نشست و گفت: سلونى عما دون العرش الى لويانا: به
پرسيد از من از آنچه زير عرش است تا" لويانا"، پس
مردى باو گفت وقتيكه آدم حج نمود كى سر اورا
تراشيد ابراهيم گويد: پس مقاتل باو گفت، اين سئوال
از انديشه خاطر و عمل شما نبود، و ليكن خدا خواست
مرا رسوا كند بغرور و اعجابى كه بخودم كردم.
" تاريخ خطيب بغدادى ج 13 ص 163"
3- سفيان بن عيينه گويد: روزى مقاتل بن سليمان
گفت به پرسيد از من آنچه كه زير عرش است، پس شخصى
باو گفت اى ابو الحسن آيا ذره و مورچه را ديده اى
بگو آيا دل و جگر و روده اش در جلوى او يا در عقب
اوست، گويد: پس شيخ" بيچاره" ندانست چه بگويد باو
سفيان گويد: من گمان كردم كه آن عقوبتيست كه بان
گرفتار شد." تاريخ خطيب بغدادى ج 13 ص 166"
4- موسى بن هارون حمال: گويد بمن رسيد كه
قتادده وارد كوفه شده و در مجلسى كه براى او بود
نشسته و گفته سلونى عن سنن رسول الله صلى الله
عليه و آله،تا بشما پاسخ دهم، پس جماعتى به ابو
حنيفه گفتند برخيز و از او سئوال كن، پس ابو حنيفه
برخاست و گفت: اى ابوالخطاب چه ميگوئى درباره
مرديكه از عيالش غايب شد، پس زنش شوهر كرد سپس
شوهر اولش آمد و بر آن داخل شد و گفت: اى زناكار
شوهر كردى و حال آنكه من زنده ام سپس شوهر دوم آمد
و باو گفت اى زناكار شوهر كردى و حال آنكه شوهر
داشتى، لعان چگونه است پس قتاده گفت اين قصه واقع
شده پس ابو حنيفه گفت:هر چند كه واقع نشده باشد ما
بايد براى آن آماده باشيم، پس قتاده باو گفت: من
در اين مسئله چيزى بشما نميگويم از قرآن از من به
پرسيد؟ پس ابو حنيفه گفت: چه ميگوئى در قول خداى
عز و جل: " قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك
به " گفت آنكسيكه نزد او علمى از كتاب بود من
مياورم آنرا. آيا او چه كسى بود، قتاده گفت اين
مردى از فرزندان عموى سليمان ابن داود بود كه اسم
اعظم را ميدانست.
ابو حنيفه گفت: آيا سليمان اين اسم را ميدانست
گفت: نه گفت سبحان الله و بود در حضور پيامبرى از
پيامبران كسيكه داناتر ازاو بود. قتاده گفت: من از
تفسير پاسخ شما را نميدهم از آنچه مردم در آن
اختلاف و تنازع دارند به پرسيد. ابو حنيفه گفت:
آيا تو مومنى، گفت: اميدوارم، ابو حنيفه باو گفت
پس چرا نگفتى چنانچه ابراهيم گفت در آنچه از او
حكايت نموده خدا وقتيكه باو گفت: آيا ايمان ندارى
گفت: بلى قتاده گفت: دست مرا بگيريد كه بخدا قسم
هرگز داخل اين شهر نميشوم.
" انتفاء ابى عمر صاحب استيعاب ص 156"
5- از قتاده حكايت شده كه او داخل كوفه شد پس
مردم دور او جمع شدند، پس گفت: به پرسيد از هر چه
ميخواهيد. و ابو حنيفه در ميان مردم و در آنروز
جوانى نو رس بود. پس گفت: به پرسيد از او مورچه
سليمان آيا نر بوديا ماده پس پرسيدند، پس نتوانست
جواب دهد، پس ابو حنيفه گفت: ماده بود پس باو
گفتند: چطور دانستى اين را گفت از قول خداى
تعالى:" قالت"و اگر نر بود ميفرمود:" قال" و گفت
نمله مانند حماسه و شاه است كه بر نر و ماده اطلاق
شود.
" حياه الحيوان ج 2 ص 368"
6- عبيد الله بن محمد بن هارون گويد: شنيدم
شافعى در مكه ميگفت: به پرسيد از من آنچه ميخواهيد
كه خبر ميدهم شما را از كتاب خدا و سنت پيامبرش،
پس باو گفتنداى ابا عبد الله، چه ميگوئى در
محرميكه زنبورى را بكشد، گفت: " و ما آتيكم الرسول
فخذوه "- سوره حشر آيه 8- آنچه كه پيامبر براى شما
آورده آنرا بگيريد." طبقات حفاظ ذهبى ج 2 ص 288"
67
خطيب بغداد در راويان مالك و بيهقى در شعب
الايمان و قرطبى در تفسيرش باسناد صحيح از عبد
الله بن عمرنقل كرده اند: كه گفت عمر سوره بقره را
در دوازده سال آموخت و چون آنرا تمام كرد كره شترى
قربانى كرد. قرطبى در تفسيرش ج 1 ص 132 گويد: عمر
سوره بقره را آموخت با فقه و آنچه در آنست در
دوازده سال.
علامه امينى" قدس الله نفسه" گويد: اين مطلب
اظهار و فاش ميكند كه يا از عدم توجه و التفات
خليفه بر قرآن اهتمام او بان بوده با آنكه آن"
يعنى فرا گرفتن و تعليم قرآن" مهمترين اصول اسلامى
است و در آن پيچيده شده علوم مهمه تا آنكه تاخير
انداخته ياد گرفتن سوره اى از آنرا تا آخر اين مدت
طولانى و شايد او را غافل و مشغول از اين كرده
دلالى و واسطه گى در بازار چنانچه در بيش از يكى
از اين آثار وارد شده و خود او و ديگران از صحابه
عذر خواهى بان كرده اند.
