الغدير جلد ۹

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه زين العابدين قرباني

- ۲۵ -


تبرك به قبر شريف

26- از هيچ كدام از بزرگان مذاهب چهارگانه آنها كه براى آرائشان ارزشى است، در اين مورد قول به تحريم نيافتم و آنها كه از آن نهى كرده اند، آن را نهى تنزيهى مى دانند، نه تحريمى و دليل كراهت را اين مى دانند كه نزديك شدن به قبر شريف مخالف حسن ادب است و مى پندارند كه دور ماندن از آن، به ادب شايسته نزديكتر است، در صورتى كه از شان فقيه آگاه، اين نيست كه با اين نوع اعتبارات بى اساس كه بر حسب انظار فرق مى كند: در دين خدا فتوى بدهد.

آرى در اينجا افرادى كه از جاده حق منحرف شده و از جمهور مسلمين كنار گرفته و راى نادرست جديدى ابداع نموده اند بدون دليل حكم به حرمت كرده اند.

و ما اينك چيزى را كه خواننده محترم را به حقيقت آگاه سازد و راى صواب را به او نشان دهد و جاده مستقيم را به او بنماياند، برايش نقل مى كنيم:

1- حافظ ابن عساكر، در " التحفه " از طريق طاهر يحيى حسينى آورده است كه: پدرم از جدم از جعفر بن محمد از پدرش از على رضى الله عنه برايم نقل كرده است: وقتى كه رسول خدا را دفن كردند، فاطمه رضى الله عنها كنار قبر ايستاد و مقدارى از خاك قبر را برداشت و روى چشمش گذاشت و گريه كرد و اين اشعار را مى خواند:

ماذا على من شم تربه احمد ان لا يشم مدى الزمان غواليا
صبت على مصائب لو انها صبت على الايام عدن ليالي

" چه باك آنكس را كه خاك محمد را بوئيده، هرگز مشك و غاليه ها را نبويد؟

مصيبت هائى بر من وارد شده كه اگر بر روزها وارد مى شد مبدل به شب تار مى گرديد ".

ابن جوزى " الوفاء " و " ابن سيد الناس " در " سيره نبويه " جلد 2 صفحه 340 و قسطلانى در المواهب طور اختصار و " القارى " در شرح " الشمايل " جلد 2 صفحه 210 و شبراوى در " الاتحاف " صفحه 9 سمهودى در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 444 و خالد در صلح الاخوان صفحه 57 و حمزاوى در " مشارق الانوار " صفحه 63، و سيد احمد زينى دحلان در " سيره نبويه " جلد 3 صفحه 391، و عمر رضا كحاله در " اعلام النساء " جلد 3 صفحه 1205 اين جريان را نقل كرده اند و ابن حجر در " الفتاوى الفقهيه " جلد 2 صفحه 18، و خطيب شربينى در تفسيرش جلد 1 صفحه 349 و قسطلانى در " ارشاد السارى " جلد 2 صفحه 390 آن دو بيت شعر را از فاطمه سلام الله عليها مى دانند.

2- ابى الدرداء گفته است: بلال موذن پيامبر اكرم، رسول خدا را در خواب ديد كه به او مى فرمود: اين چه جفائى است اى بلال؟ آيا وقت آن نرسيده است كه ما را زيارت كنى؟ او با اندوه بيدار شد و با ترس سوار مركوبش گرديد و بسوى مدينه حركت نمود، وقتى كه كنار قبر رسول خدا قرار گرفت شروع به گريه و صورتش را بر آن مى ماليد، در اين هنگام حسن و حسين آمدند آنها را بغل كرد و بوسيد...

حافظ ابن عساكر در " تاريخ الشام " اين روايت را در دو موضع "چنانكه در شفاء السقام آمده" در شرح حال ابراهيم بن محمد انصارى صفحه 39 و 40 و در شرح بلال جلد 2 صفحه 256 آورده، نهايت آنكه تهذيب كننده كتاب، در موضع اول اسناد را حذف و متن را باقى گذاشت و در موضع دوم به طور كلى آن را حذف كرد و با اين عملش هم به حديث و هم به كتاب جنايت نمود.

