطق خالص اسلامى )، در جـلد ويـژه
انـسـان ، از كـتـاب
الحـيـاة ، سـخـن خـواهـيم گفت . اگر
خداى متعال خواسته و تقدير كرده باشد.
ب ـ حجت ظاهرى
1 ـ پيامبران
قرآن
1 لقـد ارسـلنـا رسـلنـا بـالبـيـنـات ،
و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ، ليقوم الناس بالقسط..(510)
فـرسـتـادگـان خود را با پيغامهاى روشن گسيل داشتيم ، و با ايشان كتاب
و ترازو فرو فرستاديم ، تا مردمان به دادگرى برخيزند...
2 انـا اوحـيـنـا اليـك كـمـا اوحـيـنـا الى
نـوح او النـبـيـين من بعده ، و اوحينا الى ابراهيم و اسـمـعـيـل و
اسـحق و يعقوب و الاسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان ، و
آتينا داود زبـورا و رسـلا قـد قـصـصـنـاهـم عـليك من قبل و رسلالم
نقصصهم عليك ، و كلهم الله مـوسـى تـكـليـمـا رسـلا مـبـشـريـن و
مـنـذريـن ، لئلا يـكـون للنـاس عـلى الله حـجـة بعد الرسل ، و كان
الله عزيزا حكيما.(511)
بـه تـو وحى كرديم همان گونه كه به نوح و پيامبران پس از او وحى كرده
بوديم ؛ و وحـى كـرديم به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و
عيسى و ايوب و يونس و هـارون و سـليـمـان ؛ و به داود زبور داديم و
فرستادگانى بودند كه از اين بيش حكايت آنـان بـا تـو گـفـتـيم ، و
فرستادگانى كه تا كنون حكايت آنان را نگفته ايم ؛ و خدا با مـوسـى
گـفـت سـخـن گـفـتنى (بيواسطه ) فرستادگانى (فرستاديم ) هم مژده دهنده
(به پـاداش و بـهـشـت ) و هم بيمرسان (از كيفر و دوزخ )، تا مردمان را
(با آمدن آنان ) بر خدا حجتى (و عذرى ) نباشد؛ و خدا توانا و حكيم است
.
3 اذجاتهم الرسل من بين ايديهم و من خلفهم ، الا
تعبدوا الا الله ...(512)
نزد قوم عاد و ثمود، از هر سوى پيامبران آمدند و گفتند كه جز الله را
مپرستيد...
4 و كلا نقص عليك من انباء الرسل ، مانثبت به فؤ
ادك ...(513)
هـمـه را بـر تـو حـكـايـت مـى كـنـيـم ، يـعـنـى سـرگـذشـت
پـيـامـبـران را، تـا دل تو را استوار و آرام سازيم ...
حديث
1 الامـام على عليه السلام :...واصطفى
سبحانه من ولده اءنبياء، اءخذ على الوحى ميثاقهم ، و عـلى تـبـليـغ
الرسـالة امانتهم ...فبعث فيهم رسله ، و واتر اليهم انبياءه ،
ليستادوهم مـيـثـاق فـطـرتـه ، و يـذكـروهـم منسى نعمته ، و يحتجوا
عليهم بالتبليغ ، و يثيروا لهم دفائن العقول ، و يروهم الآيات المقدرة
...(514)
امام على عليه السلام :خداى سبحان ، از ميان فرزندان آدم پيامبرانى
برگزيد. و از آنان پـيـمـان سـتـانـد تا به تبليغ پيام آسمانى ، و اداى
رسالت و ديانت الاهى قيام كنند...او بـديـنـگونه فرستادگان خود را در
ميان مردمان برانگيخت ، و پيامبران خود را پياپى در مـيان اقوام مبعوث
كرد، تا پايبندى به پيمان خدايى فطرت را از ميان مردمان بخواهند، و
نـعـمـتـهـاى فراموش كرده خدا را به ياد آنان آورند. و با رساندن پيام
، حجت را بر آنان تـمـام كـنـنـد، و آنـچـه در عـقـل و ضـمـير انسانها
پوشيده مانده است (شناختها و دريافتهاى فطرى و وجدانى ) همه را بيرون
آورند و آشكار سازند، و آيات موزون جهان را به مردمان بنمايانند...
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام : بـعـث رسـله
بـما خصهم به من وحيه ، و جعلهم حجة له على خـلقـه ، لئلا تـجـب لهـم
بـتـرك الاعـذار اليـهـم ، فـدعـاهـم بـلسـان الصـدق الى سبيل الحق .(515)
امام على عليه السلام : خداوند فرستادگان خود را، هر يك با پيامى ويژه
، برانگيخت . و آنـان را حـجـتـهـاى خود بر بندگان قرار داد، تا بى حجت
و پيامبر نباشند و عذرى براى ايـشـان بـاقـى نـمـانـد. و بدين گونه
خداوند خلق را بازبان راستى ، به راه درستى ، فراخوانده است .
2 - پيامبر بزرگ
قرآن
1 هـو الذى ارسـل رسـوله بـالهـدى و ديـن
الحـق ، ليـظـهـره عـلى الديـن كـله ، ولو كـره المشركون
(516)
خدا است كه فرستاده خود (محمد (ص را با رهنمونى و دين حق فرستاد، تا آن
دين را بر همه دينها برترى و والايى دهد، هر چند كه مشركان را خوش
نيايد #
2 يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول ،
اذا دعاكم لما يحييكم ...(517)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در آن هنگام كه خدا و فرستاده خدا
(محمد)، شما را به چيزى مى خوانند كه زنده تان مى كند، اين دعوت را
پذيرا شويد...
3 لقـد جاءكم رسول من انفسكم ، عزيز عليه ما
عنتم ، حريص عليكم ، بالمؤ منين رؤ وف رحيم
(518)
فـرسـتـاده اى نـزد شـمـا آمـد هم از خود شما (محمد)، كه دشوارى و
زيانى كه به شما مى رسد بر او گران است ، و حريص است بر (آنكه ) شما
(بر راه راست رويد)، و نسبت به مؤ منان رئوف و مهربان است #