2 - ابوعلى انصارى "گفته شده كه نامبرده در سال
37 در صفين كشته شده" لفظ او بطور مسند در ص 35 از
كتاب " المناقب " خوارزمى باسناد از ثوير بن ابى
فاخته از عبد الرحمن ابى ليلى از پدرش چنين مندرج
است : پدرم گفت : پيغمبر صلى الله عليه و آله در
روز خيبر پرچم را بعلى بن ابى طالب عليه السلام
داد و خداى تعالى خيبر را بدست على عليه السلام
گشود - و در روز غدير خم او را بپا داشت و بمردم
اعلام فرمود كه او "يعنى على عليه السلام" مولاى
هر مرد و زن از اهل ايمان خواهد بود، و ابن عقده
حديث غدير را باسناد خود در " حديث الولايه " و
سيوطى در " تاريخ الخلفاء " ص 114 و سمهودى در "
جواهر العقدين " از ابو ليلى مذكور نقل نموده اند.
3 - ابو زينب بن عوف الانصارى - لفظ روايت او
در جلد 3 " اسد الغابه " ص 307 و در جلد 5 ص 205 و
در جلد 3 " الاصابه " ص 408 از اصبغ بن نباته و در
جلد 4 ص 80 از " حديث الولايه " ابن عقده - از
طريق على بن حسين عبدى از سعد اسكاف از اصبغ نقل
شده و حديث مناشده "سوگند دادن" - اميرالمومنين
عليه السلام را بحديث غدير خم در روز رحبه نيز ذكر
فرموده كه از جمله كسانيكه ضمن مناشده گواهى بان
داده اند ابو زينب را نامبرده است و قريبا لفظ
حديث را ملاحظه خواهيد فرمود انشاء الله تعالى.
4 - ابو فضاله انصارى - نامبرده از اهل بدر است
و در جنگ صفين با اميرالمومنين على عليه السلام
بوده و كشته شده است اين شخص در روايت اصبغ بن
نباته كه در جلد 3 " اسعد الغابه " ص 307 و جلد 5
" حديث الولايه " ص 205 ثبت شده از جمله كسانى است
كه در روز رحبه براى على عليه السلام بحديث غدير
شهادت داده است و قاضى بهلول بهجت در تاريخ آل
محمد صلى الله عليه و آله ص 67 او را در شمار
روايان حديث غدير ذكر نموده است.
5 - ابو قدامه انصارى يكى از كسانى است كه روز
رحبه طرف مناشده و سوگند امير المومنين على عليه
السلام بوده، طبق مندرج در جلد 5 " اسد الغابه " ص
276 نقل از ابن عقده باسنادش از محمد بن كثير از
فطر و ابن جارود از ابى الطفيل از نامبرده كه در
روز رحبه شهادت داد براى على عليه السلام و در
"حديث الولايه" ابن عقده و "جواهر العقدين" سمهودى
و در جلد 4 " الاصابه " ص 159 "كه او نيز از حديث
الولايه ابن عقده نقل نموده" از طريق محمد بن كثير
از فطر از ابو الطفيل روايت نموده كه او گفت نزد
على عليه السلام بوديم كه آنجناب فرمود قسم بخدا
ميدهم كسانى را كه روز غدير خم حضور داشته و شاهد
بر اين امر بوده اند "تمام حديث بعدا ذكر ميشود"
در كتاب نامبرده مذكور است كه ابو قدامه انصارى از
كسانى است كه بداستان غدير خم در آنروز شهادت داد.
6 - ابو عمره بن عمرو بن محصن انصارى - ابن
اثير در جلد 3 " اسد الغابه " ص 307 حديث مناشده
اميرالمومنين على عليه السلام را در كوفه و شهادت
ابو عمره نامبرده را بحديث غدير ذكر نموده و ابن
عقده در كتاب خود " حديث الولايه " حديث مزبور را
از او روايت نموده است.
