الغدير جلد ۱۱

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد رازي

- ۱۴ -


براى اختصاص على عليه السلام به زيادى دانش و حكمت، حكايت كرد آنرا از او شيخ شهاب الدين احمد در" توضيح الدلائل"

72- شهاب الدين فرزند شمس الدين زاولى دولت آبادى متوفاى 849- آنرا در كتاب" هدايه السعداء" نقل كرده و بان احتجاج نمود براى فضيلت امير المومنين عليه السلام.

73- شهاب الدين ابو الفضل احمد فرزند على مشهور بابن حجر عسقلانى متوفاى 852- آنرا در تهذيب التهذيب ج 7 ص 337 ياد كرده و در" لسان الميزان" گويد: اين حديث داراى طرق و راه هاى بسياريست در مستدرك حاكم كه كمترين احوال آن اينستكه براى حديث مذكور اصل و ريشه است پس سزاوار نيست كه برآن اطلاق شود كه وضع شده يعنى گفته شود كه آن مجعول و بى اساس است.

74- شهاب الدين احمد، آنرا در" توضيح الدلائل" ياد كرده و گويد اين فضيلتى است كه اصحاب بان اقرار كرده و مسرورند و راه توافق و سازگارى را پيموده و دنبال كردند.

75- نور الدين على فرزند محمد فرزند صباغ مالكى مكى متوفاى 855 ياد كرده آنرا در" فصول المهمه" ص 18.

76- بدرالدين محمود فرزند احمد فرزند موسى حنفى عينى متوفاى در قاهره سال 855 در كتاب" عمده القارى" ج 7 ص 631 ياد نموده.

77- شيخ عبد الرحمن فرزند محمد فرزند على بسطامى حنفى متوفاى 858 ياد كرده آنرا در كتابش"دره المعارف الالهيه" و استدلال بان كرده براى وارث بودن على عليه السلام علم و دانش پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله را مراجعه كن به ينابيع الموده ص 400.

78- شمس الدين محمد فرزند يحيى گيلانى لاهيجانى نور بخش ياد كرده آنرا در" مفاتيح الاعجاز" شرح گلشن راز مولف سال 877 هجرى.

79- شمس الدين ابو الخير محمد فرزند عبد الرحمن سخاوى مصرى متوفاى 902 يادكرده در" المقاصد الحسنه" و آنرا حسن و نيكو دانسته.

80- حافظ جلال الدين عبد الرحمن فرزند كمال الدين سيوطى متوفاى 911 ياد كرده در" جامع صغير" ج 1 ص 314 و در چندين كتاب ازتاليفاتش و آنرا حسن دانسته در بسيارى از آنها سپس حكم بصحت آن كرده در" جمع الجوامع" چنانچه در كتاب ترتيب او ج 6 ص 401 پس گويد: بودم كه جواب ميدادم باين جواب" يعنى به حسن بودن اين حديث" مدت درازى تا اينكه آگاه شدم بر صحيح دانستن ابن جرير مر حديث على عليه السلام را در" تهذيب الاثار" با تصحيح حاكم مر حديث ابن عباس را پس من استخاره كردم با خدا و قطع كردم به بالا بردن اين حديث را از مرتبه حسن بمرتبه صحت خداداناتر است.

و بتحقيق يك جزء مستقلى در طريق هاى اين حديث نوشته و آنرا از تاليفات خود شمرده و حديث مذكور رادر" الدر المنثره" ياد كرده و آنرااز احاديث مشهوره شمرده در ص 49 حاشيه" فتاوى حديثيه" ابن حجر

81- سيدنور الدين على فرزند عبد الله سمهودى شافعى متوفاى 911 ياد كرده آنرا در"جواهر العقدين" و رديف كرده آنرا بشواهدى از احاديث وارده در علم على عليه السلام

82- فضل فرزند روزبهان ياد كرده آنرا در رد بر" نهج الحق" علامه حلى در حاليكه آنرا پذيرفته بدون هيچ اشاره اى در سندش و در رد دليلهاى علامه با علم. بودن اميرالمومنين بدو حديث اقضاكم على. قاضى ترين شماعليست. و انا مدينه العلم" من شهر علمم و على دروازه آنشهر است" از طريق ترمذى و اما آنچه را كه مصنف ياد كرده آنرا از علم امير المومنين پس شكى نيست كه او از علماء امت و مردم همگى محتاج و نيازمند بسوى اويند در علم و چگونه چنين نباشد در حاليكه او وصى و جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله است در رسانيدن علم و امانتهاى حقايق معارف پس نزاع و جدالى براى هيچكس در او نيست و اما آنچه كه ياد كرده از صحيح ترمذى" درباره حديث انا مدينه العلم و على بابها" پس صحيح است.

