تفسير نمونه جلد ۷

جمعي از فضلا

- ۳ -


در آيه بعد دستور ديگرى مى دهد كه در حقيقت چهارمين وظيفه رهبران و مبلغان را تشكيل مى دهد و آن اينكه بر سر راه آنها همواره وسوسه هاى شيطانى در شكل مقام ، مال ، شهوت و امثال اينها خودنمائى مى كند، و شيطان و شيطان صفتان مى كوشند آنها را از طريق اين وسوسه ها از مسيرشان منحرف سازند و از هدفشان باز دارند.
قرآن دستور مى دهد كه اگر وسوسه هاى شيطانى ، متوجه تو شد، به خدا پناه ببر، و خود را به او بسپار، و از لطفش مدد بخواه ، زيرا او سخن تو را مى شنود و از اسرار درونت آگاه و از وسوسه هاى شياطين با خبر است (و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم ).
جامعترين آيه اخلاقى
از امام صادق (عليه السلام ) چنين نقل شده كه در قرآن مجيد، آيه اى جامعتر در مسائل اخلاقى از آيه فوق (آيه نخست ) نيست .
بعضى از دانشمندان در تفسير اين حديث ، چنين گفته اند، كه اصول فضائل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى كه عقل و غضب و شهوت است در سه قسمت خلاصه مى شود.
فضائل عقلى كه نامش حكمت است ، و در جمله و امر بالمعرف (به نيكى ها و شايستگى ها دستور ده ) خلاصه شده .
و فضائل نفسى در برابر طغيان و شهوت كه نامش عفت است و در خذ العفو خلاصه گرديده .
و تسلط بر نفس در برابر قوه غضبيه كه نامش شجاعت است ، در اعرض عن الجاهلين منعكس گرديده است .
حديث فوق را خواه به صورتى كه مفسران گفته اند و در بالا اشاره شد تفسير كنيم ، و خواه به صورت شرائط رهبر كه ما عنوان كرديم ، تفسير شود، اين واقعيت را بيان مى كند كه جمله هاى كوتاه و فشرده آيه فوق متضمن يك برنامه جامع و وسيع و كلى در زمينه هاى اخلاقى و اجتماعى است ، بطورى كه مى توان همه برنامه هاى مثبت و سازنده و فضائل انسانى را در آن پيدا كرد، و به گفته بعضى از مفسران ، اعجاز قرآن در شكل فشرده گوئى آميخته با وسعت و عمق معنى ، در آيه فوق كاملا منعكس است .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه مخاطب در آيه گرچه شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ولى همه امت و تمامى رهبران و مبلغان را شامل مى شود.
و نيز توجه به اين نكته لازم است كه در آيات فوق ، هيچ مطلبى كه مخالف
مقام عصمت بوده باشد وجود ندارد، زيرا پيامبران و معصومان هم در برابر وسوسه هاى شيطان بايد خود را به خدا بسپارند و هيچكس از لطف و حمايت خدا در برابر وساوس شياطين و نفس بى نياز نيست ، حتى معصومان .
در بعضى از روايات نقل شده هنگامى كه نخستين آيه فوق نازل شد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از جبرئيل درباره آن توضيح خواست (كه چگونه با مردم مدارا و ترك سختگيرى كند) جبرئيل گفت نمى دانم بايد از آنكه مى داند سؤ ال كنم ، سپس بار ديگر بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شد و گفت : يا محمد ان الله يامرك ان تعفوا عمن ظلمك و تعطى من حرمك و تصل من قطعك : اى محمد! خداوند به تو دستور مى دهد از آنها كه به تو ستم كرده اند (به هنگامى كه قدرت پيدا كردى ) انتقام نگيرى و) گذشت نمائى ، و به آنها كه تو را محروم ساخته اند، عطا كنى ، و به آنها كه از تو بريده اند پيوند برقرار سازى .
و در حديث ديگرى نقل شده هنگامى كه آيه نخست نازل شد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد در برابر جاهلان تحمل كند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرضه داشت پروردگارا با وجود خشم و غضب چگونه مى توان تحمل كرد؟ آيه دوم نازل شد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه چنين هنگامى خود را به خدا بسپارد.
ذكر اين نكته نيز مناسب است كه عين آيه دوم مورد بحث در سوره فصلت آيه 36 آمده است ، تنها تفاوتى كه دارد بجاى انه سميع عليم ، انه هو السميع العليم مى باشد.
در آيه بعد راه غلبه و پيروزى بر وسوسه هاى شيطان را، به اين صورت بيان
مى كند كه : پرهيزكاران هنگامى كه وسوسه هاى شيطانى ، آنها را احاطه مى كند به ياد خدا و نعمتهاى بى پايانش ، به ياد عواقب شوم گناه و مجازات دردناك خدا، مى افتند، در اين هنگام ابرهاى تيره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها كنار مى رود و راه حق را به روشنى مى بينند و انتخاب مى كنند (ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون ).
طائف به معنى طواف كننده است ، گويا وسوسه هاى شيطانى همچون طواف كننده اى پيرامون فكر و روح انسان پيوسته گردش ‍ مى كنند تا راهى براى نفوذ بيابند، اگر انسان در اين هنگام به ياد خدا و عواقب شوم گناه بيفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهائى مى يابد و گرنه سرانجام در برابر اين وسوسه ها تسليم مى گردد. اصولا هر كس در هر مرحله اى از ايمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسه هاى شيطانى مى گردد، و گاه در خود احساس مى كند كه نيروى محرك شديدى در درون جانش آشكار شده و او را به سوى گناه دعوت مى كند، اين وسوسه ها و تحريكها، مسلما در سنين جوانى بيشتر است ، در محيطهاى آلوده ، همچون محيطهاى امروز كه خود مراكز فساد در آن فراوان و آزادى نه به معنى حقيقى بلكه به شكل بيبند و بارى همه جا را فرا گرفته و دستگاههاى تبليغاتى غالبا در خدمت شيطان و وسوسه هاى شيطانى هستند، فزونتر مى باشد، تنها راه نجات از آلودگى در چنين شرائطى ، نخست فراهم ساختن سرمايه تقوى است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده ، و سپس مراقبت و سرانجام توجه به خويشتن و پناه بردن به خدا، ياد الطاف و نعمتهاى او، و مجازاتهاى دردناك خطاكاران است .
در روايات كرارا به اثر عميق ذكر خدا در كنار زدن وسوسه هاى شيطان اشاره شده است .
حتى افراد بسيار با ايمان و دانشمند و با شخصيت هميشه احساس خطر در
مقابل وسوسه هاى شيطانى مى كردند، و از طريق مراقبت كه در علم اخلاق بحث مشروحى دارد با آن مى جنگيدند.
اصولا وسوسه هاى نفس و شيطان همانند مى كربهاى بيماريزا است ، كه در همه وجود دارند، ولى به دنبال بنيه هاى ضعيف و جسمهاى ناتوان مى گردند، تا در آنجا نفوذ كنند اما آنها كه جسمى سالم و نيرومند و قوى دارند، اين مى كربها را از خود دفع مى كنند.
جمله اذا هم مبصرون (به هنگام ياد خدا چشمشان بينا مى شود و حق را مى بينند) اشاره به اين حقيقت است كه وسوسه هاى شيطانى پرده بر ديد باطنى انسان مى افكند، آنچنان كه راه را از چاه و دوست را از دشمن و نيك را از بد نمى شناسد، ولى ياد خدا به انسان بينائى و روشنائى مى بخشد، و قدرت شناخت واقعيتها به او مى دهد، شناختى كه نتيجه اش نجات از چنگال وسوسه ها است .
كوتاه سخن اينكه در آيه گذشته مشاهده كرديم كه چگونه پرهيزكاران در پرتو ذكر خدا از چنگال وسوسه هاى شيطانى رهائى مى يابند، و اين در حالى است كه گناهكاران آلوده ، كه برادران شيطانند در دام او گرفتارند، قرآن در آيه بعد در اين باره چنين مى گويد: برادرانشان يعنى شياطين پيوسته آنها را در گمراهى پيش مى برند، و از گمراه ساختن آنها باز نمى ايستند، بلكه بيرحمانه حملات خود را به طور مداوم بر آنها ادامه مى دهند (و اخوانهم يمدونهم فى الغى ثم لا يقصرون )
اخوان كنايه از شياطين است و ضمير هم به مشركان و گنهكاران باز مى گردد، چنانكه در آيه 27 سوره اسراء مى خوانيم ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين : تبذير كنندگان برادران شيطانند!.
يمدونهم از ماده امداد به معنى كمك دادن و ادامه دادن و افزودن است
يعنى پيوسته آنها را به اين راه مى كشانند و پيش مى روند.
جمله لا يقصرون به معنى اين است كه شياطين در گمراه ساختن آنها از هيچ چيز كوتاهى نمى كنند.
سپس حال جمعى از مشركان و گنهكاران دور از منطق را شرح مى دهد و مى گويد هنگامى كه آيات قرآن را براى آنها بخوانى آنرا تكذيب مى كنند و هنگامى كه آيهاى براى آنها نياورى و در نزول وحى تاخيرى افتد مى گويند پس اين آيات چه شد؟ چرا از پيش خود آنها را تنظيم نمى كنى ؟ مگر همه اينها وحى آسمانى است ؟ (و اذا لم تاتهم باية قالوا لو لا اجتبيتها).
اما به آنها بگو من تنها از آنچه به سويم وحى مى شود پيروى مى كنم ، و جز آنچه خدا نازل مى كند، چيزى نمى گويم (قل انما اتبع ما يوحى الى من ربى ).
اين قرآن و آيات نورانيش وسيله بيدارى و بينائى از طرف پروردگار است ، كه به هر انسان آماده اى ديد و روشنائى و نور مى دهد (هذا بصائر من ربكم ).
و مايه هدايت و رحمت براى افراد با ايمان و آنها كه در برابر حق تسليمند مى باشد (و هدى و رحمة لقوم يؤ منون ).
ضمنا از اين آيه روشن مى شود همه سخنان و كردار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از وحى آسمانى سرچشمه مى گيرد و آنها كه غير از اين مى گويند، از قرآن بيگانه اند.
آيه و ترجمه


