كودكى در شبستان زندگيم طلوع كرد كه چون صبح
مى درخشد.
- پيوسته در سايه تو باشد، سايه عقل و
كرامت.
-تو خود او را با نام گزارى شرف بخش وبا
لقب دادن تاج بر سر نه.
صاحب در زير رقعه نوشت:
هنئته هنئته
شمس الضحى بدر الدجى |
فسمه محسنا
و كنه اباالرجا |
- گوارايت باد گوارا، خورشيد روزت باد و
ماه شب. او را محسن نام كن و ابا الرجا بخوان.
40- اوسى، قصيده بائيه اى در مدح صاحب
سروده و در برابرش خواند، چون بدين بيت رسيد:
لما ركبت
اليك مهرى انعلت |
بدر السماء
و سمرت بكواكب |
- چون به سويت تاختم، ماديانم از ماه آسمان
نعل بست و از ستارگان ميخ.
صاحب بدو گفت: " مهر " مذكر است، چرا مونث
آوردى؟ و از چه بدر آسمان را به نعل مانند
كردى كه به نعل مى ماند؟ اگر با هلال مانند
ساخته بودى بهتر بود چه هلال بر هيئت نعل است؟
اوسى در پاسخ گفت: اما تانيث " مهر " چون
مونث آنرا كه " مهره " است منظور داشتم، و اما
تشبيه نعل به ماه آسمان چون نعل تمام ك ف بكار
بسته بودم
41- ابراهيم بن عبد الرحمن معرى، صاحب را
با قصيده ثنا گفته كه از آن جمله است:
قد ظهر الحق
و بان الهدى |
لمن له
عينان او قلب |
- حق چهره گشود و راه روشن گشت براى آن كس
كه چشم دارد و بيند يا دل دارد و فهمد.
- همان سال كه خورشيد از پس ابر چهره گشايد
و جهان را به نور خود آرايد.
- با سالار بزرگ "صاحب"،شرق و غرب گيتى،
خندان و خرم گشت.
42- محمد بن يعقوب، از پيشوايان علم نحو،
چنان كه در " دميه القصر " ج 1 ص 301 آمده، به
خدمت صاحب نوشت:
قل للوزير -
ادام الله نعمته |
مستخدما
لمجارى الدهر و القدر |
-باوزير بگو كه خداوندش بر نعمت پايدار
دارد و قضا و قدر او را به خدمت گزارى مفتخر
سازد.
- برده خود را بر كشيدى و فرزندى پسر بدو
بخشيدى، اينك او را با نامى از نامهاى عرب
افتخار بخش.
-اگر باز هم لطف فرموده با دادن لقب او را
تشريف بخشى، با كرم خود، بوستان را با باران
خرم ساخته اى.
- سايه ات پيوسته و گسترده باد كه از ميان
پيوسته ها و گسترده ها بهترين است.
|و صاحب در كنار رقعه نگاشت|
هنئته ابنا
يشيع الانس فى البشر |
هنيت مقدم
هذا الصارم الذكر |
- نعمت فرزندت گوارا باد كه چون " انس و
بشر " قرين خوشخوئى و خوشروئى است، قدم نو
رسيده ات مباركباد كه چون شمشير فولادين برنده
و تيز است.
43- محمد بن على بن عمر، از بزرگان رى است
كه در محضر صاحب حديث فرا گرفته و با قصيده
رائيه اى او را ثنا گستر شده.
- ادبا از صاحب ابن عباد و ابو اسحاق صابى
با لقب " صادين " "دو صاد" ياد كرده اند، از
جمله در چكامه شيخ احمدبربير، در گذشته سال
1226 كه در كتابش شرح جلى ص 283 ثبت آمده، و
منشى با نمكى را مى ستايد:
لله كاتبا
الذى انا رقه |
و هو الذى لا
زال قره عينى |
فى ميم
مبسمه و لام عذاره |
ما بات
ينسخ بهجه الصادين |
- قربان آن منشى گردم كه مرا برده خود
ساخته و پيوسته چشمم بدو روشن است.
