- خورشيد بخاطر تو بازگشت و آن منقبتى است كه
پرده پوشى نتوان كرد.
- من آنچه را دشمنانت روايت كرده اند بازگو
كردم بهمين جهت جان ومال آنها را حلال مى
شمارم.
اى همتاى محمد، اى پيوند همايون، تو با
مشكلات و شدائدى مواجه گشتى كه شگفتى ها ببار
آورد.
- با لقب " بوتراب " تو را سر كوفت زدند
ولى دين خود را با كفى " تراب " معامله كردند.
- ندانستيد: وصى رسول همان است كه در محراب
عبادت انگشترى به رسم زكاه بخشيد.
- ندانستيد: وصى رسول همان باشد كه روز "
غدير "، فرمانروائى او را بر صحابه مسجل ساخت.
و يا اين شعر ديگرش را ملاحظه كنيد:
- گفتند: على بر كرسى افتخار بالا
رفت،گفتم: بلكه كرسى از قدم على فخر گرفت.
- من همانرا گويم كه رسول گفت،موقعى كه
همگانرا گرد آورد، فرمود:
- هلا آگاه باشيد هر كه من سرور اويم، بايد
كه على را سرور خود شناسد. وگرنه خود داند.
و در قصيده ديگر گويد:
- چه بسيار دعاى مصطفى درباره على به اجابت
پيوست و آرزوهاى دشمنانش بر باد رفت.
- چشم دردمند اورا با دعا شفا داد، موقعى
كه در جنگ خيبر باد مخالف مى وزيد.
براي هميشه از صورت سرما و گرما مصون گشت و
در اين دعا شگفتي هاست.
- كدامين روز، كارها بر وفق مراد چرخيد، كه
خورشيد آسمان ولايت "على" پرتوافشان نبود؟:
- آيا در آنروز كه على خواهان زهرا شد و
رسول خدايش به دامادى پذيرفت با آنكه همه كس
خواهان زهرا بود؟
- يا آنروز كه مرغ بريان بر سفره نهاده
مصاحبت بهترين و محبوبترين مردمان را آرزو
كرد، جز على كس ديگر حلقه بر در كوفت؟ با آنكه
خادم احمق سه نوبت او را باز گرداند.
- يا روز مباهله كه على را همتا و هم سنگ
خود معرفى كرده جايگاه او را بهمگان نمود و
اين خود بالاترين منزلتى است كه به تصور آيد.
افى يوم " خم
" اذا شاد بذكره |
و قد سمع
الايصاء جاء و ذاهب |
- يا روز " غدير خم " كه نام على را بلند
كرد، وآيندگان و روندگان وصيت او را شنيدند.
- اى پادشاه دين، اى همريشه رسول، اى كسى
كه دوستيت از جانب حق فرض و قطعى است.
- جايگاهت بر كوكب فرقدين پيدا است و مجد و
عظمتت از ستاره سماك پرتو افكن.
- شمشيرت بر گردن دشمنان قلاده زرين بسته،
قلاده اى كه زرگر ماهر نتواند بست.
بيوگرافي شاعر
" صاحب "، " كافى الكفاه " ابو القاسم
اسماعيل بن ابى الحسن: عباد بن العباس بن عباد
بن احمد بن ادريس طالقانى:
گاه اتفاق مى افتد كه اديب سخندان، با
اينكه بيانى شيوا و رسا دارد و قدرت ادبى او
در غور رسى وتحليل شخصيت ها و رجال برجسته
تاريخ، ممتاز و مسلم است در عين حال، زبانش در
تحليل برخى شخصيتها و تحقيق و تشريح عظمتشان
دچار لكنت شده در كام مى خشكد.
از جمله اين شخصيتها و رجال با عظمت، صاحب
ابن عباد است، كه بسهولت نميتوان به قعر مجد و
معالى او دست يافت، بلكه بايد جوانب مختلفه
حيات او را يك يك مورد تحليل و تعمق قرار
داده، در هر ناحيه بطور عليحده داد سخن داد:
گاه از جنبه علم و هنر، گاه از ناحيه
سخندانى و ادب، مرحله اى از وجهه سياست و
تدبير، و بار ديگر، از وجهه عظمت روح و نجابت
اصيل، تا برسد به بخشش فراوان و فضل سرشار و
شرف خالص و روش استوار و ساير مفاخر روحى و
معنوى كه قابل آمارنيست و آنچه در فرهنگ رجال
و معاجم، پيرامون اين خصال برجسته او بحث و
تنقيب پرداخته و يا به تشريح و تحليل برخاسته
اند، تنها به اندكى از بسيارقناعت جسته اند.
