آشنائى با علوم اسلامى جلد ۲
كلام ، عرفان ، حكمت عملى

علامه شهيد حاج شيخ مرتضى مطهرى

- ۷ -


درس هفتم: شيعه 1

اكنون نوبت آن است كه به كلام شيعه ولو مختصر بپردازيم . كلام به معنی ‏استدلال عقلی و منطقی درباره اصول اعتقادی اسلام در شيعه وضع خاص و ممتازی‏ دارد .
كلام شيعه از طرفی از بطن حديث شيعه بر می‏خيزد و از طرف ديگر با فلسفه‏ شيعه آميخته است . در گذشته ديديم كه كلام اهل سنت و جماعت ، جريانی بر ضد سنت وحديث تلقی شد ، ولی كلام شيعه نه تنها بر ضد سنت و حديث نيست‏
، در متن سنت و حديث جا دارد .
سر مطلب از نظر حديثی اين است كه احاديث شيعه بر خلاف احاديث اهل‏ تسنن ، مشتمل است بر يك سلسله احاديثی كه در آنها منطقا مسائل عميق‏ ماوراء الطبيعی يا اجتماعی مورد تجزيه و تحليل واقع شده است . 

در احاديث اهل تسنن تجزيه و تحليلی درباره اين موضوعات صورت نگرفته ‏است . مثلا اگر سخن از قضا و قدر و اراده شامله حق و از اسماء و صفات‏ باری ، و از روح و انسان ، و از عالم بعد از مرگ و حساب و كتاب و صراط و ميزان ، و از امامت و خلافت و امثال اين مسائل به ميان آمده است هيچ‏ گونه بحثی در اطراف آنها انجام نشده و توضيحی صورت نگرفته است . ولی‏ در احاديث شيعه همه اين مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است . يك مقايسه ميان ابواب حديث صحاح سته با ابواب حديث كافی كلينی مطلب‏ را روشن می‏كند .
عليهذا در خود احاديث شيعه " تكلم " به معنی تفكر عقلانی و تجزيه و تحليل ذهنی صورت گرفته است . به همين جهت شيعه به دو گروه اهل الحديث‏ و اهل الكلام تقسيم نشد ، آنچنانكه اهل تسنن تقسيم شدند .
ما در درسهای گذشته ، بر اساس منابع اهل تسنن ، چنين گفتيم كه اولين‏ مسأله‏ای ك ه به عنوان اصل اعتقادی در ميان مسلمين مطرح شد ، مسأله " كفر فاسق " بود كه وسيله خوارج در نيمه اول قرن اول مطرح شد . پس از آن ، مسأله اختيار و آزادی بود كه از ناحيه دو نفر يكی به نام معبد جهنی و يكی‏ ديگر به نام غيلان دمشقی مطرح و دفاع شد ، و اين عقيده بر خلاف عقيده‏ای‏ بود كه حكام اموی آن را تبليغ و ترويج می‏كردند . پس از آن در نيمه اول‏ قرن دوم عقيده و حدت صفات و ذات از طرف جهم بن صفوان مطرح شد و آنگاه‏ واصل بن عطاء و عمرو ابن عبيد به عنوان پايه گذاران اولی مكتب معتزله‏ عقيده آزادی و اختيار را از معبد و غيلان ، و عقيده وحدت ذات و صفات را .

از جهم بن صفوان گرفتند و در مورد كفر و يا ايمان فاسق عقيده منزله بين‏ المنزلتين را اختراع كردند و به بحث وچون و چرا در برخی مسائل ديگر پرداختند و به اين ترتيب كلام اسلامی پايه گذاری شد . آری اين است نوع تفسير و توجيه پيدايش بحثهای عقلی دينی اسلامی از نظر مستشرقان و اسلامشناسان غربی و شرقی . اين گروه ، عمدا يا سهوا بحثهای استدلالی و عقلی عميقی را كه اولين بار وسيله اميرالمؤمنين علی عليه‏السلام طرح شده فراموش می‏كنند . حقيقت اين است كه طرح بحثهای عقلی عميق در معارف اسلامی اولين بار وسيله علی عليه‏السلام در خطب و دعوات و مذاكرات آن حضرت مطرح شد . او بود كه اولين بار درباره ذات و صفات باری و درباره حدوث و قدوم ، بساطت و تركب ، وحدت و كثرت و غير اينها بحثهای عميقی را طرح كرد كه‏ در نهج البلاغه و روايات مستند شيعه مذكور است . آن بحثها رنگ و بوی و روحی دارد كه با روشهای كلامی معتزلی و اشعری و حتی كلامهای برخی علمای‏ شيعی كه تحت تأثير كلامهای عصر خود بوده‏اند كلاملا متفاوت است . ما در كتاب " سيری در نهج البلاغه " و همچنين در مقدمه جلد پنجم " اصول فلسفه و روش رئاليسم " در اين باره بحث كرده‏ايم .

مورخان اهل تسنن اعتراف دارند كه عقل شيعی از قديم الايام عقلی فلسفی‏ بوده است ، يعنی طرز تفكر شيعی از قديم ، استدلالی و تعقلی بوده است . تعقل و تفكر شيعی نه تنها با تفكر حنبلی كه از . اساس منكر به كار بردن استدلال در عقايد مذهبی بود ، و با تفكر اشعری كه‏ اصالت را از عقل می‏گرفت و آنرا تابع ظواهر الفاظ می‏كرد مخالف و مغاير است ، با تفكر معتزلی نيز با همه عقل گرايی آن مخالف است ، زيرا تفكر معتزلی هر چند عقلی است ولی جدلی است نه برهانی ( 1 ) . و به همين جهت‏ است كه اكثريت قريب به اتفاق فلاسفه اسلامی شيعه بوده‏اند . حيات فلسفی‏ اسلامی را فقط شيعه حفظ كرده است و شيعه اين روح را از پيشوايان خود دارد ، خصوصا پيشوای اول اميرالمؤمنين علی عليه‏السلام .

فلاسفه شيعه ، بدون آنكه فلسفه را به شكل كلام در آورند و از صورت حكمت‏ برهانی به صورت حكمت جدلی خارج سازند ، با الهام از وحی قرآنی و افاضات پيشوايان دينی ، عقايد اصيل اسلامی را تحكيم كردند . از اينرو اگر ما بخواهيم متكلمين شيعه را بر شماريم و مقصودمان همه كسانی باشد كه‏ درباره عقايد اسلامی شيعه تفكر عقلی داشته‏اند ، هم جماعتی از راويان حديث‏ و هم جماعتی از فلاسفه شيعه را بايد جزء متكلمين بشماريم ، زيرا چنانكه‏ گفتيم حديث شيعه و فلسفه شيعه هر دو وظيفه علم كلام را بهتر از خود علم‏ كلام انجام داده‏اند . اما اگر مقصود ما از متكلمين جماعتی باشد كه تحت تأثير متكلمان معتزلی‏ و اشعری به حكمت جدلی مجهز بوده‏اند ، ناچار گروه خاصی را بايد مورد نظر قرار دهيم . ولی ما دليلی نمی‏بينيم كه تنها آن گروه خاص را مورد توجه‏ قرار دهيم .

بگذريم از بيانات ائمه اطهار عليهم السلام درباره " عقايد " كه به‏ صورت خطبه و روايت و دعا در دست است ، در ميان مؤلفان شيعی اولين‏ فردی كه در مورد " عقا يد " كتاب تأليف كرده است علی بن اسماعيل ابن‏ ميثم تمار است . ميثم تمار خود مردی خطيب و سخنور بوده و از صاحبان سر اميرالمؤمنين علی عليه‏السلام محسوب می‏شود . علی بن اسماعيل نواده اين مرد بزرگ است . اين مرد معاصر عمر و بن عبيد و ابوالهذيل علاف از متكلمان‏ معروف نيمه اول قرن دوم و از پايه گذاران طبقه اول كلام معتزلی است . در ميان اصحاب امام صادق عليه‏السلام گروهی هستند كه خود امام صادق‏ عليه‏السلام آنها را به عنوان " متكلم " ياد كرده است از قبيل هشام بن‏ الحكم ، هشام بن سالم ، حمران بن اعين ، ابوجعفر احول معروف به مؤمن‏ الطاق ، قيس بن ماصر و غيرهم .

در كتاب كافی داستانی از مباحثه اين گروه با يكی از مخالفين در حضور امام صادق عليه‏السلام كه موجب نشاط خاطر امام شده بود نقل می‏كند . اين طبقه نيز در نيمه اول قرن دوم هجری می‏زيسته‏اند . اين گروه پرورش‏ يافته مكتب امام صادق عليه‏السلام بودند و اين خود می‏رساند كه ائمه اهل‏ البيت عليهم‏السلام نه تنها خود به بحث و تجزيه و تحليل مسائل كلامی‏ می‏پرداخته‏اند ، گروهی را نيز در مكتب خود برای بحثهای اعتقادی تربيت‏ می‏كرده‏اند . هشام بن الحكم همه برجستگيش در علم كلام بود ، نه در فقه يا حديث يا تفسير . امام صادق عليه‏السلام او را كه در آن وقت جوانی نو خط بود از ساير اصحابش بيشتر گرامی می‏داشت و او را بالا دست ديگران‏ می‏نشاند . همگان در تفسير اين عمل امام اتفاق نظر دارند كه اين تجليلها فقط به علت متكلم بودن هشام بوده است . امام صادق عليه‏السلام با مقدم داشتن هشام متكلم بر ارباب فقه و حديث ، در حقيقت می‏خواسته است ارزش بحثهای اعتقادی را بالا ببرد و كلام را بالا دست فقه و حديث بنشاند . بديهی است كه اين گونه رفتارهای ائمه اطهار تأثير بسزايی داشته در ترويج علم كلام و در اينكه عقل شيعی از ابتدا عقل‏ كلامی و فلسفی گردد .

حضرت رضا عليه‏السلام شخصا در مجلس مباحثه‏ای كه مأمون از جمع متكلمان‏ مذاهب تشكيل می‏داد شركت می‏كرد و به مباحثه می‏پرداخت . صورت اين‏ جلسات در متن كتب شيعه محفوظ است . مستشرقان و اسلامشناسان غربی و شرقی همچنانكه مساعی اميرالمؤمنين علی‏ عليه‏السلام رامسكوت می‏گذارند ، همه اين جريانات را كه وسيله ائمه اطهار در راه احياء بحثهای عقلی در امور اعتقادی دينی صورت گرفته است ناديده‏ می‏گيرند و اين مايه شگفتی است .

فضل بن شاذان نيشابوری از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی‏ عليهم‏السلام ، كه قبرش در نيشابور است ضمن اينكه فقيه و محدث بوده ، متكلم نيز بوده است ، كتب زيادی در كلام از او نقل می‏شود . خاندان نوبخت كه بسيارند ظاهرا عموما متكلم بوده‏اند . از فضل ابن ابی‏ سهل بن نوبخت گرفته كه در زمان هارون در رأس كتابخانه معروف بيت‏ الحكمة بود و از مترجمين معروف فارسی به عربی به شمار می‏رود تا اسحاق بن ابی‏سهل بن نوبخت و پسرش اسماعيل بن اسحاق بن‏ ابی‏سهل ابن نوبخت و پسر ديگرش علی بن اسحاق و نواده‏اش ابوسهل اسماعيل‏ بن علی بن اسحاق بن ابی‏سهل بن نوبخت كه او را شيخ المتكلمين در شيعه‏ لقب داده‏اند و حسن بن موسی نوبختی خواهرزاده اسماعيل بن علی وعده‏ای ديگر از اين خاندان همه از متكلمين شيعه‏اند . ابن قبه رازی در قرن سوم و ابوعلی بن مسكويه حكيم و طبيب معروف اسلامی‏ صاحب كتاب " طهارش الاعراق " نيز از متكلمين شيعه در اوايل قرن پنجم‏ است .

متكلمين شيعه فراوانند . خواجه نصيرالدين طوسی فيلسوف و رياضيدان‏ معروف صاحب كتاب " تجريد الاعتقاد " و علامه حلی فقيه معروف و شارح‏ " تجريد الاعتقاد " از متكلمان معروف قرن هفتم می‏باشند . خواجه نصير الدين طوسی كه خود حكيم و فيلسوفی متبحر است با تأليف‏ كتاب ، " تجريد الاعتقاد " محكمترين متن كلامی را آفريد . پس از " تجريد " هر متكلمی اعم از شيعه و سنی كه آمده است به اين متن توجه‏ داشته است . خواجه نصيرالدين تا حد زيادی كلام را از سبك حكمت جدلی به‏ سبك حكمت برهانی نزديك كرد . ولی در دوره‏های بعدتر كلام تقريبا سبك‏ جدلی خود را به كلی از دست داد ، همه پيرو حكمت برهانی شدند و در حقيقت " كلام " استقلال خود را در مقابل " فلسفه " از دست داد .

فلاسفه شيعی متأخر از خواجه مسائل لازم كلامی را در فلسفه مطرح كردند و با سبك و متود فلسفی آنها را تجزيه و تحليل كردند و از متكلمين كه با سبك قديم وارد و خارج می‏شدند موفق‏تر بودند . مثلا صدرالمتألهين يا حاجی سبزواری اگر چه در زمره متكلمان به شمار نيامده‏اند، اما از نظر اثر وجودی از هر متكلمی اثر وجودی بيشتر داشته‏اند. حقيقت اين است كه اگر به متون اصلی اسلام ، يعنی قرآن ، نهج البلاغه ، روايات و ادعيه مأثوره از اهل بيت مراجعه كنيم اين سبك را از آن سبك‏ ، به زبان و منطق اصلی پيشوايان دينی نزديكتر می‏بينيم . در اينجا ناچاريم‏ به همين اشاره قناعت نماييم .


پى‏نوشتها:

1- ما در درسهای " كليات فلسفه " فرق حكمت مشائی و حكمت اشراقی و حكمت ذوقی و حكمت جدلی ( = كلامی معتزلی و اشعری ) را روشن كرده‏ايم.