- با غنچه خندانش كه چون ميم است، و خط
رخسارش كه به شكل لام است شب تا صبح از خرمى
صاحب و صابى نسخه بردارى مى نمايد.
اشعار صاحب در شعائر مذهب
صاحب، با دوستان و آشنايان و خصوصا چكامه
سرايانى كه او را ثنا گفته اندبا نظم و نثر،
نامه نگارى داشته كه برخى از آن رسائل و منشآت
در كتابهاى ادبى و فرهنگ رجال ثبت است، و
اشعار او چنان كه گفته شد، در ديوانى گرد
آمده، و ما از ميان جواهر منظومش، آنچه بسان
مرواريد، در رشته مذهب به نظم آمده عرضه مى
كنيم.
- ثعالبى در " يتيمه الدهر " ج 3 ص 247 از
اشعار مذهبى صاحب اين دو بيت را مى نگارد.
حب على بن
ابى طالب |
هو الذى يهدى
الى الجنه |
ان كان تفضيلى
له بدعه |
فلعنه الله
على السنه |
- دوستى على بن ابى طالب است كه راهبر
همگان به سوى بهشت است.
- اگر ترجيح او بر صحابه، بدعت به شمار
است، پس نفرين خداى بر سنت باد.
و در همان كتاب " يتيمه الدهر " اين دو بيت
ديگر هم ياد شده:
- بد كيشى گفت: معاويه خالوى تو است: آن
بهترين عموها و اين هم بهترين خالوها.
فهو خال
للمومنين جميعا |
قلت خال
لكن من الخير خال |
- در واقع او خالوى همه مومنين است، گفتم:
آرى خالو است ولى خالوى خالى از خير.
فقيه حجاز، گنجى شافعى، درگذشته سال 658 در
كتاب " كفايه الطالب " ص 81 و هم خوارزمى در
كتاب " مناقب "ص 69 اين چند بيت او را ياد
كرده اند.
- اى امير مومنان على مرتضى من دل در گرو
تو دارم.
- هر گاه زبان به ستايشت گشودم، دشمن بد
كيشت گفت: خلفاى اسبق را از ياد بردى.
-كدام يك مانند سرور من على، زاهد و وارسته
بود ك ه براستى دنيا را با سه طلاق رها كرد.
- چه كسى براى تناول مرغ بريان دعوت گشت؟
براى صدق دعوى ما همين بس است.
- به عقيده شما وصى محمد مصطفى كيست؟ وصى
مصطفى هم بايد مصطفى و برگزيده باشد.
باز فقيه گنجى در " كفايه " خود ص 192 و
سبط ابن جوزى در " تذكره خواص امت " ص 88 و
خوارزمى در " مناقب " ص 61 چنين ياد كرده اند:
- دوستى رسول و خاندانش تكيه گاه من است پس
چرا مشكلات زندگى به سعادت و نيكبختى ما بدبين
است.
- اى پسر عم رسول، اى برترين كسى كه رهبر
جهانيان و سرور هاشميان بودى.
- اى نادره دين، اى يگانه دهر منت گزار و
ثناى اين بنده اى را گوش كن كه دين و آئنيش
تفضيل وبرترى شما بر تمام جهانيان است.
- آيا شمشيرى چون شمشير تو در اسلام به كار
افتاده است؟ - اگر حقشناسى كنند. و اين خود
فضيلت تابناكى است كه به تنهائى گواه مدعاست.
- آيا چون علم تو، علمى در اسلام وجود
داشته؟ آن هنگام كه ديگران لغزيدند و تو خود
به اسرار دين راهبر شدى و راهبر ما گشتى؟
- آيا كسى چون تو مى شناسيم كه قرآن مجيد
را با لفظ و معنى و هم تاويل و تنزيل، گرد
آورده و نگهبان باشد؟ و چون رسول خدا به درگاه
حق دعا كرد و تنها تو براى تناول مرغ بريان
حاضر شدى، كسى همپايه تو بود؟
- يا كسى در صدق و اخلاص همطراز تو بود كه
" مسكين و تيم و اسير " را برخود ايثار كردى و
سوره هل اتى در اين باره نازل گشت.
