مال من است، زيرا كه خداوند مرا وسيله ابى بكر و
عمر زينت بخشيده است.
اين حديث از ساخته هاى مهدى بن هلال است كه
خطيب آن را آورده و گفته است: ساختگى است ابان "بن
ابى عياش" متروك الحديث است و مهدى كداب و حديث
ساز است.
32- از ابى هريره آمده است: رسول خدا در حالى
كه به على بن ابى طالب تكيه داده، از منزل خارج شد
و ابو بكر و عمر استقبالش كردند، رسول خدا به على
فرمود: آيا اين دو شيخ را دوست دارى؟ عرض كرد: بلى
يا رسول الله فرمود: دوستشان داشته باش تا وارد
بهشت شوى!!
و از عبد الله بن ابى اوفى چنين آمده است: اى
ابو الحسن آنها را دوست داشته باش كه با دوستى
آنها وارد بهشت خواهى شد!
اين حديث، از ساخته هاى محمد بن عبد الله
اشنانى است كه سيوطى آن را در "اللئالى " به نقل،
از خطيب آورده و گفته است: اشنانى، آن را ساخته،
پس براى آن اسناد ديگرى بافته است.خطيب به طريق
ديگرى آن را آورده و حكم به غرابت آن نموده و آن
را طريق مجهول خوانده است و ذهبى در ميزانش جلد 1
صفحه 243 آن را آورده و گفته است: اين حديث باذل
است اما با سند صحيح و ابن جوزى آن را در "
الموضوعات " ذكر كرده است.
33- از سهل بن سعد آمده است كه: روزى رسول خدا
بهشت را براى ما توصيف مى كرد مردى برخاست و گ فت
اى رسول خدا آيا در بهشت هم برق مى زند؟ فرمود:
آرى قسم به آنكه جانم در دست اوست، عثمان كه از
جائى به جائى مى رود بهشت برايش برق مى زند
"روشنائى خاصى در آن پديدار مى شود" اين حديث: از
ساخته هاى حسين بن عبد الله عجلى است كه ابن عدى
آن را آورده و حكم به ساختگى بودن آن كرده و گفته
است: آفت آن حسين است.
و ذهبى در ميزانش جلد 1 صفحه 253 گفته است: اين
حديث دروغ است.
وحاكم در مستدرك جلد 3 صفحه آن را روايت كرده و
صحيح شمرده.بدنبال آن ذهبى در تلخيصش گفته است:
اين حديث ساختگى است و حسين از مالك و غيره حديث
هاى ساخنگى روايت مى كرده است.آنگاه گفته است: آيا
عاقلى به مانندآن احتجاج مى كند؟ تا چه رسد آن را
در صحاح وارد نمايد.
34- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است:خدايا بر
من منت گذار در در مورد پسرعمم على، پس جيرئيل
پيشش آمد و گفت: آيا پروردگارت نسبت به تو انجام
نداد؟ خداوند وسيله پسر عمت على، كه شمشير خدا
نسبت به دشمنانش هست.و ابى بكر صديق، كه رحمت خدا
است.و عمر فاروق، ترا نيرومند ساخت.
پس آنان را وزيرانت قرار ده، و با آنان در كارت
مشورت كن، و دشمنانت را بكش، و همواره دينت پا بر
جاست تا مردى از بنى اميه آن را معيوب سازد.
اين حديث، از ساخته هاى عمرو بن ازهر عتكى بصرى
است كه حاكم در مستدرك آن را از طريق او آورده و
گفته است: عمر و حديث ساز است و زكريا "ابن يحيى
بن حويثره" طبق گفته ابن معين: مرد بدى است و
شايسته است چاهى برايش حفر شود و در آن افكنده شود
و لايقتر اين است كه اين به او نسبت داده شود.
35- از انس بطور مرفوع آمده است: رسول خدا به
ابى بكر فرمود: چقدر مالت خوبست؟ كه بلال موذنم و
شترم از آن است، گويا كه تو را مى بينم جلو در
بهشت، از امتم شفاعت مى كنى.
اين حديث، از اباطيل فضل بن مختار است كه در
باره اش گفته اند: حديث هايش نادرست است و هيچ
كدام از آنها مورد پيروى قرار گيرد.ذهبى آن را با
احاديث ديگرى در ميزانش جلد 2 صفحه 333 آورده و
گفته است: اينها اباطيل و چيزهاى عجيبى هستند.