83- حافظ عز الدين عبد العزيز معروف بابن فهد هاشمى مكى شافعى متوفاى 922 اشعاريكه بان مدح ميكند امير المومنين عليه السلام را اشاره كرده و آن اينست.

شير جنگها و شير دور كننده و كسيكه بشمشير او سياهى وتاريكى ها نادانى و شرك برطرف شد.

داماد پيامبر برادر او و درب علوم و دانش او قاضى ترين صحابه پيامبر و صاحب شمائل و اخلاق كريمانه بود.

پارسائى كه پرهيزگارى سخت شعار او بود و رفتارش دادگسترى بود با بزرگوارى،

در بخشش او دريا چيست جزركدامست سيلاب چيست و باران مداوم كدامست، و براى اوست شجاعت و دليرى و آزرم و هم چنين فصاحت و بلاغت و دانش هائى،

عنتر كيست جز او در نبرد كسى نيست و شير شرزه نتواند با او برابر شود وقتيكه جنگ سخت شود،

فرزند ساعده فصيح كيست پيش او سحبان كدامست اگر سخنرانى كند و اگر شعر گويد،

تمام فضيلتها را واجد شد منزه است خدائيكه از فضلش اين كمالات را از قديم باو عطا نمود،

يارى كرد پيامبر را و چه بسيار كه خود را فداى او نمود پس براى اوست از پسر عمش فضليكه همه عالم را فرا گرفته،

تمام مخالفين حقيقه اعتراف بفضل برترى او نموده واين امريست روشن درباره على نه پنهان،

پس بر او باد از من هزار هزار تحيت و درود بر تمام صحابه كه اهل وجدان وشرف باشند،

84- حافظ شهاب الدين احمد فرزند محمد قسطلانى مصرى شافعى متوفاى 923 در" مواهب الدينه" در نامهاى پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله" مدينه العلم" شمرده كه از حديث معهود ياد شده گرفته چنانچه زرقانى در شرح آن ج 3 ص 143 گفته است.

85- مولى جلال الدين محمد فرزند اسعد دوانى متوفاى 928، بان اشاره كرده در شرح رساله زوراء.

86- قاضى كمال الدين حسين فرزند معين ميبدى متوفاى در اوائل قرن دهم آنرا در شرح ديوان منسوب بامير المومنين عليه السلام ياد كرده و بان احتجاج و استدلال نموده.

87- حاج عبد الوهاب فرزند محمد بخارى متوفاى 932 در تفسيرش" الانورى" در نزد قول خداى تعالى" قل لا اسئلكم عليه اجر الا المودده فى القربى" بگو من از شما سئوال نميكنم براى رسالتم مزدى را مگر دوستى درباره نزديكان من ياد كرده آنرا از طريق جابر كه از ابن مغازلى نقل كرده و عده اى از فضائل آنحضرت را در پى ورديف آن آورده سپس گفته بدان اى فلانى كه اين احاديث از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره على كه خدا ازاو خشنود است وارد شده است

88- حافظشيخ محمد فرزند يوسف شامى متوفاى 942ياد كرده آنرا در" سبل الهدى و الرشاد فى سيره خير العباد" و گفته: صواب آنستكه آن حديث حسن است چنانچه دو حافظ علائى و ابن حجر گفته اند... تا آخر.

89- شيخ ابو الحسن على فرزند محمد فرزند عراق كنانى متوفاى 863 ياد كرده آنرا در" تنزيه الشريعه عن الاخبار الشيعه" و آنرا رديف كرده به تصحيح حاكم و ضعيف دانستن ابن جوزى و حسن دانستن ابن حجر و علائى آنرا و ظاهر ميشود از اواختيار كردن قول ابن حجر و علائى را.

90- شهاب الدين احمد فرزند محمد فرزند ابن حجر هيتمى مكى متوفاى 974 آنرا در" الصواعق" ص 73 و در شرح همزيه بوصيرى ياد كرده در نزد قول او.