- آيا كسى در حد تو پايدار و شكيبا بود، آن
هنگام كه خيانت كردند و مرتكب رسواترين
نيرنگها شدند، و بالاخره در روز صفين، گذشت
آنچه گذشت؟
- و يا چون توكسى مشكل گشائى كرد، تا آنجا
كه از شوق فريادشان بآسمان برخاست: " اگر على
نبود، در اثر ندانم كارى نابود مى شديم ".
- بار پروردگارا توفيق زيارتشان را نصيب
فرما، چه مرغ دلم به سوى تربتشان پر مى كشد.
- بار خدايا زندگى مرا در دوست و محبت آنان
خلاصه كن و روز حشر مرا با آنان برانگيز.
آمين. آمين.
ابن شهرآشوب، از اين قصيده، انتخاب ديگرى
دارد، و بعد از آوردن دو بيت اول، چنين ياد مى
كند:
- تو پيشوائى و چشم همگان به سوى تو است.
هر كه اين سخن را مردود شمارد براهين متقن را
زير پا نهاده.
- آيا كسى در شب " فراش " چون تو فداكارى
نمود كه جانت را، برخى خاتم انبيا كردى؟
- آيا چونان فاطمه زهرا سالار زنان كه همسر
تو گشت، زنى همتاى او بود تا زيور دگران شود؟
اى زيور خاندان فاطمه.
-و يا چون تو كسى يافت شد كه د رحال ركوع
انفاق كند، آنهم انگشترى خاتم؟
هل مثل فعلك
عند النعل تخصفها |
لو لم يكن
جاحدوا التفضيل لاهينا |
- موقعى كه رسولخدا فرمود: اى مردم ثقيف
سخن كوتاه كنيد وگرنه شير مردى را كه همتاى من
است، به سويتان گسيل دارم كه جنگاورانتان را
درو كند، و زنان و فرزندانتان را به اسيرى
آورد پرسيدند: و او كه باشد؟ فرمود: آنكه
نعلين مرا وصله مى زند؟ آيا پاره دوزتو بودى،
نه ديگران. البته اگر بى خردانه بر اين سخن
نگذرند و مقام برترت را منكر نشوند.
آيا مانند دو شير بچه ات، در عظمت و
بزرگوارى يافت مى شود كه از نسل بزرگواران به
عمل آمده اند؟
در " مناقب " خوارزمى ص 105 و " كفايه
الطالب " گنجى شافعى ص 243 و تذكره خواص امت ص
31 و مناقب ابن شهر آشوب و ساير معاجم، قصيده
ازصاحب ياد شده كه شمارابيات آن اختلاف دارد،
ما اين قصيده را با توجه به تمام روايات، مى
آوريم، و ابياتى كه رجال عامه روايت كرده اند،
با حرف " ع " مشخص مى سازيم:
- به وسيله سرورانم آل " طه "،جانم به آرزو
رسيد.
-هر آنكه بر درجات بالا پاى نهاده، به بركت
رسول خدا بوده.
- و بركت فاطمه دخترش كه در فضيلت و شرف
مانند پدرش مصطفى است.
ع - موقعى كه، آتش جنگ شعله مى زد، چه كسى
چون على به ميدان مى تاخت؟
ع - چه كسى شيران را شكار مى كرد، موقعى كه
شمشير تيز را از نيام بر مى كشيد؟
- روزى كه شمشير راند و باز هم شمشير راند
تا آنجا كه جوهر آنرا ستود.
ع - چه كسى هر روز كشتار تازه اى مى كرد كه
تاريخ به ياد ندارد؟
ع - چقدر، و باز هم چقدر با شمشير نازكش،
بر دهان غول جنگ كوبيد؟
ع - روز " بدر " را به خاطر آوريد. از
جنگهاى ديگر سخن نمى كنم.
ع - يا جنگ احد را كه خورشيد رخشان آن على
است.