و حافظ ابو محمد عبد الغنى مقدسى در " الكمال " در شرح حال بلال، و ابو الحجاج المزى در " التهذيب " و سبكى در " شفاء السقام " صفحه 39 آنرا روايت كرده اند وو سبكى گفته است: اين مطلب با اسناد خوب براى ما نقل شده و حاجتى به توجه به دو سندى كه ابن عساكر حديث را بدان وسيله براى ما نقل كرده است نداريم، اگر چه رجال آن دو نيز، معروف و مشهورند.

ابن اثير در " اسد الغابه " جلد 1 صفحه 208 آنرا آورده و سمهودى در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 408 آن را ذكر كرده و گفته است: سندش خوب است و در صفحه 443 گفته است: اسنادش خوب است.

و قسطلانى در " المواهب اللدنيه " و خالد " صلح الاخوان " صفحه 57 و حمزاوى در مشارق الانوار صفحه 57 نيز آن را آورده اند.

3- على عليه السلام فرموده است: پس از سه روز از دفن رسول خدا "ص" اعرابى اى بر ما وارد شد و خود را بر قبر رسول خدا افكنده، و خاكش را بر سر خود مى ريخت و مى گفت: اى رسول خدا گفتى و گفتارت را شنيديم، از خدا حقائق را گرفتى و ما هم از شما گرفتيم و از چيزهائى كه بر تو نازل شده، اين آيه است: " و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووك.. " من ستم كردم و پيشت آمدم تا برايم طلب آمرزش كنى. از ميان قبر ندائى بلند شد كه: گناهت آمرزيده شد است.

اين حديث را گروهى نقل كرده اند و از آن جمله:

1- حافظ ابو سعيد عبد الكريم سمعانى، متوفى در سال 573.

2- حافظ ابو عبد الله بن نعمان مالكى، متوفى در سال 683 ه در مصباح الظلام.

3- ابو الحسن على بن ابراهيم بن عبد الله كرخى.

4- شيخ شعيب الحريفيش، متوفى در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 5 و 137.

5- سيد نور الدين سمهودى، متوفى در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 412.

6- ابو العباس قسطلانى، متوفى در سال 922 ه در المواهب اللدنيه. 7- شيخ داود الخالدى، متوفى در سال 1299 ه در صلح الاخوان صفحه 8 و 540.

8- شيخ حسن حمزاوى مالكى، متوفى در سال 1303 ه در مشارق الانوار صفحه 57.

4- از داود بن ابى صالح آمده است كه: روزى مروان، كنار قبر رسول خدا آمد ديد مردى صورتش "جبهه اش" را روى قبر گذاشته است مروان گردنش را گرفت و گفت: آيا مى دانى كه چه مى كنى؟ سر برداشت معلوم شد كه ابو ايوب انصارى است و گفت: آرى من پيش سنگ نيامده ام، پيش رسول خدا آمدم ام، از رسول خدا شنيدم كه مى گفت: بر دين گريه نكنيد آنگاه كه اهلش رهبرى آن را دارد، آنگاه گريه كنيد كه نا اهل بر آن ولى باشد.

حاكم در مستدرك جلد 4 صفحه 515 آن را نقل كرده او و ذهبى در تلخيصش آن را صحيح دانسته اند، و ابو الحسين يحيى بن حسن حسينى در " اخبار المدينه " به اسناد ديگر از " مطلب بن عبد الله بن حنطب " چنانكه در شفاء السقام سبكى صفحه 113 آمده آن را روايت كرده است.

سبكى بعد از نقل اين داستان گفته است: كسى كه اين اسناد را صحيح بداند، مس كردن جدار قبر را مكروه نخواهد دانست و منظور ما از ذكر آن، عيب گرفتن و مذمت از قطع به كراهت آن است.

و سيد نور الدين سمهودى در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 443 - 410 آن را از امام حنبلى ها نقل كرده و گفته است: آنرا با خط حافظ ابى الفتح مراغى مدنى ديدم و حافظ هيثمى در مجمع الزوائد جلد 4 صفحه 2 نيز از احمد آن را نقل كرده است.

امينى مى گويد:

اين حديث، اين آگاهى را به ما مى دهد كه: منع از توسل به قبور طاهره از بدعتهاى امويان و گمراهى هاى آنان از زمان صحابه است و هيچ گاه گوش روزگار نشنيده كه صحابى اى منكر آن باشد، مگر زائده بيت اميه مروان ستمكار كه آن را انكار كرده است.