البته شهرتى كه صاحب ابن عباد، در تمام
شئون اجتماعى نامبرده كسب نموده خود گواه عظمت
و شخصيت اوست، گرچه تاريخ نويسان، به اشاره
برگزار كرده باشند. مشهورترين و قديمى ترين
كتابى كه به تحليل و ترجمه صاحب پرداخته "
يتيمه الدهر " ثعالبى است كه 91 صفحه آن به
تحليل شخصيت او اختصاص دارد و بقيه مربوط به
شعرائى است كه او را مدح و ثنا گفته اند.
جمعى ديگر كتابى عليحده در بيوگرافى صاحب
بقلم آورده اند، از جمله:
1 - مهذب الدين محمد بن على حلى مزبدى،
معروف به ابو طالب خيمى، كتابى دارد به نام "
الديوان المعمور فى مدح الصاحب المذكور "
2-شيخ محمد على بن شيخ ابى طالب زاهدى
گيلانى "1181 - 1103"
3- سيد ابو القاسم احمد بن محمد حسنى حسينى
اصفهانى، كتابى دارد به نام " رساله الارشاد
فى احوال الصاحب ابن عباد " كه در سال 1259
تاليف كرده.
4 -استاد خليل مردم بك، كتابى درباره صاحب
پرداخته كه در 252 صفحه در دمشق مطبعه ترقى
چاپ شده، و آن جز چهارم از كتاب مفصلى است كه
در چهار جزء راجع به پيشوايان چهارگانه ادب
تاليف نموده.
با وجود اين شهرت جهانگير، تنها وظيفه اى
كه بر عهده ماست، آوردن چكيده و خلاصه اين كتب
است كه به طوراجمال، آمارى از فضل سرشار او
بقلم آيد.
" صاحب " در يكى از آباديهاى اصطخر فارس -
و يا در طالقان - به سال 326 شانزدهم ذى قعده،
ديده بجهان گشود. علم و ادب از پدرش آموخت و
از ابو الفضل ابن العميد و ابو الحسين احمد بن
فارس لغوى و ابو الفضل عباس بن محمد نحوى ملقب
به " عرام " و ابو سعيد سيرافى و ابوبكر ابن
مقسم و قاضى ابوبكر احمد بن كامل بن شجره و
عبد الله بن جعفر بن فارس كه از اين دو نفر
حديث فرا گرفته است.
سمعانى مى نويسد: حديث را از مشايخ اصفهان
و بغداد و رى فرا گرفت و به ديگران فرا داد، و
همواره تحريص مى كرد كه حديث بياموزند و
بنويسند، از ابن مردويه بازگو شده و او خودش
از زبان " صاحب " شنيده كه مى گفت: " هر كه
حديث ننويسد، شيرينى اسلام را احساس نخواهد
كرد.
چون در مجلس حديث، براى املاء و ديكته
حاضرمى شد، جماعت انبوهى به استماع مى نشستند،
و ناچار هفت نفر بلندگو صدا به صدا حديث را به
گوش آخرين قسمت اجتماع ميرساند.
از اين رو، محدثين زيادى از او سماع حديث
دارند و احاديث نخبه فراوانى نوشته اند از
جمله: قاضى عبد الجبار، شيخ عبد القاهرجرجانى،
ابوبكر ابن المقرى قاضى ابو الطيب طبرى،
ابوبكر ابن على ذكوانى و ابوالفضل محمد بن
محمد بن ابراهيم نسوى شافعى كه هر يك استوانه
حديث و كلام محسوب اند.
علاوه بر اين، نبوغ علمى و مهارت او در
فنون ادب تا آنجا شهرت يافت و مورد گواهى
حاضران و غائبان قرار گرفت، كه شيخ بهاء الدين
عاملى در رساله " غسل الرجلين و مسحهما " او
را از علما شيعه و در شمار ثقه الاسلام كلينى
، شيخ صدوق شيخ مفيد، شيخ طوسى و شهيد و امثال
آنان آورده، و علامه مجلسى اول در حواشى " نقد
الرجال " به عنوان" افقه الفقهاء " از او ياد
كرده و درجاى ديگر از روساى اهل حديث و كلامش
شناخته و شيخ حر عاملى در " امل الامل " او را
با عناوين: " محقق، متكلم والا مقام، گرانقدر
در علم " ستوده است.
