تفسير نمونه جلد ۶
جمعي از فضلا
- ۹ -
و اين به خاطر آن است كه مردم تا در ناز و نعمتند كمتر گوش شنوا و آمادگى براى
پذيرش حق دارند اما هنگامى كه در تنگناى مشكلات قرار مى گيرند و نور فطرت و توحيد
آشكارتر مى گردد، بى اختيار به ياد خدا مى افتند و دلهايشان آماده پذيرش مى گردد،
ولى اين بيدارى كه در همه يكسان است در بسيارى از افراد زودگذر و ناپايدار است و به
مجرد برطرف شدن مشكلات بار ديگر در خواب غفلت فرو مى روند ولى براى جمعى نقطه عطفى
در زندگى محسوب مى شود و براى هميشه ، به سوى حق باز مى گردند، و اقوامى كه در آيات
گذشته از آنها سخن گفته شد، جزء دسته اول بودند!
لذا در آيه بعد مى گويد: هنگامى كه آنها در زير ضربات حوادث و فشار مشكلات تغيير
مسير ندادند و همچنان در گمراهى خود باقى ماندند، ما مشكلات را از آنها برداشتيم و
به جاى آن گشايش و نعمت قرار داديم ، تا آنجا كه بار ديگر زندگانى آنها رونق گرفت و
كمبودها به فزونى تبديل شد و مال و نفرات آنها فراوان گرديد (ثم بدلنا مكان السيئة
الحسنة حتى عفوا).
(عفوا)
از ماده (عفو)
است كه گاهى به معنى كثرت و زيادى آمده و گاهى به معنى ترك كردن و اعراض نمودن و
گاهى نيز به معنى محو آثار چيزى كردن ، ولى بعيد نيست كه ريشه همه آنها همان ترك
كردن بوده باشد، منتها گاهى چيزى را به حال خود رها مى كنند تا ريشه بدواند و توالد
و تناسل كند و افزايش يابد،
و گاهى رها مى كنند تا تدريجا محو و نابود گردد، از اين جهت به معنى افزايش و يا
نابودى نيز آمده است .
در آيه مورد بحث نيز مفسران سه احتمال داده اند. نخست اينكه ما به آنها امكانات
داديم تا افزايش يابند و آنچه را كه در دوران سختى از نفرات و ثروتها از دست داده
بودند بيابند.
ديگر اينكه ما آنچنان به آنها نعمت داديم كه مغرور شدند، و خدا را فراموش كردند و
شكر او را ترك گفتند.
ديگر اينكه ما به آنها نعمت داديم تا بوسيله آن آثار دوران نكبت را
(محو) كردند و از بين بردند.
البته اين تفاسير گرچه مفهومش با هم متفاوت است ولى از نظر نتيجه چندان با هم تفاوت
ندارد.
سپس اضافه مى كند به هنگام برطرف شدن مشكلات ، به جاى اينكه به اين حقيقت توجه كنند
كه نعمت و (نقمت
) به دست خدا است و رو به سوى او آورند، براى اغفال خود به اين منطق
متشبث شدند، كه اگر براى ما مصائب و گرفتاريهائى پيش آمد، چيز تازهاى نيست پدران ما
نيز گرفتار چنين مصائب و مشكلاتى شدند دنيا فراز و نشيب دارد و براى هر كس دوران
راحتى و سختى بوده است سختيها امواجى ناپايدار و زود گذرند (و قالوا قد مس آبائنا
الضراء و السراء).
در پايان ، قرآن مى گويد: هنگامى كه كار به اينجا رسيد و از عوامل تربيت كمترين
بهرهاى نگرفتند، بلكه بر غرور خود افزودند (ناگاه
آنها را به مجازات خود گرفتيم ، در حالى كه آنها هيچ خبر نداشتند و غافلگير شدند)
و به همين جهت مجازات براى آنها، سخت دردناك بود (فاخذناهم بغتة و هم لا يشعرون ).
آيه و ترجمه
و لو أ ن أ هل القرى ءامنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركت من السماء و الا رض و لكن
كذبوا فأ خذنهم بما كانوا يكسبون (96)
افأ من أ هل القرى أ ن يأ تيهم بأ سنا بيتا و هم نائمون
(97)
او أ من أ هل القرى أ ن يأ تيهم بأ سنا ضحى و هم يلعبون
(98)
أ فأ منوا مكر الله فلا يأ من مكر الله إ لا القوم الخسرون
(99)
او لم يهد للذين يرثون الا رض من بعد أ هلها أ ن لو نشاء أ صبنهم بذنوبهم و نطبع
على قلوبهم فهم لا يسمعون (100)
|
ترجمه :
96 - و اگر مردمى كه در شهرها و آباديها زندگى دارند ايمان بياورند و تقوى پيشه
كنند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشائيم ولى (آنها حقايق را) تكذيب كردند ما
هم آنانرا به كيفر اعمالشان مجازات كرديم .
97 - آيا اهل اين آباديها از اين ايمن هستند كه عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد
در حالى كه در خواب باشند؟
98 - آيا اهل آباديها از اين ايمنند كه عذاب ما، روز به سراغشان بيايد در حالى كه
سرگرم بازى هستند؟
99 - آيا آنها از مكر الهى غافلند در حالى كه از مكر (و مجازات ) خدا جز زيانكاران
ايمن نخواهند بود.
100 - آيا كسانى كه وارث روى زمين بعد از صاحبان قبلى آن مى شوند عبرت نمى گيرند
كه اگر بخواهيم آنها را نيز به گناهانشان هلاك مى كنيم و بر دلهايشان مهر مى نهيم
تا (صداى حق را) نشنوند.
تفسير :
عمران و آبادى در سايه ايمان و تقوى
در آيات گذشته سرگذشت اقوامى همچون قوم هود و صالح و شعيب و نوح و لوط بطور اجمال
مورد بحث واقع شد، گرچه خود آن آيات به اندازه كافى براى بيان نتائج عبرت انگيز اين
سرگذشتها كافى بود، ولى در آيات مورد بحث به صورت گوياتر، نتيجه گيرى كرده ، مى
گويد: اگر مردمى كه در اين آباديها و نقاط ديگر روى زمين زندگى داشته و دارند، به
جاى طغيان و سركشى و تكذيب آيات پروردگار و ظلم و فساد، ايمان مى آوردند، و در پرتو
آن تقوا و پرهيزكارى پيشه مى كردند، نه تنها مورد خشم پروردگار و مجازات الهى واقع
نمى شدند، بلكه درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى گشوديم (و لو ان اهل
القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ).
ولى متاسفانه آنها صراط مستقيم كه راه سعادت و خوشبختى و رفاه و امنيت بود رها
ساختند، و پيامبران خدا را تكذيب كردند، و برنامه هاى اصلاحى آنها را زير پا
گذاشتند، ما هم به جرم اعمالشان ، آنها را كيفر داديم (و لكن كذبوا فاخذناهم بما
كانوا يكسبون ).
در اينجا به چند موضوع بايد توجه كرد:
1 - در اينكه منظور از (بركات
) زمين و آسمان ، چيست در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آن را به نزول
باران و روئيدن گياهان تفسير كردهاند، و
بعضى به اجابت دعا و حل مشكلات زندگى ، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از
بركات آسمانى ، بركات معنوى و منظور از بركات زمينى بركات مادى بوده باشد ، اما با
توجه به آيات گذشته تفسير اول از همه مناسبتر است ، زيرا: در آيات گذشته كه
مجازاتهاى شديد مجرمان و طغيانگران را شرح ميداد ، گاهى اشاره به فرود آمدن سيلاب
از آسمان ، و طغيان چشمه ها از زمين (همانند طوفان نوح ) و گاهى اشاره به صاعقه ها
و صيحه هاى آسمانى ، و گاهى زلزله هاى وحشتناك زمينى شده بود، در آيه مورد بحث اين
حقيقت مطرح است كه اين مجازاتها واكنش اعمال خود آنها بود و گرنه اگر انسان پاك و
با ايمان باشد به جاى اينكه عذاب از آسمان و زمين فرا رسد ، بركات خدا از آسمان و
زمين بر او مى بارد، اين انسان است كه بركات را تبديل به بلاها مى كند.
2 - (بركات
) جمع بركت است و همانطور كه سابقا گفتيم ، اين كلمه در اصل به معنى
(ثبات ) و استقرار چيزى است و
به هر نعمت و موهبتى كه پايدار بماند اطلاق مى گردد ، در برابر موجودات بى بركت كه
زود فانى و نابود و بى اثر مى شوند.
قابل توجه اينكه ايمان و تقوا نه تنها سبب نزول بركات الهى مى شود، بلكه باعث مى
گردد كه آنچه در اختيار انسان قرار گرفته در مصارف مورد نياز به كار گرفته شود ، فى
المثل امروز ملاحظه مى كنيم قسمت بسيار مهمى از نيروهاى انسانى و منابع اقتصادى در
مسير مسابقه تسليحاتى و ساختن سلاحهاى نابود كننده صرف مى گردد ، اينها مواهبى
هستند فاقد هر گونه بركت ، بزودى از ميان مى روند و نه تنها نتيجه اى نخواهند داشت
، ويرانى هم ببار مى آورند ، ولى اگر جوامع انسانى ايمان و تقوا داشته باشند اين
مواهب الهى به شكل ديگرى در ميان آنها در مى آيد و طبعا آثار آن باقى و برقرار
خواهد ماند و مصداق كلمه بركات
خواهند بود.
3 - در آيه فوق كلمه (اخذ)
كه به معنى گرفتن است در مفهوم مجازات و كيفر دادن به كار رفته ، و اين در حقيقت به
خاطر آن است كه معمولا كسى را كه مى خواهند مجازات كنند نخست مى گيرند و او را با
وسائلى مى بندند كه هيچگونه قدرت فرار نداشته باشد ، سپس او را كيفر مى دهند.
4 - گر چه آيه شريفه مورد بحث ، ناظر به وضع اقوام پيشين است ولى مسلما مفهوم آن يك
مفهوم وسيع و عمومى و دائمى است و انحصار به هيچ قوم و ملتى ندارد و اين يك سنت
الهى است كه افراد بى ايمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واكنشها در همين زندگى
دنياى خود خواهند شد، گاهى بلاهاى آسمان و زمين بر سر آنها مى بارد، و گاهى آتش
جنگهاى جهانى يا منطقهاى سرمايه هاى آنها را در كام خود فرو مى گيرد، و گاهى
ناامنيهاى جسمانى و روانى آنها را تحت فشار قرار مى دهد ، و به تعبير قرآن ، اين
وابسته به (كسب و اكتساب
) و اعمالى است كه خود انسان انجام مى دهد ، فيض خدا محدود و ممنوع نيست
، همانطور كه مجازات او اختصاص به قوم و ملت معينى ندارد!
چرا ملل فاقد ايمان زندگى مرفه دارند؟
از آنچه در بالا گفتيم پاسخ يك سؤ ال كه زياد در ميان جمعى مورد بحث و گفتگو است
روشن مى گردد و آن اينكه اگر ايمان و تقوا، موجب نزول انواع بركات الهى است و نقطه
مقابل آن باعث سلب بركات است چرا مشاهده مى كنيم ملتهاى
بى ايمانى را كه غرق ناز و نعمتند ، در حالى كه جمعى از افراد با ايمان به سختى
روزگار مى گذرانند؟!
پاسخ اين سؤ ال با توجه به دو نكته روشن مى گردد:
1 - اينكه تصور مى شود ملتهاى فاقد ايمان و پرهيزگارى غرق در ناز و نعمتند ، اشتباه
بزرگى است كه از اشتباه ديگرى يعنى ثروت را دليل بر خوشبختى گرفتن سرچشمه مى گيرد.
معمولا مردم اين طور فكر مى كنند كه هر ملتى صنايعش پيشرفته تر و ثروتش بيشتر باشد
خوشبختر است در حالى كه اگر به درون اين جوامع نفوذ كنيم و دردهاى جانكاهى كه روح و
جسم آنها را درهم مى كوبد از نزديك ببينيم قبول خواهيم كرد كه بسيارى از آنها از
بيچاره ترين مردم روى زمين هستند ، بگذريم از اينكه همان پيشرفت نسبى ، نتيجه بكار
بستن اصولى همانند كوشش و تلاش و نظم و حس مسئوليت است كه در متن تعليمات انبيا
قرار دارد.
در همين ايام كه اين قسمت از تفسير را مى نويسيم ، اين خبر در جرائد منتشر شد كه در
نيويورك يعنى يكى از ثروتمندترين و پيشرفتهترين نقاط دنياى مادى ، بر اثر خاموشى
ناگهانى برق صحنه عجيبى به وجود آمد، يعنى بسيارى از مردم به مغازه ها حمله بردند و
هستى آنها را غارت كردند، تا آنجا كه سه هزار نفر از غارتگران بوسيله پليس بازداشت
شدند.
مسلما تعداد غارتگران واقعى چندين برابر اين عدد بوده و تنها اين عده بودند كه
نتوانستند به موقع فرار كنند ، و نيز مسلم است كه آنها غارتگران حرفهاى نبوده اند
كه نفرات خود را براى چنان حمله عمومى از قبل آماده كرده باشند ، زيرا حادثه يك
حادثه ناگهانى بود.
بنابراين چنين نتيجه مى گيريم كه با يك خاموشى برق ، ده ها هزار نفر از مردم يك شهر
ثروتمند و به اصطلاح پيشرفته تبديل به غارتگر شدند، اين نه
تنها دليل بر انحطاط اخلاقى يك ملت است بلكه دليل بر ناامنى شديد اجتماعى نيز مى
باشد.
خبر ديگرى كه در جرائد بود اين خبر را تكميل كرد و آن اينكه يكى از شخصيتهاى معروف
كه در همين ايام در نيويورك در يكى از هتلهاى مشهور چندين ده طبقهاى نيويورك سكونت
داشت مى گويد: قطع برق ، سبب شد كه راه رفتن در راهروهاى هتل به صورت كار خطرناكى
درآيد ، به طورى كه متصديان هتل اجازه نمى دادند كسى تنها از راهروها بگذرد و به
اطاق خود برسد مبادا گرفتار غارتگران گردد ، لذا مسافران را در اكيپهاى ده نفرى يا
بيشتر ، با مامورين مسلح به اطاقهاى خود مى فرستادند!، شخص مزبور اضافه مى كند كه
تا گرسنگى شديد به او فشار نمى آورده جرئت نداشته است از اطاق خويش خارج گردد!
اما همين خاموشى برق در كشورهاى عقب مانده شرقى هرگز چنين مشكلاتى را به وجود نمى
آورده و اين نشان مى دهد كه آنها در عين ثروت و پيشرفت صنايع كمترين امنيت در محيط
خودشان ندارند ، از اين گذشته ناظران عينى مى گويند آدمكشى در آن محيطها همانند
نوشيدن يك جرعه آب است ، به همين آسانى .
و مى دانيم اگر تمام دنيا را به كسى بدهند و در چنين شرائطى زندگى كند ، از بيچاره
ترين مردم جهان خواهد بود ، تازه مشكل امنيت تنها يكى از مشكلات آنها است ،
نابسامانيهاى فراوان اجتماعى ديگرى دارند كه آنها نيز به نوبه خود بسيار دردناكند ،
با توجه به اين حقايق ثروت را نبايد با خوشبختى اشتباه كرد.
2 - اما اينكه گفته مى شود چرا جوامعى كه داراى ايمان و پرهيزگارى هستند عقب
ماندهاند اگر منظور از ايمان و پرهيزگارى تنها ادعاى اسلام و ادعاى پايبند بودن به
اصول تعليمات انبياء بوده باشد ، قبول داريم چنين افرادى عقب مانده اند ، ولى مى
دانيم حقيقت ايمان و پرهيزگارى چيزى جز نفوذ آن در تمام اعمال و همه شئون زندگى
نيست ، و اين امرى است كه با ادعا تامين نمى گردد.
با نهايت تاسف امروز اصول تعليمات اسلام و پيامبران خدا در بسيارى از جوامع اسلامى
متروك يا نيمه متروك مانده است و چهره اين جوامع چهره مسلمانان راستين نيست .
اسلام دعوت به پاكى و درستكارى و امانت و تلاش و كوشش مى كند كو آن امانت و تلاش ؟
اسلام دعوت به علم و دانش و آگاهى و بيدارى مى كند كو آن علم و آگاهى سرشار؟ اسلام
دعوت به اتحاد و فشردگى صفوف و فداكارى مى كند ، آيا براستى اين اصل به طور كامل در
جوامع اسلامى امروز حكمفرما است و با اين حال عقب مانده اند؟! بنابراين بايد اعتراف
كرد اسلام چيزى است و ما مسلمانان چيز ديگر.
در آيات بعد به عنوان تاكيد بيشتر روى عموميت اين حكم و اينكه قانون فوق مخصوص
اقوام پيشين نبوده بلكه امروز و آينده را نيز در بر مى گيرد، مى گويد:
(آيا مجرمانى كه در نقاط مختلف آباد روى زمين زندگى مى كنند، خود را از
مجازاتهاى الهى در امان مى دانند كه شب هنگام در موقعى كه در خواب خوش آرميده اند
(به صورت صاعقه ها و زلزله ها و مانند آن ) بر آنها فرو ريزد)
(أ فامن اهل القرى ان ياتيهم باسنا بياتا و هم نائمون ).
و يا اينكه به هنگام روز در موقعى كه غرق انواع بازيها و سرگرميها هستند دامان آنها
را بگيرد (او أ من اهل القرى ان ياتيهم باسنا ضحى و هم يلعبون ).
يعنى آنها در همه حال در روز و شب ، در خواب و بيدارى ، در ساعات خوشى و ناخوشى همه
در دست قدرت خدا قرار دارند، و با يك فرمان مى تواند همه
زندگانى آنها را درهم بپيچد ، بدون اينكه كمترين نيازى به مقدمه چينى و فراهم ساختن
اسباب قبلى و گذشت زمان داشته باشد، آرى تنها در يك لحظه و بدون هيچ مقدمه ممكن است
انواع بلاها بر سر اين انسان بيخبر فرود آيد.
عجيب اين است با تمام پيشرفتى كه بشر امروز در صنايع و تكنولوژى كرده و با وجود
اينكه نيروهاى مختلف جهان طبيعت را مسخر خويش ساخته ، در برابر اين گونه حوادث به
همان اندازه ضعيف و ناتوان و بى دفاع است كه انسانهاى گذشته بودند، يعنى در برابر
زلزله ها و صاعقه ها و مانند آن كمترين تفاوتى در حال او حتى نسبت به انسانهاى پيش
از تاريخ پيدا نشده است ، و اين نشانه نهايت ضعف و ناتوانى انسان در عين قدرتمندى و
توانائى او است ، اين واقعيتى است كه بايد هميشه مد نظر همه باشد.
در آيه بعد باز به شكل ديگرى و به بيان تازهاى اين حقيقت را تاكيد مى كند و مى
گويد: (آيا اين مجرمان از مكر الهى
ايمنند؟ در حالى كه هيچكس جز زيانكاران خود را از مكر او در امان نمى دانند)
(أ فامنوا مكر الله فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون ).
همانطور كه در ذيل آيه 54 سوره آل عمران گفتيم مكر در لغت عرب با آنچه كه در فارسى
امروز از آن مى فهميم تفاوت بسيار دارد، در فارسى امروز مكر به معنى نقشه هاى
شيطانى و زيانبخش به كار مى رود، در حالى كه در ريشه اصلى لغت عرب ، مكر به معنى هر
نوع چاره انديشى براى بازگرداندن كسى از هدفش مى باشد، اعم از اينكه به حق باشد يا
به باطل ، و معمولا در مفهوم اين لغت يكنوع نفوذ تدريجى افتاده است .
بنابراين منظور از مكر الهى آن است كه خداوند، مجرمان را با نقشه هاى قاطع و
شكستناپذير بدون اختيار خودشان از زندگانى مرفه و هدفهاى خوشگذرانى باز مى دارد، و
اين اشاره به همان كيفرها و بلاهاى ناگهانى و بيچاره كننده است .
پاسخ به يك سؤ ال
جملهاى كه در آخر آيه فوق بود ، مى گويد: هيچكس جز زيانكاران خود را از مكر و
مجازات الهى در امان نمى بيند ، اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا اين جمله
پيامبران و پيشوايان بزرگ و (صالحان
) را نيز شامل مى شود؟
بعضى چنين پنداشته اند كه آنها از اين حكم خارجند و آيه فوق مخصوص به مجرمان است ،
ولى ظاهر اين است كه اين يك حكم عمومى است و همه را فرا مى گيرد زيرا حتى پيامبران
و امامان نيز همواره مراقب اعمال خويش بوده اند مبادا كمترين لغزشى از آنها سر بزند
، زيرا مى دانيم مقام معصوم بودن ، مفهومش اين نيست كه انجام كار خلاف براى آنها
محال است ، بلكه آنها با نيروى اراده و ايمان ، و با استفاده از اختيار خود و
مددهاى الهى ، در برابر خطاها و لغزشها مصونيت دارند، آنها حتى از ترك اولى مى
ترسيدند، و از اينكه مسئوليتهاى سنگين خود را به انجام نرسانند بيمناك بودند، لذا
در سوره انعام آيه 15 درباره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى
خوانيم قل انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم : (بگو
من مى ترسم اگر نافرمانى پروردگارم كنم ، گرفتار عذاب روز بزرگى شوم
).
رواياتى كه در تفسير آيه فوق نقل شده نيز آنچه را گفتيم تاييد مى كند، صفوان جمال
مى گويد: پشت سر امام صادق (عليه السلام ) نماز مى خواندم ، ديدم مى فرمود اللهم لا
تؤ منى مكرك - ثم جهر - فقال فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون
(پروردگارا مرا از مكر خود ايمن مساز)
سپس آشكارتر اين قسمت از آيه را تلاوت فرمود فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون
.
در نهج البلاغه نيز مى خوانيم لا تامنن على خير هذه الامة عذاب الله لقول الله
سبحانه فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون : (حتى
بر نيكان اين امت از كيفر الهى ايمن مباش زيرا خداوند مى فرمايد فلا يامن مكر الله
الا القوم
الخاسرون ).
در حقيقت ايمن نبودن از مكر الهى به معنى ترس از مسئوليتها و خوف از كوتاهى در
انجام وظائف است ، كه همواره بايد اين (ترس
) با اميد به رحمت او به طور مساوى در دلهاى افراد با ايمان باشد و
موازنه اين دو است كه سرچشمه هر گونه حركت و فعاليت مثبت مى باشد و همان چيزى است
كه در تعبير روايات به عنوان (خوف
) و (رجا)
از آنها ياد شده است ، و تصريح شده كه افراد با ايمان همواره در ميان اين دو قرار
دارند، ولى مجرمان زيانكار آنچنان كيفرهاى الهى را فراموش كرده اند كه خود را در
نهايت امنيت مى بينند.
در آيه بعد بار ديگر براى بيدار ساختن انديشه هاى خفته اقوام موجود و توجه دادن
آنان به درسهاى عبرتى كه در زندگى پيشينيان بوده است مى گويد:
(آيا كسانى كه وارث سرزمين گذشتگان هستند و اقوامى كه به جاى آنها قرار
گرفته اند ، از مطالعه حال پيشينيان متنبه نشدند؟ و اگر ما بخواهيم مى توانيم آنها
را نيز به خاطر گناهانشان هلاك كنيم ، و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازيم
(او لم يهد للذين يرثون الارض من بعد اهلها ان لو نشاء اصبناهم بذنوبهم ).
و نيز (مى توانيم آنها را زنده بگذاريم ،
و به خاطر غوطه ور شدن در گناه و فساد، درك و شعور و حس تشخيص را از آنها بگيريم ،
آنچنان كه هيچ حقيقتى را نشنوند و هيچ اندرزى را نپذيرند و در زندگى حيران و
سرگردان شوند) (و نطبع على قلوبهم فهم لا
يسمعون )
در اينكه چگونه خداوند حس تشخيص را از اين دسته مجرمان مى گيرد
در جلد اول تفسير نمونه صفحه 53 ذيل آيه 7 سوره بقره توضيح بيشترى مطالعه خواهيد
كرد.
آيه و ترجمه
تلك القرى نقص عليك من أ نبائها و لقد جاءتهم رسلهم بالبينت فما كانوا ليؤ منوا بما
كذبوا من قبل كذلك يطبع الله على قلوب الكفرين
(101)
و ما وجدنا لا كثرهم من عهد و إ ن وجدنا أ كثرهم لفسقين
(102)
|
ترجمه :
101 - اينها آباديهائى است كه اخبار آن را براى تو شرح مى دهيم آنها (چنان لجوج
بودند كه ) به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند ايمان نمى آوردند اينچنين خداوند بر
دلهاى كافران مهر مى نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه حس تشخيص را از آنها سلب مى
كند).
102 - و اكثر آنها را بر سر پيمان خود نديديم و اكثر آنها را فاسق و گنهكار يافتيم
.
تفسير :
در اين دو آيه باز هم تكيه ، روى عبرتهائى است كه از بيان سرگذشتهاى اقوام پيشين
گرفته مى شود ، ولى روى سخن در اينجا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است
اگر چه در واقع هدف همه هستند نخست مى گويد: اينها آباديها و شهرها و اقوامى هستند
كه اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم (تلك القرى نقص عليك من انبائه
سپس مى گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت ، هلاك و نابود شوند، بلكه
(به طور مسلم پيامبرانشان با دلائل روشن ، به سراغ آنها آمدند و نهايت
تلاش و كوشش را در هدايت آنها كردند) (و
لقد جائتهم رسلهم بالبينات ).
اما آنها در برابر تبليغات مستمر، و دعوت پيگير انبياء مقاومت به خرج دادند و روى
حرف خود ايستادند ، و حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردند بپذيرند و به آن ايمان
بياورند (فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل ).
و از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران الهى بارها براى دعوت و هدايت آنها قيام
كردند ، اما آنها چنان روى دنده لجاجت افتاده بودند كه حتى با روشن شدن بسيارى از
حقايق حاضر به قبول هيچ حقيقتى نمى شدند.
در جمله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى كند: اين چنين خداوند بر دلهاى
كافران نقش بى ايمانى و انحراف را ترسيم مى كند و بر قلوبشان مهر مى نهد (كذلك يطبع
الله على قلوب الكافرين ).
يعنى كسانى كه در مسيرهاى غلط گام برمى دارند ، بر اثر تكرار و ادامه عمل ، انحراف
و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش مى بندد ، كه همچون نقش سكه ثابت مى
ماند (و اتفاقا معنى طبع در اصل لغت ، نيز همين است كه صورتى را بر چيزى همانند سكه
نقش كنند) و اين در حقيقت از قبيل اثر و خاصيت عمل است كه به خداوند نسبت داده شده
، زيرا مسبب تمام اسباب ، و سرچشمه تاثير هر مؤ ثر بالاخره او است ، او است كه به
تكرار عمل ، اين خاصيت را بخشيده كه به صورت
(ملكه )
در مى آيد.
ولى واضح است كه يك چنين گمراهى جنبه اجبارى ندارد بلكه ايجاد كننده اسباب ، خود
افراد انسان هستند، اگر چه تاثير سبب به فرمان پروردگار مى باشد (دقت كنيد).
در آيه بعد ، دو قسمت ديگر از نقطه هاى ضعف اخلاقى اين جمعيتها كه سبب گمراهى و
نابودى آنها گرديده ، بيان شده است .
نخست مى گويد آنها افرادى پيمانشكن بودند: و ما براى اكثريت آنها عهد و پيمان ثابتى
نيافتيم (و ما وجدنا لاكثرهم من عهد).
اين عهد و پيمان ممكن است اشاره به عهد و پيمان فطرى باشد كه خداوند به حكم آفرينش
و فطرت از همه بندگان خود گرفته است ، زيرا هنگامى كه به آنها عقل و هوش و استعداد
داد مفهومش اين بود كه از آنها پيمان گرفته ، چشم و گوش باز كنند، حقايق را ببينند
و بشنوند و در برابر آن تسليم گردند و اين همان است كه در آيات آخر همين سوره ذيل
آيه 172 به آن اشاره شده و تحت عنوان (عالم
ذر) معروف است كه به خواست خدا شرح آن در
ذيل همان آيات خواهد آمد.
و نيز ممكن است اشاره به عهد و پيمانهائى باشد كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند
، بسيارى از مردم آن را مى پذيرفتند و سپس مى شكستند.
و يا اشاره به همه پيمانها اعم از (فطرى
) و (تشريعى
) بوده باشد.
در هر صورت روح پيمانشكنى يكى از عوامل مخالفت با پيامبران و اصرار در پوئيدن راه
كفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آنها است .
سپس به عامل ديگر اشاره كرده ، مى گويد: (اكثر
آنها را فاسد و خارج از اطاعت فرمان يافتيم )
(و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين ).
يعنى روح تمرد و قانونشكنى و خروج از نظامات آفرينش و قوانين الهى يكى ديگر از
عوامل ايستادگى و پافشارى آنها در كفر و بى ايمانى بود. بايد توجه داشت كه ضمير
اكثر هم به همه اقوام و جمعيتهاى پيشين باز مى گردد، و اينكه مى گويد اكثر آنها
پيمانشكن و فاسد بودند براى رعايت حال اقليتهائى است كه به انبياى گذشته ايمان
آوردند و وفادار ماندند، هر چند
گاهى مؤ منان بقدرى محدود و معدود بودند كه از يك خانواده تجاوز نمى كردند، ولى روح
حقطلبى كه بر سراسر آيات قرآن حكومت دارد ايجاب مى كند كه حتى حق اين يك خانواده و
يا افراد معدود رعايت گردد و همه اين اقوام را منحرف و گمراه و پيمانشكن و فاسق
معرفى نكند، و اين موضوع جالبى است كه مكرر در آيات قرآن با آن برخورد مى كنيم .
آيه و ترجمه
ثم بعثنا من بعدهم موسى بايتنا إ لى فرعون و ملايه فظلموا بها فانظر كيف كان عقبة
المفسدين (103)
و قال موسى يفرعون إ نى رسول من رب العلمين (104)
حقيق على أ ن لا أ قول على الله إ لا الحق قد جئتكم ببينة من ربكم فأ رسل معى بنى إ
سرءيل (105)
قال إ ن كنت جئت باية فأ ت بها إ ن كنت من الصدقين
(106)
فأ لقى عصاه فإ ذا هى ثعبان مبين
(107)
و نزع يده فإ ذا هى بيضاء للنظرين (108)
|
ترجمه :
103 - سپس به دنبال آنها (يعنى پيامبران پيشين ) موسى را با آيات خويش به سوى فرعون
و اطرافيان او فرستاديم اما آنها (با عدم پذيرش اين آيات ) بر آن ظلم كردند ببين
عاقبت مفسدان به كجا كشيد؟
104 - و موسى گفت : اى فرعون ! من فرستادهاى از پروردگار جهانيانم .
105 - سزاوار است كه بر خدا جز حق نگويم ، من دليل روشنى از پروردگارتان براى شما
آورده ام ، بنابراين بنى اسرائيل را با من بفرست .
106 - (فرعون ) گفت اگر نشانهاى آوردهاى ارائه بده اگر از راستگويانى .
107 - ناگهان عصاى خود را افكند و اژدهاى آشكارى شد!
108 - و دست خود را (از گريبان ) بيرون آورد سفيد (و درخشان ) براى بينندگان بود!
تفسير :
خاطره درگيريهاى موسى و فرعون
به دنبال سرگذشت جمعى از انبياى بزرگ كه در آيات قبل به طور فشرده بيان شده در اين
آيات و آيات فراوان ديگرى كه بعد از آن مى آيد، داستان موسى بن عمران و سرگذشت
درگيريهاى او با فرعون و فرعونيان و سرانجام كار آنها بيان شده است .
و اينكه مى بينيم اين سرگذشت مشروحتر از سرگذشت انبياى ديگر در اين سوره بيان شده
ممكن است به خاطر اين باشد كه اولا يهود و پيروان موسى بن عمران در محيط نزول قرآن
زياد بوده اند و توجيه آنها به سوى اسلام به مراتب لازمتر بود و ثانيا قيام پيامبر
اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شباهت بيشترى به قيام موسى بن عمران داشت .
در هر حال علاوه بر اين سوره ، در سوره هاى ديگرى مانند بقره ، طه ، شعرا، نمل ،
قصص و سوره هاى ديگر به قسمتهاى مختلف اين سرگذشت عبرت انگيز اشاره شده است و اگر
آيات هر سوره را جداگانه مورد بررسى قرار دهيم و سپس كنار هم بچينيم خواهيم ديد كه
بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند جنبه تكرار ندارد بلكه در هر سوره به تناسب بحثى كه
در آن سوره مطرح بوده به عنوان شاهد به قسمتى از اين سرگذشت پرماجرا اشاره شده است
.
ضمنا چون كشور مصر وسيعتر و مردم مصر داراى تمدن پيشرفته ترى از قوم نوح و هود و
شعيب و مانند آنها بودند، و مقاومت دستگاه فراعنه به همين نسبت بيشتر بود قيام موسى
بن عمران از اهميت بيشترى برخوردار گرديد و نكات عبرت انگيز فراوانترى در بر دارد،
لذا به تناسبهاى مختلف روى فرازهاى گوناگون زندگى موسى و بنى اسرائيل تكيه شده است
:
به طور كلى زندگى اين پيامبر بزرگ يعنى موسى بن عمران را در پنج دوره ميتوان خلاصه
كرد:
دورانهاى پنجگانه زندگى موسى
1 - دوران تولد و حوادثى كه بر او گذشت تا هنگام پرورش او در دامان فرعون .
2 - دوران فرار او از مصر و زندگى او در سرزمين مدين در محضر شعيب پيامبر.
3 - دوران بعثت او و سپس درگيريهاى فراوانى كه با فرعون و دستگاه او داشت .
4 - دوران نجات او و بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و حوادثى كه بر آنها در راه و
به هنگام ورود در بيت المقدس گذشت .
5 - دوران درگيريهاى موسى با بنى اسرائيل !
و بايد توجه داشت كه در قرآن مجيد در هر سوره از سوره هائى كه اشاره شد به يك يا
چند قسمت از اين دورانهاى پنجگانه اشاره شده است از جمله در آيات مورد بحث و ده ها
آيه ديگر از همين سوره كه خواهد آمد، تنها اشاره به دورانهاى بعد از بعثت موسى بن
عمران و رسالت او شده است ، به همين دليل ما بحثهاى مربوط به دورانهاى قبل را به
تفسير آيات مربوط به همان قسمت در سوره هاى ديگر مخصوصا سوره قصص واگذار مى كنيم .
در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: (بعد
از اقوام گذشته (يعنى قوم نوح ، هود، صالح و مانند آنها) موسى را با آيات خود به
سوى فرعون و فرعونيان مبعوث كرديم
) (ثم بعثنا من بعدهم موسى باياتنا الى
فرعون و ملائه ).
بايد توجه داشت كه فرعون ، اسم عام است و به تمام سلاطين مصر در آن زمان گفته مى شد
، همانطور كه به سلاطين روم ،(قيصر)
و به سلاطين ايران (كسرى
) مى گفتند.
كلمه (ملا)
همانطور كه سابقا هم اشاره كرديم به معنى افراد سرشناس و اشراف پر زرق و برق كه
چشمها را پر مى كنند و در صحنه هاى مهم جامعه حضور دارند، گفته مى شود.
و اينكه مى بينيم موسى در درجه اول به سوى فرعون و ملا او مبعوث مى گردد علاوه بر
اينكه يكى از برنامه هاى موسى نجات بنى اسرائيل از چنگال استعمار فرعونيان و
استخلاص آنها از سرزمين مصر بود، و اين بدون گفتگو با فرعون امكانپذير نبود، به
خاطر آن است كه طبق مثل معروف هميشه آب را بايد از سرچشمه صاف كرد، مفاسد اجتماعى و
انحرافهاى محيط تنها با اصلاحات فردى و موضعى چاره نخواهد شد بلكه بايد سردمداران
جامعه و آنها كه نبض سياست و اقتصاد و فرهنگ را در دست دارند در درجه اول اصلاح
گردند، تا زمينه براى اصلاح بقيه فراهم گردد و اين درسى است كه قرآن به همه
مسلمانان براى اصلاح جوامع اسلامى مى دهد.
سپس مى فرمايد: (آنها نسبت به آيات الهى
ظلم و ستم كردند (فظلموا بها).
و مى دانيم حقيقت ظلم به معنى وسيع كلمه آن است كه چيزى را در غير محل آن به كار
برند، و شك نيست كه آيات الهى ايجاب مى كند كه همگان
در برابر آن تسليم شوند و با پذيرا شدن آنها، خود و جامعه خويش را اصلاح نمايند،
ولى فرعون و اطرافيانش با انكار اين آيات به اين آيات ظلم و ستم كردند.
و در پايان اضافه مى كند: بنگر سرانجام كار مفسدان چگونه بود؟! (فانظر كيف كان
عاقبة المفسدين ).
و اين جمله در حقيقت يك اشاره اجمالى به نابودى فرعون و قوم سركش او است كه شرح آن
بعدا خواهد آمد.
آيه گذشته در حقيقت اشاره بسيار كوتاهى به مجموع برنامه رسالت موسى و درگيريهاى او
با فرعون و عاقبت كار آنها بود ، اما در آيات بعد همين موضوع بطور مشروحتر مورد
بررسى قرار گرفته ، نخست مى گويد:
(موسى گفت اى فرعون من فرستاده پروردگار
جهانيانم ) (و قال موسى يا فرعون انى رسول
من رب العالمين ).
و اين نخستين برخورد موسى با فرعون و چهرهاى از درگيرى حق و باطل است ، و جالب
اينكه گويا فرعون ، اولين بار بود كه با خطاب اى فرعون ! روبرو مى شد خطابى كه در
عين رعايت ادب از هر گونه تملق و چاپلوسى و اظهار عبوديت تهى بود، چه اينكه ديگران
معمولا او را به عنوان سرورا! مالكا! پروردگار! و امثال آن خطاب مى كردند.
و اين تعبير موسى براى فرعون به منزله زنگ خطرى محسوب مى شد! به علاوه اين جمله كه
موسى مى گويد: (من فرستاده پروردگار
جهانيان هستم )، در حقيقت يكنوع اعلان جنگ
به تمام تشكيلات فرعون است ، زيرا اين تعبير اثبات مى كند، كه فرعون و مدعيان ديگرى
همانند او همه دروغ مى گويند، و تنها پروردگار جهانيان خدا است .
در آيه بعد مى خوانيم كه موسى به دنبال دعوى رسالت پروردگار مى گويد :
(اكنون كه من فرستاده او هستم ، سزاوار
است كه درباره خداوند جز حق نگويم ، زيرا فرستاده خداوندى كه از همه عيوب ، پاك و
منزه است ، ممكن نيست دروغگو باشد) (حقيق
على ان لا اقول على الله الا الحق )
سپس براى تثبيت دعوى نبوت خويش اضافه مى كند: (چنان
نيست كه اين ادعا را بدون دليل گفته باشم ، من از پروردگار شما ، دليل روشن و
آشكارى با خود دارم ) (قد جئتكم ببينة من
ربكم ).
اكنون كه چنين است بنى اسرائيل را با من بفرست (فارسل معى بنى اسرائيل ).
و اين در حقيقت قسمتى از رسالت موسى بن عمران بود كه بنى اسرائيل را از چنگال
استعمار فرعونيان رهائى بخشد و زنجير اسارت و بردگى را از دست و پاى آنها بردارد،
زيرا بنى اسرائيل در آن زمان به صورت بردگانى ذليل در دست قبطيان (مردم مصر) گرفتار
بودند، و از وجود آنها براى انجام كارهاى پست و سخت و سنگين استفاده ميشد.
از آيات آينده و همچنين آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مى شود كه موسى مامور دعوت
فرعون و ديگر مردمان سرزمين مصر به سوى آئين خويش نيز بود، يعنى رسالت او منحصر به
بنى اسرائيل نبود.
فرعون با شنيدن اين جمله كه من دليل روشنى با خود دارم ، بلافاصله گفت : اگر راست
ميگوئى و نشانهاى از طرف خداوند با خود دارى آن را بياور
(قال ان كنت جئت باية فات بها ان كنت من الصادقين ).
و با اين تعبير ضمن ابراز ترديد در صدق موسى ظاهرا قيافه حقجوئى و حق طلبى به خود
گرفت ، آنچنانكه يك جستجوگر به دنبال حق ميگردد.
بلافاصله موسى دو معجزه بزرگ خود را كه يكى مظهر بيم و ديگرى مظهر اميد بود، و مقام
انذار و بشارت او را تكميل ميكرد، نشان داد نخست عصاى خود را انداخت و به صورت
اژدهاى آشكارى درآمد (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ).
تعبير به مبين اشاره به اين است كه راستى تبديل به اژدها شد و چشمبندى و تردستى و
سحر و مانند آنها نبود، به خلافكارى كه ساحران بعدا انجام دادند، زيرا در مورد آن
ميگويد آنها چشمبندى كردند و عملى انجام دادند كه تصور ميشد مارهائى است كه به حركت
در آمده است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه در آيه 10 سوره نمل و 31 قصص ميخوانيم كه عصا همانند
جان به حركت در آمد و جان در لغت به معنى مارهاى باريك و سريع السير است ، و اين
تعبير با تعبير ثعبان كه به معنى اژدها و مار عظيم است ظاهرا سازگار نمى باشد.
ولى با توجه به اينكه آن دو آيه مربوط به آغاز بعثت موسى ، و آيه مورد بحث مربوط به
مقابله او با فرعون است ، مشكل حل مى شود، گويا در آغاز كار، خدا موسى را تدريجا با
اين معجزه عظيم آشنا ميسازد، و در صحنه اول كوچكتر و در صحنه بعد عظيمتر ظاهر
ميگردد.
آيا تبديل عصا به مار عظيم ممكن است :
در هر حال تبديل عصا به مار عظيم بدون شك يك معجزه است ، و با تفسيرهاى مادى معمولى
نميتوان آن را توجيه كرد، بلكه از نظر يك فرد الهى و خداپرست كه همه قوانين جهان
ماده را محكوم اراده پروردگار ميداند، جاى تعجب نيست كه قطعه چوبى تبديل به حيوانى
شود و اين در پرتو يك قدرت مافوق طبيعى است .
ولى نبايد فراموش كرد كه در جهان طبيعت تمام حيوانات از خاك به وجود آمده اند و
چوبها و گياهان نيز از خاكند، منتها براى تبديل خاك به يك مار عظيم طبق معمول شايد
ميليونها سال زمان لازم باشد، ولى در پرتو اعجاز اين زمان بقدرى كوتاه شد كه در يك
لحظه همه آن تكاملها و تحولها به سرعت و پيدرپى انجام يافت و قطعه چوبى كه طبق
موازين طبيعى مى توانست پس از گذشتن مليونها سال به چنين شكلى در آيد در چند لحظه
چنين شكلى به خود گرفت .
و آنها كه سعى دارند براى همه معجزات انبياء توجيه هاى طبيعى و مادى كنند و جنبه
اعجاز آنها را نفى نموده ، همه را به شكل يك سلسله مسائل عادى جلوه دهند هر چند بر
خلاف صريح كتب آسمانى باشد، بايد موقف خود را به درستى روشن كنند كه آيا آنها به
خدا و قدرت او ايمان دارند و او را حاكم بر قوانين طبيعت ميدانند يا نه ، اگر نمى
دانند سخن از انبيا و معجزات آنها براى آنان بيهوده است و اگر ميدانند، دليلى بر
اينگونه توجيهات تكلف آميز و مخالفت با صريح آيات قرآن نيست (گر چه در خصوص آيه
مورد بحث هيچيك از مفسرين با اختلاف سليقه هائى كه دارند نديده ايم دست به توجيه
مادى بزنند ولى آنچه گفتيم يك اصل كلى بود).
آيه بعد اشاره به دومين اعجاز موسى كه جنبه اميد و بشارت دارد كرده ميفرمايد: موسى
دست خود را از گريبان خارج كرد، ناگهان سفيد و درخشنده در برابر بينندگان بود (و
نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين )
نزع در اصل به معنى برگرفتن چيزى از مكانى است كه در آن قرار گرفته ، مثلا برگرفتن
عبا از دوش و لباس از تن در لغت عرب ، از آن تعبير به نزع ميشود، و همچنين جدا شدن
روح از تن را نيز نزع ميگويند و به همين مناسبت گاهى به معنى خارج كردن نيز آمده
است ، كه در آيه مورد بحث به همين معنى است .
گرچه در آيه سخنى از محل خارج ساختن دست به ميان نيامده است ، ولى از آيه 32 سوره
قصص (اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضاء) استفاده مى شود كه موسى دست را در گريبان ميكرد
و سپس خارج مى ساخت ، سفيدى و درخشندگى خاصى داشت ، سپس به حالت نخستين بازميگشت
.
در پارهاى از روايات و تفاسير ميخوانيم كه دست موسى علاوه بر سفيدى در اين حالت به
شدت مى درخشيد، ولى آيات قرآن از اين موضوع ساكت است ، اگر چه منافات با آن ندارد.
و همانطور كه گفتيم اين موضوع و معجزه سابق درباره عصا، مسلما جنبه طبيعى و عادى
ندارد بلكه در رديف خارق عادات پيامبران است كه بدون دخالت يك نيروى ماوراء طبيعى
امكانپذير نيست .
و نيز همانطور كه اشاره شد، موسى با نشان دادن اين معجزه ميخواهد اين حقيقت را روشن
سازد كه تنها برنامه من جنبه ارعاب و تهديد ندارد، بلكه ارعاب و تهديد براى مخالفان
است و تشويق و اصلاح و سازندگى و نورانيت براى مؤ منان .
آيه و ترجمه
قال الملا من قوم فرعون إ ن هذا لسحر عليم (109)
يريد أ ن يخرجكم من أ رضكم فما ذا تأ مرون(110)
قالوا أ رجه و أ خاه و أ رسل فى المدائن حشرين
(111)
يأ توك بكل سحر عليم (112)
|
ترجمه :
109 - اطرافيان فرعون گفتند: بدون شك اين ساحر دانائى است !
110 - ميخواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند، نظر شما چيست ؟ (و در برابر او چه
بايد كرد).
111 - (سپس به فرعون ) گفتند (جريان كار) او و برادرش را به تاخير انداز و جمع آورى
كنندگان را به همه شهرها بفرست .
112 - تا هر ساحر دانا (و كار آزموده ) اى را به خدمت تو بياورند.
تفسير :
مبارزه شروع مى شود
در اين آيات ، سخن از نخستين واكنشهاى فرعون و دستگاه او در برابر دعوت موسى و
معجزاتش به ميان آمده است .
آيه نخست از قول اطرافيان فرعون چنين نقل مى كند كه آنها با مشاهده اعمال خارق
العاده موسى فورا وصله سحر به او بستند و گفتند اين ساحر دانا و كهنه كار و
آزمودهاى است ! (قال الملا من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم ).
ولى از آيات سوره شعراء استفاده مى شود كه اين سخن را فرعون درباره موسى گفت قال
للملا حوله ان هذا الساحر عليم : فرعون به اطرافيان خود
گفت اين مرد ساحر دانائى است (شعراء - 34).
اما اين دو آيه هيچگونه منافاتى با هم ندارند، زيرا بعيد نيست كه اين سخن را نخست
فرعون گفته باشد، چون همه چشمها به دهان او دوخته شده بود سپس اطرافيان متملق و
چاپلوسش كه هيچ هدفى جز ارضاى رئيس خود نداشتند، و چشمشان همواره به دهان و قيافه و
اشاره او دوخته شده است ، سخن او را تكرار كردند و يك زبان گفتند: صحيح است ، اين
مرد ساحر آزمودهاى است اين برنامه اختصاص به فرعون و اطرافيان او ندارد، بلكه
درباره همه ستمگران جهان و كارگردانان آنها صادق است
سپس افزودند هدف اين مرد اين است كه شما را از سرزمين و وطنتان بيرون براند (يريد
ان يخرجكم من ارضكم ).
يعنى او نظرى جز استعمار و استثمار و حكومت بر مردم و توسعه طلبى و غصب سرزمين
ديگران ندارد و اين كارهاى خارق العاده و ادعاى نبوت همه براى وصول به اين هدف است
و بعد گفتند با توجه به اين اوضاع و احوال عقيده شما در باره او چيست ؟
(فما ذا تامرون ).
يعنى درباره موسى به مشورت نشستند و به تبادل نظر و شور پرداختند زيرا ماده امر
هميشه به معنى فرمان نيست ، بلكه به معنى مشورت نيز مى آيد. در اينجا بايد توجه
داشت كه اين جمله نيز در سوره شعرا آيه 35 از زبان فرعون نقل شده كه او به اطرافيان
خود خطاب مى كند و ميگويد درباره موسى چه مى انديشيديد و چه نظر ميدهيد؟ و گفتيم
اين دو منافاتى با هم ندارند
اين احتمال نيز از طرف بعضى از مفسران داده شده است كه جمله فما ذا تامرون در آيه
مورد بحث خطابى باشد كه اطرافيان فرعون به فرعون كرده اند
و صيغه جمع براى رعايت تعظيم است ، ولى احتمال اول نزديكتر به نظر ميرسد.
به هر حال نظر همگى بر اين قرار گرفت كه به فرعون گفتند درباره او و برادرش (هارون
) عجله مكن و هر گونه تصميمى در اين باره را به بعد موكول كن ، ولى مامور جمع آورى
به همه شهرها بفرست (قالوا ارجه و اخاه و ارسل فى المدائن حاشرين ).
تا همه ساحران ورزيده و آزموده و دانا را به سوى تو فرا خوانند و به محضر تو
بياورند (ياتوك بكل ساحر عليم ).
آيا اين پيشنهاد از طرف كارگردانان دستگاه فرعون به خاطر آن بود كه واقعا احتمال مى
دادند دعوى موسى دعوى صادقانه باشد، و مى خواستند او را بيازمايند، و يا اينكه به
عكس او را در دعوى خود، كاذب ميدانستند، و براى هر گونه تلاش و جنبش همانند تلاشها
و جنبشهاى خودشان انگيزه سياسى قائل بودند كه براى يك سلسله مقاصد شخصى انجام گرفته
است ، و از آنجا كه عجله در كشتن موسى و هارون با توجه به دو معجزه عجيبش باعث
گرايش عده زيادى به او ميشد و چهره نبوت او با چهره مظلوميت و شهادت آميخته شده ،
جاذبه بيشترى به خود ميگرفت ، لذا نخست به اين فكر افتادند كه عمل او را با اعمال
خارق العاده ساحران خنثى كنند و آبرويش را بريزند سپس او را بقتل برسانند تا داستان
موسى و هارون براى هميشه از نظرها فراموش گردد! احتمال دوم با قرائن موجود در آيات
به نظر نزديكتر ميرسد.
آيه و ترجمه
و جاء السحرة فرعون قالوا إ ن لنا لا جرا إ ن كنا نحن الغلبين
(113)
قال نعم و إ نكم لمن المقربين (114)
قالوا يموسى إ ما أ ن تلقى و إ ما أ ن نكون نحن الملقين
(115)
قال أ لقوا فلما أ لقوا سحروا أ عين الناس و استرهبوهم و جاء و بسحر عظيم
(116)
و أ وحينا إ لى موسى أ ن أ لق عصاك فإ ذا هى تلقف ما يأ فكون
(117)
فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون
(118)
فغلبوا هنالك و انقلبوا صغرين (119)
و أ لقى السحرة سجدين (120)
قالوا ءامنا برب العلمين (121)
رب موسى و هرون (122)
|
ترجمه :
113 - ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: آيا اگر ما پيروز گرديم اجر و پاداش مهمى
خواهيم داشت ؟
114 - گفت : آرى ، و شما از مقربان خواهيد بود!
115 - (ساحران ) گفتند اى موسى يا تو بيفكن يا ما مى افكنيم !
116 - گفت شما بيفكنيد، و هنگامى كه (وسايل سحر خود را) افكندند مردم را چشمبندى
كردند و ترسانى دند و سحر عظيمى به وجود آوردند!
117 - و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن ، ناگهان (به صورت مار عظيمى درآمد
و) وسائل دروغين آنها را به سرعت برگرفت !
118 - (در اين موقع ) حق آشكار گرديد و آنچه آنها ساخته بودند باطل شد.
119 - در آنجا مغلوب شدند و خوار و كوچك گشتند.
120 - و ساحران (همگى ) به سجده افتادند.
121 - و گفتند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم .
122 - پروردگار موسى و هارون .
تفسير :
چگونه سرانجام حق پيروز شد
در اين آيات گفتگو از درگيرى موسى (عليه السلام ) با ساحران و سرانجام كار او در
اين مبارزه به ميان آمده است ، در نخستين آيه ميگويد: ساحران به دعوت فرعون به سراغ
او شتافتند و نخستين چيزى كه با او در ميان گذاشتند اين بود كه آيا ما اجر و پاداش
فراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهيم داشت (و جاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاجرا
ان كنا نحن الغالبين ).
كلمه اجر گرچه به معنى هر گونه پاداش است اما با توجه به اينكه به صورت نكره است و
نكره در اين گونه موارد براى تعظيم و بزرگداشت يك موضوع مى آيد، به معنى اجر و
پاداش مهم و فوقالعادهاى است .
به خصوص اينكه اصل اجر و پاداش جاى ترديد و گفتگو نبود، آنچه آنها ميخواستند قبلا
درباره آن از فرعون قول بگيرند مساله اجر و پاداش مهم و برجسته بود .
فرعون نيز بلافاصله وعده مساعد به آنها داد و گفت : آرى نه تنها اجر و پاداش مادى
خواهيد داشت ، بلكه از مقربان درگاه من نيز خواهيد شد! (قال نعم و انكم لمن
المقربين ).
و به اين ترتيب هم وعده مال به آنها داد و هم وعده مقام بزرگ ، و از تعبير آيه اين
چنين استفاده مى شود كه تقرب به فرعون در آن محيط چيزى بالاتر از مال و ثروت بود، و
يك موقعيت به اصطلاح معنوى محسوب ميشد كه ميتوانست سرچشمه اموال فراوان ديگرى گردد.
سرانجام موعد معينى براى مقابله موسى (عليه السلام ) با ساحران تعيين شد و چنانكه
در دو سوره طه و شعراء آمده است ، از همه مردم به عنوان يك دعوت عمومى براى مشاهده
اين ماجرا دعوت به عمل آمد، و اينها نشان مى دهد كه فرعون به پيروزى نهائى خود
ايمان داشت .
روز موعود فرا رسيد و ساحران همه مقدمات كار خود را فراهم ساخته بودند، يك مشت
ريسمان و عصا كه درون آنها گويا مواد شيميائى مخصوصى قرار داده شده بود تهيه كردند
كه در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبكى در مى آمد و آن طنابها و عصاهاى توخالى
را به حركت در مى آورد.
صحنه عجيبى بود، موسى (عليه السلام ) تك و تنها (فقط برادرش با او بود) در برابر
انبوه جمعيت ساحران و مردم زيادى كه غالبا طرفدار و پشتيبان آنها بودند، قرار گرفت
.
ساحران با غرور مخصوصى رو به سوى موسى (عليه السلام ) كردند و گفتند: يا تو شروع به
كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز ميكنيم و وسائل خود را مى افكنيم (قالوا يا
موسى اما ان تلقى و اما ان نكون نحن الملقين ).
موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ گفت : شما قبلا شروع كنيد شما وسائل خود را
بيفكنيد! (قال القوا).
هنگامى كه ساحران طنابها و ريسمانها را به وسط ميدان افكندند، مردم را چشمبندى كرده
و با اعمال و گفتارهاى اغراق آميز خود، هول و وحشتى در دل مردم افكندند و سحر عظيمى
در برابر آنها انجام دادند (فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاؤ ا بسحر
عظيم ).
كلمه سحر همانگونه كه در جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 102 گفته ايم در اصل به معنى
خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى است ، گاهى نيز به معنى هر چيزى كه عامل و انگيزه آن
نامرئى و مرموز باشد، آمده است .
بنابراين افرادى كه با استفاده از سرعت حركات دست و مهارت در جابجا كردن اشياء
مطالب را به صورت خارق العاده ، جلوه گر ميسازند و همچنين كسانى كه با استفاده كردن
از خواص شيميائى و فيزيكى مرموز، مواد و اشياء مختلف آثار خارقالعادهاى به مردم
نشان ميدهند، همه در عنوان ساحر داخل هستند.
علاوه بر اينها ساحران معمولا از يك سلسله تلقينهاى مؤ ثر نسبت به شنوندگان و جمله
هاى اغراق آميز و گاهى هولانگيز و وحشتناك براى تكميل كار خود استفاده ميكنند كه
اثر روانى فوقالعاده اى در بينندگان و شنوندگان ميگذارد، و از آيات مختلفى كه در
اين سوره و سوره هاى ديگر قرآن درباره ماجراى ساحران عصر فرعون آمده چنين استفاده
مى شود كه آنها از همه اين عوامل و وسائل استفاده كرده اند، جمله سحروا اعين الناس
(چشم مردم را سحر كردند) و جمله استرهبوهم (مردم را به وحشت انداختند) و يا تعبيرات
ديگرى
كه در سوره هاى طه و شعرا آمده است همه گواه بر اين حقيقت است .
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - صحنه عجيب سحر ساحران
قرآن با جمله و جاؤ ا بسحر عظيم به طور سربسته اشاره به اين واقعيت كرده است كه
صحنهاى را كه ساحران به وجود آورده بودند بسيار مهم و حساب شده و هولانگيز بود و
گرنه كلمه عظيم در اينجا به كار نميرفت .
از تواريخ و روايات و سخنان مفسران كه در ذيل اين آيات و آيات مشابه آن آمده است
نيز به خوبى وسعت ابعاد اين صحنه آشكار مى شود، بنا به گفته بعضى از مفسران ،
ساحران به ده ها هزار نفر بالغ ميشدند، و تعداد وسائلى كه از آن استفاده كردند نيز
دهها هزار وسيله بود، و با توجه به اينكه در آن عصر، ساحران آزموده و مجرب در مصر
فراوان بودند اين موضوع جاى تعجب نيست .
|