الغدير جلد ۶

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه جمال الدين موسوى

- ۲۰ -


اكنون چهره حقيقت آشكار شد

ديگر وقت آن رسيده كه از روى مقصد نهائى خود پرده برداريم و هدف خود را در ايراد اين بحث مفصل، پيرامون كتب قوم، بيان كنيم. اكنون وقت مناسب براى ما فرا رسيده است كه بگوئيم:

گمشده مطلوب ما، بيدارى ملت اسلام، نسبت به موضوع مهمى است كه در آن مصالح عمومى و همبستگى و دوستى و وحدت اجتماعى و حفظ مرزهاى اسلامى از طغيان سيل بنيان كن فساد، نهفته است.

" اى قوم اگر موقعيت سخنم و يادى كه از آيات خدا كردم، بر شما گران است، من بر خداى خود تكيه كرده ام "

شما را بخدا سوگند آيا هيچ تبليغى براى ايجاد شكاف بين صفوف مسلمين و پارگى جمعشان، و فساد در نظم اجتماعشان، و از بين بردن وحدت عربيشان، و گسستن رشته برادرى اسلاميشان، و برانگيختن كينه هاى نهفته شان، و به هيجان آوردن آذر بدبينى در نفوس ملل اسلامى، و دميدن در آتش عداوت بين فرق مسلمين، نيرومندتر از اين كتب مى تواند وجود داشته باشد؟

" اى قوم به پيروى من برخيزيد تا شما را براه راست هدايت كنم ".

اين كتب فرياد خود را به مخالفت با بانگ رساى قرآن بلند كرده اند.

اين جنجال هاى آميخته با دروغ در جامعه دينى، فحشاو منكرات را اشاعه مى دهد. اين سخنان ناموزون تيشه به ريشه مكارم اخلاقى كه پيامبر اكرم " ص " براى تكميلش مبعوث شد، مى زند. اين زبانهاى ناسزا گوى نيشدار و مفتضح، امكت اسلام را به بدگوئى، بى ادبى، زشت خوئى، ستيزه جوئى، خشونت، وقاحت و مردم آزارى سوق مى دهد. نتيجه اين تعاليم فاسد بر هم زدن نظام اجتماعى، دورى و اختلاف بين فرق اسلامى و هتك و اهانت ناموس شريعت مقدس، و بازى با سياست ملل اسلامى، و درهم كوبيدن توحيد و يگانگى مردم است. اين قلم هاى مسموم كه مانع سعادت و پيشرفت امت شده و موانع لا ينحلى فرا راهشان ايجاد مى كند. و نقشه هاى اصلاحى را كه در الواح ضمير اصلاح طلبان، نقش بسته مى شود مى سترد، و كدورتهائى را كه، بداعى ديندارى در دلها متوقف مانده، زنده مى كند.

نصيحتى بر تهمت زنندگان

" آيا مردم، پند و اندرزى از خدايتان، و شفائى براى درد دلهاتان، آمده است ".

شك نيست عقائد دينى و اجتماعى اسلامى براى هرفرد مسلمانى كه خدا را در بند عقيدتى اسلام شناسد يكسان و مشترك جلوه مى كند، زيرا اين عقايد در جامعه، تنها به نام دين اجتماعى اسلام ظاهر مى گردد و براى هر مسلمانى كه داراى عاطفه دينى باشد، لازم است از شرف دينى خود و مليت اسلامى اش، هر چند از ديد او، صاحبان آن عقائد دچار لغزش و خطا در طرز تفكر و اظهار نظر خود باشند، به دفاع برخيزد و نمى تواند فرقه اى را از فرقه ديگر، جداساخته، خود را به حكومت و ملت ديگرى غير از اسلام اختصاص دهد، " اين پراكندگى ها جز نامهائى كه شما و پدرانتان آنها را نام گذارى كرده ايد، چيز ديگرى نيست ". بلكه زمين همه اش خانه مسلمان صادق، و اسلام حكومت و دولت اوست. مسلمان در زير پرچم حق، زندگى مى كند. و اتحاد كلمه مسلمين، گمشده اوست، و برادرى صحيح و درست اسلامى، هر وقت و هر جا باشدشعار اوست.

اين است وضع آحاد مسلمين تا چه رسد به دول عزيز اسلامى كه هر كدام از آن دولت ها، در حقيقت شعبه اى از حكومت جهانى بزرگ اسلام اند. و افراد آن جمع كامل و حروف پراكنده اى از آن كلمه يگانه اند، كلمه صدق وعدل، كلمه اخلاص و توحيد، كلمه عزت و شرف، كلمه پيشرفت و ترقى.

