5- از جابر بطور مرفوع آمده است: خداوند
يارانم را بر همه عالميان جز از انبياء و
مرسلين بر ترى و از ميان يارانم چهار نفر را
بر گزيد: ابو بكر، عمر، عثمان و على، آنها را
بهترين يارانم قرار داد گرچه همه يارانم
خوبند.
اين حديث از ساخته هاى عبد الله بن صالح،
كاتب " الليث" است كه ذهبى در ميزانش جلد 2
صفحه 47 گفته است: با اين خبر قيامت بر عبد
الله بن صالح بر پا گرديد.
و ازابى زرعه حكايت شده كه او گفته است:اين
حديث باطل است، و خالد مصرى آن را ساخته و در
كتاب عبد الله بن صالح، آن را جاى داده است، و
نسائى گفته است: اين حديث ساختگى است.
6- از عبد الله بن عمر، بطور مرفوع آمده
است: هنگامى كه ابو بكر متولد شد، در همان شب
خداوند بر بهشت عدن توجه كرد و فرمود: سوگند
به عزت و جلالم كه در تو داخل نمى كنم مگر كسى
كه اين مولود را دوست داشته باشد.
ذهبى گفته است: اين حديث ساختگى است و آفت
آن احمد بن عصمت نيشابورى است.
و خطيب بغدادى در تاريخش جلد 3 صفحه 309 آن
را آورده و گفته است:
اين حديث باطل است و در اسنادش چند نفر از
افراد مجهول و گمنام قرار دارند.
7- از ابى هريره بطور مرفوع آمده است: " در
آسمان دنيا هشتاد هزار فرشته براى كسى كه ابو
بكر و عمر را دوست داشته باشد طلب آمرزش مى
كنند، و در آسمان دوم هشتاد هزار فرشته كسى را
كه ابو بكر و عمر را دشمن داشته باشد لعنت
ونفرين مى كنند.
اين حديث از ساخته هاى ابى سعيد حسن بن على
عدوى بصرى است.
خطيب آن را آورده و گفته است:اين حديث را
عدوى به نام كامل بن طلحه ساخته است و تنها
عبد الرواق بن منصور بندار، از ابى عبد الله
زاهد سمرقندى، و او از ابى لهيعه، آن را روايت
كرده است و ابو عبد الله زاهد مجهول و گمنام
است. و لذا عدوى آن را به كامل ثقه است
چسبانده است در هر صورت حديث از ابى لهيعه
بطور محفوظ نيامده است.
آنگاه آن را به طريق ديگر آورده و گفته
است: اين اسناد صحيح است و رجالش همه مورد
اعتماد هستند و عدوى مطلب مهمى را آورده و
مرتكب كار بدى شده.جرات او در ساختن اين حديث
بزرگتر از جراتش در روايت از ابن لهيعة است.
و ديلمى آن را آورده افزوده است: و هر كسى
همه صحابه را دوست داشته باشد از ثقات دور
خواهد بود و ذهبى به ساختگى بودن آن نيز حكم
كرده است.و ابن حجر از طريق ديگر از انس در
كتاب لسان الميزان جلد 4 صفحه 107 آن را آورده
و گفته است: اين با اين اسناد باطل است.
8- از انس آمده است كه: مردى يهودى پيش ابى
بكر آمدو گفت: قسم به آنكه موسى را برانگيخت و
با سخن گفت، من ترا دوست دارم.ابو بكر سرش را
به علامت تحقير او بالا نياورد تا جيرئيل بر
پيامبر اكرم نازل گرديد و گفت: اى محمد خداى
بزرگ براى تو سلام مى فرستد و مى گويد: به
يهودى بگو: خدا آتش را از تو دور كرده است، پس
يهودى محضر رسول خدا حاضر گرديد و اسلام آورد.
و در تعبير ديگر چنين آمده است: خداوند از
او در آتش دو چيز را به خاطر محبت به ابى بكر
دور كرده است: زنجيرها، و غلها بر گردتش نهاده
نمى شود.آنگاه رسول خدا اين مطلب را به او خبر
دادند.
اين حديث از آفات حسن بن على ابى سعيد عدوى
بصرى است كه سيوطى در " اللئالى " گفته است كه
آن ساختگى است، عدوى و غلام خليل، حديث سازند
و بصرى مجهول و گمنام است.
9- از براء بطور مرفوع آمده است ء خداوند
براى ابى بكر در اعلى عليين، قبه اى از ياقوت
سفيد كه با قدرت الهى آويخته است اتخاذ كرده
كه در آن بادهاى رحمت، نفوذ و حلول كرده است.و
براى آن چهار هزار در است كه هر گاه ابو بكر
مشتاق لقاى خدا باشد يكى از آن درها باز مى
شود و از آن رهگذر به خدا مى نگرد!!!.