چه بسيار آياتيكه ظاهر شد از علوم او از حروفيكه از آن حروف هجاء الف وباء... ظاهر شود و در شرح گفته اش.

و وزير پسر عموى او در فضائل و مناقب و از خاندانيكه وزيران نيكبخت ميشدند. و در شرح قولش گويد:

برداشتن پرده ها يقينا باو اضافه و زياد نشود بلكه او خورشيدى استكه بر او پرده و حجابى نيست، آنرا ياد كرده و حسن داشته دركتاب" تطهير الجنان" حاشيه" الصواعق" ص 74 و روايت كرده آن را"الفتاوى الحديثيه" ص 126 و آنرا حسن دانسته و در ص 197 گويد آن حديث حسن بلكه حاكم گويد آن حديث صحيح است.

91- على فرزند حسام الدين مشهور بمتقى هندى متوفاى 975 ياد كرده آنرادر" اكمال جمع الجموامع سيوطى" در قسمت گفته هائى از فضائل امير المومنين عليه السلام چنانچه در ترتيب آن" كنز الاعمال" ج 6 ص 156 ميباشد.

92- شيخ ابراهيم فرزند عبدالله وصابى يمنى شافعى ياد كرده آنرا در كتاب" الاكتفاء" در حاليكه نقل كرده از ابى نعيم در كتاب المعرفه" و از حاكم و خطيب و بان احتجاج و استدلال نموده به فضل علم على عليه السلام بدون اينكه هيچ اشكالى در سند و دلالت آن نمايد.

93- شيخ جمال الدين محمد طاهر هندى متوفاى 986 ياد كرده آنرا در" تذكره الموضوعات" و آنرا حسن دانسته و گفته كسى كه حكم بدروغ بودن آن كند قطعا غلط و اشتباه كرده است.

94- ميرزا مخدوم عباس فرزند معين الدين جرجانى سپس شيرازى متوفاى 988 ياد كرده آنرا در فصل دوم از" نواقض الروافض" و آنرا از فضائل امير المومنين عليه السلام شمرده در حاليكه از ترمذى نقل كرده بدون هيچ اشكالى در آن.

95- شيخ فرزند عبد الله عيد روس متوفاى 990 ياد كرده آنرا در" العقد النبوى و السر المصطفوى" در حاليكه نقل از بزار و طبرانى و حاكم و عقيلى و ابن عدى و ترمذى نموده بدون ايراد و تنقيض ضعف سند آن.

96- جمال الدين محدث عطاء الله فضل الله شيرازى متوفاى 1000 ياد كرده آنرا در كتابش" الاربعين" و آن حديث شانزدهم از آنست و ياد كرده آنرا در مطلب اول از كتابش" تحفه الاحباء من مناقب آل العبا.

97- ابو العصمه محمد معصوم بابا سمرقندى ياد كرده آنرا در فصل دوم از رساله"الفصول الاربعه" و احتجاج كرده بان بر كسيكه بدگوئى بابى بكر نموده بغضب كردن او فدك را و انكار كرده باين شهاده اميرالمومنين را براى فاطمه سلام الله عليها بسبب مقام علمى او كه بواسطه حديث معهود ياد شده ثابت است.

98- شيخ على قارى هروى حنفى متوفاى 1014 كه در كتاب" المرقاء" در شرح المشكاه ياد نموده آنرا.

99- حافظ شيخ عبد الروق فرزند تاج العارفين مناوى شافعى متوفاى 1031 ياد كرده آنرا در" فيض القدير" شرح الجامع الصغير و در" التيسير" شرح الجامع الصغير و در اولى گويد:

پس براستيكه محمد مصطفى صلى الله عليه وآله مدينه جامعه براى معانى تمام دياناتست و مدينه و شهر چاره اى از در ندارد. پس خبر داد كه درب آن على كه خدا او را سرفراز كند ميباشد پس كسيكه راه او را پيش گيرد و برود داخل آنشهر شده و هر كس كه خطا كند واز راه او نرود راه هدايت را اشتباه رفته و خطا كرده. و بتحقيق كه شهادت با علميت و داناتر بودن او داده است موافق و مخالف و دوست و دشمن.