آرى " گاو با شاخش از خود حمايت مى كند " و بخاطر پرنده " ورشان " مى خورد خرماى مخصوص " مشان " را.

آرى از روزى كه رسول خدا با بيان شخصيت كاذبه و ماهيت كثيف عموم بنى اميه، به و يژه مروان، آبرو و حيثيشان را از بين برد و كاخ بوشالى احترام اجتماعيشان را واژگون كرد، آنان دشمنى رسول خدا را در دل گرفته و در صدد تلافى بر آمد، در صورتى كه او روى هوى و هوس حرفى نمى زند، هرچه مى گويد از روى الهام و وحى الهى است كه جبرئيل به او تعليم داده است: " لا ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى علمه شديد القوى "

مذمت رسول خدا از بنى اميه:

بيان رسول خدا در نشاندادن چهره كريه بنى اميه و به ويزه بنى مروان فراوان است كه ذيلا به برخى از آنها اشاره مى شود: به طور صحيح از رسول خدا آمده است: اذا بلغت بنو اميه اربعين اتخذوا عباد الله خولا و مال الله نحلا و كتاب الله دغلا: " هنگامى كه بنى اميه به چهل نفر برسند، بندگان خدا را برده و مال خدا را بخشش و كتاب خدا را وسيله سوء استفاده قرار مى دهند ".

و نيز بطور صحيح از آن حضرت آمده است: اذا بلغ بنو ابى العاص ثلاثين رجلا اتخذوا دين الله دغلا و عباد الله خولا و مال الله دولا: " هنگامى كه فرزندان ابى العاص به سى نفر برسند دين خدا را وسيله سوء استفاده و بندگان خدا را برده و مال خدا را مخصوص خود قرار مى دهند ".

و نيز از آن حضرت بطور صحيح آمده است: انى اريت فى منامى كان بنى الحكم بن ابى العاص ينزون على منبرى كما تنزوا القرده. قال: فما روى النبى "ص" مستجمعا ضاحكا حتى توفى " در جواب ديدم كه فرزندان حكم بن ابى العاص بر منبرم مى جهيدند، همانگونه كه ميمون ها جست و خيز مى كنند " راوى مى گويد: بعد از اين ديده نشد كه رسول خدا در مجمعى بخندد تا آنكه وفات فرمود.

و نيز از آن حضرت بطور صحيح آمده است: هنگامى كه حكم بن ابى العاص از او اذن خواست فرمود: عليه لعنه الله و على من يخرج من صلبه الا المومن منهم و قليل ما هم يشرفون فى الدنيا و يضعون فى الاخره ذو مكر و خديعه يعطون فى الدنيا و ما لهم فى الاخره من خلاق: " لعنت خدا بر او و هر كه از صلبش خارج مى شود، مگر آنها كه مومنند كه آنها بسيار كمند، آنان در دنيا شريف، و لى در آخرت ذليل و خوارند، صاحبان مكر و خدعه اند از دنيا بهره كافى دارند و لى از آخرت بى بهره اند ".

و نيز از آن حضرت بطور صحيح نقل شده: هنگامى كه مروان بن حكم بر او وارد شد، فرمود: الوزغ ابن الوزغ، الملعون ابن الملعون: " او ترسو، پسر ترسو ملعون پسر ملعون است "

و از عايشه به طور صحيح آمده كه رسول خدا فرمود: لعن الله ابا مروان و مروان فى صلبه فمروان فضض من لعنه الله عز و جل: ": خدا لعنت كند پدر مروان را كه مروان در صلب او است، پس مروان قطعه اى از لعنت خدا است ".

و نيز از عبد الله بن زبير، به طريق صحيح آمده است: " رسول خدا حكم و فرزندش را لعنت كرده است "

با توجه به بيانات فوق بر مروان لازم است كه به امت اسلام نشان دهد كه طرفدار جدى توحيد است، اما به مقتضاى دشنمى و عنادش با رسول خدا، او را در نظر افكار عمومى ذليل و كوچك نمايد. و چگونه مى تواند و پاك تصفيه و پاك كند او را پيامبرى كه گفتارش درباره او و پدرش و جدش و تبارش آن است كه گفته آمد؟ و او از همان شجره ملعونه اى است كه از ريشه كنده شده و روى زمين قرار ندارند: " و مثل كلمه خبيثه كشجره خبيثه اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار ".