7 - ابو الهيثم بن التيهان "در سال 37 در صفين
شهادت يافته" حديث او در كتاب " حديث الولايه "
تاليف ابن عقده و در " نخب المناقب " جعابى موجود
است و در مقتل خوارزمى در شمار راويان حديث غدير
از صحابه ذكر شده است و در " جواهر العقدين "
سمهودى از فطر و ابى الجارود از ابى الطفيل شهادت
او را از خود نامبرده در روز مناشده بحديث غدير خم
ذكر نموده اند و در تاريخ آل محمد صلى الله عليه و
آله ص 67 نامبرده در شمار راويان حديث غدير ذكر
شده است.
8 - ابو رافع قبطى آزاد شده رسول خدا صلى الله
عليه و آله - حديث او را ابن عقده در " حديث
الولايه " و ابوبكر جعابى در " نخب " روايت نموده
اند و خوارزمى در مقتل خود او را در شمار راويان
حديث غدير از زمره صحابه ذكر نموده است.
9 - ابو ذويب خويلد "يا خالد" پسر خالد بن محرث
الهذلى "نامبرده از شعراى زمان جاهليت و عصر اسلام
است و در خلافت عثمان درگذشته" ابن عقده در " حديث
الولايه " و خطيب خوارزمى در فصل چهارم از مقتل
امام سبط عليه السلام حديث غدير را از او روايت
كرده اند.
10 - ابوبكر بن ابى قحافه تيمى "وفات : سال 13
هجرى" ابن عقده باسناد خود در " حديث الولايه " و
ابوبكر جعابى در " نخب " و منصور رازى در كتاب خود
"كه در موضوع غدير نوشته است" حديث غدير را از او
روايت نموده اند و شمس الدين جزرى در " اسنى
المطالب " ص 3 او را در شمار راويان حديث غدير از
صحابه ذكر نموده است.
11 - اسامه بن زيد بن حارثه كلبى نامبرده در
سال 54 هجرى در سن هفتاد و پنجسالگى در گذشته" -
حديث او در موضوع غدير خم در " حديث الولايه " و
در " نخب المناقب " مذكور است.
12 - ابى بن كعب انصارى خزرجى - "سيد القراء -
يعنى از بزرگان قاريان و حافظان قرآن بوده - "وفات
او در يكى از سالهاى 30 تا 32 هجرى واقع شده و
نسبت بسال وفات او جز اين نيز ذكرى شده است"
ابوبكر جعابى در " نخب المناقب " باسناد خود حديث
غدير خم را از او روايت كرده است.
13 - اسعد بن زراره انصارى - ابن عقده در "
حديث الولايه " از محمد بن فضل بن ابراهيم اشعرى
از پدرش از مثنى ابن قاسم حضرمى از هلال بن ايوب
صيرفى از ابن كثير انصارى از عبد الله بن اسعد بن
زراره از پدرش اسعد بن زراره مذكور حديث غدير را
از رسول خدا روايت نموده و ابوبكر جعابى در " نخب
" و ابو سعيد منصور سجستانى در " كتاب الولايه "
از ابى الحسن احمد بن محمد بزاز صينى "چينى"
باملاء او در ماه صفر سال 394 ضبط نموده كه گفت :
ابوالعباس احمد بن سعيد كوفى حافظ در سال 330 حديث
نمود و ابوالحسين محمد بن محمد بن على شروطى بما
خبر داد و گفت كه ابوالحسين محمد بن عمر بن بهته.
و ابو عبد الله حسين بن هارون بن محمد قاضى صينى
"چينى" و ابو محمد عبد الله بن محمد اكفانى قاضى
بما خبر داده گفتند كه : احمد بن محمد بن سعيد بما
خبر داده گفت كه : محمد بن فضل بن ابراهيم اشعرى
براى ما حديث نمود "تا آخر سند مذكور كه ابن عقده
آورده - و شمس الدين جزرى در " اسنى المطالب " ص 4
نامبرده را در شمار راويان حديث غدير از زمره
صحابه ذكر نموده است.
14 - اسماء بنت عميس خثعيمه - ابن عقده در "
حديث الولايه " باسناد خود از او روايت نموده است.