كلابادى نقل كرده كه مردى از معاويه از مسئله اى پرسيدپس گفت از على سئوال كن كه او از من داناتر است پس گفت: من جواب تو را ميخواهم. گفت: واى بر تو مكروه دارى مرديرا كه رسول خدا صلى الله عليه وآله او را براى عملش عزيز ميداشت.

وبزرگان صحابه بودند كه اعتراف ميكردند مقام علمى او را و عمر از اوميپرسيد از آنچه كه بر او مشكل ميشد.مردى آمد و از عمر سئوال كرد. پس عمر گفت: على در اينجا است از او سئوال كن پس آنمرد گفت ميخواهم از توبشنوم اى اميرالمومنين گفت برخيز پاهايت را استوار نكند و نامت را از دفتر محو و نابود نمايد.

و از عمر از طرق و راه هاى صحيح رسيده كه پناه ميبرد بخدا از مردميكه على عليه السلام در بين آنها نباشد تا آنكه نگاه ميداشت او را نزدخودش و نبيند مر او را چيزى از براى مشورت كردن او در مشكلى.

و حافظ عبد الملك فرزند سليمان نقل كرده كه گفت بعطاء گفته شد آيا هيچكس از صحابه فقيه تر و داناتر از على بود، گفت: نه بخدا سوگند.

حرالى گويد: پشينيان و متاخرين ميدانند كه فهم كتاب خدا منحصر به علم على عليه السلام است و هر كس كه نداند اين را پس گمراه شده از دريكه از پشت سر اوست. خداوند پرده ها را از دلها بردارد تا محقق شود يقينى كه به برطرف شدن پرده دگرگون نميشود.

100- ولى يعقوب لاهورى آنرا در""رساله العقائد"" ياد كرده و در دلالت آن بر اعلميت و افضيلت امام عليه السلام سخن گفته.

101- شيخ احمد فرزند فضل فرزند محمد با كثير مكى شافعى متوفاى 1047 ياد كرده آنرادر كتابش""وسيله المال فى عد مناقب الال"" در حاليكه از ابن عمر صاحب""الاستيعاب"" نقل كرده بدون هيچ اشكالى در سند و متن و دلالت آن.

102- شيخ محمود فرزند محمد فرزند على شيخانى قادرى ياد كرده آنرا در تاليفش""الصراط السوى فى مناقب آل النبى"" در حاليكه از احمد و ترمذى بصورت ارسال مسلم و قطعى نقل كرده سپس گفته و براى همين ابن عباس ميگفت كسيكه علم ميخواهد پس بايد از در علم بيايد و آن على است كه خدا از او خشنود است.

103- عبد الحق دهلوى متوفاى 1052 ياد كرده آنرا در""اللمعات فى شرح المشكاه"" و حكايت كرده عده اى از حافظين، حافظين را در اطراف حديث ياد شده و معهود از جهت نفى و اثبات و اختيار كرده آنچه را كه جمعى از متاخرين حفاظ معتقد شده اند از لحاظ ثبوت و حسن بودن آن و نيز در""مدارج النبوه"" از نامهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله:""مدينه العلم""شمرده براى پذيرفتن حديث معهود.

104- سيد محمد فرزند سيد جلال فرزند حسن نجارى آنرا در كتابش""تذكره الابرار"" پيش ياد نمودن امير المومنين و تصريح كرده بصحت آن. 105- الله ديا فرزند عبد الرحيم فرزند بينا حكيم چشتى عثمانى ياد كرده آن را در""سر الاقطاب"" در حاليكه احتجاج و استدلال بان نموده وآنرا ارسال مسلم و قطعى دانسته.

105- الله ديا فرزند عبد الرحيم فرزند بينا حکيم چشتي عثماني ياد کرده آنرا در"" سر الاقطاب""در حاليکه احتجاج و استدلال به آن نموده و آنرا ارسال مسلم و قطعي دانسته.

106- عبد الرحمن فرزند عبد الرسول فرزند قاسم چشتى آنرا در""مرآت الاسرار"" در هنگام ياد كردن مولاى ما اميرالمومنين ياد نموده.

107- شيخ فرزند على فرزند محمد خفرى متوفاى 1063 در كتابش""كنز البراهين الكسبيه"" نقل نموده.

108- حافظ على احمد عزيزى شافعى متوفاى 107. ياد كرده آنرا در""السراج المنير درشرح جامع الصغير"" ج 2 ص 63 و حكايت كرده از استادش حسن بودن آنرا و اشاره