با اين وصف چگونه دولت مصر عزيز، به خود اجازه مى دهد، نشر اين كتب در كشورش آزاد باشد و در اطراف و اكناف جهان، نام و شهرت خود را لكه دار سازد؟ و حال آنكه مصر از روز نخستينش مرز اسلام، و مدرسه شرق بوده و زير پرچم حق، و بدست رجال علم و دين تاسيس گرديده است. آيا اين امر، براى مصر كه قرنهاى متمادى بحسن شهرت گذرانده، عيب و ننگ نيست كه معرف آن، مردمى دجال و فريبنده، و نويسندگانى مزدور، و قلم هائى مسموم، باشند؟ و بگويند فقيهش موسى جار الله، عالمش قصيمى، مصلحش احمدامين، و عضو كنگره اش، محمد رشيد رضا، دكتر حقوقش، طه حسين، مورخش خضرى، استاد علوم اجتماعى اش، محمدثابت و شاعرش، عبد الظاهر ابو السمح باشند.؟ آيا براى مصر ننگ و عار نيست كه بيگانگى از فرزندان نجد و دمشق به شرافتش خود را بچسبانند، يكى از آنها كتابى رد بر اماميه بنويسد و نامش را " الصراع بين الاسلام و الوثينه " بگذارد و ديگرى با شعرش نه با شعر و در كش آن را تقريظ نويسد و شيعه اماميه را در نظرش چنين معرفى كند:

" اينان در دل، دشمنى سختى بدون دفاع نسبت به خير خلق الله، ابراز مى دارند.

" مى گويند جبرئيل امين كه وحى آورد خيانت كرد. و از اين امر، باز نمى گردند.

" آيا در زمين از اين پس كفرى وجود دارد و...

" در اين قوم دين و آزرمى وجود ندارد به پندار آنها كتاب " صراع "، از خوارى آنان است "

" آيا وقت آن نرسيده است كه مردم با ايمان دلشان از ياد خدا بترس و لرز بيفتد؟ " آيا يك مردى مصرى پيدا ميشود چنين پندارى داشته باشد كه پخش اين كتب و اشاعه اين گونه دروغها و نسبت هاى مجعول، و انتشار اين نوشته هاى بيمايه، براى ملت مصر يك ارزش حياتى دارد؟ ويا حسن ادب دوستى مردم مصر را بيدار مى كند؟ و يا شخصيت و كيان حكومت عربى مصر را حفظ مى كند، و در نهضتهاى علمى، ادبى، اخلاقى، اجتماعى پيشرفتى نصيب مصر مى كند؟

افسوس بر قلم هاى منزه مصر، افسوس بر دانشمندان زبردست آن، افسوس بر مولفان مصلح آن، افسوس بر نويسندگان را ستار آن، افسوس بر شخصيتهاى برجسته، و خود ساخته آن، افسوس بر استادان اديب آن، افسوس بر مردان ايمن نسبت به امامت هاى علم و دين آن.

افسوس بر مصر، و علم فياض و ادب فراوانش، افسوس بر روحيه صحيح و راى صائب، و عقل سليمش، افسوس بر حيات دينى و اسلام كهنش، افسوس بر ولاى خالصش، بر تعاليم ارزشمندش، بر درسهاى عالى، اخلاق كريم، و ملكات فاضله اش.

افسوس بر مصر و بر اين همه فضائلى كه همه و همه، قربانى كتابهاى آلوده به اغراض مى شود، قربانى قلم هاى مزدور، قربانى انگيزه هاى فاسد، قربانى اين صفحات سياه، قربانى عربده هاى احمقانه، قربانى چاپخانه هاى اسفناك مى گردد. قربانى افكار آن عده از نويسندگان نوپرداز، كه به سرعت در بلاد طغيان كرده، و به درجه فساد خود مى افزايند " و هنگامى كه به آنها گفته شود در زمين فساد و تباهى نكنيد، گويند ما مردمى اصلاح طلبيم، آگاه باشيد، اينان خود مفسدانند، ولى نمى دانند "

آيا اين كتابها در برابربزرگان مصر و مشايخ ادباى آن، نيست؟ آيا كسى در اين سرزمين پيدا نمى شود، عاطفه دينى، ادراك همزيستى، و انديشه صالحش او را به دفاع از آبروى مصر محبوبش قبل از توجه به آبروى عموم مشرق زمين، برانگيزد؟ جاى شگفتى است و شگفتى همه از علامه مصر، كه خود را براى جامعه اش ناقدى بصير مى داند در عين حال تقريظبر كتابى ارزشمند، از عربى خالص، از بزرگان عصر و شخصيت هاى بزرگ جهان نوشته و در انتقاد نسبت به محتويات آن از غلط هاى چاپى كه هيچگونه تاثيرى در كار فهم مطالبش بر امت اسلامى ندارد، بر كسى زيانى وارد نمى سازد، به انتقاد و خورده گيرى پرداخته است. اغلاطى از اين قبيل:

كلما صحيحش كل ما

شرع صحيحش شرح

شيخنا صحيحش شيخا

آفرين بر اين حرص و دقت نظرى كه در اصلاح اغلاط چاپى بكار رفته، و آفرين بر اين گذشت بى دريغ نسبت به اين حوادث و فجايع سنگين، آفرين بر نگهدارى آبروى زبان عرب و گذشت در مقابل دين و مصالح ملت، آفرين بر اين عاطفه اصلاح طلبى كه به فكر اصلاح تاليفات بزرگان شيعه افتاده و با فحاشى به آنان هجوم مى آورد، آفرين، باز هم آفرين و باز هم آفرين!!

چرا امثال اين مردان هشيار و موشكاف، هيچ گاه مايل نيستند، راه اعتدال پيش گيرند و از قانون عدل و رسم انصاف، و طريقه حق، و وظيفه خدمت به خلق پيروى كنند، و بر اساس عدالت، نظر نويسندگان كشور عزيز خود، مصر را بر اينگونه لغزشهاى خطرناك در اين تاليفات، جلب كنند، تاليفاتى كه در حقيقت براى مصر جز يك رشته گرفتاريها و يك سلسله بدبختى ها، چيزى بيش نيست و منتهى به بدبختى ها و پيش آمدهاى سوء براى ملتشان شده، سرانجام ملت را به روز هلاكت مى كشاند.

از اين شگفت تر، انتشار اين كتب در عراق است و حال آنكه اين نوشته ها، آبروى اين كشور، و آبروى اسلام مقدس را در معرض خطرقرار مى دهد. با اينكه هنوز رجال عراق زنده اند و ملتش هنوز ويژگى و نبوغ خود را حفظ كرده، داراى احساساتى زنده و دينى استواراست، با اينكه غيرت عربى اش هنوز چنين و چنان است و شهامت و نشاط جوانى اش، هنوز به خمول و سالخوردگى نگرائيده، و تلاش هاى بزرگان و شيوخش را ناتوانى نگرفته است، به ويژه كه هنوز قدرت زمامدارى و حكومتش در دست آل هاشم است.

بر زمام ميهن عراق چه سخت ناگوار است كه با گوشهاى خود بشنود بگويند در مسافر خانه هاى نجف دلالهاى جنسى وجود دارند كه گروهى از دختران را به تازه واردان عرضه كنند تا از بين آنها يكى را برگزينند، و يا بگويند: دخترانش دريكشب چند مرتبه ازدواج كنند.

چگونه گوش عراق مى تواند اين صداها را بشنود كه نجفى ها دسيسه گران، گمراهان و گمراه كنندگان اند كه به لباس مسلمين درآمده و در بسيارى از شعائر اسلامى بظاهر و با مسلمين شركت مى كنند!!

تا آخر مطلبى كه بيش از اين ايرادش، مصلحت نيست. و قبل از اينها همه صداى جنجال و فريادى است كه شخصيت رجال خاندان هاشمى عراق را آلوده مى سازد.

آيا هيچ عراقى حساسى پيدا مى شود كه پندارد در خلال اين كتب مصلحتى براى جامعه عراقى نهفته؟ يا اينكه روح تازه اى در كالبد فرزندانش مى دمد، يا گمان كند از اينها ملت اسلام، درسهاى اخلاقى اى فرا گيرد؟ و يا عاملى براى ترقى و پيشرفت آنان حاصل آيد؟ يا ارزش فرهنگى براى رجال عراق، و يا ارزش علمى براى دانشجويان آن داشته باشد؟ يا نتيجه ادبى عايد نويسندگانش كند ويا براى مسلمانانش بهره دينى در بر داشته، يا براى ثروتمندان بتواند ارزش مادى داشته باشد و يا در سياست حكومت اسلامى و محبوب آن اثرى بتواندگذاشت؟

هر مسلمانى كه در ادعاى مسلمانى اش صادق باشد، و شرف و عزت ملتش را بخواهد، موظف است امثال اين كتابهاى باطل را دور بريزدو به عنوان حق طلبى از آنها اظهار تنفر كند. و از نگهدارى و خواندنش اجتناب ورزد، و محتوياتش را باور ندارد و از عمل كردن و گرويدن به مندرجاتش دورى گزيند. و اعتراف به مطالبش را به پس از بكار گرفتن عينك معاينه دقيق و مراجعه به صرافان سخن و اهل نقد و تحقيق، موكول كند و يا خود شخصا به نقد و تحليل مطالبش پردازد و در موارد مقتضى اگر صلاحيت دارد، نويسندگان آنها به ايراد و مناقشه كشاند.