15 - ام سلمه - زوجه پيغمبر صلى الله عليه و
آله - ابن عقده از طريق عمرو بن جعده بن هبيره از
جدش از ام سلمه اين روايت را آورده كه ام سلمه گفت
: رسول خدا صلى الله عليه و آله در غدير خم دست
على عليه السلام را گرفت و او را بلند نمود تا
بحدى كه سفيدى زير بغل او را ديدم. آنگاه فرمود :
هر كس من مولاى اويم : على عليه السلام مولاى او
است. سپس فرمود : اى مردم. من دو چيز گران و نفيس
در ميان شما واميگذارم. كتاب خدا و عترت من، و اين
دو هرگز از يكديگر جدا نميشوند تا در كنار حوض بر
من وارد شوند. و اين روايت را سمهودى شافعى در "
جواهر العقدين " بنابر مندرج در ص 40 " ينابيع
الموده " آورده و شيخ احمد بن فضل بن محمد باكثير
مكى شافعى در " وسيله المال " از طريق ابن عقده از
ام سلمه بهمين الفاظ روايت نموده است.
16- ام هانى بنت ابى طالب سلام الله عليهما -
نامبرده گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله از حج
خود بازگشت تا در غديرخم فرود آمد، سپس در آن هواى
گرم ايستاد و خطبه خواند و پس از بيان خطبه فرمود
اى مردم... "تا آخر حديث". اين روايت را بزار با
ذكر سند در مسند خود از ام هانى ثبت كرده و سمهودى
شافعى "بنابر آنچه قندوزى حنفى در ص 40 " ينابيع
الموده " ذكر نموده" آنرا از نامبرده روايت نموده
و ابن عقده نيز باسناد خود در - " حديث الولايه "
اين حديث را از ام هانى آورده است.
17 - ابو حمزه انس بن مالك انصارى خزرجى -
خدمتكار رسول خدا صلى الله عليه و آله "كه در سال
93 هجرى در گذشته است" خطيب بغدادى در جلد 7
تاريخش در ص 277 و ابن قتيبه دينورى در " المعارف
" ص 291 و ابن عقده در - " حديث الولايه " باسناد
خود از مسلم ملائى از انس، و ابوبكر جعابى در "
نخب - خود " و خطيب خوارزمى در مقتل، و سيوطى در
"تاريخ الخلفاء" ص 114 بطريق طبرانى، و متقى هندى
در جلد 6 " كنز العمال " ص 154 و ص 403 از عميره
بن سعيد از انس، و بدخشى در " نزل الابرار " ص 20
از طريق طبرانى و خطيب، اين حديث را از نامبرده
روايت نموده اند، و در " اسنى المطالب " جزرى ص 4
نامبرده در شمار راويان حديث غدير ذكر شده است.
صحابه پيغمبر كه ابتداي نام آنها با "حرف ب"
شروع مي شود
18 - براء بن عازب انصارى اوسى "در كوفه اقامت
گزيده و در آنجا سال 72 هجرى درگذشته است" در جلد
4 - " المسند " احمد بن حنبل ص 281 حديث غدير بلفظ
نامبرده موجود است كه صاحب " مسند " باسناد خود از
عفان از حماد بن سلمه از على بن زيد از عدى بن
ثابت از او "براء" و بطريق ديگر از عدى از براء
روايت كرده بشرح و بيانى كه در حديث تهنيه انشاء
الله ذكر خواهد شد و در " سنن " ابن ماجه جلد 2 ص
28 و 29 از ابن جدعان از عدى از او روايت شده كه
گفت : در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله از
حجى كه نمود آمديم. در بعضى منازل فرود آمد و از
طرف آنجناب اعلام شد كه همگى براى نماز مجتمع
گردند. سپس دست على عليه السلام گرفت و فرمود :
آيا من اولى "سزاوارتر" باهل ايمان از خود آنها
نيستم ؟ همگى گفتند، آرى هستى، فرمود : آيا من بهر
فرد مومن اولى باو از خودش نيستم ؟ گفتند، آرى
هستى، فرمود : بنابراين، اين شخص "يعنى على عليه
السلام" ولى و عهده دار امور كسى است كه من مولاى
اويم. بار خدايا دوست بدار آنكه او را دوست دارد و
دشمن دار آنكه را او دشمن دارد. و در خصايص نسائى
ص 16 از ابى اسحق از او، و در تاريخ خطيب بغدادى
جلد 14 ص 236 و در تفسير طبرى جلد 3 ص 427 و در "
تهذيب الكمال فى اسماء الرجال "، و در " الكشف و