ع - و يا نبرد با " هوازن " در " حنين " كه
ماه تابان آن على است.
ع - و پيش از روز " حنين " روز " احزاب" كه
شير بيشه آن على است.
ع - به خاطر آوريد، خون " عمرو " را كه
ريخت؟
ع - سوره " براءت " را بخوانيد و به من
بگوئيد: چه كسى آنرا بر مشركين تلاوت كرد؟ ع -
يا بگوئيد: با زهراء كه - تربتش پاك باد -. چه
كسى همسر گشت؟
ع - از مرغ بريان ياد كنيد كه فضيلت آن
جهانگير شد.
ع - يا بگوئيد: بر قله هاى علم ودانش كه
صعود كرد؟
ع - داستان او، داستان هارون است و موسى،
هر دو را خوب درك كنيد.
ع - آيا در محبت على مرا با سفاهت نكوهش مى
كنند؟
ع - خويشى او را با پيامبر ناديده گرفتندو
مقتضاى مودت را زير پا نهادند.
ع -اول نماز گزارى كه با تقوى زينت بست.
ع - خورشيد بعد از آنكه پرتوش ناپديدشد، بر
او بازگشت.
ع - او بر خلق جهان حجت خدا است، هر كه او
را دشمن گيرد، شقى و بدبخت خواهد بود.
- آرى من با دوستى حسن به آرزوهايم رسيدم
كه والاترين مقام را حائز گشته.
- و با دوستى حسين، آن پسنديده اى كه در
ميدان مكارم همه افتخارات را صاحب گشت.
- در اين خاندان هر چه بنگرى، جز ستاره
رخشان به چشم نمى خورد كه بالا رفته و بر طاق
فلك نشسته.
- خاندانى ويژه، كه جهانى در حمايت آنان
قرار گرفته.
-گروه متجاوز، با ارتكاب آنهمه عناد و
لجاجت. چه افتخارى مى جست؟
- سبط اكبر را با زهر به خاك كردند و اين
بس نبود؟
- با تعرض در جستجوى حسين بر آمده با او به
پيكار بر آمدند و او هم پيكار كرد.
-او را از نوشيدن شربتى آب مانع شدند، با
آنكه پرندگان سيراب بودند.
- او جان خود را بر سر اين پيكار گذاشت،
كاش جان من برخى اوگشته بود.
- دخترش فرياد مى زد: اى پدر و خواهرش در
سوك برادر مى ناليد. - اگر احمد مختار مى ديد،
به روزگار او و خاندانش چه رسيد؟
- شكايت به سوى خدا مى برد و البته شكايت
برده است.
در مناقب ابن شهر آشوب و مناقب خوارزمى ص
233 قصيده از صاحب ياد شده كه در شمار ابيات
اختلاف دارد، و ما هر دو روايت را بهم پيوست
مى دهيم:
ما لعلى
العلى اشباه |
لا و الذى
لا اله الا هو |
- على عالى قدر شبيه ندارد، نه بآن خدائى
كه جز او خدائى نيست.
- سيره او همان سيره رسول است كه تو هم مى
شناسى و پسرانش - اگر پاى فخر در ميان باشد -
پسران رسول اند. -على بر پايه از شرف بر شده
كه و هم و پندار بدان نخواهد رسيد.
1- اى صبح، به يادبود حديث كساء، در شرح
مفاخر على سستى مگير كه روز مباهله صبحگاهان
على در زير " كساء " قرار گرفت.
2- و اى ظهر، به يادبود مرغ بريان از شرف
على پرده بر گير، آن شرفى كه بر والاترين
مراتب آن دست يافت.
3- و اى سوره براءت، اعلام كن: چه كسى از
ابلاغ تو معزول گشت و چه كسى كارگزارآن بود؟
4- اى مرحب اى اميد كافران، از دم شمشير چه
كس شربت مرگ چشيدى؟
- و اى عمرو عبدود، كى بود كه شرنگ مرگ در
كامت ريخت؟
- اگر خواهد، بر ثريا بر شود و از " فرقدين
" موزه سازد.