و يا از قصور و كوتاهى هوش و درك او و خشگى
غريزه و شعور او بوده كه امتناع كرده از انعكاس
آنچه القاء بان شده پس محتاج بتكرار و مواظبت
بسيار و بازگو گرديده تا منتقش در خاطره او شود
آنچه را كه قصد آموختن آنرا نموده است.
و چه بسا تاكيد ميكند احتمال دومى را آنچه كه
در صفحه 229 گذشت از گفته رسول خدا صلى الله عليه
و آله باو كه من گمان ميكنم تو بميرى پيش از آنكه
اين را بياموزى و آنچه در ص 128 ياد شده از فرمايش
آنحضرت درباره او بحفصه، نميبينم كه پدرت آنرا
بياموزد و گفت آنجناب: نميبينم كه آنرا اقامه
نمايد.
و كمك ميكند اين را آنچه كه در كتابهاى"
برادران تسنن" است كه عمر اعلم و افقه از عثمان
بود و ليكن حفظ قرآن براى او مشكل بود. و هر چه
باشد پس بدرستيكه ياد گرفتن و آموختن اين سوره
ممكن نيست كه در زمان پيامبر شده باشد زيرا كه
سوره بقره در مدينه نازل شده باتفاق تمام مفسرين
جز چند آيه ايكه در حجه الوداع نازل شده و عايشه
گويد: سوره بقره و نساء نازل نشد مگر آنكه من
نزدآنحضرت صلى الله عليه و آله بودم و پيامبر خدا
صلى الله عليه و آله از دنيا رفت" بنابر آنچه
برادران سنى بان معتقد هستند" از سال يازدهم
مهاجرتش، و با اين كيفيت اختيار نكرده آموزش آنرا
از رسول خدا صلى الله عليه و آله پس ناچار پيش يكى
ازصحابه يا چند نفرى از ايشان بوده آنرا آموخته
است و ايشانند كسانيكه گوينده ميگويد: كه خليفه
اعلم على الاطلاق صحابه بوده است و گواهى ميدهد
نيز بر خالى و عارى بودن خليفه از بيشتر علوم
قرآنى در بقيه سوره هاكه موجود است در بقيه سوره
ها كه آموختن آن بر اين قاعده مستدعى بيش از يكصد
و سى سال است بحساب اجزاء قرآن كريم.
پس خليفه بر اين حساب محتاج و نيازمند است در
آموختن و يادگرفتن تمام قرآن بزمانيكه نزديك صد
وپنجاه سال باشد و حال آنكه عمر خليفه وفاء باين
نكرد، بنابر اينكه احكاميكه در غير بقره از سوره
هاى قرآنست بيش از آنهائيستكه در آنست، پس خليفه
بود و دانش آموز و حال آنكه خليفه آموزگار و معلم
مردم است نه شاگرد و آموزنده از ايشان و براى همين
بود كه راه نميبرد بجمله از احكام موجوده در قرآن
و خيال ميكرد بسيط ترين و ساده ترين چيزى از معانى
آن تعمق و تكلف و دشوار است و ادعاء ميكرد كه ما
از آن نهى شده ايم و ميگفت هر كس ميخواهد از قرآن
سئوال كند پس بابى بن كعب مراجعه كند، تا آخر
آنچه" در خطبه جابيه گفته".
اين است مقام خليفه پيش از عروض نسيان و
فراموشى بر او و اما بعد از آن پس محمد بن سيرين
روايت كرده كه عمر در آخر دوران خلافتش مبتلا
بنسيان و فراموشى شده بود حتى عدد ركعات نمازش را
فراموش ميكرد پس مرديرا پيش روى خود قرار داده كه
او را تلقين كند پس هر گاه باو اشاره ميكرد كه
قيام كند يا ركوع نمايد او ميكرد.
و اگر تعجب ميكنى پس عجيب و شگفتى اينست كه او
با تمام اين مطالب كه ياد شد از قضاوت و داورى
خوددارى نكرده و از فتوا دادن رجوع و امتناع
نميكرد هر چند كه خطاءو اشتباه او در بسيارى از
آنها ظاهر ميشد.
با به اقتدى عدى فى الكرم:و به پدرش در اين
خصيصه و ويژه گى اقتداء كرده بود." آقاى عبد الله
بن عمر"
مالك در موطاء ج 1 ص 162 نقل كرده كه عبد الله
بن عمر براى آموختن سوره بقره هشت سال معطل شد كه
تا آنرا فرا گرفت و قرطبى آنرا در تفسيرش ج 1 ص 34
ياد كرده و عينى در عمده القارى ج 2 ص 732 ياد
كرده: كه عبد الله بن عمر سوره بقره را در دوازده
سال ياد گرفت بود و در طبقات اين سعد است چنانچه
در تنوير الحالك شرح موطاء مالك ج 1 ص 162 است كه
پسرعمر سوره بقره را در چهار سال آموخت، باجى
گويد: براى آنكه او واجبات واحكام آن و آنچه كه
متعلق بانست مياموخت.
"تمام شد جلد يازدهم جزء اول جلد ششم الغدير در
شنبه پنجم شعبان المعظم 1402 هجرى قمرى برابر هشتم
خرداد 1361 ش كه مصادف با سالروز ميلاد مسعود
چهارمين اختر فروزان امامت و ولايت حضرت امام على
بن الحسين زين العابدين و سيد الساجدين على و على
آبائه و ابنائه صلوات المصلين. به نگارش و ترجمه
اين بنده گنهكار".
""محمدبن علي الشريف الرازي""