البيان " تاليف ثعلبى "لفظ و سند او خواهد آمد" و
در " استيعاب " ابن عبد البر جلد 2 ص 473 و در "
الرياض النضره " محب الدين طقرى جلد 2 ص 169 از
طريق حافظ ابن سمان و مناقب خطيب خوارزمى ص 94
"باسناد از عدى" از براء نامبرده و در " الفصول
المهمه " تاليف ابن صباغ مالكى ص 25 "نقل از حافظ
ابى بكر بن احمد بن حسن بيهقى و امام احمد بن
حنبل" و در " ذخاير العقبى " تاليف محب الدين طبرى
ص 67 و در " كفايه الطالب " تاليف حافظ گنجى شافعى
ص 14 از عدى بن ثابت از او - و در تفسير فخر رازى
جلد 3 ص 636 و تفسير نيشابورى جلد 6 ص 194 و در "
نظم درر السمطين " تاليف جمال الدين زرندى و در "
جامع صغير " جلد 1 ص 555 از طريق احمد و ابن ماجه
و در " مشكات المصابيح " ص 557 "آنچه كه از طريق
احمد از براء و زيد بن ارقم روايت شده" و در شرح
ديوان اميرالمومنين عليه السلام تاليف ميبدى بطريق
احمد و در " فرايد السمطين " به پنج طريق از عدى
بن ثابت از او و در " كنز العمال " جلد 6 ص 152 از
طريق احمد از او و در ص 397 نقل از سنن حافظ ابن
ابى شيبه باسنادش از او و در " البدايه و النهايه
" ابن كثير جلد 5 ص 209 از عدى از او بنقل از ابن
ماجه و حافظ عبد الرزاق و حافظ ابويعلى موصلى و
حافظ حسن بن سفيان و حافظ ابن جرير طبرى و در جلد
7 كتاب مذكور ص 349 از طريق حافظ عبد الرزاق از
معمر از ابن جدعان از عدى از براء بن عازب روايت
نموده كه گفت : با رسول خدا صلى الله عليه و آله
بيرون آمديم "از مكه" تا در غديرخم فرود آمديم.
منادى از طرف آنجناب اجتماع عمومى را اعلام كرد و
پس از آنكه همگى گرد آمديم فرمود : آيا من اولى
بشما از خود شما نيستم ؟ گفتيم. آرى هستى يا رسول
الله، فرمود آيا من اولى "سزاوارتر" نيستم بشما از
مادرانتان ؟ گفتيم. آرى هستى يا رسول الله، فرمود
: آيا من اولى نيستم بشما از پدرانتان ؟ گفتيم بلى
يا رسول الله هستى، و از اين قبيل پرسش ها داير
باولويت خود چند بار تكرار فرمود و همه را تصديق و
اقرار نموديم. آنگاه فرمود : هر كس كه من مولاى او
هستم پس على عليه السلام مولاى او خواهد بود بار
خدايا دوست بدار كسى را كه او را دوست دارد و دشمن
دار كسى را كه او را دشمن دارد پس عمر بن خطاب گفت
: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب كه امروز را
درك نمودى در حالتيكه ولى و سرپرست هر مومن هستى،
و بهمين كيفيت اين حديث را ابن ماجه از حديث حماد
بن سلمه از على بن زيد - و ابى هارون عبدى از عدى
بن ثابت از براء آورده و موسى بن عثمان حضرمى نيز
از ابن اسحق بهمين عنوان از براء روايت نموده است.
و حديث مزبور را حافظ ابو محمد عاصمى در " زين
الفتى " از ابى بكر جلاب از ابى احمد همدانى از
ابى جعفر محمد بن ابراهيم قهستانى از ابى قريش
محمد بن جمعه از ابى يحى مقرى از پدرش از حماد بن
سلمه از على بن زيد بن جدعان از عدى بن ثابت از
براء بن عازب بشرح و لفظى كه در حديث تهنيه خواهد
آمد روايت نموده و در " نزل الابرار " نيز در صفحه
19 از طريق احمد و در صفحه 21 از طريق ابى نعيم در
فضايل صحابه حديث او از براء بن عازب موجود است و
در جلد 2 از " الخطط " مقريزى ص 222 بطريق احمد از
او "براء" و در " مناقب الثلاثه " از طريق احمد و
حافظ ابوبكر بيهقى از او و در جلد 2 از كتاب " روح
المعانى " ص 350 از او در تفسير " المنار " جلد 6
ص 464 از طريق احمد و ابن ماجه از نامبرده اين
روايت ذكر شده است و جزرى در " اسنى المطالب " ص 3
براء بن عازب مذكور را در شمار راويان حديث غدير
ذكر نموده.