اين حديث از موضوعات محمد بن عبد الله ابى
بكر اشنانى است.
خطيب در تاريخش جلد 5 صفحه 441 گفته
است:كسى كه اين حديث را بر مثل اين اسنادتركيب
كرده، چنين كسى از دور انداختن حشمت الهى و
جرات بر كذب چيزى فرو گذار نكرده است و از
خذلان و خوارى بخدا پناه مى بريم و از او مى
خواهيم كه ما را از گزند و وسوسه شيطان، مصون
و محروس بدار كه او ولى اينكار و قادر بر
آنست.
و در صفحه 442 گفته است: اشنانى چيزى را كه
خوب نمى توانسته بسازد، وضع مى كرده است نهايت
آنكه "خدا داناتر است" اسناد صحيحه را، از
بعضى كتابها گرفته و بر طبق آنها اين مصيبت ها
راپديد آورده، و اين مطالب را بافته وتركيب
كرده است.
و در جلد 9 صفحه 445 نيز آن را از طريق
احمد بن عبد الله ذراع آورده و گفته است: اين
حديث باطل است و نادرستى آن از ناحيه ذراع است
آورده و گفته است: و اوست كه آن را ساخته است
البته خدا داناتر است و ذهبى آن را در ميزان
الاعتدال، از بافته هاى ابو بكر اشنانى شمرده
است.
10- از انس نقل شده كه گفته انس: هنگامى كه
رسول خدا از غار، خارج شد، ابو بكر ركاب حضرت
را گرفت، پيامبر اكرم به رويش نگاه كرده و
فرمود:
اى ابى بكر آيا به تو بشارت ندهم؟ گفت: چرا
پدر و مادرم فداى تو باد، فرمود:
خداوند فرداى قيامت براى همه، بطور عام، و
براى تو بطور خاص تجلى خواهد كرد.
اين حديث از ساخته هاى محمد بن عبد ابى بكر
تميمى سمرقندى است كه خطيب در تاريخش جلد 2
صفحه 388 گفته است: اين حديث پيش كسانيكه
آگاهى درستى از مصادر حديث دارند، اصلى برايش
نيست و آن محمد بن عبد، از لحاظ سند و متن
ساخته است و داراى احاديث زيادى نظير آنچه كه
ذكر شده مى باشد كه همه آنها دلالت بر بدى حال
و سقوط رواياتش دارند.
و در جلد 12 صفحه 19 آن را از طريق بن عبده
آورده و گفته است: اين حديث باطل است آنگاه آن
را از طريق ديگرى آورده و گفته است: اين نيز،
باطل است، وعلت آن هم ابو حامد بن حسنويه است
كه مورد اعتماد نمى باشد.
و ذهبى در " الميزان " جلد 2 صفحه 232- 221
آن را آورده و گفته است كه: آن از احاديث
موضوعه است.
و ابن عدى آن رادر كاملش روايت كرده و گفته
است: اين باطل است، و در جلد 2 صفحه 369 گفته
است: آن حديث باطل است.و يوسف بن احمد، متهم
شده به اينكه اين حديث را به ابن خليفه
چسبانده است.چنانكه در ميزان الاعتدال جلد 3
صفحه 336 آمده است.
و فيروز آبادى، صاحب قاموس، در خاتمه كتابش
" سفرالسعاده " آن را از مشهور ترين ساخته ها،
در باب فضائل ابى بكر، و از مفترياتى كه
بطلانش با بداهت عقل معلوم است شمرده است.
و سيوطى در اللئالى جلد 1 صفحه 148 آن را
از احاديث موضوعه دانسته و طرفش را تضعيف كرده
است.
و عجلونى در كشف الخفاء جلد 2 صفحه 419 آن
را آورده، و مطالبى نظير گفتار فيروز آبادى آن
گفته است.
و ابن حجر در لسان الميزان جلد 2 صفحه 63
گفته است: براى آن طرقى است كه همه آنها، سست
است.
و ابن درويش حوت، در اسنى المطالب صفحه 63
گفته است: اين حديث ساختگى است، چنانكه ملاعلى
قارى، در كتاب موضاعاتش گفته است.