- مگر پايگاه بلند او را نشناخته ايد
وجايگاه والايش را درك ننموده ايد؟
- نديده ايد كه چگونه محمد بدو مشفق و
مهربان بود و به تربيت او همت گماشت؟
- از كودكى در دامن مهر و محبتش پروريده
مخصوص خود دانست و از كمال صفا و اخلاص به
برادرى برگزيد.
- دخترش فاطمه را كه پاره تنش بود به او
كابين بست، چه او را بهترين شوهر و پرهيزكارتر
از همگان يافت.
- پدرم فداى حسين سرور آزادگان باد كه روز
عاشورا، در راه اعلاء دين جهاد كرد.
-پدرم فداى خاندانش كه در اطراف او به خون
غلطيدند و چشم از او بر نداشتند.
- خدا رسوا كند امتى را كه سرور خود را
تنها گذاشتند و در رضايت خاطرش نكوشيدند.
- و نفرين خدا بر آن گنديده مردار نجس باد
كه از كين، چوب بر دندان او كوبيد.
و بهمين ترتيب، قصيده به قافيه دال دارد كه
خوارزمى در " مناقب " ص 223 و ابن شهر آشوب در
مناقب مجتمعا روايت كرده اند:
- او در جنگ بدر چون ماه "بدر" درخشيد و
ديگران را از شنيدن نام شمشير لرزه بر اندام
بود.
- براى على در حديث " مرغ بريان " فضيلتى
است كه آوازه اش در اكناف جهان پيچيده و حتى
دشمنانش گواه و معترف اند.
- براى على در سوره " هل اتى " اخلاص و
صفائى است كه خود ناچار، آنرا تلاوت كرديد و
بينى خود را به خاك كشيديد، باز هم از يارى او
دامن بكشيد.
- و چه سخنها كه در جنگ خيبر روايت كرديد:
او را محبوب خدا و رسول، كرار غير فرار،
شناختيد، ولى چون شتر مرغ شانه از زير بار تهى
كرده فرارى شديد.
- ويا در روز " احد " كه همگان پشت داده
فرار نمودند و شمشير او روى كفر را سياه نمود.
- و در روز " حنين "که برخى از شما راه
خيانت گرفت. و او باشمشير تيز، يكنواخت بر سر
دشمن كوبيد.
- امور مردم را در دست كفايت گرفت و به مال
آنان طمع نيست، گاهى مى شود كه امانت واليان
مورد ترديد است. - در داورى به دانش ديگران
نياز نداشت، آنجا كه ديگران نيازمند شده چون
خر به گل ماندند.
- راه خانه اش كه به بهترين مساجد "مسجد
رسول" باز مى شد، مسدود نگشت درصورتيكه راه
دگران يكسره مسدود شد.
- و همسرش زهرا، بهترين دخترى بود كه به
خانه بهترين شوهر رفت، مقام زهرا قابل انكار
نيست. - در سايه حسن و حسين بود كه مجد و
بزرگوارى، رواق عظمت بر كشيد، اگر آن دو
نبودند، مجدو بزرگوارى در كجا مشهود مى گشت.
- پرتو نور، از آن دو وجود مبارك بر زمين
تابيد، براى خدا پرتوهاست كه تجديد مى شود. -
آنان حجت هاى تابناك خدايند كه روشن گشته اند
و مشعلهاى افروخته كه خاموشى ندارند.
-اى خاندان محمد. من پيوسته دوستدار شما
خواهم بود، اين شمائيد كه براى علم و آئين
ستاره رخشانيد.
- آنكه از دوستى شما پا كشد، به هيچش نخرم
كه بى آبروست و مادرش ننگين.
حمويئى صاحب " فرائد السمطين " در سمط دوم
باب اول، اين دو بيت را از صاحب آورده است.
- الطاف الهى از حدود آرزوو تمنايم درگذشته
و با دست و زبان، شكر آن نتوانم گذاشت.
- از بهترين الطاف و كامل ترين نعمت ها،
همين دوستى امير المومنين على