و إ ذا قرئ القران فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون (204)
و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تكن من الغفلين (205)
ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون (206)


ترجمه :

204- هنگامى كه قرآن خوانده شود گوش فرا دهيد و خاموش باشيد تا مشمول رحمت خدا شويد.
205- پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف و آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان ياد كن ! و از غافلان مباش !
206- آنها كه (در مقام قرب ) نزد پروردگار تواند هيچگاه از عبادتش تكبر نمى ورزند و او را تسبيح مى گويند و برايش سجده مى كنند.
تفسير
به هنگام شنيدن تلاوت قرآن خاموش باشيد
اين سوره (سوره اعراف ) با بيان عظمت قرآن آغاز شده ، و با آيات مورد بحث كه آنهم از قرآن سخن مى گويد، پايان مى پذيرد، هر چند بعضى از مفسران براى نزول نخستين آيه مورد بحث ، شاءن نزولهائى ذكر كرده اند از جمله اينكه ابن عباس و جمع ديگرى گفته اند، مسلمانان در آغاز كار گاهى در نماز صحبت مى كردند، و گاهى شخص تازه وارد، به هنگامى كه نماز را شروع مى كرد، از ديگران سؤ ال مى كرد، چند ركعت نماز خوانده ايد،؟ آنها هم جواب مى دادند فلان مقدار، آيه بالا نازل شد و آنها را از اين كار نهى كرد. و نيز از زهرى نقل شده : هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تلاوت قرآن مى كرد، جوانى از انصار همراه او بلند قرآن مى خواند ، آيه نازل شد و از اين
كار نهى كرد.
بهر صورت قرآن در آيه فوق دستور ميدهد: هنگامى كه قرآن تلاوت مى شود، با توجه گوش دهيد و ساكت باشيد، شايد مشمول رحمت خدا گرديد (و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون ).
انصتوا از ماده انصات به معنى سكوت تواءم با گوش فرا دادن است . در اينكه آيا اين سكوت و استماع به هنگام قرائت قرآن در تمام موارد است ، يا منحصر به وقت نماز و هنگام قرائت امام جماعت ، و يا به هنگامى كه امام در خطبه نماز جمعه تلاوت قرآن مى كند، در ميان مفسران گفتگو بسيار است ، و احاديث مختلفى در كتب حديث و تفسير در اين زمينه نقل شده است .
آنچه از ظاهر آيه استفاده مى شود اين است كه اين حكم ، عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معينى نيست ، ولى روايات متعددى كه از پيشوايان اسلام نقل شده به اضافه اجماع و اتفاق علماء بر عدم وجوب استماع در همه حال ، دليل بر اين است كه اين حكم به صورت كلى يك حكم استحبابى است ، يعنى شايسته و مستحب است كه در هر كجا و در هر حال كسى قرآن را تلاوت كند، دگران به احترام قرآن سكوت كنند و گوش جان فرا دهند و پيام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گيرند، زيرا قرآن تنها كتاب قرائت نيست ، بلكه كتاب فهم و درك و سپس عمل است ، اين حكم مستحب به قدرى تاءكيد دارد كه در بعضى از روايات از آن تعبير به واجب شده است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يجب الانصات للقرآن فى الصلوة و فى غيرها و اذا قرء عندك القرآن وجب عليك الانصات و الاستماع .
بر تو واجب است كه در نماز و غير نماز در برابر شنيدن قرآن سكوت و استماع كنى و هنگامى كه نزد تو قرآن خوانده شود، لازم است سكوت كردن
و گوش فرا دادن
حتى از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اگر امام جماعت مشغول قرائت باشد فرد ديگرى ، آيهاى از قرآن تلاوت كند، مستحب است سكوت كند تا او آيه را پايان دهد، سپس امام قرائت را تكميل كند، چنانكه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه على (عليه السلام ) در نماز صبح بود و ابن كوا (همان مرد منافق تيره دل ) در پشت سر امام (عليه السلام ) مشغول نماز بود، ناگاه در نماز اين آيه را تلاوت كرد و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين (و هدفش از خواندن آيه اين بود كه به طور كنايه به على (عليه السلام ) احتمالا در مورد قبول حكميت در ميدان صفين اعتراض ‍ كند) اما با اين حال امام (عليه السلام ) براى احترام قرآن سكوت كرد تا وى آيه را به پايان رسانيد، سپس امام (عليه السلام ) به ادامه قرائت نماز بازگشت ، و ابن كوا كار خود را دو مرتبه تكرار كرد، باز امام (عليه السلام ) سكوت كرد و ابن كوا براى سومين بار آيه را تكرار نمود، و على (عليه السلام ) مجددا به احترام قرآن سكوت كرد، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود فاصبر ان وعد الله حق و لا يستخفنك الذين لا يؤ منون (اشاره به اينكه مجازات دردناك الهى در انتظار منافقان و افراد بى ايمان است و در برابر آنها بايد تحمل و حوصله به خرج داد) سرانجام امام سوره را تمام كرده و به ركوع رفت .
از مجموع اين بحث روشن مى شود كه استماع و سكوت به هنگام شنيدن آيات قرآن كار بسيار شايستهاى است ولى به طور كلى واجب نيست ، و شايد علاوه بر اجماع و روايات جمله لعلكم ترحمون (شايد مشمول رحمت خدا بشويد) نيز اشاره به مستحب بودن اين حكم باشد.
تنها موردى كه اين حكم الهى شكل وجوب به خود مى گيرد موقع نماز جماعت است كه ماموم به هنگام شنيدن قرائت امام بايد سكوت كند و گوش فرا دهد، حتى جمعى از فقها اين آيه را دليل بر سقوط قرائت حمد و سوره از ماموم دانستهاند.
از جمله رواياتى كه دلالت بر اين حكم دارد حديثى است كه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود:
و اذا قرء القرآن فى الفريضة خلف الامام فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون : هنگامى كه قرآن در نماز فريضه و پشت سر امام خوانده مى شود، گوش فرا دهيد و خاموش باشيد شايد مشمول رحمت الهى شويد.
و امام در مورد كلمه لعل (شايد) كه در اين گونه موارد به كار ميرود، سابقا هم اشاره كردهايم كه منظور اين است براى اينكه مشمول رحمت خدا شويد، تنها سكوت و گوش فرا دادن كافى نيست ، شرائط ديگرى از جمله عمل به آن دارد.
ذكر اين نكته نيز به مورد است كه فقيه معروف فاضل مقداد در كتاب كنز العرفان تفسير ديگرى براى آيه ذكر كرده است و آن اينكه ، مراد از آن شنيدن آيات قرآن و درك مفاهيم آن و پى بردن به معجزه بودنش مى باشد. ذكر اين تفسير شايد به خاطر آن است كه در آيه قبل ، گفتگو از مشركان بود كه آنها درباره نزول قرآن بهانهجوئى مى كردند ، قرآن به آنها مى گويد: خاموش شويد و گوش فرا دهيد تا حقيقت را دريابيد.
هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه فوقرا آنچنان وسيع بدانيم كه مسلمان و كافر همه را در بر گيرد، غير مسلمان بايد بشنوند و سكوت كنند و در آن
بينديشند تا ايمان بياورند و مشمول رحمت خدا شوند، مسلمانان هم بايد گوش فرا دهند و مفاهيم آنرا دريابند و به آن عمل كنند، تا رحمت خدا آنها را نيز فرا گيرد، زيرا قرآن كتاب ايمان و علم و عمل است براى همگان نه براى يك گروه معين .
سپس در آيه بعد براى تكميل دستور فوق به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور ميدهد (و البته يك حكم عمومى است اگر چه روى سخن در آن به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شده همانند بسيارى ديگر از تعبيرات قرآن ) كه پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف ياد كن (و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة )
سپس اضافه مى كند: و آهسته و آرام نام او را بر زبان بياور (و دون الجهر من القول )
و اين كار را همواره صبحگاهان و شامگاهان تكرار كن (بالغدو و الاصال ) آصال جمع اصيل به معنى نزديك غروب و شامگاه است .
و هرگز از غافلان و بيخبران از ياد خدا مباش (و لا تكن من الغافلين )
ياد خدا در همه حال و در هر روز و در صبحگاهان و شامگان مايه بيدارى دلها و كنار رفتن ابرهاى تاريك غفلت از دل آدمى است ، ياد خدا همچون باران بهارى است كه چون بر دل ببارد گلهاى بيدارى ، توجه ، احساس مسئوليت ، روشنبينى و هر گونه عمل مثبت و سازندهاى را ميروياند.
سپس با اين سخن سوره را پايان ميدهد كه نه تنها شما بايد در همه حال به
ياد خدا باشيد، فرشتگان مقرب پروردگار و آنها كه در مقام قرب ، نزد پروردگار تواند هيچگاه از عبادت او تكبر نميورزند، و همواره تسبيح او مى گويند و ذات پاكش را از آنچه شايسته مقام او نيست منزه مى شمارند و در پيشگاه او سجده مينمايند (ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون ).
كلمه عند ربك (آنها كه نزد پروردگار تواند) به معنى قرب مكانى نيست ، زيرا خداوند مكانى ندارد، بلكه اشاره به قرب مقامى است ، يعنى آنها با آن همه موقعيت و مقام باز در بندگى و ياد خدا و سجده و تسبيح كوتاهى ندارند، شما هم بايد كوتاهى نكنيد.
به هنگام تلاوت آيه فوق ، سجده كردن مستحب است ، ولى بعضى از اهل تسنن مانند پيروان ابو حنيفه آنرا واجب مى شمرند.
بار الها قلب ما را به نور ياد خودت روشن فرما همان روشنائى كه در پرتو آن را خويش را به سوى حقيقت بگشائيم و از آن در بپاداشتن پرچم حق و پيكار با ظالمان و ستمگران و درك مسئوليتها و انجام رسالتها مدد گيريم .
(پايان سوره اعراف )