از طرف ديگر، ثعالبى در كتابش " فقه اللغه
" صاحب را از پيشوايانى شمرده كه سخندانى و
سخن سنجى آنان سند و گواه استنباط ادبى واز هر
جهت مورد اعتماد بوده: مانند ليث، خليل،
سيبويه، خلف احمر، ثعلب احمثى، ابن كلبى، ابن
دريد و بهمين جهت " انبارى " او را از
علماءلغت دانسته و براى او در كتاب " طبقات
ادباء از نحويين " فعلى باز كرده، و سيوطى اش
در " بغيه الوعاه " كه در طبقات لغويين و
نحويين است ياد كرده و علامه مجلسى در پيش
گفتار بحار، بعنوان " پرچمدار علم لغت و عروض
و عربيت در صفوف اماميه " معرفى كرده است.
اضافات چاپ
|دومچ ابن جوزى در " المنتظم " ج 7 ص 180
مى نويسد: با دانشمندان و اديبان مراوده مى
كرد، بدانها مى گفت: " روز چون پادشهانيم و شب
چون برادران ".
از محدثين فرا گرفته و به ديگران املاء
نموده: ابو الحسن على بن محمد طبرى معروف به "
كيا " از زبان ابو الفضل زيد بن صالح حنفى مى
گفت: صاحب ابن عباد، موقعى كه تصميم به املاء
حديث گرفت، در منصب وزارت كار مى كرد، روزى
طيلسان پوشيده تحت الحنك بسته، در هيئت اهل
علم برون شد و گفت: آيا پيش كسوتى و سابقه مرا
در علم و دانش قبول داريد؟ همگان پذيرفته و
اعتراف كردند.
بعد گفت: من به شغل وزارت اندرم و آنچه از
كودكى تاكنون،مصرف خرج و انفاق خود كرده ام،
همه از مال پدر و جدم بوده است، با وجود اين
نمى گويم از مظلمه و حق كشى معصوم بوده ام،
اينك من خدا را و سپس شما را گواه مى گيرم كه
از هر گناهى بازگشت و به مغفرت و عنايت الهى
پناه مى برم.
آنگاه براى خود خانه انتخاب و نام آنرا "
خانه توبه " نهاد و يك هفته در آن اعتكاف جست،
و بعد از آنكه امضاى فقها را به راستى و درستى
توبه خود جمع آورى نمود، بر مسند املاء نشست و
جمع كثيرى در محضر او گرد آمد تا آنجا كه يك
بلندگو كافى نبود، بلكه شش نفر ديگر صدا به
صدا سخن او را به اطراف مجلس مى رساندند،و حتى
بزرگانى مانند قاضى عبد الجبار،حديث او را
يادداشت كرده اند. ضمنا " صاحب " هر ساله
پنجهزار ديناربه بغداد مى فرستاد تا ميان
فقهاء و اهل ادب تقسيم شود، و هيچگاه، در
اجراى حق الهى، ملامت مردم را به چيزى نمى
خريد.| جمعى از پرچمداران علم و يكتا سواران
ادب، بخاطر بزرگداشت مقام " صاحب " و ارج
شناسى نبوغ او، تاليفات علمى خود را به نام او
نوشته و اهداء كرده اند از جمله:
1 - شيخ و استاد بزرگ ما صدوق ابو جعفر
قمى، كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام.
اضافات چاپ دوم
|2- حسين بن على بن حسين بن موسى بن بابويه
قمى، كتاب نفى التشبيه. در كتاب لسان الميزان
ج 2 ص 306 به نقل از فهرست نجاشى چنين آمده
ولى در كتاب نجاشى ص 50 بعد از اينكه كتاب نفى
تشبيه را ياد كرده مى نويسد: تاليف ديگرى دارد
كه به نام صاحب ابن عباد نوشته است
3 - شيخ حسن بن محمد قمى، كتاب تاريخ قم.|
4- ابو الحسن احمد بن فارس رازى لغوى، كتاب
" صاحبى ".
5 - قاضى عبد العزيز جرجانى، كتاب " تهذيب
".