36- از ابى ابن كعب، بطور مرفوع آمده است كه:
جبرئيل گفته است: اگر با تو مقدار عمرنوح بنشينم،
فضائل عمر را نمى توانم تمام كنم.
ابن جوزى آن را در " الموضوعات " آورده و ذهبى
در " الميزان " در شرح حال حبيب بن ثابت ذكر كرده
و گفته است: اين خبر باطل است، او را نمى شناسيم.و
ابن حجر در لسانش جلد 2 صفحه 168 گفته است: ابن
جوزى عيب آن را از ناحيه عبد الله بن عامر اسلمى
دانسته، در صورتى كه آفتش، از ناحيه او نيست و در
سند آن، ابن بطه و نقاش مفسر، قرار دارند كه در
باره آنها گفتار دشوارى است.
و در جلد 3 صفحه 189 آن را آورده و گفته است كه
دار قطنى در " غرائب مالك " بعد از آنكه آن را
ازطريق فتح بن نصير، از حسان بن غالب آورده و گفته
است: اين از مالك صحيح نيست و فتح و حسان ضعيفند،
و اين حديث، و حديث " مشط "- شانه- ساختگى است.
37- از عبد الله رضى الله عنه، بطور مرفوع آمده
است.ابو بكر تاج اسلام و عمر حله "لباس- سلاح"
اسلام و عثمان اكليل "ديهيم" اسلام و على طبيب
اسلام است.دهبى در الميزان جلد 1 صفحه 310 آن را
آورده و گفته: آن دروغ است.
38- از عبد الله بطور مرفوع آمده است: براى هر
پيامبرى، از امتش خالصانى است و خاصان امتم، ابو
بكر و عمر هستند.
ذهبى گفته است: اين خبر باطل است.
39- از عبد الله بطور مرفوع آمده است: كه رسول
خدا فرمود: اكنون مردى از اهل بهشت، بر شماواردمى
شود، پس از لحظه اى معاويه وارد شد رسول خدا
فرمود: اى معاويه، تو از من و من او توام، و ما با
هم، دم درب بهشت، همانند اين دو خواهيم بود "
اشاره به دو انگشتش فرمود ". و ذهبى آن را در شرح
حال حسن بن شبيب او عبد الله از طريق عبد الله بن
يحيى مودب آورده و گفته است:
حسن، از افراد مورد اعتماد، احاديث نادرست
روايت كرده است.و درشرح حال عبد الله بن يحيى گفته
است.
خبرش باطل است و معلوم نيست كه او كيست؟
40- از ابى بن كعب، بطور مرفوع آمده است:
نخستين كسى كه در قيامت با حق معانقه مى كند"دست
در گردن يكديگر مى اندازند" عمر است.و نخستين كسى
كه در آن، با حق مصافحه مى كند، عمر است.و نخستين
كسى كه دستش گرفته، و به بهشتش مى برند، عمر رضى
الله عنه است.
حاكم، اين حديث را در مستدرك جلد 3 صفحه آورده
ذهبى در تلخيصش گفته است: ساختگى است و در اسنادش
دروغ گو و كذابى است.
من مى گويم: شايد منظورش: فضل بن جبير وراق
باشد كه عقيلى در باره اش گفته است: از حديثش
پيروى نمى شود.
41- از ابراهيم بن حجاج بن منبه سهمى، از پدرش
از جدش، از رسول خدا، آورده است: هر كه را ديديد
كه ابو بكر را به بدى ياد مى كند، به اسلام بدى مى
گويد.
ذهبى در " الميزان " در شرح حال ابراهيم گفته
است: قطعا اين حديث نادرست و ابراهيم مجهول و
گمنام است.كسى جز احمد بن ابراهيم كريزى، از او
روايت نكرده وابن عبد البر و ديگران، حجاج بن منبه
را در زمره صحابه ذكر نكرده اند.
امينى مى گويد: اين مرد و پدرش و جدش از رجال
غيبند و در عالم وضع و سازندگى، از خانواه اى
آفريده شده اند كه نمى داند در كجا زندگى مى كرده
اند.پس اگر ذهبى اينان را نمى شناسد، ايرادى بر او
نيست.