و حاكم در المستدرك جلد 3 صفحه 78 درحديثى
از جابر بن عبد الله آورده كه: رسول خدا
فرموده است: اى ابو بكر، خدا به تو رضوان اكبر
داده است، بعضى از مردم به او گفتند: منظور از
رضوان اكبر چيست اى رسول خدا؟ فرمود:
خداوند در آخرت براى بندگانش بطور عموم و
براى ابى بكر بطور خصوص تجلى خواهد كرد.
و ذهبى در تلخيص المستدرك، به دنبال اين
حديث چنين افزوده است: اين حديث را محمد بن
خالد ختلى، از كثير بن هشام، از جعفر بن
برقان، از سوقه، روايت كرده كه گمان مى كنم:
محمد آن را وضع كرده باشد.
و در ميزان الاعتدال در شرح ختلى، گفته است
كه: ابن جوزى در " الموضوعات " گفته است كه او
را تكذيب كرده اند، و او از كثير روايت " براى
ابى بكر بطور خصوص تجلى خواهد كرد " را روايت
كرده است.و اين منده گفته است او داراى احاديث
نادرست است.
11- از ابو هريره بطور مرفوع آمده كه رسول
خدا فرموده است: در آن شبى كه به آسمان عروج
داده شدم، از آسمانى نگذشتم، مگر آنكه در آن
يافتم، كه نوشته شده بود: محمد رسول خدا است
وابو بكر صديق جانشين من است.
اين حديث از ساخته هاى عبد الله بن ابراهيم
غفارى است كه ذهبى در ميزان الاعتدال جلد 5
صفحه 235 آن را از طريق خطيب، از محمد بن عبد
الله هلالى بصرى آورده و گفته است: اين خبر
باطل است.سپس آن را با اسناد ديگرى آورده و
گفته است: و آن باطل است.و نمى دانم كسى نقصى
در آن گرفته باشد، زيرا همه آنها مورد
اعتمادند، آنگاه آن را از طريق غفارى آورده و
گفته است: او متهم به كذب است، پس اين حديث از
ناحيه او ساخته شده است.
و سيوطى آن را در " الموضوعات " آورده و
گفته است: ابن عدى، با اسنادش آن را از غفارى،
ازعبد الرحمن بن زيد بن اسلم آورده و گفته
است: اين حديث صحيح نيست، غفارى حديث ساز است،
و اسنادش باتفاق ضعيف است.
و ابن حجر در " تهذيب التهذيب " " جلد 5
صفحه 138 به نقل از ابن حبان، از طريق عبد
الله بن عمر آن را چنين آورده است: " در شبى
كه به آسمان سير داده شدم، از آسمانى به آسمان
ديگر نرفتم مگر آنكه ديدم نوشته است: محمد
رسول خدا است ابو بكر صديق است."
ابن حبان گفته است: اين خبر باطل است و
مصيبت اين خبر از ناحيه عبد الله ابن ابراهيم
است.
12- از انس بطور مرفوع آمده است: " خدا در
هر شب جمعه صد هزار نفر را از آتش جهنم، آزاد
مى كند مگر دو طائفه را، كه در امتم هستند و
از آن نيستند و آنان را در زمره آزاد شدگان از
اهل كبائر، آزاد نمى كند، بلكه با بت پرستان
هم زنجيرند، آنان دشمنان ابو بكر و عمر هستند
كه مسلمان نيستند، بلكه يهود اين امتند!.
سپس گفته: بدانيد لعنت خدا، بر دشمنان ابى
بكر و عمر و عثمان و على.
اين حديث، از ساخته هاى مسره بن عبد الله
ابى شاكر، غلام متوكل است كه خطيب در تاريخش
جلد 272 13 گفته است: اين حديث دروغ و ساختگى
است.و رجال ياد شده در اسناد آن، تمامى مورد
اعتماد ائمه حديثند مگر مسره، و نادرستى حديث
ازناحيه اوست، به علاوه او ادعا كرده كه اين
را از ابى زرعه شنيده، در صورتيكه او چهار سال
قبل مرده بوده، چون ابا زرعه در سال 264 ه فوت
كرده، ولى مسره حديث مذكور را از ابى زرعه در
" رى " سال 268 ه روايت كرده است.
و ذهبى در ميزان الاعتدال جلد 3 صفحه 162
آن را ساخته هاى مسره شمرده است.