19 - بريده بن خصيب ابو سهل اسلمى "وفات در سال
: 63 هجرى" حديثش در جلد 3 مستدرك حاكم ص 110 از
محمد بن صالح بن هانى ذكر شده كه او نقل از احمد
بن نصر و باز حاكم از محمد بن على شيبانى در كوفه
شنيده از احمد بن حازم غفارى و او از محمد بن عبد
الله عمرى و او از محمد بن اسحق و او از محمد بن
يحيى و احمد بن يوسف نقل كرده از ابى نعيم و او از
ابن ابى غنيه و او از حكم از سعيد بن جبير از ابن
عباس - نقل نموده كه او از بريده مذكور حديث غدير
را روايت كرده و در جلد 4 " حليه الاولياء " ص 23
باسنادش از طريق ابن عيينه مذكوره آورده و در جلد
2 " الاستيعاب " ابن عبد البر ص 473 در شرح حال
اميرالمومنين عليه السلام ذكر شده و در مقتل
خوارزمى و اسنى المطالب جزرى شافعى ص 3 - نامبرده
در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر شده و در "
تاريخ الخلفاء " ص 114 حديث غدير از طريق بزار از
او و در جلد 2 " الجامع الصغير " ص 555 از طريق
احمد و در جلد 6 " كنز العمال " ص 397 نقل از حافظ
ابن ابى شيبه و ابن جرير و ابى نعيم باسنادشان از
او و در " مفتاح النجا " و " نزل الابرار " ص 20
از طريق بزار - و در جل 4 تفسير " المنار " ص 464
از طريق احمد از نامبرده روايت نموده اند.
صحابه پيغمبر كه ابتداي نام آنها با "حرف ث"
شروع مي شود
20 - ابو سعيد ثابت بن وديعه انصارى خزرجى مدنى
- بطوريكه بعدا خواهد آمد در روايت ابن عقده در "
حديث الولايه " و ابن ايثر در جلد 3 " اسد الغابه
" ص 307 و جلد 5 ص 205 - در حديث مناشده از جمله
كسانى است كه درباره على عليه السلام نسبت بواقعه
غدير شهادت داده است. و در تاريخ آل محمد صلى الله
عليه و آله ص 67 نامبرده در شمار راويان حديث غدير
ذكر شده است.
صحابه پيغمبر كه ابتداي نام آنها با "حرف ج"
شروع مي شود
21 - جابر بن سمره بن جناده ابو سليمان سوائى
"نامبرده بكوفه آمده و در آنجا مسكن گزيده و در
همان جا - بعد از سال 70 هجرى در گذشته و طبق
مندرج در " الاصابه " در سال 74 هجرى وفات يافته"
ابن عقده در " "حديث الولايه" واقعه غدير را بلفظ
نامبرده "جابر بن سمره" روايت نموده و خوارزمى در
فصل چهارم از مقتلش او را در شمار كسانى كه حديث
غدير را روايت نموده اند از صحابه ذكر نموده و
متقى هندى در جلد 6 " كنز العمال " ص 398 نقل از
حافظ ابن ابى شيبه باسنادش از نامبرده روايت نموده
كه او گفت : ما، در جحفه " غديرخم " بوديم ناگاه
رسول خدا صلى الله عليه و آله بر ما بيرون شد. پس
دست على عليه السلام را گرفت و فرمود : هر كس كه
من مولاى اويم على عليه السلام مولاى او است.