42- از انس بطور مرفوع آمده است: من ابو بكر و
عمر را مقدم نكردم، بلكه خداوند آنها رامقدم كرد و
بر آنها منت گذاشت، پس اطاعتشان كنيد، و از آنها
پيروى نمائيد، و هر كس براى آنها بدى بخواهد، بدى
مرا و اسلام را خواسته است.
ذهبى در شرح حال حسن بن ابراهيم فقيمى واسطى،
آنرا آورده و گفته است: اين حديث باطل و رجالش جز،
حسن، كه او را نمى شناسم مورد اعتمادند.
43- از ابى هريره، بطور مرفوع آمده است: خداوند
مرا از نورش آفريد و ابو بكر را از نورم.و عمر را
از نور ابى بكر و عثمان را از نور عمر آفريد و عمر
چراغ اهل بهشت است.
ذهبى در شرح احمد بن يوسف منبجى گفته است: اين
خبر دروغ است: هيچگدام از آن سه نفر"يعنى رجال
سندش" آن را روايت نكرده اند و آفت آن به نظرم "
منبجى " است.
44- از على رضى الله عنه آمده است: نخستين
كسانى كه از اين امت وارد بهشت مى شوند، ابو بكرو
عمر هستند در حاليكه من با معاويه براى حساب
ايستاده ام.
ذهبى در زمره احاديث راهى آورده است، و ابن
حجر، در لسان الميزان گفته است بهتر است كه اين،
در كتاب " موضوعات " نوشته شود.و عقيلى آن را ذكر
كرده و گفته است: او گمنام است و حديثش غير محفوظ
است.
45- از عبد الله بن عمر، بطور مرفوع آمده
است:جبرئيل بر رسول خدا نازل شد و به او عرض كرده
كه: پروردگار عرض مى فرمايد، هنگامى كه ميثاق
پيامبران را گرفتتم، ميثاق ترا اخذ كردم و ترا
آقاى آنها قرار دادم.
و ابو بكرو عمر را، وزيرت قرار دادم، بعزتم
سوگند كه اگر از من بخواهى آسمان و زمين را زائل
كنم قطعا خواهم كرد. ذهبى در ميزانش، در شرح حال
موسى بن عيسى گفته است.ابن سمعانى، در خطبه كتاب "
البلدان " گفته است: اين حديث باطل است.
46- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: در آخر
امتم، رافضيان قرار دارند كه خود رابه دوستى اهل
بيتم نسبت مى دهند در حالى كه دروغ مى گويند.نشانه
دروغ آنها بدگوئيشان، نسبت به ابو بكر و عمر است
هر كدامتان آنها را ديديد بكشيد كه آنها مشركند.
ابن عدى آن را از احاديث نادرست شمرده است.
47- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: خداوند
به من وحى فرمود كه دخترم را به ازدواج عثمان در
آورم.
ابن عدى آن را از احاديث نادرست عمير بن عمران
حنفى شمرده است.
48- از معاذ، بطور مرفوع آمده است: هنگامى كه
قيامت بپا گرديد، براى ابراهيم و من، دو منبر جلو
عرش نصب مى شود، و براى ابى بكر كرسى اى گذاشته مى
شود و بر آن مى نشيند پس ندا دهنده اى، ندا مى
دهد: خوشا به حالت اى صديق كه ميان خليل و حبيب
قرار دارى.
ذهبى آن را از احاديث نادرست و باطل شمرده، و
از ابى نصر بن ماكولا حكايت كرده: نادرستى آن از
ناحيه محمد بن احمد حليمى است كه از فرزندان حليمه
سعديه است.
49- و بطور مرفوع آمده است: اگر مبعوث نشده
بودم تو اى عمر مبعوث مى شدى.
صنعانى گفته است: اين حديث ساختگى است.
50- بطور مرفوع آمده است: خداوند چيزى در دلم
نيانداخت مگر آنكه آن را در دل بكر ريختم.
بسيارى از نويسندگان.آن رادر زمره فضائل ابى
بكر شمرده و آن رااز مسلميات دانسته اند، و فيروز
آبادى در خاتمه " سفر السعاده " آن را از مشهور
ترين احاديث موضوعه و مفتريانى كه بطلانش با بداهت
عقل معلوم است شمرده است.وعجلونى نيز در كشف
الخفاء " جلد 2 صفحه 419 چنين گفته.و در اسنى
المطالب صفحه 194 گفته است: اين حديث ساختگى است
چنانكه ملا على قادرى آن را در احاديث ساختگى ذكر
كرده است.