13- از انس آمده است كه: رسول خدا، كتفهاى
ابى بكر و عمر را، بهم متصل كرد و فرمود: شما
وزيرانم در دنيا و آخرت هستيد، مثل من و شما
در بهشت همانند پرنده اى است كه در آن مى پرد،
من به منزله سينه و شما به منزله پرهاى آن
هستند، من و شما در بهشت مى گرديم و آفريدگار
جهان را زيارت مى كنيم، من و شما در مجالس
بهشت مى نشينيم، گفته شد: مگر در بهشت مجالسى
است؟ فرمود: آرى مجالس و سرگرمى است، گفته شد:
سرگرمى بهشت چيست؟
فرمود: آشيانه اى است از نى، از كبريت
احمر، فرشش از در مرطوب است، پس بادى از زير
عرش كه به آن طيبه مى گويند مى وزد، و آن نى
ها به حركت مى آيد، و صدائى از آن خارج مى شود
كه بهشتيان، دنيا و حوادث آن را فراموش مى
كنند:
اين حديث، از ساخته هاى زكريا بن دريد كندى
است كه ابن حبان آورده و گفته است: ساختگى است
و آفت آن زكريا است.
و ذهبى در " الميزان " جلد 1 صفحه 348 از
ابن حبان دو جمله از آن را، حكايت كرده و گفته
است: آن دو جمله را احمد بن موسى بن معدان، در
حران، و زكريا بن دريد، براى ما، با نسخه
ساختگى روايت كرده كه روا نيست از آن روايت
كردن.
14- ازانس بطور مرفوع آمده است: براى خدا
شمشير است در نيام، مادامى كه عثمان زنده است
وقتيكه او كشته شد، آن شمشير برهنه مى شود و
تا قيامت در غلاف نخواهد رفت.
اين حديث را ابن عدى آورده و گفته است:
ساختگى است وآفت آن عمرو بن قائد است و استادش
موسى بن سيار نيز كذاب است.
و ذهبى در ميزانش جلد 2 صفحه 299 گفته
است:نادرستى آن آشكار است.
15- از انس بطور مرفوع آمده است: جبرئيل بر
من نازل شد و با او قلمى از طلاى ناب بود و
گفت: خداوند على اعلى، بر تو سلام مى فرستد و
مى گويد:
حبيبم، اين قلم را از بالاى عرش براى
معاويه بن ابى سفيان هديه فرستادم و آن به او
برسان و به او دستور بده، با خطش و با اين قلم
آيه الكرسى را بنويسد و بعد از نوشتن و نقطه
گذارى، آنرا بر شما عرضه كند كه من براى او
ثوابى، برابر با هر كسى كه آن را تا روز قيامت
مى خواند قرارداده ام، رسول فرمود: كيست كه
ابى عبدالرحمن را، حاضر كند؟ ابو بكر بر خاست
و رفت، پس از چندى، باتفاق از خدمت رسول خدا
رسيدند و بر حضرتش سلام كردند، حضرت جواب
سلامشان را داد آنگاه به معاويه فرمود اى
معاويه اين قلمى است كه خدا برايت از بالاى
عرش هديه فرستاده است تا با آن آيه الكرسى را
با خطت بنويسى و بر من عرضه نمائى و خدا را بر
اين نعمت بزرگ كه بر تو ارزانى داشته شكر و
سپاس به جاى آرى، زيرا خدا برايت ثواب هر كسى
را كه از وقت نوشتن تا قيامت آنرا مى خواند
نوشته است، آنگاه معاويه قلم را از دست رسول
گرفت و آن را بالاى گوشش نهاد: پس پيامبر اكرم
گفت: خدايا تو مى دانى كه من آنرا به او دادم
و سه باراين جمله را تكرار كرد، پس ازآن،
معاويه دو زانو در برابر رسول خدا نشست و
همواره خدا را بر اين نعمت شكر مى كرد، تا
آنكه دوات و صحيفه اى آورد و قلم را گرفت و
همچنان با آن، آيه الكرسى را با بهترين خط مى
نوشت و بر رسول خدا عرضه كرد.رسول خدا فرمود:
اى معاويه، خداوند برايت از ثواب، برابر ثواب
هر كسى كه از آن تا روز قيامت مى خواند نوشته
است.
همه گفتند، كه اين حديث ساختگى است و بيشتر
رجالش گمنامند.و اين جوزى آن را ساخته هاى
حسين بن يحيى ختانى مى داند، چنانكه در ميزان
الاعتدال جلد 1 صفحه 257 آمده است.
و بنظر ذهبى اين حديث، باطل است و گويا
احمد بن عبد الله ايلى، آن را ساخته
است.چنانكه در الميزان جلد 1 صفحه 52 آمده
است.
و ابن حجر در لسان الميزان آورده است كه:
عامل نادرستى اين حديث منحصر به احمد ايلى
است.كه آن را ساخته است.
و نقاش در الموضاعات، آن را با لفظ
مختصرترى آورده و گفته است: اين حديث بى شك
ساختگى است كه احمد و يا حسين آن را ساخته
اند.
16- از جابر آمده است كه: رسول خدا با
جبرئيل در مورد اينكه، معاويه را كاتبش قرار
دهد مشورت كرد، جبرئيل گفت: او را كاتب قرارده
كه امين است.
ابن عساكر در تاريخش، با اسناد خويش آن را
از طريق سرى بن عاصم ابى عاصم همدانى، كه يكى
از دروغ گويان حديث ساز بوده، و حسن بن زياد
كه همان لولوى كذاب حديث ساز است، و قاسم بن
بهرام كه مشترك ميان ثقه و كذاب است، آورده.و
ابن كثيردر البدايه و النهايه جلد 5 صفحه 354
آن را تضعيف كرده و گفته است: شگفت از حافظ بن
عساكر است.كه با آن همه عظمت و آگاهى بر فن
حديث كه از همه معاصران، بلكه كسانيكه پيش از
او بودند آگاهى بيشتر داشته، چگونه در تاريخش
اين حديث و نظائرش را مى آوردو هيچ گونه حرفى
در باره آنها، نه بطور صريح، و نه زير پرده،
نمى زند، و حال آنها را بيان نمى كند؟ در
صورتى كه چنين كارى درست نيست و خدا داناتر
است.
و ذهبى در ميزانش جلد 3 صفحه 95 از امير
المومنين، بطور مرفوع آن را از طريق اصرم بن
حوشب حديث ساز خبيث آورده، و آن را از احاديث
نادرست محمد بن عبد المجيد شمرده است.
17- از عباده بن صامت آمده كه گفته
است:خداوند به پيامبرش وحى كرد كه معاويه را
به عنوان كاتب اخذ كند، زيرا كه او امين است.
طبرانى در اوسط، از محمد بن معاويه زيادى،
ازاحمد بن عبد الرحمن حرانى، از محمد بن زهير
سلمى از ابى محمد، ساكن بيت المقدس، آن را
آورده و گفته است محمد بن معاويه كذاب و
استادش امين نيست وسلمى و استادش شناخته شده
نيستند، وبراى حديث، طرق ديگر نيز هست كه همه
آنها باطل است.
و ذهبى در الميزان جلد 3 صفحه 59 آن را
آورده و گفته است: اين خبر باطل و شايد محمد
بن زهير سلمى، متن آن را به دروغ ساخته است.و
در باره احمد حرانى، ابو عروه گفته است: در
دينش امين نيست. امينى مى گويد:
چگونه ممكن است اين روايت، از عباده بن
صامت صحيح باشد در صورتى كه او، شام را بر
معاويه شورانده و فاسد كرده بود، معاويه ناگز
برنامه اى به عثمان در مدينه نوشت و در آن
متذكر شد كه: عباده شام را بر من و اهلش فاشد
كرده، يا او را به مدينه فراخواند و يا به من
اجاره بده كه اورا از شام بيرون كنم؟ عثمان در
پاسخ او نوشت: او را به خانه اش در مدينه گسيل
دار.
معاويه، عباده را به مدينه فرستاد و او به
خانه عثمان كه در آن جز مردى از سابقين و يا
تابعين وارد گرديد و در ناحيه از آن، جلوس كرد
و عثمان به او نگريست و گفت: وضع ما يا شما
چگونه است اى عباده؟ او برخاست و گفت: من از
رسول خدا ابا القاسم شنيدم كه مى فرمود: بعد
از من امور شما به دست افرادى مى افتد:چيزهائى
را كه شما منكر مى دانيد برايتان معروف جلوه
مى دهند و آنچه را كه شما معروف مى دانيد منكر
شمارند، پس طاعتى براى كسى كه معصيت مى كند
نيست و نسبت به پروردگار تان گمراه نگرديد.قسم
به آنكه جان عباده در دست اوست فلانى "معاويه
" از آنها است.
ديگر عثمان به او چيزى نگفت.
18- از ابى هريره بطور مرفوع آمده است:
امناء پيش خداسه نفرند: من "رسول خدا"، جيرئيل
ومعاويه.
خطيب و نسائى و ابن حبان گفته اند: اين
حديث باطل و ساختگى است.و خطيب در تاريخش جلد
11 صفحه 8 معتقد است كه نادرستى اين حديث، از
ناحيه بردانى است.
و ابن عدى گفته است: از هر جهت اين حديث
باطل است و حاكم طرق اين حديث را تضعيف كرده و
در آن جمعى از دروغ گويان و حديث سازان قرار
دارند.