" و هر گاه اندرزهائى كه به آنها داده مى شود، عمل كنند، براى آنها بهتر و بصيرتشان در امر دين، محكم تر، خواهد شد.

" مبلغان و ناشران حكومت هاى اسلامى، موظف اند تاليفات اهل هر مذهب و فرقه اى از فرق اسلامى را به اصول و ماخذ صحيحش كه بدست رجال و بزرگان آن فرقه تاليف شده، عرضه دارند و از آنچه مخالف و ضد آن نوشته شده، جلوگيرى كنند، زيرا اين گروه، ديده بانان امت، در حفظ امانت هاى علم و دين، و نگهبانان ناموس اسلام، و پاسداران رشته هاى محكم عربيت اند اينها تا وقتى است كه به صلاح خود بينديشند. و بر عهده آنان است، ريشه هاى فساد را از بن بر كنند قبل از اينكه فتنه انگيزان، آتش كينه در جوامع اسلامى برافروزند و آنگاه به عذر عدم اطلاع، و كمبود ماخذ مورد دسترس متوسل شوند، چنانكه احمد امين بعد از انتشار كتاب " فجر الاسلام " در پاسخ اعتراضات وارده چنين عذرى را در ميان جمع قوم خود، ابراز كرده است " و انسان بكار خود هشيار است اگر زبان عذر خواهى اش را بيندازد " و كسى كه وظيفه دينى و اجتماعى اش را انجام ندهد عذرش پذيرفته نيست. " و بايد از بين شما گروهى به دعوت به خير برخيزند و امر به معروف و نهى از منكر كنند، و اينان به راستى رستگارانند " ما از نويسنده هر مذهب، و نوشته هر ملت كه به دست صدق و امانت، به دست وثوق و متانت به دست رعايت ادب علم و دين، نوشته شده باشد، استقبال مى كنيم " تا هر كس هلاك شود از روى دليل، و هر كس حيات سعادتمند يابد از روى دليل باشد، بدين موعظه آن كس پند گيرد كه به خدا و روز آخرت، ايمان آرد اينها مطالبى است كه در تربيت شما موثرتر وبراى شما از هر چيز ديگر پاكيزه تر است. "

شعراء غدير در قرن 04

ابن الطباطبا اصفهانى

متوفى 322 ه

يا من يسر لى العداوه ابدها و اعمد لمكروهى بجهدك اوذر
لله عندى عاده مشكوره فيمن يعادينى فلا تتحير
انا واثق بدعاء جدى المصطفى لابى غداه " غدير خم " فاحذر
و الله اسعدنا بارث دعائه فيمن يعادى او يوالى فاصبر

" اى كسانى كه در نهان به دشمنى ام پردازى، يا اظهار كن و تا مى توانى به آزارم برخيز، يا مرا رها كن ".

" سوگند به خدا من با دشمنانم خوى پسنديده اى دارم، شما از آن به شگفت نيفتيد "

"من به دعاى جدم مصطفى نسبت به پدرم، روز غدير خم، اطمينان دارم، شما هشيار باشيد "

" خداوند ما را از ميراث دعايش درباره دشمنان و دوستان او سعادتمند كند، شما بايد تحمل كنيد "

شاعر را بشناسيم

نامش، ابو الحسن محمد بن احمد بن ابراهيم طباطبا فرزند اسماعيل بن ابراهيم بن حسن فرزند امام سبط پيغمبر، حسن بن على بن ابيطالب صلواه الله عليهم، مشهور به ابن طباطبا است.

او دانشمندى زبردست، شاعرى در شعر سرآمد و قوى و بزرگى ازبزرگان ادبيت است مرزبانى در معجم الشعراء 463 گويد: او را كتابى است در شعر و ادبيات، و تذكره نويسان كتابهاى زير را به او نسبت داده اند.

1- كتاب سنام المعالى.

2- كتاب عيار الشعر. و در فهرست ابن نديم 221، معاير الشعر، آمده و حموى در معجم الادباء 58/3 گويد: حسن بن بشر آمدى، كتابى در اصلاح محتويات آن نوشته است.

3- كتاب الشعر و الشعراء

4- كتاب نقد الشعر

5- كتاب " تهذيب الطبع "

6- كتاب " العروض " حموى گويد: اين كتاب بى سابقه است.

7- كتاب " فرائد الدرر "، از شعر زير معلوم مى شود اين كتاب را به دوستش عاريه داده بود و براى باز گرفتنش به او نوشته است:

يادر رد فوائد الدرر و ارفق بعبد فى الهوى حر

8- كتاب المدخل فى معرفه المعمى من الشعر.

9- كتاب فى تقريض الدفاتر.

10- كتاب ديوان اشعار او.

11- كتاب منتخبات ديوان اشعار او.

" حموى " در معجم الادباءاز او ياد كرده، گويد: او به هشيارى و فطانت و