51- هر گاه رسول خدا مشتاق بهشت مى شد، ريش ابى
بكر را مى بوسيد.فيروز آبادى در خاتمه " سفر
السعاده " و عجلونى " در كشف الخفاء " جلد 2 صفحه
419 آن را از مشهورترين احاديث موضوعه و مفترياتى
كه بطلانش با بداهت عقل معلوم است شمرده اند.
52- بطور مرفوع آمده است: من و ابو بكر همانند
دو اسب مسابقه هستيم، فيروز آبادى، در سفر گذشته
تصريح به بطلان آن كرده اند، و ابن درويش حوت، "
دراسنى المطالب " صفحه 73 گفته است: اين حديث،
ساختگى است چنانكه ملا على قادرى به نقل از ابن
قيم آن را ذكر كرده است.
53- بطور مرفوع آمده است: خداوند هنگامى كه
ارواح را اختيار كرد روح ابى بكر را اختيار نمود.
اين حديث از احاديث ساختگى مشهور و دروغ هائى
است كه بطلانش با بداهت عقل معلوم است چنانكه
فيروز آبادى در " سفر السعاده" و عجلونى در " كشف
الخفاء " بدان تصريح كرده و ابن درويش حوت در "
اسنى المطالب " صفحه 60 گفته است اين حديث ساختگى
است.چنانكه ملا على به نقل از ابن قيم آن را ذكر
كرده است.
54- از عبد الله بن عمرو بن عاص، بطور مرفوع
آمده است: عيسى بن مريم عليه السلام از آسمان
پائين مى آيد، ازدواج مى كند، برايش فرزند مى شود
و 45 سال زندگى مى كند آنگاه مى ميرد و در قبرم
دفن مى شود پس من و او از ميان ابو بكر و عمر برمى
خيزيم.
ذهبى در " الميزان " جلد 2 صفحه 105 را آورده
وگفته است: اينها احاديث نادرست ساخته شده است.
55- از ابن عبد بطور مرفوع آمده است: من با عمر
و عمر با من است.هر جا كه حلول كنم، هر كس او را
دوست داشته باشد، مرا دوست دارد، و هر كس او را
دشمن داشته باشد، مرا دشمن دارد.
ذهبى در " الميزان الاعتدال " جلد 2 صفحه 58 آن
را روايت كرده و گفته است.
اين دروغ است.و در شرح حال قاسم بن يزيد آنرا
چنين آورده است: عمر با من است و من با عمر و بعد
از من حق با عمر است.هرجا كه باشد، آنگاه گفته
است: مى ترسم كه اين دروغ ساخته شده باشد.
و ابن درويش حوت در " اسنى المطالب " آن را
چنين آورده: " عمر با من است و من با عمر حق بعد
از من با عمر است.هر جا كه باشد " و گفته است، اين
حديث صحيح نيست.
56- از ابن عباس، بطور مرفوع آمده است: ابو بكر
از من به منزله هارون براى موسى است.
اين حديث از ساخته هاى على بن حسين كلبى است كه
محمد بن جرير طبرى آن را آورده و ذهبى در "
ميزانش" جلد 2 صفحه 222 گفته است: اين خبر دروغ
است و كلبى متهم به آن است.
57- از انس بطور مرفوع آمده است.هر كس بر خدا
دروغ ببندد بايد كشته شود و توبه داده نمى شود، و
هركس مرا سب كند بايد كشته شود، و توبه داده نمى
شود، و هر كس ابو بكررا سب كند، بايد كشته شود، و
توبه نمى شود، و هر كس عمر را سب كند، بايد كشته
شود و توبه داده نمى شود، و هر كس عثمان يا على را
سب كند بايد تازيانه زده شود.گفته شده.چرا يا رسول
الله؟ زيرا خداوند مرا و ابو بكر و عمر را از يك
خاك آفريده كه در آن دفن خواهيم شد.
ذهبى گفته است: اين حديث ساختگى است و ابن عدى
گفته است: نادرستى اين حديث از ناحيه يعقوب بن جهم
حمصى است.