پس براى مسلمان شايسته نيست كه دنبال رو اين گروه لعنت شده باشد و گفتار آنان را بگويد و راى آنان را سرمشق قرار دهد و راه اين افرادى را كه دين خدا وسيله سوء استفاده و بندگان خدا را برده و كتاب خدا را قابل تغيير و تبديل قرار داده اند، پيروى نمايد.

5- ابى خثيمه "زهير بن حرب ثقه مورد اعتماد، متوفى در سال 234 ه" گفته است: مصعب بن عبد الله و اسماعيل بن يعقوب تيمى به ما حديث كرده اند كه: ابن المنكدر با اصحابش در مجلسى نشسته بود كه تشنگى شديدى به او عارض شد، حركت كرد و كنار قبر رسول خدا رفت و صورتش را روى قبر نهاد، سپس برگشت، حاضران او را مورد ملامت قرار دارند، در جواب گفته: حالتى به من دست داده بود كه احساس خطرى مى كردم از اين رو قبر رسول خدا پناه برده و طلب شفاء نمودم، و او گاهى در موضع خاصى از مسجد مى آمد و مى افتاد و در خاك مى غلطيد، از او سر اين كار را خواستند، گفت: پيامبر را در اين موضع ديدم "يعنى در خواب"

6- العز بن جماعه حموى شافعى، متوفى در سال 819 ه در كتاب " العلل و السوالات " گفته است: براى عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش روايتى است كه ابى على بن صوف، از او نقل كرده كه عبد الله گفته است: از پدرم سوال كردم: مردى منبر رسول خدا را مس مى كند و بدان تبرك مى جويد و آن را مى بوسد و با قبر رسول خدا، نيز چنين مى كند و از اين كار اميد ثواب از خدا دارد آيا اين گار درست است؟ پدرم گفت: مانعى ندارد "وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 443".

7- علامه احمد بن محمد مقرى مالكى، متوفى در سال 1041 ه در " فتح المتعال بصفه النعال " به نقل از ولى الدين عراقى گفته است: حافظ ابو سعيد بن علا گفته است: در گفتار احمد بن حنبل در جزوه قديمى با خط ابن ناصر و ديگر از حفاظ ديده ام كه از امام احمد در مورد بوسيدن قبر و منبر رسول خدا سوال شد، فرمود: مانعى ندارد. او مى گويد گفتار احمد را به ابن تيميه نشان داديم بسيار تعجب كرد و گفت: نعجب مى كنم، احمد پيشم مرد بزرگى است اما نمى دانم گفتار اوست يا معنى گفتار اوست؟

او مى گويد: چه تعجبى در اين گفتار است در صورتى كه از احمد براى ما نقل شده كه: جامه شافعى را شسته و آبش را خورده است.

وقتى كه او از علم تا اين اندازه احترام كند، پس نسبت به صحابه و آثار انبياء عليهم السلام چگونه احترام خواهد نمود؟

و چقدر نيكو سروده است از قول مجنون نسبت به ليلى:

امر على ديار ليلى اقبل ذا الجذار و ذا الجذارا
و ما حب الديار شغفن قلبى و لكن حب من سكن الديارا

" از ديار ليلى مى گذرم، اين ديوار و آن ديوار را مى بوسم، علافه به ديار ليلى دلم را تسخير نكرده، آن كسى كه در آن سكونت دارد مرا مفتون خود ساخته است ".

8- خطيب ابن حمله نقل كرده است كه: عبد الله بن عمر رضى الله عنهما دست راستش را روى قبر شريف مى گذاشت و بلال نيز رويش را روى آن مى نهاد. و آرى اگر قصد تبرك داشته باشد كراهت ندارند چنانكه مرحوم والد به آن فتوى داده است. چنانكه تصريح كرده اند كه: هرگاه از دست زدن به حجر الاسود عاجز باشد، مستحب است با عصائى به آن اشاره كند آنگاه عصا را ببوسد.

10- ابو العباس احمد رملى، بزرك انصارى شيخ الشيوخ در حاشيه " روض الطالب " كه در حاشيه " اسنى المطالب " جلد 1 صفحه 331 بعد از قول مصنف درباره آداب مطلق زيارت قبور " همان طور آه در زمان حياتش به او نزديك مى شده نزديك گردد " چاپ شده است گفته است: به طور كلى نبايد قبر را دست بزند و يا ببوسد، رو به پشت براى سلام و رو به قبله براى دعا بايستد، اين را ابو موسى اصفهانى نقل كرده است آنگاه گفته است: آرى اگر قبر پيامبر يا ولى خدا يا عالمى باشد، به قصد تبرك لمس كند يا ببوسد مانعى ندارد.