اضافات چاپ دوم:
|6- ابو جعفر احمد بن ابى سليمان: داود
صواف مالكى، كتابى در شناخت سنگ و اسامى آن به
نام " حجر ". تاليف و به خدمت صاحب ارسال
داشت، صاحب گفت: " ردوا الحجر من حيث جاء "
سنگ را به جاى اولش برگردانيد "مثل است" ولى
بعد هديه را پذيرفت و مولف را عطا بخشيد. اين
را ابن فرحون در كتاب " ديباج مذهب " ص 36 ياد
كرده|.
تاليفات صاحب
صاحب ابن عباد، تاليفاتى در علم و ادب دارد
كه از آثار جاويدان اوست، از جمله:
1 - كتاب" اسماء الله و صفاته ".
2 - كتاب نهج السبيل، در اصول
3 - كتاب "الامامه "در تفضيل امير المومنين
عليه السلام.
4- كتاب " وقف و ابتدا ". 5- كتاب " المحيط
" در لغت "فرهنگ عربى" ده جلد.
6 - كتاب " زيديه ".
7 - " المعارف " در تاريخ.
8 - كتاب " الوزراء ".
9 - كتاب " قضا و قدر ".
10 - كتاب " روزنامه " "يادداشت روزانه"
ثعالبى در يتيمه الدهر از آن نقل مى کند. 11 -
كتاب " اخبار ابى العينا ".
12 - كتاب تاريخ الملك و اختلاف الدول.
13 - كتاب زيديين.
14 - كتاب جوهره الجمهره ابن دريد "چكيده
جمهره ابن دريد است".
15- كتاب " اقناع " در عروض.
16 - كتاب نقض عروض.
17 - ديوان رسائل "دفتر انشاء" ده جلد.
18 - كتاب " الكافى " در رسائل و فنون
نويسندگى.
19 - كتاب اعياد و فضائل نوروز باستانى.
20 - ديوان شعر.
21 - كتاب " شواهد ".
22 - كتاب تذكره.
23 -كتاب تعليل.
24 - كتاب الانوار.
25-كتاب الفصول المهذبه للعقول.
26 - رساله ابانه "پرده بردارى" از مذهب
اهل عدل.
27 - رساله در طب. 28- رساله ديگرى در طب.
29 - كشف از مساوى شعر متنبى، در مصر به
طبع رسيده و 26 صفحه است.
ثعالبى در يتيمه مى نويسد:چون صاحب، اين
رساله را نگاشت، قاضى ابو الحسن على بن عبد
العزيز جرجانى كتابى بنام " وساطت "بين متنبى
و مدعيان او در شعر، پرداخت و يكى از ادباء
نيشابور در اين زمينه سرود:
- اى قاضى كه كتابهايت در دسترس است و خانه
ات دور.
- كتاب " وساطه " در زيبائى، نسبت به زيورى
كه از مفاخر ادب به گردن آويخته اى، چون گوهر
ميانين است.
30 - رساله در فضائل سرورمان عبدالعظيم
حسنى، مدفون در رى.
31-تاب " سفينه "، ثعالبى در يتيمه الدهر
از آن نام برده.
اضافات چاپ دوم
|32 - كتابى منحصرا در شرح حال شافعى محمد
بن ادريس پيشواى فرقه شافعى چنانكه در كتاب "
الكواكب الدريه " ص 263 ياد شده.
ضمنااستاد حسين على محفوظ كاظمى "ساكن
كاظمين" شفاها اظهار مى داشت كه از تاليفات
صاحب ابن عباد، به نسخه اين چند رساله برخورد
كرده است،
1 - " فصول ادبيه و مراسلات عباديه " در
15باب ترتيب يافته و هر بابى 15 فصل دارد.
نسخه آن در تاريخ 628 نوشته شده.
2 - رساله در هدايت و ضلالت، با خط كوفى از
روى نسخه مولف نوشته شده و باخط مولف زيور
يافته
3-امثال سائره،منتخب از شعر ابو الطيب
متنبى، و آن 372 بيت است، نسخه به خط باخرزى
در تاريخ 434 نوشته شده.
خواننده گرامى كاملا توجه دارد كه نويسنده
اين كتابهاى متنوع علمى بايد يكى از رجال
برجسته تاريخ و نوابغ دهر باشد كه در هيچ فنى
از فنون علمى كوتاهى نيامده، مراتب عاليه را
حائز مى شوند:لذا مى بينيم كه صاحب ما، هم
فيلسوف است هم متكلم. هم فقيه و محدث، هم مورخ
و لغوى. نحوى، اديب، نويسنده و شاعر.