22 - جابر بن عبد الله انصارى "نامبرده در سن نود و چهار سالگى در يكى از
سالهاى 78 - 74 - 73 در مدينه وفات يافته" حافظ بزرگ. ابن عقده در " حديث
الولايه " باسنادش از او روايت نموده كه گفت : ما در سفر حجه الوداع با رسول
خدا صلى الله عليه و آله بوديم. پس از بازگشت در جحفه فرود آمد و براى مردم
خطبه خواند و فرمود : اى مردم، من مسئول هستم و شما هم مسئول هستيد. اكنون راى
و نظر خود را باز گوئيد، گفتند : گواهى ميدهيم كه تو اوامر خدا را بما رسانيدى
و ما را پند دادى و آنچه متضمن صلاح و سعادت ما بود بيان نمودى. فرمود : همانا
من بر شما در انتقال بسراى ديگر پيشى ميگيرم و شما در كنار حوض بر من وارد
ميشويد و من در ميان شما دو چيز گران و نفيس وا ميگذارم كه اگر پيوستگى خود را
بان دو حفظ كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترت من. اهل بيت من. و اين
دو هرگز از يكديگر جدا نميشوند تا كنار حوض بر من وارد شوند. سپس فرمود : آيا
نميدانسته ايد كه من اولى "سزاوارتم" بشما از نفوس شما ؟ گفتند : آرى چنين است،
در اين هنگام در حاليكه دست على عليه السلام را در دست داشت فرمود : هر كس من
مولاى اويم. على مولاى او خواهد بود. سپس فرمود : بار خدايا دوست بدار دوستان
او را. و دشمن دار دشمنان او را. و همين حديث را ابوبكر جعابى در نخب خود و ابن
عبد البر در جلد 2 "استيعاب" ص 473 از او روايت كرده اند و حديث نامبرده در "
اسماء الرجال " تاليف ابى الحجاج و " تهذيب التهذيب " جلد 7 ص 337 و " كفايه
الطالب " ص 16 بطريق عالى از مشايخ او كه همه حافظين حديث بوده اند و شريف ابو
تمام على بن ابى الفخار الهاشمى، و ابو طالب عبد اللطيف بن محمد قبيطى، و
ابراهيم بن عثمان كاشغرى بطرقشان از عبد الله بن محمد بن عقيل آورده اند كه گفت
: باتفاق على بن الحسين عليه السلام و محمد بن الحنفيه و ابوجعفر عليه السلام
نزد جابر بن عبد الله در خانه او بوديم، پس مردى از اهل عراق داخل شد و جابر
گفت : تو را بخدا قسم ميدهم كه آنچه از رسول خدا صلى الله عليه و آله ديدى و
شنيدى براى من بيان كن، "تا آخر اين داستان كه در حديث مناشده مرد عراقى با
جابر ابن عبد الله خواهد آمد. و حافظ حموينى در " فرايد السمطين " در سمط اول
در باب نهم از طريق حافظ ابن البطى، و ابن كثير در - " البدايه و النهايه " جلد
5 ص 209 باسناد از عبد الله بن محمد بن عقيل از او "يعنى جابر" اين حديث را
روايت نموده اند. و پس از نقل حديث گفته است : استاد ما ذهبى گفت : اين حديث
"از نقطه نظر راويانى كه در سلسله روايت دارد" - حديث نيكوئى است. و ابن لهيعه
از بكر بن سواده و جز او ابى سلمه بن عبد الرحمن از جابر - بهمين نحو - و
همچنين. متقى هندى در جلد 6 " كنز العمال " ص 398 نقل از بزار باسنادش از او، و
سمهودى در " جواهر العقدين " "چنانكه قندوزى حنفى در ينابيع خود در ص 41 از او
نقل كرده" - بهمان لفظ و بيان از ابن عقده و وصابى شافعى در " الاكتفاء " نقل
از سنن حافظ ابن ابى شيبه باسنادش از او اين حديث را روايت نموده اند. و حافظ
ابن المغازلى "بطوريكه در " العمده " تاليف ابن بطريق 53 مذكور است" با ذكر سند
و باسناد خود از بكر بن سواده از قبيصه بن ذويب و ابى سلمه بن عبد الرحمن از
جابر بن عبد الله روايت نموده باينكه : رسول خدا صلى الله عليه و آله در خم
فرود آمد و مردم از آنجناب دور و متفرق گشتند.