سوره انفال



از سورههاى مدنى است و داراى 75 آيه است
دور نما و فشرده مباحث اين سوره
در هفتاد و پنج آيهاى كه در سوره انفال وجود دارد مباحث بسيار مهمى مطرح شده است :
نخست اشاره به بخش مهمى از مسائل مالى اسلام از جمله انفال و غنائم كه پشتوانه مهمى براى بيت المال محسوب مى گردد، شده است .
سپس مباحث ديگرى مانند:
صفات و امتيازات مؤ منان واقعى ، و داستان جنگ بدر، يعنى نخستين برخورد مسلحانه مسلمانان با دشمنان ، و حوادث عجيب و عبرتانگيزى كه در اين جنگ واقع شد.
قسمت قابل ملاحظهاى از احكام جهاد و وظائف مسلمانان در برابر حملات پيگير دشمن .
جريان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و داستان آن شب تاريخى هجرت (ليلة المبيت ).
وضع مشركان و خرافات آنها قبل از اسلام .
چگونگى ضعف و ناتوانى مسلمانان در آغاز كار و سپس تقويت آنها در پرتو اسلام .
حكم خمس و چگونگى تقسيم آن .
لزوم آمادگى رزمى و سياسى و اجتماعى براى جهاد در هر زمان و مكان .
برترى نيروهاى معنوى مسلمانان بر دشمن على رغم كمبود ظاهرى نفرات آنها.
حكم اسيران جنگى و طرز رفتار با آنها.
هجرت كنندگان و آنها كه هجرت نكرده اند.
مبارزه و در گيرى با منافقان و راه شناخت آنها و بالاخره يك سلسله مسائل اخلاقى و اجتماعى سازنده ديگر.
به همين دليل جاى تعجب نيست كه در پارهاى از روايات كه در فضيلت تلاوت اين سوره وارد شده ، مانند روايتى كه از امام صادق (عليه السلام ) به ما رسيده مى خوانيم كه فرمود:
من قرء الانفال و برائة فى كل شهر لم يدخله نفاق ابدا و كان من شيعة امير المؤ منين (عليه السلام ) حقا و ياكل يوم القيامة من موائد الجنة معهم حتى يفرغ الناس من الحساب .
كسى كه سوره انفال و برائت را در هر ماه بخواند، هرگز روح نفاق در وجود او وارد نخواهد شد و از پيروان حقيقى امير مؤ منان على (عليه السلام ) خواهد بود و در روز رستاخيز از مائدههاى بهشتى با آنها بهره مى گيرد، تا مردم از حساب خويش فارغ شوند.
زيرا همانطور كه سابقا هم اشاره شد فضائل سورههاى قرآن و پاداشهاى بزرگى كه به تلاوت كنندگان وعده داده شده تنها در پرتو خواندن الفاظ آن به دست نمى آيد بلكه خواندن مقدمهاى است براى انديشه ، و انديشه وسيلهاى است براى فهم ، و فهم مقدمهاى است براى عمل ، و از آنجا كه در سوره انفال و برائت صفات منافقان و همچنين مؤ منان راستين تشريح شده آنها كه آن را بخوانند و در زندگى خود پياده كنند هيچگاه گرفتار روح نفاق نخواهند شد و همچنين از آنجا كه در اين دو سوره به صفات مجاهدان راستين و گوشهاى از فداكاريهاى سرور مجاهدان على (عليه السلام ) اشاره شده آنها كه محتويات اين دو سوره را درك و اجرا نمايند از شيعيان راستين امير مؤ منان (عليه السلام ) خواهند بود.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله واصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مومنين (1)


ترجمه :

1 از تو درباره انفال (غنائم و هر گونه مال بدون مالك مشخص ) سؤ ال مى كنند بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر است ، پس از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و ميان برادرانى را كه با هم ستيزه دارند آشتى دهيد و اطاعت خدا و پيامبرش را كنيد اگر ايمان داريد.
شان نزول :
از ابن عباس چنين نقل شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در روز جنگ بدر براى تشويق جنگجويان اسلام جوائزى براى آنها تعيين كرد و مثلا فرمود كسى كه فلان فرد دشمن را اسير كند و نزد من آورد چنين پاداشى را به او خواهم داد، اين تشويق (علاوه بر روح ايمان و جهاد كه در وجود آنها شعلهور بود) سبب شد كه سربازان جوان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در يك مسابقه افتخار آميز با سرعت به سوى هدف بشتابند، ولى پير مردان و افراد سالخورده در زير پرچمها توقف كردند، هنگامى كه جنگ بدر پايان پذيرفت ، جوانان براى گرفتن پاداشتهاى افتخارآميز خود به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شتافتند، اما پير مردان به آنها گفتند كه ما نيز سهمى داريم ، زيرا ما تكيه گاه و مايه دلگرمى شما بوديم و اگر كار بر شما سخت مى شد و عقبنشينى مى كرديد ، حتما به سوى ما مى آمديد، در اين موقع ميان
دو نفر از انصار مشاجره لفظى پيدا شد و راجع به غنائم جنگ با يكديگر گفتگو كردند، آيه فوق نازل شد و صريحا غنائم را متعلق به پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) معرفى كرد كه هر گونه بخواهد با آن رفتار كند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم آنرا به طور مساوى در ميان همه جنگجويان تقسيم كرد، و دستور داد كه ميان برادران دينى صلح و اصلاح شود.
تفسير
همانگونه كه در شاءن نزول خوانديم آيه فوق پس از جنگ بدر نازل شده و پيرامون غنائم جنگى صحبت مى كند و به صورت قانون كلى ، يك حكم وسيع اسلامى را بيان ميدارد، خطاب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده و مى گويد: از تو درباره انفال سؤ ال مى كنند (يسئلونك عن الانفال ).
بگو انفال مخصوص خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله است (قل الانفال لله و الرسول ).
بنابر اين تقوا را پيشه كنيد و در ميان خود اصلاح كنيد و برادرانى را كه با هم ستيزه كرده اند آشتى دهيد (فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم ).
و اطاعت خدا و پيامبرش كنيد، اگر ايمان داريد (و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مؤ منين ) .
يعنى تنها ايمان با سخن نيست ، بلكه جلوهگاه ايمان ، اطاعت بى قيد و شرط در همه مسائل زندگى از فرمان خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، نه تنها در غنائم جنگى در همه چيز بايد گوش به فرمان و تسليم اوامر آنها باشيد.
انفال چيست ؟
انفال در اصل از ماده نفل (بر وزن نفع ) به معنى زيادى است ، و اين كه به نمازهاى مستحب نافله گفته مى شود چون اضافه بر واجبات است ، و همچنين اگر نوه را نافله مى گويند به خاطر اين است كه بر فرزندان افزوده مى شود، نوفل به كسى گفته مى شود كه بخشش زياد داشته باشد.
و اگر به غنائم جنگى نيز انفال گفته شده است ، يا به جهت اين است كه يك سلسله اموال اضافى است كه بدون صاحب ميماند و به دست جنگجويان ميافتد در حالى كه مالك خاصى براى آن وجود ندارد، و يا به اين جهت است كه جنگجويان براى پيروزى بر دشمن ميجنگند، نه براى غنيمت ، بنابر اين غنيمت يك موضوع اضافى است كه به دست آنها ميافتد.
در اينجا به سه نكته مهم بايد توجه داشت :
1 گرچه آيه فوق در زمينه غنائم جنگى وارد شده است ، ولى مفهوم آن يك حكم كلى و عمومى است ، و تمام اموال اضافى يعنى آنچه مالك خصوصى ندارد را شامل مى شود، به همين دليل در رواياتى كه از طريق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده ميبينيم كه مفهوم وسيعى براى انفال بيان شده است ، در روايات معتبر از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) چنين مى خوانيم :
انها ما اخذ من دار الحرب من غير قتال كالذى انجلى عنها اهلها و هو المسمى فيئا و ميراث من لا وارث له ، و قطائع الملوك اذا لم تكن مغصوبة و الاجام ، و بطون الاوديه ، و الموات ، فانها لله و لرسوله و بعده لمن قام مقامه يصرفه حيث يشاء من مصالحه و مصالح عياله :
انفال اموالى است كه از دار الحرب بدون جنگ گرفته مى شود و همچنين
سرزمينى كه اهلش آنرا ترك كرده و از آن هجرت مى كنند و آن فيى ء ناميده مى شود و ميراث كسى كه وارثى نداشته باشد، و سرزمين و اموالى كه پادشاهان به اين و آن مى بخشيدند در صورتى كه صاحب آن شناخته نشود و بيشهزارها و جنگلها و درهها و سرزمينهاى موات كه همه اينها از آن خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بعد از او براى كسى است كه قائم مقام او است ، و او آن را در هر راه كه مصلحت خويش و مصلحت مردمى كه تحت تكفل او هستند ببيند، مصرف خواهد كرد.
گرچه همه غنائم جنگى در حديث بالا نيامده است ، ولى در حديث ديگرى كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده مى خوانيم : ان غنائم بدر كانت للنبى خاصة فقسمها بينهم تفضلا منه : غنائم بدر مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود و او به عنوان بخشش آنها را در ميان جنگجويان تقسيم كرد.
از آنچه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم كه مفهوم اصلى انفال نه تنها غنائم جنگى بلكه همه اموالى را كه مالك خصوصى ندارد شامل مى شود و تمام اين اموال متعلق به خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و قائم مقام او است ، و به تعبير ديگر متعلق به حكومت اسلامى است و در مسير منافع عموم مسلمين مصرف مى گردد.
منتها در مورد غنائم جنگى و اموال منقولى كه با پيكار به دست سربازان ميافتد، قانون اسلام چنانكه در همين سوره شرح خواهيم داد بر اين قرار گرفته كه چهار پنجم آنرا به عنوان تشويق و جبران گوشهاى از زحمات جنگجويان به آنها داده شود، و تنها يك پنجم از آن به عنوان خمس در مصارفى كه ذيل آيه 41 اشاره خواهد شد مصرف گردد، و به اين ترتيب غنائم نيز در مفهوم عمومى انفال مندرج است و در اصل ، ملك حكومت اسلامى است و بخشيدن چهار پنجم آن به جنگجويان به عنوان عطيه و تفضل است (دقت كنيد).
2- ممكن است تصور شود كه آيه فوق (بنابر اين كه غنائم جنگى را نيز شامل شود) با آيه چهل و يكم همين سوره كه مى گويد: تنها يك پنجم غنائم (خمس آنها) متعلق به خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ساير مصارف است منافات دارد زيرا مفهوم آن اين است كه چهار پنجم باقيمانده به جنگجويان متعلق است . ولى با توجه به آنچه در بالا گفته شد، روشن مى شود كه غنائم جنگى در اصل همه متعلق به خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، و اين يكنوع بخشش و تفضل مى باشد كه چهار پنجم آنرا در اختيار جنگجويان ميگذارند و به تعبير ديگر حكومت اسلامى چهار پنجم حق خود را از غنائم منقول در مورد مجاهدين مصرف مى كند و به اين ترتيب هيچگونه منافاتى باقى نميماند.
و از اينجا نيز روشن مى شود كه آيه خمس آنچنانكه بعضى از مفسران پنداشتهاند آيه انفال را نسخ نمى كند، بلكه هر دو به قوت خود باقى هستند.
3- همانگونه كه در شاءن نزول خوانديم در ميان بعضى از مسلمانان مشاجرهاى در مورد غنائم جنگى واقع شد و براى قطع اين مشاجره نخست ريشه آن كه مساءله غنيمت بود زده شد و به طور دربست در اختيار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرار گرفت ، سپس دستور اصلاح ميان مسلمانان و افرادى كه با هم مشاجره كردند، به ديگران داد. اصولا اصلاح ذات البين و ايجاد تفاهم و زدودن كدورت ها و دشمنى ها و تبديل آن به صميميت و دوستى ، يكى از مهمترين برنامه هاى اسلامى است .
ذات به معنى خلقت و بنيه و اساس چيزى است ، و بين به معنى حالت ارتباطى و پيوند ميان دو شخص يا دو چيز است ، بنابراين اصلاح ذات البين به معنى اصلاح اساس ارتباطات و تقويت و تحكيم پيوندها و از ميان بردن عوامل و اسباب تفرقه و نفاق است .
در تعليمات اسلامى به اندازهاى به اين موضوع اهميت داده شده كه به عنوان
يكى از برترين عبادات معرفى گرديده است ، امير مؤ منان على (عليه السلام ) در آخرين وصايايش به هنگامى كه در بستر شهادت بود به فرزندانش فرمود: انى سمعت جدكما رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يقول : اصلاح ذات البين افضل من عامة الصلوة و الصيام : من از جد شما پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم كه مى فرمود اصلاح رابطه ميان مردم از انواع نماز و روزه مستحب هم برتر است
در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام ) چنين نقل شده كه فرمود: صدقة يحبها الله اصلاح بين الناس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم اذا تباعدوا عطيه و بخششى را كه خداوند دوست دارد اصلاح بين مردم است هنگامى كه به فساد گرايند و نزديك ساختن آنها به يكديگر است به هنگامى كه از هم دور شوند. و نيز در همان كتاب از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه به مفضل (يكى از ياران امام ) فرمود: اذا راءيت بين اثنين من شيعتنا منازعة فافتدها من مالى هنگامى كه ميان دو نفر از پيروان ما مشاجره اى ببينى (كه مربوط به امور مالى است ) از مال من غرامت بپرداز (و آنها را با هم صلح ده ).
و به همين دليل در يكى ديگر از روايات مى خوانيم كه مفضل روزى دو نفر از شيعيان را ديد كه در مورد ارث با هم نزاع دارند آنها را به منزل خود دعوت كرد، و چهارصد درهم كه مورد اختلاف آنها بود به آنها پرداخت و غائله را ختم كرد، سپس به آنها گفت : بدانيد كه اين از مال من نبود، ولى امام صادق (عليه السلام ) به من دستور داده است كه در اينگونه موارد با استفاده از سرمايه امام ، صلح و مصالحه در ميان ياران ايجاد كنم .
علت اينهمه تاءكيد در زمينه مساءله اجتماعى با كمى دقت روشن مى شود زيرا
عظمت و توانائى و قدرت و سربلندى يك ملت ، جز در سايه تفاهم و تعاون ممكن نيست ، اگر مشاجره ها، اختلافات كوچك اصلاح نشود، ريشه عداوت و دشمنى تدريجا در دلها نفوذ مى كند، و يك ملت متحد را به جمعى پراكنده مبدل مى سازد، جمعى آسيب پذير، ضعيف و ناتوان و زبون در مقابل هر حادثه و هر دشمن ، و حتى ميان چنين جمعيتى بسيارى از مسائل اصولى اسلام همانند نماز و روزه و يا اصل موجوديت قرآن به خطر خواهد افتاد.
به همين دليل بعضى از مراحل اصلاح ذات البين شرعا واجب و حتى استفاده از امكانات بيت المال براى تحقق بخشيدن آن مجاز است و بعضى از مراحل آن كه با سرنوشت مسلمانان زياد تماس ندارد مستحب مؤ كد است .
آيه و ترجمه


إ نما المؤ منون الذين إ ذا ذكر الله وجلت قلوبهم و إ ذا تليت عليهم ءايته زادتهم إ يمنا و على ربهم يتوكلون (2)
الذين يقيمون الصلوة و مما رزقنهم ينفقون (3)
اءولئك هم المؤ منون حقا لهم درجت عند ربهم و مغفرة و رزق كريم (4)


ترجمه :

2- مؤ منان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مى گردد، و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود ايمانشان افزون مى گردد و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.
3- آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.
4- مؤ منان حقيقى آنها هستند، براى آنان درجات (فوقالعاده اى ) نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بى نقص و عيب
تفسير :
پنج صفت ويژه مؤ منان
در آيه گذشته به تناسب گفتگوئى كه در امر غنائم ميان بعضى از مسلمانان روى داده بود سخن از تقوا و پرهيزكارى و ايمان به ميان آمد، براى تكميل اين موضوع در آيات مورد بحث صفات مومنان راستين و حقيقى در عباراتى كوتاه و پر معنى بيان شده است .
در اين آيات خداوند به پنج قسمت از صفات برجسته مؤ منان اشاره كرده كه سه قسمت آن ، جنبه روحانى و معنوى و باطنى دارد و دو قسمت آن جنبه علمى و خارجى ، سه قسمت اول عبارتند از احساس مسئوليت و تكامل ايمان و توكل و دو قسمت ديگر عبارتند از ارتباط با خدا و ارتباط و پيوند با خلق خدا.
نخست مى گويد: مؤ منان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دلهاى آنها به خاطر احساس مسئوليت در پيشگاهش ‍ ترسان مى گردد (انما المؤ منون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم ).
و جل همان حالت خوف و ترسى است كه به انسان دست مى دهد كه سرچشمه آن يكى از اين دو چيز است ، گاهى به خاطر درك مسئوليتها و احتمال عدم قيام به وظائف لازم در برابر خدا مى باشد، و گاهى به خاطر درك عظمت مقام و توجه به وجود بى انتها و پر مهابت او است .
توضيح اينكه : گاه مى شود انسان به ديدن شخص بزرگى كه راستى از هر نظر شايسته عنوان عظمت است مى رود. شخص ديدار كننده گاهى آنچنان تحت تاثير مقام پر عظمت او قرار مى گيرد، كه احساس يكنوع وحشت در درون قلب خويش مى نمايد، تا آنجا كه به هنگام سخن گفتن لكنت زبان پيدا مى كند
و حتى گاهى حرف خود را فراموش مى نمايد، هر چند آن شخص بزرگ نهايت محبت و علاقه را به او و همه دارد، و كار خلافى نيز از اين شخص سرنزده است ، اين نوع ترس ، بازتاب و عكس العمل درك عظمت است .
قرآن مجيد مى گويد: لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعا متصدعا من خشية الله : اگر اين قرآن را بر كوه نازل مى كرديم ، خاشع و ترسان و از خوف خدا شكافته مى شد (حشر 21)
و نيز مى خوانيم انما يخشى الله من عباده العلماء تنها بندگان عالم و آگاه از عظمت خدا، از او مى ترسند (فاطر 28).
و به اين ترتيب پيوندى ميان آگاهى و خوف ، همواره بر قرار است ، بنابراين اشتباه است ، كه ما سرچشمه خوف و خشيت را تنها عدم انجام وظايف و مسئوليتها بدانيم .
سپس دومين صفت آنها را چنين بيان مى كند: آنها همواره در مسير تكامل پيش مى روند و لحظه اى آرام ندارند، و هنگامى كه آيات خدا بر آنها خوانده شود بر ايمانشان افزوده مى شود (و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا)
نمو و تكامل ، خاصيت همه موجودات زنده است ، موجود فاقد نمو و تكامل يا مرده است و يا در سراشيبى مرگ قرار گرفته ، مؤ منان راستين ، ايمانى زنده دارند، كه نهالش با آبيارى از آيات خدا روز بروز نمو بيشتر و گلها و شكوفه ها و ميوه هاى تازه ترى پيدا مى كند، آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمى زنند، و در يك حال ركود و يكنواختى مرگبار نيستند، هر روز كه نو مى شود فكر و ايمان و صفات آنها هم نو مى شود.
سومين صفت بارز آنها اين است كه تنها بر پروردگار خويش تكيه و توكل مى كنند (و على ربهم يتوكلون ).
افق فكر آنها آنچنان بلند است كه از تكيه كردن بر مخلوقات ضعيف
و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارد، آنها آب را از سرچشمه مى گيرند و هر چه مى خواهند و مى طلبند، از اقيانوس بيكران عالم هستى ، از ذات پاك پروردگار مى خواهند، روحشان بزرگ و سطح فكرشان بلند، و تكيه گاهشان تنها خدا است .
اشتباه نشود مفهوم توكل آنچنانكه بعضى از تحريف كنندگان پنداشته اند، چشمپوشى از عالم اسباب و دست و روى دست گذاشتن و به گوشه اى نشستن نيست ، بلكه مفهومش خود سازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به اين و آن و ژرفنگرى است ، استفاده از عالم اسباب جهان طبيعت و حيات ، عين توكل بر خدا است ، زيرا هر تاءثيرى در اين اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است .
پس از ذكر اين سه قسمت ، از صفات روحانى و نفسانى مؤ منان راستين مى گويد: آنها در پرتو احساس مسئوليت و درك عظمت پروردگار و همچنين ايمان فزاينده و بلندنگرى توكل ، از نظر عمل داراى دو پيوند محكمند، پيوند و رابطه نيرومندى با خدا و پيوند و رابطه نيرومندى با بندگان خدا آنها كسانى هستند كه نماز را (كه مظهر رابطه با خداست ) بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم در راه بندگان خدا انفاق مى كنند (الذين يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون ).
تعبير به اقامه نماز (به جاى خواندن نماز) اشاره به اين است كه نه تنها خودشان نماز مى خوانند بلكه كارى مى كنند كه اين رابطه محكم با پروردگار همچنان و در همه جا بر پا باشد، و تعبير مما رزقناهم (از آنچه به آنها روزى داده ايم ) تعبير وسيعى است كه تمام سرمايه هاى مادى و معنوى را در بر مى گيرد، آنها نه تنها از اموالشان بلكه از علم و دانششان ، از هوش و فكرشان ، از موقعيت و نفوذشان و از تمام مواهبى كه در اختيار دارند در راه بندگان خدا مضايقه نمى كنند
در آخرين آيه مورد بحث ، موقعيت و مقام والا و پاداشهاى فراوان اينگونه مؤ منان راستين را بيان مى كند.
نخست مى گويد: مؤ منان حقيقى تنها آنها هستند (اولئك هم المؤ منون حقا).
سپس سه پاداش مهم آنها را بيان مى كند:
آنها درجات مهمى نزد پروردگارشان دارند (لهم درجات عند ربهم ).
درجاتى كه ميزان و مقدار آن تعيين نشده و همين ابهام دلالت بر فوقالعادگى آن دارد.
به علاوه آنها مشمول مغفرت و رحمت و آمرزش او خواهند شد (و مغفرة ) و روزيهاى كريم يعنى مواهب بزرگ و مستمر و همى شگى كه نقص و عيبى در آن راه ندارد و حد و حسابى براى آن نيست در انتظارشان مى باشد (و رزق كريم ) براستى ما مسلمانان كه دم از اسلام مى زنيم و گاهى آنچنان خود را طلبكار از اسلام و قرآن مى دانيم كه از روى نادانى گناه عقب ماندگيها را به گردن اسلام و قرآن مى افكنيم ، آيا اگر ما تنها مضمون اين چند آيه را كه روشنگر صفات مؤ منين راستين است در زندگى خود پياده كنيم و ضعف و زبونى و وابستگى به اين و آن را در پناه ايمان و توكل از خود دور سازيم و هر روزى كه بر ما مى گذرد، در مرحله تازه اى از ايمان و آگاهى گام بگذاريم و همواره در پرتو ايمان احساس مسئوليت در برابر آنچه در اجتماعمان مى گذرد داشته باشيم رابطه ما با خدا و خلق آنچنان قوى باشد كه از همه سرمايه هاى وجود خويش در پيشبرد اجتماع انفاق كنيم روزگارمان چنين خواهد بود كه امروز است ؟!
ذكر اين موضوع نيز لازم است ، كه ايمان مراحلى دارد و درجاتى ، ممكن
است در پاره اى از مراحل به قدرى ضعيف باشد كه جلوه هاى عملى قابل ملاحظه اى از خود نشان ندهد، و با بسيارى از آلودگيها نيز بسازد، ولى يك ايمان راسخ و حقيقى و محكم محال است از جنبه هاى عملى و مثبت و سازنده خالى شود.
و اينكه بعضيها عمل را جزء ايمان ندانسته اند تنها نظرشان به مرحله بسيار پائين ايمان بوده است .
آيه و ترجمه


كما اخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقا من المؤ منين لكرهون (5)
يجدلونك فى الحق بعد ما تبين كانما يساقون الى الموت و هم ينظرون (6)


ترجمه :

5- (ناخشنودى پاره اى از شما از چگونگى تقسيم غنائم بدر) همانند آن است كه خداوند تو را از خانه ات به حق بيرون فرستاد (به سوى ميدان بدر) در حالى كه جمعى از مؤ منان كراهت داشتند (ولى سرانجامش پيروزى آشكار بود).
6- آنها با اينكه مى دانستند اين فرمان خدا است باز با تو مجادله مى كردند (و آنچنان ) ترس و وحشت آنها را فرا گرفته بود كه ) گوئى به سوى مرگ رانده مى شوند و (آن را با چشم خود ) مى نگرند.
تفسير
در آيه نخست از اين سوره خوانديم كه پاره اى از مسلمانان تازه كار از چگونگى تقسيم غنائم بدر تا حدى ناراضى بودند، در آيات مورد بحث خداوند به آنها مى گويد: اين تازگى ندارد كه چيزى ناخوش آيند شما باشد در حالى كه صلاحتان در آن است ، همانگونه كه اصل جنگ بدر كه فعلا گفتگو بر سر غنائم آن است براى بعضى ناخوش آيند بود و ديديد سرانجام چه نتائج درخشانى براى مسلمانان در بر داشت
بنابراين نبايد با ديد محدود خود، احكام الهى را ارزيابى كنيد، بلكه بايد در برابر آنها سر تسليم فرود آريد و از نتائج نهائى بهره مند شويد.
در آيه نخست مى گويد: اين ناخشنودى پاره اى از افراد از طرز تقسيم غنائم بدر، همانند آن است كه خداوند تو را از خانه و جايگاهت در مدينه به حق بيرون فرستاد در حالى كه بعضى از مؤ منان كراهت داشتند (كما اخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقا من المؤ منين لكارهون ).
كلمه بالحق اشاره به اين است كه اين فرمان خروج ، طبق يك وحى الهى و دستور آسمانى صورت گرفت كه نتيجه اش وصول به حق براى جامعه اسلامى بود.
اين گروه ظاهر بين و كم حوصله در مسير راه به سوى بدر مرتبا با تو مجادله و گفتگو در اين فرمان حق داشتند، و با اينكه اين واقعيت را دريافته بودند كه اين فرمان خدا است ، ولى باز دست از اعتراض خويش بر نمى داشتند (يجاد لونك فى الحق بعد ما تبين ).
و آنچنان ترس و وحشت سراسر وجود آنها را فرا گرفته بود كه گوئى به سوى مرگ رانده مى شوند و مرگ و نابودى خويش را با چشم خود مى بينند (كانما يساقون الى الموت و هم ينظرون ).
ولى حوادث بعد نشان داد كه آنها چقدر گرفتار اشتباه و ترس و وحشت بى دليل بودند، و اين جنگ چه پيروزيهاى درخشانى براى مسلمانان به بار آورد، با ديدن چنين صحنه اى چرا بعد از جنگ بدر، در مورد غنائم زبان به اعتراض مى گشايند.
ضمنا از تعبير فريقا من المؤ منين (جمعى از مؤ منان ) روشن مى شود كه اولا اين مشاجره و گفتگو به خاطر روح نفاق و بى ايمانى نبود، بلكه بر اثر
ضعف ايمان و نداشتن بينش كافى در مسائل اسلامى بود.
و ثانيا تنها عده محدودى اين چنين فكر مى كردند و اكثريت كه از مسلمانان مجاهد راستين بودند تسليم فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اوامر او بودند.
آيه و ترجمه


و اذ يعدكم الله احدى الطائفتين انها لكم و تودون اءن غير ذات الشوكة تكون لكم و يريد الله اءن يحق الحق بكلمته و يقطع دابر الكفرين (7)
ليحق الحق و يبطل البطل و لو كره المجرمون (8)


ترجمه :

7- و (به ياد بياوريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) براى شما خواهد بود اما شما دوست مى داشتيد كه كاروان براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد) ولى خداوند مى خواهد حق را با كلمات خود تقويت و ريشه كافران را قطع كند (لذا شما را با لشگر قريش درگير ساخت ).
8- تا حق تثبيت شود و باطل از ميان برود هر چند مجرمان كراهت داشته باشند.
غزوه بدر نخستين درگيرى مسلحانه اسلام و كفر
چون در آيات گذشته اشاره اى به جنگ بدر شد، قرآن مجيد بحث را به جنگ بدر كشانده و فرازهاى حساسى از آنرا كه هر كدام يك دنيا آموزندگى در بر دارد در آيات مورد بحث و آيات آينده تشريح مى كند، تا مسلمانان اين حقايق را كه در گذشته نزديك تجربه كرده بودند براى هميشه به خاطر بسپارند و در همه عمر از آن الهام بگيرند.
براى روشن شدن تفسير اين آيات و آيات آينده قبلا بايد فشرده اى از جريان اين جهان اسلامى كه نخستين در گيرى مسلحانه مسلمانان با دشمنان سرسخت و
خون آشام بود، از نظر بگذرانيم ، تا ريزه كاريها و اشاراتى كه در اين آيات هست كاملا روشن گردد.
طبق آنچه تاريخ نويسان و محدثان و مفسران آورده اند، غزوه بدر از اينجا آغاز شد كه (ابوسفيان ) بزرگ (مكه ) در راءس ‍ يك كاروان نسبتا مهم تجارتى كه از چهل نفر با 50 هزار دينار مال التجاره تشكيل مى شد از شام به سوى مدينه باز مى گشت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به ياران خود دستور داد آماده حركت شوند و به طرف اين كاروان بزرگ كه قسمت مهمى از سرمايه دشمن را با خود حمل مى كرد بشتابند و با مصادره كردن اين سرمايه ، ضربه سختى بر قدرت اقتصادى و در نتيجه بر قدرت نظامى دشمن وارد كنند.
پيامبر و يارانش حق داشتند دست به چنين حمله اى بزنند زيرا اولا با هجرت مسلمانان از مكه به مدينه بسيارى از اموالشان به دست مكيان افتاد و خسارت سنگينى به آنها وارد شد و آنها حق داشتند چنين خسارتى را جبران كنند، از اين گذشته مردم مكه در طى 13 سال اقامت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمين در آنجا كاملا نشان داده بودند كه از هيچگونه ضربه و صدمه به مسلمانان فروگذار نخواهند كرد و حتى آماده كشتن شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز شدند چنين دشمنى با هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مدينه بيكار نخواهد نشست ، و مسلما نيروى خود را براى ضربه قاطعترى بسيج خواهد كرد، پس عقل و منطق ايجاب مى كند كه مسلمانان به عنوان يك اقدام پيشگيرانه با مصادره كردن سرمايه عظيم كاروان تجارتى آنها ضربه سختى بر آنان وارد سازند، و هم بنيه اقتصادى و نظامى خود را براى دفاع از خويشتن در آينده قوى كنند، و اين اقدامى است ، كه در همه برنامه هاى جنگى دنيا، در امروز و گذشته بوده و هست ، و آنها كه بدون در نظر گرفتن اين جهات ، سعى دارند حركت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به سوى قافله در شكل يكنوع غارتگرى منعكس سازند يا افراد بى اطلاعى هستند، كه از ريشه هاى مسائل تاريخى اسلام بيخبرند،
و يا مغرضانى كه سعى دارند واقعيتها را دگرگون جلوه دهند.
به هر حال ابوسفيان از يكسو بوسيله دوستان خود در مدينه از اين تصميم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آگاه شد و از سوى ديگر چون موقعى كه اين كاروان براى آوردن مال التجارة به سوى شام مى رفت نيز مورد چنين تعرض احتمالى قرار گرفته بود، قاصدى را به سرعت به مكه فرستاد، تا جريان را به اطلاع اهل مكه برساند، قاصد در حالى كه طبق توصيه ابوسفيان بينى شتر خود را دريده و گوش آنرا بريده و خون به طرز هيجان انگيزى از شتر مى ريخت و پيراهن خود را از دو طرف پاره كرده بود و وارونه سوار بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خود جلب كند، وارد مكه شد، و فرياد برآورد: اى مردم پيروزمند كاروان خود را دريابيد، كاروان خود را دريابيد، بشتابيد و عجله كنيد اما باور نمى كنم به موقع برسيد، زيرا محمد و افرادى كه از دين شما خارج شده اند براى تعرض به كاروان از مدينه بيرون شتافتند، در اين موقع خواب عجيب و وحشتناكى كه عاتكه فرزند عبدالمطلب و عمه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ديده بود دهان به دهان مى گشت و بر هيجان مردم مى افزود.
جريان خواب اين بود كه او سه روز قبل در خواب ديده بود كه شخصى فرياد مى زند، مردم به سوى قتلگاه خود بشتابيد و سپس ‍ اين منادى بر فراز كوه (ابوقيس ) رفت و قطعه سنگ بزرگى را از بالا به حركت در آورد، اين قطعه سنگ متلاشى شد و هر قسمتى از آن به يكى از خانه هاى قريش اصابت كرد، و نيز از دره مكه سيلاب خون جارى شد.
هنگامى كه وحشت زده از خواب بيدار شد و به برادرش عباس خبر داد، مردم در وحشت فرو رفتند، اما هنگامى كه داستان اين خواب به گوش ابوجهل رسيد، گفت : اين زن پيامبر دومى است كه در فرزندان عبدالمطلب ظاهر شده ، قسم به بتهاى لات و عزى كه سه روز مهلت مى دهيم اگر اثرى از تعبير خواب
او ظاهر نشد، نامه اى را در ميان خودمان امضا مى كنيم كه بنى هاشم دروغگوترين طوائف عربند، ولى روز سوم كه از اين كار گذشت ، همان روزى بود كه فرياد قاصد ابوسفيان همه مكه را لرزان ساخت .
و از آنجا كه بسيارى از مردم مكه در اين كاروان سهمى داشتند مردم به سرعت بسيج شدند و حدود 950 نفر مرد جنگى كه جمعى از آنها بزرگان و سرشناسان مكه بودند با 700 شتر و 100 راءس اسب به حركت در آمدند، و فرماندهى لشكر به عهده ابوجهل بود.
از سوى ديگر ابوسفيان براى اينكه خود را از تعرض مسلمانان مصون بدارد، مسير خود را تغيير داد و به سرعت به سوى مكه گام بر مى داشت .
پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با 313 نفر كه تقريبا مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشكيل مى دادند به نزديكى سرزمين بدر، بين راه مكه و مدينه رسيده بود كه خبر حركت سپاه قريش به او رسيد.

next page

fehrest page

back page