58- از انس آمده است: هنگامى كه وقت وفات ابى
بكر صديق فرارسيد، از على بن ابى طالب شنيدم كه مى
گفت: در ميان مردم چهار نفر زير كند كه دو تاى
آنها مرد و دو تاى ديگرشان زن هستند.صفورا دختر
شعيب، خديجه دختر خويلد، عزيز مصر در زمان يوسف، و
ابو بكرصديق كه هنگام وفاتش به من گفت: من فكر
كردم كه فرمان روائى را بعد از خودم به دست عمر بن
خطاب قرار دهم.به او گفتم: اگر آن را در غيرش
قراردهى، ما به آن رضايت نخواهيم داد.
او گفت: خوشحالم كردى كه ترا با آنچه كه از
رسول شنيدم خوشحال مى كنم، گفتم: آن چيست؟ گفت: از
رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: روى پل صراط بر آمدگى
اى است كه آن كسى عبور نمى كند، مگر وسيله على بن
ابى طالب.على به او گفت: آيا تو و عمر را خوسحال
نكنم با آنچه كه از رسول خدا شنيدم؟او گفت: آن
چيست؟ گفتم: رسول خدا برايم گفت: اى على عبور از
پل صراط را براى كسى كه ابو بكر و عمر را سب مى
كند ننويس، زيرا آنها دو آقاى پيرمردان اهل بهشت،
بعد از پيامبرانند.
هنگامى كه خلافت به عمر رسيد، على به من گفت:
اى انس مجارى قلم را از ناحيه خدا، در آفرينش
نگريستم، برايم نبود كه بغير از آنچه كه در سابق
علم خدا واراده اش گذشته بود راضى شوم، زيرا مى
ترسيدم كه اعتراضى از ناحيه من نسبت به خدا
باشد.در صورتى كه از رسول خدا شنيدم كه فرمود: من
خاتم پيامبران، و تو خاتم اوليائى.
خطيب در تاريخش جلد 10 صفحه 357 آن را آورده، و
در صفحه 358 گفته است: اين حديث ساختگى است و
ازدست آورده هاى عمر بن واصل است "يا عليه او
ساخته شده" خدا داناتر است.
59- از ابن عباس بطور مرفوع آمده است: خداوند
مرا با چهاروزير تاييد فرمود، گفتيم: آنها كيانند
يا رسول الله؟ فرمود دو تا از اهل آسمان و دو تا
از اهل زمينند گفتيم: آن در كه از اهل آسمانند
كيانند؟ فرمود: جبرئيل و ميكائيل گفتيم: آنها از
اهل زمين و يا دنيايند كيانند؟ فرمود: ابو بكر و
عمر.
اين حديث از ساخته هاى محمد بن مجيب صائغ است
كه خطيب در تاريخش جلد3 صفحه 298 آن را از طريق او
آورده وگفته است: او دروغ گو و دشمن خدا است، و
فراموشى در حديث دارد.
و ذهبى آن را از طريق معلى بن هلال كذاب و حديث
ساز آورده و در سابق، از احمد نقل كرديم كه اتمام
احاديثش ساختگى است.
60- از جابر بن عبد الله آمده كه گفته است: پيش
رسول خدا بوديم كه فرمود: اينك مردى بر شما وارد
مى شود كه خداوند، بعد از من، كسى را بهتر و بر تر
از او نيافريده، برايش شفاعتى همانند شفاعت
پيامبران است.چيزى نگذشت كه ابو بكر صديق وارد شد،
رسول خدا برخاست، او را برسيد و در بر گرفت.
حافظ ابو بكر، خطيب بغدادى در سال 409 ه آن را
از محمد بن عباس بن حسين ابى بكر قصه گو، شنيده و
گفته است:او شيخ فقيرى بوده كه در مسجد جامع
منصور، و در سر راه ها و بازارها قصه گوئى مى كرده
است خدايا چه اهميتى دارد جناب خطيب حديثى را از
يك آدم قصه گوى سر كوچه و بازار بگيرد؟ و چه ارزشى
دارد حديثى كه ماخذش اين است و داراى اصل محفوظى
نيست؟
و اگر شان احاديث پيامبر اسلام همين است
براسلام درود باد و بر حفاظ آن بينائى "چشمشان
روشن".
61- از ابن مسعود بطور مرفوع آمده است: هيج
مولودى نيست مگر آنكه