11- طيب ناشرى از محب الدين طبرى شافعى نقل كرده كه: بوسيدن قبر و لمس كردنش جائز است، انگاه گفته است، روش علماء شايسته چنين بوده و اين شعر را خوانده است:

لو راينا لسليمى اثرا بسجدنا الف الف للاثر

" اگر اثرى از سليمى ببينيم هزار هزار بار براى آن سجده مى كنيم ".

12- قاضى عياض مالكى، در " الشفاء بعد از سخنان زيادى درباره تعظيم قبر پيامبر اكرم گفته است: سر زمينى كه با وحى و نزول قرآن آباد شده، و جبزئيل و ميكائيل در آن رفت و آمد داشته و ملائكه و روح از آن بالا رفته، و پهنه آن با تقديس و تسبيح پر شده، خاكش سيد بشر را در برگرفته، و دين خدا و سنت پيامبر از آن به اقطار عالم منتشر شده، مدارس آيات و مساجد و صلوات، و مشاهد فضائل و خيرات، و معاهد براهين و معجزات و مناسك دين و مشاعر مسلمين و مواقف سيد المرسلين و جايگاه خاتم پيامبران، هنگامى كه اسلام شروع به گسترش و جهان شدن پيدا كرد و نخستين زمينى است كه بدان رسول خدا را در برگرفته است چنين سر زمينى شايسته آن است كه مورد احترام قرار گيرد و از بويش استشمام شود و خانه ها و ديوار هايش بوسيده شود.

" اى خانه بهترين پيامبران و كسى كه هدايت مردم با اوست و به آيات اختصاص پيدا كرده است در من به خاطر تو سوز و گداز و عشق مشتعل وجود دارد. - و بر من پيمانى است كه اگر باغستان هايم را از اين ديوارها و حياط ها پر كنى، از كثرت بوسيدن و مكيدن در حالى كه مويم از سفيد شدن محفوظ مى ماند بخشيده خواهم شد.

اگر مساله مراجعت و دشنمانم نبودند، همواره ترا زيارت مى كردم و لو آنكه با صورت به خاك كشيدن و پيش تو آمدن باشد.

ليكن به زودى از مجموع تحيتم، دو قطعه از اين خانه و حجرات را تقديم محضرت مى كنم..."

13- قاضى القضات شهاب الدين خفاجى حنفى، متوفى در سال 1069 در شرح " الشفاء " جلد 3 صفحه 577 بعد از قول قاضى " از كتاب احمد بن سعيد هندى نقل: شده كسى كه كنار قبر قرار گرفت نبايد به آن بچسبد و آن را لمس كند گفته است: با هيج قسمت از بدنش با آن تماس نگيرد، آن را نبوسد، پس بوسيدن و لمس كردن و چسباندن سينه اش به آن مكروه است، چون خلاف ادب است. و همچنين هر ضريحى را كه در آن قرار دارد بوسيدن و لمس كردن مكروه است. البته اتفاقى نيست و لذا احمد و طبرى گفته اند: چسبيدن و بوسيدن آن مانعى ندارد.

و روايت شده كه: ابو ايوب انصارى خود به قبر شريف چسبانده است. و گفته شده كه كراهت مربوط به غير از كسى است كه شوق و محبت بر او غلبه نكرده است، و گرنه كراهت نخواهد داشت، و اين كلام نيكويى است و در جلد 3 صفحه 571 نزد قول ابى ملكيه: " كسى كه مى خواهد رو به روى رسول خدا باشد قنديلى را كه در قبله روى قبر قرار دارد روى سرش قرار دهد؟ گفته است: اين حرف ارشاد به چگونگى زيارت است و اينكه بايد ميان او و قبر فاصله اى باشد، پس گفته شده فاصله چهار ذرع و يا سه ذرع باشد. و اين مطلب بنا بر اين است كه دورتر بودن چنانكه در زمان حيات رسول خدا رسم بوده به ادب نزديكتر است. و بيشتر علماء به اين، عقيده دارند و بعضى از مالكى ها معتقدند كه نزديك بودن