شما فكر مى كنيد، شخصيت ادبى و موقعيت علمى
اين يگانه دهر، كه فنون پراكنده را در سينه
خود جاى داده و در رشته هاى مختلف، از دانش
وهنر، تاليفاتى به يادگار نهاده، در چه مقامى
است؟ جز اين است كه او را در قله كوهسار فضائل
مى يابيم كه به حق و شايستگى، آوازه او در
جهان علم پيچيده و نامش با فلك چرخان، اقطار
كيهان را در نوريده است؟
صاحب، كتابخانه پر ارج و گرانبها و در واقع
گنجينه از كتب براى خود فراهم داشته است:
موقعى كه صاحب خراسان نوح بن منصور سامانى،
پيكى به خدمت صاحب گسيل ساخته او را به
دربارخود دعوت كرد، ضمنا عطاى وافرى پيشنهاد
فرمود صاحب را به خدمت گزارى در پست وزارت
ترغيب نمود، صاحب در مقام معذرت بر آمده و از
جمله چنين گفت:
"چگونه توانم اموال خود را با بار و بنه
سنگين حركت دهم، در صورتى كه تنها دفاتر و
وسائل و كتب علمى من برچهار صد شتر و بلكه
بيشتر حمل بايد شد ".
در معجم الادبا از ابو الحسن بيهقى نقل
آورده كه مى گفت: كتابخانه اى كه در رى وجود
دارد، گواه صادقى بر ارج و بهاى كتابخانه صاحب
است. بعد از آنكه سلطان محمود بن سبكتكين
قسمتى از كتابخانه رى را سوزانيد، من آن
كتابخانه را وارسى كردم، ديدم فهرست كتابخانه
در ده جلدتدوين يافته: جريان اين است كه چون
سلطان محمود، وارد رى شد، بدو گفتند:اينها همه
كتابهاى رافضيان است و اهل بدعت، و او دستور
داد، كتابهاى كلامى را جدا كرده همه را
سوزاندند.
از اين سخن بيهقى چنين برآورد مى شودكه
عمده كتبى كه سوخته شده كتابهاى صاحب بوده
است، آرى دست جور و ستم، اين گونه با آثار
شيعه و مفاخر ادبى و علمى آنان بازى كرده است.
بارى خزانه دار اين كتابخانه و سرپرست آن،
ابوبكر محمد بن ابراهيم بن على مقرى متوفى به
سال 381 و ابو محمد عبد الله بن حسن اصبهانى
خازن بوده اند.
وزارت- سماحت- مديحه سرايان
- ابوبكر خوارزمى گويد: صاحب، در دامن
وزارت پرورش يافته، و در همان آشيانه نوپا
گشته، واز پستان پر بركت آن شير نوشيده و در
واقع چكيده وزارت است كه از پدران خود ارث
برده، چنانكه ابو سعيد رستمى درباره اش گويد:
ورث الوزاره
كابرا عن كابر |
موصوله
الاسناد بالاسناد |
يروى عن
العباس عبادوزا |
رته و
اسماعيل عن عباد |
- منصب وزارت را پشت در پشت به ارث برده،
چون سند روايت كه بهم پيوسته است.
- عباد از عباس راوى وزارت گشته و اسماعيل
از عباد.
او اول وزيرى است كه به عنوان" صاحب " لقب
يافته: ابتدا چون در مصاحبت ابو الفضل ابن
العميد بود، بدو صاحب ابن العميد مى گفتند،
بعدها كه خود متولى مقام وزارت گشت، اين لقب
بر او ماند، ولى " صابى " در كتاب " تاجى " مى
نويسد: بدين جهت اورا صاحب گفتند كه از كودكى
در مصاحبت مويد الدوله فرزند بويه بود، و همو
او را صاحب ناميد، و لقب ادامه يافت تا بدان
مشهور گشت، بعدها هر كه به مقام وزارت رسيد او
را صاحب گفتند.
ابتدا از سال 347 تقريبا تا سنه 366 به
عنوان منشى و دبير در خدمت مويد الدوله مشغول
كار شد، و سال 347، با او به بغداد رفت، سال
366 به وزارت انتخاب شد و تا سال وفات مويد
الدوله373 بر سر كار باقى ماند، بعد از او
برادرش فخر الدوله، صاحب را به وزارت بر كشيد،
صاحب با او به رى آمد كه مركز حكومت او بود، و
از هيچ كوششى در خدمت گزارىو توسعه حكومت او
خوددارى نكرد: