تفسير نور
(جلد پنجم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۸ -


ابوذر و آيه ى كنز 
O ابوذر غفارى ، صحابى بزرگوار پيامبر، در اعتراض به زراندوزى هاى معاويه و عثمان و عمّال حكومت و حيف و ميل اموال عمومى ، صبح و شام اين آيه را با صداى بلند در برابر معاويه و سپس در مقابل عثمان مى خواند و مى گفت : اين آيه مخصوص مانعان زكات نيست و هر نوع زراندوزى را شامل مى شود.
در تفسير شريف الميزان آمده است كه از برخوردهاى ابوذر با عثمان و معاويه و كعب الا حبار، بر مى آيد كه ثروت اندوزى در جامعه ى فقير حرام است ، گرچه از راه حلال باشد و زكاتش پرداخت شده باشد.
البتّه برخى آن را به اجتهاد شخصى ابوذر نسبت مى دادند، ولى خودش ‍ مى گفت : ((ما قلتُ لهم الاّ ما سَمعتُ من نبيّهم )) آنچه گفته ام از پيامبر شنيده ام . از طرفى صراحت و صداقت ابوذر هم مورد تاءييد پيامبر است .
از فرازهاى برجسته ى زندگى ابوذر، همين امر به معروف و نهى از منكر او نسبت به حكّام ، در زمينه ى ريخت وپاش هاى اقتصادى است و نزاعش با عثمان بر سر مال و مقام نبود، بلكه اعتراض به يك منكر اجتماعى بود.
سرانجام عثمان ، اين صحابى پارسا و انقلابى را به شام تبعيد كرد، از شام هم به بدترين وضعى به مدينه آوردند، سپس به ((ربذه )) تبعيد شد و در تبعيدگاه ، مظلومانه جان سپرد. و اين نيز از فرازهاى ناپسند وننگين حكومت عثمان بود.
ديگران براى تبرئه ى عثمان ، كوشيده اند تا به ابوذر تهمت سوسياليست بودن و فكر اشتراكى داشتن و مخالفت با مالكيّت خصوصى بزنند، امّا علامه امينى قدّس سرّه در الغدير، بحث مبسوطى در ردّ اين اتهام دارد.(210)
تبعيدهاى مكرّر ابوذر به خاطر مناقشات او با حكومت و فريادهاى اعتراض آميزش بر ضدّ روش مالى عثمان و زراندوزى معاويه و توجيه گرى هاى كعب الا حبار، در كتب تاريخى شيعه و اهل سنّت آمده است ،(211) هر چند برخى خواسته اند به نوعى توجيه كنند و اين مناقشات را به حساب آزادى بيان و عقيده در دوره ى عثمان بگذارند، يا آنكه تبعيد آن صحابى بزرگوار را به عنوان اينكه ((دفع شرّ مهم تر از كسب منفعت است )) بدانند و حضورش را در مدينه و شام ، شرّ تلقّى كنند و تبعيدش را رعايتِ مصلحت به شمار آورند،(212) ولى اين رفتار ننگ آلود با يار صديق و پرهيزكار پيامبر كه زبان صريح و اعتراض دلسوزانه اش تنها با انگيزه ى عمل به وظيفه در برابر انحرافات بود، هيچ توجيه و تاءويلى نمى پذيرد.
پيام ها : 
1- همه ى علماى اهل كتاب ، بد نيستند.(213) (كثيراً من الا حبار)
2- سوء استفاده از موقعيّت ها، حرام است وبزرگ ترين خطر براى علماى دين ، فساد مالى است . (لياءكلون اموال الناس بالباطل ) (كسانى كه متولّى موقوفات اند و آنها را در مسير اهداف وقف شده مصرف نمى كنند، از مصاديق اين آيه مى باشند)
3- بهره گيرى علما از مال مردم و بهره نرساندن به آنان ، موجب بى رغبتى مردم به دين مى شود و مصداقِ ((صدّ عن سبيل اللّه )) است . (لياكلون اموال الناس ... و يصدّون عن سبيل اللّه )
4- بازداشتن علماى يهود و نصارى مردم را از راه حقّ، به خاطر دست يابى به دنياست . (يكنزون ... يصدّون )
5- در اسلام ، محدوديّتى براى سرمايه نيست ، امّا راه تحصيل آن شروطى دارد و زراندوزى و بدمصرف كردن ثروت حرام است . (الذين يكنزون ... ولاينفقونها فى سبيل اللّه ) (وقتى زراندوزى حرام باشد، احتكارِ ضروريّات قطعاً حرام است )
6- مال اندوزى يك بلاى اجتماعى است و بدتر از آن حرص است و بدتر از آن احتكار وپنهان كردن است . چون مشكلات بسيارى را براى جامعه فراهم مى كند. (الذين يكنزون ... ولا ينفقونها)
7- دنياپرستى علما و زراندوزى ثروتمندان ، سبب قهر الهى است . (فبشّرهم ...)
8- جمع آورى طلا و نقره و پول ، و انفاق نكردن و احتكار آن ، گناه كبيره است . چون وعده ى عذاب به آن داده شده است . (الذين يكنزون ... عذاب اليم )
تفسير آيه : (35) يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُم ْوَظُهُورُهُمْ هَذاَ مَا كَنَزْتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ
ترجمه : 
روزى كه آن طلاها و نقره ها، در آتش دوزخ گداخته مى شود و با آنها پيشانى ها و پهلوها و پشت هاى آنان را داغ مى نهند، (فرشتگان عذاب به آنان مى گويند:) اين است آنچه براى خود اندوختيد (و به محرومان نداديد)، پس مزه ى آنچه را كه مى اندوختيد بچشيد!
نكته ها : 
O كلمه ى ((تُكوى )) از ريشه ((كىّ))، به معناى چسباندن چيز داغ به اعضاى بدن است .
O انتخاب اين سه موضع از بدن براى داغ نهادن ، يا براى آن است كه گرما از اين سه نقطه زودتر به درون بدن سرايت مى كند،(214) يا براى اين است كه ثروتمندان با چهره به فقيران عبوس مى كنند، با پهلو بى اعتنايى و با كمر، پشت به آنان مى كنند، يا اينكه مراد از صورت ، جلوى بدن است و مراد از كمر، عقب بدن و مقصود از پهلو، دو طرف بدن . يعنى كنايه از گداختن همه ى بدن است .
O امام صادق عليه السّلام ، با استناد به اين آيه ، ترك زكات را از گناهان كبيره دانسته اند.(215)
O در روايتى ابوذر مى گويد: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كنار كعبه دوبار فرمودند: ((هم الا خسرون و ربّ الكعبة ))، به خداى كعبه قسم ! آنان زيانكارترين هستند. پرسيدم : پدر و مادرم فدايت ! منظورتان چه كسانى است ؟ فرمود: زراندوزان .(216)
پيام ها : 
1- خداوندى كه انسان ها را به همان صورت اوّل زنده مى كند، مى تواند جمادات و طلا و نقره را هم به همان صورتِ دنيوى ، حاضر سازد. (هذا)
2- كيفر وپاداش انسان در قيامت ، با اعمال او در دنيا متناسب است . (هذا ماكنزتم )
3- يكى از ابزارهاى شكنجه در قيامت ، اموال دنيوى است . (هذا ماكنزتم )
4- در قيامت ، خداوند شيرينى مال و ثروت را از ذائقه ى زراندوزان در مى آورد. (فذوقوا)
تفسير آيه : (36) إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِى كِتَبِ اللّهِ يَوْمَ خَلَق َالسَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَآ اءَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ اءَنفُسَكُمْ وَقَتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَتِلُونَكُمْ كَآفَّةً وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ
ترجمه : 
همانا تعداد ماهها نزد خداوند، در كتابِ (آفرينش ) خدا و از روزى كه آسمان ها و زمين را آفريد، دوازده ماه است ، كه چهارماه از آن (جنگ ) حرام است ، اين آيين ثابت و پابرجاست . پس در اين ماهها، با جنگ و خونريزى بر خود ستم نكنيد و جملگى با همه ى مشركان بجنگيد، آن گونه كه آنان همگى با شمامى جنگند و بدانيد كه خداوند باپرواپيشه گان است .
نكته ها : 
O سال ، دوازده ماه دارد و كلمه ى ((شَهر)) (ماه ) نيز دوازده بار در قرآن آمده است .(217)
O عدد دوازده كه بارها در قرآن آمده است ، عدد مباركى است ، تعداد رهبران بنى اسرائيل و چشمه هاى آب زلال كه با معجزه ى موسى عليه السّلام جوشيد، عدد امامان اهل بيت و... دوازده است .
O چهار ماهى كه جنگ در آن حرام است عبارتند از: ذى القعده ، ذى الحجّه ، محرّم و رجب . سه ماه اوّل پى در پى است .(218)
O نظام حركت ماه به دور زمين و چرخشى كه به اراده ى الهى در منظومه ى شمسى در طول سال است ، از آغاز خلقت بر اين كرات حاكم بوده است .
O احترام ماههاى حرام تا وقتى است كه دشمن از آن سوء استفاده نكند و در اين ماهها حمله و هجوم نياورد والاّ اگر دشمن حمله كرد، دفاع لازم است . طبق آيه ى 194 سوره بقره : (والحُرمات قصاص ، فمَن اعتَدى عليكم فاعتَدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم )، همه ى چيزهاى مورد احترام ، قابل قصاص است . هر كس از قانون عدم تعرّض ، سوء استفاده كرد و بر شما تجاوز كرد، شما هم به همان گونه عمل كنيد.
O تعبير ثابت و پا بر جا بودن اين آيين ، شايد اشاره به اين باشد كه احترام چهارماه در همه ى اديان آسمانى ثابت بوده است . (طبق روايات )
O در برخى روايات از امام باقر عليه السّلام ، دوازده امامِ پس از پيامبر اسلام ، به عنوان تاءويل اين آيه شمرده شده است .(219)
پيام ها : 
1- بهترين تقويمِ تاريخ و زمان بندى ، آن است كه ثابت ، طبيعى و همگانى باشد. ماههاى قمرى اين سه ويژگى را دارند. (عدّة الشهور...)
2- وجود ماههاى دوازده گانه ، به تدريج شكل نگرفته است ، بلكه از آغاز پيدايش زمين و آسمان بوده است . (اثنا عشر شهرا... يوم خَلق )
3- رزمندگان و خانواده هايشان ، نياز به عيادت ، آموزش ، استراحت و رسيدگى به خانه و زندگى دارند. بنابراين يك سوّم سال ، اجباراً بايد جنگ خاموش شود تا فرصتى براى اينها باشد. (منها اربعة حرم ) حتّى در جنگ هم بايد اصولى رعايت شود و به ناآگاهان ، اغفال شدگان ، زنان ، سالمندان و كودكان ، تعرّض نشود و بدون توجيه و تذكّر قبلى ، حمله نشود.
4- همه زمان ها يكسان نيستند. در زمان هم قداست و حرمت مطرح است . (منهااربعة حرم )
5- اسلام ، هم مكان اءمن دارد، (مكّه ) هم زمانِ امن (ماههاى حرام ). جالب آنكه محور سه ماه (ذيقعده ، ذيحجّه ومحرّم ) از اين چهار ماه حرام ، ماه حجّ (ذيحجّه ) است .
6- زيان بى توجّهى به ماههاى حرام ، به خود انسان ها باز مى گردد (فلا تظلموا فيهنّ انفسكم )
7- در اسلام اصل بر جنگ نيست ، بلكه بر فكر، برهان ، حكمت ، موعظه و زندگى مسالمت آميز است ؛ امّا اگر دشمنان به تجاوز دست زدند، مسلمانان حق دفاع دارند، حتّى در ماههاى حرام . (قاتلوا المشركين )
8- اجازه ندهيد دشمن از مقدّساتِ دينى و احكام فقهى شما سوء استفاده كند. (قاتلوا المشركين كافه ) اگر دشمن در ماههاى حرام حمله كرد، مقدّس مآب نشويد، بلكه مقابله كنيد.
9- حمله به دشمن ، بايد همانند ابعاد حملات دشمن باشد. (كمايقاتلونكم )
10- پيروزى در سايه ى تقواست . (ان اللّه مع المتقين )
تفسير آيه : (37) إِنَّمَا النَّسِىَّءُ زِيادَةٌ فِى الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُ عَاماًوَيُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِّيُوَاطِئُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوَّءُ اءَعْمَلِهِم ْوَاللّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ
ترجمه : 
همانا تاءخير (و تغيير ماههاى حرام به ماههاى ديگر،) سبب افزايش در كفر است ، كه به وسيله آن كافران گمراه مى شوند. (آنها) يك سال (جنگ در ماههاى حرام ) را(به سليقه و تمايل و مصلحت انديشى ،) حلال مى دانند و يك سال آن را حرام ، تا با تعداد ماههايى كه خداوند حرام ساخته ، مطابق آيد. از اين رو آنچه را خدا حرام كرده حلال مى كنند. كارهاى ناپسند آنها، در نظرشان زيبا جلوه يافته است و خداوندكافران را هدايت نمى كند.
نكته ها : 
O ((نَسيى ء)) و ((نِسيه )) از يك ريشه است . نسيه كردن ، يعنى گرفتن جنس و پرداخت پول را به تاءخير انداختن . جا به جا كردن روزهايى را كه جنگ در آن حرام است ، نسيى ء گفته اند.
O كافران گاهى روشنفكر شده ، در قانون الهى دست مى بردند و در گرماگرم جنگ ، چون به ماههاى حرام برمى خوردند، براى آنكه جنگ را متوقّف نكنند مى گفتند: ادامه مى دهيم و به جاى اين ماه ، در ماه ديگرى آتش بس اعلام مى كنيم .(220)
پيام ها : 
1- به مقدّسات احترام بگذاريم . دخل و تصرّف و بازى كردن با قانون الهى ، كفر است . (انّما النسى ء زيادة فى الكفر) چهار ماه تعطيلى مطرح نيست ، بلكه نافرمانى در آنچه خدا فرموده مهم است .
2- كفر داراى درجات و مراحلى است . (زيادة فى الكفر)
3- يكى از عوامل گمراهى كفّار، جابه جايى ماههاى حرام است . (ى ضلّ به الذين كفروا)
4- يكى از عوامل انحراف مردم ، تفسير و تحليل هاى غلط، براى دست بردن در احكام و قوانين الهى است . (يُحِلَّونه عاماً...)
5- اعراب جاهلى با اينكه ماهها را جابجا مى كردند، ولى به مقدار زمان آن معتقد بودند. (ليواطئوا عدّة ما حرّم اللّه )
6- آنكه كار خود را بد بداند، شايد هدايت شود، امّا آنكه زشت كارى هاى خود را زيبا مى بيند، قابل هدايت نيست . (زيّن لهم سوء اعمالهم واللّه لايهدى ...)
تفسير آيه : (38) يََّاءيُّهَا الَّذِين ءَامَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الاَْرْضِ اءَرَضِيتُم بِالْحَيَو ةِ الدُّنْيَا مِنَ الاَْخِرَةِ فَمَا مَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَافِى الاَْخِرَةِ إِلا قَلِيلٌ
ترجمه : 
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا وقتى به شما گفته مى شود در راه خدا (و براى جهاد) حركت كنيد، سنگين و زمين گير مى شويد؟ آيا به جاى آخرت ، به زندگى دنيا راضى شده ايد؟ پس بدانيد بهره ى زندگى دنيا در (برابر) آخرت ، جز اندكى نيست .
نكته ها : 
O اين آيه اشاره به جنگ تبوك دارد كه برخى از شركت در آن سستى نشان مى دادند. عوامل و بهانه هاى سستى ، فاصله ى زياد مدينه تا تبوك (حدود 600 كيلومتر)، گرمى هوا، فصل برداشتِ محصول و تبليغات منافقان نسبت به عظمت و قدرت سپاه روم بود.
پيام ها : 
1- مؤ منان نيز بايد گاهى مورد انتقاد و مؤ اخذه قرار گيرند. (يا ايّها الّذين آمنوا مالكم ...)
2- چابكى و آمادگى رزمى براى مسلمانان ضرورى است ، امّا اينكه فرمانده چه كسى است ، مهم نيست . جمله ى (اذا قيل لكم انفروا...)، فاعل مشخّصى ندارد و به صورت مجهول آمده است .
3- دلبستگى به دنيا وماديّات ، مانع جداشدن انسان از زمين وخاك و رسيدن به كمال وافلاك مى شود.
(
$اثّاقلتم ...) (دنياطلب ، كوتاه همّت است )
4- ارزش و جايگاه انسان تا حدّى است كه دنيا براى او ناچيز است . (ارضيتم )
5- كسى كه آخرت را برتر از دنياى اندك بداند، به جبهه ى جنگ رو مى كند، نه دنيا. (الاّ قليل )
تفسير آيه : (39) إِلا تَنْفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً اءَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاَتَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
ترجمه : 
اگر (به سوى ميدان جنگ ) نشتابيد، خداوند شما را به عذابى دردناك عذاب مى كند و گروه ديگرى را جايگزين شما مى كند و شما (با ترك جبهه ،) ضررى به خدا نمى زنيد و خداوند بر هر چيزى تواناست .
نكته ها : 
O در اين آيه و آيه ى قبل ، از هشت راه بر مساءله ى جهاد تاءكيد شده است :
شما كه اهل ايمانيد، چرا سستى ؟(يا ايها الذين آمنوا)، سؤ ال همراه با توبيخ (ما لَكم )، جهاد راه خداست (سبيل اللّه )، فرمانِ حركت (انفروا)، تهديد به عذاب (يعذّبكم )، تهديد به جايگزينى (يستبدل )، تهديد به بى اثر بودن ترك جبهه از سوى شما (لاتضرّوه ) وتهديد به قدرت الهى . (واللّه على كلّ شى ءقدير)
O بر اساس برخى روايات مراد از افراد جايگزين در (قوماً غيركم )، مردمانى از ايران و يمن هستند كه براى يارى دين خدا قيام مى كنند.(221)
پيام ها : 
1- كيفر تركِ جبهه ، هم عذاب وذلّت دنياست ، هم عقوبتِ دوزخ در آخرت است . (عذاباً اليما و يستبدل قوما غيركم )
2- دست خداوند، براى جايگزين ساختن ديگران به جاى ما باز است و هر لحظه اراده كند، چنان خواهد كرد. (يستبدل )
3- زيانِ بى تحرّكى و ركود، به خودمان مى رسد، نه به خدا. (لاتضرّوه شيئاً) (سستى و تنبلى ، سبب جايگزين شدن ديگران به جاى ما مى شود)
4- سنّت خداوند آن است كه در صورت ضعف عملكرد مردم ، قومى را جايگزين قوم ديگر مى كند. (يستبدل ) فعل مضارع ، نشانه ى استمرار است .
5- قدرت نامحدود خدا، سبب مى شود كه ديگران را به جاى ما جايگزين كند. (يستبدل ... على كلّ شى ء قدير)
6- كسى كه قدرت بى نهايت دارد، هرگز ضربه و ضرر نمى بيند. (لاتضرّوه شيئاً... على كلّ شى ء قدير)
سير آيه : (40) إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ اءَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِىَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِى الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَاءَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَاءَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْالسُّفْلَى وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِىَ الْعُلْيَا وَ اللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
ترجمه : 
اگر پيامبر را يارى نكنيد، همانا خدا آن زمان كه كافران او را (از مكّه ) بيرون كردند يارى كرد، در حالى كه او نفر دوّم از دو تن بود، زمانى كه آن دو در غار (ثور) بودند، (پيامبر) به همراهش ‍ (ابوبكر) مى گفت : اندوه مدار كه خدا با ماست . پس خدا، آرامش خويش را بر او نازل كرد واو را با سپاهيانى كه آنها را نديديد يارى كرد و سخن و طرح كافران را (كه قصد كشتن پيامبر را داشتند،) پست تر (وخنثى ) قرار داد وكلمه (و اراده ) خداوند (براى نصرت پيامبرش ،) برتر (و پيروز) است و خداوند توانا وحكيم است .
نكته ها : 
O آيه ، اشاره به توطئه ى خطرناك مشركين براى كشتن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دارد. در داستانِ ((ليلة المبيت )) از هر قبيله اى شخصى آماده شد و تصميم گرفتند شبانه پيامبر را بكشند. آن حضرت ، على بن ابى طالب عليهما السّلام را به جاى خود خواباند و شبانه همراه ابوبكر به سوى غار ثور رفت . كفّار در تعقيب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تا در غار آمدند، ولى با ديدن تار عنكبوت بر غار، منصرف شدند و برگشتند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پس از سه روز به مدينه عزيمت فرمود. در آن مدّت ، غلام ابوبكر، (عامربن فهره ) براى آنان غذا مى برد و على عليه السّلام مقدّمات سفر به مدينه را فراهم مى كرد. پس از سه روز، سه شتر آماده شد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، ابوبكر و راهنما، عازم مدينه شدند.(222)
چند سؤ ال و جواب 
Oسؤ ال : آيا همراهى ابوبكر، براى دفاع از جان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود؟
پاسخ : يك پيرمرد در برابر بسيج عمومى مشركان ، چه دفاعى مى توانست بكند؟
O سؤ ال : اطلاق كلمه ى ((صاحبِ پيامبر)) در آيه به ابوبكر، نشان لياقت او براى جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيست ؟

پاسخ : كلمه ى صاحب ، مفهوم لايق ندارد. گاهى دو نفر با دو فكر و سليقه و روش متفاوت ، مصاحب مى شوند. چنانكه در آيه 37 كهف مى خوانيم : ( قال له صاحبه وهو يحاوره ) با آنكه ميان آن دو نفر تفاوت بسيار بود.
O سؤ ال : اينكه از ميان همه ى اصحاب ، تنها ابوبكر با پيامبر بود، آيا اين بالاترين ارزش براى او نيست ؟
پاسخ : همان شب ، على عليه السّلام هم در بستر پيامبر خوابيد. ابوبكر آن شب به خاطر وظيفه ، همراه پيامبر بود. دو نفر دو وظيفه انجام دادند.
O سؤ ال : ترس ابوبكر بر جان خودش بود يا بر جان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ؟
پاسخ : اگر بر جان پيامبر نيز ترسيده ، وظيفه ى هر مسلمان است كه در موقع خطر، نگران حال رهبر باشد.
O سؤ ال : اصحاب كساء كه فضيلت دارند، پنج نفر بودند و اصحاب غار دو نفر، آيا اين خصوصى تر و مهم تر نيست ؟
پاسخ : دعاهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى اصحاب كساء كه اهل بيت او بودند و در تشهّد هر نماز بر مسلمانان واجب است بر آنان صلوات بفرستند، هر شب و روز و هميشه و همه جا، حساب اين دو صحنه را جدا مى كند.
O سؤ ال : در اين آيه پيامبر مى فرمايد: (انّ اللّه معنا)، پس ‍ خدا با ابوبكر است . آيات ديگر، خدا را با متّقين و محسنين مى داند. پس او نيز از متّقين و محسنين است ؟
پاسخ : مادامى كه انسان در مدار احسان و تقوا باشد، خدا با اوست ، ولى اگر از مدار خارج شد، مشمول لطف خدا نيست . بايد ديد مسير حركت ها، موضعگيرى ها، عكس العمل در برابر غدير خم و بيعت به كجا انجاميد؟
O سؤ ال : آيه مى فرمايد: خدا بر او (ابوبكر) آرامش نازل كرد، آيا اين امتياز نيست ؟
پاسخ : در اين آيه ، پنج ضمير است كه همه به پيامبر بر مى گردد، چگونه ضمير ((عليه )) به ابوبكر برگردد؟!
پيام ها :
1 اسلام وابسته به حمايت ما نيست ، حامى اسلام خداست . پس به نصرت خود مغرور نشويم . (الاّ تنصروه )
2- خداوند پيروزى مسلمين را در تبوك تضمين كرد. (الاّ تنصروه فقد نصره اللّه )
3- پيروزى هاى مسلمين ، نمونه اى از قدرت الهى است . (على كلّ شى ء قدير الاّ تنصروه فقد نصره اللّه )
4- خروج پيامبر از مكّه ، به خاطر جوّ ارعاب وتحت فشار قرار دادن كفّار بود. (اخرجه الذين كفروا)
5- اگر خدا اراده فرمايد، اشرف المخلوق (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ) را با اوهن البيوت (تار عنكبوت ) حفظ مى كند. (اذ هما فى الغار...)
6- آرامش و اطمينان ، هديه ى الهى است و با ابزار مادّى فراهم نمى شود. (فانزل اللّه سكينته )
7- فرشتگان به فرمان خدا، مؤ منان را امداد مى كنند. (ايّده بجنودٍ لم تروها)
8- هجرت ، سبب عزّت اسلام و فروپاشى كفر است . (اخرجه ... كلمة اللّه هى العليا)
9- اراده ى خداوند، برتر از هر اراده و خواسته اى است . (كلمة اللّه هى العليا)
10- نيروهاى استكبارى ، در مقابل مؤ منانى كه سكينه و اطمينان دارند، با همه ى تخصّص ها و امكاناتشان عاجزند.(223) (جعل كلمة الذين كفروا السفلى )
11- عزّت و اعتلاى كلمة اللّه و خنثى شدن توطئه هاى كفّار، نمودى از عزّت و حكمت خداوند است . (فقد نصره اللّه ... انّ اللّه عزيز حكيم )
تفسير آيه : (41) اِنفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَهِدُواْ بِاءَمْوَلِكُمْ وَاءَنْفُسِكُمْ فِى سَبِيلِ اللّه ِذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه : 
(به سوى جبهه وجهاد) كوچ كنيد، سبكبار و سنگين بار، (خواه بر شما آسان باشد، خواه دشوار.) ودر راه خدا با اموال وجانهاى خود جهاد كنيد، اگرمى دانستيد، اين براى شما بهتر است .
نكته ها : 
O مقصود از دو كلمه ى ((خِفاف )) و((ثِقال ))، يكى از اين معانى متقابل است : مجرّد و متاءهّل ، فقير وغنى ، پياده وسواره ، كم عائله وعيالمند، بى گرفتارى و گرفتار، تجارت وزراعت .
امام صادق عليه السّلام فرمود: مراد از ((خِفاف )) و((ثِقال ))، پير وجوان است .(224)
O در تفسير فى ظلال القرآن آمده است : كسانى همچون ابوايّوب انصارى ، مقداد و ابوطلحه ، در سنّ پيرى آماده ى جبهه مى شدند. وقتى به آنان گفته مى شد كه شما سالخورده ايد، در پاسخ اين آيه را تلاوت مى كردند.
پيام ها : 
1- در برابر فرمانِ بسيج عمومى براى جبهه ، مانع تراشى نكنيد. (انفروا خفافاً وثقالاً) (مشكلات زندگى ، بهانه ى تخلّف از جهاد نيست )
2- گاهى بسيج همه ى مردم در برابر دشمن ضرورى است ، گرچه تجهيزات نظامى كم باشد. (انفروا خفافاً وثقالاً)
3- مكتب از مال و جان با ارزش تر است . همه چيز فداى مكتب است ، هم مال ، هم جان . (اموالكم و انفسكم ) ونفرمود:((اموالكم او انفسكم ))
4- بر فقيران ، جهاد با جان و بر اغنيا، جهاد با مال و جان واجب است . (اموالكم و انفسكم )
5- ملاك ارزشها، اخلاص است . (فى سبيل اللّه )
6- احكام الهى ، از جمله فرمان جهاد، در جهت منافع و مصالح واقعى انسان است . (ذلكم خير لكم )
7- مردم ، مصالح واقعى خود را نمى دانند. (خير لكم ان كنتم تعلمون )
8- كسب ارزشهاى واقعى ، در پرتو علم و شناخت ميسّر است . (ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون )
تفسير آيه : (42) لَوْ كَانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قَاصِداً لا تَّبَعُوكَ وَ لَكِن بَعُدَت ْعَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ اءَنفُسَهُمْ وَاللّه ُيَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَذِبُونَ
ترجمه : 
اگر غنيمتى نزديك و سفرى كوتاه (براى جهاد) بود، قطعاً (منافقان ) در پى تو مى آمدند، ولى آن راه بر آنان دور و دشوار آمد (و به اين بهانه نمى آيند) و به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر مى توانستيم ، با شما (به جنگ ) بيرون مى شديم ! آنان (با اين روش ،) خود را هلاك مى كنند و خداوند مى داند كه آنان دروغگويانند.
نكته ها : 
O اين آيه ، از اخبار غيبى قرآن است كه قبل از وقوعِ حادثه ، از آن خبر مى دهد، و مربوط به جنگ تبوك است ، چون منطقه ى تبوك تا مدينه فاصله اى بسيار داشت . اينك تبوك ، در مرز حجاز قرار دارد.
O امام باقر عليه السّلام فرمود: مراد از ((عرَضا قريبا))، غنيمت نزديك است .(225)
پيام ها : 
1 اموال و غنايم دنيوى ، كالايى ناپايدار است . (عرضاً)
2- جنگ ، معيار خوبى براى آزمودن انسان هاست . (لو كان عرضاً... لاتّبعوك )
3- افشاگرى روحيّه و باطن منافقين لازم است . (لو كان عرضاً... لاتّبعوك )
4- منافقين براى دستيابى به منافع مادّى ، در بعضى جنگ ها شركت مى كنند. (لو كان عرضاً... لاتّبعوك )
5- پذيرفتن كارهاى راحت و پر منفعت ، نشانه ى رشد و ايثار نيست . (لاتّبعوك )
6- مسلمانى ، با تن پرورى و رفاه طلبى سازگار نيست . (بَعُدَت عليهم الشقه )
7- دروغ و نفاق ، ملازم يكديگرند و منافقان براى فرار از كار، به دروغ سوگند مى خورند. (سيحلفون )
8- سوگند دروغ ، كارى منافقانه است . (سيحلفون )
9- آثار ترك جهاد را نمى توان با توجيه نابجا و دروغ از بين برد، بلكه شقاوت و هلاكت ، پيامد قطعى آن است . (يهلكون انفسهم )
10- پيامدهاى فرار از جبهه ، دامنگير خود فراريان است . (يهلكون انفسهم )
تفسير آيه : (43) عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ اءَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَم َالْكَذِبِينَ
ترجمه : 
خداوند از تو در گذشت ، چرا پيش از آنكه (حال ) راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بشناسى ، به آنان اجازه (مرخّصى ) دادى ؟
نكته ها : 
O گويا برخى از منافقان بدون عذر، نزد پيامبر آمده و از رفتن به جبهه ى تبوك عذر آوردند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هم اجازه داد. اين آيه ، بطور ضمنى بر اين اذن دادن عتاب مى كند تا اجازه ى مرخّصى ، مخصوص ‍ معذوران واقعى باشد، نه بهانه جويان .
O در آيه ى بعد، سخن از آن است كه خداوند توفيق جبهه رفتن را از منافقان گرفته است ، (كره اللّه انبعاثهم ... ) پس اذن پيامبر در سايه ى كراهتِ خدا از شركت منافقان در جنگ است و انتقاد به خاطر زودتر افشا كردن آنان است . به علاوه در آيه ى 47 نيز زيانبار بودنِ حضور منافقان در جبهه مطرح شده است . پس اين اجازه ، نه گناه بوده است ونه نشان سوء مديريّت پيامبر.
پيام ها : 
1- مديريّت وتدبير را بايد از خدا آموخت كه انتقادش در كنار عفو و رحمت است . (عفى اللّه عنك لم اذنت لهم )
2- هنگام عمليات نظامى ، مرخّصى ممنوع است . (لِمَ اذنت لهم )
3- راههاى بهانه جويى را به روى منافقان ببنديد. (لِمَ اذنت لهم )
4- شركت نكردن در جنگ ، نيازمند اذن رهبر است . (لِمَ اذنت لهم )
5- جنگ ، وسيله ى مناسبى براى شناخت حقيقت افراد است . (حتّى يتبيّن ...)
6- همه جا عيب پوشى ارزش نيست ، گاهى بايد افشاگرى كرد. (حتّى يتبيّن ... وتعلم الكاذبين )
7- در شناخت منافقان بايد به بررسى عملكردشان در زمان جنگ و جهاد پرداخت . (و تعلم الكاذبين )
8- جامعه ى اسلامى بايد چنان صادقانه حركت كند كه منافقان رسوا شوند. (يتبيّن ... وتعلم الكاذبين )
9- حضور منافقان در جبهه ، ارزش نيست ولى فرارشان از جبهه ، موجب رسوايى آنان است .(تعلم الكذبين )
تفسير آيه : (44) لاَ يَسْتَئْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ اءَن يُجَهِدُواْبِاءَمْوَلِهِم ْوَاءَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمُ بالْمُتَّقِينَ
ترجمه : 
آنان كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، هرگز براى جهاد كردن با مال و جانشان ، از تو مرخصّى نمى طلبند و خداوند به (حال ) پرهيزكاران آگاه است .
نكته ها : 
O مؤ من واقعى كه عاشق جهاد وشهادت است ، از مرگ بيم ندارد ودر پى اجازه ى مرخّصى نيست . چنانكه در صدر اسلام كسانى بودند كه با اصرار از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى خواستند كه آنان را به جبهه اعزام كند، و هنگامى كه پيامبر به دليل نبود امكانات ، جواب رد به آنان مى داد، از ناراحتى مى گريستند.(226)
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگام عزيمت به تبوك ، على عليه السّلام را به عنوان جانشين خود در مدينه گذاشت و آن حضرت متاءثّر شد، پيامبر حضرت را دلدارى داد وفرمود: تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسايى .
پيام ها : 
1- مؤ من ، از كار فرار نمى كند. (لايستاءذنك الذين يؤ منون )
2- متخلّفان از جنگ تبوك ، گروهى بى ايمان بودند. (لايستاءذنك الذين يؤ منون )
3- ايمان به مبداء و معاد، عامل اصلى تقوا و شهادت طلبى و حضور در جبهه هاست . (يؤ منون باللّه واليوم الاخر)
4- مجاهدان واقعى بايد هم با مال و هم با جان فداكارى كنند.(باموالهم و انفسهم )
5- تقوى ، مانع تخلّف از جهاد با مال وجان است . (ان يجاهدوا... واللّه عليم بالمتّقين )
6- ايمان به علم خداوند، مايه ى دلگرمى در جهاد است . (ان يجاهدوا... واللّه عليم بالمتّقين )
7- متّقى را در جنگ و جبهه بايد شناخت ، نه در خانه و ايّام صلح .(واللّه عليم بالمتّقين )
تفسير آيه : (45) إِنَّمَا يَسْتَئْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ
ترجمه : 
تنها كسانى از تو اجازه مى گيرند (به جبهه نروند،) كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و دلهايشان مرددّ گشته است ، پس آنان در شك و ترديدشان سرگردانند.
نكته ها : 
O حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: هر كس در شك و ترديد بماند، شيطان ها او را لِه و لگدمال مى كنند.(227)
پيام ها : 
1- جنگ ، ميدان آزمونى براى باورها واعتقادات است . (يستئذنك الذين لايؤ منون باللّه )
2- منافقان چون ايمان به هدف ندارند، در پى بهانه و فرار و اجازه ى مرخّصى هستند. (لا يؤ منون باللّه )
3- عامل اصلى حضور در جبهه يا فرار از جنگ ، بود و نبود ايمان است . (يؤ منون ، لا يؤ منون )
4- بدتر از ترديد، استمرار وباقى ماندن در شكّ است . (فى ريبهم يتردّدون )
تفسير آيه : (46) وَلَوْ اءَرَادُواْ الْخُرُوجَ لاََعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُم ْوَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَعِدِينَ
ترجمه : 
(منافقان ) اگر تصميم جدّى بر رفتن به جبهه داشتند، ساز و برگ جهاد آماده مى كردند. ولى خداوند، انگيزه و بسيج آنان را (به خاطر كوردلى و نالايقى ،) خوش نداشت و آنان را (از رفتن به جبهه ) بازداشت و به آنان گفته شد: همنشين خانه نشينان (كودكان وسالمندان و بيماران ) باشيد.
نكته ها : 
O منع و بازداشتن خدا از شركت در جبهه وجهاد، به معناى سلب توفيق است ، نه منع عملى .
پيام ها : 
1- منافقان هرگز تصميم جبهه رفتن ندارند. (ولو ارادوا...لاعدّوا)
2- مقدّمه ى واجب ، واجب است . (لو ارادوا...لاعدّوا)
3- مؤ من ، آماده ى جهاد و منتظر رفتن به جبهه است ، نه بى تفاوت و بى انگيزه . (لاعدّوا له عدّة )
4- شركت در جهاد، توفيق الهى است كه از نااهلان سلب شده است . (فثبّطهم )
5- تاركين جنگ و جهاد بايد تحقير شوند. (اقعدوا مع القاعدين )
تفسير آيه : (47) لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلا خَبَالاً وَلاََوْضَعُواْ خِلَلَكُم ْيَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمُ بِالظَّلِمِينَ
ترجمه : 
اگر (منافقان ) همراه شما به جنگ بيرون آمده بودند، جز فساد، (ترديد و اضطراب ، چيزى ) بر شما نمى افزودند و به سرعت در ميان شما رخنه مى كردند تا فتنه پديد آورند ودر ميان شما كسانى (تاءثيرپذيرند كه ) به سخنان آنان گوش و دل مى سپارند و خداوند به حال ستمگران آگاه است .
نكته ها : 
O ((خَبال )) به معناى اضطراب وترديد است . ((خَبَل ))، يعنى جنون و((خَبْل ))، يعنى فساد.
((اَوضعوا))، از ((اِيضاع ))، به معناى سرعت در حركت و نفوذاست .
((فِتنة ))، در اينجا به معناى تفرقه و گمراهى است .
((سَمّاع ))، به معناى جاسوسى است كه طبق منافع دشمن ، سخن چينى كند.
پيام ها : 
1- نيروهاى سپاه اسلام بايد برگزيده و خالص باشند، تعداد نفرات و كميّت ، ملاك نيست .(لو خرجوا... مازادوكم الاّ خبالاً)
2- خداوند به مؤ منين دلدارى مى دهد كه به خاطر تخلّف گروهى از منافقان از جبهه ، نگران نباشند. (لو خرجوا... مازادوكم الاّ خبالاً)
3- حضور منافقان در جبهه ها، عامل تضعيف روحيّه و تفرقه و ترديد است . (لاوضعوا خلالكم )
4- تحرّكات منافقان ، بسيار سريع است . (اوضعوا)
5- همه ى مسلمانان ، خطر منافقان را درك نمى كنند و بعضى ساده لوحانِ زودباور، تحت تاءثير قرار مى گيرند. (سمّاعون لهم )
6- منافق ، ظالم است وخداوند به آنها هشدار داده است . (واللّه عليم بالظّالمين )
تفسير آيه : (48) لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَكَ الاُْمُورَ حَتَّى جَآءَ الْحَقّ ُوَظَهَرَ اءَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَرِهُونَ
ترجمه : 
(منافقان ) پيش از اين دنبال فتنه گرى بودند وكارها را براى تو واژگون جلوه مى دادند، تا آنكه حقّ آمد وامر خدا آشكار شد (وپيروز شديد)، در حالى كه آنان ناراحت بودند.
پيام ها : 
1- منافقان با قصد و انگيزه ، سراغ فتنه مى روند. (ابتغوا)
2- در موارد بروز تفرقه وفتنه ، ردّ پاى منافقان را جستجو كنيد.(ابتغوا الفتنة )
3- به سابقه ى افرادى كه توبه ى واقعى نكرده اند، توجّه كنيد.(من قبل )
4- تحريف واقعيّت ها و گزارش هاى جعلى براى رهبر، كار منافقانه است . (قلّبوا لك الامور)
5- رهبر امّت اسلامى بايد هوشيار باشد و به هر گزارشى اعتماد نكند. (قلّبوا لك الامور)
6- فتنه گرى وتفرقه افكنى ، كار هميشه وپيوسته ى منافقان بوده وتا پيروزى قطعى جبهه ى حقّ، شيطنت مى كنند. (ابتغوا الفتنة من قبل ... حتّى جاء الحق )
7- امدادهاى الهى ، نقشه هاى منافقان را بر باد مى دهد. با تمام فتنه هايى كه عليه اسلام مى شود، اسلام به جاى ريزش ، رويش دارد. (جاءالحق وظهر امر اللّه )
8- منافقان هرگز دلشان تسليم نظام اسلامى نمى شود. (كارهون )
تفسير آيه : (49) وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّى وَلاَ تَفْتِنِّىَّ اءَلاَ فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُواْوَإِنّ َجَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكَفِرِينَ
ترجمه : 
و برخى از آنان (بهانه جويانِ ترسو) مى گويند: به من اجازه بده (به جبهه نيايم ) و مرا (به گناه و) فتنه مينداز. آگاه باشيد كه اينان در فتنه (و گناه )سقوط كرده اند و همانا جهنّم بر كافران احاطه دارد.
نكته ها : 
O يكى از بزرگان قبيله ى بنى سلمه كه از منافقان بود، از رسول خدا اجازه خواست تا به جنگ تبوك نيايد و بهانه اش اين بود كه اگر چشمم به زنان رومى بيفتد، فريفته شده ، به گناه مى افتم . حضرت اجازه داد. اين آيه نازل شد و او را به خاطر عدم شركت در جبهه ، گناهكار و در فتنه افتاده دانست . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را از رياست قبيله بركنار و بُشربن براء را كه سخاوتمند و خوش اخلاق بود، به جاى او نصب كرد.(228)
پيام ها : 
1- فرماندهى كل قوا، از مسئوليّت هاى پيامبر و رهبر در جامعه ى اسلامى است . (منهم من يقول ائذن لى )
2- منافقان بى ادب ، رسول خدا را عامل فتنه مى پنداشتند. (ائذن لى و لاتفتنّى )
3- در بينش منافقان ، جهاد در راه خدا، بلا و گرفتارى است . (و لا تفتنّى )
4- جنگ ، بوته ى فتنه و آزمايش است .(و لا تفتنّى )
5- بعضى منافقان براى فريب متديّنين ، از عنوان ها و مسائل مذهبى استفاده مى كنند. (و لا تفتنّى ) (به اسم نگاه نكردن به دخترانِ رومى ، فرمان خدا و رسول را زير پا مى گذارند!)
6- آنان كه از فتنه ى جنگ نگران و گريزانند، در فتنه ى بالاترى خواهند افتاد. (اَلا فى الفتنة سقطوا)
7- فرار از آزمايش الهى ، امكان ندارد.(229) با آنكه گفتند:(لاتفتّنى )امّا به فتنه گرفتار شدند. (فى الفتنة سقطوا)
8- بهانه گيرى منافقانه براى فرار از جهاد، مايه ى كفر است . (ائذن لى ... كافرين )
9- احاطه ى جهنّم بر كافران ، به خاطر احاطه ى گناه بر وجود آنان است .(230) (محيطة )
تفسير آيه : (50) إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُواْ قَدْاءَخَذْنَآاءَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ
ترجمه : 
اگر به تو نيكى رسد (و پيروز شوى ،) منافقان را ناراحت مى كند، ولى اگر به تو مصيبتى وشكستى برسد، مى گويند: ما چاره ى خويش را از قبل انديشيده ايم (واين راپيش بينى مى كرديم ) و بر مى گردند، در حالى كه خوشحالند.
پيام ها : 
1- پيامبر ورهبر، سيماى نظام اسلامى وامّت است . (تُصبك ) به جاى ((تصبكم ))
2- هر كه از كاميابى ديگران رنج مى برد، حسد و خوى منافقانه دارد. (ان تصبك حسنة تسؤ هم )
3- دوستان و دشمنان خود را هنگام سختى ها و حوادث تلخ و شيرين بشناسيم . (ان تصبك حسنة تسؤ هم ...)
4- در جنگ هاى پيامبر، هم پيروزى وجود داشت وهم شكست . (حسنة ...مصيبة )
5- منافقان فرصت طلب ، از ناگوارى هاى مسلمانان به نفع مقاصد خود، سوء استفاده و از تيزهوشى و آينده نگرى خود تبليغ مى كنند. (اخذنا امرنا من قبل )
تفسير آيه : (51) قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَنَا وَعَلَىاللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
ترجمه : 
بگو: هرگز جز آنچه خداوند براى ما مقرّر كرده است ، به ما نخواهد رسيد. او مولاى ماست و مؤ منان بايد تنها بر خداوند توكّل كنند.
پيام ها : 
1- رهبر و امّت در غم و شادى شريك همند. آيه ى قبل (تصبك ) اينجا (يصيبنا)
2- ما ماءمور به تكليفيم ، نه ضامن نتيجه . جهاد مى كنيم ، ولى مقدّرات به دست خداست . (الاّ ما كتب اللّه لنا)
3- مؤ منان واقعى حتّى سختى هاى جبهه را در راستاى منافع و مصالح خود مى بينند. (كتب اللّه لنا)
4- مقدّرات انسان ، از پيش نوشته شده است .(كتب اللّه لنا)
5- آنچه خداوند براى مؤ من مقدّر كرده خير است ، چون مولى براى بنده اش ، بد نمى نويسد. (كتب اللّه لنا هو مولينا)
6- مؤ من ، خود را تحت ولايت خدا مى داند. ( هو مولينا)
7- بالاترين درجه ى توحيد، حركت در مدار قانون الهى و سپردن سرنوشت به دست خداى حكيم است .(هو مولينا)
8- تنها بايد بر خدا تكيه كرد. (على اللّه )
9- شرط ايمان ، توكّل بر خداست . (فليتوكّل المؤ منون )